یادداشتی از امیر پوریا دربارهی ارزش نقشهایی که قابلیتهای بازیگران نقشهای مکمل را در اوج خود، نمایان میکند
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا دربارهی ارزش نقشهایی که قابلیتهای بازیگران نقشهای مکمل را در اوج خود، نمایان میکند @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
در بحثهای مربوط به سینمای ایران که افراد توی ویترین و زیر نور "فالو" هم زیر چتر امنیت شغلی نیستند، همیشه از بازیگران نقشهای فرعی و مکمل، با نوعی دلجویی حرف میزنیم. وقتی خبر و تصویری از رضا رویگری بر تخت آسايشگاه سالمندان مننتشر میشود، همه با ابراز نگرانی، آن را بازنشر میکنیم. وقتی بعد از سالهای سال کار، گیتی معینی کاندیدای جایزهی جشنواره یا ناصر گیتیجاه برندهی یک دیپلم افتخار میشوند، از این که بالاخره به کارشان توجهی شد، شاید بیش از جوایز همیشگی بسیاری از ستارهها و مدعیان، خوشحال میشویم.
استقبال عاطفی اهل سینما از جلسات "گوشههای کمپیدای سینمای ایران" که در سالهای ۹۷ و ۹۸ در تهران برپا میکردم و هدفش نکوداشت سینماگران مهم اما قدرندیدهی سالهای دور بود، از هر برنامهی دیگری که برگزار کردم، بیشتر بود و این توجه، دلیلی نداشت جز آن که میکوشیدم به شعار "قدر زندهها و در سایهماندهها را بدانیم"، جامهی عمل بپوشانم.
اما این ماجرا به غیر از بحث توجه جشنوارهها و مخاطبان، وَر ِ دیگری هم دارد: درک ویژهی برخی فیلمنامهنویسان و کارگردانها و - در ابعاد جهانی- مسئولان انتخاب بازیگر یا
casting supervisors
از قابلیتهای خاص برخی بازیگران که باعث میشود در نقشی فرعی، کوتاه یا مکمل، درخشان ظاهر شوند.
آقای جیانفرانکو بارا که در فیلم "آوانتی!" (همان "بفرمایید داخل" خودمان) ساختهی بیلی وایلدر، به نقش کوتاه یک خدمتکار هتل در جزیرهی ایسکیا در ایتالیا، در مقابل جک لمون درخشیده، نمونهی بسیار خوبیست که چهرهاش، از ذهن هیچ کدام از بینندههای این کمدی رمانتیک نهچندان مشهور ولی بسیار دلنشین و ایتالیاشناسانهی وایلدر، پاک نمیشود. او همین چند سال پیش در ۷۶ سالگی، یک فیلم کوتاه به اسم "سال نو زندگی نو" هم ساخت و در آن بازی هم کرد (ظاهراً در بیش از یک نقش). اما همان طور که در عکسها میبینید، حتی برای نمایش آن فیلم هم نقش او در "آوانتی!" را یادآوری میکنند! او فیلمهای بسیاری بازی کرده، اما همچنان برای همان نقش شناخته میشود. کاراکتری که شیفتهی رفتن به آمریکاست، قبلاً هم آنجا بوده، به شکلی که دیدن و شنیدنش در فیلم غافلگیرتان میکند، دیپورت شده و سرانجام هم به شکلی عجیبتر از آن راهی آمریکا میشود (لطفاً آنهایی که فیلم را دیدهاند، لو ندهند!).
حالا هم گهگاه کسی آقای بارا را به جا میآورد و با او عکسی به یادگار میگیرد.
برای توصیف نقش او و تقريباً هر نقش مکمل درست در سینما، توصیف سادهای دارم:
چنان کامل پرداخت شدهاند و دایرهی سرنوشتشان چنان درست در فیلم تکمیل میشود که میتوانستند شخصیت اصلی فیلم باشند.
به عکس ترکیبی ِ چند مکمل ِ مهم و کامل در سینمای ایران برگردیم: محمد (پرویز فنیزاده) در "گوزنها" (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۴)، حاج نقدی (داریوش ارجمند) در "سگکشی" (بهرام بیضایی، ۱۳۸۰)، آقا شاپوری (رضا رویگری) در "بوتیک" (حمید نعمتالله، ۱۳۸۲)، اشرف (شهرزاد/ کبری سعیدی) در "تنگنا" (امیر نادری، ۱۳۵۲) و زینتسادات (آتش خیّر) در "سوتهدلان" (علی حاتمی، ۱۳۵۶) درست به همین اندازه که گفتم، خودبسنده و کاملاند و برای بازیگران توانای خود بستری برای تثبیت بالاترین سطح کارشان فراهم میکنند.
@amiropouria
در بحثهای مربوط به سینمای ایران که افراد توی ویترین و زیر نور "فالو" هم زیر چتر امنیت شغلی نیستند، همیشه از بازیگران نقشهای فرعی و مکمل، با نوعی دلجویی حرف میزنیم. وقتی خبر و تصویری از رضا رویگری بر تخت آسايشگاه سالمندان مننتشر میشود، همه با ابراز نگرانی، آن را بازنشر میکنیم. وقتی بعد از سالهای سال کار، گیتی معینی کاندیدای جایزهی جشنواره یا ناصر گیتیجاه برندهی یک دیپلم افتخار میشوند، از این که بالاخره به کارشان توجهی شد، شاید بیش از جوایز همیشگی بسیاری از ستارهها و مدعیان، خوشحال میشویم.
استقبال عاطفی اهل سینما از جلسات "گوشههای کمپیدای سینمای ایران" که در سالهای ۹۷ و ۹۸ در تهران برپا میکردم و هدفش نکوداشت سینماگران مهم اما قدرندیدهی سالهای دور بود، از هر برنامهی دیگری که برگزار کردم، بیشتر بود و این توجه، دلیلی نداشت جز آن که میکوشیدم به شعار "قدر زندهها و در سایهماندهها را بدانیم"، جامهی عمل بپوشانم.
اما این ماجرا به غیر از بحث توجه جشنوارهها و مخاطبان، وَر ِ دیگری هم دارد: درک ویژهی برخی فیلمنامهنویسان و کارگردانها و - در ابعاد جهانی- مسئولان انتخاب بازیگر یا
casting supervisors
از قابلیتهای خاص برخی بازیگران که باعث میشود در نقشی فرعی، کوتاه یا مکمل، درخشان ظاهر شوند.
آقای جیانفرانکو بارا که در فیلم "آوانتی!" (همان "بفرمایید داخل" خودمان) ساختهی بیلی وایلدر، به نقش کوتاه یک خدمتکار هتل در جزیرهی ایسکیا در ایتالیا، در مقابل جک لمون درخشیده، نمونهی بسیار خوبیست که چهرهاش، از ذهن هیچ کدام از بینندههای این کمدی رمانتیک نهچندان مشهور ولی بسیار دلنشین و ایتالیاشناسانهی وایلدر، پاک نمیشود. او همین چند سال پیش در ۷۶ سالگی، یک فیلم کوتاه به اسم "سال نو زندگی نو" هم ساخت و در آن بازی هم کرد (ظاهراً در بیش از یک نقش). اما همان طور که در عکسها میبینید، حتی برای نمایش آن فیلم هم نقش او در "آوانتی!" را یادآوری میکنند! او فیلمهای بسیاری بازی کرده، اما همچنان برای همان نقش شناخته میشود. کاراکتری که شیفتهی رفتن به آمریکاست، قبلاً هم آنجا بوده، به شکلی که دیدن و شنیدنش در فیلم غافلگیرتان میکند، دیپورت شده و سرانجام هم به شکلی عجیبتر از آن راهی آمریکا میشود (لطفاً آنهایی که فیلم را دیدهاند، لو ندهند!).
حالا هم گهگاه کسی آقای بارا را به جا میآورد و با او عکسی به یادگار میگیرد.
برای توصیف نقش او و تقريباً هر نقش مکمل درست در سینما، توصیف سادهای دارم:
چنان کامل پرداخت شدهاند و دایرهی سرنوشتشان چنان درست در فیلم تکمیل میشود که میتوانستند شخصیت اصلی فیلم باشند.
به عکس ترکیبی ِ چند مکمل ِ مهم و کامل در سینمای ایران برگردیم: محمد (پرویز فنیزاده) در "گوزنها" (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۴)، حاج نقدی (داریوش ارجمند) در "سگکشی" (بهرام بیضایی، ۱۳۸۰)، آقا شاپوری (رضا رویگری) در "بوتیک" (حمید نعمتالله، ۱۳۸۲)، اشرف (شهرزاد/ کبری سعیدی) در "تنگنا" (امیر نادری، ۱۳۵۲) و زینتسادات (آتش خیّر) در "سوتهدلان" (علی حاتمی، ۱۳۵۶) درست به همین اندازه که گفتم، خودبسنده و کاملاند و برای بازیگران توانای خود بستری برای تثبیت بالاترین سطح کارشان فراهم میکنند.
@amiropouria
کمتر از یک ماه به دومین سالمرگ انیو موریکونه باقی مانده و من مدتیست به این فکر میکنم که چه آهنگسازان ایتالیایی بزرگ دیگری داشتهایم که برای فیلم، موزیک متن درخشان ساختند. گاه مانند بسیاری آثار موریکونه، ماندگارتر از خود فیلم و گاه به منزلهی یکی از ویژگیهای مهم در خلق دنیای بامعنا و هدفمند آن.
یکی از این نمونهها، موسیقی کارلو روستیکِلّی برای فیلم "فریبخورده و رهاشده" است. فیلمی که تقریباً تمامی باورهای سنتی آدمهایش و ترس و تصمیمهایی که بر همین اساس میگیرند، نهتنها شبیه جامعهی ایرانی، بلکه مو به مو منطبق بر آن است. هنوز گاهی متحیر میمانم که چطور از روی این فیلم پییترو جِرمی، فیلمی در ایران ساخته نشده (یا شاید به شیوهی همیشگی ِ سرقت بدون اشاره به منبع، ساخته شده ولی چنان ناموفق بوده که گمنام مانده و از آن بیخبرم).
در سه ویدئوی جداگانه، دو بخش از موسیقی زیبای روستیکِلّی برای این فیلم و یک بازنوازی زیبا از آن توسط دو نوازنده را اینجا میآورم. کاری که در مورد آهنگسازان و فیلمهای ایتالیایی دیگری هم انجام خواهم داد.
#کارلو_روستیکلی #فریب_خورده_و_رها_شده #پی_یترو_جرمی #انیو_موریکونه
@amiropouria
کمتر از یک ماه به دومین سالمرگ انیو موریکونه باقی مانده و من مدتیست به این فکر میکنم که چه آهنگسازان ایتالیایی بزرگ دیگری داشتهایم که برای فیلم، موزیک متن درخشان ساختند. گاه مانند بسیاری آثار موریکونه، ماندگارتر از خود فیلم و گاه به منزلهی یکی از ویژگیهای مهم در خلق دنیای بامعنا و هدفمند آن.
یکی از این نمونهها، موسیقی کارلو روستیکِلّی برای فیلم "فریبخورده و رهاشده" است. فیلمی که تقریباً تمامی باورهای سنتی آدمهایش و ترس و تصمیمهایی که بر همین اساس میگیرند، نهتنها شبیه جامعهی ایرانی، بلکه مو به مو منطبق بر آن است. هنوز گاهی متحیر میمانم که چطور از روی این فیلم پییترو جِرمی، فیلمی در ایران ساخته نشده (یا شاید به شیوهی همیشگی ِ سرقت بدون اشاره به منبع، ساخته شده ولی چنان ناموفق بوده که گمنام مانده و از آن بیخبرم).
در سه ویدئوی جداگانه، دو بخش از موسیقی زیبای روستیکِلّی برای این فیلم و یک بازنوازی زیبا از آن توسط دو نوازنده را اینجا میآورم. کاری که در مورد آهنگسازان و فیلمهای ایتالیایی دیگری هم انجام خواهم داد.
#کارلو_روستیکلی #فریب_خورده_و_رها_شده #پی_یترو_جرمی #انیو_موریکونه
@amiropouria
یادداشتی از امیر پوریا دربارهی ژان لویی ترنتینیان به بهانهی درگذشت او
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا دربارهی ژان لویی ترنتینیان به بهانهی درگذشت او @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
ژان لویی ترنتینیان، بازیگر بزرگ فرانسوی سالهای پس از موج نو که دو روز قبل در ۹۲ سالگی درگذشت، در سال ۲۰۰۳ دخترش ماری را در حادثهای مهیب از دست داد. ماری ۴۱ ساله که بازیگر و فرزند ترنتینان و همسر دومش نادین مارکوان معروف به نادین ترنتینیان بود، توسط برتران کانتا خوانندهی گروه راک
Noir Désir
کشته شد. مرگی دردناک که نقطهی پایان رابطهی چند ماههی کانتا و ماری بود. آن هم بر اثر عصبانیت برتران کانتا از یک اساماس که همسر سابق ماری برای او فرستاده بود!
ماری که دختر یک خانم کارگردان و یک آقای بازیگر بود، از همان کودکی در چند فیلم همبازی پدرش شد. یکی از بهترینهایش در سنین تینایجری او با فیلم پر از دریغ "تراس" (اتوره اسکولا، ۱۹۸۰) اتفاق افتاد. فیلمی که برای من ویترین بازیگران اروپایی دوران سینمای مدرن دههی ۱۹۶۰ و دهههای بعد از آن به شمار میرود: در گپ با دوستانم، از جمع آنها تحت عنوان "مارچلو اینا" حرف میزدیم و شمار قابل اعتنایی از آنها از دل دو سینمای غنی ایتالیا و فرانسهی آن سالها، در "تراس" گرد آمدهاند. فیلمیست که از جنبههای شمایلوار این چهرهها بهره میبرد، مثل فیلم بدیع دیگر اسکولا با نام زیبای "چه قدر همدیگرو دوست داشتیم" (۱۹۷۴)، به گذشته و جوانی و سیاست و جریانهای روز و اختلافات طبقاتی و فرهنگی، سرک میکشد و همهی فرازها و فرودهای زندگی معاصر را در خود جاری میکند.
ترنتینیان و دخترش در آن فیلم، نسل خود را نمایندگی میکنند. ردی که پیرمرد همچون میراثی ماندگار به جا گذاشت: شور عاشقانه را در "یک مرد و یک زن" (۱۹۶۶) در کنار آنوک آمه (بازیگر "هشت و نیم" و "زندگی شیرین" فلینی) ثبت کرد و بعد، در "یک مرد و یک زن: ۲۰ سال بعد"، رد زمان بر چهرهاش به تصویری از گذر زمان بر دو دلدادهی قدیمی پیوند خورد (آیا نباید این دو فیلم را نیاکان سهگانهی ریچارد لینکلِیتر دانست؟).
همان کارگردان، همان زن و مرد را در آستانهی ۹۰ سالگی در "بهترین سالهای یک عمر" (کلود لَلوش، ۲۰۱۹) تصویر کرد. در حالی که مرد دچار زوال عقل است و همان رابطه را هم درست به یاد نمیآورد. رنج ِ گذر ِ عمر، در هر سه فیلم انتهایی کارنامهی ترنتینیان، "عشق"، "پایان خوش" و همین، اصل داستان نقش او بود و با داستان خودش، فرقی نداشت.
ترنتینیان بیش از دو برابر دخترش عمر کرد. عادت عمومی این است که زودمرگی را ناکامی بنامیم. اما سه فیلم آخر پدر و فرجام و احوالش در سالخوردگی را ببینیم و بپرسیم کدام یک به واقع "ناکام" شد؟
#ژان_لویی_ترنتینیان
#jeanlouistrintignant
ژان لویی ترنتینیان، بازیگر بزرگ فرانسوی سالهای پس از موج نو که دو روز قبل در ۹۲ سالگی درگذشت، در سال ۲۰۰۳ دخترش ماری را در حادثهای مهیب از دست داد. ماری ۴۱ ساله که بازیگر و فرزند ترنتینان و همسر دومش نادین مارکوان معروف به نادین ترنتینیان بود، توسط برتران کانتا خوانندهی گروه راک
Noir Désir
کشته شد. مرگی دردناک که نقطهی پایان رابطهی چند ماههی کانتا و ماری بود. آن هم بر اثر عصبانیت برتران کانتا از یک اساماس که همسر سابق ماری برای او فرستاده بود!
ماری که دختر یک خانم کارگردان و یک آقای بازیگر بود، از همان کودکی در چند فیلم همبازی پدرش شد. یکی از بهترینهایش در سنین تینایجری او با فیلم پر از دریغ "تراس" (اتوره اسکولا، ۱۹۸۰) اتفاق افتاد. فیلمی که برای من ویترین بازیگران اروپایی دوران سینمای مدرن دههی ۱۹۶۰ و دهههای بعد از آن به شمار میرود: در گپ با دوستانم، از جمع آنها تحت عنوان "مارچلو اینا" حرف میزدیم و شمار قابل اعتنایی از آنها از دل دو سینمای غنی ایتالیا و فرانسهی آن سالها، در "تراس" گرد آمدهاند. فیلمیست که از جنبههای شمایلوار این چهرهها بهره میبرد، مثل فیلم بدیع دیگر اسکولا با نام زیبای "چه قدر همدیگرو دوست داشتیم" (۱۹۷۴)، به گذشته و جوانی و سیاست و جریانهای روز و اختلافات طبقاتی و فرهنگی، سرک میکشد و همهی فرازها و فرودهای زندگی معاصر را در خود جاری میکند.
ترنتینیان و دخترش در آن فیلم، نسل خود را نمایندگی میکنند. ردی که پیرمرد همچون میراثی ماندگار به جا گذاشت: شور عاشقانه را در "یک مرد و یک زن" (۱۹۶۶) در کنار آنوک آمه (بازیگر "هشت و نیم" و "زندگی شیرین" فلینی) ثبت کرد و بعد، در "یک مرد و یک زن: ۲۰ سال بعد"، رد زمان بر چهرهاش به تصویری از گذر زمان بر دو دلدادهی قدیمی پیوند خورد (آیا نباید این دو فیلم را نیاکان سهگانهی ریچارد لینکلِیتر دانست؟).
همان کارگردان، همان زن و مرد را در آستانهی ۹۰ سالگی در "بهترین سالهای یک عمر" (کلود لَلوش، ۲۰۱۹) تصویر کرد. در حالی که مرد دچار زوال عقل است و همان رابطه را هم درست به یاد نمیآورد. رنج ِ گذر ِ عمر، در هر سه فیلم انتهایی کارنامهی ترنتینیان، "عشق"، "پایان خوش" و همین، اصل داستان نقش او بود و با داستان خودش، فرقی نداشت.
ترنتینیان بیش از دو برابر دخترش عمر کرد. عادت عمومی این است که زودمرگی را ناکامی بنامیم. اما سه فیلم آخر پدر و فرجام و احوالش در سالخوردگی را ببینیم و بپرسیم کدام یک به واقع "ناکام" شد؟
#ژان_لویی_ترنتینیان
#jeanlouistrintignant