Amir Pouria
1.95K subscribers
1.1K photos
401 videos
108 files
405 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
در حیرت از تفاوت عواطف دو خانواده در برابر یک اتفاق مشابه: از دست دادن فرزند/ یادداشت امیر پوریا درباره‌ی نوع مواجهه‌ی خانواده‌ی ستار بهشتی با یازدهمین سالگرد کشته شدن او به دست نیروی انتظامی در ۱۳ آبان ۱۴۰۲ و خانواده‌ی روح الله عجمیان در نخستین سالگرد کشته شدن او به دست معترضان در ۱۲ آبان ۱۴۰۲
@amiropouria
یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
در حیرت از تفاوت عواطف دو خانواده در برابر یک اتفاق مشابه: از دست دادن فرزند/ یادداشت امیر پوریا درباره‌ی نوع مواجهه‌ی خانواده‌ی ستار بهشتی با یازدهمین سالگرد کشته شدن او به دست نیروی انتظامی در ۱۳ آبان ۱۴۰۲ و خانواده‌ی روح الله عجمیان در نخستین سالگرد کشته…
کادر سمت چپ: گوهر عشقی و سحر بهشتی، مادر و خواهر ستار بهشتی فعال کارگری کشته‌شده به دست نیروی انتظامی جمهوری اسلامی در یازدهمین سالگرد جان سپردن او (چه نام‌های خانوادگی درخشان و بامعنایی داشتند/دارند والدین ستار. برآمده از عشق و بهشت!). آنها در روز ۱۳ آبان ۱۴۰۲ با انتشار تصویر گل‌ریزان خود در کوچه‌ی خانه‌‌‌ که عکس ستار بر سردر آن بود، از دغدغه‌ی او برای آرامش و رفاه مردم ایران نوشتند و گفتند فدای مردم و فدای آزادی شد.

دو کادر سمت راست: سید میرزا ولی عجمیان و سید حسین عجمیان پدر و برادر روح الله عجمیان بسیجی کشته‌شده در اعتراض‌های مردم که اولی/بالایی در روز ۱۲ آبان ۱۴۰۲ در نخستین سالگرد پسرش در تلویزیون جمهوری اسلامی از این که ۸۰ دستگیرشده‌ی پرونده‌ی او به ۸ نفر تقلیل یافت، به شدت گله کرد و علی اکبر ولایتی را ضامن و منجی کسانی خواند که به نظرش باید در این پرونده اعدام می‌شدند. دومی/پایینی هم در توضیح قهر پدرش از برنامه‌ی تلویزیونی، در مصاحبه با اعتماد گفت اعدام محمدمهدی کرمی و محمد حسینی به مرگ برادرش ربطی نداشته، حکم آنها بابت اتهام "محاربه" بوده و  "بی خانواده" بوده‌اند. به ضاربان و کسانی که ویدئو گرفتند و "به خارج فرستادند" و "می‌خواستند نظام را بردارند" هم به طور مستقیم اشاره کرد و در تأیید خشم پدرش گفت چرا این یکی فقط به ۱۵ سال زندان محکوم شده و چرا آن یکی اعدام نمی‌شود؟

و من حیران و وامانده‌ام در این که دو خانواده با  ریشه‌های مذهبی و سنتی ظاهراً مشابه، چه طور می‌توانند در واکنش به یک اتفاق یعنی از دست رفتن فرزند جوان، تا این حد تفاوت روحیه و رفتار داشته باشد؟ چگونه آن چه بعد از فقدان جوانشان در جامعه روی داد، بانوی سالخورده‌ای چون گوهر عشقی را با رخساری که برایم کتیبه‌ی رنج و ایستادگی مردمان دردمند ولی سربلند سرزمینم است، به برداشتن حجاب اجباری و سفارش به از یاد نبردن سالگرد مهسا امینی و کنار مردم بودن می‌رساند، اما خانواده‌ی عجمیان را با وجود تریبون زنده‌ی صدا و سیما و دلجویی‌های مالی و اعتباری متعدد که من و شما از یک صدم آن هم باخبر نیستیم، به این میزان مرگ‌خواهی، طلبکاری، بی‌نزاکتی، ولع، ابراز نفرت، آدم‌فروشی، سهم‌طلبی پایان‌ناپذیر و تقاضای اعدام.
چه طور عواطف آدم فرزندباخته هم به مسیری که در آن قرار گرفته، تا این اندازه وصل است؟ چه طور می‌شود که با همین اتفاق جان باختن فرزند، یکی به رستگاری و ارتقای فرهنگی و آزاداندیشی و کنشمندی و مطالبه‌گری می‌رسد و دیگری به عصبانیت از حکومت بابت این که کم زده و کشته و باید بیشترش کند! یعنی دین و باور و سنت، هیچ مرزی با انسانیت ندارد که راه عواطف دو خانواده، این طور از هم جدا می‌شود؟ یعنی گرایش‌ به همسویی یا تقابل با یک حکومت، به این میزان بر روشنایی یا تیرگی ِ احساس‌های آدم‌ها اثر می‌گذارد؟
ریشه‌های این تفاوت وحشتناک، چیست؟ از کجا می‌آید؟ به چه منتهی می‌شود؟ تقابلی تا این حد آشکار، چه جایی برای تردید در پلشتی و پلیدی هر گونه گرایش به ایدئولوژی، حکومت ایدئولوژیک و دستاوردهایش باقی می‌گذارد؟
@amiropouria
بحث بازیگری در هر دو ویدئوی بلندی که درباره‌ی «قاتلان ماه کامل» (مارتین اسکورسیزی، ۲۰۲۳) در کانال یوتوب تقدیم خواهم کرد، بسیار مفصل است و این ویدئو فقط پیش‌درآمدی بر آن به شمار می‌رود. برشی کوتاه که فقط به گذشته‌ی همکاری‌های رابرت دنیرو و لئوناردو دی‌کاپریو می‌پردازد:

https://youtu.be/Kk2_ug1zcDY


@amiropouria
یک ماه از جان باختن داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر به غیر قابل تصورترین شکل ممکن گذشته و ما هنوز نمی‌دانیم آن چه گفتند را باور کنیم یا نه
@amiropouria

یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
یک ماه از جان باختن داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر به غیر قابل تصورترین شکل ممکن گذشته و ما هنوز نمی‌دانیم آن چه گفتند را باور کنیم یا نه @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇

مونا می‌گفت حس می‌کند مادر و پدرش کنارش ایستاده‌اند و وحیده محمدی‌فر و داریوش مهرجویی انگار از قاب آن عکس، او و حضور آزاد و انسانی‌اش را لبخند بر لب، نگاه می‌کردند.
چند ساعت دیگر، یک ماه از آن دقایقی که هر کداممان در این مدت بارها تجسم کرده‌ایم و هرگز باور نکرده‌ایم، می‌گذرد. دقایقی که مهرجویی در درگاه آشپزخانه و محمدی‌فر در اتاق، بر زمین افتاده بودند. هزار بار با خودم فکر کرده‌ام که به هم چه‌ها گفتند، چه‌ها شنیدند، کدامشان زودتر جان سپرد و دیگری چه قدر و چه طور این را دانست، دومی چه قدر بعدتر به او پیوست؟ بعد، از این که به این جزییات فکر کرده‌ام از خودم خجالت می‌کشم و دوباره می‌کوشم به میراث هنری برجای مانده فکر کنم اما بار دیگر ذهن و حسم مرا از این که برایم عادی بشود، باز می‌دارد. عادی شدن غیرعادی‌ترین چیزها، بزرگترین خواسته‌ی جمهوری اسلامی از هر ایرانی‌ست.

به آن نگاهی که ناخواسته یا خواسته، حکومت را معصوم می‌انگارد و بدبینی امثال مرا که در چهار یا پنج ویدئوی مختلف توضیحش دادم، "تئوری توطئه" می‌پندارد، کاری ندارم. حرفم ساده‌تر از حدس دسیسه است: این اتفاقی بود که هر طور رخ داد، حاکمیت ِ متمایل به تهدید و تحدید هنر و فرهنگ، از آن سود برد. با اعلام سریع قاتل/قاتلان و بازسازی صحنه‌ی جرم و توی ویترین گذاشتن آنها به شکل تخمی و باورناپذیر، بر این تأکيد کرد که آن را جنایتی معمولی می‌داند، انگیز‌ه‌های حقیری در ابعاد ۳۰ میلیون تومان و یک جارو برقی برایش قائل است و با طرح این مهملات، هر چه بیشتر از احساس ناامنی نزد مردم و اهل فرهنگ، خرکِیف می‌شود.
در تدارک ویدئوی دیگری در همین زمینه‌ام و برایش نیاز به یک جور نظرسنجی دارم. در ادامه مطرح می‌کنم و خواهشم این است که شرکت بفرمایید. رأی شما به طور ناشناس به بنده خواهد رسید


#داریوش_مهرجویی #وحیده_محمدی_فر #مونا_مهرجویی #قتل #جنایت #قتل_مهرجویی #عادی_سازی_نکنیم
Amir Pouria
https://youtu.be/60Z_b8M46n4 @amiropouria
https://www.youtube.com/watch?v=uUTcsoKL1Zc&t=88s


امیر پوریا منتقد سینمایی و مؤسس این کانال یوتوبی در حضور خود در شبکه‌ی تلویزیونی صدای آمریکا در اواخر آبان ۱۴۰۲ (نیمه‌ی نوامبر ۲۰۲۳) در برنامه‌ی یک‌ساعته‌ی «تریبون اکران» به میزبانی شِپول عباسی درباره‌ی «هشت‌ و نیم» (فدریکو فلینی، ۱۹۶۳) به عنوان فیلم محبوب زندگی خود حرف زد. بخشی از این حرف‌ها را در این جا می‌شنوید که به نوع رویارویی با پیچیدگی این فیلم می‌پردازد. از این مسیر، پوریا به بررسی پدیده‌ی متاسفانه رایج یوتوب فارسی در این روزها می‌رسد: این که خیلی‌ها با استفاده یا سوء استفاده از ساده‌اندیشی یا زودباوری مخاطب، با عبارات فریبنده‌ای مانند «رفع ابهام فیلم»، مفهومی جعلی از نقد به او ارائه می‌دهند که نقد را با تولید «حل‌المسائل» به معنای دبستانی آن، یکی انگاشته!


00:00 فلینی: از فیلم‌های پراحساس اولیه تا فیلم‌های پیچیده‌ی بعدی
00:50 چرا «هشت و نیم» با سلیقه‌ی داستان‌پسند مخاطب ایرانی جور نیست
01:32 یادداشت کامبیز کاهه منتقد باسابقه درباره‌ی «هشت و نیم» فلینی
02:25 چطور می‌شود «هشت و نیم» را فیلم مفرحی دانست
02:57 دیدگاه آلن استون منتقد آمریکایی درباره‌ی فیلم‌های بزرگ
03:45 رایج شدن مهملاتی مثل «رفع ابهام» فیلم در یوتیوب یا یوتوب فارسی
04:11 شوخی معروف علی معلم با تفسیر و «منظور داشتن» فیلم‌ها
04:40 یادی از برنامه‌ی «هنر هفتم» اکبر عالمی
05:10 نمادی مثل تخم مرغ در طویله
05:35 وقتی نمادها را بدون نیاز به تفسیر درک یا حس می‌کنیم
05:50 از نگاه سوزان سانتاگ و «علیه تفسیر» او
06:55 تمایل ذهن ایرانی به تفسیر
07:20 وقتی معلم‌ ادبیات شعر حافظ را معنا می‌کرد
07:50 خلاصه‌ای از داستان «هشت و نیم» و شخصیت اصلی‌اش گوییدو
08:20 نسبتی بین «هشت و نیم»، «هامون» مهرجویی و «آنی هال» وودی آلن
08:50 بیننده به این که فیلم را برایش معنا کنیم، نیازی ندارد
10:00 کمک به بیننده برای این که از رویارویی با دنیای «هشت و نیم» نترسد

@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توماج صالحی: کسی که این روزها به تنهایی نشانه‌ی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که




انقلاب ادامه دارد

@amiropouria

یادداشت کوتاه امیر پوریا را در ادامه بخوانید:
Amir Pouria
توماج صالحی: کسی که این روزها به تنهایی نشانه‌ی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که انقلاب ادامه دارد @amiropouria یادداشت کوتاه امیر پوریا را در ادامه بخوانید:

در آن چه بعد از انقلاب "زن زندگی آزادی" تا به حال سپری شده، احساس‌های بی‌شماری را تجربه کرده‌ایم‌. در خیلی زمینه‌ها به درک و شناختی رسیده‌ایم که پیشتر، نداشتيم.
برای من عمیق‌ترین حس، با شناخت آدم‌هایی شکل می‌گیرد که هر آینه غافلگیرکننده‌تر به چشم می‌آیند. بزرگمردی به اسم توماج صالحی در صدر آنهاست. همه‌ی ما بازداشت‌شدگان فراوانی را می‌شناسیم که بعد از آزاد شدن، در زندان بزرگتری که ایران ِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باشد، بر سر قرارهایی که در زندان کوچک‌تر با حکومت و نمايندگانش گذاشته بودند، ماندند. به کسی نمی‌توان ایراد گرفت. اما می‌توان دید و حیرت و تحسین را به هم آمیخت که توماج با ضبط آن ویدئوی مفصل، تمام آن چه در زندان بر او گذشت و تمام آن چه باید بهش امید داشته باشیم را فاش گفت (با خودمان روراست باشیم: چند نفر از ما به محض دیدن ویدئو و لحن محکم حرف‌هایش تصور کردیم از ایران بیرون زده؟ یعنی فاش‌گویی‌اش تا این اندازه بی‌پروا و شجاعانه بود) و آن را منتشر و صاف توی چشم خون‌افتاده‌ی مریض‌احوال حکومت، فرو کرد. این بار او را غیررسمی و بی‌شک بی‌رحمانه‌تر از یک سال پیش گرفته‌اند. همه می‌دانیم بغض و کینه‌ای که از او دارند را در این نوبت بازداشت، چه عقده‌مندانه بر سرش فرو خواهند ریخت اما این کارشان برای ما و شما، غصه به بار نمی‌آورد. زانوی غم بغل گرفتن و در سکوت به انتظار نشستن ندارد. چون به این نقطه رساندنشان، عزم جزم خود توماج بوده. کسی که این روزها به تنهایی نشانه‌ی بزرگ این واقعیت امیدبخش است که: انقلاب ادامه دارد

#توماج_صالحی #توماج #خاری_در_چشم_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #زندان_های_جمهوری_اسلامی #مهسا_امینی #اعتراض_معلمان #حقوق_معلمان

@amiropouria
مثل همیشه در نیمه‌ی دوم سال، فیلم‌های روز سینمای دنیا زودتر از نیمه‌ی اول سال، قابل تماشا هستند. بیست و ششمین فیلم مارتین اسکورسیزی که ۳ ساعت و ۲۶ دقیقه با تاریخ سینمای مسلط آمریکا و از جمله با جان فورد کبیر، سرشاخ می‌شود، پایش به ایران رسیده و ویدئوی نقد کامل فیلم فردا در کانال یوتوبم آپلود می‌شود.
پیشتر البته‌ ویدئویی برای دیدن "پیش از تماشا"ی فیلم در این کانال آمده که حالا و قبل از نشستن پای خود فیلم، به دردتان می‌خورد. اینجا لینکش را می‌آورم:

برای تماشا در گوشی موبایل:

https://m.youtube.com/watch?v=yXN5LcjstQ8&si=J1sou_geFi_wl1ri

برای تماشا در لپ‌تاپ و کامپیوتر:

https://youtu.be/yXN5LcjstQ8?si=q1nnFSBc_aFuovpa

استقبال بفرمایید تا به اتفاق به استقبال کنجکاوی‌برانگیز‌ترین فیلم سال ۲۰۲۳ برویم.

@amiropouria
یادداشت امیر پوریا درباره‌ی گفتگوی حقارت‌بار خبرگزاری فارس با صادق متجدد/ صادق بوقی که مصداق تازه‌ی "اعتراف اجباری" ست
@amiropouria
متن یادداشت در ادامه می‌آید👇
Amir Pouria
یادداشت امیر پوریا درباره‌ی گفتگوی حقارت‌بار خبرگزاری فارس با صادق متجدد/ صادق بوقی که مصداق تازه‌ی "اعتراف اجباری" ست @amiropouria متن یادداشت در ادامه می‌آید👇
با صادق متجدد (به تلفظ ما گیلک‌ها، "صادُق") مصاحبه کرده‌اند تا بگوید در طول دستگیری، هیچ برخورد تند و بدی با او نداشته‌اند (طبعاً این مصاحبه را به عنوان نوعی "اعتراف اجباری" معکوس و مسالمت‌آمیز، بازنشر نمی‌کنیم اما این جای مصاحبه، بنده‌ی خدا که آشکارا تحت فشار بوده، دقیقاً می‌گوید "حتی یه تار موی مرا دست نزدن. این حرفا چیه، فلان چیه").
معلوم است که این حرف‌ها را شرط پس دادن صفحه‌ی  اینستاگرامی‌ او قرار داده‌اند؛ و تمام دغدغه‌شان این است که او برسد به این که اصرار داشته همه‌ی خانم‌ها روسری‌ بر سر داشته باشند.

برخلاف اخبار منتشرشده، او ماهی‌فروش نیست. در بازار ماهی‌فروشان رشت ِ ما مشهور به "پیله-میدان"، مغازه ندارد. راننده است و گاهی هم پِیک مشتریان ماهی‌فروش‌ها می‌شود. حضورش در بازار کاملاً رفاقتی و عشقی‌ست و با صدا و انرژی ستودنی‌اش، گهگاه آن جا بساط بازار و مردمان در حال گذر را گرم می‌کند. خیلی وقت است که این کار را گاهی می‌کند. اما مردم آگاه و معترض کنونی، حواسشان هست که حکومت متزلزل این روزها هر تجمع اینچنینی را اعتراض یا دست کم دهن‌کجی به خودش می‌گیرد؛ و مردم هم قصدی جز همین ندارند که به سراپای این حاکمیت برینند.
حالا که کنش و نفس گرم صادُق  به گرم کردن دل و بساط پایکوبی یک ملت تبدیل شده، هر چیزی که می‌خواستند با این مصاحبه به مردم منتقل کنند، نقش بر آب است. حالا که از تکرار و همانندسازی هلهله و رقص او و حلقه‌ی اطرافیانش در ویدئوها، کوهستانی مرتفع و بلکه اقیانوسی لایتناهی از ابراز مخالفت با جمهوری اسلامی و در مقابل تبليغات ایدئولوژیک ضدشادی و ضدرقص این حکومت ایستاده و وایرال شده، نه تنها این مصاحبه بلکه کنترل تمام کارها و پُست‌های بعدی صادُق خان بوقی دیگر بی‌فایده است. او در همان ضرب و ریتم قبلی، نقشی تاریخی ایفا کرده و هر گونه تلاش تک‌تک بازداشت‌کنندگان، بازپرس‌ها، بازجو/کارشناس‌ها و بازجو/خبرنگار‌های مصاحبه کننده، آن هم از طرف خبرگزاری سپاهی فارس، در موج عظیمی که به راه افتاده، بی‌اثر خواهد بود.
بگذارید تعارف نکنم و روراست بگویم که ایسنا و ایرنا و این یکی و آن یکی هم در بازتاب همین فریبکاری، فرقی با فارس ندارند. نمونه‌اش هم این که تمام خبرگزاری‌ها و کانال‌های تلگرامی و صفحات اینستاگرامی رسمی و حکومتی، به شکلی یکدست دارند نام او را "صادقی بوقی" می نویسند! انگار مثلاً فامیلی‌اش دوکلمه‌ای‌ست (مثل آخوندی به اسم "محمد صادقی اصفهانی" که معلوم نیست چطور معروف بود به "صادقی تهرانی!).
یعنی اسم صادق بوقی را غلط می‌نویسند تا از ترند شدن بیشترش جلوگیری کنند. روش را ببینید و میزان حقارت را!

متأسفم حضرات/حشرات ناگرامی. این جریان بسیار زیبا و شادمانه از مبارزه‌ی مدنی، دیگر سر ِ باز ايستادن ندارد.

@amiropouria
یک نظرسنجی:

متن در ادامه می‌آید

@amiropouria
Amir Pouria
یک نظرسنجی: متن در ادامه می‌آید @amiropouria
[این متن، به یک نظرسنجی منتهی می‌شود]

تعجب و عصبانیت گروه‌های مختلف مردم از دیدن اخبار این نشست را دیده‌ایم. به نظرم دلیلی جز خود ِ شرکت این سینماگران در جلسه با مقام‌های دولت و ارشاد کنونی ندارد. مردم به حرف‌های اینها کاری ندارند و حتی به این که آنها نماینده‌ی "دولت رئیسی" هستند هم. هر دولت دیگری بود و باشد، سر میز نشستن با عمله‌هایش، هر مثلاً هنرمندی را در نظر مردم، خودفروش جلوه می‌دهد.
اما آیا دارم اینها را می‌گویم تا به این برسم که آی مردم، برویم ببینیم چه گفته‌اند و بعد قضاوت کنيم؟
برایتان خلاصه می‌کنم:
- علی دهکردی: بودجه‌ی سینما جای تأسف دارد
- فریبا کوثری: بازیگران در فشار اقتصادی‌اند و فیلمسازان دنبال چهره‌های جدید می‌روند
- بهرام رادان: باید برای جهان اسلام فیلم تولید کنیم و با یک میلیارد مخاطب مسلمان، به ارزآوری برسیم
- جابر قاسمعلی: سینمای ایران به گردن نظام و انقلاب حق دارد. اما در کانون فیلمنامه‌نویسان جز ۴۰ نفر، بقیه بی‌کارند
- علی سرتیپی: بهای بلیت سینما با پاپ کورن برابر است
- غلامرضا موسوی: ما سینماگران به مردم سوبسید می‌دهیم. باید دولت هم انتظار ما را برآورده کند
- حامد بهداد: این دنیا جهان زشتی‌ست و ما هنرمندان و سینماگران باید در آن امید تولید کنیم. امید و همت را ما پخش می‌کنیم
- ضیا هاشمی: اگر وعده‌های ریاست سازمان برنامه و بودجه محقق شود قول می‌دهم سردیس ایشان را جلوی سازمان سینمایی نصب کنیم
- یکی از "فراز"های سخنان داود منظور معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه: باید با محتوای مناسب، سبک زندگی ایرانی-اسلامی را در فیلم‌ها و سریال‌ها به خوبی آموزش دهیم و آثاری متناسب با فرهنگ اسلامی عرضه کنیم

سينماگران دیگر هم فقط در امتداد همین سهم‌خواهی و "رد کن بیاد" حرف زده‌اند. این موضع، بیش از هر چیز نشان‌دهنده‌ی "امید"ی‌ست که یَک‌یَکیشان به تداوم برقراری این نظام و ادامه‌ی همین آقابالاسری ِ دولت و ارشاد و سازمان سینمایی آن دارند. حتی از یک اشاره به نارضایتی و اعتراض مردم هم خبری نیست. نه‌تنها به اعتراض‌ سیاسی و نافرمانی مدنی اشاره‌ای نشده، بلکه حتی فقط از منظر اقتصادی هم به وضعیت وحشتناک معیشت مردم کاری نداشته‌اند و همه فقط برای خودشان بيشتر خواسته‌اند. حتی بهرام رادان گفته به امید روزی که عبارت "مرفه بی‌درد" دیگر به طعنه به کار نرود.
با این اوصاف، شما بفرمایید که:
بدگویی‌هایی که نثار این بازیگران و سینماگران می‌شود،
@amiropouria

نظرخواهی در ادامه می‌آید 👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چیدمان نبوغ‌آمیزی که می‌بینید، مدتی‌ست در فرودگاه بین‌المللی شهر پراگ که اسمش فرودگاه واتسلاو هاول است، نصب شده. وسایل شخصی هاول را این طور و با این نتیجه‌ی درخشان دیداری، کنار هم چیده‌اند. استاد علاوه بر ماشین تحریر و کتاب و همه‌ی آن چه از یک روشنفکر می‌شود انتظار داشت، ماشین اسباب‌بازی قدیمی هم زیاد داشت و دیدن چندتایی از آنها وسط وسایلش، آدم را خیلی به شخصیت انسانی او نزدیک می‌کرد.

اما واتسلاو هاول که بود و چرا و چطور او هم مثل هر اتفاق انسانی دیگر، مرا یاد وضع و حال مردم خودمان می‌اندازد؟

@amiropouria
در زیر بخوانید:
Amir Pouria
چیدمان نبوغ‌آمیزی که می‌بینید، مدتی‌ست در فرودگاه بین‌المللی شهر پراگ که اسمش فرودگاه واتسلاو هاول است، نصب شده. وسایل شخصی هاول را این طور و با این نتیجه‌ی درخشان دیداری، کنار هم چیده‌اند. استاد علاوه بر ماشین تحریر و کتاب و همه‌ی آن چه از یک روشنفکر می‌شود…
فردا سالگرد درگذشت واتسلاو هاول است. اولین رئیس جمهور جمهوری چک بعد از سقوط کمونیسم. کسی که نخستین رئیس‌ جمهور انتخاب شده توسط مردم در انتخابات آزاد بود. اما پیش از آن که دولتمرد شود، که بود؟ در توصیفش چنین آمده: "نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس و معترض".
در این چند سال که در کشور ِ آزاد ِ دستاورد کوشش‌های او به سر می‌برم، به خصوص در این یک سال و سه ماه که از اعتراض‌های شهریور ۱۴۰۱ می‌گذرد و انقلاب "زن زندگی آزادی" همه‌ی پرده‌ها را بین مردم و حکومت ایران برانداخته، همواره در یک کار درمانده‌ام: وقتی می‌خواهم برای یک هم‌وطن توضیح بدهم که هاول اساساً و از ابتدا سیاستمدار نبود و ریاست‌ جمهوری او مثل این است که فلان شاعر یا متفکر یا هنرمند در ایران بر اثر عمق و شدت مبارزه‌ با رژیم ضدمردمی و میزان همسویی حقیقی با مردم، نزد مردم احترام و رأی داشته باشد، نمی‌توانم حتی یک مثال پیدا کنم! هر وقت هر کسی را مثال زده‌ام و گفته‌ام سپردن سکان کشور آزاد شده به دست واتسلاو هاول مثل این است که فردای براندازی، در ایران ِ ما فلانی بشود رئیس جمهور، خود مثالم به جای نوید آزادی، به دردسر بدل شده! اینجاست که به خودمان می‌گوییم انگار هر‌ چیزی به ایران که می‌رسد، یک جلوه‌ی کج و معوجی از اصلش باقی می‌ماند یا به اجرا درمی‌آید! و از ماست که بر ماست.

@amiropouria
ویدئویی در دست تدارک دارم درباره‌ی دیوانگی داریوش مهرجویی و دیوانه‌بازی‌هایش در زندگی، موسیقی، ساختار، دیالوگ‌ها، میزانسن‌ها و طنز فیلم‌هایش. اما آیا این نگاه به «خوش‌باشی» فیلسوفانه‌ی او در زیست و سینما به معنای گذشتن از فاجعه‌ی مشکوک قتلش است؟ در این پیش‌پرده/تبلیغ که قبل از ویدئوی اصلی آماده‌اش کرده‌ام به این سؤال، پاسخ می‌دهم:


https://youtu.be/pZkMO7oJI7s


@amiropouria
وقتی بیضایی از فراموشی حرف می‌زند، از چه حرف می‌زند/ یادداشت امیر پوریا درباره‌ی جنبه‌های تازه و تعیین‌کننده‌ای از فاجعه‌ی قتل داریوش مهرجویی و سکوت مرگبار رسانه‌های داخلی

@amiropouria

متن یادداشت در ادامه می‌آید👇
Amir Pouria
وقتی بیضایی از فراموشی حرف می‌زند، از چه حرف می‌زند/ یادداشت امیر پوریا درباره‌ی جنبه‌های تازه و تعیین‌کننده‌ای از فاجعه‌ی قتل داریوش مهرجویی و سکوت مرگبار رسانه‌های داخلی @amiropouria متن یادداشت در ادامه می‌آید👇
یادداشت امیر پوریا:

در این چند روز دو مصاحبه‌ی بسیار مهم از رادیو فردا در زمینه‌ی فرهنگ و هنر منتشر شد که شاید باید بیشترین بازتاب را در بین اخبار فرهنگی و سینمایی ما می‌یافت: حرف‌های دکتر اکبر محمدی‌فر برادر زنده‌یاد وحیده محمدی‌فر در مصاحبه‌ی مهدی طاهباز با او و حرف‌های بهرام بیضایی بزرگ به مناسبت زادروز هشتاد و پنجمش در مصاحبه‌ی بابک غفوری آذر با او.

اولی بعد از لاطائلاتی که از سوی رسانه‌های داخلی به عنوان انگیزه‌های قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر مطرح شده بود، تا امروز تعیین‌کننده‌ترین نکات را در این زمینه مطرح می‌کند. برادر یکی از دو قربانی فجیع‌ترین قتل سینماگران در تاریخ ما به صراحت می‌گوید که گروهی موازی با پلیس، اخبار تخریبی می‌پراکندند، احتمالاً بعد از قتل و خروج قاتلان وارد خانه شدند و سر مقتوله را در حالت به‌خصوصی قرار دادند و لباس بر تن مقتول کردند، عکس‌های اجساد را همان‌ها گرفتند و نشر دادند و شایعاتی مثل کینه‌ی کریم از خانواده‌ی مهرجویی برای انحراف اذهان عمومی و فروکاستن انگیزه‌ی قتل به دلایلی سخیف و غیرواقعی، از گور همان‌ها بلند شد.
دکتر محمدی‌فر تأکيد می‌کند که او و خانواده‌ها این قتل را "ارعابی" می‌دانند و معتقدند از کار افتادن دوربین‌های متعدد مجتمع محل سکونت قربانیان، نقش عجیب و غریب خبرگزاری حکومتی «رکنا» در انتشار اخبار کذب و عکس‌های پیکر مقتولان، پیشاپیش لو دادن کریم توسط خودش، نوع صدور کیفرخواست و انگیزه‌هایی که قوه قضاییه و نیروی انتظامی به چهار قاتل نسبت داده‌اند، همگی مضحک و ارتکاب قتل بدون وجود آمران دیگر، ناممکن است.

اما شما بازتاب این حرف‌های بسیار کلیدی را جز در خود رادیو فردا که این گفتگوها در آن انجام شد، کجا دیدید؟ کدامتان تا قبل از این خلاصه‌نویسی من، از آن باخبر بودید؟ این حرف‌ها مبنای کدام پیگیری کانون‌های صنفی سینمایی یا رسانه‌های جمعی قرار گرفت؟ چه دادخواهی دوباره‌ای بر اساس آن پایه‌ریزی شد؟ مطلقاً هیچ.

اينجاست که به مهمترین نکته‌ی مصاحبه‌ی دومی می‌رسیم: وقتی بهرام بیضایی از "فراموشی" در جایگاه عارضه‌ای عمومی در میان ما ایرانیان حرف می‌زند، دارد به این اشاره می‌کند که شرایط حاکم بر زندگی ما به واسطه‌ی حکومتی که همه چیز را در کنترل خود می‌گیرد، از زندگی به ذهن‌هامان راه پیدا کرده و باعث شده حتی در صورت یادآوری اتفاقاتی به مهابت خطای پزشکی در فقدان عباس کیارستمی، خودکشی کیومرث پوراحمد یا کاردآجین شدن مهرجویی و همسرش، رویکردمان بیشتر به سوگواری شبیه باشد تا تظلم‌خواهی. از دل ِ آهی که می‌کشیم، «ای بابا» و «چه روزگاری شده» بیشتر برآید تا «یعنی چی؟» یا «تا روشن شدن واقعیت، نباید کوتاه اومد».

احتمالاً خواهید فرمود ای آقا، چه دل خجسته‌ای داری. مگر با پرسش و مطالبه‌گری من و ما و کانون کارگردانان و خانه‌ی سینما و بازماندگان و اصلاً تمام جامعه‌ی فرهنگی کشور، این مجموعه و نهادهای دست اندرکار و زیردستانش واقعیت را به مردم اعلام می‌کنند؟ حق دارید اما همین است که آن روحیه‌ی فراموشی تدریجی را مسری می‌سازد: اول به نظرمان می‌آید کسی که مدام پی می‌گیرد و به آن چه اعلام شده، اعتراض و حتی آن را مسخره می‌کند، زیادی حساس شده. بعد کم کم او را «دایی جان ناپلئون» و دچار توهم توطئه می‌خوانیم، بعد اساساً پیشنهادی جز پذیرش اوضاع موجود و کنار آمدن با آن به او نداریم. یعنی حرفمان به او عین حرف حکومت می‌شود. وقتی می‌گویم حکومت کنترل همه چیز را در دست گرفته، مقصودم قدرتمند دانستن ابزار کنترلش نیست. بلکه از جمله همین را می‌گویم که از فرط وقاحت در دروغ‌سازی و از شدت ناامیدی مردم در دستیابی به حقیقت، همه را از مطالبه‌ی مدنی مأیوس می‌کند و فقط به یادآوری‌های صرف در محیط مَجازی می‌کشاند که در نهایت، به دلیل تک‌مضراب‌های پراکنده، بی‌اثر است.

بیضایی در جایی از مصاحبه‌ی مورد اشاره، از این می‌گوید که دولت دوم محمد خاتمی بعد از برد محمود احمدی نژاد در انتخابات سال ۸۴ پیش از آن که جایش را به دولت بعدی بدهد، نمایش «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین» نوشته و کار بهرام بیضایی را که با مجوز خودش (یعنی دولت خاتمی) بر صحنه ی تالار اصلی تئاتر شهر بود، متوقف کرد! این رویکرد را بعدها از دولت حسن روحانی هم دیدیم که در برخورد با هر انتقادی علیه احمدی نژاد، چنان بگیر و ببندی می‌کرد که انگار از خود ماموتی هم بیشتر روی ماموتی تعصب دارد!

مفهومی که بیضایی از آن سخن می‌گوید، جایی معنای خود را جلوه‌گر می‌کند که ببینیم ما به دلایل گوناگون، کجاها از جنس دولت‌های خاتمی و روحانی عمل می‌کنیم. یعنی حتی خودمان از پست‌ترین سانسورچی‌ها هم سانسوری‌تر رفتار می‌کنیم.
@amiropouria

ادامه‌ی یادداشت در زیر👇