Forwarded from نامه امیر
مردمی که مست عشق میشوند/ چرا استقبال از «مست عشق» مایۀ خوشحالی است؟
✍رضا صائمی- عصر ایران
🔹اینجا میزان فروش فیلم صرفا یک شاخص کمّی نیست، بلکه شاخص کیفی است که نشان می دهد در میان انواع فیلم های کمدی و لودگی، قصه ای از ادبیات کهن و مشاهیر فرهنگ و تمدن ایرانی، توانسته مردم را به تماشای خود ترغیب کند.
👇👇👇
asriran.com/0042sb
✅به کانال نامه امیر بپیوندید
@namehamir
✅نامه امیر در اینستاگرام
http://www.instagram.com/namehamir
✍رضا صائمی- عصر ایران
🔹اینجا میزان فروش فیلم صرفا یک شاخص کمّی نیست، بلکه شاخص کیفی است که نشان می دهد در میان انواع فیلم های کمدی و لودگی، قصه ای از ادبیات کهن و مشاهیر فرهنگ و تمدن ایرانی، توانسته مردم را به تماشای خود ترغیب کند.
👇👇👇
asriran.com/0042sb
✅به کانال نامه امیر بپیوندید
@namehamir
✅نامه امیر در اینستاگرام
http://www.instagram.com/namehamir
کانال انجمن حافظ دوستان مرکزی_استان مرکزی( اراک)
مردمی که مست عشق میشوند/ چرا استقبال از «مست عشق» مایۀ خوشحالی است؟ ✍رضا صائمی- عصر ایران 🔹اینجا میزان فروش فیلم صرفا یک شاخص کمّی نیست، بلکه شاخص کیفی است که نشان می دهد در میان انواع فیلم های کمدی و لودگی، قصه ای از ادبیات کهن و مشاهیر فرهنگ و تمدن ایرانی،…
دوستان در تمام شهرها فیلم مست عشق اکران شده و بر روی پرده ی سینماها وجود دارد...در اراک هم در پردیس سینمایی هتل امیر کبیر هر روز سینما این فیلم را می گذارد...پیشنهاد می کنم حتما برای دیدن این فیلم بروید...
Forwarded from باشگاه کتابخوانی (reza goodarzi)
عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان مانَد
داستانیست که بر هر سرِ بازاری هست!
روایتی عاشقانه از سعدی
جلسات هفتگی انجمن سعدی
سهشنبه، ۱۸ اردیبهشت، ساعت ۱۷:۰۰
خیابان هپکو - فرهنگسرای آیینه - سالن کتابخانه
در این جلسه به شرح و تفسیر غزل شمارهٔ ۵۰۵ میپردازیم.
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی!
«۵ بیت پایانی»
غزلی بسیار شنیدنی و جلسهای پُر شور با حضور شما عزیزان.
داستانیست که بر هر سرِ بازاری هست!
روایتی عاشقانه از سعدی
جلسات هفتگی انجمن سعدی
سهشنبه، ۱۸ اردیبهشت، ساعت ۱۷:۰۰
خیابان هپکو - فرهنگسرای آیینه - سالن کتابخانه
در این جلسه به شرح و تفسیر غزل شمارهٔ ۵۰۵ میپردازیم.
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی!
«۵ بیت پایانی»
غزلی بسیار شنیدنی و جلسهای پُر شور با حضور شما عزیزان.
Forwarded from باشگاه کتابخوانی (reza goodarzi)
در خدمت دانشجویان و دوستان علاقهمند میباشم.
مکان: دانشگاه فلق - دانشکده علوم انسانی - تالار امیرکبیر
مکان: دانشگاه فلق - دانشکده علوم انسانی - تالار امیرکبیر
Forwarded from محسن سجادیان
انجمن حافظدوستان مرکزی در یکشنبه ای دیگر با خواندن ، شرح و تفسیر غزلیات حضرت حافظ در خدمت شما عزیزان می باشد...
غزل شماره ۱۷۸ با مطلع:
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند/
وانکه این کار ندانست در انکار بماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
غزل شماره ۱۷۸ با مطلع:
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند/
وانکه این کار ندانست در انکار بماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
Forwarded from باشگاه کتابخوانی (reza goodarzi)
هفت کشور نمیکنند امروز
بی مقالات سعدی انجمنی!
جلسات هفتگی شرح و تفسیر غزلیات سعدی
سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت، ساعت ۱۷:۰۰
فرهنگسرای آیینه - سالن کتابخانه
در این جلسه به شرح و تفسیر غزل شمارهٔ ۵۹۰ میپردازیم.
عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی
بی مقالات سعدی انجمنی!
جلسات هفتگی شرح و تفسیر غزلیات سعدی
سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت، ساعت ۱۷:۰۰
فرهنگسرای آیینه - سالن کتابخانه
در این جلسه به شرح و تفسیر غزل شمارهٔ ۵۹۰ میپردازیم.
عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی
Forwarded from ایران ToxDS
✨امروز ، روز بزرگداشت فردوسی است و همه ما فارسی زبانان به پاس احیای این زبان تا ابد مدیون این مرد بزرگ هستیم.
✨پی افـکنـدم از نظـم کـاخـی بلـند
که از بـاد و بـاران نــیــابـد گــزنـد
✨بسـی رنـج بـردم در این سـال سـی
عـجــم زنـده کـردم بـدیـن پـارسـی
✨بـنــاهــای آبــاد گـــــردد خــــراب
ز بـــاران و از تــــابـــش آفـــتـاب
✨بـریـن نـامـه بـر عـمـرهــا بـگـــذرد
بـخواند هـر آن کس که دارد خرد
✨جـهان کردهام از سخن چون بهشت
از این بیش تخم سخن کس نکشت
✨چـو ایـن نامـورنامه آمـد بـه بـُن
ز مـن روی گیـتـی شود پر سُخُن
✨نمـیرم از این پس که من زنده ام
که تـخــم سـخـن را پـراکــنـده ام
✨هر آن کس که دارد هـُش و رای و دیـن
پـس از مــرگ، بـر مـــن کـند آفـــریـن
✨ ۲۵ اردیبهشت ٫ روز گرامیداشت فردوسی
📷عکس : مجسمه فردوسی در شهر رم
✨پی افـکنـدم از نظـم کـاخـی بلـند
که از بـاد و بـاران نــیــابـد گــزنـد
✨بسـی رنـج بـردم در این سـال سـی
عـجــم زنـده کـردم بـدیـن پـارسـی
✨بـنــاهــای آبــاد گـــــردد خــــراب
ز بـــاران و از تــــابـــش آفـــتـاب
✨بـریـن نـامـه بـر عـمـرهــا بـگـــذرد
بـخواند هـر آن کس که دارد خرد
✨جـهان کردهام از سخن چون بهشت
از این بیش تخم سخن کس نکشت
✨چـو ایـن نامـورنامه آمـد بـه بـُن
ز مـن روی گیـتـی شود پر سُخُن
✨نمـیرم از این پس که من زنده ام
که تـخــم سـخـن را پـراکــنـده ام
✨هر آن کس که دارد هـُش و رای و دیـن
پـس از مــرگ، بـر مـــن کـند آفـــریـن
✨ ۲۵ اردیبهشت ٫ روز گرامیداشت فردوسی
📷عکس : مجسمه فردوسی در شهر رم
Forwarded from Maryam Saberi
به درود وارادت...
دوستان لطفا اطلاع رسانی کنید و خودتان نیز حتما شرکت کنید.یک برنامه ی بسیار متفاوت ، جالب، تاثیرگذار و دیدنی ست...
دوستان لطفا اطلاع رسانی کنید و خودتان نیز حتما شرکت کنید.یک برنامه ی بسیار متفاوت ، جالب، تاثیرگذار و دیدنی ست...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
*این ترانه زیبا را «سیمابینا» در دوران کودکی برای برنامه کودک رادیو تلویزیون ملی ایران اجرا نموده است.* *به فرهيختگى كلام و شعرى كه در موسيقى آن دوران اجرا شده است دقت نمایید و آنرا مقایسه کنید با خزعبلات گاها زشت و گوش خراش با کلماتی ناموزون به لحاظ ریتم و موسیقی و حتى مفاهيم غیراخلاقی که توسط بعضى بى هنران و بی خردان عصبى خود شيفته تحت عنوان هنرمند و خواننده با صداهايی زشت و انكر الأصوات و خارج از دستگاه خوانده و اجرا مي شود!؟*
انجمن حافظدوستان مرکزی در یکشنبه ای دیگر با خواندن ، شرح و تفسیر غزلیات حضرت حافظ در خدمت شما عزیزان می باشد...
غزل شماره ۱۷۸ ادامه ابیات بامطلع :
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند/
وانکه این کار ندانست در انکار بماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
غزل شماره ۱۷۸ ادامه ابیات بامطلع :
هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند/
وانکه این کار ندانست در انکار بماند/
ساعت شروع جلسات ۵ عصر
روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
مکان : فرهنگسرای آیینه طبقه دوم اتاق جلسات
منتظر دیدار گل روی تک تک شما
لینک کانال تلگرامی انجمن حافظدوستان مرکزی
https://t.me/anjomanehafezarak
#غزل🌼
از سمت قلههای پر از سنگ و برف گیر
عطار دوره گرد رسیده است ناگزیر
پیچیده بوی آتش و اسفند در زمین
پیچیده بوی نمنم ِ باران در این مسیر
حالا بهار آمده با بال های خیس
با نغمه های خاطره انگیز از حریر
او آمده است از طرف دشت ،سربلند
او آمده است از طرف کوه ، سر به زیر
او آمده است ساز و دهل را به پا کند
در درههای طوس و سمرقند و پنجشیر
***
حالا که رود با دفِ ما ، رود میزند
حالا که شعر ، می وزد از جانب کویر
باید به روزگار بخارا سفر کنیم
تا روزگار حافظ و قابوسِ وُشم گیر
تا عصر شاهنامه و دوران ِ باستان
تا عصر عشق ، عصرِ اساطیرِ بینظیر
#موسی_عصمتی🌼
از سمت قلههای پر از سنگ و برف گیر
عطار دوره گرد رسیده است ناگزیر
پیچیده بوی آتش و اسفند در زمین
پیچیده بوی نمنم ِ باران در این مسیر
حالا بهار آمده با بال های خیس
با نغمه های خاطره انگیز از حریر
او آمده است از طرف دشت ،سربلند
او آمده است از طرف کوه ، سر به زیر
او آمده است ساز و دهل را به پا کند
در درههای طوس و سمرقند و پنجشیر
***
حالا که رود با دفِ ما ، رود میزند
حالا که شعر ، می وزد از جانب کویر
باید به روزگار بخارا سفر کنیم
تا روزگار حافظ و قابوسِ وُشم گیر
تا عصر شاهنامه و دوران ِ باستان
تا عصر عشق ، عصرِ اساطیرِ بینظیر
#موسی_عصمتی🌼
📚معرّفی کتاب
📗نام کتاب: ساربانْ سرگردان (بخش اول)
◾️نویسنده: سیمین دانشور
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: خوارزمی
◾️سال چاپ: ۱۳۸۰
◾️تعداد صفحات: ۳۰۷
◾️معرّفیکننده: محسن احمدوندی
رمان «ساربانْ سرگردان» سومین و آخرین رمانِ منتشرشده از سیمین دانشور است که آن را در سال ۱۳۸۰ روانۀ بازار کتاب کرد. «ساربانْ سرگردان» جلد دوم رمان «جزیرۀ سرگردانی» است. این دو رمان قرار بوده که جلد سومی با نام «کوه سرگردان» هم داشته باشند که دستنویس آن در زمان حیات نویسنده گم شده و تا کنون هم یافت نشده است. وقایع رمان «ساربانْ سرگردان» در دهۀ پنجاه خورشیدی اتفاق میافتد و سالهای مقارن انقلاب و جنگ تحمیلی را روایت میکند. ماجراهای رمان دربارۀ دختر و پسری به نامهای هستی نوریان (با نام مستعار مهشید) و سلیم فرخی (با نام مستعار پوریا) است. هستی از خانوادهای فقیر و فرودست که به همراه دوستانش سرگرم مبارزه با حکومت شاهنشاهی است. پدر هستی از یاران مصدق بوده و در راه او کشته شده است. هستی با برادرش شاهین و مادربزرگ پدریش، توران جان، که معلم بازنشسته است زندگی میکند و مادرش، عشرت، هم بعد از مرگ پدرش با شخصی به نام احمد گنجور مجدداً ازدواج کرده است. سلیم هم از خانوادهای متمول و ثروتمند است و همراه با گروههای مخالف به مبارزه با حکومت سرگرم است. این دو به صورت شخصی و غیررسمی خطبۀ عقدی خواندهاند و حالا دارند آماده میشوند که عقدشان را رسمیت ببخشند و ازدواج کنند. خانوادۀ سلیم با این ازدواج مخالفاند و معتقدند که هستی دختری بیبندوبار است و فقط برای پول و ثروتِ سلیم است که میخواهد با او ازدواج کند. قُدسی، خواهر سلیم، میخواهد نیکو، دختر خواهرشوهرش، را برای سلیم بگیرد، اما سلیم راضی به این وصلت نیست و هستی را دوست دارد.
در همین روزهایی که سلیم و هستی برای عروسی آماده میشوند و مقدمات ازدواجشان را فراهم میکنند، نیروهای ساواک به خانۀ هستی میریزند و او را دستگیر میکنند و به زندان قصر و سپس اوین میبرند. بعد از به زندان افتادن هستی، سلیم برای رهایی او به تلاش و تکاپو میافتد و میکوشد تا از طریق ناپدری هستی، احمد گنجور، که با مستشاران آمریکایی و نیروهای ساواک ارتباط خوبی دارد، او را آزاد کند. احمد گنجور برای فراری دادن هستی از زندان نقشهای بدین قرار میکشد که روز چهارم فروردین که سلولهای زندان باز و ملاقات آزاد است، پسیتا، کلفت فیلیپینیشان، بکتاش، پسر تازه به دنیا آمدۀ عشرت و گنجور را بغل کند و با دو چادر به زندان برود، آنجا چادر اضافه و بچه را به هستی بدهد تا او از این طریق از زندان خارج شود، سلیم هم که با ماشین بیرون زندان منتظر است، هستی را سوار کند و به مشهد ببرد و آنجا عقد کنند و سپس به انگلیس بروند. روز موعود فرامیرسد، اما هستی که از لو دادن ناخواستۀ فرخنده دُرفشان (با نام مستعار فرزانه)، یکی دیگر از همرزمانش، عذاب وجدان دارد، برای جبران اشتباهش کلی دروغ سرِ هم میکند و به چندین جرمِ نکرده اعتراف میکند، ازجمله اینکه او با برادر فرخنده، فرهاد درفشان (با نام مستعار هادی)، ازدواج کرده است و از او باردار است، قرار بوده با فرهاد برای دیدن آموزشهای چریکی به فلسطین برود، اما به خاطر بارداری نرفته است و در بمبگذاریِ ماشین مستر هیتی، مستشار آمریکایی، با فرهاد همکاری داشته است. هستی همچنین فرخنده را به جای خودش از زندان فراری میدهد. سلیم که در بیرون زندان منتظر هستی است، با فرخنده مواجه میشود و فرخنده که اعترافات دروغین هستی را باور کرده، آنها برای سلیم نقل میکند. این سخنان سلیم را بهکلی به هم میریزد و فکر میکند که هستی به او خیانت کرده است. تلاشهای او برای کشف حقیقت هم به جایی نمیرسد، ناچار هستی را در زندان رها میکند و طبق خواستۀ خانوادهاش با نیکو ازدواج میکند. هستی در زندان تحت انواع شکنجههای جسمی و روحی قرار میگیرد، اما در زیر تمام این شکنجهها با خود عهد میبندد که سلیم را لو ندهد.
بعد از مدتی، هستی از طریق خانوادهاش باخبر میشود که سلیم با نیکو ازدواج کرده است و همین امر موجب رنجش عمیق او از سلیم میشود. چندی بعد کراسلیِ آمریکایی که همهکارۀ ساواک است دستور میدهد که هستی و مراد را ـ دوست و همرزم هستی که او برای نجات جان او خودش را به ساواک معرفی کرده است ـ با بالگرد در جزیرهای به نام جزیرۀ سرگردانی رها میکنند تا مجبور به همکاری با ساواک شوند. در این جزیره، ساربانی که گویا از طرف احمد گنجور مأمور شده، این دو را نجات میدهد و به دست گنجور میرساند. گنجور این دو را به تهران میآورد و در سفارت پاکستان، پیشِ سر اِدوارد، حاکم انگلیسی سابق کراچی و رئیس ادارۀ کل استخدامی کشور در حال حاضر و همسرش لعل بانو پنهان میکند. لعل بانو و هستی بعد از چند روز با هم دوست میشوند.
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
📗نام کتاب: ساربانْ سرگردان (بخش اول)
◾️نویسنده: سیمین دانشور
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: خوارزمی
◾️سال چاپ: ۱۳۸۰
◾️تعداد صفحات: ۳۰۷
◾️معرّفیکننده: محسن احمدوندی
رمان «ساربانْ سرگردان» سومین و آخرین رمانِ منتشرشده از سیمین دانشور است که آن را در سال ۱۳۸۰ روانۀ بازار کتاب کرد. «ساربانْ سرگردان» جلد دوم رمان «جزیرۀ سرگردانی» است. این دو رمان قرار بوده که جلد سومی با نام «کوه سرگردان» هم داشته باشند که دستنویس آن در زمان حیات نویسنده گم شده و تا کنون هم یافت نشده است. وقایع رمان «ساربانْ سرگردان» در دهۀ پنجاه خورشیدی اتفاق میافتد و سالهای مقارن انقلاب و جنگ تحمیلی را روایت میکند. ماجراهای رمان دربارۀ دختر و پسری به نامهای هستی نوریان (با نام مستعار مهشید) و سلیم فرخی (با نام مستعار پوریا) است. هستی از خانوادهای فقیر و فرودست که به همراه دوستانش سرگرم مبارزه با حکومت شاهنشاهی است. پدر هستی از یاران مصدق بوده و در راه او کشته شده است. هستی با برادرش شاهین و مادربزرگ پدریش، توران جان، که معلم بازنشسته است زندگی میکند و مادرش، عشرت، هم بعد از مرگ پدرش با شخصی به نام احمد گنجور مجدداً ازدواج کرده است. سلیم هم از خانوادهای متمول و ثروتمند است و همراه با گروههای مخالف به مبارزه با حکومت سرگرم است. این دو به صورت شخصی و غیررسمی خطبۀ عقدی خواندهاند و حالا دارند آماده میشوند که عقدشان را رسمیت ببخشند و ازدواج کنند. خانوادۀ سلیم با این ازدواج مخالفاند و معتقدند که هستی دختری بیبندوبار است و فقط برای پول و ثروتِ سلیم است که میخواهد با او ازدواج کند. قُدسی، خواهر سلیم، میخواهد نیکو، دختر خواهرشوهرش، را برای سلیم بگیرد، اما سلیم راضی به این وصلت نیست و هستی را دوست دارد.
در همین روزهایی که سلیم و هستی برای عروسی آماده میشوند و مقدمات ازدواجشان را فراهم میکنند، نیروهای ساواک به خانۀ هستی میریزند و او را دستگیر میکنند و به زندان قصر و سپس اوین میبرند. بعد از به زندان افتادن هستی، سلیم برای رهایی او به تلاش و تکاپو میافتد و میکوشد تا از طریق ناپدری هستی، احمد گنجور، که با مستشاران آمریکایی و نیروهای ساواک ارتباط خوبی دارد، او را آزاد کند. احمد گنجور برای فراری دادن هستی از زندان نقشهای بدین قرار میکشد که روز چهارم فروردین که سلولهای زندان باز و ملاقات آزاد است، پسیتا، کلفت فیلیپینیشان، بکتاش، پسر تازه به دنیا آمدۀ عشرت و گنجور را بغل کند و با دو چادر به زندان برود، آنجا چادر اضافه و بچه را به هستی بدهد تا او از این طریق از زندان خارج شود، سلیم هم که با ماشین بیرون زندان منتظر است، هستی را سوار کند و به مشهد ببرد و آنجا عقد کنند و سپس به انگلیس بروند. روز موعود فرامیرسد، اما هستی که از لو دادن ناخواستۀ فرخنده دُرفشان (با نام مستعار فرزانه)، یکی دیگر از همرزمانش، عذاب وجدان دارد، برای جبران اشتباهش کلی دروغ سرِ هم میکند و به چندین جرمِ نکرده اعتراف میکند، ازجمله اینکه او با برادر فرخنده، فرهاد درفشان (با نام مستعار هادی)، ازدواج کرده است و از او باردار است، قرار بوده با فرهاد برای دیدن آموزشهای چریکی به فلسطین برود، اما به خاطر بارداری نرفته است و در بمبگذاریِ ماشین مستر هیتی، مستشار آمریکایی، با فرهاد همکاری داشته است. هستی همچنین فرخنده را به جای خودش از زندان فراری میدهد. سلیم که در بیرون زندان منتظر هستی است، با فرخنده مواجه میشود و فرخنده که اعترافات دروغین هستی را باور کرده، آنها برای سلیم نقل میکند. این سخنان سلیم را بهکلی به هم میریزد و فکر میکند که هستی به او خیانت کرده است. تلاشهای او برای کشف حقیقت هم به جایی نمیرسد، ناچار هستی را در زندان رها میکند و طبق خواستۀ خانوادهاش با نیکو ازدواج میکند. هستی در زندان تحت انواع شکنجههای جسمی و روحی قرار میگیرد، اما در زیر تمام این شکنجهها با خود عهد میبندد که سلیم را لو ندهد.
بعد از مدتی، هستی از طریق خانوادهاش باخبر میشود که سلیم با نیکو ازدواج کرده است و همین امر موجب رنجش عمیق او از سلیم میشود. چندی بعد کراسلیِ آمریکایی که همهکارۀ ساواک است دستور میدهد که هستی و مراد را ـ دوست و همرزم هستی که او برای نجات جان او خودش را به ساواک معرفی کرده است ـ با بالگرد در جزیرهای به نام جزیرۀ سرگردانی رها میکنند تا مجبور به همکاری با ساواک شوند. در این جزیره، ساربانی که گویا از طرف احمد گنجور مأمور شده، این دو را نجات میدهد و به دست گنجور میرساند. گنجور این دو را به تهران میآورد و در سفارت پاکستان، پیشِ سر اِدوارد، حاکم انگلیسی سابق کراچی و رئیس ادارۀ کل استخدامی کشور در حال حاضر و همسرش لعل بانو پنهان میکند. لعل بانو و هستی بعد از چند روز با هم دوست میشوند.
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
Forwarded from باشگاه کتابخوانی (reza goodarzi)
آقای قهقایی، سهشنبه تموم نمیشه...
سعدی از جان میخورد سوگند و میگوید به دل
وعدههایش را وفا باری نمودی کاشکی!
این آخرین بیتِ آخرین غزلی بود که در آخرین جلسهٔ سعدیخوانی خونده شد.
روز سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت سال ۱۴۰۳
بعد از گذشت حدود ۷ سال از آغاز جلسات هفتگی شرح و تفسیر غزلیات سعدی.
آقای قهقایی این بیت رو خوندن؛ خوندن و شرح دادن؛ باقی دوستان هم در مورد بیت صحبت کردن. کلمه به کلمهٔ بیت رو شرح دادیم و تفسیر کردیم، دوست نداشتیم غزل تموم بشه. بعد از ۷ سال که عصر هر سهشنبه با غزلهای سعدی همراه بودیم و عاشقی کرده بودیم حالا باید باهاشون خداحافظی میکردیم.
خداحافظی همیشه سخت و تلخه؛ چه خداحافظی از یه دوست توی سالن فرودگاه، چه خداحافظی از غزلهای سعدی توی سالن کتابخونه.
سهشنبه، بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ سالن کتابخونه کم از سالن فرودگاه نداشت...
آقای قهقایی به گفتهٔ خودش ۴۰ سال توی صنعت مشغول کار بوده و حالا بعد از بازنشستگی مدتیه که دل داده به شعر و ادبیات؛ و حالا قرعه به نامش افتاده بود تا بیت آخر رو بخونه، بیت آخر رو خوند، غزل تموم شد، جلسه تموم شد، سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ تموم شد...
امّا... حکایت همچنان باقیست!
قراره مثل ۷ سال گذشته، عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ در فرهنگسرای آیینه، سالن کتابخونه، دور هم جمع بشیم و اینبار با دوستانِ سعدی بوستانِ سعدی میخونیم.
آقای قهقایی، زندگی همینه؛ صنعت تموم شد، کار تموم شد، غزل تموم شد، اما سهشنبهها ما با هم و کنار هم با بوستان ادامه میدیم.
آقای قهقایی، سهشنبه تموم نمیشه...
قرارمون عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ با بوستان سعدی.
سعدی از جان میخورد سوگند و میگوید به دل
وعدههایش را وفا باری نمودی کاشکی!
این آخرین بیتِ آخرین غزلی بود که در آخرین جلسهٔ سعدیخوانی خونده شد.
روز سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت سال ۱۴۰۳
بعد از گذشت حدود ۷ سال از آغاز جلسات هفتگی شرح و تفسیر غزلیات سعدی.
آقای قهقایی این بیت رو خوندن؛ خوندن و شرح دادن؛ باقی دوستان هم در مورد بیت صحبت کردن. کلمه به کلمهٔ بیت رو شرح دادیم و تفسیر کردیم، دوست نداشتیم غزل تموم بشه. بعد از ۷ سال که عصر هر سهشنبه با غزلهای سعدی همراه بودیم و عاشقی کرده بودیم حالا باید باهاشون خداحافظی میکردیم.
خداحافظی همیشه سخت و تلخه؛ چه خداحافظی از یه دوست توی سالن فرودگاه، چه خداحافظی از غزلهای سعدی توی سالن کتابخونه.
سهشنبه، بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ سالن کتابخونه کم از سالن فرودگاه نداشت...
آقای قهقایی به گفتهٔ خودش ۴۰ سال توی صنعت مشغول کار بوده و حالا بعد از بازنشستگی مدتیه که دل داده به شعر و ادبیات؛ و حالا قرعه به نامش افتاده بود تا بیت آخر رو بخونه، بیت آخر رو خوند، غزل تموم شد، جلسه تموم شد، سهشنبه، ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ تموم شد...
امّا... حکایت همچنان باقیست!
قراره مثل ۷ سال گذشته، عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ در فرهنگسرای آیینه، سالن کتابخونه، دور هم جمع بشیم و اینبار با دوستانِ سعدی بوستانِ سعدی میخونیم.
آقای قهقایی، زندگی همینه؛ صنعت تموم شد، کار تموم شد، غزل تموم شد، اما سهشنبهها ما با هم و کنار هم با بوستان ادامه میدیم.
آقای قهقایی، سهشنبه تموم نمیشه...
قرارمون عصر هر سهشنبه، ساعت ۵ با بوستان سعدی.
📚معرّفی کتاب
📗نام کتاب: ساربانْ سرگردان (بخش دوم)
◾️نویسنده: سیمین دانشور
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: خوارزمی
◾️سال چاپ: ۱۳۸۰
◾️تعداد صفحات: ۳۰۷
◾️معرّفیکننده: محسن احمدوندی
لعلبانو به سلیم زنگ میزند و به او میگوید که هستی عقدنامهاش را میخواهد. سلیم که از طریق فرهاد بعداً فهمیده که سخنان هستی در زندان دروغ بوده است، از هستی میخواهد که زن دومش شود و هستی نمیپذیرد و عقدنامه را پاره میکند.
چندی بعد اخبار تلویزیون اعلام میکند که فرهاد را در تاکسی مرده یافتهاند و روشن میشود که از بیم افتادن در دست مأموران ساواک سیانور خورده و به زندگی خود پایان داده است. بعد از مدتی که آبها از آسیاب میافتد و کراسلی و ساواکیها فکر میکنند هستی و مراد در جزیره مردهاند، آنها از نهانگاهشان بیرون میآیند و به سرِ خانه و زندگیشان برمیگردند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند.
هستی باخبر میشود که بیژن، پسر احمد گنجور، با هایده، دختر وزیر صنایع، ازدواج کرده و داماد سرخانۀ وزیر شده و یک ماهی است که دیگر در گاراژ کار نمیکند و پدرش را ترک کرده اشت. احمد گنجور از این بابت بسیار ناراحت و غمگین است. هستی بعد از دیدن غم گنجور، به پاس محبتی که در حقش داشته، شمارۀ وزیر صنایع را از سر اِدوارد میگیرد و به دیدنش میرود. هستی پس از گفتوگو با وزیر، بیژن را متقاعد میکند که به دیدار پدرش برود و بیژن میپذیرد. هستی بعد از این ماجرا، به خانۀ خودش برمیگردد. سپهبد تندر با وساطت تیمسار، شاهین برادر هستی را که در شیراز سرباز بوده است، به تهران انتقال داده تا مراقب مادربزرگش، توران جان، باشد که پیر و زمینگیر شده و به آلزایمر مبتلا گشته است.
اوضاع کشور روزبهروز نابسامانتر میشود. اعتراضهای مردمی بالا گرفته و همۀ سران مملکت دارند ملک و املاکشان را میفروشند و از کشور میگریزند. بیژن به همراه همسرش و پدرزنش به انگلیس مهاجرت میکند. عشرت و احمد گنجور هم همه چیزشان را میفروشند و از ایران میروند. در همین ایام افسرالملوک مادر سلیم میمیرد، مدتی بعد هم توران جان میمیرد. دانشگاهها و خیابانها شلوغ میشود. مراد و هستی با هم ازدواج میکنند. انقلاب میشود. بچۀ هستی و مراد به دنیا میآید و آنها به یاد همرزم چریکشان نام او را مرتضی میگذارند. سیمین دانشور که یکی از شخصیتهای رمان است و تا کنون خارج از کشور بوده است، به ایران میآید و به دیدار امام خمینی میرود. جنگ آغاز میشود. سیمین دانشور به جبهه میرود و به هستی و مراد میگوید که چهها دیده است. بعد از این گفتگو، مراد با رضایت هستی به جبهه میرود و داستان خاتمه مییابد.
دانشور در رمان «ساربانْ سرگردان» به مسائلی چون مبارزات نیروهای چپ و مذهبی علیه حکومت شاه، قدرت گرفتن مذهب و مذهبیها در ایرانِ سالهای مقارن انقلاب، دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور، نقد انقلاب و انقلابیون، نقد جنگ، به کار گرفتن نظریات روانشناسانۀ فروید و یونگ، تعدّد زوجات، مطرح کردن فمینیسم شرقی در مقابل فمینیسم غربی، تمجید از شرق و انتقاد از غرب، تأکید بر نوعی عرفان مدرن، سرگردانی در بین گفتمانهای مختلف و وادادگی و شکست مبارزان سیاسی میپردازد.
رمان «ساربانْ سرگردان» چند ضعف عمده دارد: نخست اینکه تعدادی از شخصیتها و اتفاقات رمان زائد و اضافیاند و بود و نبودشان هیچ تأثیری در روایت اصلی رمان ندارد. دوم اینکه اگرچه رمان از زاویهدیدِ سلیم، هستی و مراد روایت میشود، اما این سه زاویهدید عملاً هیچ تفاوتی با هم ندارند و از خلال هر سه، صدایِ مسلط دانشور و تا حدودی جلال آلاحمد به گوش میرسد. سوم اینکه بخشهایی از رمان پندنامۀ اخلاقی و بیانیۀ سیاسی است و ارزش هنری چندانی ندارد. هر جا هم نویسنده نتوانسته پند و اندرزهایش را بر زبان شخصیتها جاری کند، پرندهای خیالی به نام طوطک را وارد داستان کرده تا آنچه را ناگفته مانده است بگوید. بنابراین من حضور طوطک در رمان را بهعنوان نمایندۀ «نفس مطمئنه» یا «منِ برتر» کاملاً زائد و نچسب میدانم. چهارم اینکه برخی اتفاقات رمان چندان با واقعیتها نمیخوانند و معقول و منطقی به نظر نمیرسند و همین امر به واقعنمایی رمان آسیب زده است، ازجمله فرار مادر پابهماهِ هستی از دست ساواکیها، نقشۀ احمد گنجور برای فراری دادن هستی از زندان و ازدواج بیژن گنجورِ گاراژدار با دختر وزیر صنایع. پنجم اینکه رمان مجموعهای است درهموبرهم از اندیشههای جلال و فردید گرفته تا یونگ و فروید، بدون آنکه نویسنده توانسته باشد اینها را به یک کلِ همگن و هماهنگ تبدیل کرده باشد، از این دیدگاه میتوان رمان را تعدادی از روایتهای پراکنده و پریشان دانست که راوی هم در سامان دادن آنها سرگردان مانده است.
(۱۴۰۳/۲/۲۸)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
B2n.ir/p52395
📗نام کتاب: ساربانْ سرگردان (بخش دوم)
◾️نویسنده: سیمین دانشور
◾️نوبت چاپ: اول
◾️محل چاپ: تهران
◾️ناشر: خوارزمی
◾️سال چاپ: ۱۳۸۰
◾️تعداد صفحات: ۳۰۷
◾️معرّفیکننده: محسن احمدوندی
لعلبانو به سلیم زنگ میزند و به او میگوید که هستی عقدنامهاش را میخواهد. سلیم که از طریق فرهاد بعداً فهمیده که سخنان هستی در زندان دروغ بوده است، از هستی میخواهد که زن دومش شود و هستی نمیپذیرد و عقدنامه را پاره میکند.
چندی بعد اخبار تلویزیون اعلام میکند که فرهاد را در تاکسی مرده یافتهاند و روشن میشود که از بیم افتادن در دست مأموران ساواک سیانور خورده و به زندگی خود پایان داده است. بعد از مدتی که آبها از آسیاب میافتد و کراسلی و ساواکیها فکر میکنند هستی و مراد در جزیره مردهاند، آنها از نهانگاهشان بیرون میآیند و به سرِ خانه و زندگیشان برمیگردند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند.
هستی باخبر میشود که بیژن، پسر احمد گنجور، با هایده، دختر وزیر صنایع، ازدواج کرده و داماد سرخانۀ وزیر شده و یک ماهی است که دیگر در گاراژ کار نمیکند و پدرش را ترک کرده اشت. احمد گنجور از این بابت بسیار ناراحت و غمگین است. هستی بعد از دیدن غم گنجور، به پاس محبتی که در حقش داشته، شمارۀ وزیر صنایع را از سر اِدوارد میگیرد و به دیدنش میرود. هستی پس از گفتوگو با وزیر، بیژن را متقاعد میکند که به دیدار پدرش برود و بیژن میپذیرد. هستی بعد از این ماجرا، به خانۀ خودش برمیگردد. سپهبد تندر با وساطت تیمسار، شاهین برادر هستی را که در شیراز سرباز بوده است، به تهران انتقال داده تا مراقب مادربزرگش، توران جان، باشد که پیر و زمینگیر شده و به آلزایمر مبتلا گشته است.
اوضاع کشور روزبهروز نابسامانتر میشود. اعتراضهای مردمی بالا گرفته و همۀ سران مملکت دارند ملک و املاکشان را میفروشند و از کشور میگریزند. بیژن به همراه همسرش و پدرزنش به انگلیس مهاجرت میکند. عشرت و احمد گنجور هم همه چیزشان را میفروشند و از ایران میروند. در همین ایام افسرالملوک مادر سلیم میمیرد، مدتی بعد هم توران جان میمیرد. دانشگاهها و خیابانها شلوغ میشود. مراد و هستی با هم ازدواج میکنند. انقلاب میشود. بچۀ هستی و مراد به دنیا میآید و آنها به یاد همرزم چریکشان نام او را مرتضی میگذارند. سیمین دانشور که یکی از شخصیتهای رمان است و تا کنون خارج از کشور بوده است، به ایران میآید و به دیدار امام خمینی میرود. جنگ آغاز میشود. سیمین دانشور به جبهه میرود و به هستی و مراد میگوید که چهها دیده است. بعد از این گفتگو، مراد با رضایت هستی به جبهه میرود و داستان خاتمه مییابد.
دانشور در رمان «ساربانْ سرگردان» به مسائلی چون مبارزات نیروهای چپ و مذهبی علیه حکومت شاه، قدرت گرفتن مذهب و مذهبیها در ایرانِ سالهای مقارن انقلاب، دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور، نقد انقلاب و انقلابیون، نقد جنگ، به کار گرفتن نظریات روانشناسانۀ فروید و یونگ، تعدّد زوجات، مطرح کردن فمینیسم شرقی در مقابل فمینیسم غربی، تمجید از شرق و انتقاد از غرب، تأکید بر نوعی عرفان مدرن، سرگردانی در بین گفتمانهای مختلف و وادادگی و شکست مبارزان سیاسی میپردازد.
رمان «ساربانْ سرگردان» چند ضعف عمده دارد: نخست اینکه تعدادی از شخصیتها و اتفاقات رمان زائد و اضافیاند و بود و نبودشان هیچ تأثیری در روایت اصلی رمان ندارد. دوم اینکه اگرچه رمان از زاویهدیدِ سلیم، هستی و مراد روایت میشود، اما این سه زاویهدید عملاً هیچ تفاوتی با هم ندارند و از خلال هر سه، صدایِ مسلط دانشور و تا حدودی جلال آلاحمد به گوش میرسد. سوم اینکه بخشهایی از رمان پندنامۀ اخلاقی و بیانیۀ سیاسی است و ارزش هنری چندانی ندارد. هر جا هم نویسنده نتوانسته پند و اندرزهایش را بر زبان شخصیتها جاری کند، پرندهای خیالی به نام طوطک را وارد داستان کرده تا آنچه را ناگفته مانده است بگوید. بنابراین من حضور طوطک در رمان را بهعنوان نمایندۀ «نفس مطمئنه» یا «منِ برتر» کاملاً زائد و نچسب میدانم. چهارم اینکه برخی اتفاقات رمان چندان با واقعیتها نمیخوانند و معقول و منطقی به نظر نمیرسند و همین امر به واقعنمایی رمان آسیب زده است، ازجمله فرار مادر پابهماهِ هستی از دست ساواکیها، نقشۀ احمد گنجور برای فراری دادن هستی از زندان و ازدواج بیژن گنجورِ گاراژدار با دختر وزیر صنایع. پنجم اینکه رمان مجموعهای است درهموبرهم از اندیشههای جلال و فردید گرفته تا یونگ و فروید، بدون آنکه نویسنده توانسته باشد اینها را به یک کلِ همگن و هماهنگ تبدیل کرده باشد، از این دیدگاه میتوان رمان را تعدادی از روایتهای پراکنده و پریشان دانست که راوی هم در سامان دادن آنها سرگردان مانده است.
(۱۴۰۳/۲/۲۸)
شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
B2n.ir/p52395
Forwarded from Kp
کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان مرکزی به مناسبت بزرگداشت شاعران پارسی گو حکیم ابوالقاسم فردوسی و حکیم عمر خیام و پاسداشت زبان فارسی برگزار میکند:
نشست بازیابی زبان و هویت ملی از رهگذر شاهنامه در جهان شهر ادب فارسی
با حضور دکتر ابوالفضل حری
زمان: دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ساعت ۴ عصر
مکان: پارک شهر، کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
نشست بازیابی زبان و هویت ملی از رهگذر شاهنامه در جهان شهر ادب فارسی
با حضور دکتر ابوالفضل حری
زمان: دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ساعت ۴ عصر
مکان: پارک شهر، کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
چگونگی مواجهه ی غرب با خيام
داستان رباعيات خيام و عزيمت آنها به غرب برمی گردد به سال 1800 تا 1810 كه پادشاه انگلستان ، شخصی به نام #لرد_اوزلی را به عنوان سفير انگستان به دربار #قاجار می فرستد و بعد از اتمام ماموريتش مطابق معمول كشتي ها را پر می كنند از نسخ خطی ايران و غارت ميكنند.
از جمله آثاری كه می برند چند رباعی بسيار قديمی #خيام بود كه پس از مرگ او به #دانشگاه_آكسفورد سپرده می شود
فيتزجرالد معروف اين نسخه را می بيند و آن چنان شيفته يكی از رباعيات می شود كه تصميم می گيرد زبان فارسی ياد بگيرد و مبتلا به گونه ای وسواس در ترجمه اشعار خيام می شود كه تا پايان عمرش ادامه دارد و رباعی ای داريم كه فيتزجرالد پس از 27 سال كار كردن روی آن و پس و پيش كردن كلمات ، در هنگام مرگ هم كاغذی كه همان رباعی روی آن نوشته شده بود در دست داشت و اين از نظر ادبی حائز اهميت فراوان است.
#فیتزجرالد برای فروش ترجمه ی رباعيات خيام مشكل داشت و پس از مرگش به علت فروش نرفتن كتاب ، آنها را در كتاب فروشی گذاشتند تا هر كس خواست به رايگان ببرد و يكي از شعرای معروف انگلستان به نام "تنسی" ، نسخه ای می برد و از نظر شعری آن را در حد نبوغ ارزيابی می كند و پس از آن كتاب در ميان برخي ، بسيار معروف می شود و خيام تبديل به پيامبر آنان می شود و به زودی كلوپی به نام عمر خيام در #لندن برپا می كنند و در آن ملاقات هايی ترتيب می دهند كه هنوز هم ادامه دارد ، البته نه به همان شدت اوليه.
در آن زمان 52 رباعی از خيام وجود داشت و آنان از ميان لردها و آدمهای بسيار مشهور 52 عضو گرفتند و بعدها در انجمن آسيا شناسی انگليس انشعابی پيش آمد و عده زيادی از آنان به كلوپ عمر خيام پيوستند و سازمان عظيمی به وجود آمد كه در زمينه ترجمه و نشر آثار خيام مجاهدت فراوان كردند.
عدهای از آنها كه در زمان #ناصرالدين_شاه به نيشابور آمدند و از ديدن شرايط مقبره ی خيام متاثر شدند ، به ديدن ناصرالدين شاه رفته ، از او خواستند قبر خيام را بازسازی كند و به او تاكيد كردند كه خيام مرد بزرگی بوده است.
ناصرالدين شاه كه از #فقها بسيار هراس داشت گفت من از بيت المال نمی توانم هزينه كنم خودتان اگر می خواهيد آنجا را بازسازی كنيد. اما با ترور ناصرالدينشاه اينكار هيچ وقت انجام نشد.
در سال 1837 كلوپی در آمريكا و در شهر #بوستون تشكيل شد به نام #كلوپ_عمر_خيام آمريكا ، اعضای اين كلوپ به زودی در هتلی در شهر بوستون با يكديگر ملاقات كردند و طرفداران زيادی به گرد آنان جمع شدند . در آن سالها در اوج جنگ های داخلی، تاثری ملی از كشتار و جنايت به وجود آمده بود .
صدها هزار نفر در شمال و جنوب كشته شدند و مسأله حزنانگيز جنگ و توجه خيام به مفاهيمی نظير #صلح ، باعث گل كردن اشعار او ميان آمريكاييان شد و به زودی شعبات زيادی در كلرادو ، تگزاس ، واشنگتن ، آيداهو و ... به وجود آمد .
خيام در آن زمان تبديل به يك چهره تقريبا ملی شد ، يعنی همان طور كه شكسپير در ميان ايرانيان مشهور است خيام نيز نزد آمريكاييان شناخته شده بود و اين شهرت يك صبغه سياسی هم به خود گرفته بود چرا كه شمال آمريكا منطقهای سكولار است و جنوب آن شديدا مذهبی .
خيام در #شمال_آمريكا بسيار مورد توجه قرار گرفت و به يكی از نخبگان آنجا و سمبل انسان مداری و #سكولاريسم و دمكراسی تبديل شد.
اين در زمانی بود كه آمريكا داشت تصميم می گرفت كه جمهوری مسيحی باشد يا جمهوری دمكراتيك سكولار و هنوز هم اين بحث ادامه دارد ، البته نه به همان صورت اوليه. آنهايی كه معتقد به جدايی دين از سياست بودند از طرفداران پروپاقرص خيام شدند و جنوبی ها خيام را ضد مسيح ناميدند . همان #خر_دجالی كه ما داريم در الهيات مسيح هم هست و خيام تبديل به همان خر دجال شد .
در جنوب آمريكا فقهای مسيحي پول زيادي جمع كردند و عليه خيام #فتوا های زيادی دادند. سپس يك نهضت ادبی به وجود آمد كه طرفداران آن خود را #عمريون ناميدند و به سبك خيام شعر ميگفتند . از ميان كسانی كه طرفدار خيام هستند می توان به امرسون ، ويتمن ، تي اس اليوت و پدرش و عمويش كه رئيس دانشگاه هاروارد بود و استرات هاون نابغه آمريكايی كه اسم پسرش را عمر می گذارد و مارك تواين كه 33 رباعي با برداشت از سبك خيام گفته است ، اشاره كرد .
مارك تواين دختری داشت كه در جوانی از دنيا رفت و همين ضربه او را به افسردگی شديدی دچار كرد و در اين زمان رباعياتی از خيام به دستش می رسد و به ادعای خودش با "خيام درمانی" معالجه می شود.
اين نهضت ادامه پيدا ميكند و بعدها در سال 1910 با قدرت گرفتن مذهبيون و فقها برای دوره ای در آمريكا مصرف الكل #ممنوع شد . خيام در اين ميان بسيار مطرح می شود و مطالب بسياری در رد يا تاييد او طرح می شود
✍دکتر #امین_رضوی
داستان رباعيات خيام و عزيمت آنها به غرب برمی گردد به سال 1800 تا 1810 كه پادشاه انگلستان ، شخصی به نام #لرد_اوزلی را به عنوان سفير انگستان به دربار #قاجار می فرستد و بعد از اتمام ماموريتش مطابق معمول كشتي ها را پر می كنند از نسخ خطی ايران و غارت ميكنند.
از جمله آثاری كه می برند چند رباعی بسيار قديمی #خيام بود كه پس از مرگ او به #دانشگاه_آكسفورد سپرده می شود
فيتزجرالد معروف اين نسخه را می بيند و آن چنان شيفته يكی از رباعيات می شود كه تصميم می گيرد زبان فارسی ياد بگيرد و مبتلا به گونه ای وسواس در ترجمه اشعار خيام می شود كه تا پايان عمرش ادامه دارد و رباعی ای داريم كه فيتزجرالد پس از 27 سال كار كردن روی آن و پس و پيش كردن كلمات ، در هنگام مرگ هم كاغذی كه همان رباعی روی آن نوشته شده بود در دست داشت و اين از نظر ادبی حائز اهميت فراوان است.
#فیتزجرالد برای فروش ترجمه ی رباعيات خيام مشكل داشت و پس از مرگش به علت فروش نرفتن كتاب ، آنها را در كتاب فروشی گذاشتند تا هر كس خواست به رايگان ببرد و يكي از شعرای معروف انگلستان به نام "تنسی" ، نسخه ای می برد و از نظر شعری آن را در حد نبوغ ارزيابی می كند و پس از آن كتاب در ميان برخي ، بسيار معروف می شود و خيام تبديل به پيامبر آنان می شود و به زودی كلوپی به نام عمر خيام در #لندن برپا می كنند و در آن ملاقات هايی ترتيب می دهند كه هنوز هم ادامه دارد ، البته نه به همان شدت اوليه.
در آن زمان 52 رباعی از خيام وجود داشت و آنان از ميان لردها و آدمهای بسيار مشهور 52 عضو گرفتند و بعدها در انجمن آسيا شناسی انگليس انشعابی پيش آمد و عده زيادی از آنان به كلوپ عمر خيام پيوستند و سازمان عظيمی به وجود آمد كه در زمينه ترجمه و نشر آثار خيام مجاهدت فراوان كردند.
عدهای از آنها كه در زمان #ناصرالدين_شاه به نيشابور آمدند و از ديدن شرايط مقبره ی خيام متاثر شدند ، به ديدن ناصرالدين شاه رفته ، از او خواستند قبر خيام را بازسازی كند و به او تاكيد كردند كه خيام مرد بزرگی بوده است.
ناصرالدين شاه كه از #فقها بسيار هراس داشت گفت من از بيت المال نمی توانم هزينه كنم خودتان اگر می خواهيد آنجا را بازسازی كنيد. اما با ترور ناصرالدينشاه اينكار هيچ وقت انجام نشد.
در سال 1837 كلوپی در آمريكا و در شهر #بوستون تشكيل شد به نام #كلوپ_عمر_خيام آمريكا ، اعضای اين كلوپ به زودی در هتلی در شهر بوستون با يكديگر ملاقات كردند و طرفداران زيادی به گرد آنان جمع شدند . در آن سالها در اوج جنگ های داخلی، تاثری ملی از كشتار و جنايت به وجود آمده بود .
صدها هزار نفر در شمال و جنوب كشته شدند و مسأله حزنانگيز جنگ و توجه خيام به مفاهيمی نظير #صلح ، باعث گل كردن اشعار او ميان آمريكاييان شد و به زودی شعبات زيادی در كلرادو ، تگزاس ، واشنگتن ، آيداهو و ... به وجود آمد .
خيام در آن زمان تبديل به يك چهره تقريبا ملی شد ، يعنی همان طور كه شكسپير در ميان ايرانيان مشهور است خيام نيز نزد آمريكاييان شناخته شده بود و اين شهرت يك صبغه سياسی هم به خود گرفته بود چرا كه شمال آمريكا منطقهای سكولار است و جنوب آن شديدا مذهبی .
خيام در #شمال_آمريكا بسيار مورد توجه قرار گرفت و به يكی از نخبگان آنجا و سمبل انسان مداری و #سكولاريسم و دمكراسی تبديل شد.
اين در زمانی بود كه آمريكا داشت تصميم می گرفت كه جمهوری مسيحی باشد يا جمهوری دمكراتيك سكولار و هنوز هم اين بحث ادامه دارد ، البته نه به همان صورت اوليه. آنهايی كه معتقد به جدايی دين از سياست بودند از طرفداران پروپاقرص خيام شدند و جنوبی ها خيام را ضد مسيح ناميدند . همان #خر_دجالی كه ما داريم در الهيات مسيح هم هست و خيام تبديل به همان خر دجال شد .
در جنوب آمريكا فقهای مسيحي پول زيادي جمع كردند و عليه خيام #فتوا های زيادی دادند. سپس يك نهضت ادبی به وجود آمد كه طرفداران آن خود را #عمريون ناميدند و به سبك خيام شعر ميگفتند . از ميان كسانی كه طرفدار خيام هستند می توان به امرسون ، ويتمن ، تي اس اليوت و پدرش و عمويش كه رئيس دانشگاه هاروارد بود و استرات هاون نابغه آمريكايی كه اسم پسرش را عمر می گذارد و مارك تواين كه 33 رباعي با برداشت از سبك خيام گفته است ، اشاره كرد .
مارك تواين دختری داشت كه در جوانی از دنيا رفت و همين ضربه او را به افسردگی شديدی دچار كرد و در اين زمان رباعياتی از خيام به دستش می رسد و به ادعای خودش با "خيام درمانی" معالجه می شود.
اين نهضت ادامه پيدا ميكند و بعدها در سال 1910 با قدرت گرفتن مذهبيون و فقها برای دوره ای در آمريكا مصرف الكل #ممنوع شد . خيام در اين ميان بسيار مطرح می شود و مطالب بسياری در رد يا تاييد او طرح می شود
✍دکتر #امین_رضوی