Amir Pouria
1.96K subscribers
1.11K photos
401 videos
108 files
407 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
درباره‌ی ممنوع‌الکاری جمشید آریا در نیمه‌ی دهه‌ی شصت و تغییر نام او به جمشید هاشمپور
@amiropouria

یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
Photo
برای این که ببينيد این پُست درباره‌ی چیست، اول نوشته‌های دو اسلاید چهارم و پنجم را بخوانید. بخشی از متنی‌ست که دوستان یکی از صفحه‌های اینستاگرامی پرمخاطب سینمایی پریروز منتشر کردند. مناسبتش هم خبر ترمیم کپی فیلم "مادر" (علی حاتمی، ۱۳۶۸) بود. انصافاً هم نقل خاطره‌ی جالبی‌ست و خوب می‌توانم تجسم کنم آدم قصه‌گو و خوش‌مشربی مثل زنده‌یاد امین تارخ، با چه شوق و خنده‌هایی تعریفش می‌کرد.
ولی نکته در دیالوگی‌ست که همیشه از فیلم "باغ‌های کندلوس" (ایرج کریمی، ۱۳۹۵) نقل می‌کنم: "وقتی آدم یه چیزی رو فهمید، دیگه نمی‌تونه نفهمه". یعنی بعد از درک چیزی، نمی‌شود به زمان پیش از درک آن برگشت.‌ این است که برای ما و برای بيشتر مردم ایران امروز، دیگر نمی‌شود چنین خاطره‌ای را صرفاً شنیدنی توصیف کرد. بلکه مکث بر دلیل ممنوعیت جمشید هاشمپور و این نوع عجیب رفع ممنوع‌الکاری او در آن سال های دهه‌ی ۱۳۶۰، از "بامزگی" این خاطره، مهم‌تر می‌شود.

هاشمپور نام شناسنامه‌ای ِ بازیگری بود که پیش از آن بیشتر به عنوان‌ بازیگر تخصصی فیلم‌های اکشن‌ و با نام هنری/مستعار "جمشید آریا" شناخته می‌شد. حتی اگر بگوییم فیلم اکشن به معنای درست ژانری‌ و جهانی (بخوانید آمریکایی) آن در ایران نداشتیم، به هر حال حضور او با توجه به آمادگی بدنی و سوابق رزمی‌کاری، احتمال سکانس‌های پرتحرک درگیری را در فیلم افزایش می‌داد و چون "نگاه" و میمیک سینمایی و درستی هم داشت، نتیجه‌ی کار فقط به حرکات بدنی او محدود نمی‌شد و کاریزما و گیرایی ِ محسوسی در نقش‌ها و حضورش پدید می‌آمد.
اما حضرات و حشرات معاونت سینمایی وزارت ارشاد اواسط دهه‌ی شصت و بازوی اجرایی و "پول‌دونی" آن یعنی بنیاد سینمایی فارابی، جمشید آریا را غیرمجاز اعلام کردند! گفتند وقتی او با سر تراشیده وارد فضای فیلم می‌شود و پای "بزن بزن" (تلقی بچه‌دبستانی از ژانر اکشن) وسط می‌آید، "فرهنگ منحط غربی" و "هیجان کاذب" به سینمای ایران راه می‌یابد و این با اهداف و آرمان‌های "انقلاب اسلامی" در تعارض است!
با این اعلام ممنوعیت، عملاً آب توبه بر سر براق  جمشید آریا ریختند، او را به استفاده از اسمی غیر از آن که عامل شهرتش بود واداشتند (همان طور که سعید راد را به "احمد حق‌پرست راد" برگرداندند) و مودار شدن و "بزن بکش" نکردن را شرط بازگشت به کار آریا که دیگر هاشمپور شده بود، معرفی کردند.
در فیلم‌هایی مثل "مادر" (باز با سر تراشیده ولی زیر لباس عربی)، "عشق و مرگ" (با کلاه‌گیس و در نقش یک پزشک) و بعد هم "پرده‌ی آخر" (با شکل کلاسیک سر بی‌مو که موهای کنار و دور سر درآمده)، او درخشید و در این سومی، بیان عالی‌اش را هم در صدابرداری صحنه و بدون دوبلور، به رخ کشید. اما  اساساً چرا باید مجموعه‌ی مدیریت سینمایی یک کشور خود را تا این اندازه قیّم مردم بداند و تصور کند لاطائلات شعارهای بعد از نماز جمعه باید به دستورالعملی برای غلط و درست دانستن ژانرهای سینمایی بدل شود و گریم و استایل یک بازیگر در تناسب با یک ژانر و حتی نام تیتراژی‌ او، غیرمجاز نام گیرد! او را ممنوع‌الکار کنند و بعد با شرط و شروطی که اقتضای داستان فیلم‌ها و انتخاب درست بازیگر و گریم را نادیده می‌گیرد، مرحمت فرموده و بهش اجازه‌ی بازگشت به کار بدهند!
و از این باورنکردنی‌تر: تمام فیلم‌هایی که آریا در آنها با شمایل مشهور سرِ تراشیده حاضر شده، بعد از انقلاب تولید شده بودند! تا پیش از "خط قرمز" (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۹)، او در فیلم‌های پیش از انقلابش مو داشت‌. نمونه‌اش فیلم "ایولله" (منوچهر نوذری، ۱۳۵۰) که جمشید آریایش را در اسلاید ششم می‌بینید. فیلم‌هایی که شمایل سر براق او را جا انداخت  از "تیغ و ابریشم" (کیمیایی، ۱۳۶۴) تا "یوزپلنگ"(ساموئل خاچیکیان، ۱۳۶۴)، از "نقطه ضعف" (محمدرضا اعلامی، ۱۳۶۲) و "بالاش" (اکبر صادقی، ۱۳۶۳) تا نقش مشهور و تیپیکال زینال بندری در "تاراج" (ایرج قادری، ۱۳۶۳)، همه در همین سینمای کوفتی ِ بعد از انقلاب ۵۷ تولید و با نام آریا در تیتراژ و پوسترشان اکران شده بودند. پس دعوای مدیران سینمایی نیمه‌ی دهه‌ی شصت با مدیران دو سه سال قبل از خودشان چه بود که کاسه و کوزه‌ی تغییر سلیقه‌ای ِ معیارهایشان را بر سر بی‌حفاظ بازیگری که در ابعاد سینمای ایران، ستاره شده بود، کوفتند؟ از این مضحک‌تر آن که بیشتر این مدیران با دو سه سال قبل، یکی بودند!  یعنی به جای ابراز ندامت و توبه از محصولات دوران مدیریت خودشان، بازیگر را برای شمایل ستاره‌ای مشهورشده‌اش مجازات می‌کردند!

تصور می‌کنید تفکر ارشاد امروز، بهتر شده؟ تغییری کرده؟ از نابینایی و ناشنوایی مدیرانش نسبت به احوال جامعه و نارضایتی و اعتراض مردم، نمی‌بینید که نابخردتر، ریاکارتر، ضدانسان‌تر و برای نگهداری میزشان، حقیرتر شده‌اند؟

@amiropouria
در توضیح بخش کوتاهی از مقاله‌ی مفصلم در شماره‌ی سوم نشریه‌ی "دفترهای پیشاسقوط"
@amiropouria
متن در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
در توضیح بخش کوتاهی از مقاله‌ی مفصلم در شماره‌ی سوم نشریه‌ی "دفترهای پیشاسقوط" @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇
دو عکس بالا، من هستم! در سال‌های نوجوانی. یادم است که یکی از بچه‌های فامیل چندین سال پیش به محض دیدن یکی از این دو عکس گفت: "شهید امیر پوریا"!

اگر تعارف را کنار بگذاریم، بیشترمان شوخی او را قبول داریم. اما چرا؟

دو عکس پایین، روی جلد و پشت جلد شماره‌ی سوم نشریه‌ی "دفترهای پیشاسقوط" را نشان می‌دهد‌. از روز اول شکل‌گیری آن به کوشش تینوش نظم‌جو و نشر ناکجا در پاریس، عنوان این نشریه را می‌ستودم. طنین امیدبخش و وجدآوری دارد که بدانی این نشریه از حالا و پیشاپیش، سقوط نظام تمامیت‌طلب، غیرانسانی و ضدمردمی جمهوری اسلامی را در دفترهایش مشق می‌کند.

اما ربط این عکس‌ها به هم: در مقاله‌ی مفصلی که در همین شماره‌ی سوم "دفترهای پیشاسقوط" منتشر شده، در کنار خیلی موضوع‌های دیگر، از جمله به این هم پرداخته‌ام؛ که چرا ما تصویر و تصور مشخصی از شهید داریم؟ چرا و چگونه جمهوری اسلامی موفق شد از این کلمه، مفهومی یکسر ایدئولوژیک، سیاسی و در جهت شعارهای خودش جا بیاندازد؟ چطور این مفهوم را هم مصادره و مال خود کرد؟

چرا وقتی کلمه‌ی شهید به زبان می‌آید، ایرانیان ِ سراسر دنیا اولش یاد چهره‌ها و نمونه‌هایی می‌افتند که هیچ شبیه مهسا و نیکا و حدیث و مهرشاد و آرنیکا و سارینا و حنانه و ابوالفضل (آدینه زاده) و نیما (شفیق‌دوست) نیست؟ و وقتی ما و خانواده‌های داغدار به این جوان‌ها و نوجوان‌های معترض جان‌باخته می‌گوییم شهید، چه مفهومی در ذهن داریم؟
هدفم از این که این عکس‌های عهد بوقم را رونمایی کردم، تبلیغ این نشریه‌ی ارزشمند است. هر یک نفرتان که با معرفی من به سراغش برود، حس می‌کنم چراغی برافروخته‌ام. روش دریافتش در ایران و در بیرون از ایران، طبعاً با هم فرق می‌کند و همه را در سایت نشر ناکجا می‌توانید خیلی راحت پیدا کنید. کافی‌ست با تمام مشکلات وحشتناک اینترنت در ایران، سایت نشرناکجا را در گوگل یا هر موتور سرچ دیگر، جستجو و پیدا کنید.
https://www.naakojaaketab.com/

هر کس مقاله‌ام را خواند، خبری بدهد‌. برای واکنش‌های هر کس که آن را به طور کامل می‌خواند، اشتیاق زیادی دارم. اصلاً نمی‌توانید شدت این شوق را تصور کنيد. چون دیگر هیچ نقاب و خودسانسوری و تعارفی در کار نبوده و اینجا نظر واقعی خود خود خودم را نوشته‌ام.

@amiropouria
#زن_زندگی_آزادی
#دفترهای_پیشاسقوط
#نشر_ناکجا
#شهید
#عمامه_پرانی
#مهسا_امینی
"زن زندگی آزادی" با فریادهای اشکان خطیبی:


https://youtu.be/h6hJGgy7SEI


@amiropouria
متن را در صفحه‌ی طاهره سعیدی همسر جعفر پناهی دیدم. حالا آن را در حالی اینجا بازنشر می‌کنم که میان غم ِ تلخی ِ روزافزون شرایط جعفر در زندان و تحسین ِ شهامت ِ او، سردرگم و حیرانم. اما این را خوب می‌فهمم که چه ناچاری و بن‌بستی برایش ساخته‌اند تا مجبور به چنین تصمیمی شده‌. آن نقطه از متن که می‌گوید "عزیزترین دارایی‌ام، جانم"، آتش به جانم می‌زند...

@amiropouria

متن اعلام به قلم خود جعفر پناهی در ادامه می‌آید 👇



#جعفر_پناهی
Amir Pouria
متن را در صفحه‌ی طاهره سعیدی همسر جعفر پناهی دیدم. حالا آن را در حالی اینجا بازنشر می‌کنم که میان غم ِ تلخی ِ روزافزون شرایط جعفر در زندان و تحسین ِ شهامت ِ او، سردرگم و حیرانم. اما این را خوب می‌فهمم که چه ناچاری و بن‌بستی برایش ساخته‌اند تا مجبور به چنین…
اعلام اعتصاب غذای خشک جعفر پناهی

بیست تیر سال جاری در اعتراض به بازداشت دو نفر از همکاران عزیزمان آقایان محمد رسول‌اف و مصطفی آل‌احمد، به همراه جمعی از سینماگران مقابل زندان اوین گرد هم آمده و قرار شد تعدادی از ما  و وکلای همکاران بازداشتی وارد دادسرای اوین شده و در کمال آرامش با مقامات ذیربط و بازپرس مربوطه مشغول گفت‌وگو بودیم که ماموری پیش آمد و مرا نزد قاضی شعبه‌ی یک اجرای احکام اوین برد. قاضی جوان بدون مقدمه گفت: "در آسمان‌ها دنبالت می‌گشتیم، اینجا پیدایت کردیم. شما بازداشت هستید!" به این ترتیب برای اجرای حکمی  که یازده سال از صدور آن می‌گذشت بازداشت و به زندان اوین منتقل شدم. طبق قانونی که در سال هشتاد و هشت به سبب آن بازداشت شدم' با گذشت بیش از  ده ‌سال از عدم اجرای یک حکم، آن حکم مشمول مرور زمان شده و غیر قابل اجرا می‌شود. از این‌رو این بازداشت بیشتر از آن که اجرای یک حکم قضایی باشد شبیه راهزنی و گروگان‌گیری بود. با آن که بازداشتم از اساس غیرقانونی بود وکلای محترم با طرح اعاده دادرسی در دیوان عالی کشور یعنی بالاترین مرجع رسیدگی به پرونده‌های قضایی موفق شدند در تاریخ بیست و سوم‌ مهر سال جاری حکم صادره در سال نود را نقض کرده تا برای رسیدگی مجدد به شعبه‌ی هم عرض ارجاع شود. به این ترتیب طبق قانون با پذیرفته شدن درخواست اعاده دادرسی و نقض حکم، پرونده به شعبه هم عرض ارجاع و می بایست با صدور قرار وثیقه بلافاصله آزاد می‌شدم؛ درحالی که شاهدیم از زمان بازداشت تا به دار آویختن جوانان بی‌گناه وطنمان کمتر از سی روز به طول می‌انجامد، انتقال پرونده من با دخالت نیروهایی امنیتی، به شعبه هم عرض بیش از صد روز به طول انجامید.
با توجه به صراحت قانون در موارد نقض حکم در دیوان عالی کشور، قاضی شعبه‌ی هم عرض موظف بود تا به محض ارجاع پرونده به آن شعبه با صدور قرار وثیقه اینجانب را آزاد کند با اینحال با صدور قرار وثیقه سنگین در عمل بعد از ماه‌ها بازداشت غیر قانونی، بازهم با بهانه تراشی‌های مکرر و هر روزه نهادهای امنیتی در زندان نگه داشته شدم.
آنچه مسلم است رفتارهای قلدر مآبانه و فرا قانونی نهاد امنیتی و تسلیم بی چون و چرای مقامات قضایی بار دیگر نشان می‌دهد اجرای قوانین گزینشی و سلیقه‌ای
تنها بهانه‌ای برای سرکوب است. با آنکه می‌دانستم دستگاه قضایی و نهادهای امنیتی اراده‌ای برای اجرای قانون( که از آن دم میزنند) ندارند اما به احترام وکلا و دوستانم همه راه‌های قانونی را جهت احقاق حق خود طی نمودم؛ امروز  مانند بسیاری از  مردم گرفتار ایران چاره‌ای ندارم جز با عزیزترین دارایی‌ام، یعنی جانم، به این رفتارهای غیر انسانی اعتراض کنم.
لذا قاطعانه اعلام می‌کنم‌ در اعتراض به رفتارهای فراقانونی و غیر انسانی دستگاه قضایی و امنیتی و این گروگان گیری محرز از  بامداد روز دوازدهم بهمن دست به اعتصابات غذای خشک زده و تا زمان آزادی، از خوردن و آشامیدن هرگونه غذا و مصرف دارو امتناع می‌کنم. آنقدر در این وضعیت باقی خواهم ماند، تا شاید جسم بی‌جانم از زندان رهایی یابد.

با تقدیم عشق به ایران و مردم سرزمینم/
جعفر پناهی

@amiropouria
نیمی از فیلمسازان خارجی اعلام شده برای جشنواره فجر خواستار خروج فیلم‌هایشان شدند

از ۸ فیلم خارجی که برای نمایش در بخش جشنواره جشنواره‌ها اعلام شد سازندگان ۴ فیلم در مدت کمتر از ۱۸ ساعت از زمان اعلام، خواستار خروج فیلمشان از فجر شده‌اند. احتمال افزایش تعداد این فیلمسازان در ساعت‌های آینده وجود دارد.
این یک آبروریزی مطلق و تمام عیار برای برگزارکنندگان جشنواره فیلم فجر محسوب می‌شود.
@babakgha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ادامه حملات و تهدیدهای سینماگران بخاطر تحریم جشنواره فجر، یکشنبه شب ابولقاسم طالبی، سازنده فیلم «قلاده‌های طلا» و عضو پیشین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در تلویزیون جمهوری اسلامی با حمله به زنان سینماگر، تعریضی توهین‌ آمیز به آنها کرد.
@babakgha
Amir Pouria
در ادامه حملات و تهدیدهای سینماگران بخاطر تحریم جشنواره فجر، یکشنبه شب ابولقاسم طالبی، سازنده فیلم «قلاده‌های طلا» و عضو پیشین وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در تلویزیون جمهوری اسلامی با حمله به زنان سینماگر، تعریضی توهین‌ آمیز به آنها کرد. @babakgha
یادداشت امیر پوریا در واکنش به ترهات ابوالقاسم طالبی و تأیید آن از سوی بهروز افخمی در برنامه‌ی ضدسینمایی "هفت" ویژه‌ی چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر:


آقای بهروز خان، اصلاً هیچ کاری به این ندارم که شما چه طور به چنین خفّت و بلاهتی دچار شدی. چی به روزت اومده که از اون سطح معاشرین و مطالعاتی که زمانی داشتی، از سطح طنز و شوخی‌های اونها رسیدی به ذوقمرگ شدن و این طور قهقهه زدن با شوخی شنیع این مترسک با زن، زنان، زنانگی و مرحله‌ای زیبا و طبیعی از زنانگی.
به این هم کاری ندارم که به عنوان مجری باید به مردک گوشزد می‌کردی که خفه بشه. حالا دیگه نیمه‌ی دوم دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد یعنی دوران فریب‌خوردگی ما با شکلات بدمزه ولی خوش‌بسته‌بندی ِ اصلاحات نیست که یاوه‌های امشبش فردا فقط "تیتر روزنامه"ها بشه، بلکه در توییتر فارسی و شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های بیرون از ایران و حجم ده‌ها میلیونی مخاطبانشون، به صُلابه‌ش می‌کِشن.

اما سؤالم ازت خیلی ساده و لاتی و در عین حال بچگونه‌ست آقای بهروز خان! به فرض که همیشه همین قدر از مردم دور و جدا بودی و هیچ وقت توی کوچه بازی نکردی.
ولی تو مگه توی ایران خودمون مدرسه نرفتی؟ مگه مثل تمام ما پسرهای مدرسه‌رفته در ایران، کلمه‌ی "خایه‌مال" رو بار اول توی کوچه یا مدرسه نشنیدی؟ مگه ندیدی و نفهمیدی به کی‌ها می‌گن خایه‌مال؟ مگه ضرب‌المثل‌های طلایی و طنازانه‌ای مثل "خایه‌مالا آخر فیلم می‌میرن" که یکی از فرمول‌های کلیشه‌ای جاافتاده‌ی فیلم‌های جاسوسی یا جنگی رو خیلی لاتی و خاکی تبیین می‌کرد، به گوشِت نخورده؟ مگه حالیت نشد که این کار، ضدارزش به حساب میاد؟ چه وقتی توی یه کلاس واسه یه معلم، خایه‌مالی و خبرچینی و چاپلوسی کنی، چه وقتی این طور ملعبه و ملیجک ِ سیستمی بشی که می‌دونی تا مغز استخونش فاسد و ضدهنر و ضدانسانیت و ضدآزادی بوده و هست. پس چرا، به چه هدفی و برای به دست آوردن ِ چی، خایه‌مالی می‌کنی؟ تا کِی و تا کجا می‌خوای در لجنزاری که برای خودت خریداری کردی، فرو بری؟ این جور وقت‌ها توی مدرسه از امثال تو می‌پرسیدیم: پوست دستت نرفت؟!
شاید هزاران هزار نفر به لیچارهای ضدزن و ضدانسانی شما دوتا، واکنش‌های مؤدبانه نشون بدن. ولی من یکی این یه بار دیگه باید اون بیت شعر معروف دبیرستانی رو یادت بندازم که بعیده کس دیگری این دور و برها نقلش کنه: خایه‌مالان در جهان، صنعتگرند/ خایه می‌مالند ولی خیلی خرند!

@amiropouria
برای شروین و حال این روزها و شب‌هایش

@amiropouria

یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
برای شروین و حال این روزها و شب‌هایش @amiropouria یادداشت امیر پوریا در ادامه می‌آید 👇
زیباست. وجدآور است. ملی‌ست. مردم فقط بابت یک موفقيت بین‌المللی هنری خوشحال نشدند، بلکه به رسیدن صدای اعتراضشان به تمام جهان فکر کردند.

اما خودمانیم، چطور می‌شود باور کرد در جهانی با این ادعای آزادی و برابری آدم‌ها و نژادها، جوانی را که جایزه‌ای در این سطح جهانی گرفته، در شهر و کشورش نه‌تنها محبوس بلکه حتی ناچار به نگفتن و ننوشتن و نساختن و نخواندن کنند؟ او خلاق و بامزه و کم‌گو و به‌جاگوست که نوشته "ما بردیم". ولی واقعاً اگر من و شما مثلاً به برادرمان در حد یک بحث خانگی درهر موردی بتوپیم و او جایزه‌ی گرَمی گرفته باشد، حق ندارد با مشت یا دست‌کم با خنده توی پوزمان بزند و بگوید آخه بزمجه، بوزینه، می‌دونی من در چه سطح و ابعادی مطرح شدم؟ به من تشر می‌زنی؟!

چطور می‌شود در جهانی با این ادعاها، یک نفر را به شرط سکوت، از زندان بیرون بیاورند و همسر رئیس‌جمهور آمریکا اختصاص بزرگترین جایزه‌ی موسیقی دنیا به او را به دلیل تأثیرش بر تحولات اجتماعی، اعلام کند ولی خودش همچنان نتواند در این زمینه یک مصاحبه، یک اظهارنظر، یک جشن کوچک محلی داشته باشد؟ در حالی که یک ملت حاضر بود بابت کار پیشرو، هم غم‌انگیز و هم انگیزه‌بخش او در فهرست کردن مهم‌ترین "برای"های دور اول اعتراض‌های مردم، برای شروین حاجی‌پور پایکوبی ملی به راه بیاندازد.
به فهرست بی‌پایان آن چیزهایی که برایش سقوط جمهوری اسلامی را می‌خواهیم، احساس عجیب این شب و روزهای شروین را هم اضافه می‌کنیم؛ که میلیون‌ها نفر به او افتخار می‌کنند اما خودش نمی‌تواند حتی به یک نفر از این همه، بگوید ممنونم یا "کنارتون هستم". ولی همه می‌دانیم که هست.
@amiropouria

#شروین_حاجی_پور
#شروین
#شروین_حاجی_آقاپور
#شروین_حاجی_آقا_پور
#جایزه_گرمی
#برای_آزادی
#زن_زندگی_آزادی
#برای
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این ویدئوی ۵ دقیقه‌ای، بخشی از حرف‌های خانم پانته‌آ بهرام است. ویدئوی کامل و ۸ دقیقه‌ای را در صفحه‌ی خود او ببینید:
https://www.instagram.com/reel/CoUsFECqpxg/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

و شرحی بر نکته‌ی اصلی حرف‌هایش را در ادامه بخوانيد:
@amiropouria
Amir Pouria
این ویدئوی ۵ دقیقه‌ای، بخشی از حرف‌های خانم پانته‌آ بهرام است. ویدئوی کامل و ۸ دقیقه‌ای را در صفحه‌ی خود او ببینید: https://www.instagram.com/reel/CoUsFECqpxg/?igshid=YmMyMTA2M2Y= و شرحی بر نکته‌ی اصلی حرف‌هایش را در ادامه بخوانيد: @amiropouria
‌‌یادداشت امیر پوریا:


ساده‌انگاری‌ست اگر گمان کنیم آن چه پانته‌آ بهرام می‌گوید فقط جوابیه‌ای به تُرَّهات ابوالقاسم طالبی و خنده‌های روی پوز بهروز افخمی‌ست. او دارد به ریشه‌ی اعتراض‌های امسال مردم اشاره می‌کند که قدمتی چنددهه‌ای در ذهن‌ها و حس‌ها داشته و بعد از سال‌ها و بارها ابراز جسته و گریخته، دیگر به طور همگانی آشکار شده‌. با شنيدن خاطره‌ی تلخ او از سال ۱۳۷۲، هر کداممان در هر سن و نسلی که باشیم، می‌توانیم در لحظه خاطرات پرشماری به یاد آوریم از برخوردهای تحمیلی، تحکم‌آمیز، سرکوبگرانه و چندش‌آور رده‌های مختلف افراد و نهادهای وصل به جمهوری اسلامی، از حراست دانشگاه‌ها و سازمان‌های گوناگون و انجمن اسلامی‌ها تا کمیته و ایست-بازرسی و پاسگاه نیروهای ضدامنیتی و ضدانتظامی. از تحقیر و توهین و سیلی و تهدید و بازداشت بابت همراه داشتن مشروب تا همراهی با جنس مقابل تا دورانی که نوار کاست و ویدئو و سی‌دی به‌تنهایی جرم انگاشته می‌شد! و تمام اینها برای زنان، بابت فشار همیشگی حجاب اجباری، چند برابر بود. وضعیتی که هر کس سنش بیشتر است، سال‌های طولانی‌تری در حال تحمل آن بوده و حالا طبعاً حق دارد با خشمی شدیدتر، آن "تکه-پارچه" را کنار بیاندازد.
آن چه در پس حرف‌های خانم بهرام جای توجه دارد، رشد تدریجی درخت تناور خشم مردم است که برای برخی از ما با از دست رفتن تمام سال‌های جوانی و فرصت‌های برنگشتنی آن همراه شده و جسارت یا قطع امید یا به سیم آخر زدن، تازه خودش را نشان داده.
خودفریبی و غفلت بلاهت‌بار حامیان ناچیز حکومت، نتیجه‌ی در نظر نگرفتن همین قدمت نارضایتی و تهوع مردم از صدر تا ذیل این سیستم است. دون‌پایه‌ترین اعضای این اتحادیه‌ی ابلهان در قالب جوجه-سایبری‌ها می‌کوشند در شبکه‌های اجتماعی اینجا و آنجا کامنتی بگذارند تا به نظر نیاید همه‌ی مردم خواهان اتمام این حکومت‌اند. از روش‌های نخ‌نمای آنان، یکی هم این است که بگویند اعتراض‌ها تمام شده و کف خیابان دیگر خبری نیست. این همان خودفریبی‌ست که گفتم. نمی‌خواهند بپذیرند که دیگر پرده برافتاده و اطمینان حاکمیت به نفرت تمام‌عیار مردم، از هر دوره‌ی دیگری بیشتر شده و این، نیازی به تکرار شعارها در خیابان‌ها یا جلوی پنجره‌ی خانه‌ها ندارد. این وضعیت به دلیل همین قدمت و ریشه‌داری ِ نفرت، وضعیتی بی‌بازگشت است. برای هر کسی از خیلی خیلی قبل شروع شده و فقط زمان ابراز آن، زمان جرأت پیدا کردن، زمان قطع امید کردن، زمان زدن به سیم آخر، دیر و زود داشته و دارد.
حالا و با این توضیح، آن بخش از اعضای دانه‌درشت اتحادیه‌ی ابلهان که گهگاه پشت تریبون‌ها می‌گویند "مخالفان، مرگ مهسا امینی را بهانه کردند"، خوب است به این جملات خانم بهرام فکر کنند: "این ترومایی‌ست که سال‌هاست داریم تحمل می‌کنیم".
@amiropouria

#پانته_آ_بهرام
#زندگی_نرمال
#زن_زندگی_آزادی
#حجاب_اجباری
#نه_به_حجاب_اجباری
#مهسا_امینی
#مهساامینی
#ژینا_امینی
شروین عزیز

دیگر کسی گول بازی پلشت تحمیل را نمی‌خورد. خیالت راحت...


[عکس رؤیاپردازانه و زیبا را از صفحه‌‌ی امیر خیراندیش، گرافیست، برداشتم]
@amirpouria

یادداشت امیر پوریا درباره‌ی توئیت منسوب به شروین حاجی‌پور در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
شروین عزیز دیگر کسی گول بازی پلشت تحمیل را نمی‌خورد. خیالت راحت... [عکس رؤیاپردازانه و زیبا را از صفحه‌‌ی امیر خیراندیش، گرافیست، برداشتم] @amirpouria یادداشت امیر پوریا درباره‌ی توئیت منسوب به شروین حاجی‌پور در ادامه می‌آید 👇
شروین عزیز

دیگر کسی گول بازی پلشت تحمیل را نمی‌خورد. خیالت راحت. همه می‌دانند و می‌دانیم که ابراز تأسف بابت این که جایزه‌ات را بانوی اول ایالات متحده اعلام و اهدا کرده، در قاموس جوان هنرمند باحال و بی‌کینه‌ای مثل تو نیست. همه می‌دانند این چیزی شبیه اعتراف اجباری‌ست و اصل و واقعیت تو همان است که در ویدئوی چندلحظه‌ای تماشای لحظه‌ی اعلام جایزه گرَمی دیدیم. همه می‌دانند جایزه‌ای با عنوان تازه‌ی "تحول اجتماعی" که بابت اثرگذاری ترانه‌ی دردمند و به‌واقع مردمی تو بهت رسید، با اهدا شدن توسط جیل بایدن، اعتبار بین‌المللی فراتری پیدا می‌کند و همه می‌دانند که تو این را خوب می‌دانی.
پس برای این توئیت و پُست دستوری، هیچ تأسف نخور. بگذار کبک‌های حکومتی با همین نوشته‌ای که بهت اجبار کرده‌اند، سرشان را در برف فرو کنند تا تأثیر جهانی کارت در رساندن صدای مردم به دنیا کمتر در آنها فرو برود! بگذار تصور کنند واقعاً مردم باور می‌کنند که تو دوست داشتی جایزه‌ات را یک موزیسین اعلام کند!
خودمانیم، اگر از مأموران یا لباس‌شخصی‌هایی که این نوشته را بهت تحمیل کردند، می‌پرسیدی مثلاً خوب بود چه کسی روی سِن گرَمی اسمم را می‌برد، چی جواب می‌دادند؟ اصلاً کسی را می‌شناختند؟ مگر از دید اینها تمام خواننده‌ها و گروه‌های موسیقی حاضر در گرَمی، مظهر فرهنگ منحط غرب و لایق آتش جهنم نبودند؟

@amiropouria