اندیشه
29.7K subscribers
326 photos
209 videos
164 files
755 links
«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.»

- والتر لیپمن
Download Telegram
- انتخابات‌های قلابی


عده‌ای فکر می‌کردند و فکر می‌کنند که نفس رفتن مردم به پای صندوق‌های رأی و انداختن برگهٔ رأی در صندوق، حتی اگر آن انتخابات قلابی و مهندسی‌شده هم باشد، عمل مثبتی است. حتی آدمی مثل «اوسیپ ماندلشتام»، شاعر بزرگ روسیه و مخالف سرسخت حکومت استالین، چنین نظری داشت.

ماندلشتام که به دلیل نوشتن شعر بسیار تندی علیه استالین به چهار سال تبعید در شهری دورافتاده محکوم شده بود در سال آخر تبعیدش در یک انتخابات عمومی برای گزینش نمایندگان شورایعالی اتحاد شوروی شرکت کرد. این اولین انتخابات پس از تصویب قانون اساسی جدید شوروی در سال هزار و نهصد و سی و شش بود. زن ماندلشتام مخالف شرکت در این انتخابات بود چون همهٔ نامزدها را حزب تعیین کرده بود و عملا هیچ حق انتخابی برای مردم وجود نداشت اما ماندلشتام اعتقاد داشت که نفس رفتن مردم به پای صندوق‌های رأی و انداختن رأی در صندوق، یک تمرین برای دموکراسی است و اگر این عمل تکرار شود به تدریج انتخابات واقعی‌تر و سالم‌تر خواهد شد. اما دولت شوروی تا پنجاه سال بعد، تقریباً هر سال یک انتخابات عمومی برگزار کرد و این انتخابات‌ها هم یکی از یکی قلابی‌تر بودند.

خلاصه اینکه در عمل ثابت شد جناب ماندلشتام اشتباه فکر می‌کرده است. برخلاف نظر مارکس که می‌گوید «کثرت در کمیت عاقبت به جهش کیفی منجر میشود»، کثرت در انتخابات قلابی هرگز به هیچ انتخابات واقعی و دموکراتیکی منجر نشد و نهایتاً نظام شوروی با انقلاب مسالمت‌آمیز مردمی ساقط شد و نه از طریق صندوق آرا.

به گمانم موقعی که ساختارهای استبدادی در کشوری قوی و ریشه‌دار باشند و گرایش‌های دموکراتیک در بین مردم ضعیف و جامعهٔ مدنی غایب یا نحیف، انتخابات‌های قلابی اگر هزاران بار هم تکرار شوند نه تنها به هیچ نتیجهٔ مثبتی ختم نخواهند شد بلکه پایه‌های غیردموکراتیک رژیم استبدادی را مستحکم‌تر می‌کند.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- سحر را فراموش نکنید


امروز هم‌زمان با شادی و خندۀ خواهرانم در ورزشگاه آزادی، من در دل برای دختر آبی گریستم. غم‌انگیزتر از مرگ او، تأثیر نگذاشتن خون او بر تصمیم مسئولان و سیاست‌گذاران داخلی است. آنچه درهای ورزشگاه آزادی را به روی زنان باز کرد، تهدیدهای فیفا بود، نه خودکشی سحر خدایاری. خون سحر، فیفا را مجبور به موضع‌گیری کرد و موضع جدید فیفا، مسئولان را مجبور به تن دادن به ساده‌ترین خواستۀ شهروندان کشور.

ای کسانی که امروز خندیدید و شادی کردید، سحر را فراموش نکنید.


- رضا بابایی
ـــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- با کودکان کار ترشرویی نکنیم


وقتی کودک کار، به سراغ ماشین شما می‌آید و می‌خواهد چیزی از او بخرید، ممکن است به هر علت تمایلی به خرید نداشته باشید.

این که بخریم یا نخریم، موضوع بحث ما نیست ولی شرف و انسانیت ما حکم می‌کند حتی اگر از این کودکان چیزی نمی‌خریم، با آنها ترشرویی نکنیم. درست است که آنها مانند بزرگسالان وارد کار شده و از کودکی کردن محروم مانده اند ولی هر چه باشد آنها هنوز کودک‌اند.

ترشرویی ما با آنها، ضرباتی مهلک بر روان آنها وارد می کند و آنان را برای تبدیل شدن به آدم های آسیب‌زا مهیاتر می‌کند.

نگذاریم این کودکان معصوم که به جبر روزگار کودک کار شده‌اند، مدام با نگاه‌ها، حرف ها و رفتارهای ما تحقیر شوند و عذاب بکشند. زخم فقر به اندازهٔ کافی دردناک هست، اگر مرهم نیستیم، لااقل نمک بر زخم‌شان نپاشیم.
ــــــــــــــــ

•• به خاطر کودکانی که کودکی نمی‌کنند، این‌گونه مطالب را هم‌رسانی کنیم تا شاید سهمی در بهبود فرهنگ رفتاری جامعه داشته باشیم.
@andiiishe
- بر زخم طبیعت ایران نمک نپاشید!


ده روزی است که من در سفر علمی در جنوب ایتالیا هستم؛ کشوری اروپایی با پول قدرتمند یورو. در این چند روز به چندین هتل و رستوران و سوپر مارکت رفتم. صبح دوشنبه چهارده اکتبر سر راه دانشگاه سری به یک بازار محلی تره بار زدم. اغلب محصولات تازه عرضه شده در این بازار حدود یک و به ندرت یک و نیم یورو قیمت دارند. جالب است وقتی شما همین محصولات را در برلین، پایتخت آلمان می خرید، قیمت آنها اندکی بیشتر است و در بسیاری موارد تفاوت قیمت هم دیده نمی‌شود.

در خبرها خواندم که این روزها سیب را در کنار جاده‌های اطراف ارومیه ریخته‌اند تا مردم مجانی ببرند. چندی پیش همین وضعیت را در مورد گوجه فرنگی داشتیم. اما وقتی در تهران می‌خواهید آنها را بخرید، قیمت آنها بسیار بالاست. قیمت انواع میوه در میدان تره بار گیشا - که من همین دو هفته پیش خرید کردم- علیرغم کیفیت پایین در مواردی حتی از اروپا هم بیشتر بود. از همه جالب تر قیمت پسته بود. قیمت پسته در ایتالیا در سوپر مارکت با ارز آزاد از ایران هم ارزانتر است!

دلیل اینکه در ایران تولیدات داخلی اینقدر گران است چیست؟ چرا با وجود ارزانی کارگر در ایران، سوخت تقریبا مجانی، معافیت مالیاتی محصولات کشاورزی، آب اغلب مفت و عدم رعایت استانداردهای کیفیت و بهداشت، قیمت‌ها در ایران برای مصرف کننده اینقدر گران عرضه می‌شود؟

راستش من نگران قیمت های امروز ایران‌ نیستم. من نگران پسته‌هایی هستم که بناست با آب پمپاژشده و شیرین‌شدهٔ خزر در دامغان کاشته شود. اوضاع امروز ایران محصولی است که امثال آقای «عیسی کلانتری» با سیاست‌های غلطشان در گذشته انجام داده‌اند. این افراد به دلیل نگاه بازاری و کاسبکارانه و بدون توجه به روش‌های علمی، متأسفانه هزینهٔ تولید را آنقدر بالا برده‌اند که کشور توان رقابت را از دست داده است. از طرفی رشد دلالی و فساد در توزیع مواد غذایی به حدی اوضاع را خراب کرده است که هزینهٔ انتقال سیب دماوند به تهران به دلیل واسطه‌های متعدد از هزینهٔ انتقال موز کاستاریکا به تهران گرانتر می‌‌شود.

اگر آقای روحانی می‌خواهند همشهریانش در استان سمنان زندگی بهتری داشته باشند، راهش انتقال آب خزر نیست. این آب اگر به سمنان برسد، قطعا آنقدر گران خواهد بود که در آینده شاید لازم باشد چندین برابر بودجه استان را خرج کنند تا شیر آن قطع نشود. اگر دوست دارید به زادگاهتان کمک کنید کسانی را بازنشسته کنید که بدون توجه به توصیه‌های علمی و فنی، خودسرانه تصمیم می‌گیرند. تا کی باید بودجه‌های ملی بدون توجه به نظرات علمی و کارشناسی و نهادهای حتی زیر نظر خودتان و مجلس در پروژه‌هایی چون انتقال آب خزر و سد گتوند به باد رود و اقتصاد کشور ناکارآمدتر و آلوده‌تر شود؟ ایران کشوری یکپارچه است، و منطقی نیست هر استان بدون توجه به شرایط آب و هوایی و توانمندی‌هایش همه داشته‌های استان های دیگر را با هم داشته باشد. انتظار بود حداقل در این شرایط سخت که ما در جنگ اقتصادی هستیم، کمی تدبیر به خرج می‌دادید و بر زخم دردهای مردم و طبیعت رنجور ایران، نمک خزر را نمی‌پاشیدید.

دکتر حسین آخانی،
گیاه‌شناس و فعال محیط زیست
ــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- دلایل نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی را برای حذف درس انگلیسی از مدارس بشنوید.

@andiiishe
‏هر دوازده‌سال یک بار جمعیتی بالغ بر چهل‌میلیون نفر برای تبرک مذهبی و اجرای مناسک دینی در رود گنگ جمع می‌شوند، خود را شست‌وشو می‌دهند و از آب آن می‌نوشند.

«آراویند آدیگا» نویسندهٔ هندی-استرالیایی در رمان خواندنی «ببر سفید» که سال ۲۰۰۸ میلادی برنده جایزهٔ «من- بوکر» شد در توصیف این تبرک می‌نویسد «... دهانتان پر از مدفوع، کاه، تکه‌های آب‌چکان جسد انسان، لاشهٔ گاومیش و هفت نوع اسید صنعتی مختلف می‌شود.»

اگر احساس کردیم که این عمل مذهبی تا چه اندازه مشمئزکننده است به باورهای مذهبی خودمان فکر کنیم که بسیاری از آن‌ها هم به همین اندازه زننده هستند و مسئله این است که ما هنگام ورود به عرصه‌ٔ مذاهب دیگر با عقل‌مان پا می‌گذاریم و در مذهب مورد قبول خودمان با احساس و عاطفه.

کارکرد مذهب در بسیاری مواقع همین است که لجن و مدفوع و بوی متعفن را آن‌چنان برای‌مان گوارا می‌سازد که از غوطه‌ورخوردن در آن نشئه بشویم و احساس رستگاری کنیم.

‏مصیبت بیش‌تر اما آن‌جا است که مجبور باشی به این تعفن احترام بگذاری و در غیر آن جانت را بگیرند و یا عرصهٔ زندگی را بر تو چنان تنگ کنند که آرزوی مرگ کنی.

بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- انتقال آب دریای خزر به کویر، «ضد ‌محیط‌زیست‌ترین و فاجعه‌بارترین طرح کشور»


خانم دکتر «خدیجه گلین ‌مقدم»، فعال محیط زیست سال گذشته، دو نامهٔ انتقادی پیرامون اظهارات حسن روحانی، ریاست دولت جمهوری اسلامی درمورد انتقال آب دریای خزر به کویر منتشر کرده بود، حالا که به‌نظر می‌رسد این طرح نهایی شده است، برخی نکات این نامه‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

• امروزه انتقال آب بین‌حوزه‌ای در دنیا به دلیل آسیب‌رسانی به اکوسیستم در مبدأ و مقصد منسوخ شده است. خزر فقط یک دریاچه است. حجم آب آن مشخص، آلودگی آن رو به افزایش و آب این دریاچه نیز در حال پسروی است. در اطراف خزر میلیونها انسان و حیوان و گیاه زندگی می‌کنند که به طور مستقیم و غیر مستقیم به آب آن وابسته هستند. به علاوه شمال کشور پایگاه مهم کشاورزی است. با این حال هر ساله میلیونها گردشگری داخلی و خارجی از این منطقه زیبا بازدید می‌کنند. از طرفی آب خزر دارای قدرت پاسخگویی محدودی است. این آب حتی پاسخگوی استان‌های اطراف خود نیز نیست چه رسد به اینکه به نقاط دیگر منتقل شود. یقیناً انتقال آب خزر به کویر منجر به فاجعهٔ زیست محیطی در سطح ملی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای خواهد شد.

• سفر استانی جنابعالی به سمنان امروز (سه شنبه ۱۳۹۷/۹/۱۳) برای کشور بسیار «بی‌خیر و برکت» بود. خبر تأیید «انتقال آب خزر به کویر» در سفر حضرتعالی به «زادگاهتان» برای مردم ایران غیرقابل‌باور و برای مردم شمال ایران غیرقابل‌پذیرش ‌است. این خبر دردناک و فاجعه‌آفرین شوک عجیبی را به جامعه و مردم شمال ایران وارد کرده است.

• امروز این سوال مطرح است که جنابعالی که دولت خود را دولت «تدبیر» و «امید» و «محیط زیستی» عنوان کرده بودید، چگونه توانستید به دریاچهٔ خزر که قلب تپنده‌ و نگین محیط‌ زیست ایران است خنجر بزنید و ملتی را ناامید کنید؟

• می‌خواهید با آب اندک و شور یک دریاچه‌‌ٔ بی‌دست‌وپا، چه‌ کار مهمی در کویر شور انجام دهید که همه را ناامید کرده‌اید!؟ خزر آبی ندارد تا منتقل شود. نکند دلتان را به ولگای روسیه خوش کرده‌اید؟ دشمن مخوفی که همواره در پی «فریب» ایران بوده تا بتواند «امتیاز» بگیرد (بحث کنوانسیون خزر بماند برای بعد). می‌خواهید صنایع «آب‌بَر» احداث کنید؟ بروید در کنار دریاهای جنوب. می‌خواهید کشاورزی راه بیندازید؟ بروید شمال ایران.

• آیا مردم استان‌های گیلان، مازندران، گلستان و حتی اردبیل که بیش از ده میلیون نفر هستند به اندازهٔ نیم‌‌میلیون مردمِ استان سمنان برایتان ارزشمند نبودند که می‌خواهید یک دریا و میلیونها نفر جمعیت و میلیاردها تن خاک طلایی، میلیاردها درخت هیرکانی و به طور کلی زیست‌بوم خزر و اطراف آن را قربانی کنید؟

• شما که خود تمام سال‌ها در امنیت ملی کشور بوده‌اید و هستید، دیگر چرا؟ چگونه از کنار فریاد مطالبه‌گرانه‌ٔ به حق میلیون‌ها ایرانی از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب مبنی بر عدم انتقال آب خزر به کویر گذشتید و «ضد ‌محیط‌زیست‌ترین» و «فاجعه‌بارترین» طرح کشور را به نام خود در تاریخ ثبت کردید؟ مگر نمی‌دانید شمال ایران تنها گذرگاه شادی‌آفرین ایرانیان است؟ مگر نمی‌دانید کویرِ سمنان با آب اندکِ خزر آباد نمی‌شود؟ چرا می‌خواهید کویرِ سمنان را برای مردم شمال به ارمغان بیاورید؟ مگر مردم شمال ایران چه گناهی کردند که باید جورِ ستمِ سوء‌مدیریتِ آب در سمنان را بکشند؟ مگر مردم شمال ایران چه گناهی کرده‌اند که باید این همه دشمنی‌های آشکار با محیط‌زیست را تحمل کنند.

• در کشور سوئیس اگر بخواهند یک مهاجر را در کشورشان مقیم کنند، رفراندوم برگزار می‌کنند. آنگاه چگونه ممکن است وقتی که می‌خواهید آب یک دریاچه‌ٔ محصور در خشکی‌ها را به کویر انتقال بدهید رفراندومی برگزار نمی‌کنید که هیچ، حتی یک مشورت هم نمی‌کنید؟

• همین بود حقوق شهروندی که آز آن می‌گفتید؟ این چه نوع حکمرانی است که در پیش گرفتید؟ بدانید که جنابعالی با تأیید انتقال آب خزر به کویر، مردم مظلوم شمال ایران را خلع سلاح کرده‌اید.

• بی‌تردید از این به بعد هر اتفاق بدی در خصوص انتقال آب خزر به کویر رخ دهد، به نام جنابعالی تمام خواهد شد. همچنین اگر حرفتان را پس نگیرید و در آینده فجایع زیست‌ محیطی رخ بدهد، از نام حضرتعالی در صدر صفحات تاریخ به بدی یاد خواهد شد.

• با این روند «دیگر امیدی به آبادی ایران نیست» شما یک کشور را ناامید کرده‌اید.


دکتر خدیجه گلین‌مقدم،
جغرافی‌دان و مدیر کمپین
مخالفین انتقال آب خزر به کویر
ـــــــــــــــ

•• برآوردها حاکی از آن است که جهت انتقال آب دریای خزر به سمنان حدود ۷ میلیون مترمربع از جنگل‌های سه‌ونیم میلیون‌‌سالهٔ هیرکانی در همان ابتدا برای باز کردن مسیر آب نابود خواهند شد./ علیرضا عابدی

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- دوستی‌های خاله‌خرسه!


زمانی که «هاشمی رفسنجانی» رییس‌جمهور ایران بود، تحول بزرگی را کوشید در استان و شهر زادگاهش رقم بزند؛ هفت‌باغ علوی، سد هلیل‌رود، توسعهٔ بی‌سابقهٔ کشتزارهای پسته در رفسنجان و در نهایت تغییر نظام آبشناختی استان که منجر به نابودی جازموریان شد.

سپس نوبت به «سید محمد‌ خاتمی» رسید تا طرح انتقال آب به یزد -استان زادگاهش- را اجرایی کند و بیشترین تعداد صنایع آب‌بر چون سفال، کاشی، آجر، لاستیک و گندوله‌سازی در یزد استقرار یابد. نتیجه اینکه مردمی که روزی به سختکوش‌ترین مردم ایران مشهور بودند و رمز موفقیت‌شان قناعت و اتکا به خود بود، حالا از منظر پدافند غیرعامل به طرز رقت‌باری وابسته شده‌اند به لولهٔ آبی که تاکنون ۲۵بار در معرض حمله و تخریب قرار گرفته است!

و اینک که دو رییس‌جمهور از سمنان داشته‌ایم، به رغم تفاوت‌های آشکار و اختلاف‌نظرهای بنیانی آن دو، در یک مورد همراه هستند: «اجرای طرح انتقال آب از خزر به سمنان!»

بر همین استدلال، شاید خیلی‌ها بگویند: باید روزی رییس‌جمهوری از خوزستان یا کهگیلویه‌و‌بویراحمد داشته باشیم تا غبار محرومیت و مشکلات گوناگون از این دو استان محو شود. اما حقیقت این است که استان‌های کرمان، یزد، سمنان، تهران و اصفهان که همواره از بیشترین توجه و وابستگی دولتمردان ذی‌نفوذ برخوردار بوده‌اند، اینک در شمار بدهکارترین استان‌ها از منظر توان بوم‌شناختی بوده و در مرز ورشکستگی اکولوژیکی قرار دارند.

کاش به جای این دوستی‌های خاله‌خرسه‌طور، بر بنیاد آموزه‌ها و موازین آمایش سرزمین، کشور را اداره می‌کردیم تا درمی‌یافتیم استان سمنان به جای آب، به توسعهٔ کسب‌و‌کارهای سبز، صنایع ‌تک و تقویت اکوسافاری‌ها، اکولوژها و تولید پول از محل جذابیت‌های طبیعت منحصربه‌فردش نیاز دارد تا سرنوشت تلخ کرمان، اصفهان و یزد را تکرار نکند.


محمد درویش،
فعال محیط زیست
ـــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- حذفیات جدید کتب درسی ادبیات


• غزل «در این سرای بی‌کسی» هوشنگ ابتهاج حذف شد.
• غزل «جوانی» رهی معیری حذف شد.
• شعر «به کجا چنین شتابان» محمدرضا شفیعی کدکنی حذف شد.
• شعر «باغ بی‌برگی» مهدی اخوان ثالث حذف شد.

• داستانی از «غلامحسین ساعدی» حذف شد.
• داستانی از «بزرگ علوی» حذف شد.
• داستان «موسی و شبان» حذف شد.
• سه جمله از داستان «قاضی بست» ابوالفضل بيهقی حذف شد.

• نام «صادق هدایت» از داستان کباب غاز محمدعلی جمالزاده حذف شد.
• بخش‌هایی از خاطرات «محمدعلی اسلامی ندوشن» حذف شد.
• نام «محمود دولت آبادی»، «مشفق کاظمی» و «عباس خلیلی» حذف شد.
• شعر «مادر» و به طور کلی نام «ایرج میرزا» حذف شد.

• داستان «حلاج» تذکرة الاولیا حذف شد.
• شعر «مهتاب» و «داروگ» نیما یوشیج حذف شد.
• رباعیات خیام حذف شد.
• داستان «هدیهٔ کریسمس» از اُ.هنری حذف شد.
• داستان «سیاحت‌نامهٔ ابراهیم بیگ» حذف شد ‌/ منبع: وبسایت فرهنگی صدانت.
ـــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- وقتی عکس همسرم را زیر سینی چای پنهان کردم!


یک روز در کلاس آسیب‌شناسی اجتماعی و در بحث از «خانواده و طلاق»، از دانشجویانم دربارهٔ تعداد فرزندان و خانوادهٔ برخی از سیاستمداران کشورهای غربی پرسیدم. برایم بسیار جالب بود که بیشترِ دانشجویان؛ برای مثال می‌دانستند که اوباما دو دختر دارد و حتی دختران او چند سال دارند! در این خصوص بیشتر بحث کردیم. برخی از دانشجویان معتقد بودند که این سیاستمداران با انتشار عکس‌های خانوادگی‌شان و البته «در عمل» و نه فقط با حرف، به جامعه می‌گویند که اهلِ خانواده‌اند و خانواده برایشان مهم است.

در کلاس به این موضوع بیشتر کنجکاو شدم. در قسمت عکس سایت گوگل به فارسی (و نه به انگلیسی) تایپ کردم «خانوادهٔ اوباما» و هزاران عکس از زندگی خانوادگی اوباما و گذران اوقات فراغتش با کودکان و همسرش ظاهر شد. بیشتر این عکس‌ها را سایت‌های فارسی، و نه سایت‌های خودشان، منتشر کرده بودند. در همان کلاس از خانواده و تعداد فرزندان مسئولان مختلف کشورمان پرسیدم. حتماً می‌توانید میزان اطلاعات دانشجویانم را حدس بزنید. تقریباً اکثر دانشجویان اطلاعات درستی از خانواده مسئولان نداشتند. دقیقاً مانند استادشان! جالب آنکه آنان حتی می‌دانستند که مثلاً جان کری (وزیر امور خارجه دولت اوباما) چند فرزند دارد ولی در خصوص دکتر ظریف یک یا دو نفر حدس‌هایی می‌زدند! باز نکتهٔ جالبی که در کلاس آسیب‌شناسی اجتماعی مطرح شد آن بود که بیشتر دانشجویان می‌گفتند که نام اعضای خانوادهٔ مسئولان کشورمان فقط زمانی در رسانه‌های جمعی منعکس می‌شود که یا یکی از آن‌ها از مقامش سوءاستفاده کرده و به همسرش پستی داده، یا یکی از اعضای خانوادهٔ آن‌ها اختلاس کرده و یا موقع انتخابات است و چیزی پیدا کرده‌اند تا زیرآب همدیگر را بزنند! در مواقع عادی تقریباً هیچ مطلبی در این خصوص منتشر نمی‌شود.

توجهم به یک رفتار اجتماعی غربی‌ها جلب شد. من در برخی از پروژه‌های عمرانیِ داخل کشور با آن‌ها کار کرده‌ام. وقتی به آن‌ها میز یا اتاقی می‌دهید یکی از وسایلی که روی میز می‌گذارند یا روی دیوار اتاقشان نصب می‌کنند عکس‌های خانوادگی است. این را حتماً در سریالهای خارجی هم دیده‌اید. نکتهٔ جالب آنکه این رفتار تابع سن فرد یا مدت ازدواج او نیست.

رفتار ما ایرانیان (بیشتر مردان) در این خصوص بسیار جالب است. وقتی به تازگی ازدواج کرده‌ایم عکس همسرمان در کیف پولمان قرار دارد. البته یادآوری کنم که این عکس در دورهٔ نامزدی روی صفحه تلفن همراهمان بوده است. پس از ازدواج از صفحهٔ تلفن همراه حذف می‌شود. کم‌کم عکس همسرمان از کیف پولمان هم برداشته می‌شود و جای عکس را کارت‌های اعتباری رنگارنگ، کارت شناسائی و قبض‌های پرداخت‌نشده‌ٔ لوله‌شده می‌گیرند. معمولاً خانم‌ها مانند آقایان نیستند. ولی وقتی این رفتارها را می‌بینند آرام آرام دلسرد می‌شوند. ابتدا عکس مادر یا پدرشان را در کنار عکس همسرشان می‌گذارند. آن‌ها باز دلسرد می‌شوند و عکس همسر را برداشته و عکس خودشان و فرزندشان را به‌جای عکس همسر می‌گذارند.

زمانی در جایی مشغول به کار شدم. در روزهای نخست؛ عکس کوچکی از همسرم (با مانتو و روسری) را به شکل عمودی در گوشهٔ میز به لیوان تکیه داده بودم. همکاری آمد و گفت: «ببین پشت سرت حرف درمیارن! به نظرم اینو برداری بهتره!» همکار بعدی هم آمد و همین جمله را تکرار کرد. عکس را برداشتم و مثل برخی از بنگاه‌های املاک، آنرا به شکل افقی زیر شیشه‌ٔ روی میزم گذاشتم. آن همکاران باز آمدند: «خب اینا اینجا جواب نمی‌ده دیگه! همکارا که می‌دونی جنبه ندارن! تازه خانمت مانتوییه! یه ذره موهاش هم بیرونه! این می‌تونه بعداً تو گزینش دردسر بشه!» کنار میز یک سینی چای داشتم. آنرا برداشتم و روی عکس همسرم گذاشتم. به آن‌ها گفتم «حالا خوبه؟» گفتند: «هی، بد نیست! ولی...»

می‌دانید دوستان. خواستم بگویم مسئولان هم محصول همین جامعه‌اند. اساساً خانواده (و بیشتر؛ زنان) باید پنهان بمانند. به نظرم دربارهٔ زنان، یک چیز در این کشور بسیار عادلانه توزیع شده است: عکس آنان نه باید در «قاب زندگی» نصب شود و نه در «قابِ مرگ» (اعلامیهٔ فوت و حتی سنگ‌مزار). برای همین در پاسخ به برخی از دوستانی که انتقاد می‌کنند چرا زنان و دختران ایرانی در شبکه‌های اجتماعی مجازی این‌قدر زودبه‌زود عکس پروفایلشان را عوض می‌کنند و گویی «ولع خودنمایی» دارند باید گفت که رفتار این زنان اعتراض به حذف تدریجی عکسشان از «قاب زندگی» است. این عکس‌ها می‌گویند: «شما نمی‌توانید مرا حذف کنید».


دکتر فردین علیخواه،
جامعه‌شناس
ــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- سیمای دو زن


داستان‌های عاشقانه‌ٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سراینده‌ ٔ توانمند ایرانی هستند.

منظومه‌ٔ «خسرو و شیرین» داستان عاشقانه‌ای است در ایران باستان و یادی است از معشوقه‌ٔ در جوانی از کف رفته‌ٔ نظامی به نام «آفاق». به نحوی که در این هشتصد سال کسی نتوانسته مانندش را بسراید. و «لیلی و مجنون» داستان دلدادگی دو جوان است در دیار عرب.

نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.

نظامی نا‌خوداگاه در «لیلی و مجنون» به ترسیم چهره‌ٔ زن در دیار عرب و در «خسرو و شیرین» به نمایاندن چهرهٔ زن در ایران باستان پرداخته است.

لیلی، پرورده‌ٔ جامعه‌ای است که دلبستگی را مقدمه‌ٔ انحرافی می‌پندارد که نتیجه‌اش سقوط حتمی در جهنم وحشت‌انگیز فحشاست. در این سرزمین پاکی و تقوا، بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقه‌ای رد و بدل کنند.

اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت بی‌آلایش مرد و زن نیست و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است.

دختری سرشناس، یکه و تنها، بر پشت اسب می‌نشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می‌تازد و کسی متعرض او نمی‌شود.

اما وضع لیلی چنین نیست و جرایمش بسیار. نخست این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم. گناه دیگرش زیبایی‌ست. در نظام قبیله‌ای، مرگ و زندگی او در قبضه‌ٔ استبداد مردان است. پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر می‌شود، در حصار خانه زندانی‌اش می‌کند و زندانبانش‌، زن فلک‌زده‌ای است به نام مادر که به فرمان شفاعت‌ناپذیر شوهر مجبور است رابطه‌ٔ دخترش را با جهان خارج قطع کند.

اما فضای داستان «خسرو و شیرین» متفاوت است. دنیای شیرین، دنیای بی‌پروایی‌هاست. شیرین، دست‌پرورده‌ٔ زنی است که به گفته‌ی نظامی: «ز مردان بیشتر دارد سترگی». شیرین، دختر ورزشکار نشاط‌طلب طبیعت‌دوستی است که بر اسبی زمانه‌گرد برمی‌نشیند و با جماعتی از دختران هم‌سن و سال خود که: «ز برقع نیستشان بر روی بندی» و هر یک با فنون سوارکاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی می‌رود.

دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعی‌ترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر، گرفتار هیچ مانعی نیست.

شیرین در کنار عاشق خود خسرو، اسب می‌تازد، به گردش و تفریح می‌پردازد، مذاکره می‌کند، شرط و شروط می‌گذارد و امتیاز می‌گیرد و در همه‌حال پاکدامنی خود را پاس می‌دارد.

و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است. خالی از هر تلاشی. از مکتب خانه‌اش باز می‌گیرند و در خانه زندانی‌اش می‌کنند و به شوهر نادیده‌ٔ نامطبوعی می‌دهندش، بی‌آنکه اعتراضی بکند.

این تصویری است از موقعیت زن در نظام قبیله‌ای عرب و جایگاه زن در ایران.


سیمای دو زن،
علی‌اکبر سعیدی سیرجانی
ــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- وقتی همه خواب بودیم!


از آنجا که می‌دانم مدیران رسانه‌های داخلی دربارهٔ عدم واکنش منفی نسبت به افزایش نرخ بنزین «توجیه» شده‌اند نوشتن این مطلب را ضروری دیدم.

• مسئلهٔ اول دربارهٔ این افزایش قیمت، نه خود افزایش، بلکه شیوهٔ تصمیم‌گیری و اطلاع‌رسانی دربارهٔ آن است. این افزایش قیمت نه مصوبهٔ مجلس است نه مصوبهٔ هیأت دولت، بلکه در جلسه‌ای با عنوان «شورای عالی هماهنگی سران قوا» درباره‌اش تصمیم‌گیری شده است. شورایی که رد پایی در قانون اساسی ندارد و بنابراین حق قانونگذاری هم ندارد اما به همین سادگی همهٔ نهادهای قانونی را دور زده است. چند نفر تصمیمی گرفته‌اند و حتی همین ظواهر معمول و نمایشی را رعایت نکرده و با مصوبه‌ای قیمت اساسی‌ترین کالای اقتصاد ایران را سه برابر کرده و ناگهان در نیمه‌شب، به اطلاع عموم مردم رساند‌ه‌اند. همین نحوه تصمیم‌گیری و ابلاغ آن به جامعه کافی است تا فاتحه‌ای برای شهدای مشروطه بخوانیم و آرزو کنیم روزی به اندازهٔ آنان به ارزش «حق ملت» پی ببریم و در مسیر به دست آوردن آن حرکت کنیم.

• مسئلهٔ دوم دربارهٔ افزایش نرخ بنزین، چرایی انجام آن است. می‌دانیم که علیرغم همهٔ ادعاها دربارهٔ غیرممکن بودن تحریم نفتی ایران، در حال حاضر دولت امکان صادرات نفت ندارد و تحت فشار اقتصادی است. از سوی دیگر دولت قصد ندارد ردیف بودجه‌های خواص را حذف یا دیگر هزینه‌های خود را عاقلانه کند و همزمان کنترل سیاست خارجی را نیز در اختیار ندارد تا تغییری در آن ایجاد کند و درآمدهای نفتی خود را بازیابد بنابراین باید سراغ بخش دیگری برای کسب درآمد برود که معمولاً وسوسه‌برانگیزترین‌شان دستکاری نرخ سوخت است حتی اگر به دروغ اعلام کند که درآمد آن را صرف طبقات فقیر خواهد کرد. رک می‌گویم: تمامی دلایل دیگر برای افزایش نرخ سوخت صرفاً بهانه‌ها و پوششی برای این انگیزه اصلی هستند. کسانی که نرخ بنزین را با قیمت جهانی مقایسه می‌کنند اما حاضر نیستند در بخش‌های دیگر مانند دستمزد کارگران، رفاه عمومی جامعه، سرانه آموزشی، آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و... چنین مقایسه‌ای انجام دهند خود بیش از دیگران آگاهند که صرفاً در حال بهانه‌سازی هستند و جالب آنکه می‌توان ردپای رانت‌خواران، چهره‌های رسانه‌ای و سیاسی فاسد و وابستگان به قدرت را در این گروه به راحتی مشاهده کرد. این جماعت برای توجیه چنین سیاست‌هایی اغلب سراغ نظریات اندیشمندان و اقتصاددانان لیبرال می‌روند و از آنان نقل قول می‌کنند اما از آنجا که اجرای کامل آن سیاست‌ها و توصیه‌ها، منافع این گروه را نیز به شدت تهدید خواهد کرد مراقب هستند که تمامی آن سیاست‌ها اجرا نشود. این جماعت که مراقب هستند آزادسازی قیمت به عنوان توصیهٔ اقتصاددانان پیوسته از همهٔ تریبون‌ها تکرار شود اما برای مثال آزادی تشکل کارگران برای افزایش قدرت چانه‌زنی مزدبگیران یا وظایف دولت‌ها در قبال جامعه و اقتصاد که در همان کتاب‌ها هم مفصل بحث شده به گوش مردم نرسد. این جماعت همان‌ها هستند که هر صبح آرزوی «اقتصاد بدون حضور دولت» می‌کنند اما ظهر برای سرکوب کارگران معترض، همان دولت را به کمک می‌خواهند. گمان می‌کنم در طول تاریخ معاصر جهان، کمتر کشوری جولان بلامنازع چنین گروه «هار»ی را تجربه کرده باشد و صرفاً می‌توانم امیدوار باشم افراد بیشتری در جامعه متوجه شوند این جماعت، مهمترین خطر امروز و آینده برای موجودیت ایران هستند. شاید آن روز شانسی برای نجات باشد.

• نکتهٔ سوم دربارهٔ افزایش نرخ سوخت، شیوهٔ اجرای آن است. حتی اگر بپذیریم چاره‌ای جز افزایش نرخ بنزین برای دولت وجود نداشته شیوهٔ اجرای کنونی آن بدترین شیوهٔ اجرای ممکن است. دولت در این شیوه همزمان با تحمیل یک شوک تورمی به اقتصاد، هیچ دستاورد پایداری برای خود یا جامعه ایجاد نمی‌کند درحالیکه شوک قیمتی آن و تعمیق رکود تورمی پس از آن، نقداً به جامعه تحمیل شده و در کنار همهٔ این ضررها، بنزین باز هم دو نرخی شده است! درحالیکه طرح‌های متعدد و قابل بررسی دیگری مانند بازار متشکل سوخت یا حتی فراتر از آن، بازار متشکل انرژی وجود داشت و نسبت به شیوه فعلی بسیار عادلانه‌تر بود و یک بار برای همیشه مسئله نحوه توزیع یارانهٔ انرژی را حل می‌کرد تصمیم به اجرای شیوهٔ فعلی افزایش نرخ بنزین نشان می‌دهد چشم و دل سیاستمداران از این چشمه ثروت سیر نشده و در ادامهٔ این بازی تکراری باید شاهد شوک‌های بعدی در دولت‌های آتی بمانیم. صداوسیما اصرار دارد که هیچ‌کس حق افزایش قیمت‌ها را ندارد و از همین حالا «گران‌فروشان» را تهدید می‌کند اما می‌دانیم که سرنوشت این نمایش هم چیست و چنین تهدیدهایی چقدر موفق خواهند بود. دیگر هیچ‌چیز تازه‌ای در این شبیخون تکراری وجود ندارد جز دردش که هیچوقت کهنه نمی‌شود.


محمد مساعد،
روزنامه‌نگار
ـــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
فارس در مطلبی نوشته است که تاکنون لااقل چهار نفر از خبرنگاران اعزامی صداوسیما به کشورهای اروپایی، به کشور باز نگشته‌اند.

جالب آنجاست که این افراد از صبح تا شب برای شما از مشکلات و مصائب غرب و زندگی غربی گزارش تهیه می‌کردند.

اسماعیل فلاح، بهروز میرورزنده (شوهر خواهرزادهٔ فلاح)، یدالله شاهسون و احمد صمدی مواردی هستند که خبرگزاری فارس آنها را تأیید کرده است.

بله هموطن، غرب بد است، خیلی بد.

- از صفحهٔ توییتر «عجیب‌زاده»

@andiiishe
- ما و شادمانی‌های پیش پا ٱفتاده!


مردمانی که در سایه‌ٔ حکومت‌های دیکتاتوری زندگی می‌کنند خُلق‌‌وخوی بردگان پیدا می‌کنند. آن‌ها با چیزهایی شاد و از چیزهایی غمگین می‌شوند که عموماً برای انسان‌های آزاد عجیب می‌نماید.

«تیموتی گارتون‌اش»، تاریخ‌دان انگلیسی یکی از شاهدان آن شبی است که دیوار برلین فروریخت. او در مورد آن روزها می‌نویسد که جشن شادی بین مردم جاری بود و چوب‌پنبه‌ها از سر بطری‌های نوشیدنی گازدار بالا می‌پرید و اشک شادی جاری بود.

گارتون‌اش می‌گوید که حدود دو میلیون نفر از شهروندان آلمان شرقی، سیل‌وار برای تعطیلات آخر هفته به برلین غربی سرازیر شدند و در خیابان‌ها قدم می‌زدند و مقابل بانک‌ها ازدحام می‌کردند تا صد مارک (حدود ۵۰ دلار) «پول خوش‌آمدشان» را بگیرند که دولت آلمان برای شهروندان آلمان شرقی در نظر گرفته بود.

مردم پول‌ها را می‌گرفتند و با احتیاط خرید می‌کردند و عموماً دو سه قلم جنس معمولی مثل اسباب‌بازی و سیگار غربی می‌خریدند.

نکتهٔ قابل تأملی که گارتون‌اش در توصیف این مشاهداتش می‌گوید این است که «توصیف کیفیت این تجربه خیلی سخت است، چون آن‌چه عملاً آن‌ها می‌کردند به شکل حیرت‌انگیزی عادی بود... برلینی‌ها در خیابان‌های برلین قدم می‌زدند. چه چیزی می‌توانست عادی‌تر از این باشد؟ اما در عین حال، چه چیزی می‌توانست خیال‌انگیزتر از این باشد!» (فانوس جادو، ترجمه فرزانه سالمی، نشر آگه، ص۶۵)

آری! زندگی در نظام‌های دیکتاتوری، شهروند را به برده تبدیل می‌کند و بردگان حتا از امور عادی نیز غرق در شادی و حیرت می‌شوند.

روزی که زنان ایران پس از چهل سال، آن‌هم به صورت محدود ‌و در محیطی قفس‌گونه به ورزشگاه رفتند و به تماشای فوتبال نشستند (راستی چه چیزی عادی‌تر از این) غرق شادی بودند.

[و حالا اینترنتی که باز می‌شود و مایی که از بازیافتن حق بدیهی خود شادمان می‌شویم.]

زمانی که زنان ایرانی بتوانند آزادانه نوع پوشش خود را انتخاب کنند، روزی که آوازخوانی زنان آزاد باشد و تلویزیون ساز نشان بدهد و رقص آزاد باشد؛ روزی که گشت ارشاد در خیابان‌ها نباشد و حکومت به مهمانی‌های خصوصی مردم حمله نبَرد، ما، همه‌ٔ ما که چهاردهه است مانند بردگان در مملکت‌مان زندگی می‌کنیم بی‌نهایت خوش‌حال خواهیم بود.

آری! بردگان برای یک زندگی عادی و نرمال غرق در شور و شعف خواهند بود؛ زندگی عادی‌ای که قبل از این چهاردهه مانند اکسیژن در فضا جاری بود و کسی به خاطر داشتنش شادی نمی‌کرد.

نظام‌های تمامیت‌خواه، یک زندگی عادی را برای شهروندان‌شان به حسرت و آرزو تبدیل می‌کنند و مگر زندگی برده‌وار جز این است؟


بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامه‌نگار
ــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- یک: اعدام محیط‌بان


«علی افضلی»، محیط‌بانی که سالها پیش با یک شکارچی درگیری پیدا کرده و موجب مرگ او شده بود دیروز اعدام شد. هر مرگی بد است. مرگ شکارچی هم بد است. اما اعدام یک محیط‌بان، آن هم به دلیل انجام وظیفه، و در پی ده سال زندان که لحظه‌لحظهٔ آن در هراس از مرگ گذشته، هم باورنکردنی است و هم غمبار و هم البته نشانهٕ بی‌دروپیکر بودن آنچه که مجموعهٔ قوانین قضایی ایران نامیده می‌شود.

تسلیت به خانوادهٔ زنده‌یاد افضلی. چقدر خبرهای بد می‌رسد این روزها در باره محیط زیست. یا دربند می‌کنند محیط زیستی ها را (صدور حکم مجموعا ۵۸ سال زندان برای هشت بازداشتی محیط زیست، دو هفته پیش)، یا در خیابان می‌کشندشان («پویا بختیاری»، هفتهٔ پیش) و یا به جرم انجام وظیفه تیرباران‌شان می‌کنند، دیروز. روزگار دشوار زیست‌ بوم ایران و زیستمندان آن.

- دو: محیط‌بان همیشه بازنده است

قوانین قضایی ایران به این شکل است که در جدال بین محیط‌بان و شکارچی اگر محیط‌بان کشته بشود شهید محسوب می‌شود، اما اگر شکارچی کشته بشود محیط‌بان قاتل شناخته شده و اعدام می‌شود. یعنی در چنین جدالی در هر حال محیط‌بان بازنده است. قاعدتاً وقتی وارد جنگی می‌شوید که اگر در آن کشته بشوید شهید می‌نامندتان، اگر برندهٔ جنگ باشید باید قهرمان لقب بگیرید نه قاتل. سوگ مضحکه اینکه در پایان هر جدال خونباری مابین محیط‌بان و شکارچی در هر حال محیط‌بان جانش را از دست می‌دهد. قاعدتاً نفع خانوادهٔ او این است که محیط‌بان توسط شکارچی کشته بشود و نه برعکس. چون وارث یک شهید بودن به هر حال بهتر از وارث یک قاتل بودن است.

قانون اگر نتواند منطبق بر حداقلی از درک عرفی و عمومی از مفاهیمی مثل شهادت و قتل باشد حتما نقص دارد.

دکتر ناصر کرمی،
اقـلـیـم‌شـناس
ــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- شعله‌های آتشِ زیر خاکستر!


بین مردم و حکومت ها، دو نوع رابطه کلی وجود دارد: ۱- رابطهٔ مبتنی بر امید؛ ۲- رابطهٔ مبتنی بر یأس. رابطهٔ مبتنی بر امید، چهار مرحله دارد:

• مرحلهٔ شیفتگی: در این مرحله، مردم شیفتهٔ حکومت خود هستند؛ این شیفتگی به‌ویژه در نظام‌های تازه‌تأسیس سیاسی که غلظت امید به آینده بسیار بالاست دیده می‌شود.

• مرحلهٔ همزیستی: در مرحله همزیستی، نگاه‌ها به حکومت، معقول‌تر شده است. مردم دیگر مانند قبل، واله و شیدای حکومت نیستند ولی در عین حال، آن را به رسمیت می‌شناسند، محترم می دانند و در یک تعامل دو سویه با یکدیگر همزیستی دارند.

• مرحلهٔ انتقاد: با آشکار شدن نقاط ضعف، مردم لب به انتقاد می‌گشایند و نقد حکومت را به طور جدی مطرح می‌کنند. منتقد کسی است که هنوز رابطهٔ مبتنی بر امید با حکومت دارد و نقدهاش به امید اصلاح امور است.

• مرحلهٔ اعتراض: اگر حکومت به نقدها ترتیب اثر ندهد یا بدتر، با منتقدان برخورد کند، مرحلهٔ آخر امید شکل می‌گیرد و آن شکل‌گیری اعتراضات است. حکومتی که با اعتراض مردم مواجه است، باید از این که هنوز امید در جامعه وجود دارد، خرسند باشد و اعتراضات را قدر بداند چون هر معترضی قاعدتاً به امید بهبود وضعیت اعتراض می‌کند.

رابطهٔ مبتنی بر یأس در صورتی شکل می‌گیرد که اعتراض‌ها به نتیجه نرسد یا سرکوب شود و دو مرحله دارد:

• مرحلهٔ بی‌تفاوتی: مردمی که ناامید از اصلاح امور شوند، وارد فاز بی‌تفاوتی می‌شوند. این وضعیت حکومت‌ها را دچار انحراف تحلیل می‌کند؛ بدین معنا که چون مردم در لاک خود فرورفته‌اند و صدای اعتراض‌شان بلند نیست، تصور می‌شود که از حکومت و وضعیت موجود رضایت دارند یا دستکم نسبت به آن واکنشی نخواهند داشت. حال آن که این بی‌تفاوتی، نشانهٔ ناامیدی جامعه و مقدمهٔ وضعیت خطرناک‌تری است.

• مرحلهٔ به‌ستوه‌آمدگی: بی‌تفاوتی به صورت آرام و تدریجی، به وضعیت بدتر ناامیدی یعنی «به‌ستوه‌آمدگی» تبدیل می‌شود چرا که بی‌تفاوتی مردم، حکومت‌ها را نیز نسبت به اصلاح عملکردها بی‌انگیزه و آنها را دچار توهم «ثبات» می‌کند.

 این وضعیت، اوضاع را وخیم‌تر می‌کند و مردم اندک‌اندک به‌ستوه می‌آیند ولی همچنان در سکوت هستند، سکوتی که آتش زیر خاکستر است. سکوتِ «به‌ستوه‌آمدگی»، می‌تواند با کوچک‌ترین جرقه‌ای به انفجار تبدیل شود.


جعفر محمدی،
روزنامه‌نگار
ــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- چند نکته از لایحهٔ بودجهٔ ۱۳۹۹


• مجموع بودجۀ حوزه‌های علمیه، ۴۶۸ برابر بودجۀ حمایت از دانش‌آموزان ابتدایی مناطق محروم، ۱۱۴ برابر بودجۀ سازمان مدیریت بحران کل کشور، ۶۸ برابر بودجۀ کمک به بیمارستان‌های مناطق محروم، ۵۴ برابر بودجۀ برنامهٔ حفاظت و حمایت از منابع طبیعی کشور، ۱۶ برابر بودجۀ بنیاد بیماری‌های خاص، و ۱۰ برابر بودجۀ کاهش آلودگی هوا است.

• بودجۀ «جامعة المصطفی العالمیه» به تنهایی ۹۲ برابر بودجۀ حمایت از دانش‌آموزان ابتدایی مناطق محروم، ۸۰ برابر بودجۀ برنامهٔ مقابله با بیابان‌زایی، و ۱/۸ برابر بودجۀ برنامهٔ پایش و مدیریت آلاینده‌ها است. فقط در تهران سالیانه بین چهار تا پنج هزار نفر بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست می‌دهند.

• جمع بودجۀ «موسسهٔ نشر آثار حضرت امام» و «آستان مقدس امام خمینی» ۱/۸ برابر بودجۀ کمک به بیمارستان‌های مناطق محروم و ۱۲ برابر بودجۀ حمایت از دانش‌آموزان ابتدایی مناطق محروم است. / وبلاگ در آستانه

ــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
‌خارج‌نشینانی که فقط آمریکا را مسئول مرگ بیماران سرطانی و خاص در ایران معرفی کرده‌اند، چند بار اشاره کردند که بودجۀ حوزه‌های علمیه حدقل ۱۶ برابر بودجۀ بنیاد بیماری‌های خاصه؟

یعنی آخوندها حتی یک‌صدهزارم ترامپ هم شایستۀ بازخواست نبودن؟

- از صفحهٔ توییتر «کیخون»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏- ‎«تورج شعبانخانی»، آهنگساز، تنظیم‌کننده و خوانندهٔ قدیمی موسیقی پاپ و خالق ترانهٔ «بهار بهار» پس از مدت‌ها بیماری در سن ۶۸ سالگی درگذشت. شعبانخانی با ساخت موسیقی متن فیلم «آدمک» و معرفی «فریدون فروغی» کار حرفه‌ای خود را آغاز کرد. یادش گرامی باد.

@andiiishe