Amir Pouria
1.96K subscribers
1.11K photos
401 videos
108 files
407 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
Amir Pouria
Photo
ادامه‌ی بحث دوقسمتی "مخاطب ایرانی و دردسرهای جستجوی فیلم برای تماشا"

این بحث را با اشاره به خطای تاریخی رایج درباره‌ی ژانر شروع کردیم و حالا می‌خواهیم به بسیاری تقسیم‌بندی‌ها بر اساس دامنه‌ی انسانی موضوع یا قصه یا فضای فیلم‌ها اشاره کنیم که به هيچ وجه با تفکیک ژانر نمی‌توان به آن دست یافت.
همین چند روز پیش که روز جهانی کارگر بود، در انتخابی کاملاً تصادفی به سراغ فیلم‌(ها)یی رفتیم که هرگز در هیچ فهرست عمومی یا حتی انتخاب‌ فردی، به عنوان "فیلم مربوط به مسائل طبقه‌ی کارگر" نمی‌آید اما به طور مشخص و عینی درباره‌ی همین مسائل است. دو فیلم به نام
Going in Style
که اغلب در فارسی به "مد روز" ترجمه شده اما در ترکیب این عبارت با روایت فیلم، معتقدم باید "روی فرم آمدن" ترجمه‌اش کرد. یک بار در ۱۹۷۹ توسط مارتین برِست ساخته شد و بعدها در ۲۰۱۷ بازسازی شد. زمینه‌ی وقایعش نیاز سه پیرمرد طبقه‌ی کارگر به احقاق حق‌شان است که البته در نسخه‌ی جدید در قالب حقوق معوقه و پرداخت‌نشده از جانب کارفرمای نابه‌کار، جلوه‌ای صریح‌تر دارد. در فیلم قدیمی بیشتر شرایط زیستی پیرمردها و حسرت‌ها و حس‌هایی که در رویاپردازی‌ها دارند، از زمینه‌ی زحمتکشی‌ ِ آنها خبر می‌دهد و البته یک اتفاق نوبتی که نمی‌گویم تا شاید از دعوتم به جهان دلنشین خود فیلم استقبال کنید، به این حال و هوا طنین دیگری می‌بخشد. اتفاقی که در فیلم دوم از آن خبری نیست و حتی با احتمال روی دادنش شوخی می‌شود. فیلم جدیدتر، به سیاق سینمای جریان اصلی آمريکا در این دهه‌ها چنان خوش‌ آب و رنگ است که تقریباً محال است با دیدن تصاوید و تبلیغات آن تصور کنید به مسائل کارگری ربطی دارد
.
از ترکیب بازیگران دو فیلم که دیگر نگویم. در اولی، نام‌های بزرگی کنار هم نشسته‌اند که متأسفانه کمتر می‌شناسيم: آرت کارنی (کسی که در سال ۱۹۷۴ با اسکار گرفتن برای فیلم البته مفرح "هری و تونتو"، سه نقش‌آفرینی درس‌گرفتنی و تاریخ‌ساز یعنی جک نیکلسون در "محله‌ی چینی‌ها"، داستین هافمن در "لنی" و آل پاچینو در "پدرخوانده۲" را ناکام و ما را در هر بار نگاه به فهرست آن سال، خون‌به‌جگر کرد)، جرج برنز (کسی که در ۱۹۷۵ باز با حضور رقیبانی بزرگ، برای "پسرطلاها/در ایران مشهور به پسران آفتاب" که در کنار والتر ماتائو بازی کرده بود، اسکار مکمل گرفت و در این فیلم با وجود جايگاه سردسته، بیش از بقیه دارد "کمدی" بازی می‌کند) و لی استراسبرگ (که همچنان یادآوری تعبیر دوست فقیدم علی معلم درباره‌ی او را گویاترین توصیف ممکن می‌دانم: می‌گفت بازی استاد ِ مبدعِ مِتُد اَکتینگ در فیلم‌هایی از دهه‌ی هفتاد شبیه این است که کسی بگويد جایی در تهران معاصر شب شعر برپا می‌شود و قرار است حکیم ابوالقاسم فردوسی بیاید و اشعار تازه‌اش را بخواند!). در دومی همین نقش‌ها را به همین ترتیب، مورگان فریمن، مایکل کِین و آلن آرکین به عهده دارند و البته بانو آن مارگارت هم هست؛ آن هم در جلوه‌ای که دریغ سال‌های جوانی‌اش را در هر بیننده‌ی صاحب شناخت در قبال فیلم‌های مایک نیکولز و نورمن جویسون آن دوران برمی‌انگیزد
.
اما اگر دنبال فیلمی برای تماشا باشید که به وضع و روز کارگران بپردازد و در عین غمخواری برای آنها شما را دچار غمباد نکند، با هیچ جستجویی به‌ این دو فیلم کاملاً منطبق بر همین تعریف نمی‌رسید‌. چرا؟ چون تقسیم‌بندی‌ها گرایش ژانری دارند و در نهایت این دو فیلم را به اَبَرژانر کمدی و زیرژانر سرقت و بانک‌زنی نسبت می‌دهند. در جستجویی دقیق‌تر ممکن است اگر دنبال فیلم‌هایی باشید که من با عبارت "پیرمردبازی" وصف می‌کنم و به انواع و اقسامش از "گوله‌ی آتیش" هاوارد هاکس با فیلمنامه‌ی بیلی وایلدر تا "همه حال‌شان خوب است" جوزپه تورناتوره علاقه‌ی فراوان دارم، شاید به این دو فیلم برسید. اما برای یافتن جوهره‌ی اصلی آنها یعنی تاثیر زیست کارگری بر روحیات و ریتم زندگی این افراد در دهه‌های پایانی عمر، هیچ‌گاه طبقه‌بندی ژانری و شبه‌ژانری کمک نمی‌کند
.
یک دلیل دیگر ناکامی در این گونه جستجوها هم تمایل به کلی‌نگری و دوری از جزئیات‌پردازی است. به عکس‌های دو فیلم نگاه کنید. ماسک‌های پیرمردان فیلم جدیدتر در سکانس کلیدی سرقت، علیرغم ظاهر خندان‌شان، یادآور ماسک‌هایی است که آدم‌ها در فیلم‌های جدی‌تر و از جمله‌ در سینمای وحشت و جنایی به کار می‌برند. تضادش با موقعيت، کمی مهیب‌تر از تصور است و به افزایش هیجان می‌انجاند. اما ماسک‌های پیرمردهای نازنین فیلم دهه‌ی هفتاد، بازآفرینی سیبیل و عینک گروچو مارکس کبیر است و علیرغم ظاهر مضحک و تداعی بزرگ‌ترین کمدین تاریخ سینمای ناطق، در تضاد با موقعیت شخصیت‌ها، کارکردی تلخ و آیرونیک به خود می‌گیرد
Amir Pouria
Photo
.
وقتی در انبوه نقدها و قیاس‌های دو فیلم و در توضیحات سایت‌های معتبر جهانی از توجه به این یک نکته‌ی کوچک اما مهم نشانی نمی‌بینیم، بدیهی است که پیشنهاد این فیلم‌ها برای تماشا هم بیشتر مواقع بستر مناسب خودش را پیدا نمی‌کند
@amiropouria
About Shahidi.MP3
5 MB
گزارش کوتاهی از امیر پوریا در نوبت‌های خبری رادیو فردا درباره‌ی کار، زندگی و مرگ عبدالوهاب شهیدی موزیسین، نوازنده و خواننده‌ی خوش‌خوان تاریخ موسیقی معاصر ایرانی که امروز دوشنبه بیستم اردیبهشت ۱۴۰۰ درگذشت
@amiropouria
سازندگان فیلم‌های انتخاباتی نامزدهای ریاست جمهوری اسلامی ایران

حالا که ثبت‌نام نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تمام شده است و برخی از آنها دنبال ساخت فیلم تبلیغاتی هستند، مروری بر اسامی سازندگان فیلم‌های تبلیغاتی نامزدهای ریاست جمهوری در سال‌های گذشته، مناسب همین روزهاست.

۱۳۷۶
محمد خاتمی: سیف‌الله داد با همکاری بهروز افخمی و احمد مرادپور
علی‌اکبر ناطق‌نوری: بهزاد بهزادپور
محمد محمدی ری‌شهری: یوسف مناجاتی، حسین فردرو
رضا زواره‌ای: رسول صدرعاملی

۱۳۸۰
محمد خاتمی: احمدرضا درویش
احمد توکلی: ضیاالدین دری
علی فلاحیان: ضیاالدین دری (با همکاری عبدالله اسفندیاری) – این فیلم پخش نشد
حسن غفوری‌فرد: سعید ابوطالب
منصور رضوی: وحید جلیلوند و علی جلیلوند
شهاب صدر: جمال شورجه
عبدالله جاسبی: فرجاد
مصطفی هاشمی‌طبا: فرزین رضائیان
علی شمخانی: گروهی زیرنظر مجید مجیدی و سیف‌الله داد
محمود کاشانی: مرآتی

۱۳۸۴
اکبر هاشمی‌رفسنجانی: کمال تبریزی و رسول صدرعاملی (به تهیه‌کنندگی منوچهر محمدی)
مهدی کروبی: بهروز افخمی
محمدباقر قالیباف: احمدرضا درویش
محمود احمدی‌نژاد: جواد شمقدری
مصطفی معین: سعید ابراهیمی‌فر
محسن رضایی: ملاقلی‌پور و حسین قاسمی‌جامی
محسن مهرعلیزاده: محرم زینال زاده
علی لاریجانی: مهدی فخیم‌زاده

۱۳۸۸
میرحسین موسوی: مجید مجیدی و احمدرضا درویش (مهدی کرم‌پور هم فیلمی برای نمایش در اینترنت ساخت)
مهدی کروبی: بهروز افخمی و علی معلم
محمود احمدی‌نژاد: جواد شمقدری
محسن رضایی: محمدعلی فارسی

۱۳۹۲
حسن روحانی: حسین دهباشی
محمدباقر قالیباف: بهروز شعیبی (به تهیه‌کنندگی محمود رضوی)
علکی‌اکبر ولایتی: محمدحسین لطیفی
محمدرضا عارف: مجید برزگر
محسن رضایی: شهرام گیل‌آبادی
محمد غرضی: جلال عطارزاده
سعید جلیلی: حسین شمقدری

۱۳۹۶
حسن روحانی: محمدحسین مهدویان (آقای مهدویان می‌گوید نقش مشاور داشته و سجاد پهلوان‌زاده و جمشید گوهری سازنده هستند)
ابراهیم رئیسی: محمدعلی فارسی و مهدی نقویان
اسحاق جهانگیری: مجید توکلی (به تهیه کنندگی فرشته طائرپور)
مصطفی هاشمی‌طبا: فرزین رضائیان
مصطفی میرسلیم: ؟

@babakgha
اشاره‌ای از امیر پوریا در باب فیلم "کلوت" (آلن جی پاکولا، ۱۹۷۱) و معرفی کلی آن در جایگاه نمونه‌ای بس غیرمتعارف از تاثیرات سینمای مدرن اروپا بر سینمای داستانگو و جریان اصلی آمريکا
@amiropouria
متن در ادامه 👇
Amir Pouria
اشاره‌ای از امیر پوریا در باب فیلم "کلوت" (آلن جی پاکولا، ۱۹۷۱) و معرفی کلی آن در جایگاه نمونه‌ای بس غیرمتعارف از تاثیرات سینمای مدرن اروپا بر سینمای داستانگو و جریان اصلی آمريکا @amiropouria متن در ادامه 👇
مقدمه‌ای در معرفی فیلم "کلوت" و ویژگی‌های بدیع آن

امیر پوریا


یک.‌ جِین فاندا دوبار اسکار نقش اصلی گرفت. بار دوم برای "بازگشت به خانه" (هال اَشبی، ۱۹۷۸) و بار اول برای "کلوت" (آلن جِی. پاکولا، ۱۹۷۱). تکه‌ای از اسکار ۱۹۸۰ که چندی پیش ترجمه و تقدیم کردم (و هنوز و تا هميشه جا دارد کسانی که ندیده‌اند، ببینند) بعد از اسکار دوم اوست که طبعاً برای اهدای جایزه‌ی نقش اصلی مرد در سال بعد روی سِن آمده. اما نکته در این است که در ایران و شاید حتی در بین بسیاری فیلم‌بازهای جهان، دو فیلم اسکاری او خیلی کمتر از مثلاً "پابرهنه در پارک"، "جولیا"، "کت بالو" و فیلم/مینی‌سریال تلویزیونی "خانه‌ی عروسک" دیده شده‌اند. اتفاقی که برای نقش‌های جایزه‌گرفته‌ی ديگران کمتر پیش آمده یا دست‌کم به همه‌ی فیلم‌های جایزه‌ساز برای آنها تعمیم پیدا نکرده است. مثلاً از دو فیلم منجر به اسکار برای الیزابت تیلور یعنی "باترفیلد ۸" و "چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟"، اولی همان طور که خودش هم نقشش را در آن دوست نداشت، تقریباً ناشناخته است اما دومی بیش از هر خبر زندگی پر از خبر او دیده شده است
.
دو. اما "کلوت" با هر معیاری، شگفت‌انگیز و این همه دیر دیدنش برای من، شرم‌آور است. می‌توانست یکی از مثال‌های همه‌جانبه برای این واقعیت تاریخی/تحلیلی باشد که سینمای آمریکا در دهه‌ی ۱۹۷۰ تمام تجربه‌های نامتعارف سینمای مدرن اروپا در پیچیدگی روایت، پرهیز از سرراستی و ابهام در انگیزه‌های آدم‌ها و رفتارشان بر اثر آن انگیزه‌ها را بلعیده و طوری در دل فیلم‌های درگیرکننده، بازتوليد کرده که می‌توان ادعای تاثیرپذیری‌اش از آن سینما را به "ارتقا"ی آن سینما بدل کرد. درباره‌ی کاری که این فیلم با شخصیت‌پردازی، نریشن، کاربرد موسیقی و حذف مقدمه و موخره از بسیاری سکانس‌ها و پیوندها می‌کند، بسیار می‌توان نوشت و گفت. اما می‌دانم آن چه در همین بند دو گفتم، بابت جمله‌ی طولانی و بحث مطرح شده، دوباره خواندن می‌طلبد. پوزشم را بپذیرید و بگذارید بیشتر درباره‌ی بدعت‌های ساختاری فیلم نگویم تا ببینیدش
.
سه. جذابیت طراحی لباس و مو، گریم و البته کاراکتر و حرف‌ها و ذهنیات شخصیت بری (با بازی جین فاندا) به تنهایی برای این که فیلم، هوش از سر آدمی ببرد، کافی است. در پیچیده‌ترین نمونه‌های روانشناسی شخصیت، سکانس‌هایی به عمق و در عین حال همه‌فهمی‌ِ بخش‌های مطب روانکاو در این فیلم نمی‌یابید. در حالی که کاراکتر، ظاهراً زنی تن‌فروش و فیلم، یک فیلم معمایی/پلیسی در دل جریان اصلی هالیوود است! در یکی از عکس‌ها، البته جاذبه‌های ظاهری، مشهودند. اما از من بشنوید که شخصیت بری در خود فیلم، از این پوسته‌ی بیرونی عجیب‌تر است و کشفش وجدآور خواهد بود‌
.
چهار. اما اسم فیلم اسم شخصیت مرد کم‌حرف، مسئولیت‌پذیر و باز هم عجیب آن است که دانلد ساترلند بازی‌اش می‌کند. اصل ماجرا در روند تماشای فیلم این است که بدانيم به بهانه‌ی داستانی پر از سوال و تعلیق و کنجکاوی، دارد به شکلی بسیار نامعمول، شکل‌گیری رابطه‌ای عاطفی را بسیار تدریجی ترسیم می‌کند که دور از هر کلیشه‌ی آشنای روابط است
.
تا این جا کوشش کردم روایت فیلم برای مخاطبی که آن را ندیده، لو نرود. اما از این جا به بعد، نقدی به قلم محمد ابراهیمیان می‌آید که طبعاً بعد از تماشای فیلم، کاربرد پیدا می‌کند و درست بر همان نکته و رابطه‌ی حسی که پایان‌بخش اشاره‌ی من بود، تاکید می‌کند:
http://filmpan.ir/?p=1418

@amiropouria
Presidential Candidates' Motivation.MP3
9 MB
گزارشی تحلیلی از امیر پوریا درباره‌ی این که چرا علیرغم مشکلات ظاهراً حل‌ناشدنی و بحران‌های پرشمار و دامنه‌دار، این همه متقاضی برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰ وجود دارد.
همراه با نظرهای مردم و کارشناسان/ پخش‌شده در نوبت‌های خبری مختلف رادیو فردا/ پنج‌شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰/ ۲۰ می ۲۰۲۱
@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این شعرخوانی و رک‌گویی زنده‌یاد اسماعیل خویی که بخشی از کلام نوروزی او به بهانه‌ی شروع فروردین ۱۴۰۰ در رادیو فرداست، به شکل غریبی فراتر از همین برش کوتاه است. با وصفی از خشم و اعتراض او به شرایط جاری در ایران، دلیل گذراندن دهه‌های پایانی عمرش در لندن و دور از ایران را هم‌ در خود دارد و حتی به تقارن عجیب روز فقدان او با روز شراب در تقویم جهانی، ربط پیدا می‌کند

@amiropouria
Amir Pouria
هیچکاک و آغاباجی بهنام دیانی https://yadi.sk/i/bqFoKKI-9l3m6A
... خامی‌ها و خطاهای گذشته‌ی ما: اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی تک‌برنامه‌ی "فرندز: تجدید دیدار/ Friends: The Reunion " و رد زمان بر چهره‌ها
با نقلی از داستان بلند "من و اینگرید برگمن " از مجموعه‌ی "هیچکاک و آغاباجی " نوشته‌ی بهنام دَیّانی در وصف و دریغ ِ جوانی
@amiropouria
متن در ادامه می‌آید👇
Amir Pouria
... خامی‌ها و خطاهای گذشته‌ی ما: اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی تک‌برنامه‌ی "فرندز: تجدید دیدار/ Friends: The Reunion " و رد زمان بر چهره‌ها با نقلی از داستان بلند "من و اینگرید برگمن " از مجموعه‌ی "هیچکاک و آغاباجی " نوشته‌ی بهنام دَیّانی در وصف و دریغ ِ…
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی تک‌برنامه‌ی "فرندز: تجدید دیدار/ Friends: The Reunion " و رد زمان بر چهره‌ها

.
در تمام سال‌های رواج محیط مجازی و در دسترس قرار گرفتن افراد مشهور، وقتی واکنش‌های کاربران -به‌ویژه کاربران فارسی‌زبان- به تصاویر بازیگران، ورزشکاران، خواننده‌ها و مجریان قدیمی را دیده‌ام که می‌گویند "وای چه پیر شده"، حرص خورده‌ام یا عصبانی شده‌ام. به‌خصوص اگر داشتند این را جایی می‌نوشتند که امکان دیدن خود آن فرد، بالا بود.‌به نظرم یادآوری نکته‌ای بدیهی بود و ضمناً تأثیر گذر زمان را به شکل ناخوشایندی بر سر طرف می‌کوبید
.
اما حالا و در واکنش به تک‌برنامه‌ی "فرندز: تجدید دیدار"
Friends: The Reunion
در عین درگیر شدن در پشت‌صحنه‌های تازه و پیشتر منتشر نشده، خاطرات دست اول و برخی غافلگیری‌ها درباره‌ی شکل محبوبیت بازیگران و سریال در زمان خودش (به‌خصوص آن چیزی که شوییمر و بعد بقیه درباره‌ی این که فقط پنج نفر دیگر می‌فهمند آن سیر تدریجی حس‌های هر فرد در طول آن ده سال چه بوده)، تقریباً در تمام طول تماشا حس دریغ از جوانی ِ رخت بربسته‌ی تک‌تک این ۶ نفر، بیش از خنده و واکنش دیگر، ذهن و وجودم را در سلطه‌ گرفت و رها نکرد
.
چرا؟ آیا پیشتر آنها را در این سن و دوران ندیده بودم؟ بگو ۱۰۰۰ بار. آیا اهل محاسبه‌ی عدد سال‌ها و سنجش رد زمان بر صورت‌ها و صداها نیستم؟ بگو ۷ روز هفته‌. کار همیشگی‌ام است. پس چرا جا خوردم و مدام به جمله‌‌ی جادویی داستان "من و اینگرید برگمن" بهنام دَیّانی (در مجموعه داستان "هیچکاک و آغاباجی") فکر می‌کنم که از زبان مادربزرگ ِ مادر ِ راوی می‌گفت "بزرگ‌ترین ‌ِ جادوگرها، عمر ماست که میگذره"؟ به قول دوست عزیزی، می‌تواند به شدت مصرف بوتاکس توسط جمع برگردد (منهای لیزا کودرو که رد سن بر چهره‌اش را فیبی‌وار و راحت پذیرفته و شاید متیو پری که برای تخریب خودش روش‌های پیچیده‌تری را طی نوبت‌های متعدد ابتلا و تَرک و دوباره ابتلا، اختیار کرده). اما هر چه هست، خود سریال و تجربه‌های اولیه‌ی جوانانی که با تمام ادعایشان، در هر بخش از روابط انسانی و آشنا شدن‌ها و عاشق یا فارغ شدن‌ها، خامدستی‌های طبیعی و دوست‌داشتنی داشتند، در لمس و درک آن جوانی و حسرت کنونی، اثر فراوان دارد. ادعاها و خامی‌ها و خطاهایی مثل یکایک ما
.
به جمله‌ای از داستان آقای دیّانی برمی‌گردم و خطاب به رد گذر عمر بر تک‌تک‌مان تکرارش می‌کنم: "کجاست آن صورتی که روزی شکوفه‌ی گیلاس را از رونق می‌انداخت؟"
.
#فرندز
#friendsreunion
آیا اعتراض‌ها و انتقادهای محمود احمدی‌نژاد از حکومت ایران، با اعتراض مردم در برابر شرایط زیستی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی در ایران، همسویی دارد؟ آيا او از سرکوب مخالفان در دولت دوم خود به مخالفتی بنیادین با بدنه‌ی نظام رسيده است؟
گفت‌وگوی امیر پوریا با رضا علیجانی تحلیگر سیاسی ساکن فرانسه‌:

https://www.instagram.com/tv/CPgRD7niqFP/?utm_medium=copy_link

@amiropouria
اشاره‌ای کوتاه از امیر پوریا درباره‌ی فیلم "آنهایی که آرزوی مرگم را دارند" (تیلور شریدان، ۲۰۲۱)
@amiropouria
👇متن در ادامه
Amir Pouria
اشاره‌ای کوتاه از امیر پوریا درباره‌ی فیلم "آنهایی که آرزوی مرگم را دارند" (تیلور شریدان، ۲۰۲۱) @amiropouria 👇متن در ادامه
گاه بازیگرانی که مشهور و گران‌اند با حاضر شدن در فیلمی که شاید بودجه‌ی هنگفتی در اختیار نداشته باشد، می‌کوشند امکان تولید و به‌خصوص توزیع بهتر آن را فراهم کنند و این کار ارزشمندی است.
سال ۲۰۰۷ در فستیوال برلین فیلم مستقل کانادایی «وقتی مردی به جنگل می‌افتد» ساخته‌ی رایان اسلینگر از اتفاقات غافلگیرکننده ی بخش مسابقه بود. اسلینگر کارگردان آمریکایی‌الاصلی که آن موقع فقط ۲۶ سال سن داشت، فیلم را در کانادا ساخته بود و در کنفرانس مطبوعاتی، خودش دلیل این کار را علاوه بر جغرافیای وقوع داستان، ارزان‌تر شدن تولید اعلام کرد. در همین کنفرانس، بارها گفت اگر شارون استون حاضر به بازی در فیلم نمی‌شد، نه فیلم به پخش جهانی می‌رسید و نه در همین جا (برلیناله) دیده می‌شد. شارون استون طوری از او تشکر می‌کرد که انگار بخشی از این حرف، تعارف یا نوعی اغراق بوده؛ اما در کلیت ماجرا، فیلم با وجود بازیگر مهم دیگری مانند تیموتی هاتن (که در ۲۰ سالگی، کم‌سن‌ترین برنده‌ی اسکار بهترین بازیگر مرد نقش مکمل برای فیلم «آدم‌های معمولی» رابرت ردفورد بوده) با تکیه بر جایگاه شارون استون در مارکت آن زمان توزیع شده بود.
فیلم «کسانی که آرزوی مرگم را دارند» یا ساده‌تر از آن، «اونایی که می‌خوان من بمیرم» ساخته‌ی تیلور شریدان که در همین دو ماه اخیر میلادی در آمریکا اکران شده و به‌زودی روی اچ.بی.او مَکس هم منتشر خواهد شد، همین وابستگی را به حضور آنجلینا جولی دارد. فیلمی است که در توصیف آن -به‌درستی- ژانرهای «وسترن»، «نئونوآر»، «اکشن» و «تریلر» را کنار هم آورده‌اند و من می‌توانم درام اخلاقی با مضامین وجدانی-انسانی را هم به این توصیف، بیافزایم. بین بازیگران دیگر فیلم هم اسم‌های معتبری مثل نیکلاس هولت و آیدان گیلن به چشم‌ می‌خورد، اما فیلم آشکارا با حضور جولی به امکان چنین تولیدی دست پیدا کرده است. منبع اقتباس فیلم، رمانی نوشته‌ی مایکل کورتیا نویسنده‌ی آمریکایی است و خود او در فیلمنامه، مشارکت داشته. در حالی که کارگردان فیلم، خودش نویسنده‌ی فیلم‌های «سیکاریو» و «حتی اگر سنگ از آسمان ببرد» بوده است.
در پرداخت موقعیت‌های اکشن، گاه بی‌منطقی یا سستی در منطق دیده می‌شود. اما می‌توان این کاستی فیلم را به مرز ظریفی که بین رخدادهای عینی و جنبه‌ی کم و بیش تمثیلی نقش «آتش» در وقایع، رعایت می‌کند، بخشید.
دیوید بوردوِل د ر تعریفش از ژانر در کتاب «هنر فیلم/ هنر سینما» می‌گوید گاه فیلمی را به ژانری نسبت می‌دهیم و می‌گوییم در محدوده‌ی ویژگی‌های آن ژانر، خوب کار شده؛ اما در عین حال، منظورمان این است که فیلم چیزی بیشتر از همان‌ها ندارد. مثلاً می‌گوییم «طلای مک‌کنا» یا «قطار سه و ده دقیقه به یوما» وسترن خوبی بود؛ و منظورمان این است که چیزی بیش از این نبود.
می‌شود در خلاصه‌ترین اظهارنظر گفت «اونایی که می‌خوان من بمیرم» اکشن-تریلر خوبی است و بیننده‌ای را که با همین توقع به تماشایش می‌نشیند و فیلم خیالی خود را از آن طلب نمی‌کند، پشیمان نخواهد کرد.
.
#آنجلینا_جولی #شارون_استون #تیلور_شریدان #رایان_اسلینگر
#thosewhowishmedead #whenamanfallsintotheforest #angelinajolie #sharonstone #taylorsheridan #ryaneslinger
یادداشت امیر پوریا درباره عزت الله انتظامی /ماهنامه فیلم مهر۹۷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در واکنش‌های منتقدان سینمایی به موزیک متن، غلط‌های مصطلح وجود دارد. چند سال پیش که مهمان قسمتی از برنامه‌ی "رادیو ایزوگپ" کار دوستانم کیوان هنرمند و رضا بهرامی‌نژاد بودم، به یکی از این خطاها پرداختیم: این که گاه می‌گویند "موسیقی خوب در سینما، آن است که چندان "شنیده" نشود"!
حالا و با فیلم "کروئلا" (کرِیگ گیلسپی، ۲۰۲۱) یکی دیگر از این خطاها یادم آمد: این که در نقد فارسی‌زبان، بسیاری در توصیف این نوع فیلم‌ها می‌گویند "ساندترَک فیلم از خود فیلم بهتر است" و این را نوعی ضعف تلقی می‌کنند‌. در حالی که چنين فیلمی اساساً با ترکیب طراحی بصری و شنیداری شکل می‌گیرد و در تقسیم‌بندی درست، مثلاً در جوایز گلدن‌گلوب، در رده‌ی "کمدی/موزیکال" می‌نشیند.
برای من یکی از لذات ضمنی ساندترَک‌های درجه یک، این است که از موزیسین‌ها و گروه‌های محبوبم، کارهای کمتر شنیده‌شده به گوش و به دستم بیاید. مثل این چند تا از باند موزیک "کروئلا": از BeeGees و نینا سیمون و نانسی سیناترا و SuperTramp که اینجا آورده‌ام تا کار مشهوری از Rolling Stones کبیر. اما آخری را هم دریابید: ساخته‌ی آهنگساز فیلم، نیکلاس بریتل، همپای کار بزرگان
@amiropouria
Forwarded from RadioFarda
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 پنج سال از درگذشت یکی از سرشناس‌ترین هنرمندان و سینماگران معاصر ایران گذشت؛ نویسنده، نقاش، گرافیست، عکاس، فیلمنامه‌نویس و البته کارگردانی که به‌دلیل نوع خاص نگاهش به سینما، شهرتی جهانی داشت. خالق آثاری همچون «خانه دوست کجاست»، «زیر درختان زیتون» و «طعم گیلاس»، در حالی در ۷۶ سالگی درگذشت که در پرونده پزشکی‌اش، موضوغ «اشتباه منجر به مرگ»، خیلی جدی مطرح بود. مهدی طاهباز نگاهی کرده به مفهوم «زندگی و مرگ» در نگرش و آثار عباس کیارستمی.
@radiofarda
Amir Pouria
📺 پنج سال از درگذشت یکی از سرشناس‌ترین هنرمندان و سینماگران معاصر ایران گذشت؛ نویسنده، نقاش، گرافیست، عکاس، فیلمنامه‌نویس و البته کارگردانی که به‌دلیل نوع خاص نگاهش به سینما، شهرتی جهانی داشت. خالق آثاری همچون «خانه دوست کجاست»، «زیر درختان زیتون» و «طعم گیلاس»،…
در این ویدئوی کوتاه به کوشش همکارم مهدی طاهباز، مشارکت کوچکی داشتم: با کلامی مختصر در باب نگاه آقای عباس کیارستمی به مرگ و زندگی، بر آن چه در اختلاف نظر احمد و بهمن کیارستمی درباره‌ی کتاب "مرگ و دیگر هیچ" (سررسید حاوی دست‌نوشته‌های آقای کیارستمی در سال ۱۳۷۶) مطرح شده، مکث کرده‌ام. تفاوت خوانش‌ها همچنان از برقراری ِ تردید بر سر دوراهی بین مرگ و زندگی خبر می‌دهد که نه‌تنها در رویارویی با آثار او، بلکه حتی با بازخوانی گوشه‌هایی از زندگی فردی‌اش پس از فقدان او نیز ادامه یافته است
@amiropouria