Forwarded from بابک غفوریآذر | Babak Ghafooriazar
کاوه سمندریان، فرزند هما روستا و حمید سمندریان با انتشار تصویر بیحجابی از مادرش خواستار حذف تصویر هما روستا از تابلوی سپاه پاسداران در میدان ولیعصر تهران شد.
@babakgha
@babakgha
Amir Pouria
وقتی ماها بچه بودیم، یک قصهای دهان به دهان بین مردم نقل میشد که معروف بود: میگفتند توی یک دبستان، یک بچهی کلاس اولی وقتی عکس خمینی را روی دیوار دیده، یکهو زده زیر خنده. ازش پرسیدهاند چرا میخندی؟ جواب داده آخه نمیدونین بابام هر وقت قیافهی اینو توی…
در این سن و سال، آزادی برای آدمی چگونه معنا میشود؟
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا دربارهی ایندو ویدئوی اعتراضی که تصویری از آنها را اینجا میبینید، در ادامه میآید 👇
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا دربارهی ایندو ویدئوی اعتراضی که تصویری از آنها را اینجا میبینید، در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
در این سن و سال، آزادی برای آدمی چگونه معنا میشود؟ @amiropouria یادداشت امیر پوریا دربارهی ایندو ویدئوی اعتراضی که تصویری از آنها را اینجا میبینید، در ادامه میآید 👇
هم آقای محمد عمرانی و هم این بانو در ویدئوهای اعلام اعتراضشان، به سن و سال خود اشاره کردهاند. هر دو به این مضمون که شاید برای آنها در این سن و سال، تغییرات اساسی در ایران چندان کاربردی نداشته باشد یا دستکم دیگران به آنها این طور گفتهاند. چیزی شبیه به سؤال قدیمی "سر ِ پیری و معرکهگیری؟"؛ که هر کس آن را به زبان میآورد، میخواهد فرد پابهسنگذاشته را در کار و تصمیمش بیانگیزه کند.
زوجی را میشناختم که در ۷۰ سالگی ِ خانم و ۸۲ سالگی ِ آقا تصمیم به طلاق گرفته بودند. به شکلی عجیب، فرزندان و همسران فرزندان و همنسلهای فرزندانشان بدون استثنا با تصمیم خانم و آقا مخالف بودند. از آن طرف، نوهها و دو نتیجهی آنها نهتنها از دَم موافق طلاق آن دو بودند، بلکه کلی هم برای موافقتشان دلیل و مثال شیرین میآوردند. از بین میانسالها فقط من یکی با این بچهها همرأی بودم.
باور داشتم که وقتی این دو به تشخیص قطعی رسیدهاند که جز رنج و عصبیت برای هم چیزی ندارند، اتفاقاً سن و سالشان دلیلی برای ادامهی تحمل نیست؛ بلکه درست برعكس، بهترین دلیل است برای این که دیگر نخواهند به تحمل ادامه بدهند. خیلی ساده میشود فهمید که آدمی در آن سن و سال، دیگر بخواهد چند صباح یا تو بگو اصلاً دو سه دههی باقیماندهی عمر را آن طوری که خودش خوش دارد، سر کند.
در مورد حقانیت این دو عزیز رکگو و راستگو و شجاع و شکوهمند نیز چنین باوری دارم. در سن و سال آنها، ایستادن پای خون بچههایی که برای نپذیرفتن ظلم جان باختهاند، بس زیباست.
این که اینان به نیت جوانان سرزمینشان، آزادی را صدا میزنند، با آن که میدانند خودشان جوان نیستند، برایم به شدت یادآور آن بیت حافظ است که میگوید:
بازآی که بازآید عمر ِ شُدهی حافظ
هر چند که ناید باز، تیری که بِشُد از شَست
کاش در سنین پایینتر هم این آزادگی و رهایی، تکثیر شود. کاش همهی ما جایگاه خون همچون گرمترین سلاح جهان را، آن طور که در کلام محمد عمرانی وصف میشود، درک کنیم. خوب میدانیم که در این صورت، آن آرمان رؤیاگون، رهایی سرزمينمان، بس دستیافتنیتر از عمر ِ از دست شدهی یکایک ماست که دیگر حتی یک روزش هم برنمیگردد.
@amiropouria
#اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#نه_به_حجاب_اجباری
#محمد_عمرانی
#شکوه_سالخوردگی
#حافظ
#گذر_عمر
#انقلاب۵۷
زوجی را میشناختم که در ۷۰ سالگی ِ خانم و ۸۲ سالگی ِ آقا تصمیم به طلاق گرفته بودند. به شکلی عجیب، فرزندان و همسران فرزندان و همنسلهای فرزندانشان بدون استثنا با تصمیم خانم و آقا مخالف بودند. از آن طرف، نوهها و دو نتیجهی آنها نهتنها از دَم موافق طلاق آن دو بودند، بلکه کلی هم برای موافقتشان دلیل و مثال شیرین میآوردند. از بین میانسالها فقط من یکی با این بچهها همرأی بودم.
باور داشتم که وقتی این دو به تشخیص قطعی رسیدهاند که جز رنج و عصبیت برای هم چیزی ندارند، اتفاقاً سن و سالشان دلیلی برای ادامهی تحمل نیست؛ بلکه درست برعكس، بهترین دلیل است برای این که دیگر نخواهند به تحمل ادامه بدهند. خیلی ساده میشود فهمید که آدمی در آن سن و سال، دیگر بخواهد چند صباح یا تو بگو اصلاً دو سه دههی باقیماندهی عمر را آن طوری که خودش خوش دارد، سر کند.
در مورد حقانیت این دو عزیز رکگو و راستگو و شجاع و شکوهمند نیز چنین باوری دارم. در سن و سال آنها، ایستادن پای خون بچههایی که برای نپذیرفتن ظلم جان باختهاند، بس زیباست.
این که اینان به نیت جوانان سرزمینشان، آزادی را صدا میزنند، با آن که میدانند خودشان جوان نیستند، برایم به شدت یادآور آن بیت حافظ است که میگوید:
بازآی که بازآید عمر ِ شُدهی حافظ
هر چند که ناید باز، تیری که بِشُد از شَست
کاش در سنین پایینتر هم این آزادگی و رهایی، تکثیر شود. کاش همهی ما جایگاه خون همچون گرمترین سلاح جهان را، آن طور که در کلام محمد عمرانی وصف میشود، درک کنیم. خوب میدانیم که در این صورت، آن آرمان رؤیاگون، رهایی سرزمينمان، بس دستیافتنیتر از عمر ِ از دست شدهی یکایک ماست که دیگر حتی یک روزش هم برنمیگردد.
@amiropouria
#اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#نه_به_حجاب_اجباری
#محمد_عمرانی
#شکوه_سالخوردگی
#حافظ
#گذر_عمر
#انقلاب۵۷
طاهره سعیدی درباره وضعیت جعفر پناهی و محمد رسولاف
رادیو فردا
طاهره سعیدی، همسر جعفر پناهی، اعلام کرد حال جسمی این کارگردان و همچنین محمد رسولاف، دیگر فیلمسازی که همراه با پناهی در زندان اوین محبوسند، «خوب است».
خانم سعیدی در گفتوگوی اختصاصی با رادیو فردا گفت آخرین تماسی که پیش از آتشسوزی زندان اوین با همسرش داشت، ساعت هشت شامگاه شنبه بود.
او با اشاره به انتشار گزارشها از آتشسوزی در زندان اوین تاکید کرد از آن زمان تا ساعت هشت و نیم صبح یکشنبه که جعفر پناهی توانست با او تماس تلفنی کوتاهی بگیرد، «بدترین ساعات عمر» خود را گذراند.
آقای پناهی شصت و دو ساله از تابستان امسال در زندان اوین محبوس است.
خانم سعیدی اضافه کرد که همسرش در تماس تلفنی خود همچنین گفت پس از آتشسوزی در زندان اوین، به محوطه زندان رفته اما آنجا با گاز اشکآور دوباره به داخل بندها بازگردانده شدند.
شامگاه شنبه با زبانه کشیدن شعلههای آتش در زندان اوین، صدای چندین انفجار نیز شنیده شد و خانوادههای زندانیان به سوی این منطقه حرکت کردند به طوری که به گفته شاهدان عینی نیروهای ویژه، با پرتاب گاز اشکآور اقدام به متفرق کردن افراد در اطراف زندان اوین نمودند.
@babakgha
خانم سعیدی در گفتوگوی اختصاصی با رادیو فردا گفت آخرین تماسی که پیش از آتشسوزی زندان اوین با همسرش داشت، ساعت هشت شامگاه شنبه بود.
او با اشاره به انتشار گزارشها از آتشسوزی در زندان اوین تاکید کرد از آن زمان تا ساعت هشت و نیم صبح یکشنبه که جعفر پناهی توانست با او تماس تلفنی کوتاهی بگیرد، «بدترین ساعات عمر» خود را گذراند.
آقای پناهی شصت و دو ساله از تابستان امسال در زندان اوین محبوس است.
خانم سعیدی اضافه کرد که همسرش در تماس تلفنی خود همچنین گفت پس از آتشسوزی در زندان اوین، به محوطه زندان رفته اما آنجا با گاز اشکآور دوباره به داخل بندها بازگردانده شدند.
شامگاه شنبه با زبانه کشیدن شعلههای آتش در زندان اوین، صدای چندین انفجار نیز شنیده شد و خانوادههای زندانیان به سوی این منطقه حرکت کردند به طوری که به گفته شاهدان عینی نیروهای ویژه، با پرتاب گاز اشکآور اقدام به متفرق کردن افراد در اطراف زندان اوین نمودند.
@babakgha
Forwarded from RadioFarda
🕯رادیوفردا نیمهشب دوشنبه ۲۵ مهر، یکی از زبدهترین همکاران خود را از دست داد. رضا حقیقتنژاد که در چند ماه گذشته با بیماری سرطان دست به گریبان بود، نیمهشب گذشته در برلین آلمان در ۴۵ سالگی درگذشت.
رضا روزنامهنگاری را از ایران و در نشریات محلی آغاز کرد، اما خیلی زود به رسانههای سراسری راه یافت و وارد دورهای اثرگذار از تجربه حرفهای خود شد.
رویدادهای متأثر از اعتراضهای سراسری پس از انتخابات مناقشهبرانگیز ۱۳۸۸، و تشدید فشار بر رسانهها و روزنامهنگاران در داخل کشور، او را مانند بسیاری از روزنامهنگاران هم نسلش به خروج از کشور ناچار کرد و از آن زمان او فصل دیگری از فعالیت حرفهای خود را با تمرکز بر اطلاعرسانی دقیق و حرفهای به مخاطبان ایرانی آغاز کرد.
رضا به شفافیت در اطلاعرسانی و راستیآزمایی خبری متعهد بود و همین ویژگی، چه در رسانهها و چه در شبکههای اجتماعی، او را به مرجعی برای مخاطبان ایرانی تبدیل کرده بود.
رضا از شش ماه گذشته با بیماری سرطان دست به گریبان بود و معالجات خود را در پراگ و اخیراً برلین پی میگرفت، اما حتی این بیماری سخت هم باعث نشد، لحظهای از رویدادهای ایران غافل باشد.
@RadioFarda
رضا روزنامهنگاری را از ایران و در نشریات محلی آغاز کرد، اما خیلی زود به رسانههای سراسری راه یافت و وارد دورهای اثرگذار از تجربه حرفهای خود شد.
رویدادهای متأثر از اعتراضهای سراسری پس از انتخابات مناقشهبرانگیز ۱۳۸۸، و تشدید فشار بر رسانهها و روزنامهنگاران در داخل کشور، او را مانند بسیاری از روزنامهنگاران هم نسلش به خروج از کشور ناچار کرد و از آن زمان او فصل دیگری از فعالیت حرفهای خود را با تمرکز بر اطلاعرسانی دقیق و حرفهای به مخاطبان ایرانی آغاز کرد.
رضا به شفافیت در اطلاعرسانی و راستیآزمایی خبری متعهد بود و همین ویژگی، چه در رسانهها و چه در شبکههای اجتماعی، او را به مرجعی برای مخاطبان ایرانی تبدیل کرده بود.
رضا از شش ماه گذشته با بیماری سرطان دست به گریبان بود و معالجات خود را در پراگ و اخیراً برلین پی میگرفت، اما حتی این بیماری سخت هم باعث نشد، لحظهای از رویدادهای ایران غافل باشد.
@RadioFarda
Amir Pouria
🕯رادیوفردا نیمهشب دوشنبه ۲۵ مهر، یکی از زبدهترین همکاران خود را از دست داد. رضا حقیقتنژاد که در چند ماه گذشته با بیماری سرطان دست به گریبان بود، نیمهشب گذشته در برلین آلمان در ۴۵ سالگی درگذشت. رضا روزنامهنگاری را از ایران و در نشریات محلی آغاز کرد، اما…
با مرگ بسیار زودهنگام رضا حقیقتنژاد، "افشاگری" در ژورنالیسم سیاسی/اجتماعی به زبان فارسی، دیگر آن چیزی را که در نوشتههای او بود، به خود نخواهد دید. با آن اشارههای جزییاتپردازانهاش به زد و بندها و مناسبات پس پردهی نهاد قدرت در ایران ِ این دوران، با نوعی
Who's who
که بازی ِ جذاب و همیشگی نوشتههایش در بزنگاههای مهمی از تاریخ سیاسی معاصر بود...
آرزوی "کاش میماند تا روزهای خوب آزادی را ببیند" دربارهی او معنایی عمیقتر به خود میگیرد. آرزویی که رسیدن به آن، بیش از بسیاری، حق او بود که در راه روشنگری و افشاگری، کوشید.
@amiropouria
#رضا_حقیقت_نژاد
#رادیو_فردا
#به_امید_آزادی_ایران
Who's who
که بازی ِ جذاب و همیشگی نوشتههایش در بزنگاههای مهمی از تاریخ سیاسی معاصر بود...
آرزوی "کاش میماند تا روزهای خوب آزادی را ببیند" دربارهی او معنایی عمیقتر به خود میگیرد. آرزویی که رسیدن به آن، بیش از بسیاری، حق او بود که در راه روشنگری و افشاگری، کوشید.
@amiropouria
#رضا_حقیقت_نژاد
#رادیو_فردا
#به_امید_آزادی_ایران
دربارهی وضعیت الناز رکابی و این همه ابهام در "آن چه گذشت"/ یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید
@amiropouria
@amiropouria
Amir Pouria
دربارهی وضعیت الناز رکابی و این همه ابهام در "آن چه گذشت"/ یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید @amiropouria
شماها را نمیدانم؛ ولی من در کنار انبوه شقاوتها و قساوتهای سیستم دیکتاتوری، از "ابهام" بیزارم. ابهامی که نتیجهی پنهانکاری، جعل، تحریف یا مثل وضعیت الناز رکابی، چیزی دلخراشتر از "اعتراف اجباری" است.
یک واقعیت تلخ را در نظر بگیرید که راستش اگر در آن متوقف شویم، دیگر خواب به چشممان نمیآید: در تمام جنایات فاجعهباری که این سالها به دست جمهوری اسلامی رخ داد، اصل واقعه با استناد و توصیف و روایت دقیق، هرگز روشن نشد. نه نوع مرگ مهسا امینی و نیکا شاکرمی و سارینا اسماعیلزاده و دهها دخترک و زن و مرد دیگر هیچ وقت با قطعیت و جزییات، مشخص شد. نه در وضعیت انبوهی از آنهایی که گفتند و نوشتند و مثل شروین حاجیپور، سرودند و خواندند و بعد به شکلهای مختلف، پس گرفتند و کنار نشستند، دانستیم دقیقاً با آنها چه کردهاند. نه در مورد کسانی که بدون پس گرفتن حرف و اعتراضشان، شروع کردند به تعریف چیز دیگری که در نهایت تعجب و بیربطی، بگویند دلیل حرف یا عملشان اعتراض نبوده (مثل الناز رکابی). و نه حتی دربارهی جنایت جنگی عظیمی چون شلیک به هواپیمای اوکراینی، دقیق و لحظه به لحظه فهمیدیم چه بلایی بر سر ۱۷۶ انسان آمد.
فقط حرفها و تهدیدها و فشارهای حاکمیت و نمایندگانش را که بیشک دونپایه و دون شأن انسان بوده و هستند، حدس زدیم و هراسها و نگرانیهای خود و خانوادهی هر یک از اینها که لحن حرفشان عوض شد را در ذهنمان ساختیم.
این ابهام، این که اصل ماجرا در مورد زندهها تا زمان رهایی همهی مردم، روشن نخواهد شد، و این که برای جانباختهها هیچ کس هیچ وقت نخواهد توانست جزء به جزء و لحظه به لحظهی رنجشان را بازگوید، کُشنده است.
ننگ بر مجموعهای که فلاکتهای برآمده از آن به قدریست که شاید این ابهام در مقابل خیلی از آنها، ناچیز به نظر برسد.
با خودتان فکر کنید این شبها الناز رکابی چه احوالی دارد. چه جمع محدودی از نزدیکترینهایش از حال او باخبرند. چه جمع معدودتری از او شنیدهاند که بر او چه گذشت. چه میزان فاصله بین حسی که بعد از صخرهنوردی آزادانه و انسانیاش داشت با حس بعد از بازگشت به ایران به شیوهی "تحتالحفظ" وجود دارد...
@amiropouria
#الناز_رکابی
#زن_زندگی_آزادی
#ابهام
#مهسا_امینی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#نیکا_شاکرمی
#شروین_حاجی_پور
یک واقعیت تلخ را در نظر بگیرید که راستش اگر در آن متوقف شویم، دیگر خواب به چشممان نمیآید: در تمام جنایات فاجعهباری که این سالها به دست جمهوری اسلامی رخ داد، اصل واقعه با استناد و توصیف و روایت دقیق، هرگز روشن نشد. نه نوع مرگ مهسا امینی و نیکا شاکرمی و سارینا اسماعیلزاده و دهها دخترک و زن و مرد دیگر هیچ وقت با قطعیت و جزییات، مشخص شد. نه در وضعیت انبوهی از آنهایی که گفتند و نوشتند و مثل شروین حاجیپور، سرودند و خواندند و بعد به شکلهای مختلف، پس گرفتند و کنار نشستند، دانستیم دقیقاً با آنها چه کردهاند. نه در مورد کسانی که بدون پس گرفتن حرف و اعتراضشان، شروع کردند به تعریف چیز دیگری که در نهایت تعجب و بیربطی، بگویند دلیل حرف یا عملشان اعتراض نبوده (مثل الناز رکابی). و نه حتی دربارهی جنایت جنگی عظیمی چون شلیک به هواپیمای اوکراینی، دقیق و لحظه به لحظه فهمیدیم چه بلایی بر سر ۱۷۶ انسان آمد.
فقط حرفها و تهدیدها و فشارهای حاکمیت و نمایندگانش را که بیشک دونپایه و دون شأن انسان بوده و هستند، حدس زدیم و هراسها و نگرانیهای خود و خانوادهی هر یک از اینها که لحن حرفشان عوض شد را در ذهنمان ساختیم.
این ابهام، این که اصل ماجرا در مورد زندهها تا زمان رهایی همهی مردم، روشن نخواهد شد، و این که برای جانباختهها هیچ کس هیچ وقت نخواهد توانست جزء به جزء و لحظه به لحظهی رنجشان را بازگوید، کُشنده است.
ننگ بر مجموعهای که فلاکتهای برآمده از آن به قدریست که شاید این ابهام در مقابل خیلی از آنها، ناچیز به نظر برسد.
با خودتان فکر کنید این شبها الناز رکابی چه احوالی دارد. چه جمع محدودی از نزدیکترینهایش از حال او باخبرند. چه جمع معدودتری از او شنیدهاند که بر او چه گذشت. چه میزان فاصله بین حسی که بعد از صخرهنوردی آزادانه و انسانیاش داشت با حس بعد از بازگشت به ایران به شیوهی "تحتالحفظ" وجود دارد...
@amiropouria
#الناز_رکابی
#زن_زندگی_آزادی
#ابهام
#مهسا_امینی
#سارینا_اسماعیل_زاده
#نیکا_شاکرمی
#شروین_حاجی_پور
Forwarded from Iranwire
🔹اعترافگیری از الناز
کارتون از #مانا_نیستانی
#اعتراضات_سراسری #اعتصابات_سراسری #مهسا_امینی #الناز_رکابی
@Farsi_Iranwire
کارتون از #مانا_نیستانی
#اعتراضات_سراسری #اعتصابات_سراسری #مهسا_امینی #الناز_رکابی
@Farsi_Iranwire
اظهارنظرهای مشعشع، وحشتناک زیاد شدن.
از فوتبالیستی که توی مصاحبه با صدا و سیما گفته "نیروی انتظامی وارد عمل میشه، میخواد جلوگیری کنه از اون اغتشاشایی که دارای《ضرب و جهل》و دارای خرابیه" (!)
تا اظهارنظر مشعشع توی عکس.
راستش این یکی با اشاره به شب اهدای جوایز "توپ طلا" (در ادبیات فوتبالبازانهی دقیق این نماینده مجلس، "توپ طلایی"!) اون قدر استثناییه و با میزان وهمآمیزیش، اون قدر همهجای آدم باد میکنه که طاقت نیاوردم و براتون از بقیهی اظهارنظرهای مشعشع جداش کردم.
اسلاید دوم، جدیدترین استوری و جدیدترین پُست خانم کورا گوتیِه همسر کریم بنزما رو نشون میده که از قضا هر دو عکس، همون شب مورد اشارهی حضرت کاظم خان گرفته شده.
حالا سؤال اینه که اصلاً به فرض اگه کریم بنزما اسم اصلیش بِنزُعَما (همون "آقازاده"ی خودمون در فارسی) بود و واقعاً همچين حرفی میزد، چرا نیاز داشتین برای اثبات حجاب از ایشون آویزون بشین؟ اگه میخواستین از شهرت جهانیش خرج کنین، پس ما با این صدها نویسنده و موزیسین و بازیگر و کارگردان و فعال اجتماعی درجهیک بینالمللی که از اعتراضمون پشتیبانی کردن، باهاتون چی کار باید بکنیم؟!
@amiropouria
اظهارنظرهای مشعشع، وحشتناک زیاد شدن.
از فوتبالیستی که توی مصاحبه با صدا و سیما گفته "نیروی انتظامی وارد عمل میشه، میخواد جلوگیری کنه از اون اغتشاشایی که دارای《ضرب و جهل》و دارای خرابیه" (!)
تا اظهارنظر مشعشع توی عکس.
راستش این یکی با اشاره به شب اهدای جوایز "توپ طلا" (در ادبیات فوتبالبازانهی دقیق این نماینده مجلس، "توپ طلایی"!) اون قدر استثناییه و با میزان وهمآمیزیش، اون قدر همهجای آدم باد میکنه که طاقت نیاوردم و براتون از بقیهی اظهارنظرهای مشعشع جداش کردم.
اسلاید دوم، جدیدترین استوری و جدیدترین پُست خانم کورا گوتیِه همسر کریم بنزما رو نشون میده که از قضا هر دو عکس، همون شب مورد اشارهی حضرت کاظم خان گرفته شده.
حالا سؤال اینه که اصلاً به فرض اگه کریم بنزما اسم اصلیش بِنزُعَما (همون "آقازاده"ی خودمون در فارسی) بود و واقعاً همچين حرفی میزد، چرا نیاز داشتین برای اثبات حجاب از ایشون آویزون بشین؟ اگه میخواستین از شهرت جهانیش خرج کنین، پس ما با این صدها نویسنده و موزیسین و بازیگر و کارگردان و فعال اجتماعی درجهیک بینالمللی که از اعتراضمون پشتیبانی کردن، باهاتون چی کار باید بکنیم؟!
@amiropouria
دربارهی انصراف ندادنهای داخلی و انصراف دادن از جشنوارهای خارجی بدون هیچ گونه انتقاد و اعتراض
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
دربارهی انصراف ندادنهای داخلی و انصراف دادن از جشنوارهای خارجی بدون هیچ گونه انتقاد و اعتراض @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه میآید 👇
یادداشتی از امیر پوریا دربارهی مفهوم شرکت در جشنوارههای دولتی در روزهای کشتار مردم در خیابانها
خیلی وقتها چند تصویر از یک موضوع رو انتخاب میکنیم تا پُستی با چند عکس به اشتراک بذاریم. اما نمیدونیم کدوم عکس رو اول بياريم. در مورد این پُست مربوط به انصراف ندادنها از سی و نهمین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران، من آخرش تصمیم گرفتم یک عکس دیگه مربوط به انصراف دادن از یک جشنوارهی دیگه رو به عنوان عکس اول بیارم.
اصرار و صورت بسیجیسان ِ مهدی آذرپندار دبیر جشنوارهی کوتاه که میخواست در مسیر خوشخدمتی و تجدید بیعت با حاکمیت و ولایت مطلقه، هر جور شده جشنواره رو برگزار کنه؛ دو نشست با حضور دو فیلمساز که بسیاری از ما تصور میکردیم در "من ترانه پانزده سال دارم" و در "شوکران"، برخی حقوق انسانی و عاطفی و اجتماعی زنان براشون مهمه اما همزمان با سوگ و خشم همگانی مردم ایران از ضرب و شتم و کشتار زنان، پشت تریبون همین جشنوارهی دولتی رفتند، متن خبر و عبارات خدمتگزارانهی دو خبرگزاری حکومتی (هنر آنلاین و پانا) دربارهی این جشنواره، همه میتونست برای عکس اول مناسب باشه. اون هم در حالی که در برنامهی روز اولش اسم هر فیلمی رو دیدم، به نظرم آشنا بود چون یادم اومد که متن انصراف سازندهش از جشنواره رو به تازگی خوندم. [به زور نمایش دادن فیلمها در جشنوارههای دولتی داخلی با وجود انصراف فیلمساز که حتی در مورد مسعود کیمیایی هم اتفاق افتاده، خودش حکایتی بس استثنایی در تاریخ سینمای دنیا به حساب میاد؛ ولی در سرزمین ِ اعترافات اجباری، خیلی برای کسی عجیب نیست!]
اما آخرش بر اثر شدت خشم و خندهی خودم از انصراف دیگری مربوط به داوری در جشنوارهای در کنیا، عکسش رو قبل از همه گذاشتم.
به نظرم این که فیلمسازی بابت وضعیت اینترنت در کشورش، از یه جشنوارهی خارجی انصراف بده و هیچ گلهای نداشته باشه، هیچ انتقاد و اعتراضی در اعلام انصرافش نیاره، هیچ اشارهای به دلیل قطع و ضعف اینترنت نکنه، انبوه مرگبار ضربهها و روی زمین انداختنها و بر سر مردم کوبیدنها و سر به جدول کوفتنها و یورش به مدارس و دانشگاهها و شلیک مستقیم به سر کودک و کشتار دختران و زنان و جوانان و ضرب و شتم پیرزن و پیرمرد که قراره با قطع اینترنت، پنهان بمونن، براش هیچ اهمیتی نداشته باشه، اون قدر خارقالعاده، باورنکردنی و همزمان، رودهبرکنندهست که از عکسهای دیگه، بیشتر به چنین واکنشی منجر میشه: 😳😳😳
@amiropouria
#تحریم_جشنواره
#سی_و_نهمین_جشنواره_فیلم_کوتاه_تهران
#مهدی_آذر_پندار
#رسول_صدرعاملی
#بهروز_افخمی
#علی_روئین_تن
#انصراف
#نه_به_محدودیت_اینترنت
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#سرکوب_اعتراضات
خیلی وقتها چند تصویر از یک موضوع رو انتخاب میکنیم تا پُستی با چند عکس به اشتراک بذاریم. اما نمیدونیم کدوم عکس رو اول بياريم. در مورد این پُست مربوط به انصراف ندادنها از سی و نهمین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران، من آخرش تصمیم گرفتم یک عکس دیگه مربوط به انصراف دادن از یک جشنوارهی دیگه رو به عنوان عکس اول بیارم.
اصرار و صورت بسیجیسان ِ مهدی آذرپندار دبیر جشنوارهی کوتاه که میخواست در مسیر خوشخدمتی و تجدید بیعت با حاکمیت و ولایت مطلقه، هر جور شده جشنواره رو برگزار کنه؛ دو نشست با حضور دو فیلمساز که بسیاری از ما تصور میکردیم در "من ترانه پانزده سال دارم" و در "شوکران"، برخی حقوق انسانی و عاطفی و اجتماعی زنان براشون مهمه اما همزمان با سوگ و خشم همگانی مردم ایران از ضرب و شتم و کشتار زنان، پشت تریبون همین جشنوارهی دولتی رفتند، متن خبر و عبارات خدمتگزارانهی دو خبرگزاری حکومتی (هنر آنلاین و پانا) دربارهی این جشنواره، همه میتونست برای عکس اول مناسب باشه. اون هم در حالی که در برنامهی روز اولش اسم هر فیلمی رو دیدم، به نظرم آشنا بود چون یادم اومد که متن انصراف سازندهش از جشنواره رو به تازگی خوندم. [به زور نمایش دادن فیلمها در جشنوارههای دولتی داخلی با وجود انصراف فیلمساز که حتی در مورد مسعود کیمیایی هم اتفاق افتاده، خودش حکایتی بس استثنایی در تاریخ سینمای دنیا به حساب میاد؛ ولی در سرزمین ِ اعترافات اجباری، خیلی برای کسی عجیب نیست!]
اما آخرش بر اثر شدت خشم و خندهی خودم از انصراف دیگری مربوط به داوری در جشنوارهای در کنیا، عکسش رو قبل از همه گذاشتم.
به نظرم این که فیلمسازی بابت وضعیت اینترنت در کشورش، از یه جشنوارهی خارجی انصراف بده و هیچ گلهای نداشته باشه، هیچ انتقاد و اعتراضی در اعلام انصرافش نیاره، هیچ اشارهای به دلیل قطع و ضعف اینترنت نکنه، انبوه مرگبار ضربهها و روی زمین انداختنها و بر سر مردم کوبیدنها و سر به جدول کوفتنها و یورش به مدارس و دانشگاهها و شلیک مستقیم به سر کودک و کشتار دختران و زنان و جوانان و ضرب و شتم پیرزن و پیرمرد که قراره با قطع اینترنت، پنهان بمونن، براش هیچ اهمیتی نداشته باشه، اون قدر خارقالعاده، باورنکردنی و همزمان، رودهبرکنندهست که از عکسهای دیگه، بیشتر به چنین واکنشی منجر میشه: 😳😳😳
@amiropouria
#تحریم_جشنواره
#سی_و_نهمین_جشنواره_فیلم_کوتاه_تهران
#مهدی_آذر_پندار
#رسول_صدرعاملی
#بهروز_افخمی
#علی_روئین_تن
#انصراف
#نه_به_محدودیت_اینترنت
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#سرکوب_اعتراضات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این بخش از حرفهای گلشیفته فراهانی در شبکهی سی.اِن.اِن باید جدا و ترجمه میشد.
جملهی آخرش باید طنینانداز میشد.
باید در ذهن هر کدام از ما دهها میلیون نفر که تا یادمان میآید، خودمان و بزرگترهایمان و بزرگترهای بزرگترهایمان از هر سال و روز عملکرد جمهوری اسلامی، گاه گلهمند و بعد هم بیزار بودهایم، جا بیفتد که این خیزش، جسم ناقصی برای این حاکمیت به جا گذاشته. بايد حاصل کوششهای این همه جوان و نوجوان این نسل و نسلهای دیگر را در آینهی توصیفی که او ارائه میدهد، باز ببینیم تا باورمان شود. تا امیدها از دست نرود. تا به سؤالات واهی از جنس "خب آخرش که چی؟"، محل نگذاریم و هر یک به هر شکلی که توانش را داریم، به مبارزه ادامه بدهیم.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#گلشیفته
#گلشیفته_فراهانی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
این بخش از حرفهای گلشیفته فراهانی در شبکهی سی.اِن.اِن باید جدا و ترجمه میشد.
جملهی آخرش باید طنینانداز میشد.
باید در ذهن هر کدام از ما دهها میلیون نفر که تا یادمان میآید، خودمان و بزرگترهایمان و بزرگترهای بزرگترهایمان از هر سال و روز عملکرد جمهوری اسلامی، گاه گلهمند و بعد هم بیزار بودهایم، جا بیفتد که این خیزش، جسم ناقصی برای این حاکمیت به جا گذاشته. بايد حاصل کوششهای این همه جوان و نوجوان این نسل و نسلهای دیگر را در آینهی توصیفی که او ارائه میدهد، باز ببینیم تا باورمان شود. تا امیدها از دست نرود. تا به سؤالات واهی از جنس "خب آخرش که چی؟"، محل نگذاریم و هر یک به هر شکلی که توانش را داریم، به مبارزه ادامه بدهیم.
@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#گلشیفته
#گلشیفته_فراهانی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فردا چشم جهان به ابراز خشم ایرانیان از حاکمیت کشورشان خیره خواهد شد؛ این بار در برلین.
به این اعتراضها تنها از منظر ایستادگی در برابر حجاب اجباری نگاه نکنید. این مقاومت در مقابل خود اجبار است. تحمیل ایدئولوژیک، تحمیل قهر با جهان، تحمیل اقتصاد فلاکتبار به مردمی که بیش از ۴۰ سال است هر جمع دوستانه یا خانوادگی، هر مسیر کوتاه یا بلند حمل و نقل عمومی و هر جلسه و صف و گپی را با انتقاد و تمسخر حاکمیت طی میکنند و حالا سرانجام در اعلام این نارضایتی، متحد شدهاند. طاقت که تمام شود، خشم که برآید، دیگر تلنگری کافی خواهد بود. این همه کشتار و جنایت در این هفتهها، نه تلنگر، که پُتک بود.
برگزاری این تظاهرات عظیم در جایی که دیوار میان شرق و غرب قرار داشت، بامعناست. جمهوری اسلامی در پس دیواری که به دور خود و مردمش کشیده بود، از بیخبری جهان از احوال مردمان رنجدیدهاش اطمینان داشت. این دیوار فروریخته و فردا از روزهای تاریخی ِ باور به این معناست.
منبع ویدئو:
https://instagram.com/1500tasvir?igshid=YmMyMTA2M2Y=
استفاده از قطعهی
Wind of Change
کار گروه
Scorpions
در پسزمینهی صوتی آن، بسیار بهجاست.
@amiropouria
فردا چشم جهان به ابراز خشم ایرانیان از حاکمیت کشورشان خیره خواهد شد؛ این بار در برلین.
به این اعتراضها تنها از منظر ایستادگی در برابر حجاب اجباری نگاه نکنید. این مقاومت در مقابل خود اجبار است. تحمیل ایدئولوژیک، تحمیل قهر با جهان، تحمیل اقتصاد فلاکتبار به مردمی که بیش از ۴۰ سال است هر جمع دوستانه یا خانوادگی، هر مسیر کوتاه یا بلند حمل و نقل عمومی و هر جلسه و صف و گپی را با انتقاد و تمسخر حاکمیت طی میکنند و حالا سرانجام در اعلام این نارضایتی، متحد شدهاند. طاقت که تمام شود، خشم که برآید، دیگر تلنگری کافی خواهد بود. این همه کشتار و جنایت در این هفتهها، نه تلنگر، که پُتک بود.
برگزاری این تظاهرات عظیم در جایی که دیوار میان شرق و غرب قرار داشت، بامعناست. جمهوری اسلامی در پس دیواری که به دور خود و مردمش کشیده بود، از بیخبری جهان از احوال مردمان رنجدیدهاش اطمینان داشت. این دیوار فروریخته و فردا از روزهای تاریخی ِ باور به این معناست.
منبع ویدئو:
https://instagram.com/1500tasvir?igshid=YmMyMTA2M2Y=
استفاده از قطعهی
Wind of Change
کار گروه
Scorpions
در پسزمینهی صوتی آن، بسیار بهجاست.
@amiropouria
امیر پوریا: همین یک ماه پیش، اشاره به محدودیتهای پوششی، اینترنتی و زیستی ِ هر ایرانی در صحبت با غیرایرانیها باورنکردنی یا در نظرشان اغراقآمیز بود و حالا چه حجمی از جمعیت جهان از وجودش باخبرند و مهمتر این که اعتراض همگانی مردم ایران در برابر آن را میشناسند.
همین پنج هفته پیش چه سخت میشد به هر غیرایرانی فهماند که آن چه در ایران تحت عنوان تورم، دارد کمر و گردن و استخوانهای مردم را میشکند، با تورم مقطعی حاصل از مسائل پساکوویدی در اقتصاد اروپا و آمریکا تفاوتی ماورای تصور دارد.
حالا چشم جهان به عظمت این اعتراض، خیره است. خود این جمعیت مهاجر را هم نشان آشکاری از ریشهداری و قدمت نارضایتی ایرانیان از حکومتشان میگیرند.
چهل سالگی، سن "عقل-برس" شدن است. انقلاب ۵۷ اما چنین نشد که هیچ، مدام به بیمنطقی و لجاجت ِ کودکان و عُنُقی و عبوسی و خودرأیی ِ خرفتترین پیرها نزدیکتر شد. دَندش نرم. حالا هم اگر به فرض، سرکوبش تا اینجا و به ظاهر نتیجه داده باشد، تمام جهان میدانند که به زور، چارچنگولی اریکهی قدرت متزلزلش را چسبیده. دیگر دارد حالیاش میشود که "خورشید دم غروب، آفتاب صلاة ظهر نمیشه".
@amiropouria
همین پنج هفته پیش چه سخت میشد به هر غیرایرانی فهماند که آن چه در ایران تحت عنوان تورم، دارد کمر و گردن و استخوانهای مردم را میشکند، با تورم مقطعی حاصل از مسائل پساکوویدی در اقتصاد اروپا و آمریکا تفاوتی ماورای تصور دارد.
حالا چشم جهان به عظمت این اعتراض، خیره است. خود این جمعیت مهاجر را هم نشان آشکاری از ریشهداری و قدمت نارضایتی ایرانیان از حکومتشان میگیرند.
چهل سالگی، سن "عقل-برس" شدن است. انقلاب ۵۷ اما چنین نشد که هیچ، مدام به بیمنطقی و لجاجت ِ کودکان و عُنُقی و عبوسی و خودرأیی ِ خرفتترین پیرها نزدیکتر شد. دَندش نرم. حالا هم اگر به فرض، سرکوبش تا اینجا و به ظاهر نتیجه داده باشد، تمام جهان میدانند که به زور، چارچنگولی اریکهی قدرت متزلزلش را چسبیده. دیگر دارد حالیاش میشود که "خورشید دم غروب، آفتاب صلاة ظهر نمیشه".
@amiropouria