Amir Pouria
1.95K subscribers
1.11K photos
401 videos
108 files
407 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
این مراسم به قوت خود باقی است و برگزار می‌شود: رونمایی کتاب گزیدهٔ نوشته‌های آموزگارم ایرج کریمی که نوشتهٔ کوتاهی از بنده در توصیف نوع نگاه او در مقالات‌ سینمایی و ادبی‌اش نیز در آن به چاپ رسیده. انبوهی از دوستان و شاگردان و هم‌صحبت‌های اهل سینما بارها بازخوانی نوشته‌ها و نقدهای او توسط مرا دیده و شنیده‌اند؛ اما بسیاری از آنها الزاماً این نوشته‌ها را در اختیار نداشته‌اند. حالا و با انتشار کتاب «آن تماشاگر» توسط نشر پنجره، فرصتی برای این بهره‌مندی دست داده که ازدست‌دادنی نیست

@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حالا و بعد از اعلام و پذیرش شلیک به سوی هواپیمای اوکراینی با اطلاعیه ستاد کل نیروهای مسلح، این دل‌نوشتهٔ بنده دربارهٔ تجسم حس و صدای آن همه قربانی در لحظهٔ انفجار هواپیما (نگویید «سقوط هواپیما») طنینی به تلخی ِ زهر به خود می‌گیرد:
متن در ادامه
@amiropouria
یادداشتی از امیر پوریا، چند ساعت پیش از اعلام و قبول شلیک به هواپیمای تهران-کی‌یف از سوی ستاد کل نیروهای مسلح:

اوایل دههٔ هشتاد برای سخنرانی به شهری رفته بودم و در پرواز برگشت به تهران، هواپیما بارها تکان‌های شدید داشت. خط هوایی، خطی بود مشهور به پروازهای آرام؛ اما شرایط جوّی باعث تکان‌ها شده بود. به طور کاملاً تصادفی، این کار مشهور گروه موسیقی
Foo Fighters
توی گوشم بود. آن موقع به‌‌گمانم گوشی‌ای که موزیک پلِی کند، نداشتم و ام.پی.تری پلِیِر خواهرم همراهم بود و درست در اوج ارتعاشات، به این قطعه رسید. با خودم فکر کردم اگر در فیلمی، هواپیمایی سقوط کند و این موزیک در گوش شخصیت فیلم باشد، به‌عنوان تماشاگر خواهیم گفت این اتفاق تصادفی دیگر خیلی باسمه‌ای و تصنعی‌ست؛ بابت آن ضجه‌های از ته دل ِ آقای
Dave Grohl
که بازگشت به زندگی را با جملهٔ عجیب
I never wanna die
تا سقف آسمان می‌رساند و باید اوجش را در صد ثانیهٔ پایانی اثر، بشنوید و فهم کنید
.

به نظرم این احوال هر آدمی‌ست در شرایط برق‌آسایی که مسافران پرواز تهران-کی‌یف در آن قرار گرفتند. بدون هیچ تماسی از خلبان برای اعلام مشکلی در پرواز، انفجار در یک آن و بعد، سقوط و اشتعال و پایان. حنجرهٔ هر کدام‌شان همین فریاد را داشته؛ با همین مفهوم و حس و اصرار به بقا. اما حرف زدن از شوق آدمی به زیستن، دربارهٔ کسی که جانش را از کف داده، پوچ و بی‌حاصل به چشم می‌آید. در قعر اندوه، امیدم این است که دست‌کم با روشن شدن دلیل این سقوط، شدت احساس پوچی همه کاهش یابد. اگر سیستمی که همچنان مهم‌ترین داشته‌اش پنهان‌کاری و ماله‌کشی و مسئولیت‌ناپذیری و پرهیز از استعفاست، بگذارد این دلیل، رو شود و روشن شود
.
پی‌نوشت: و حالا که روشن شده، تنها می‌توان متحیر ماند از آن چه باعث سکوت و عدم‌اعتراف این همه مسئولان مطلع از اصل ماجرا در سطوح مختلف شده. چگونه می‌توان این همه ساعت و دقیقه، سکوت مصلحت‌اندیشانه و میزپرستانه کرد و هیچ نگفت؟! چگونه می‌توان اصل این فاجعهٔ بی‌سابقه در تاریخ معاصر جهان را دانست و حتی یک تصویر از قربانیان و بازماندگان را دید و عبارت «نقص فنی» را کنار آن تصویر، تحمل کرد؟
@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قابل توجه حضراتی که تصور و طرح می‌کنند بنده تازه بنای انتقاد از وزارت ارشاد و صدا و سیما و جشنواره فجر را گذاشته‌ام: گزیده‌ای از حرف‌هایم در برنامۀ «دو قدم مانده به صبح» شبکه چهار سیما در آبان ۸۸. این انتقادها علیه وزیر ارشاد، عملکردش، افتخارش به فروش فیلم «اخراجی‌ها ۲»، جلوگیری از خلاقیت‌های فیلمسازان مستقل و همچنین به انحصار و رفتار تلویزیون، به قدری تند بود که مجری اصلی آن برنامه آقای محمد صالح علا گفت تا به حال هنگام حرف‌های هیچ مهمان دیگری این قدر نگران نبوده که آنتن را از برنامه بگیرند. بنده تا انتهای دولت دهم برای حضور در هر برنامۀ زندۀ تلویزیونی، ممنوع‌التصویر اعلام شدم

امیر پوریا - دی ۹۸

@amiropouria
یادداشتی از امیر پوریا: با انصراف سینماگران، سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر چه راه‌هایی در پیش دارد؟


https://iranwire.com/fa/blogs/215/35566

@amiropouria
Forwarded from RadioFarda
ناصر تقوایی یکی از مهم‌ترین چهره‌های درخشان سینمای ایران است که درباره رویدادهای اخیر سیاسی و اجتماعی ایران، ازجمله سرنگونی پرواز ۷۵۲ توسط سپاه، ضمن تأیید واکنش‌های اعتراضی می‌گوید هنرمندان تافته جدابافته از جامعه نیستند، اما مشکل این است که همه مثل هم فکر نمی‌کنند.

با این حال او معتقد است هنرمندان نمی‌توانند خودشان را از ماجراهای سیاسی کنار بکشند.

او همچنین در گفت‌وگو با رادیو فردا می‌گوید زمانی دوباره فیلم خواهد سخت که وقتی پنجره را باز می‌کند، ببیند دوره فیلمسازی شروع شده است.

بیشتر بخوانید

@radiofarda
گفت‌وگو با ناصر تقوایی
<unknown>
📻بشنوید: ناصر تقوایی، چهره برجسته ادبیات و سینمای ایران، در گفت‌وگویی با کیانوش فرید از رادیو فردا، از دیدگاه خود درباره رویداها و اعتراض‌های اخیر در ایران می‌گوید.
@Radiofarda
Amir Pouria
Check out amirpouria (@amiropouria): https://twitter.com/amiropouria?s=09
یادداشت توئیتری امیر پوریا دربارهٔ اشارهٔ مهناز افشار به عنوان زرشک زرین در گفت‌وگوی سینا ولی‌الله با او:
@amiropouria
Amir Pouria
یادداشت توئیتری امیر پوریا دربارهٔ اشارهٔ مهناز افشار به عنوان زرشک زرین در گفت‌وگوی سینا ولی‌الله با او: @amiropouria
یادداشت توئیتری امیر پوریا دربارهٔ اشارهٔ مهناز افشار به عنوان زرشک زرین در گفت‌وگوی سینا ولی‌الله با او

یک) برای خانم #مهناز_افشار بابت روراستی‌اش حرمت قائلم. در همین گفت‌و‌گوی اخیر آقای #سینا_ولی_الله ببینید چه راحت از این می‌گوید که صورتش زیاد جوش می‌زند، در موسیقی ادعای کارشناسی ندارد و زمانی فیلمی بازی کرده که #زرشک_زرین گرفته

دو) معتقدم یکی از بهترین گفت‌وگوهای او کار بنده و مربوط به همین عکسی‌ست که می‌بینید. در برنامهٔ اینترنتی #آپاراتچی در اسفند ۹۵ تنها چند روز پیش از فقدان آقای #علی_معلم ما که مهناز در همین گفت‌و‌گوی اخیر هم از او با احترام یاد کرد

سه) گفت‌و‌گویی که با اشاره به فيلم‌های نه‌چندان قابل دفاع دورهٔ اول کارنامه‌اش و همچنین مشکلات ازدواج با #یاسین_رامین و پای آن ایستادن در آن دوره، نشانی از همین روراستی مثال‌زدنی او داشت

چهار) اما در گفت‌وگوی اخیر اشاره‌ای می‌کند که باید تصحیح کنم: فیلم #شور_عشق ساختهٔ آقای #نادر_مقدس که خودش مرد بسیار محترم و مهربانی‌ست، از طرف ما در #انجمن_منتقدان عنوان بدترین فیلم اکران سال ۸۰ را دریافت کرد؛ نه جشن #دنیای_تصویر

پنج) آن زمان رئیس انجمن منتقدان علی معلم بود و بنده هم از اعضای هیأت رئیسه. در کنار انتخاب بهترین‌های سال که از سوی همهٔ اعضا هنوز هم انجام می‌شود، بنا شد آن سال بدترین فیلم را هم با رأی اعضای انجمن انتخاب کنیم

شش) فیلم #شور_عشق با فاصله زیاد بدترین فیلم سال شد و عنوان افتخاری #زرشک_زرین را که به قرینهٔ #تمشک_طلایی سینمای آمریکا و با نظر به کاربرد «زرشک» در محاورهٔ فارسی نامگذاری کرده بودیم، دریافت کرد

هفت) همان سال و در اعلام برگزیدگان، اجرای مراسم را به عهده داشتم و در بخش اصلی یعنی بهترین‌ها، فیلم #سگ_کشی آقای #بهرام_بیضایی برگزیده اصلی شد و #زیر_نور_ماه و #باران نیز آرای بالایی داشتند

هشت) سال بعد در ادامهٔ دورانی که از آن با عنوان  «دورهٔ فاعلیت انجمن منتقدان» یاد می‌کنم، بار دیگر نظرخواهی بدترین فیلم هم انجام شد. شمارش آرا مسئولیت بنده بود و فیلم #شب_های_تهران ساختهٔ آقای #داریوش_فرهنگ بیشترین رأی را آورد

نُه) فیلم دوم که ‌آرای آن فاصلهٔ ده، بیست تایی با بدترین فیلم داشت، #تخته_سیاه ساختهٔ خانم #سمیرا_مخملباف بود. هم #خانه_سینما و هم #اتحادیه_تهیه_کنندگان از ما خواهش کردند در سینمایی که از هر طرف ضربه می‌خورد، اعلام زرشک را ادامه ندهیم

ده) با اطمینان از این که ظرفیت این انتقاد شدید و طعنه‌آمیز در سینما و جامعهٔ ایران وجود ندارد، از اعلام و ادامهٔ بازی جذاب زرشک زرین چشم‌پوشی کردیم. اما به شکل عجیبی، شایع شد که دلیل آن پرهیز از اعلام نام مخملباف‌ها به عنوان بدترین بوده!

یازده) در حالی که به‌واقع فیلم خانم مخملباف‌، دومین فیلم فهرست بدترین‌ها شده بود. اما دروازهٔ شایعه در فرهنگ و زیست ما همیشه باز است. از زرشک زرین آن سال‌ها تا مهناز افشار امسال که همچنان درباره‌اش بی‌ربط، زیاد گفته می‌شود. چاره‌ای جز سخت‌جانی نیست

@amiropouria
خواستید کیمیایی را تخریب کنید، بزرگ‌ترش کردید/ پاسخ یک رسانه به دو ادعای حسن عباسی درباره مسعود کیمیایی بعد از انصرافش از جشنواره فجر: پس مشخص شد کیمیایی در خلوت هم به دنبال رفع مشکل بهروز وثوقی است

🔹حسین لامعی در بخشی از یادداشتش در ‌«کات» در پاسخ به حسن عباسی نوشته: در سخنرانی اخیرتان بعد از انصراف مسعود کیمیایی از جشنواره‌ی فیلم فجر با تمسخر گفتید: «مسعود کیمیایی به دفتر من آمد و به من گفت آیا می‌شود کار بهروز وثوقی را حل کرد که او بدون مشکل به ایران بازگردد؟ (خنده‌ی حضار)»

خواستید کیمیایی را تخریب کنید، بزرگ‌ترش کردید. دست‌مریزاد بر شما! اگر آنچه گفتید براستی حقیقت باشد، تنها نشان دهنده‌ی قلب بزرگ مسعود کیمیایی است. سالیان سال است که عده‌ای در این سینما و سیاست و رسانه می‌خواهند مابین کیمیایی و بهروز وثوقی شکاف بیاندازند و حال شما به صراحت اثبات کردید که کیمیایی حتی در خلوت، حتی در جلسات خصوصی و محرمانه، در پی راه انداختن کار بهروز وثوقی است و خواهان بازگشت او به ایران. هرچند بازگشت بهروز وثوقی نه فقط خواست کیمیایی، که خواست بسیاری از سینمادوستان است. اشتباه کیمیایی فقط آن بود که این را از شما خواست.

🔹به کیمیایی گفتید: «در جشنواره‌ای که من رییس تیم داوری بودم فیلم جنابعالی را آوردم بالا. ما به امثال تو شرایط این را دادیم که بالا بیایی. تو در جشنواره کدام یک از هم‌فکرهایت توانستی جایزه بگیری؟».

اگر منظورتان سیمرغ فیلم «جرم» در جشنواره‌ی سال ۸۹ است، که قطعا اینچنین نیست که می‌گویید. اولا شما در آن دوره رییس هیات داوران نبودید، یک عضو ساده بودید. دوما سیمرغی که مسعود کیمیایی از آن جشنواره بابت «جرم» گرفت، ماحصل تلاش‌ها و جان کندن شخص مرحوم علی معلم در هیات داوران بود. در آن هیات داوران، تنها علی معلم تمام‌قد پشت مسعود کیمیایی و «جرم» ایستاد و پس از آن جشنواره هم برای دفاع از تصمیم شجاعانه‌ی خود، در زمان اکرانِ «جرم» به برنامه‌ی هفت رفت و به عنوان مدافع فیلم، به مناظره با مسعود فراستی برآمد. اگر علی معلم در قید حیات نیست که پاسخ‌تان را بدهد به آن معنا نیست که می‌شود حقیقت و تاریخ را اینگونه تحریف کرد...

http://bit.ly/375StXH
Forwarded from ترانه‌بازی
مطلبی درباره‌ی جایگاهِ «فرهاد» در موسیقی و ترانه‌:

«فرهاد» یا «فرهادِ مهراد»؟!

نوشته‌ی حسین عصاران

—-

«صدای فرهاد مهراد»، «ترانه‌های فرهاد مهراد»، «آهنگ‌های فرهاد مهراد»، «خواننده معترض»، «عرفان فرهاد مهراد» و...! این‌ها عباراتی‌ست که معمولاً درباره‌ی این نام پراعتبار و در یادآوریِ جایگاه بی‌بدیل او در ترانه‌ی فارسی، به تکرار شنیده و یا خوانده می‌شود.


اما آیا در یک تحلیل دقیق و منضبط هم این عبارات، معنا و مفهوم مشخص و منسجمی دارند؟ آیا گستره‌ی این مفاهیم، همه‌ی آثار معطوف به نام او را در بر خواهد گرفت؟ آیا می‌توان یک خط فکری واحدی را چون نخ تسبیح از میان همه این ترانه‌ها گذراند؟ آیا دنیای معترضانه و خروشان ترانه‌های «شبانه»، «شبانه‌ی دوم» و «جمعه برای جمعه»، با نگاه مهربان، عاطفی و پر از حسِ ترانه‌های «کوچ بنفشه‌ها» و یا «خواب در بیداری» هم‌سوست؟ آیا برآورد و تحلیل زیبایی‌های نشسته و نهفته در این دو طیف از ترانه را می‌توان با یک دیدگاه ثابت محقق کرد؟ اگر بر تفاوت ماهوی این دو گونه از ترانه و ترانه‌سُرایی اعتقاد داشته باشیم، آیا می‌توانیم نقطه‌ی عطف مشخصی را برای این چرخش و گردشگاه پیدا کنیم؟


شاید ساده‌ترین راه برای رسیدن به پاسخ این سوالات، مرتب کردن آثار معطوف به نام او، بر اساس تاریخ ساخت و انتشار آن‌ها باشد. فرهاد در ابتدای فعالیت‌های هنری خود، با کمترین بهره‌گیری از کار خلاقانه‌ی هنری در گروه «بلک‌کتز» ترانه‌هایی را از گروه‌ها و خوانندگان خارجیِ روز باز خوانی می‌کرد؛ اما با دعوت اسفندیار منفرد زاده از او برای خواندن ترانه‌ی متن فیلم «رضا موتوری»- با شعر شهیار قنبری- راهی تازه در کارنامه هنری او گشایش یافت. با این ترانه و سپس با خواندن ترانه‌ی «جمعه» و بعدتر «شبانه»، «آینه»، «گنجیشگک اشی‌مشی»، «آوار» و چند ترانه‌ی دیگر، صدای فرهاد نمادی از اعتراض و فریاد در دورانی گشت که طی آن، کار ِ هنری، علاوه بر معیارهای زیبایی شناسانه، به نحوی در نسبت با مفهوم «اعتراض» و خروش انقلابی نیز ارزیابی می‌شد.


اما در تحلیلی درون‌متنی، نسبت و سهم فرهاد در شکل‌گیری این ترانه‌ها هم‌چنان در طراز یک «مجریِ هنرمند» باقی خواهد ماند.

«مجری» به آن دلیل که خالقان آن ترانه‌ها، یعنی شاعر و آهنگ‌ساز آن‌ها، دیگر هنرمندانی بوده‌اند که پس از خلق و شکل‌دهی به خلقت خود، اجرای آن‌ها را به فرهاد پیشنهاد داده‌اند. (به استثنای ترانه «آوار» که ملودی آن از خود فرهاد است)

و «هنرمند» به آن دلیل که با وسواسی اصول‌گرایه-که نشأت گرفته از دیدگاه خاص هنرمندانه‌اش بود- در همان گام‌های نخست، سطح و ماهیت ترانه‌هایی را که خواننده‌ی آن‌ها بود، درک کرد و خط سیر کارنامه‌ی هنری خود را در آن سال‌ها دچار دست‌انداز ننمود و با این بینش، خود را در معرض انتخاب‌های آتی برای همین‌گونه از ترانه‌سُرایی و ترانه‌سازی قرار داد. ضمن اینکه کیفیت اجرای او از ترانه‌ها، در لحظاتی واجد چنان ارزش‌های افزوده‌ای ست که تصور اجرای آن ترانه‌ها، با همین کیفیت، با صدایی دیگر، دور از ذهن می‌نماید.


اما با وقوع انقلاب و تغییر شرایط، چه از منظر محدودیت‌های اعمال‌شده بر کار ترانه‌سُرایی و چه از منظر تغییر مختصات جامعه، «ترانه‌ی معترض» مطابق با تعریف و شکل و مضمونِ گذشته‌ی خود، دیگر موضوعیت اجرایی نداشت. بعد از گذشت قریب به پانزده سال از انقلاب و بعد از چند سال سکوت، فرهاد مجموعه‌ای از ترانه‌هایش را- همچون «خواب در بیداری»، «کوچ بنفشه‌ها»، «تو را دوست دارم» و بعدتر «برف»، «وقتی که بچه بودم»- که در خلوت خود، اشعار آن‌ها را انتخاب و بعد برای آنها آهنگسازی و اجرا کرده بود، منتشر کرد.

در واقع در این دوره، فرهاد – که دیگر با نام «فرهاد مهراد» معرفی می‌شد- خالق آفریده‌‌هایی‌ست که خود، آنها را بر مبنای علایق، دیدگاه‌ها و مختصات شخصیتی‌اش، پرداخت و اجرا نموده است.


اما آنچه در اولین نگاه به ترانه‌های این دوره از کارنامه‌ی هنری‌ او مشهود می شود، این است که به رغم تمامی زیبایی‌های مشهود و یا مستتر در اشعار، ملودی‌ها و یا اجرای هنرمندانه‌اش، این ترانه‌های متأخر، از نظر ساختار، فرم، مضمون و شیوه‌ی اجرا، اگر نگوییم در تناقض و تضاد با ترانه‌های دوره قبلی، بلکه حتماً در فضایی متفاوت از آن‌ها سیر می‌کنند.

ترانه‌های «فرهاد مهراد» در این دوره‌ی کاری، بیشتر تحت تأثیر شخصیت درون‌گرای خود او، حامل مضامینی عاطفی و یا حتی عرفانی هستند که اشعار آن‌ها با تکیه بر شناختش از ادبیات معاصر و یا کهن، انتخاب و در فرمی هماهنگ و همراه با ذات شخصیتِ پر از طمأنینه و آرام او، آهنگسازی و اجراشده‌اند.

(بقیه‌ی مطلب 👇)

@Taranehbazziiااها
Forwarded from ترانه‌بازی
این موارد و تفاوت‌ها درست همان مؤلفه‌هایی‌ست که ترانه‌های کارنامه هنری «فرهاد مهراد» را از کارنامه‌ی‌ هنری «فرهاد» متمایز و جدا می‌کند:

«فرهاد» مجری ترانه‌هایی بود که مؤلفه‌های زیبایی شناسانه موجود در آن‌ها، قبل از هر کس به خالقان اصلی آن‌ها، یعنی شاعران و آهنگسازان، تعلق دارد و «فرهاد مهراد» نیز خالق و مجری ترانه‌هایی است که همه امتیازاتی که از انتخاب، پرداخت و اجرای آن‌ها به دست می‌آید، تمام و کمال در انحصار خود او قرار می‌گیرد.

اما بی‌شک خط واصل بین دو عنوان «فرهاد» و «فرهاد مهراد»، هنرمندی متعهد، خاص و ناب است که با وسواس اصول‌گرایانه و هنرمندانه‌ء خود، توانسته نام پر اعتبارش را بر تاریخ ترانه و سپس هنر و فرهنگ این سرزمین ثبت نماید.

@Taranehbazzii
یادداشت امیر پوریا دربارهٔ وضعیت بحرانی سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر که با وجود پایان ماه دی، هنوز داوران خود را نشناخته است

https://iranwire.com/fa/jinac/35697

@amiropouria
--- دربارۀ رفتار و گفتار عجیب، غیرحرفه‌ای و ناانسانی جواد نوروزبیگی تهیه‌کنندۀ فیلم «خون شد» در قبال کارگردان و بازیگر این فیلم/

--- اشاره‌ای به قلم امیر پوریا

معادلۀ رفتاری خیلی عجیبی‌ست که این آقای #جواد_نوروزبیگی شروع کرده. چند ساعت بعد از اعلام انصراف آقای #مسعود_کیمیایی از حضور در #سی_و_هشتمین_جشنواره_فیلم_فجر ، درجا اعلام کرد که ایشان فقط می‌توانند از شرکت در رقابت بخش‌های مربوط به خودشان (کارگردانی و فیلمنامه یا به تعبیر بس درست‌تر خود آقای #کیمیایی ، فیلم‌نوشت) انصراف بدهند و فیلم #خون_شد در جشنواره حضور خواهد داشت. مدتی بعد دو عضو مهم دیگر گروه سازندۀ فیلم خانم #هایده_صفی_یاری تدوینگر و آقای #سعید_آقاخانی بازیگر مرد نقش اصلی آن نیز انصراف خود از حضور در جشنوارۀ این سال بحران‌زده و آکنده از غم و خشم را اعلام کردند. حالا و در حالی که کمی کمتر از ده روز به شروع جشنواره مانده، آقای نوروزبیگی مسئله را به شکلی تازه و بگذارید بگویم غیرحرفه‌ای و کودکانه، به بازی بدل کرده و خطاب به خبرنگاران گفته «بگذارید دربارۀ انصراف چند نفر از عوامل فیلم حرفی نزنم چون ممکن است انصراف آقای کیمیایی و آقای آقاخانی، لغو شود»! این دیگر چه روشی است برادر-نوروزبیگی؟ مگر خود این سینماگران توان و بیان و زبان ندارند یا قادر به تماس با رسانه‌ها نیستند که از «احتمال» تغییر تصمیم‌شان خبری بدهند؟ چه طور تصور می‌کنید وقتی شما، یحتمل با لبخندی به پهنای صورت – مثلاً به نشانۀ خونسردی و خوشدلی- از این احتمال حرف می‌زنید، ما و سینماگران و مردم متوجه خط و ربط ماجرا نمی‌شویم؟ بله؛ بعد از آقای کیمیایی هیچ کارگردان دیگری که تهیه‌کننده‌اش فرم شرکت در جشنواره را پر کرده باشد و فیلمش به بخش مسابقۀ اصلی یا مسابقۀ فیلم‌های اول راه پیدا کرده باشد، اعلام انصراف نکرد. یا خودشان نخواستند (که در مورد «تمام» فیلمسازان، این یکسانی بسیار بعید است) یا در مورد کسانی که بنای اعلام انصراف داشتند، دوستانی که می‌دانیم و می‌دانید، با طرح مشکلاتی که باید پیه‌ آن را به تن خود بمالند، آنها را از انصراف، منصرف‌ کردند. حالا که اندکی از زمان #انفجار_هواپیما ( و نه آن گونه که به عادت گفته می‌شود، #سقوط_هواپیما) گذشته، مدیران سازمان_سینمایی و جشنواره که متأسفانه رویکردشان به برخوردهای امنیتی شبیه‌تر شده تا آن چه شایستۀ مدیران «فرهنگی» است، از شما خواسته‌اند «مذاکره» با عوامل انصرافی فیلم‌تان به‌قصد بازگشت‌شان به جشنواره را اعلام کنید؛ حتی اگر آنها هیچ موافقتی برای این بازگشت نداشته باشند. این خبری است که حالا و در این شرایط شبه‌امنیتی، تکذیب آن از سوی آقایان کیمیایی و آقاخانی، سخت‌تر از اعلام انصراف اولیه شده و شما این را خوب می‌دانید آقای نوروزبیگی، ای تنها تهیه‌کننده‌ای که جایزۀ ویژۀ هیأت داوران در سی و دومین جشنواره فجر برای تهیۀ سه فیلم کاملاً بی‌ربط به یکدیگر (بهمن، اعترافات ذهن خطرناک من و من دیه‌گو مارادونا هستم) به شما تعلق گرفت؛ در حالی که طبق عرف جشنواره‌ها، همواره جایزه‌ای متعلق به یک کارگردان بوده است (مثلاً همین پارسال به نیما جاویدی برای «سرخپوست»، سال‌های نود و نود و پنج به علیرضا داودنژاد برای «کلاس هنرپیشگی» و «فِراری» و سال هشتاد و نه – سالی که سیمرغ بهترین فیلم به «جرم» اعطا شد- به داریوش مهرجویی برای «آسمان محبوب»). برای ابراز ارادت یا تجدید میثاق خودتان با جشنواره، نه نیاز بود و نه انسانی بود که کارگردان بزرگ و بازیگر محجوب فیلم‌ «خون شد» را در چنین وضعیت سختی قرار دهید و بدتر و مهم‌تر این که با این حاشیه‌سازی و جنجال پیشاپیش، نباید فضایی ایجاد می‌کردید که حالا هر کسی از هر نسل و تفکری، بخواهد دربارۀ توقعش از این دو عنصر اصلی فیلم «خون شد» حرف بزند و عرصۀ تصمیم بر آنها تنگ‌تر شود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اشاره‌ای در باب بازی «دست بردن در واقعیت تاریخی» در فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» نوشته و ساختهٔ کوئنتین تارانتینو و تفریح شیطنت‌آمیزش با پیش-دانسته‌های تماشاگر دربارهٔ سرنوشت تلخ شارون تِیت زیبا و اثیری: فیلمی که انگار برای شوخی با لوس‌بازی «اسپویل نکنید» ساخته شده
یادداشت کوتاه امیر پوریا در ادامه👇
@amiropouria
اشاره‌ای کوتاه از امیر پوریا دربارهٔ شوخی فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» با لوس‌بازی رایج «خطر اسپویل» :

چند ماه پیش که بحث‌هایم را علیه حساسیت مخاطبان این دوران نسبت به اسپویل شروع کردم، گوشه‌ای از ذهنم معطوف به فیلم «حرومزاده‌های بیشششرف» کوئنتین تارانتینو بود (که بابت غلط املایی عمدی در اسم اصلی‌اش، معتقدم باید همین طور لاتی و محاوره‌ای ترجمه شود). فیلمی که خط داستانی‌اش بر اساس خیال‌پردازی و البته با معادل‌های نسبی در واقعیات تاریخی شکل گرفته، اما در انتها به دست بردن در تاریخ زندگی و نوع مرگ مشهورترین جنگ‌افروز قرن بیستم می‌رسد و آدولف هیتلر را طوری از سه جهت می‌پُکاند که دل تمام مردمان بیزار از او در تمام جهان خنک شود. در چنین وضعیت منحصر به فردی از روایت، تکلیف لوس‌بازی «اسپویل نکنید» در رویارویی با چنین فیلمی که دانسته‌های بدیهی تاریخی را اسباب تفریح خود کرده، چه می‌شود؟ از آن طرف، تکلیف مدعیان تاریخ‌دانی که متری جز تطبیق با وقایع دست‌شان نیست، با فیلمی که می‌گوید تاریخ و تقدیر به خطا رفتند و هیتلر باید این طور تقاص پس می‌داد، چه می‌شود؟
.
بین ویژگی‌های متعدد «روزی روزگاری در هالیوود»، این ویژگی روایی که همان بازی با پیش-دانسته‌های تماشاگر را گسترش داده، از همه برایم جذاب‌تر است. شاید خیلی از تماشاگران و حتی شیفتگان فیلم ندانند آن شب و حوادثی که اواخر فیلم بر کلیف بوث (براد پیت) و ریک دالتون (لئوناردو دی‌کاپریو) و البته برَندی سگ عزیز کلیف می‌گذرد، از چه فاجعهٔ هولناکی جلوگیری می‌کند. فیلم به این معنا فقط برای کسانی ساخته شده که اصل واقعه را درست می‌دانند و دخالت فیلم در آن را تشخیص می‌دهند. یعنی برعکس لوس‌بازی «خطر اسپویل». در واقعیت تاریخی سال هزار و نهصد و شصت و نه، از این خبرها نبود و آن اتفاق به تلخی هر چه تمام‌تر افتاد. اینجا تمام حضور خرامان و مواج #شارون_تیت و شوقش به بازیگری، بناست دل تماشاگر را به دست بیاورد تا با رخ ندادن بلایی که بر سر او آمد، آرامش تیتراژ پایانی - که شروعش با موسیقی سکرآور موریس ژار بزرگ برای فیلم «زندگی و دوران قاضی روی بین» تزئین شده- برای ما فکری عمیق شود در باب این که چه می‌شد اگر می‌شد به لحظات قبل از فجایع برگشت و جلوی روی دادن‌شان را گرفت؟ چه با مهارت رزمی کلیف، چه با دندان‌های برندی و چه شعله‌افکن خرکی آن فیلم احتمالاً زاقارت که ریک با خود از سرصحنه به یادگار برداشته. همین دور و بر خودمان، در همین چیزی که موسوم به زندگی است و داریم می‌گذرانیم، چند آدم و فاجعهٔ ایرانی بوده و هست که آرزو داشتیم بتوانیم با همان شدت و - تعارف نداریم- خشونت، مانعش شویم و به آرامش این لحظات پایانی برسیم؟
می‌توانید بشمارید؟ خیلی هست...

@amiropouria
لینک یادداشت امیر پوریا دربارهٔ برگزاری و اتفاقات سیزدهمین جشن منتقدان و همچنین نامهٔ مجید مجیدی به مردم چین

این بخشی از یادداشت است: اگر بنا بر ملاحظاتی، حساسیت عاطفی مردم توسط نهادی رعایت شود، باید دانست دلیل آن نه هم‌سویی با احوال مردم بلکه خوش‌خدمتی نزد همان نگاه رسمی است که پسند آن گه‌گاه با حس برخی از مردم هم‌سو شده یا دست‌کم ادعای این هم‌سویی را داشته است.

تنها در این صورت است که مراسمی لغو می‌شود تا مدیران را خوش آید. حتی در ارتکاب‌های فردی، انگار شبیه یک عادت عمومی شده است که افراد نزدیک به نگاه رسمی، رعایت عواطف جاری مردم را در گفتار و رفتارشان کم‌اهمیت تلقی می‌کنند.

و این لینک متن کامل یادداشت :

https://iranwire.com/fa/blogs/215/36030

@amiropouria
اشاره‌ای از امیر پوریا دربارهٔ جشنوارهٔ سی و هشتم فجر در روز سوم برگزاری


بچه که بودیم، یک جوک «کیهان بچه‌ها»یی بود که می‌گفت بچه‌ها رفتند دنبال پسرکی که بیا برویم بازی. گفت امتحان دارم. ولی بگذارید شیر یا خط بیاندازم، اگر خط آمد، می‌نشینم پای درس خواندن. ولی اگر شیر آمد، می‌زنیم می‌رویم بازی. بعد، آن قدر شیر یا خط را تکرار کرد تا بالاخره شیر بیاید!
.
حکایت #سی_و_هشتمین_جشنواره_فیلم_فجر است. اول اعلام رسمی می‌کند که بیست و دو فیلم در بخش مسابقه داریم و پنج فیلم «پسر‌کشی»، «زنبور کارگر»، «بی صدا حلزون»، «عروسی مردم» و «عنکبوت» رزرو هستند. یعنی اگر هر فیلمی از بین آن اصلی‌ها نرسد، اینها یکی یکی جایگزین می‌شوند. از آن طرف، سه سال است جشنواره در یکی از شیرین‌کاری‌های مفرح خود، برای تعیین سئانس نمایش فیلم‌ها قرعه‌کشی به پا می‌کند؛ طبعاً به قصد پرهیز از تضییع حق هر فیلم‌. طبق همین قرعه‌کشی، بسیاری فیلم‌ها در روزهای اول و دوم جشنواره، نمایش‌هایی دارند؛ از جمله «خورشید» ساختهٔ مجید مجیدی و «روز صفر» ساختهٔ سعید ملکان. اما آماده نیستند و به این سئانس‌ها نمی‌رسند. به طور بدیهی، معنایش این است که باید این دو فیلم حذف شوند و دو فیلم رزرو جای آنها را بگیرند. اما این اتفاق نمی‌افتد. جشنواره منتظر فیلم‌های دو فیلمساز نورچشمی و بسیار خودی می‌ماند و پرهیز از تبعیض و قرعه‌کشی و فرآیند انتخاب، همه به کشک بدل می‌شوند. وقتی احتمال گلایه‌ها بالا می‌رود، جشنواره سر کیسهٔ مهربانی را شل می‌کند و اولین فیلم رزرو را بدون کنار گذاشتن فیلم‌هایی که در دو روز اول نرسیدند، به فهرست می‌افزاید و تعداد که چنان قطعی اعلام شده بود، بیست و سه فیلم می‌شود! قانونمندی، بیداد می‌کند
.
فیلم «روز صفر» در روز سوم جشنواره به سالن ویژهٔ رسانه‌ها می‌رسد. در جلسات پرسش و پاسخ، امسال هم مثل برخی سال‌های اخیر به غیر از عوامل هر فیلم و مجری، یک منتقد هم حضور دارد که از قبل، مشخص و با توافق خودش دعوت شده است. منتقد جلسهٔ این فیلم، پوریا ذوالفقاری است. اما ناگهان منتقد دیگری با اعلام فرزاد حسنی مجری جلسه، «می‌خواهد چند کلمه‌ای با حضار صحبت کند» و بر خلاف قالب تعریف‌شدهٔ جلسات، پشت تریبون می‌آید و کارگردان را بغل و ماچ می‌کند و مثل اغلب فیلم‌هایی که فقط با نسبت دادن ِ صفاتی چند و به شکل کاملاً کلی، از آنها بد می‌گفت، این بار و البته باز با همان کلی‌گویی‌ها و فهرست کردن ِ صفات، فیلم را ستایش‌باران می‌کند. مانند تمجید چند سال پیش‌اش از «اخراجی‌ها» و «شرط اول» همچنان ثابت می‌کند به‌شدت بی‌توجه به منافع رسمی است و نه‌تنها از رانت برای در اختیار گرفتن تریبون بهره نمی‌برد، بلکه از فیلم گوشه‌نشسته و طفلکی و مستقلی حمایت می‌کند که نه پسزمینهٔ داستان و تولیدش امنیتی است و نه پسند رسمی، پشت و پشتیبانش. سازمان صدا و سیما با وجود تغییرات فراوان در تیم تهیه و اجرای برنامهٔ «هفت»، او را منتقد ثابت برنامه نگه می‌دارد و افرادی که در تمام زمینه‌ها، تخریب فرهنگ و ضدیت با هنر در تلویزیون را قبول دارند، می‌پندارند در این یک مورد، تلویزیون بابت صراحت و سواد، او را حفظ می‌کند. او حتی در ورودش به جلسهٔ فیلم «روز صفر»، هشت روز مانده به پایان جشنواره، آن را بهترین فیلم کل جشنواره اعلام می‌دارد! فراست و درایت و استقلال رأی، بیداد می‌کند
.
این گونه است که زنده یاد علی حاتمی از زاویهٔ انتقاد به تاریخ و فرهنگ ایران، اصیل‌‌ترین فیلمساز ایرانی به حساب می‌آید؛ نه از منظر ستایش محض ایرانیّت. همان ‌‌گونه که همواره نوشته و گفته‌ام: آدمی اصیل‌تر است که بدی‌های قوم و حرفهٔ خود را بشناسد. برای همین باید دانست آن دیالوگ جواهرنشان او از زبان مظفرالدین‌شاه (علی نصیریان) در فیلم «کمال‌الملک»، نه در تحسین ِ تناسب، بلکه در هجو ِ کاستی‌هاست: همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید

@amiropouria
یادداشتی که سال گذشته در آخرین زادروز آقای عزت‌ الله انتظامی در طول حیاتش نوشتم و در آن به گذر کرک داگلاس از صد سالگی اشاره کردم، زمینه و پیش‌درآمدی است بر مطلبی که دارم دربارۀ میراث بازیگری و عمر داگلاس ِ تازه فقید می‌نویسم و بعد از انتشار، لینک آن در این کانال خواهد آمد. فعلاً این همان یادداشت آخرین زادروز آقای انتظامی:

http://www.amirpouria.com/takyadashtha_03.asp?ID=114

@amiropouria