Forwarded from باشگاه کتابخوانی (reza goodarzi)
آقای قهقایی، سهشنبه تموم نمیشه...
سعدی از جان میخورد سوگند و میگوید به دل
وعدههایش را وفا باری نمودی کاشکی!
این آخرین بیتِ آخرین غزلی بود که در آخرین جلسهٔ سعدیخوانی خونده شد.
روز سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت سال ۱۴۰۳
بعد از گذشت حدود ۷ سال از آغاز جلسات هفتگی شرح و تفسیر غزلیات سعدی.
آقای قهقایی این بیت رو خوندن؛ خوندن و شرح دادن؛ باقی دوستان هم در مورد بیت صحبت کردن. کلمه به کلمهٔ بیت رو شرح دادیم و تفسیر کردیم، دوست نداشتیم غزل تموم بشه. بعد از ۷ سال که عصر هر سهشنبه با غزلهای سعدی همراه بودیم و عاشقی کرده بودیم حالا باید باهاشون خداحافظی میکردیم.
خداحافظی همیشه سخت و تلخه؛ چه خداحافظی از یه دوست توی سالن فرودگاه، چه خداحافظی از غزلهای سعدی توی سالن کتابخونه.
سهشنبه، بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ سالن کتابخونه کم از سالن فرودگاه نداشت...
آقای قهقایی به گفتهٔ خودش ۴۰ سال توی صنعت مشغول کار بوده و حالا بعد از بازنشستگی مدتیه که دل داده به شعر و ادبیات؛ و حالا قرعه به نامش افتاده بود تا بیت آخر رو بخونه، بیت آخر رو خوند، غزل تموم شد، جلسه تموم شد، سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ تموم شد...
امّا... حکایت همچنان باقیست!
قراره مثل ۷ سال گذشته، عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ در فرهنگسرای آیینه، سالن کتابخونه، دور هم جمع بشیم و اینبار با دوستانِ سعدی بوستانِ سعدی میخونیم.
آقای قهقایی، زندگی همینه؛ صنعت تموم شد، کار تموم شد، غزل تموم شد، اما سهشنبهها ما با هم و کنار هم با بوستان ادامه میدیم.
آقای قهقایی، سهشنبه تموم نمیشه...
قرارمون عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ با بوستان سعدی.
سعدی از جان میخورد سوگند و میگوید به دل
وعدههایش را وفا باری نمودی کاشکی!
این آخرین بیتِ آخرین غزلی بود که در آخرین جلسهٔ سعدیخوانی خونده شد.
روز سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت سال ۱۴۰۳
بعد از گذشت حدود ۷ سال از آغاز جلسات هفتگی شرح و تفسیر غزلیات سعدی.
آقای قهقایی این بیت رو خوندن؛ خوندن و شرح دادن؛ باقی دوستان هم در مورد بیت صحبت کردن. کلمه به کلمهٔ بیت رو شرح دادیم و تفسیر کردیم، دوست نداشتیم غزل تموم بشه. بعد از ۷ سال که عصر هر سهشنبه با غزلهای سعدی همراه بودیم و عاشقی کرده بودیم حالا باید باهاشون خداحافظی میکردیم.
خداحافظی همیشه سخت و تلخه؛ چه خداحافظی از یه دوست توی سالن فرودگاه، چه خداحافظی از غزلهای سعدی توی سالن کتابخونه.
سهشنبه، بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ سالن کتابخونه کم از سالن فرودگاه نداشت...
آقای قهقایی به گفتهٔ خودش ۴۰ سال توی صنعت مشغول کار بوده و حالا بعد از بازنشستگی مدتیه که دل داده به شعر و ادبیات؛ و حالا قرعه به نامش افتاده بود تا بیت آخر رو بخونه، بیت آخر رو خوند، غزل تموم شد، جلسه تموم شد، سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ تموم شد...
امّا... حکایت همچنان باقیست!
قراره مثل ۷ سال گذشته، عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ در فرهنگسرای آیینه، سالن کتابخونه، دور هم جمع بشیم و اینبار با دوستانِ سعدی بوستانِ سعدی میخونیم.
آقای قهقایی، زندگی همینه؛ صنعت تموم شد، کار تموم شد، غزل تموم شد، اما سهشنبهها ما با هم و کنار هم با بوستان ادامه میدیم.
آقای قهقایی، سهشنبه تموم نمیشه...
قرارمون عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ با بوستان سعدی.
📚معرّفی کتاب
📗نام کتاب: ساربانْ سرگردان (بخش دوم)
◾️نویسنده: سیمین دانشور
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: خوارزمی
◾️سال چاپ: ۱۳۸۰
◾️تعداد صفحات: ۳۰۷
◾️معرّفیکننده: محسن احمدوندی
لعلبانو به سلیم زنگ میزند و به او میگوید که هستی عقدنامهاش را میخواهد. سلیم که از طریق فرهاد بعداً فهمیده که سخنان هستی در زندان دروغ بوده است، از هستی میخواهد که زن دومش شود و هستی نمیپذیرد و عقدنامه را پاره میکند.
چندی بعد اخبار تلویزیون اعلام میکند که فرهاد را در تاکسی مرده یافتهاند و روشن میشود که از بیم افتادن در دست مأموران ساواک سیانور خورده و به زندگی خود پایان داده است. بعد از مدتی که آبها از آسیاب میافتد و کراسلی و ساواکیها فکر میکنند هستی و مراد در جزیره مردهاند، آنها از نهانگاهشان بیرون میآیند و به سرِ خانه و زندگیشان برمیگردند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند.
هستی باخبر میشود که بیژن، پسر احمد گنجور، با هایده، دختر وزیر صنایع، ازدواج کرده و داماد سرخانۀ وزیر شده و یک ماهی است که دیگر در گاراژ کار نمیکند و پدرش را ترک کرده اشت. احمد گنجور از این بابت بسیار ناراحت و غمگین است. هستی بعد از دیدن غم گنجور، به پاس محبتی که در حقش داشته، شمارۀ وزیر صنایع را از سر اِدوارد میگیرد و به دیدنش میرود. هستی پس از گفتوگو با وزیر، بیژن را متقاعد میکند که به دیدار پدرش برود و بیژن میپذیرد. هستی بعد از این ماجرا، به خانۀ خودش برمیگردد. سپهبد تندر با وساطت تیمسار، شاهین برادر هستی را که در شیراز سرباز بوده است، به تهران انتقال داده تا مراقب مادربزرگش، توران جان، باشد که پیر و زمینگیر شده و به آلزایمر مبتلا گشته است.
اوضاع کشور روزبهروز نابسامانتر میشود. اعتراضهای مردمی بالا گرفته و همۀ سران مملکت دارند ملک و املاکشان را میفروشند و از کشور میگریزند. بیژن به همراه همسرش و پدرزنش به انگلیس مهاجرت میکند. عشرت و احمد گنجور هم همه چیزشان را میفروشند و از ایران میروند. در همین ایام افسرالملوک مادر سلیم میمیرد، مدتی بعد هم توران جان میمیرد. دانشگاهها و خیابانها شلوغ میشود. مراد و هستی با هم ازدواج میکنند. انقلاب میشود. بچۀ هستی و مراد به دنیا میآید و آنها به یاد همرزم چریکشان نام او را مرتضی میگذارند. سیمین دانشور که یکی از شخصیتهای رمان است و تا کنون خارج از کشور بوده است، به ایران میآید و به دیدار امام خمینی میرود. جنگ آغاز میشود. سیمین دانشور به جبهه میرود و به هستی و مراد میگوید که چهها دیده است. بعد از این گفتگو، مراد با رضایت هستی به جبهه میرود و داستان خاتمه مییابد.
دانشور در رمان «ساربانْ سرگردان» به مسائلی چون مبارزات نیروهای چپ و مذهبی علیه حکومت شاه، قدرت گرفتن مذهب و مذهبیها در ایرانِ سالهای مقارن انقلاب، دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور، نقد انقلاب و انقلابیون، نقد جنگ، به کار گرفتن نظریات روانشناسانۀ فروید و یونگ، تعدّد زوجات، مطرح کردن فمینیسم شرقی در مقابل فمینیسم غربی، تمجید از شرق و انتقاد از غرب، تأکید بر نوعی عرفان مدرن، سرگردانی در بین گفتمانهای مختلف و وادادگی و شکست مبارزان سیاسی میپردازد.
رمان «ساربانْ سرگردان» چند ضعف عمده دارد: نخست اینکه تعدادی از شخصیتها و اتفاقات رمان زائد و اضافیاند و بود و نبودشان هیچ تأثیری در روایت اصلی رمان ندارد. دوم اینکه اگرچه رمان از زاویهدیدِ سلیم، هستی و مراد روایت میشود، اما این سه زاویهدید عملاً هیچ تفاوتی با هم ندارند و از خلال هر سه، صدایِ مسلط دانشور و تا حدودی جلال آلاحمد به گوش میرسد. سوم اینکه بخشهایی از رمان پندنامۀ اخلاقی و بیانیۀ سیاسی است و ارزش هنری چندانی ندارد. هر جا هم نویسنده نتوانسته پند و اندرزهایش را بر زبان شخصیتها جاری کند، پرندهای خیالی به نام طوطک را وارد داستان کرده تا آنچه را ناگفته مانده است بگوید. بنابراین من حضور طوطک در رمان را بهعنوان نمایندۀ «نفس مطمئنه» یا «منِ برتر» کاملاً زائد و نچسب میدانم. چهارم اینکه برخی اتفاقات رمان چندان با واقعیتها نمیخوانند و معقول و منطقی به نظر نمیرسند و همین امر به واقعنمایی رمان آسیب زده است، ازجمله فرار مادر پابهماهِ هستی از دست ساواکیها، نقشۀ احمد گنجور برای فراری دادن هستی از زندان و ازدواج بیژن گنجورِ گاراژدار با دختر وزیر صنایع. پنجم اینکه رمان مجموعهای است درهموبرهم از اندیشههای جلال و فردید گرفته تا یونگ و فروید، بدون آنکه نویسنده توانسته باشد اینها را به یک کلِ همگن و هماهنگ تبدیل کرده باشد، از این دیدگاه میتوان رمان را تعدادی از روایتهای پراکنده و پریشان دانست که راوی هم در سامان دادن آنها سرگردان مانده است.
(۱۴۰۳/۲/۲۸)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
B2n.ir/p52395
📗نام کتاب: ساربانْ سرگردان (بخش دوم)
◾️نویسنده: سیمین دانشور
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: خوارزمی
◾️سال چاپ: ۱۳۸۰
◾️تعداد صفحات: ۳۰۷
◾️معرّفیکننده: محسن احمدوندی
لعلبانو به سلیم زنگ میزند و به او میگوید که هستی عقدنامهاش را میخواهد. سلیم که از طریق فرهاد بعداً فهمیده که سخنان هستی در زندان دروغ بوده است، از هستی میخواهد که زن دومش شود و هستی نمیپذیرد و عقدنامه را پاره میکند.
چندی بعد اخبار تلویزیون اعلام میکند که فرهاد را در تاکسی مرده یافتهاند و روشن میشود که از بیم افتادن در دست مأموران ساواک سیانور خورده و به زندگی خود پایان داده است. بعد از مدتی که آبها از آسیاب میافتد و کراسلی و ساواکیها فکر میکنند هستی و مراد در جزیره مردهاند، آنها از نهانگاهشان بیرون میآیند و به سرِ خانه و زندگیشان برمیگردند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند.
هستی باخبر میشود که بیژن، پسر احمد گنجور، با هایده، دختر وزیر صنایع، ازدواج کرده و داماد سرخانۀ وزیر شده و یک ماهی است که دیگر در گاراژ کار نمیکند و پدرش را ترک کرده اشت. احمد گنجور از این بابت بسیار ناراحت و غمگین است. هستی بعد از دیدن غم گنجور، به پاس محبتی که در حقش داشته، شمارۀ وزیر صنایع را از سر اِدوارد میگیرد و به دیدنش میرود. هستی پس از گفتوگو با وزیر، بیژن را متقاعد میکند که به دیدار پدرش برود و بیژن میپذیرد. هستی بعد از این ماجرا، به خانۀ خودش برمیگردد. سپهبد تندر با وساطت تیمسار، شاهین برادر هستی را که در شیراز سرباز بوده است، به تهران انتقال داده تا مراقب مادربزرگش، توران جان، باشد که پیر و زمینگیر شده و به آلزایمر مبتلا گشته است.
اوضاع کشور روزبهروز نابسامانتر میشود. اعتراضهای مردمی بالا گرفته و همۀ سران مملکت دارند ملک و املاکشان را میفروشند و از کشور میگریزند. بیژن به همراه همسرش و پدرزنش به انگلیس مهاجرت میکند. عشرت و احمد گنجور هم همه چیزشان را میفروشند و از ایران میروند. در همین ایام افسرالملوک مادر سلیم میمیرد، مدتی بعد هم توران جان میمیرد. دانشگاهها و خیابانها شلوغ میشود. مراد و هستی با هم ازدواج میکنند. انقلاب میشود. بچۀ هستی و مراد به دنیا میآید و آنها به یاد همرزم چریکشان نام او را مرتضی میگذارند. سیمین دانشور که یکی از شخصیتهای رمان است و تا کنون خارج از کشور بوده است، به ایران میآید و به دیدار امام خمینی میرود. جنگ آغاز میشود. سیمین دانشور به جبهه میرود و به هستی و مراد میگوید که چهها دیده است. بعد از این گفتگو، مراد با رضایت هستی به جبهه میرود و داستان خاتمه مییابد.
دانشور در رمان «ساربانْ سرگردان» به مسائلی چون مبارزات نیروهای چپ و مذهبی علیه حکومت شاه، قدرت گرفتن مذهب و مذهبیها در ایرانِ سالهای مقارن انقلاب، دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور، نقد انقلاب و انقلابیون، نقد جنگ، به کار گرفتن نظریات روانشناسانۀ فروید و یونگ، تعدّد زوجات، مطرح کردن فمینیسم شرقی در مقابل فمینیسم غربی، تمجید از شرق و انتقاد از غرب، تأکید بر نوعی عرفان مدرن، سرگردانی در بین گفتمانهای مختلف و وادادگی و شکست مبارزان سیاسی میپردازد.
رمان «ساربانْ سرگردان» چند ضعف عمده دارد: نخست اینکه تعدادی از شخصیتها و اتفاقات رمان زائد و اضافیاند و بود و نبودشان هیچ تأثیری در روایت اصلی رمان ندارد. دوم اینکه اگرچه رمان از زاویهدیدِ سلیم، هستی و مراد روایت میشود، اما این سه زاویهدید عملاً هیچ تفاوتی با هم ندارند و از خلال هر سه، صدایِ مسلط دانشور و تا حدودی جلال آلاحمد به گوش میرسد. سوم اینکه بخشهایی از رمان پندنامۀ اخلاقی و بیانیۀ سیاسی است و ارزش هنری چندانی ندارد. هر جا هم نویسنده نتوانسته پند و اندرزهایش را بر زبان شخصیتها جاری کند، پرندهای خیالی به نام طوطک را وارد داستان کرده تا آنچه را ناگفته مانده است بگوید. بنابراین من حضور طوطک در رمان را بهعنوان نمایندۀ «نفس مطمئنه» یا «منِ برتر» کاملاً زائد و نچسب میدانم. چهارم اینکه برخی اتفاقات رمان چندان با واقعیتها نمیخوانند و معقول و منطقی به نظر نمیرسند و همین امر به واقعنمایی رمان آسیب زده است، ازجمله فرار مادر پابهماهِ هستی از دست ساواکیها، نقشۀ احمد گنجور برای فراری دادن هستی از زندان و ازدواج بیژن گنجورِ گاراژدار با دختر وزیر صنایع. پنجم اینکه رمان مجموعهای است درهموبرهم از اندیشههای جلال و فردید گرفته تا یونگ و فروید، بدون آنکه نویسنده توانسته باشد اینها را به یک کلِ همگن و هماهنگ تبدیل کرده باشد، از این دیدگاه میتوان رمان را تعدادی از روایتهای پراکنده و پریشان دانست که راوی هم در سامان دادن آنها سرگردان مانده است.
(۱۴۰۳/۲/۲۸)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
B2n.ir/p52395
Forwarded from Kp
کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان مرکزی به مناسبت بزرگداشت شاعران پارسی گو حکیم ابوالقاسم فردوسی و حکیم عمر خیام و پاسداشت زبان فارسی برگزار میکند:
نشست بازیابی زبان و هویت ملی از رهگذر شاهنامه در جهان شهر ادب فارسی
با حضور دکتر ابوالفضل حری
زمان: دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ساعت ۴ عصر
مکان: پارک شهر، کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
نشست بازیابی زبان و هویت ملی از رهگذر شاهنامه در جهان شهر ادب فارسی
با حضور دکتر ابوالفضل حری
زمان: دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ساعت ۴ عصر
مکان: پارک شهر، کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
چگونگی مواجهه ی غرب با خيام
داستان رباعيات خيام و عزيمت آنها به غرب برمی گردد به سال 1800 تا 1810 كه پادشاه انگلستان ، شخصی به نام #لرد_اوزلی را به عنوان سفير انگستان به دربار #قاجار می فرستد و بعد از اتمام ماموريتش مطابق معمول كشتي ها را پر می كنند از نسخ خطی ايران و غارت ميكنند.
از جمله آثاری كه می برند چند رباعی بسيار قديمی #خيام بود كه پس از مرگ او به #دانشگاه_آكسفورد سپرده می شود
فيتزجرالد معروف اين نسخه را می بيند و آن چنان شيفته يكی از رباعيات می شود كه تصميم می گيرد زبان فارسی ياد بگيرد و مبتلا به گونه ای وسواس در ترجمه اشعار خيام می شود كه تا پايان عمرش ادامه دارد و رباعی ای داريم كه فيتزجرالد پس از 27 سال كار كردن روی آن و پس و پيش كردن كلمات ، در هنگام مرگ هم كاغذی كه همان رباعی روی آن نوشته شده بود در دست داشت و اين از نظر ادبی حائز اهميت فراوان است.
#فیتزجرالد برای فروش ترجمه ی رباعيات خيام مشكل داشت و پس از مرگش به علت فروش نرفتن كتاب ، آنها را در كتاب فروشی گذاشتند تا هر كس خواست به رايگان ببرد و يكي از شعرای معروف انگلستان به نام "تنسی" ، نسخه ای می برد و از نظر شعری آن را در حد نبوغ ارزيابی می كند و پس از آن كتاب در ميان برخي ، بسيار معروف می شود و خيام تبديل به پيامبر آنان می شود و به زودی كلوپی به نام عمر خيام در #لندن برپا می كنند و در آن ملاقات هايی ترتيب می دهند كه هنوز هم ادامه دارد ، البته نه به همان شدت اوليه.
در آن زمان 52 رباعی از خيام وجود داشت و آنان از ميان لردها و آدمهای بسيار مشهور 52 عضو گرفتند و بعدها در انجمن آسيا شناسی انگليس انشعابی پيش آمد و عده زيادی از آنان به كلوپ عمر خيام پيوستند و سازمان عظيمی به وجود آمد كه در زمينه ترجمه و نشر آثار خيام مجاهدت فراوان كردند.
عدهای از آنها كه در زمان #ناصرالدين_شاه به نيشابور آمدند و از ديدن شرايط مقبره ی خيام متاثر شدند ، به ديدن ناصرالدين شاه رفته ، از او خواستند قبر خيام را بازسازی كند و به او تاكيد كردند كه خيام مرد بزرگی بوده است.
ناصرالدين شاه كه از #فقها بسيار هراس داشت گفت من از بيت المال نمی توانم هزينه كنم خودتان اگر می خواهيد آنجا را بازسازی كنيد. اما با ترور ناصرالدينشاه اينكار هيچ وقت انجام نشد.
در سال 1837 كلوپی در آمريكا و در شهر #بوستون تشكيل شد به نام #كلوپ_عمر_خيام آمريكا ، اعضای اين كلوپ به زودی در هتلی در شهر بوستون با يكديگر ملاقات كردند و طرفداران زيادی به گرد آنان جمع شدند . در آن سالها در اوج جنگ های داخلی، تاثری ملی از كشتار و جنايت به وجود آمده بود .
صدها هزار نفر در شمال و جنوب كشته شدند و مسأله حزنانگيز جنگ و توجه خيام به مفاهيمی نظير #صلح ، باعث گل كردن اشعار او ميان آمريكاييان شد و به زودی شعبات زيادی در كلرادو ، تگزاس ، واشنگتن ، آيداهو و ... به وجود آمد .
خيام در آن زمان تبديل به يك چهره تقريبا ملی شد ، يعنی همان طور كه شكسپير در ميان ايرانيان مشهور است خيام نيز نزد آمريكاييان شناخته شده بود و اين شهرت يك صبغه سياسی هم به خود گرفته بود چرا كه شمال آمريكا منطقهای سكولار است و جنوب آن شديدا مذهبی .
خيام در #شمال_آمريكا بسيار مورد توجه قرار گرفت و به يكی از نخبگان آنجا و سمبل انسان مداری و #سكولاريسم و دمكراسی تبديل شد.
اين در زمانی بود كه آمريكا داشت تصميم می گرفت كه جمهوری مسيحی باشد يا جمهوری دمكراتيك سكولار و هنوز هم اين بحث ادامه دارد ، البته نه به همان صورت اوليه. آنهايی كه معتقد به جدايی دين از سياست بودند از طرفداران پروپاقرص خيام شدند و جنوبی ها خيام را ضد مسيح ناميدند . همان #خر_دجالی كه ما داريم در الهيات مسيح هم هست و خيام تبديل به همان خر دجال شد .
در جنوب آمريكا فقهای مسيحي پول زيادي جمع كردند و عليه خيام #فتوا های زيادی دادند. سپس يك نهضت ادبی به وجود آمد كه طرفداران آن خود را #عمريون ناميدند و به سبك خيام شعر ميگفتند . از ميان كسانی كه طرفدار خيام هستند می توان به امرسون ، ويتمن ، تي اس اليوت و پدرش و عمويش كه رئيس دانشگاه هاروارد بود و استرات هاون نابغه آمريكايی كه اسم پسرش را عمر می گذارد و مارك تواين كه 33 رباعي با برداشت از سبك خيام گفته است ، اشاره كرد .
مارك تواين دختری داشت كه در جوانی از دنيا رفت و همين ضربه او را به افسردگی شديدی دچار كرد و در اين زمان رباعياتی از خيام به دستش می رسد و به ادعای خودش با "خيام درمانی" معالجه می شود.
اين نهضت ادامه پيدا ميكند و بعدها در سال 1910 با قدرت گرفتن مذهبيون و فقها برای دوره ای در آمريكا مصرف الكل #ممنوع شد . خيام در اين ميان بسيار مطرح می شود و مطالب بسياری در رد يا تاييد او طرح می شود
✍دکتر #امین_رضوی
داستان رباعيات خيام و عزيمت آنها به غرب برمی گردد به سال 1800 تا 1810 كه پادشاه انگلستان ، شخصی به نام #لرد_اوزلی را به عنوان سفير انگستان به دربار #قاجار می فرستد و بعد از اتمام ماموريتش مطابق معمول كشتي ها را پر می كنند از نسخ خطی ايران و غارت ميكنند.
از جمله آثاری كه می برند چند رباعی بسيار قديمی #خيام بود كه پس از مرگ او به #دانشگاه_آكسفورد سپرده می شود
فيتزجرالد معروف اين نسخه را می بيند و آن چنان شيفته يكی از رباعيات می شود كه تصميم می گيرد زبان فارسی ياد بگيرد و مبتلا به گونه ای وسواس در ترجمه اشعار خيام می شود كه تا پايان عمرش ادامه دارد و رباعی ای داريم كه فيتزجرالد پس از 27 سال كار كردن روی آن و پس و پيش كردن كلمات ، در هنگام مرگ هم كاغذی كه همان رباعی روی آن نوشته شده بود در دست داشت و اين از نظر ادبی حائز اهميت فراوان است.
#فیتزجرالد برای فروش ترجمه ی رباعيات خيام مشكل داشت و پس از مرگش به علت فروش نرفتن كتاب ، آنها را در كتاب فروشی گذاشتند تا هر كس خواست به رايگان ببرد و يكي از شعرای معروف انگلستان به نام "تنسی" ، نسخه ای می برد و از نظر شعری آن را در حد نبوغ ارزيابی می كند و پس از آن كتاب در ميان برخي ، بسيار معروف می شود و خيام تبديل به پيامبر آنان می شود و به زودی كلوپی به نام عمر خيام در #لندن برپا می كنند و در آن ملاقات هايی ترتيب می دهند كه هنوز هم ادامه دارد ، البته نه به همان شدت اوليه.
در آن زمان 52 رباعی از خيام وجود داشت و آنان از ميان لردها و آدمهای بسيار مشهور 52 عضو گرفتند و بعدها در انجمن آسيا شناسی انگليس انشعابی پيش آمد و عده زيادی از آنان به كلوپ عمر خيام پيوستند و سازمان عظيمی به وجود آمد كه در زمينه ترجمه و نشر آثار خيام مجاهدت فراوان كردند.
عدهای از آنها كه در زمان #ناصرالدين_شاه به نيشابور آمدند و از ديدن شرايط مقبره ی خيام متاثر شدند ، به ديدن ناصرالدين شاه رفته ، از او خواستند قبر خيام را بازسازی كند و به او تاكيد كردند كه خيام مرد بزرگی بوده است.
ناصرالدين شاه كه از #فقها بسيار هراس داشت گفت من از بيت المال نمی توانم هزينه كنم خودتان اگر می خواهيد آنجا را بازسازی كنيد. اما با ترور ناصرالدينشاه اينكار هيچ وقت انجام نشد.
در سال 1837 كلوپی در آمريكا و در شهر #بوستون تشكيل شد به نام #كلوپ_عمر_خيام آمريكا ، اعضای اين كلوپ به زودی در هتلی در شهر بوستون با يكديگر ملاقات كردند و طرفداران زيادی به گرد آنان جمع شدند . در آن سالها در اوج جنگ های داخلی، تاثری ملی از كشتار و جنايت به وجود آمده بود .
صدها هزار نفر در شمال و جنوب كشته شدند و مسأله حزنانگيز جنگ و توجه خيام به مفاهيمی نظير #صلح ، باعث گل كردن اشعار او ميان آمريكاييان شد و به زودی شعبات زيادی در كلرادو ، تگزاس ، واشنگتن ، آيداهو و ... به وجود آمد .
خيام در آن زمان تبديل به يك چهره تقريبا ملی شد ، يعنی همان طور كه شكسپير در ميان ايرانيان مشهور است خيام نيز نزد آمريكاييان شناخته شده بود و اين شهرت يك صبغه سياسی هم به خود گرفته بود چرا كه شمال آمريكا منطقهای سكولار است و جنوب آن شديدا مذهبی .
خيام در #شمال_آمريكا بسيار مورد توجه قرار گرفت و به يكی از نخبگان آنجا و سمبل انسان مداری و #سكولاريسم و دمكراسی تبديل شد.
اين در زمانی بود كه آمريكا داشت تصميم می گرفت كه جمهوری مسيحی باشد يا جمهوری دمكراتيك سكولار و هنوز هم اين بحث ادامه دارد ، البته نه به همان صورت اوليه. آنهايی كه معتقد به جدايی دين از سياست بودند از طرفداران پروپاقرص خيام شدند و جنوبی ها خيام را ضد مسيح ناميدند . همان #خر_دجالی كه ما داريم در الهيات مسيح هم هست و خيام تبديل به همان خر دجال شد .
در جنوب آمريكا فقهای مسيحي پول زيادي جمع كردند و عليه خيام #فتوا های زيادی دادند. سپس يك نهضت ادبی به وجود آمد كه طرفداران آن خود را #عمريون ناميدند و به سبك خيام شعر ميگفتند . از ميان كسانی كه طرفدار خيام هستند می توان به امرسون ، ويتمن ، تي اس اليوت و پدرش و عمويش كه رئيس دانشگاه هاروارد بود و استرات هاون نابغه آمريكايی كه اسم پسرش را عمر می گذارد و مارك تواين كه 33 رباعي با برداشت از سبك خيام گفته است ، اشاره كرد .
مارك تواين دختری داشت كه در جوانی از دنيا رفت و همين ضربه او را به افسردگی شديدی دچار كرد و در اين زمان رباعياتی از خيام به دستش می رسد و به ادعای خودش با "خيام درمانی" معالجه می شود.
اين نهضت ادامه پيدا ميكند و بعدها در سال 1910 با قدرت گرفتن مذهبيون و فقها برای دوره ای در آمريكا مصرف الكل #ممنوع شد . خيام در اين ميان بسيار مطرح می شود و مطالب بسياری در رد يا تاييد او طرح می شود
✍دکتر #امین_رضوی
☆اطلاعیه ☆
سلام و درود
مطابق با اطلاعیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جلسه انجمن حافظدوستان مرکزی در تاریخ یکشنبه ۱۴۰۳/۳/۶ برگزار نمی گردد.
لطفا به دوستان خود اطلاع رسانی فرمایید.
باسپاس :انجمن حافظدوستان مرکزی
سلام و درود
مطابق با اطلاعیه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جلسه انجمن حافظدوستان مرکزی در تاریخ یکشنبه ۱۴۰۳/۳/۶ برگزار نمی گردد.
لطفا به دوستان خود اطلاع رسانی فرمایید.
باسپاس :انجمن حافظدوستان مرکزی
دکتر عزیز شبانی شاعر ،
منتقد ادبی ، نویسنده و استاد ادبیات دانشگاه آزاد شیراز کسی که دوران لیسانس را در دانشگاه اراک گذرانید و کلاسهای حافظ پژوهی اش سالها در حافظیه شیراز برقرار بود به دیار باقی شتافت ....
انجمن حافظدوستان مرکزی این ضایعه را به خانواده و دوستان هنرمند شیرازی تسلیت عرض می کند ...
ضمنا این استاد ادبیات و حافظ بخاطر سالهای دانشجویی در اراک همیشه ارادت خاصی به اراک و اراکی ها داشت ..🙏
روانش مینوی باد...🙏🙏
#مریم صابری نسب _ مدیر انجمن حافظدوستان مرکزی
منتقد ادبی ، نویسنده و استاد ادبیات دانشگاه آزاد شیراز کسی که دوران لیسانس را در دانشگاه اراک گذرانید و کلاسهای حافظ پژوهی اش سالها در حافظیه شیراز برقرار بود به دیار باقی شتافت ....
انجمن حافظدوستان مرکزی این ضایعه را به خانواده و دوستان هنرمند شیرازی تسلیت عرض می کند ...
ضمنا این استاد ادبیات و حافظ بخاطر سالهای دانشجویی در اراک همیشه ارادت خاصی به اراک و اراکی ها داشت ..🙏
روانش مینوی باد...🙏🙏
#مریم صابری نسب _ مدیر انجمن حافظدوستان مرکزی
Forwarded from بینام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبح است بیا پنجره را باز کنیم!
بر روی زمین عاشقی آغاز کنیم!
هر روز در اشتیاق ِروزی بهتر
با شور و نوا ترانه ای ساز کنیم!
✍🏻 #مریم_صابری
@maryamsaberii
🎼 Kenny G
(Morning)
🎤 #شیدا_حبیبی
زیبایی ها را بخوانیم
@readbeauty
بر روی زمین عاشقی آغاز کنیم!
هر روز در اشتیاق ِروزی بهتر
با شور و نوا ترانه ای ساز کنیم!
✍🏻 #مریم_صابری
@maryamsaberii
🎼 Kenny G
(Morning)
🎤 #شیدا_حبیبی
زیبایی ها را بخوانیم
@readbeauty
Forwarded from Maryam saberi
کلاس متون کهن خوانی کودک و نوجوان _ محفل ادبی نسیم صبا در پنج شنبه ی پیش رو ۱۰ خرداد ماه ساعت ۱۱ صبح _ کتابخانه علی بن ابیطالب _ فوتبال کوچه هنرستان در خدمت کودکان و نوجوانان علاقمند به حافظ هستیم...
دبیر محفل : مریم صابری نسب
دبیر محفل : مریم صابری نسب
این است حسنک و روزگارش. و گفتارش، رحمة اللّه علیه، این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت. و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستد نه زمین ماند و نه آب، و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمة اللّه علیهم. و این افسانهیی است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند . احمق مردا که دل درین جهان بندد! که نعمتی بدهد و زشت بازستاند .
*تاریخ بیهقی*
*تاریخ بیهقی*
انجمن حافظدوستان مرکزی در یکشنبه ای دیگر با خواندن ، شرح و تفسیر غزلیات حضرت حافظ در خدمت شما عزیزان می باشد...
غزل شماره ۱۷۸ ادامه ابیات بامطلع :
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند/
وانکه این کار ندانست در انکار بماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۱۳ خرداد ماه ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
غزل شماره ۱۷۸ ادامه ابیات بامطلع :
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند/
وانکه این کار ندانست در انکار بماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۱۳ خرداد ماه ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
انجمن حافظدوستان مرکزی در یکشنبه ای دیگر با خواندن ، شرح و تفسیر غزلیات حضرت حافظ در خدمت شما عزیزان می باشد...
غزل شماره ۱۷۹ بامطلع :
رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند/
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۲۰ خرداد ماه ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
غزل شماره ۱۷۹ بامطلع :
رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند/
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۲۰ خرداد ماه ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
حوزه هنری انقلاب اسلامی استان اصفهان با همکاری قرارگاه آوینی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می کند.
♨️ اولین دوره جایزه ملی🇮🇷
👈 "داستان و بازآفرینی"🎖
📣 فراخوان آثار داستانی در پنج بخش،
🏆با جوایز ارزنده؛
1⃣ رمان
🥇نفر اول 100 میلیون تومان
🥈نفر دوم 50 میلیون تومان
🥉نفر سوم 30 میلیون تومان
2⃣ داستان کوتاه
🏅10 جایزه 10 میلیون تومانی
3⃣ داستان کوتاهِ کوتاه
🏅2 جایزه 5 میلیون تومانی
4⃣ جستارنویسی
🏅2 جایزه 10 میلیون تومانی
5⃣ طرح رمان
🏅10 حمایت از تولید اثر
هرکدام به ارزش 30 میلیون تومان
⏳ مهلت ارسال آثار: 30شهریور 1403
📥 ثبت نام و ارسال آثار فقط از طریق:
www.dastanvabazafarini.ir
💬 ادمین دبیرخانه در پیام رسان بله:
dastanvabazafarini_live
جایزه ملی داستان و بازآفرینی 🎖
| ایتا | بله | اینستاگرام | سایت | ادمین |
✴️همراه باپاتوق فرهنگ وهنرتفرش
♨️ اولین دوره جایزه ملی🇮🇷
👈 "داستان و بازآفرینی"🎖
📣 فراخوان آثار داستانی در پنج بخش،
🏆با جوایز ارزنده؛
1⃣ رمان
🥇نفر اول 100 میلیون تومان
🥈نفر دوم 50 میلیون تومان
🥉نفر سوم 30 میلیون تومان
2⃣ داستان کوتاه
🏅10 جایزه 10 میلیون تومانی
3⃣ داستان کوتاهِ کوتاه
🏅2 جایزه 5 میلیون تومانی
4⃣ جستارنویسی
🏅2 جایزه 10 میلیون تومانی
5⃣ طرح رمان
🏅10 حمایت از تولید اثر
هرکدام به ارزش 30 میلیون تومان
⏳ مهلت ارسال آثار: 30شهریور 1403
📥 ثبت نام و ارسال آثار فقط از طریق:
www.dastanvabazafarini.ir
💬 ادمین دبیرخانه در پیام رسان بله:
dastanvabazafarini_live
جایزه ملی داستان و بازآفرینی 🎖
| ایتا | بله | اینستاگرام | سایت | ادمین |
✴️همراه باپاتوق فرهنگ وهنرتفرش
#سه _گانی
من عابر کوچه های تنها شدنم
بر برکه ی کوچکی کفایت کردم،
هرچند که شایسته ی دریا شدنم!
#مریم_صابری نسب
@maryamsaberi_3
من عابر کوچه های تنها شدنم
بر برکه ی کوچکی کفایت کردم،
هرچند که شایسته ی دریا شدنم!
#مریم_صابری نسب
@maryamsaberi_3
Forwarded from کانال انجمن حافظ دوستان مرکزی_استان مرکزی( اراک)
انجمن حافظدوستان مرکزی در یکشنبه ای دیگر با خواندن ، شرح و تفسیر غزلیات حضرت حافظ در خدمت شما عزیزان می باشد...
غزل شماره ۱۷۹ بامطلع :
رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند/
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۲۰ خرداد ماه ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
غزل شماره ۱۷۹ بامطلع :
رسید مژده که ایّامِ غم نخواهد ماند/
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۲۰ خرداد ماه ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak