Amir Pouria
1.92K subscribers
1.08K photos
394 videos
108 files
395 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی مرگ ژان لوک گدار که خود، اختیارش را به دست گرفت و من از آن آموختم/ امیر پوریا @amiropouria متن در ادامه می‌آید

اشاره به ویلچر، فقط یک مثال بوده. گدار می‌خواسته این حقیقت ِ روشن‌تر از روز آفتابی ِ وسط تابستان را باز بگوید که خانم‌ها، که آقایان، با مسیر زندگی و عمر، همراهی کردن، با هر چه بر سر جسم و جان‌تان می‌آورد، کنار آمدن، حد و قدری دارد. تا یک جایی می‌شود با ضعف، درد، کاهش قوا، دوری از شتاب و وداع با شور و سرعت و ریتم، ساخت. آن "جا"، آن حد و مرز را نباید به دست طبیعت سپرد.
در مصاحبه‌ای نه چندان دور، گدار گفت از آنهایی نیست که ویلچرنشینی را تاب بیاورد؛ و حالا هم رو شد که خودش اختیار را به دست گرفته و از یکی از امتیازات انگشت‌شمار سوئیس در قیاس با باقی هم‌سطح‌های اروپایی‌اش یعنی امکان و اختیار مرگ خودخواسته، زیباترین بهره را برداشته است.
آن چه این روزها با این عزیمت مستحکم گدار در ذهنم رژه می‌رود، از عزم خودکشی در "طعم گیلاس" کیارستمی تا آن تعبیر "مرگ شرافتمندانه" که در بچگی شنیدم و مال بیمارانی بود که می‌خواستند بیشتر زجر نکشند و باقی را زجر ندهند، بسیار پراکنده و گسترده است‌.
آخرش هم نفهمیدیم و هیچ وقت نمی‌شود با قطعیت گفت خودکشی در "طعم گیلاس" که فیلمی در ستایش میل به زیستن توصیف شده، فقط یک مضمون بود؛ یا دغدغه‌ی خود فیلمساز در گذر از بحران ِ ۵۰ سالگی (به تعبیر خودش، سخت‌تر از هر برش سنی دیگر). سررسید کیارستمی در سال ۷۶ را یک پسرش کتاب کرد با عنوان "مرگ و دیگر هیچ". پسر ارشدش اما گفت آنها دستخط‌های منتهی به فیلمنامه‌ی "طعم گیلاس"اند. یعنی حرف‌هایی مثل "می‌خواهم به مرگ خودم بمیرم، نه به مرگ پزشکی" که آن تو نوشته شده را آقای بدیعی (همایون ارشادی) با خودش می‌گوید؛ نه خود کیارستمی.
هیچ کدام را نمی‌شود رد کرد‌. هیچ کدام را نمی‌شود حتمی دانست. ما عبارت "مرگ پزشکی" را بر اساس آن چه در زندگی کیارستمی روی داد و به مرگ انجامید، با "خطای پزشکی" یکی گرفتیم. ولی هر مرگی که از سالخوردگی و تقلیل توان جسم می‌آید، تا آن جا که فهم من قد می‌دهد و حالا گدار پایش مهر تأیید زده، یعنی مرگ پزشکی.

بیشتر ما شتاب می‌کنیم که تا بزرگی از دنیا رفت، درباره‌اش چیزکی بنویسیم. درباره‌ی گدار، صبر کردم و مرگش را بزرگ‌تر از این پنداشتم که شتاب، شایسته‌اش باشد. درست از آب درآمد: برای او، سوگ و ستایش سینمایی، به تنهایی معنا نمی‌دهد. مرگی که او ساخت، با پیروزی در برابر غول کریه کهولت، نزد من ستایشی عظیم‌تر از عمر فیلمسازی‌اش دارد. دستاوردش درس من است و خودش پیغمبرم.

عکس اول: گدار و فیلمبردارش رائول کوتار که ویلچرنشین شده، چون تراولینگ نداشتند

#ژان_لوک_گدار
#عباس_کیارستمی
#خودکشی
#اتانازی
@amiropouria

آیا کشتار سرنشینان هواپیمای مسافربری ۷۵۲ توسط سپاه پاسداران با قتل مهسا امینی به دست انسان‌نماهای گشت ارشاد، تفاوتی دارد؟ آیا برای سازندگان این نوع خبر که دارند دست و پا می‌زنند تا بوی لجن ِ برخاسته از جنایت‌شان را توجیه کنند، همین که باز زنده می‌مانند و شب‌ها می‌توانند بخوابند، نشان آشکار ِ تهی شدن از واپسین همانندی‌ها به انسان نیست؟ مگر مردم‌فریبی و دروغ و پنهانکاری در ‌۱۸ دی ۹۸ نتیجه داد که حالا با این شناعت، تکرارش می‌کنند؟ با بوی تعفن این لجنزاری که ساخته‌اند و لجن جامد متحرکی که خود هستند، چه می‌کنند؟ چطور به خودفریبی می‌رسند؟

@amiropouria

#مهسا_امینی
#مهسا_امینی_جان_سپرد
#گشت_ارشاد
#پرواز۷۵۲
#هواپیمای_اوکراینی
#جنایت
اصغر فرهادی درباره اتفاق رخ داده برای مهسا امینی می‌گوید: «ما شریک این جنایتیم». @babakgha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در روزی که #مهسا_امینی برای زنده ماندن می‌جنگد، درباره درستی این صحبت‌های وحید جلیلوند می‌توان با تامل بیشتری فکر کرد. واقعا تصویر ایران در خارج از کشور موهوم است؟ روایت آنچه بر سر مهسا امینی رفته را در خارج از کشور چگونه می‌توان گفت؟ از شلاق فراتر نیست؟
جالب اینجاست که آقای جلیلوند بخش بسیار کوچکی از رفتار ماموران امنیتی حکومت جمهوری اسلامی ایران را در فیلمش تصویر کرده است، اما در تمام زمان حضور در جشنواره ونیز تلاش کرد از آنچه در فیلمش گفته فاصله بگیرد. علتش را حتما خودش بهتر می‌داند.
(برگرفته از گفت‌وگوی تصویری وحید جلیلوند با خبرگزاری فرانسه، منتشر شده بر خروجی جهانی این خبرگزاری در تاریخ ۱۸ شهریور ۱۴۰۱)@babakgha
Amir Pouria
‌ آیا کشتار سرنشینان هواپیمای مسافربری ۷۵۲ توسط سپاه پاسداران با قتل مهسا امینی به دست انسان‌نماهای گشت ارشاد، تفاوتی دارد؟ آیا برای سازندگان این نوع خبر که دارند دست و پا می‌زنند تا بوی لجن ِ برخاسته از جنایت‌شان را توجیه کنند، همین که باز زنده می‌مانند…
یکی از معدود یادگارهای عینی‌ام از امیر جوادی‌فر: کتابی که آخر دوره‌ی کلاسش بهم هدیه داد
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا درباره‌ی زنده داشتن یاد قربانیان تمام سرکوب‌های این سال‌ها و نتیجه‌ی تل‌انبار شدن خشم مردم در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
یکی از معدود یادگارهای عینی‌ام از امیر جوادی‌فر: کتابی که آخر دوره‌ی کلاسش بهم هدیه داد @amiropouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی زنده داشتن یاد قربانیان تمام سرکوب‌های این سال‌ها و نتیجه‌ی تل‌انبار شدن خشم مردم در ادامه می‌آید 👇
یادداشتی از امیر پوریا:
از امیر جوادی‌فر تا دختر آبی و مهسا/ژینا امینی؛ مجموع این خشم‌ها

خیلی‌ها در انتقادهایشان می‌نویسند و می‌گویند آن چه امروز در واکنش به مرگ/قتل مهسا/ژینا امینی می‌نویسیم، چهار صباح دیگر از یاد خواهد رفت. می‌گویند مردم زندگی‌شان را از سر می‌گیرند و حکومت هم به همین دلخوش است که مردم به روزمرّ ِگی لبالب از مشکلات‌شان سرگرم باشند که در ایران این سال‌ها با نوع غلط خواندن این واژه یعنی "روز-مَرگی" به معنای هر روز مردن یا هر روز لحظه‌ها و ساعات مرده را زیستن، فرقی ندارد.
اما من به این فکر می‌کنم که قدیمی‌ترین رنج‌های نشسته بر جان و روح این مردم، یادشان و یادمان نرفته‌. در خشمی که امروز در سقز و سنندج، جلوی بیمارستان کسری در تهران و البته بیش از همه، در همین شبکه‌های اجتماعی ابراز می‌شود، هر حسی که با انفجار هواپیمای مسافربری توسط موشک‌های سپاه پاسداران، با کشته شدن امیر جوادی‌فر و دیگران در کهریزک، با خون ِ سرریزشده از گوشه‌ی دهان ندا آقاسلطان بر کف خیابان در مردم پدید آمد، دخیل و سهیم است.
------------------
این که تمام رده‌های میانی مدیریت کشور به دست و پا افتاده و از "نداشتن ابزار ضرب و شتم" تا قصه‌بافی درباره‌ی سوابق بیماری زمینه‌ای دخترک ِ جان‌باخته در دستان گردن‌گیر و گردنه‌گیر گشت ارشاد، به هر شاخه‌ی لرزانی از درخت پوسیده‌ی توجیهات همیشگی حوادث توسط سران جمهوری اسلامی، آویزان شده‌اند، دلیلی جز همین تراکم تدریجی و سال به سال خشم‌های انباشته‌شده‌ی مردمان ندارد.
-------------------
کتاب "خاطره‌ی دلبرکان غمگین من" که در کنار "گزارش یک مرگ از پیش اعلام شده"، دو رمان کوتاه/نوولای محبوبم از گابریل گارسیا مارکز است و اتفاقاً به تازگی بعد از سال‌ها خواندمش، یکی از یادگارهای عینی‌ام از امیر جوادی‌فر ِ باهوش، بازیگوش، شوخ و هم‌رشتی‌ام است که نیمه‌ی دهه‌ی ۱۳۸۰، شاگردم بود و خیلی زود رفیقم شد.
اما یادگاری ِ ذهنی و حسی از امیر، یکی و دوتا و ده‌تا نیست و فقط مال من و دوستان نزدیک‌تر از من نیست؛ متعلق به تمام مردم است که این روزها نام دیگری هم کنار نام‌ او و باقی قربانیان این سال‌های سیاه نشاندند. نامی که به این سادگی، از یاد نمی‌رود‌. نامی که طنین و تکرارش به چنگکی برای زخم زدن، فشردن و خفقان آوردن بر حلقوم ِ آنان که حلقومش را فشردند و جانش را ستاندند، بدل خواهد شد. دیر است اما دور نیست. نامی به بلندای نام ِ
@amiropouria

#ژینا_امینی
#مهسا_امینی
#امیر_جوادی_فر
#دختر_آبی
#سحر_خدایاری
#سپیده_رشنو
#ندا_آقاسلطان
Amir Pouria
مقدمه‌ای بر شناخت فیلم "مثلث غم" (روبن اوستلوند یا اوستلاند، ۲۰۲۲) @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید👇


این متن، نقد نیست. فقط مقدمه و ایجاد کنجاوی‌ست. نقد فیلم "مثلث غم" ساخته‌ی اخیر روبن اوستلاند فیلمساز سوئدی را در آینده‌ی نزدیک منتشر و تقدیم می‌کنم.
از او، فیلم "وضعیت اضطراری/فورس‌ماژور" (۲۰۱۴، برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم بخش "نوعی نگاه" فستیوال کن) در ایران بیشتر دیده شده و "مثلث غم" (۲۰۲۲) و "مربع" (۲۰۱۷) هر دو نخل طلا گرفته‌اند.
--
بین فیلمسازانی که در صدر فهرست پرجایزه‌های مهم ترین فستیوال‌های جهان بودند در دو دهه‌ی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۰، از تحسین عباس کیارستمی، روی آندرشون، مایک لی و میشائیل هانکه بیش از همه به وجد می‌آمدم و حالا از ۲۰۱۰ تا کنون، فهرست کسانی که تحسین فیلم‌هایشان در محافل متعدد را به‌جا می‌بینم، فقط شامل اصغر فرهادی‌ست و همین  روبن اوستلاند. در دورانی که جوایز و افتخارات شبیه شعارهای کمپین‌ها و نتایج بخش‌نامه‌ها توزیع می‌شود، دلمشغولی‌های این دو و نوع طرحش در فیلم‌های هر یک، معمولاً به درستی توسط هيأت‌های داوری درک شده و حتی موفقيت کمتر برخی فیلم‌هايشان مثل "گذشته" (۲۰۱۳) و "قهرمان" (۲۰۲۱) از فرهادی و "غیرارادی" (۲۰۰۸) و "بازی" (۲۰۱۱) از اوستلاند، با توجه به میزان تأثیرگذاری کمتر فیلم‌ها، منطقی بوده است.
--
در برنامه‌های "سینما و زندگی با امیر پوریا" که ۳-۲ سال پیش منتشر می‌شد، در قسمتی متمرکز بر "مسئولیت‌پذیری" به اوستلاند پرداختم (می‌توانید همین حالا با جستجوی نام 《 روبن اوستلوند 》در همین کانال، پیدایش کنید). نوع نگاه، ساختار سیال و چندلحنی و تلفیق موقعیت‌های عینی و سوررئال در کار اوستلاند البته هیچ نسبتی با واقع‌نمایی فرهادی ندارد.
--
در شرایطی که "مثلث غم" هنوز در حال اکران جهانی‌ست، بازیگر زن ۳۲ ساله‌ی آن یعنی شارلبی دین کمتر از ۳ هفته پیش بر اثر عفونت ویروسی در ریه، جان باخت. او مدل، بازیگر و اهل آفریقای جنوبی بود و مرگ ناگاهش با توجه به ربط عمیق فیلم به مدلینگ، تقدیر، حوادث غیرمترقبه و مرگ، از آن اتفاقات تکان‌دهنده است که در طول تماشای او در فیلم، ذهن را رها نمی‌کند.
--
ادایی که وودی هارلسون در عکس سیاه و سفید درآورده، به ایده‌ی کج ایستادن آدم‌ها در شب غریب توی کشتی در فیلم برمی‌گردد که با دیدنش خنده و حیرت را یکجا تجربه خواهید کرد‌.
ادایی که خود کارگردان دارد در فوتوکال فستیوال کن درمی‌آورد، به نکته‌ای برمی‌گردد که باید پیش از دیدن فیلم، خودتان را برای تحملش آماده کنید: از سکانس معروف فیلم "مثل آب برای شکلات" (۱۹۹۲) به بعد، هرگز این میزان استفراغ در فیلمی ندیده بودم :)

@amiropouria

#مثلث_غم #مثلث_اندوه #روبن_اوستلوند #مربع #فورس_ماژور
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا: از امیر جوادی‌فر تا دختر آبی و مهسا/ژینا امینی؛ مجموع این خشم‌ها خیلی‌ها در انتقادهایشان می‌نویسند و می‌گویند آن چه امروز در واکنش به مرگ/قتل مهسا/ژینا امینی می‌نویسیم، چهار صباح دیگر از یاد خواهد رفت. می‌گویند مردم زندگی‌شان را از…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌
داریوش اقبالی این دعوت‌ به اعتراض و تجمع در واکنش به حضور ابراهیم رئیسی در مجمع عمومی سازمان ملل را ۳ سپتامبر در کنسرتش در نيويورک آغاز کرد. آن زمان تا دستگیری مهسا/ژینا امینی، ۱۰ روز و تا مرگ/قتل او ۱۳ روز مانده بود.
امروز صبح ابراهیم رئیسی عازم این سفر شد. با تمام بدبینی‌هایی که نتیجه‌ی سرخوردگی‌مان در مقاطع مختلف، از ۷۶ تا ۸۸ تا ۹۲ و غیره است، باید اقرار کنیم که وقتی رئیسی رئیس‌جمهور شد، با توجه به سوابقش، هر کدام‌مان درصدی احتمال می‌دادیم مجامع بین‌المللی عنوان او را به رسمیت نشناسند. با قرار گرفتن سخنرانی او در برنامه‌ریزی هفتاد و هفتمین جلسه‌ی مجمع عمومی سازمان ملل، این امید هم بر باد رفت.

ولی خشم و اعتراضات مردم، در ايران سراسری شده و در جهان نیز با افشای گسترده‌ی نوع مرگ دردبار مهسا امینی،‌ عزمی برای توقف این سیر جنایات، پدید آورده است.
حالا و با این اوصاف، با آن چه در فاصله‌ی این حرف‌های داریوش تا امروز بر مردم رفته، هر جلوه‌ای از اعلام اعتراض می‌تواند همان نقش "تاریخ‌ساز" را داشته باشد که اینجا بیان می‌شود.
تنها به این سیاق می‌شود آن امید را بازگرداند. مکث و تردید نکنیم.
@amiropouria
Amir Pouria
یادداشتی درباره‌ی وضعیت این روزهای جنبش اعتراضی خودجوش ایرانیان که جرقه‌اش را مرگ/قتل تکان‌دهنده و ناگاه مهسا/ژینا امینی زد @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇

تصویر سیاه و سفید ِ زمینه، لحظه‌ای از برخورد مردم با یکی از "لباس-شخصی"هاست. خودشان خود را "بسیجی" می‌نامند. لابد این عنوان بهشان حس نبرد در راه خدا می‌بخشد.
عکس، متعلق به یکی از تجمعات دیروز رشت ِ خودم است.
اما این موقعیت‌ها به رشت و تهران و سقز -زادگاه مهسا یا ژینا امینی که مرگ/قتل دردآورش آتش زیر خاکستر خشم مردم را باز برافروخت- محدود نیست‌. از حضار هر صحنه‌ی مواجهه تا صدها واکنش در محیط مجازی، می‌توان آشکارا دید که مردم از دیدن ِ این نترسی‌ها چه طور به وجد می‌آیند. جایی که زنان پُر دِل ایرانی جلوی ماشین آب‌پاش می‌ایستند، روی ماشین‌ها می‌روند و روسری و مقنعه از سر می‌کِشند، موهای نازنين‌شان را به تیغ قیچی می‌سپارند یا چشم در چشم اعضای ریز و درشت نیروی انتظامی می‌ایستند و کم نمی‌آورند.
-----------------
همزمانی حضور ابراهیم رئیسی در نيويورک با این شدیدترین جلوه‌ی اعتراضات مردمی در کشوری که او به عنوان‌ رئیس جمهورش به این سفر رفته، اتفاقی کم و بیش استثنایی در تاریخ سیاسی معاصر است. باید دید سازمان ملل، مجامع بین‌المللی و محافل حقوق بشری، در مقابل حضور ناموجه او چه رفتاری بر اساس‌ چه میزان فهم نشان می‌دهند. خوش‌بختانه بهانه‌ی "بی‌خبری" از شرایط، با انتشار بس گسترده‌ی اخبار در ابعاد جهانی و بازنشر آنها توسط مشاهیر ادبی، سینمایی و ورزشی دنیا، این بار معنایی ندارد.
----------------
مسعود کیمیایی در "خط قرمز" ( ۱۳۵۹، فیلم توقیف‌شده‌اش بر اساس فیلمنامه‌ی "شب سمور" بهرام بیضایی) نوشته:《پُر دِلی از ترس میاد. ولی تو هنوز اون قدر نترسیدی که پُر دِل بشی》
شاید این جمله می‌توانست درباره‌ی مردم معترض سال‌های پیشین صدق کند. حالا و در این سال‌ها، مردم دیگر به قدر ِ بیش از کافی ترسیده‌اند‌. از حکومت و گارد ویژه و بسیجی‌ها و ابزار توی دست‌شان؟ نه، بلکه از تداوم بیشتر این حکومت. آن قدر ترسیده‌اند که پُر دِل شوند.
----------------
چه چیزی زیباتر از آن که این بار، مردان از پی ِ زنان بروند؟ چه چیزی درست‌تر و بامعناتر از این که شعار اصلی این حرکت اعتراضی، آن قدر انسانی باشد که حتی شبیه رسم رایج شعارها، خطاب و خشمی در آن معلوم نیست. انگار دارد طبیعی‌ترین توصیف را از زندگی ارائه می‌دهد:《زن، زندگی، آزادی》که از ایران دریغ شده است.
@amiropouria

#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#اعتراضات_مردمی
#اعتراضات_سراسری
#زن_زندگی_آزادی
#شهریور۱۴۰۱
Amir Pouria
‌ تصویر سیاه و سفید ِ زمینه، لحظه‌ای از برخورد مردم با یکی از "لباس-شخصی"هاست. خودشان خود را "بسیجی" می‌نامند. لابد این عنوان بهشان حس نبرد در راه خدا می‌بخشد. عکس، متعلق به یکی از تجمعات دیروز رشت ِ خودم است. اما این موقعیت‌ها به رشت و تهران و سقز -زادگاه…
‌نوشته‌ای از امیر پوریا درباره‌ی همراهی سینماگران با موج اعتراض‌های مردم در این روزهای شهریور ۱۴۰۱

تشخیص شرایط، فکر به این که هر همراهی با جریان خونخواهی و اعتراض‌های مردم، تا چه اندازه برای نظام و نمایندگان نگرشش گران تمام می‌شود، در احوال کنونی بسیار مهم‌تر از مواقع دیگر است. به خصوص که برای اولین بار به زیباترین شکل، پای چیزی در میان است که با وجود وجوه سیاسی و انسانی‌اش، با وجود ارتباط با حقوق بدیهی هر زن و هر فرد جامعه‌ی انسانی، به یک چالش "ایدئولوژیک" ربط دارد. یعنی چیزی که حکومت اسلامی همواره آن را تقدس‌آمیز دانسته و هیچ نوع بحثی را جایز نشمرده. شکاف برداشتن آن سد بلند در برابر آزادی‌های فردی که اسمش "حجاب اجباری‌"ست، به هر آدمی حق می‌دهد که فارغ از هر گفتار و رفتار قبلی خود، حالا نظرش را با هر بیانی که توان دفاع از آن را دارد، ابراز کند.
اگر تا دیروز و پریروز می‌دیدم دوستانی که همسو با خشم خودجوش مردم‌اند، کنش یا واکنش چند بازیگر و سینماگر را که عکس بدون روسری منتشر کرده‌اند، دست می‌اندازند، سکوت می‌کردم. در دل و ذهنم می‌گفتم نباید کار این سينماگران، از جمله مردانی که صادقانه رنج و زخم حاصل از فاجعه‌ی قتل مهسا/ژینا امینی را بازتاب می‌دهند، بی‌ارزش تلقی شود. نبايد بر آنها تاخت که پس چرا فلان موقع ناپیدا بودید و بهمان موضع را نگرفتید. باید استقبال کرد، وگرنه خیل آن همه که هنوز خاموش‌اند، خواهند گفت هر کاری بکنیم، چوب دوسرطلاییم و در هر حال همه آماده‌ی حمله به ما هستند.
اما حالا که یکی از همان نمایندگان نگرش رسمی و حاکم یعنی روزنامه‌ی "کیهان" به صراحت این همراه‌شدگان با اعتراضات سراسری را "تعدادی بازیگر از رده خارج" توصیف کرده، دیگر می‌توانیم به روشنی ببینیم که زیر سؤال بردن حرکت آنها، به سود کدام طیف است.
به جای تاختن بر آنهایی که تصور می‌کنیم چیزی برای از دست دادن نداشته‌اند، توقع داشته باشیم بقیه هم با مردم معترض همراه شوند.
اما چند جمله‌ی ساده هم رو به خود آنان که باورهای واقعی همدیگر را خوب می‌شناسیم: این که دودستی به قراردادهای بعدی با پروژه‌های طاق و جفت سینمایی یا تلویزیونی یا شبکه‌ی نمایش خانگی بچسبیم و اندوخته‌های کنونی، بس‌مان نباشد و ممنوع‌الکاری خودمان از به خطر افتادن جان و سلامت و حقوق این همه زنان ایرانی، برایمان نگران‌کننده‌تر باشد، از آن بزنگاه‌هاست که شاید یک بار در عمرمان پیش بیاید. انتخاب غلط در این بزنگاه، ایستادن در سمتی به غیر از سمت مردم، بعدها نمی‌گذارد خودمان را ببخشیم. حتی اگر به ظاهر در سمت مقابل نایستیم و فقط سکوت اختیار کنیم.

@amiropouria
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#سلبریتی
معرفی و نقد کوتاه: فیلم "نغمه‌های عربی" محصول فرانسه و تونس، ۲۰۱۹

@amiropouria

متن در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
معرفی و نقد کوتاه: فیلم "نغمه‌های عربی" محصول فرانسه و تونس، ۲۰۱۹ @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇
نقد کوتاه/ به قلم امیر پوریا:

فیلم "نغمه‌های عربی" (مانل لبیدی، ۲۰۱۹) که نام فرانسوی‌اش "کاناپه‌ای در تونس" است و در فستیوال‌های ونیز و تورنتو حضور داشته، ماجرای سلما (گلی فراهانی) است که از پاريس به زادگاهش تونس برمی‌گردد تا در خانه‌ی کوچکی که گرفته، مطب روانکاوی خود را راه بیاندازد (عنوان "کاناپه" اشاره به همان کاناپه/تخت معروف مطب روانکاو است). برای ما ایرانی‌ها که چالش بین گرایش به آزاد زیستن و از آن طرف، تحمیل‌های دینی و سنتی را زیسته‌ایم و همچنان تحمل می‌کنیم، طبعاً لبریز از موقعیت‌ها و تناقض‌های آشناست. اتفاقاً بازگشت سلما به تونس به عنوان کشوری که حجاب در آن اختیاری‌ست، می‌تواند نشان‌مان دهد که در صورت تداوم حکومت اسلامی به فرض حذف حجاب اجباری، چگونه طیف‌های مختلف بین خود مردم، همچنان حاکمیت را نمایندگی می‌کنند یا مقابل آن می‌ایستند و سنت‌ها و ایدئولوژی‌زدگی دست از سر مناسبات‌شان برنمی‌دارد. خانواده‌ای که دخترش قصد فرار از خانه دارد و از دوست‌پسر نداشتن خانم روانکاو متعجب است، با مادر محجبه و انبوهی قضاوت  درباره‌ی سلما و راه و رسم زندگی‌اش، پدری دارد که پنهانی و مدام مشروب می‌خورد!
اما منهای تمام طنزها و آدم‌شناسی‌ها، پایان فیلم به شدت سردستی و نتیجه‌ی ندانم‌کاری خانم کارگردان در درک موقعیت اجتماعی و روابط انسانی ترسیم‌شده در فیلم خودش است‌.
نکته‌ی فرعی: اگر سیگاری هستید، فیلم و شخص گلشیفته فراهانی تعداد ارتکاب‌تان در طول تماشا و بعدش را بدجوری افزایش می‌دهد. به عینه دیده‌ام که می‌گویم!

@amiropouria