در کشورهایی مثل نروژ و سوئد و دانمارک، دولت 40درصد تا 60درصد از درآمد شما را مشمول مالیات می کند که مردم بدون هیچ گونه اعتراضی پرداخت می کنند، چون می دانند که خدمات اجتماعي رايگان دريافت مَي كننداگر پول بیشتری در بیاورید باید مالیات بیشتری هم بدهید در این نظام فاصله طبقاتی ایجاد نمی شود. فقر و بخش بسیار زیادی از جرم و جنایت هم خود به خود محو می شود و جامعه به امنیت می رسد و مردم فرصت می کنند وقت شان را صرف کارهای مهم تری کنند. مثلا می توانند وقت شان را به کارهای مفیدی مثل کسب علم برای خود علم (و نه درس خواندن برای مدرک گرفتن و پشت میز نشستن و انجام دادن کار راحت تر و دریافت پول بیشتر)، اختصاص دهند که این خودش باعث پیشرفت های بعدی می شود. شما اگر با فرهنگ حاکم بر اسکاندیناوی بزرگ شوید حرص و طمع نخواهید داشت و نیاز ندارید زیرآب کسی را بزنید چون جدا از برقراری نظام شایسته سالاری، از امنیت شغلی بسیار خوبی برخوردار هستید تا حدی که مثلا دولت سوئد تضمین می کند اگر شغل تان را به هر دلیلی از دست دادید تا 200 روز بعد 80درصد از چیزی که حقوق می گرفتید را به عنوان بیمه بیکاری به شما پرداخت کنند، اگر 10 روز دیگر هم ادامه یافت این رقم به 70درصد کاهش می یابد و اگر باز هم ادامه داشت 60درصد می شود. به عبارت ساده تر، اگر کودکی در این کشورها به دنیا بیاید قبل از ترخیص شدن از بیمارستان، خود به خود 2 مرحله از مراحل هرم مازلو (معروف به هرم سعادت) را پشت سر گذاشته است.Open options for Rose Khalighi’s post
https://t.me/amozeshekarafarini
https://t.me/amozeshekarafarini
Telegram
گروه ارزش آفرینی و کار افرىنى نسىم
راهبرد هاى کلى گروه
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
Forwarded from نیلوفرانه💕💕💕 (نیلوفرانه)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درختهایی که نخواستند بمیرند، حتی در بدترین شرایط
@mmoghayad
@mmoghayad
گروه ارزش آفرینی و کار افرىنى نسىم
Video
یک کارخوب کوچک اثر بزرگی در زندگی خودمان میگذارید. خوبی را جاری کنیم به خودمان بر میگردد https://t.me/amozeshekarafarini
Telegram
گروه ارزش آفرینی و کار افرىنى نسىم
راهبرد هاى کلى گروه
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
پاسخ ندادن به درخواست یا سوال دیگران است به صورتی که فرد شروع مکالمه ای را قبول می کند ولی در اواسط آن چون از چیزی بدش آمده یا باب میلش نبوده ناگهان دیگر پاسخ طرف مقابل را نمی دهد یا وسیله ارتباطی(تلفن،موبایل،چت و ...)را قطع می کند،این رفتار باعث خشم طرف مقابل، ابهام و سردرگمی می گردد و باعث می شود فرد مقابل هم این رفتار را با دیگری تکرار کند و این چرخه معیوب در جامعه بگردد،در حالی که فرد دارای سلامت روان می تواند به سوال یا درخواست دیگری پاسخ منفی دهد یا با رعایت احترام از گفتگو خارج گردد بدون اینکه توهین کند یا پاسخ ندهد و ناگهانی مکالمه را قطع کند،البته نفر دوم گفتگو هم نباید مزاحمت ایجاد کند و اصرار بیهوده و آزار دهنده برای ادامه صحبت داشته باشد،این ها از اصول و آداب و فرهنگ ارتباط است که متاسفانه برخی افراد نیاموخته اند و در گفتگو ها و ارتباطاتشان بر اساس ترس،توهین و نادیده گرفتن
حقوق دیگران رفتار می کنند.
دکتر فروغ رمضانی
روانشناس و درمانگر بالینی
آدرس تلگرام
@centermz
حقوق دیگران رفتار می کنند.
دکتر فروغ رمضانی
روانشناس و درمانگر بالینی
آدرس تلگرام
@centermz
ضرب المثل انگلیسی؛
اشتباه پزشک،زیرخاک دفن میشود
اشتباه یک مهندس،روی خاک سقوط میکند
اشتباه یک معلم ،روی خاک راه میرود
و جهانی را به فنا میکشد.
https://t.me/amozeshekarafarini
اشتباه پزشک،زیرخاک دفن میشود
اشتباه یک مهندس،روی خاک سقوط میکند
اشتباه یک معلم ،روی خاک راه میرود
و جهانی را به فنا میکشد.
https://t.me/amozeshekarafarini
Telegram
گروه ارزش آفرینی و کار افرىنى نسىم
راهبرد هاى کلى گروه
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
نا امیدی ترسناک تر از پیری است،
در پیری جسم ما مچاله میشود
در ناامیدی روح ما.
👤برنادشاو
در پیری جسم ما مچاله میشود
در ناامیدی روح ما.
👤برنادشاو
طبق قانون فیزیک قرار دادن یک آهن در میدان مغناطیسی، پس از مدت کوتاهی آنرا به آهنرُبا تبدیل میکند
حال قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، می شود بدبختی رُبا و قرار دادن در میدان مغناطیسی خوشبختی میشود خوشبختی رُبا هرچه را که میبینید، هرآنچه را که میشنوید، و هر حرفی که میزنید، همه دارای انرژی هستند و ذهن شما را همانرُبا میکنند
به قول حضرت مولانا:
https://t.me/amozeshekarafarini
حال قراردادن یک ذهن در میدان مغناطیسی بدبختی، می شود بدبختی رُبا و قرار دادن در میدان مغناطیسی خوشبختی میشود خوشبختی رُبا هرچه را که میبینید، هرآنچه را که میشنوید، و هر حرفی که میزنید، همه دارای انرژی هستند و ذهن شما را همانرُبا میکنند
به قول حضرت مولانا:
https://t.me/amozeshekarafarini
Telegram
گروه ارزش آفرینی و کار افرىنى نسىم
راهبرد هاى کلى گروه
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
زنان( و مردان ) یک جامعه را محدود کنید،
آنها را توسری خور و حقیر کنید، تمسخرشان کنید ...
من تضمین میدهم چنین جامعه ای، هزار سال هم که بگذرد پیشرفت نخواهد کرد! چرچیل
آنها را توسری خور و حقیر کنید، تمسخرشان کنید ...
من تضمین میدهم چنین جامعه ای، هزار سال هم که بگذرد پیشرفت نخواهد کرد! چرچیل
به مناسبت روز پزشک
...
دکتر مرتضی شیخ پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست، در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود(خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان)اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می کردند، به جای پنج ریالی، سرِ فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه به انداختن سکه شنیده شود
محلۀ ما در مشهد نزدیک کوچۀ دکتر شیخ بود. مادرم از قول دختر دکتر تعریف می کرد که روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سرنوشابه های فلزی است! با تعجب گفتم: پدر! بازی تان گرفته است؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد
ایشان گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی ها خجالت می کشند که چیزی در داخل صندوق مطب نیاندازند
...
دکتر مرتضی شیخ پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست، در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود(خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان)اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می کردند، به جای پنج ریالی، سرِ فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه به انداختن سکه شنیده شود
محلۀ ما در مشهد نزدیک کوچۀ دکتر شیخ بود. مادرم از قول دختر دکتر تعریف می کرد که روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سرنوشابه های فلزی است! با تعجب گفتم: پدر! بازی تان گرفته است؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد
ایشان گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی ها خجالت می کشند که چیزی در داخل صندوق مطب نیاندازند
روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در ان سكونت داشتند. مردي شياد از ساده لوحي انان استفاده كرده و بر انان نوعي حكومت مي كرد. برحسب اتفاق گذر يك معلم به ان روستا افتاد و متوجه دغلكاري هاي شياد شد و او را نصيحت كرد كه از اغفال مردم دست بردارد وگرنه او را رسوا مي كند. اما مرد شياد نپذيرفت. بعد از اتمام حجت,معلم با مردم روستا از فريب كاري هاي شياد سخن گفت و نسبت به حقه هاي او هشدار داد . بعد از كلي مشاجره بين معلم وشياد قرار بر اين شد كه فردا در ميدان روستا معلم ومرد شياد مسابقه بدهند تا معلوم شود كداميك باسواد و كداميك بي سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در ميدان ده گرد امده بودند تا ببينند اخر كار,چه مي شود.
شياد به معلم گفت:بنويس مار
معلم نوشت:مار
نوبت شياد كه رسيد شكل مار را روي خاك كشيد و به مردم گفت:شما خود قضاوت كنيد كداميك از اينها مار است؟
مردم كه سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شكل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا مي توانستند او را كتك زدند و از روستا بيرون راندند.
هر احمقي مي تواند قانوني وضع كند
كه احمقان ديگر به ان اهميت دهند.
شياد به معلم گفت:بنويس مار
معلم نوشت:مار
نوبت شياد كه رسيد شكل مار را روي خاك كشيد و به مردم گفت:شما خود قضاوت كنيد كداميك از اينها مار است؟
مردم كه سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شكل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا مي توانستند او را كتك زدند و از روستا بيرون راندند.
هر احمقي مي تواند قانوني وضع كند
كه احمقان ديگر به ان اهميت دهند.
#فرهنگ
🌱 ﻓﺮﻫﻨﮓ یعنی:
ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ وجود ﻫﺮ ﮐﺲ
ﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ...
ﺑﺨﺶ اول:
ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﻄﻮﺭ طبيعى ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ
ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ...
ﺑﺨﺶ ﺩوم:
ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑطى ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ...
👤 برتراند راسل
🌱 ﻓﺮﻫﻨﮓ یعنی:
ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ ﮐﻪ وجود ﻫﺮ ﮐﺲ
ﺩﻭ ﺑﺨﺶ دﺍﺭﺩ...
ﺑﺨﺶ اول:
ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﻄﻮﺭ طبيعى ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻧﺪ
ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﻮﻧﺪ...
ﺑﺨﺶ ﺩوم:
ﭼﯿﺰﻫﺎيى ﮐﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺑطى ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ...
👤 برتراند راسل
سعی کنید
چیزی را به دل نگیرید؛
آنچه که آدمها درباره شما می گویند
بازتابی از خودشان است
نه شما...
چیزی را به دل نگیرید؛
آنچه که آدمها درباره شما می گویند
بازتابی از خودشان است
نه شما...
حتی ساعتی که از کارافتاده است روزی دو بار وقت را درست نشان می دهد! از توانايى هاى خود غافل نشويد چرا كه شما سرشار از استعداد هستيد.
صاحب این عکس قادر نام دارد، او ثبات عقلی ندارد
او فکر میکند چوبی که سوار آن است یک ماشین مرسدس است
قادر به هر نقطه از شهر مالاتیا ( یکی از شهرهای ترکیه ) که بخواهد برود با مرسدسش میرود
:تا اینجای قضیه عادی بنظر میرسد اما
تقریبا همه مردم شهر بزرگی چون مالاتیا بنز خیالی قادر را پذیرفته اند و با چوب او مثل یک ماشین برخورد میکنند
قادر در چراغهای قرمز می ایستد
رانندگان مالاتیا هر چقدر هم عجله داشته باشند به قادر حق تقدم در عبور میدهند
همه شهر حواسشان جمع است تا افرادی که از شهرهای دیگر به مالاتیا می آیند و قادر را نمی شناسند چیزی به او نگویند که ناراحت شود.
در آنجا مکانیک ها با جدیت مشکلات فنی ماشینش را به قادر توضیح میدهند،
شاید باور نکنید اما پلیسهای ترافیک شهر مالاتیا هم حواسشان به قادر هست
تا کنون چندین بار بخاطر ورود ممنوع، سرعت زیاد، حرکت در پیاده رو و پارک ممنوع او را جریمه کرده اند.
در زمانهای مشخص هم از قادر میخواهند ماشینش را به دفاتر معاینه فنی ببرد.
مردم یک شهر با همه مشکلاتی که دارند ، با همه مشکلاتی که قادر با مرسدس خیالی اش میتواند برای ترافیک شهر بزرگی چون مالاتیا (که اغلب در مرکز شهر در تردد است) درست کند باز برای خراب نکردن رویای قادر و نشکستن دلش چوب او را مرسدس میبینند و با او در خیابانها مثل یک راننده مرسدس برخورد میکنند.
چه خوب است که ماهم قادرهایمان را دریابیم.
او فکر میکند چوبی که سوار آن است یک ماشین مرسدس است
قادر به هر نقطه از شهر مالاتیا ( یکی از شهرهای ترکیه ) که بخواهد برود با مرسدسش میرود
:تا اینجای قضیه عادی بنظر میرسد اما
تقریبا همه مردم شهر بزرگی چون مالاتیا بنز خیالی قادر را پذیرفته اند و با چوب او مثل یک ماشین برخورد میکنند
قادر در چراغهای قرمز می ایستد
رانندگان مالاتیا هر چقدر هم عجله داشته باشند به قادر حق تقدم در عبور میدهند
همه شهر حواسشان جمع است تا افرادی که از شهرهای دیگر به مالاتیا می آیند و قادر را نمی شناسند چیزی به او نگویند که ناراحت شود.
در آنجا مکانیک ها با جدیت مشکلات فنی ماشینش را به قادر توضیح میدهند،
شاید باور نکنید اما پلیسهای ترافیک شهر مالاتیا هم حواسشان به قادر هست
تا کنون چندین بار بخاطر ورود ممنوع، سرعت زیاد، حرکت در پیاده رو و پارک ممنوع او را جریمه کرده اند.
در زمانهای مشخص هم از قادر میخواهند ماشینش را به دفاتر معاینه فنی ببرد.
مردم یک شهر با همه مشکلاتی که دارند ، با همه مشکلاتی که قادر با مرسدس خیالی اش میتواند برای ترافیک شهر بزرگی چون مالاتیا (که اغلب در مرکز شهر در تردد است) درست کند باز برای خراب نکردن رویای قادر و نشکستن دلش چوب او را مرسدس میبینند و با او در خیابانها مثل یک راننده مرسدس برخورد میکنند.
چه خوب است که ماهم قادرهایمان را دریابیم.
!
فریاد درقالب صدا ،اشک، نوشته و حرکات فیزیکی بروز می کند! درست مثل پلک زدن در زمان نزدیک شدن سریع یک جسم به چشم!
آنچه مشاهده خشم را ناگوار می کند نگرانی از تدوام آن است نه بروز آن!
کودکان را بنگرید ! در بیست و چهار ساعت در پاسخ گویی و واکنش طبیعی به دنیای پیرامونشان هستند.
اگرچه خویشتن داری از نقطه نظری برای زندگیِ هوشمندانه و به کنترل در آوردن سایر اشخاص و موقعیت ها پیشنهاد شده،اما هزینه های خود را دارد !
درس عصبانی نشو را دور ریخته ام! از زمانی که تمامِ واعظانِ " آرام باش" را درحدِ لات ِ چاله میدان خشمگین کرده ام تا دیگر هرگز زمانی که خشمگینم آن را عجیب ندانند!
حقیقت این است باید انتخاب کنیم !
حساسیت یا بی تفاوتی!
متدهای آموزشی اگرچه به ظاهر در کنترل خشم کارگرهستند اما غالبا کارکرد ِ بی حس کننده دارند .
بجای آموزشِ فروخوردن ِخشم نحوه ی مواجه با خشم خود و دیگران را بیاموزیم!
خشم بخشی جدا ناپذیر از انسان است.
به شخصه براینم نه آن آدم خشمگین وحشتناکست ،چون بلاخره دردش آرام می شود .ونه درکنارِ آن شخصیت ِدر همه حال به ظاهر آرام و متین احساس امنیت می کنم .چون بعد سالها در یافتم کوهی از احساسات ِ فرو خورده داردکه به نحوی دیگر جبران می کند!
کودک باشیم ! راه ِ شگفت انگیز ِدیگری برای زندگی طبیعی نیست! پشت ِ تظاهر ،توصیه و توسعه ی هر رفتاری خارج از طبیعتِ انسان یک ایده برای کاسبی و کنترل انسانها، پنهان است!
جمال سام خانیان
https://t.me/amozeshekarafarini
فریاد درقالب صدا ،اشک، نوشته و حرکات فیزیکی بروز می کند! درست مثل پلک زدن در زمان نزدیک شدن سریع یک جسم به چشم!
آنچه مشاهده خشم را ناگوار می کند نگرانی از تدوام آن است نه بروز آن!
کودکان را بنگرید ! در بیست و چهار ساعت در پاسخ گویی و واکنش طبیعی به دنیای پیرامونشان هستند.
اگرچه خویشتن داری از نقطه نظری برای زندگیِ هوشمندانه و به کنترل در آوردن سایر اشخاص و موقعیت ها پیشنهاد شده،اما هزینه های خود را دارد !
درس عصبانی نشو را دور ریخته ام! از زمانی که تمامِ واعظانِ " آرام باش" را درحدِ لات ِ چاله میدان خشمگین کرده ام تا دیگر هرگز زمانی که خشمگینم آن را عجیب ندانند!
حقیقت این است باید انتخاب کنیم !
حساسیت یا بی تفاوتی!
متدهای آموزشی اگرچه به ظاهر در کنترل خشم کارگرهستند اما غالبا کارکرد ِ بی حس کننده دارند .
بجای آموزشِ فروخوردن ِخشم نحوه ی مواجه با خشم خود و دیگران را بیاموزیم!
خشم بخشی جدا ناپذیر از انسان است.
به شخصه براینم نه آن آدم خشمگین وحشتناکست ،چون بلاخره دردش آرام می شود .ونه درکنارِ آن شخصیت ِدر همه حال به ظاهر آرام و متین احساس امنیت می کنم .چون بعد سالها در یافتم کوهی از احساسات ِ فرو خورده داردکه به نحوی دیگر جبران می کند!
کودک باشیم ! راه ِ شگفت انگیز ِدیگری برای زندگی طبیعی نیست! پشت ِ تظاهر ،توصیه و توسعه ی هر رفتاری خارج از طبیعتِ انسان یک ایده برای کاسبی و کنترل انسانها، پنهان است!
جمال سام خانیان
https://t.me/amozeshekarafarini
Telegram
گروه ارزش آفرینی و کار افرىنى نسىم
راهبرد هاى کلى گروه
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
آموزش ارزش آفرىنى :ثروت آفرىنى
کمک و مشاوره به شرکت ها و سازمان ها و افراد
ایجاد تجارت الکترونی nettt_ir@
چرخه پول
یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر میشود. او وارد تنها هتل شهر میشود، اسکناس 100 دلاری را روی پیشخوان هتل میگذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا میرود.
صاحب هتل اسکناس 100 دلاری را برمیدارد و در این فاصله میرود و بدهی خودش را به قصاب میپردازد. قصاب اسکناس 100 دلاری را برمیدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک میرود و بدهی خود را به مزرعهدار میپردازد. مزرعه دار اسکناس 100 دلاری را با شتاب برای پرداخت بدهیاش به تأمینکننده خوراک دام و سوخت میدهد. تأمینکننده سوخت و خوراک دام، برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 دلاری را با شتاب به داروغه شهر، که به او بدهکار بود، میرساند و بدهی خود را میپردازد. داروغه اسکناس را با شتاب به هتل میآورد و به صاحب هتل میدهد چون هنگامی که دوست خودش را یک شب به هتل آورده بود، اتاق را به اعتبار کرایه کرده بود تا بعداً پولش را بپردازد.
حالا هتلدار اسکناس را روی پیشخوان گذاشته است. در این هنگام مرد ثروتمند پس از بازدید اتاقهای هتل برمیگردد و اسکناس 100 دلاری خود را برمیدارد و میگوید که از اتاقها خوشش نیامده و شهر را ترک میکند. در این فرایند هیچ کس صاحب پول نشده است ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگامه بدهی بهم ندارند و همه بدهیهایشان را پرداختهاند و با یک انتظار خوشبینانهای به آینده نگاه میکنند!
رابرت کیوساکی
یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر میشود. او وارد تنها هتل شهر میشود، اسکناس 100 دلاری را روی پیشخوان هتل میگذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا میرود.
صاحب هتل اسکناس 100 دلاری را برمیدارد و در این فاصله میرود و بدهی خودش را به قصاب میپردازد. قصاب اسکناس 100 دلاری را برمیدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک میرود و بدهی خود را به مزرعهدار میپردازد. مزرعه دار اسکناس 100 دلاری را با شتاب برای پرداخت بدهیاش به تأمینکننده خوراک دام و سوخت میدهد. تأمینکننده سوخت و خوراک دام، برای پرداخت بدهی خود، اسکناس 100 دلاری را با شتاب به داروغه شهر، که به او بدهکار بود، میرساند و بدهی خود را میپردازد. داروغه اسکناس را با شتاب به هتل میآورد و به صاحب هتل میدهد چون هنگامی که دوست خودش را یک شب به هتل آورده بود، اتاق را به اعتبار کرایه کرده بود تا بعداً پولش را بپردازد.
حالا هتلدار اسکناس را روی پیشخوان گذاشته است. در این هنگام مرد ثروتمند پس از بازدید اتاقهای هتل برمیگردد و اسکناس 100 دلاری خود را برمیدارد و میگوید که از اتاقها خوشش نیامده و شهر را ترک میکند. در این فرایند هیچ کس صاحب پول نشده است ولی به هر حال همه شهروندان در این هنگامه بدهی بهم ندارند و همه بدهیهایشان را پرداختهاند و با یک انتظار خوشبینانهای به آینده نگاه میکنند!
رابرت کیوساکی