در انتهای اپیزود اول #شیطان_وجود_ندارد با خودم گفتم چطور ممکن است باقی اپیزودها هم بتوانند پایانی چنین تکاندهنده و مخوف داشته باشند؟ اپیزود دوم تازه داشت به بخشهای هم سرمستانه و هم شورشی ِ انتهایی نزدیک میشد که گفتم باید با نویسنده و سازندهاش دربارهٔ فیلم حرف بزنم؛ و خیلی زود حرف زدیم. این هم خدمت شما. فیلترشکن را برای ورود به سایت #ایران_وایر روشن بگذارید:
گفتوگوی #امیر_پوریا با #محمد_رسول_اف:
https://iranwire.com/fa/features/36894
(عکس، مربوط به این گفتوگو نیست)
@amiropouria
گفتوگوی #امیر_پوریا با #محمد_رسول_اف:
https://iranwire.com/fa/features/36894
(عکس، مربوط به این گفتوگو نیست)
@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای #عبدالعلی_علی_عسگری ، حضرات #سازمان_صدا_و_سیما ، وقتی گروه «بینالمللی» لیلةالقدر در مدح و ثنای پیامبر اسلام با کپیبرداری موبهمو از ترانهٔ جاودانهٔ My Immortal اثر گروه Evanescence میخواندند و شما بارها پخش کردید، مشکلی وجود نداشت؟ میدانید یک دقیقه بعد از این، همین ترانه با زخمههای گیتار الکتریک همراه میشود؟ یادتان میآید که گیتار الکتریک برای شما سازهراسان، مصداق «شیطانپرستی» بود؟ در برابر دهها و صدها نمونهٔ اینچنینی چه دارید بگویید؟ شاید همین که خوانندهٔ ظاهرالصلاح، عَطر را «عِطر» بگوید، به کار رنگی از تقدس میدهد؟ شاید هم همه چیز به این برمیگردد که مردم، عموم، چه چیزی را به جا میآورند و چه چیزی را نه. در این صورت هم باز اهمیت فیلمهای مورد حساسیت شما و میزان دیده شدن آنها ثابت میشود. دوستانی که به تماشای کل ترانهٔ گروه لیلةالقدر علاقهمند هستند، اعلام کنند تا در آیندهٔ نزدیک تقدیم کنم و لذت بصری و شنیداری ببریم. فیلمهایی بیش از یک اجرا از آنها دارم. تلویزیون به دفعات بسیار پخششان کرده و از این بابت به خود بالیده است
.
#امیر_پوریا #پایتخت۶ #پایتخت #روابط_عمومی_صدا_و_سیما
@amiropouria
.
#امیر_پوریا #پایتخت۶ #پایتخت #روابط_عمومی_صدا_و_سیما
@amiropouria
Amir Pouria
فایل صدای لایو اینستاگرامی ماکان نیکبخش و امیر پوریا دربارهٔ تئاتر «فرانکنستاین» دنی بویل، زمینههای مضمونی رمان مری شلی، خطاهای رایج دربارهٔ این رمان در ایران، فیلم کنت برانا بر اساس آن و بازی بد رابرت دنیرو، بازی دو بازیگر همین تئاتر (جانی لی میلر و بندیکت…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در ادامهٔ فایل صوتی ِ منشنشده، فایل تصویری حرفهای پوریا — چهار محور بحث دربارهٔ نمایش «فرانکنستاین»، جامانده از لایو اینستاگرامی هجده روز پیش:
.
یک) بوسهٔ زن و مرد را از دور دیدن، کارکرد فلسفی آن و محرومیت فلاکتبار و اسفبار درام در ایران
.
دو) خودویرانگری فیزیکی بیحاصل جوانان مدعی علاقه به بازیگری در ایران
.
سه) ایدهٔ بدیع پدر سیاهپوست و پسر سفیدپوست و کارکرد تماتیک انتخاب بازیگر/
Casting
.
چهار) شناخت و مطالعهٔ گستردهتر در حدود صد سال پیش و پیشنهاد فیلم درخشان «عروس فرانکنستاین» ساختهٔ جیمز وِیل
.
#امیر_پوریا #فرانکنستاین #دنی_بویل #بندیکت_کامبربچ #جانی_لی_میلر #سیاهپوست #ضدنژادپرستی #سانسور #بازیگری #تحلیل_بازیگری #نقد_تئاتر
.
@amiropouria
.
یک) بوسهٔ زن و مرد را از دور دیدن، کارکرد فلسفی آن و محرومیت فلاکتبار و اسفبار درام در ایران
.
دو) خودویرانگری فیزیکی بیحاصل جوانان مدعی علاقه به بازیگری در ایران
.
سه) ایدهٔ بدیع پدر سیاهپوست و پسر سفیدپوست و کارکرد تماتیک انتخاب بازیگر/
Casting
.
چهار) شناخت و مطالعهٔ گستردهتر در حدود صد سال پیش و پیشنهاد فیلم درخشان «عروس فرانکنستاین» ساختهٔ جیمز وِیل
.
#امیر_پوریا #فرانکنستاین #دنی_بویل #بندیکت_کامبربچ #جانی_لی_میلر #سیاهپوست #ضدنژادپرستی #سانسور #بازیگری #تحلیل_بازیگری #نقد_تئاتر
.
@amiropouria
اسکرینشاتهایی از قسمت بعدی برنامههای «سینما و زندگی با امیر پوریا» که همچنان موضوعش «مسئولیتپذیری در فیلمها»ست و فردا جمعه ٢۶ ژوئن ٢٠٢٠ معادل ۶ تیر ٩٩ از صفحه و سایت رسانهٔ پارسی منتشر میشود. به گمانم تصویرها و اسمها و ربطشان به موضوع، مقادیری کنجکاویبرانگیز باشد
.
از صبح جمعه قابل تماشا در کانال :
@PersianMediaProduction
.
#امیر_پوریا #اصغر_فرهادی #روبن_استلاند #روبن_اوستلوند #روبن_اوستلاند #پنهان #میشائیل_هانکه #فورس_ماژور #بازی #مربع #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #مسئولیت_اجتماعی #مسئولیت_پذیری #نوعدوستی #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
@amiropouria
.
از صبح جمعه قابل تماشا در کانال :
@PersianMediaProduction
.
#امیر_پوریا #اصغر_فرهادی #روبن_استلاند #روبن_اوستلوند #روبن_اوستلاند #پنهان #میشائیل_هانکه #فورس_ماژور #بازی #مربع #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #مسئولیت_اجتماعی #مسئولیت_پذیری #نوعدوستی #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
@amiropouria
دو اشاره از امیر پوریا دربارهٔ «حکایت دریا» / یادداشت اول: برای مطالعه پیش از تماشای فیلم
.
تماشای «حکایت دریا» نهمین فیلم بلند سینمایی آقای بهمن فرمانآرا که سه و اندی سال پیش ساخته و بهتازگی بهطور آنلاین اکران شده، مثل هر فیلم و هر کار دیگر مربوط به او، آداب مشخص خود را دارد. نکتهٔ اول این است که بدانیم مانند تمام فیلمهای بعد از انقلاب او که با بازگشتش به ایران در نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد شروع شدند، شخصیت اصلی فیلم یک هنرمند/روشنفکر است. بنابراین همچون نویسندههایی که در مرکز روایت «یک بوس کوچولو» و «دلم میخواد برقصم» بودند، دلمشغولیهای فرهنگی و فکری دارد؛ از رد روابط قدیمی یا تازه با جنس مقابل تا دوستان و همنشینان اهل هنر که مانده یا مردهاند. مانند نقاش «خاک-آشنا»* به امیدها و بنبست پیشروی نسل جوان میاندیشد. مثل کارگردان «بوی کافور، عطر یاس» میکوشد راه رهایی خود را در کار کردن - ساختن و خلق کردن- بیابد. حتی همچون پزشک «خانهای روی آب» درگیر بحران فلسفی-روانی است و میخواهد ربط این بحران با وقایع و روابط زندگیاش را پیدا کند. در نتیجه، با این تصور که آقای فرمانآرا فیلمی خارج از تلاش همیشگیاش برای ثبت زندگی روشنفکری در فیلمهای اغلب خالی از شخصیت روشنفکر این سینما ساخته، به دیدارش ننشینید.
.
مسئلهٔ دوم این است که ببینیم همان بازگشت حدود بیست سال پیش او به ایران، حالا به چه نقطهای رسیده و در احوال شخصیت محوری این فیلم چگونه ترسیم شده است. از آن چه تحت عنوان «اصلاحات» عامل امید نسبی و بازگشت و فیلم ساختن شده بود، آیا جلوهای بهجا مانده که عنصری از زیست جاری مرد زندگیکردهای چون او و جامعهٔ پرشتاب زمانهاش را اصلاح کرده باشد؟ به بیان دیگر، بیآن که چنین ادعایی به صراحت در بین باشد، فیلم دارد مختصات روشنفکر همنسل فیلمساز را در این روزگار میسنجد. فیلمسازی که در مصاحبههایش بیش از تصور ما، صراحت دارد و اگر اینجا خواسته نقد این شرایط را به دامنهٔ فیلمی بکشاند، حتماً دلایلی ورای استفاده از خصلت «تریبونی» سینما داشته است
.
نکتهٔ دیگر این که همه میدانیم نقش اصلی را خود او بازی میکند. اما این که منش کلی این فیلم همچون «خانهای روی آب»، بر کمتر نشان دادن بروز بیرونی رنج شخصیت اصلی است، میتواند پیشنیاز مهمی برای تماشای فیلم باشد. طاهر و نوع اجرای آن، تلفیقی از حدیث نفس و بازیگری به معنای رایج کلمه است. جاهایی که طعنهای بر زبان میآورد، خود آقای فرمانآرا را با همان هوش و سرعت جواب، به یاد میآورد و جاهایی که میخواهد بر حسب موقعیت دراماتیک، گوشهای از احساسات شخصیت را به بیننده بروز بدهد، اتفاقی شبیه آن چه در بازیاش به نقش کاردینال وُلزی در نمایش «مردی برای تمام فصول» رخ میداد: او حتی متنی که از روی متن اصلی رابرت بولت توسط امید سهرابی نوشته و مقداری سادهنویسی شده بود را بار دیگر در دیالوگهای خودش، سادهتر میگفت. این سادگی، حالت روراست خاصی به کاراکتر طاهر میبخشد که لُپ و فیزیک و سن و سال و حتی نوع راه رفتن هم در آن اهمیت پیدا میکند. از همین منظر است که میتوانید موقع شنیدن دو «الله اکبر» بیجایگزین او در موقعیتی بهشدت عجیب، حتی با وجود دانستن دلیلش با آن که وقاحتبار است، قربانصدقه هم رفت
.
به اینها بیافزایید «ترجیح» توصیفناپذیری را که در پایان رخ میدهد. ترجیحی که وقتی به دیوانه قلمداد شدن نویسنده در «دلم میخواد برقصم» انجامیده بود، او به بقیهٔ جامعهٔ بیتحرک میگفت شمایید که دیوانهاید. اما اینجا طنین دیگری دارد
.
به امید حرمت گذاشتن به مردی در آستانهٔ هشتاد سالگی و تماشای قانونی اثر اخیر او
یادداشت بعدی در همین ابعاد، برای مخاطبی که فیلم را دیده باشد، نوشته و تقدیم خواهد شد.
پینوشت: به همانندی بین ملودی اصلی موزیک پیمان یزدانیان و ترانهٔ بس مشهور
«Strangers in the Night»
هم دل بدهید تا بعد در اشارهٔ بعدی ببینیم چه کاربردی در جهان فیلم دارد
.
* نام این فیلم، برخلاف عادت غلط رایج، «خاک ِ آشنا» نیست؛ بلکه «خاکْآشنا» به معنای کسی است که با خاک سرزمینش آشنایی و انس دارد
#حکایت_دریا #بهمن_فرمان_آرا #امیر_پوریا
@amiropouria
.
تماشای «حکایت دریا» نهمین فیلم بلند سینمایی آقای بهمن فرمانآرا که سه و اندی سال پیش ساخته و بهتازگی بهطور آنلاین اکران شده، مثل هر فیلم و هر کار دیگر مربوط به او، آداب مشخص خود را دارد. نکتهٔ اول این است که بدانیم مانند تمام فیلمهای بعد از انقلاب او که با بازگشتش به ایران در نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد شروع شدند، شخصیت اصلی فیلم یک هنرمند/روشنفکر است. بنابراین همچون نویسندههایی که در مرکز روایت «یک بوس کوچولو» و «دلم میخواد برقصم» بودند، دلمشغولیهای فرهنگی و فکری دارد؛ از رد روابط قدیمی یا تازه با جنس مقابل تا دوستان و همنشینان اهل هنر که مانده یا مردهاند. مانند نقاش «خاک-آشنا»* به امیدها و بنبست پیشروی نسل جوان میاندیشد. مثل کارگردان «بوی کافور، عطر یاس» میکوشد راه رهایی خود را در کار کردن - ساختن و خلق کردن- بیابد. حتی همچون پزشک «خانهای روی آب» درگیر بحران فلسفی-روانی است و میخواهد ربط این بحران با وقایع و روابط زندگیاش را پیدا کند. در نتیجه، با این تصور که آقای فرمانآرا فیلمی خارج از تلاش همیشگیاش برای ثبت زندگی روشنفکری در فیلمهای اغلب خالی از شخصیت روشنفکر این سینما ساخته، به دیدارش ننشینید.
.
مسئلهٔ دوم این است که ببینیم همان بازگشت حدود بیست سال پیش او به ایران، حالا به چه نقطهای رسیده و در احوال شخصیت محوری این فیلم چگونه ترسیم شده است. از آن چه تحت عنوان «اصلاحات» عامل امید نسبی و بازگشت و فیلم ساختن شده بود، آیا جلوهای بهجا مانده که عنصری از زیست جاری مرد زندگیکردهای چون او و جامعهٔ پرشتاب زمانهاش را اصلاح کرده باشد؟ به بیان دیگر، بیآن که چنین ادعایی به صراحت در بین باشد، فیلم دارد مختصات روشنفکر همنسل فیلمساز را در این روزگار میسنجد. فیلمسازی که در مصاحبههایش بیش از تصور ما، صراحت دارد و اگر اینجا خواسته نقد این شرایط را به دامنهٔ فیلمی بکشاند، حتماً دلایلی ورای استفاده از خصلت «تریبونی» سینما داشته است
.
نکتهٔ دیگر این که همه میدانیم نقش اصلی را خود او بازی میکند. اما این که منش کلی این فیلم همچون «خانهای روی آب»، بر کمتر نشان دادن بروز بیرونی رنج شخصیت اصلی است، میتواند پیشنیاز مهمی برای تماشای فیلم باشد. طاهر و نوع اجرای آن، تلفیقی از حدیث نفس و بازیگری به معنای رایج کلمه است. جاهایی که طعنهای بر زبان میآورد، خود آقای فرمانآرا را با همان هوش و سرعت جواب، به یاد میآورد و جاهایی که میخواهد بر حسب موقعیت دراماتیک، گوشهای از احساسات شخصیت را به بیننده بروز بدهد، اتفاقی شبیه آن چه در بازیاش به نقش کاردینال وُلزی در نمایش «مردی برای تمام فصول» رخ میداد: او حتی متنی که از روی متن اصلی رابرت بولت توسط امید سهرابی نوشته و مقداری سادهنویسی شده بود را بار دیگر در دیالوگهای خودش، سادهتر میگفت. این سادگی، حالت روراست خاصی به کاراکتر طاهر میبخشد که لُپ و فیزیک و سن و سال و حتی نوع راه رفتن هم در آن اهمیت پیدا میکند. از همین منظر است که میتوانید موقع شنیدن دو «الله اکبر» بیجایگزین او در موقعیتی بهشدت عجیب، حتی با وجود دانستن دلیلش با آن که وقاحتبار است، قربانصدقه هم رفت
.
به اینها بیافزایید «ترجیح» توصیفناپذیری را که در پایان رخ میدهد. ترجیحی که وقتی به دیوانه قلمداد شدن نویسنده در «دلم میخواد برقصم» انجامیده بود، او به بقیهٔ جامعهٔ بیتحرک میگفت شمایید که دیوانهاید. اما اینجا طنین دیگری دارد
.
به امید حرمت گذاشتن به مردی در آستانهٔ هشتاد سالگی و تماشای قانونی اثر اخیر او
یادداشت بعدی در همین ابعاد، برای مخاطبی که فیلم را دیده باشد، نوشته و تقدیم خواهد شد.
پینوشت: به همانندی بین ملودی اصلی موزیک پیمان یزدانیان و ترانهٔ بس مشهور
«Strangers in the Night»
هم دل بدهید تا بعد در اشارهٔ بعدی ببینیم چه کاربردی در جهان فیلم دارد
.
* نام این فیلم، برخلاف عادت غلط رایج، «خاک ِ آشنا» نیست؛ بلکه «خاکْآشنا» به معنای کسی است که با خاک سرزمینش آشنایی و انس دارد
#حکایت_دریا #بهمن_فرمان_آرا #امیر_پوریا
@amiropouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی امیر پوریا با آیدین آغداشلو دربارهٔ شخصیت فردی، زندگی و هنر عباس کیارستمی
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria
اشارهای از امیر پوریا در معرفی و وصف فیلم« شبح بهشت» (برایان دیپالما، ١٩٧۴):
تصویر اول را از روی چهره و سلاح توی دست بازیگر، همه به جا میآورید: آل پاچینو دارد به دست برایان دیپالما برای لحظهٔ معروفی از «صورتزخمی» کارگردانی میشود. اما از دومی به بعد، آشنا نیست. چون «شبح بهشت»، فیلم هشتم دیپالما در هزار و نهصد و هفتاد و چهار، بسیار مهجور مانده. یک موزیکال علمی-خیالی کابوسوار که هم میشود بهش گفت کمدی هجوآمیز، هم درامی کاملاً جدی دربارهٔ تقابل فرد و سیستم خودکامه. به گمانم همین برای نشان دادن این که چه فیلم عجیبی است، چه جهان و فضای بدیعی خلق میکند و چه قدر در طول تماشا و بعدش، خنده و هیجان و لذت موسیقایی و البته فکر برمیانگیزد، کاملاً کافی است
.
همین چند روز پیش دیپالما هشتاد ساله شد. پیر ِ دِیر ِ گرایش به ژانرهای پررونق سالهای سینمای کلاسیک و بازخوانی آنها به زبان سینمایی امروز بود و هست. چه وقتی چندین و چند فیلم نزدیک به دنیای هیچکاک ساخت (مثل «خواهران»)، چه وقتی ژانر آمریکایی گنگستری را با تدوین دینامیک آیزنشتاین در سینمای مارکسیستی روسیه درآمیخت (سکانس پلکان و کالسکه بچه در «تسخیرناپذیران») و چه وقتی یک دزدی فوق پیچیدهٔ دیجیتال و الکترونیک امروزی را با لوندیهای زنان دارای جذابیت مرگبار در فیلمهای نوآر قابل اجرا کرد (سرقت شروع «فَم فَتال/زن مرگبار»)
.
با تمام این فیلمهای مشهور، تلفیق غریبی که در «شبح بهشت» پدید آورده، ناشناخته مانده است. از آن فیلمهایی است که لذت کشف را در هر دو شکلش که این روزها فراموش یا کمیاب شدهاند، به آدمی میبخشد: یکی کشف فیلمی غیرمنتظره که برداشتی آزاد از «شبح اپرا» است اما مثلاً فیلمی چون «دیوار» آلن پارکر و پینک فلوید به شدت تحتتأثیر آن بوده است؛ و دومی کشف نمادها و نشانههایش که کمتر نمونهٔ اصیلی از آن پیدا میشود
.
نه فقط ببینید، بلکه آداب تعظیم را به جای آورید
.
#برایان_دی_پالما #شبح_بهشت #شبح_پارادایز #امیر_پوریا #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #معرفی_فیلم
#phantomoftheparadise
تصویر اول را از روی چهره و سلاح توی دست بازیگر، همه به جا میآورید: آل پاچینو دارد به دست برایان دیپالما برای لحظهٔ معروفی از «صورتزخمی» کارگردانی میشود. اما از دومی به بعد، آشنا نیست. چون «شبح بهشت»، فیلم هشتم دیپالما در هزار و نهصد و هفتاد و چهار، بسیار مهجور مانده. یک موزیکال علمی-خیالی کابوسوار که هم میشود بهش گفت کمدی هجوآمیز، هم درامی کاملاً جدی دربارهٔ تقابل فرد و سیستم خودکامه. به گمانم همین برای نشان دادن این که چه فیلم عجیبی است، چه جهان و فضای بدیعی خلق میکند و چه قدر در طول تماشا و بعدش، خنده و هیجان و لذت موسیقایی و البته فکر برمیانگیزد، کاملاً کافی است
.
همین چند روز پیش دیپالما هشتاد ساله شد. پیر ِ دِیر ِ گرایش به ژانرهای پررونق سالهای سینمای کلاسیک و بازخوانی آنها به زبان سینمایی امروز بود و هست. چه وقتی چندین و چند فیلم نزدیک به دنیای هیچکاک ساخت (مثل «خواهران»)، چه وقتی ژانر آمریکایی گنگستری را با تدوین دینامیک آیزنشتاین در سینمای مارکسیستی روسیه درآمیخت (سکانس پلکان و کالسکه بچه در «تسخیرناپذیران») و چه وقتی یک دزدی فوق پیچیدهٔ دیجیتال و الکترونیک امروزی را با لوندیهای زنان دارای جذابیت مرگبار در فیلمهای نوآر قابل اجرا کرد (سرقت شروع «فَم فَتال/زن مرگبار»)
.
با تمام این فیلمهای مشهور، تلفیق غریبی که در «شبح بهشت» پدید آورده، ناشناخته مانده است. از آن فیلمهایی است که لذت کشف را در هر دو شکلش که این روزها فراموش یا کمیاب شدهاند، به آدمی میبخشد: یکی کشف فیلمی غیرمنتظره که برداشتی آزاد از «شبح اپرا» است اما مثلاً فیلمی چون «دیوار» آلن پارکر و پینک فلوید به شدت تحتتأثیر آن بوده است؛ و دومی کشف نمادها و نشانههایش که کمتر نمونهٔ اصیلی از آن پیدا میشود
.
نه فقط ببینید، بلکه آداب تعظیم را به جای آورید
.
#برایان_دی_پالما #شبح_بهشت #شبح_پارادایز #امیر_پوریا #نقد_فیلم #تحلیل_فیلم #معرفی_فیلم
#phantomoftheparadise