Amir Pouria
1.92K subscribers
1.08K photos
395 videos
108 files
397 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
Amir Pouria
تأثیرپذیری چند فیلم‌ مشهور از نمایشنامه‌های بریتانیایی و اجرای یکی از این متون در ایران @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇
در فضای نقدنویسی و حتی نقد شفاهی و سرپایی در ایران، بیشتر ما ذره‌بین و دست‌بند به دست گرفته‌ایم تا به محض ِ یافتن ِ شباهتی هر چند دور و پَرت، فیلمی را به کپی از فیلم دیگری متهم کنیم. زمانی در مجموعه نوشته‌هایی تحت عنوان کلی "تشابه و توارد در سینما" به این بحث و فواید و عوارض آن پرداختم که نمونه‌ی اصلی و اول آن در بخش "مقاله‌ها"ی وبسایتم آمده. لينک تقدیم می‌شود:

http://www.amirpouria.com/maghale_03.asp?ID=37


اما اغلب اوقات، از تأثیرپذیری فیلم‌ها از نمایشنامه‌ها، داستان‌های کوتاه و رمان‌ها غافلیم.
فیلم معروف "دریای درون" آله‌خاندرو آمه‌نابار که اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان را در ۲۰۰۴ گرفت و باعث شهرت بین‌المللی حاویر باردم شد، با وجود بهره‌گیری از زمینه‌ای واقعی، بسیار وامدار نمایشنامه‌ی عمیقی از یک نويسنده‌ی بریتانیایی به اسم برایان کلارک است. مفهوم اصلی جبر و اختیار آدمی در حفظ یا نخواستن ِ زندگی خودش در فیلم آمه‌نابار، تحت‌تأثیر متن "بالاخره این زندگی مال کیه؟" پردازش شده و حتی ویژگی‌هایی مانند لجاجت و سماجت شخصیت اصلی و برخی دیالوگ‌های او درباره‌ی بی‌ارزشی ِ تداوم زندگی‌اش از متن کلارک می‌آید.
فیلم اسکاری "بردمن" ساخته‌ی آله‌خاندرو گونزالس ایناریتو که سال ۲۰۱۴ از برنده‌شدنش در رقابت با "پسرانگی" ریچارد لینک‌لِیتر سر حال آمدم، از همان ابتدا به نظرم به شدت از نمایشنامه‌‌ی
Noises Off
اثر روده‌برکننده‌ی مایکل فرِین که باز هم بریتانیایی‌ست، تأثیر گرفته بود. آن چه در پشت صحنه‌ی تئاتر می‌گذرد و بعد هم وضعیت ِ پس ِ پشت صحنه و افتضاحاتی که به تدریج رو می‌شوند، انگار به طور مستقیم از متن فرِین به فیلم ایناریتو منتقل شده‌اند.
از روی متن "بالاخره این زندگی..." فیلمی ساخته شده که بازیگر محبوبم ریچارد درایفوس در آن، بده‌بستان گرمی با جان کاساوه‌تیس ندارد. در ایران اجراهای متعددی از این نمایشنامه روی صحنه رفته که شخصاً اجرای سنجیده و پر از ایده‌ی اشکان خیل‌نژاد را هنوز با لبخندی گوشه‌ی لب، به یاد می‌آورم.
عنوان متن
Noises Off
هم به معنای دستور سکوت کارگردان تئاتر خطاب به عواملش است و هم سر و صداهای پشت صحنه که ممکن است روی صحنه هم شنیده شود و آبروی اجراکنندگان تئاتر را ببرد. اتفاقی که در این متن بسیار روی می‌دهد و فیلم درخشان پیتر باگدانوویچ بر اساس آن، یک سال پیش از مرگ نمایشنامه‌نویس، از این خرابکاری‌ها خوب بهره برده.
حالا مدتی‌ست دکتر کوشک جلالی اجرایی از این متن را با نام "جنون محض" در تهران روی صحنه برده که بین بازیگرانش هم شاگردانم در سال‌های دور و رفقایم در سال‌های بعد، کم نيستند. از کارهایی‌ست که درباره‌‌اش کنجکاوم و حتی دورادور حسرت تماشایش را می‌خورم. اجرایش تا پنج‌شنبه در سالن عرفان (اول مفتح جنوبی، پایین هفت‌ تیر) ادامه دارد. لینک بلیت:

https://www.tiwall.com/p/jonounmahz

اگر سری زدید، به جای من هم ببینید

@amiropouria
نکته‌ای درباره‌ی فیلم "تاپ گان ۲: ماوریک" و رفتار مدیران ایرانی که هر چیز ساده‌ای را بیهوده و نابخردانه، سیاسی می‌کنند: یادداشت امیر پوریا
@amiropouria

متن در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
Photo
از ۱۰ سال و ۲۰ سال می‌گذرد که در خیلی موقعیت‌های باربط یا ظاهراً بی‌ربط، می‌گویم جامعه و مديران و حکومت ایران بايد از سینمای آمریکا یاد بگیرند. در حالی که مدیران جزء و کل ما تخصص وارونه‌ دارند که هر چیز ساده و انسانی مثل پوشش مردم و آتش‌بازی چهارشنبه سوری را سیاسی کنند و از دل آن جدلی بین خود و مردم راه بیاندازند، هالیوود و تفکر مدیریتی آن ماهرانه فیلمی مثل "تاپ گان ۲: ماوریک" را تا جای ممکن، غیرسیاسی می‌سازد. خلبانان گروه تاپ گان نیروی دریایی ارتش آمریکا در فیلم تا قلب کوهستان‌های برفی ِ "دشمن" می‌روند و بمباران جانانه‌ای می‌کنند و برمی‌گردند، اما هرگز اسم این دشمن نمی‌آید، جزئیات مناسبات سیاسی‌اش با آمریکا نقش چندانی در عملیات ندارد (شاید منهای زمان‌بندی دوهفته‌ای) و جز سماجت نیروهایش در رویارویی حین عملیات، حتی ویژگی منفی عجیب و غریبی هم به آن منسوب نمی‌شود. البته که همه می‌فهمیم روسیه است و البته که چنین فیلم‌هایی در نهایت مثل یک مانور توانایی نظامی عمل می‌کنند؛ اما همچنان در محدوده‌ی سینما هدف فیلم ایجاد لذت و درگیری و هیجانی‌ست که هویت سیاسی وَر ِ مقابل قهرمانانش طی آن، اهمیت اساسی ندارد و فیلم هم بلد است بدون ظاهر سیاسی، کارکرد پوززنی خود را به تمامی به دست بیاورد.
اینجا اما عزل یک مدیر روابط عمومی بابت انتشار یک عکس، چنان با نابخردی ِ سیاسی توأم است که حتی نمی‌دانند اعلام خبر این برکناری، به معنای امضای سند ِ ریاکاری، پنهان‌کاری، نبود ِ آزادی اخبار و اصرار به دروغگویی رسانه‌ای‌ست. کسی از این عزل یا محدودیت‌ها و تهدیدهایی مانند اعلام جرم بابت ارسال فیلم و عکس برای رسانه‌های فارسی‌زبان بیرون از ایران، به ترس و وحشت نمی‌افتد. کسی عبرت نمی‌گیرد که دیگر خبری و عکسی که آقایان را خوش نیاید، منتشر نکند. بلکه به جایش همه مطمئن می‌شوند که کوچک‌ترین تلاش‌ها برای انتقال اخبار واقعی از هر پدیده‌ی هرچند غیرسیاسی، از دید حاکمیت پنهان‌کار ما، سیاسی‌ست. اینجا مردم را بابت همین افشاگری و در ادامه‌ی آن، مطالبه‌گری، سرسپرده‌ی "دشمن" می‌انگارند و آن جا حتی خود دشمن را مثل بدمن معمول درام که لازمه‌ی شکل‌گیری درام است، تصویر می‌کنند. یا مثل "تاپ گان ۲: ماوریک" اصلاً کاری بهش ندارند و تصویرش نمی‌کنند!

پی‌نوشت: عکس کلاهم بر روی صندلی سالن سینما اگر خوب درمی‌آمد و عظمت تصویر و صدا را اندکی منتقل می‌کرد، دست به دامان عکس‌های دیگر نمی‌شدم!

#تاپ_گان #نقد_فیلم #سانسور #سانسور_خبر #ریاکاری #تام_کروز #دشمن #دژمن
#topgun #topgunmaverick

@amiropouria
Amir Pouria
از ۱۰ سال و ۲۰ سال می‌گذرد که در خیلی موقعیت‌های باربط یا ظاهراً بی‌ربط، می‌گویم جامعه و مديران و حکومت ایران بايد از سینمای آمریکا یاد بگیرند. در حالی که مدیران جزء و کل ما تخصص وارونه‌ دارند که هر چیز ساده و انسانی مثل پوشش مردم و آتش‌بازی چهارشنبه سوری…
در متن یادداشت کوتاهم دست نبردم تا اصل آن با همان اشتباهی که کردم، باقی بماند. اما به گفته‌ی درست یکی از دوستان، در فیلم به این که کشور مقصد عمليات گروه تاپ گان، دارد به سلاح هسته‌ای دست پیدا می‌کند، بارها اشاره می‌شود. با این وصف، آن چه در فیلم نامی از آن به میان نمی‌آید، نمی‌تواند روسیه‌ای باشد که مدت‌هاست به این سلاح دست یافته. بدیهی‌ست که این میان، ایران یک احتمال جدی‌ست اما جغرافیای منطقه‌ی عملیات که پوشیده از برف است با مناطق غنی‌سازی اورانیوم در ایران، تفاوت اساسی دارد. شاید این رد گم کردن با فضاسازی هم مثل اسم نیاوردن از کشور مقصد، از روش‌های فیلم و هالیوود برای پرهیز از سیاسی‌بازی ِ آشکار و دم‌دستی بوده است.

@amiropouria
Amir Pouria
در غیاب شفقت: چرا چند رسانه‌‌ی داخلی در بازتاب خبر حضور فیلم جدید جعفر پناهی در فستیوال ونیز، از قضاوت و طعنه، پرهیز نداشتند؟/ یادداشتی از امیر پوریا به بهانه‌ی حضور فیلم "خرس نیست" در بخش مسابقه‌ی اصلی هفتاد و پنجمین دوره‌ی فستیوال فیلم ونیز @amiropouria…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

صدای مترجم انگلیسی ِ آلبرتو باربرا (مدیر هنری فستیوال ونیز) و حرف‌های باربرا در وصف کار جعفر پناهی، گویاست.

فقط حالا و بعد از اعلام رسمی فیلم‌های بخش مسابقه که باید نوسط خود فستیوال صورت می‌گرفت، این را اضافه می‌‌کنم که طبق توضیح همکاران و همراهان جعفر پناهی و تصویری که از ایمیل فستيوال موجود است، انتخاب شدن فیلم "خرس نیست" جعفر پناهی را ۱۲ آوریل به سازنده و پخش‌کننده‌ی فیلم خبر داده‌اند. یعنی درست سه ماه قبل از ۱۱ جولای/۲۰ تیر که او را در روز تولدش جلوی در ِ زندان اوین قاپ زدند (!) و نگه داشتند. در حالی که برای پی‌جویی وضع و حال همکارانش مصطفی آل احمد و محمد رسول‌اف رفته بود.
این فاصله‌ی زمانی ِ عظیم، قابل توجه کسانی که مرزهای زمان را درنوردیدند و تصور و صدور حکم کردند که حضور فیلم در ونیز به دستگیری او ربط داشته است!

یادداشت همسر جعفر پناهی، خانم طاهره سعیدی در همین زمینه هم خواندنی‌ست که در ادامه می‌آورم.

#جعفر_پناهی #فستیوال_ونیز #آلبرتو_باربرا #خرس_نیست
#nobears #jafarpanahi #venicefilmfestival


@amiropouria
Amir Pouria
‌ صدای مترجم انگلیسی ِ آلبرتو باربرا (مدیر هنری فستیوال ونیز) و حرف‌های باربرا در وصف کار جعفر پناهی، گویاست. فقط حالا و بعد از اعلام رسمی فیلم‌های بخش مسابقه که باید نوسط خود فستیوال صورت می‌گرفت، این را اضافه می‌‌کنم که طبق توضیح همکاران و همراهان جعفر…
نوشته‌ی طاهره سعیدی همسر جعفر پناهی بعد از اعلام حضور فیلم "خرس نیست" در فستیوال ونیز:


ترکاندن دروغ!

حتماً اگر جعفر خودش در بند نبود و بیرون بود، به‌شیوه‌ی خودش و طبق روال این سال‌هایش، سکوت می‌کرد و می‌خندید به این حجم از وقاحت و دروغ‌پردازی و پرونده‌سازی‌های هدفمند که جز به حاشیه راندنِ هنرمندان آزاده و کنش‌گرِ این سرزمین هدف دیگری ندارند.
اما من _به‌عنوان همسر و همراه جعفر پناهی_ حالا که او کنارم نیست اعلام می‌کنم: فیلم سینمایی «خرس نیست» زمستان سال گذشته ساخته شد و جعفر همان زمان و با اتمام کارهای فنی، یعنی اوایل سال ۱۴۰۱ از بین دو فستیوال مهم پیشِ رو، یعنی کن و ونیز، ترجیح داد دعوت رسمی فستیوال ونیز را قبول کند و چون متعهد به شرایط حرفه‌ای جشنواره‌ه‍ا بود، نمی‌بایست پیش از اعلام رسمی جشنواره ونیز این خبر را اعلام می‌کرد.
قطعاً نیازی نیست ایمیل‌های چند ماه پیش _فستیوال ونیز_ را رسانه‌ای کنیم. یا چند نفر از دوستان نزدیک جعفر که در جریان کامل تصمیم او ‌بودند را به‌عنوان شاهد دعوت کنیم؛ این‌ها مالِ زمانی پیش از حالا بود. زمانی که جعفر حتا گمان نمی‌کرد چند ماه بعد، وقتی برای پی‌گیری و اعتراض به روند دستگیری همکارانش به ‌مراجع رسمی مراجعه کند به فراقانونی‌ترین شکل ممکن دستگیر شود. حتا گمان نمی‌کرد که بعضی رسانه‌های سینمایی برای گرفتن لایک و خوش‌رقصی، چنین به دروغ تیتر بزنند: «ونیز فیلم پناهی را به دلیل زندانی‌شدن‌اش بی‌شرط پذیرفته است»! کاش این به اصطلاح رسانه‌ها لااقل کارنامه‌ی جعفر را از «بادکنک سفید» و «آیینه» و «دایره» و «طلای سرخ» تا «سه‌رخ» به‌یاد بیاورند تا بفهمند اقبال فیلم‌های او از چه زمانی و با چه کیفیتی از فستیوال‌ها شروع شد و هیچ‌وقت هم پایین نیامد. رسانه‌های غیرمردمی دیگر هم لازم نیست راه دوری بروند. همین باغ فردوس و موزه‌ی سینما غرفه‌ی بزرگ جوایزش را در معرض بازدید عموم قرار داده؛ تازه اگر جایزه‌ها ملاک باشند که برای خودش نبود و نیست. در دشوارترین روزهای زندگی‌اش در ده سال گذشته با سخت‌ترین شرایط، باز هم فیلم ساخت و به جوان‌های اطرافش هم سفارش می‌کرد که هیچ بهانه‌ای برای فیلم نساختن قابل‌قبول نیست. چون معتقد بود تنها با کار کردن و مدام فیلم ساختن می‌تواند صدایی در حوزه‌ی فرهنگ باشد. صدایی برای اصلاح شرایط موجود.
می‌دانم اگر بیرون بود اجازه‌ی انتشار این یادداشت را نمی‌داد. من اما برای این بی‌انصافی مطلق و روایت ناصواب و نادرست تاریخ، سکوت را جایز ندانستم.
طاهره سعیدی
۴ مرداد ۱۴۰۱

@amiropouria
یادداشتی از امیر پوریا و یادی از والتر برِنان، یکی از معدود بازیگران سه اسکاری ِ تاریخ سینما، متعلق به نسلی هم‌سن و سال سینماتوگراف
@amiropuria
متن در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا و یادی از والتر برِنان، یکی از معدود بازیگران سه اسکاری ِ تاریخ سینما، متعلق به نسلی هم‌سن و سال سینماتوگراف @amiropuria متن در ادامه می‌آید 👇

به واسطه‌ی والتر برِنان و نقش‌هایش، یکی از جدی‌ترین ژانرهای سینمای کلاسیک آمریکا یعنی وسترن، با چاشنی کمدی همراه شد. تمام عمرش نقش مکمل بازی کرد و با آن که در کنار دنیل دی‌لوئیس (با ۳ اسکار نقش اصلی) و جک نیکلسون (با ۲ اسکار نقش اصلی و یک مکمل) یکی از سه بازیگر مرد سه اسکاری در تاریخ سینماست، بخش عمده‌ی مدعیان سینمادوستی او را چندان به جا نمی‌آورند. نه از این بابت که در فیلم‌های کم‌اهمیتی حضور داشته. بلکه به دلیل ضعف عمومی حافظه‌ی بلندمدت که موجب می‌شود فقط پدیده‌های روز را پررنگ به یاد بیاوریم.

در کارنامه‌‌ی برِنان از بازی برای دیوید لین تا هاوارد هاکز تا ویلیام وایلر تا فریتس لانگ تا جان فورد و از تناسب با ژانر وسترن تا نوآر تا ملودرام تا پلیسی تا کمدی، همه‌ی اتفاقاتی که می‌تواند آرزوی هر بازیگر فهیم باشد، رقم خورده است. با حضور در نقش‌های فرعی، احتمالاً صاحب رکوردهای آماری دیگری هم هست‌. مثلاً در سال ۱۹۳۳ در ۲۱ فیلم و سال بعدش در ۲۴ فیلم بازی کرده! برِنان مانند گروچو مارکس، همفری بوگارت، مارلنه دیتریش و باستر کیتون، برآمده از نسلی‌ست که در دهه‌ی آخر قرن نوزدهم، دهه‌ی پیدایش سینماتوگراف به دنیا آمدند. به جوانی که رسیدند، سینما زبان باز کرد و ناطق شد. و وقتی در آستانه‌ی کهنسالی بودند، سینما دیگر دوره‌ی مدرن خود را هم به لحاظ بیان هنری و هم در ابعاد تکنولوژیک، سپری کرده بود.

یکی دو روز پیش صد و بیست و هشتمین زادروز برنان بود و با رفیقی بی‌آن که این مناسبت تقویمی را بدانیم، یکی از سه نقش اسکاری او در "وسترنر/غرب‌نشین" ویلیام وایلر را یاد آوردیم. فیلمی که برنان کنار گری کوپر بازی می‌کند و نقش قاضی روی بین معروف را دارد: کسی که خود را "تنها مرد قانون غرب رودخانه‌ی پکس" در ایالت تگزاس آمریکا می‌دانست و فیلم‌ها و سریال‌های پرشماری درباره‌اش ساخته شده؛ از جمله "زندگی و دوران قاضی روی بین" توسط جان هیوستن با بازی پل نیومن که البته به تحریف واقعیت تاریخی مشهور است؛ اما این کار در فیلم به شدت جواب داده!

به هر رو یادی از والتر برِنان کردیم و گفتم او را به شما هم یادآوری کنم. اغلب اوقات با دوبله‌ی زنده‌یاد عزت‌الله مقبلی، چاشنی نمکین ِ وسترن‌ها بود و بعد از او کاراکتر "پیرمرد بذله‌گو و همزمان، غرغرو" در وسترن و خیلی ژانرهای دیگر، مکرر شد.
@amiropouria

#والتر_برنان #اسکار #اسکار_مکمل #بازیگری #بازیگر_نقش_مکمل #بازیگران_فراموش_شده #گوشه_های_کم_پیدا
#walterbrennan
دو عکس از ۲۱ سال پیش، زمانی که درست یک دهه از نقدنویسی و فعالیتم در مطبوعات و ادبیات سینمایی می‌گذشت.
بالا، پاییز ۱۳۸۰، جلسه‌ی نقد و گپ درباره‌ی فیلم "سفر قندهار" محسن مخملباف در اصفهان. فیلمی که هنوز در کنار "سکوت" آن را آخرین فیلم‌های تأمل‌برانگیز مخملباف می‌دانم.
پایین، تابستان ۱۳۸۰ در کنار محمدرسول صادقی، فرزاد هومن، علی‌اکبر عبدالعلی‌زاده و علی معلم در یک جشنواره‌ی سراسری در یزد. این جشنواره‌ای بود که یکی از دوستان نماینده‌ی ارشاد استان وقتی هول و ولای بنده را دید، نوش ِ گمگشته‌‌ام را بهم آدرس داد! البته که سرش خوش باد، ولی شما حد ِ بی‌حد ِ ریا را داشته باشید!
پی‌نوشت: کج و کوله‌گی ِ لب و لوچه‌ام در عکس پایین، دخلی به مصرف نوش ِ فوق‌الذکر ندارد. آن موقع هنوز آن متاع گرانبها بهم نرسیده بود.



@amiropouria

#علی_معلم #محسن_مخملباف #اصفهان #یزد #نقد_فیلم #سینمای_ایران
متن استعفای مسعود کیمیایی از مدیریت شبکه دوم رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران

منتشر شده در روزنامه کیهان، ۱۳ آبان ۱۳۵۸.
(بازنشر به مناسبت سالروز تولد مسعود کیمیایی)
@babakgha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‌
زادروز مسعود کیمیایی نه فقط بابت آن چه نوشته و ساخته و به جا گذاشته، بلکه همچنین با نوع دلدادگی و دانستگی او نسبت به سینما، موسیقی، ادبیات، ترانه و شعر، برای خیلی‌های ما مهم می‌شود. حتی همین دو واژه که در وصف نسبت او با هنر به کار بردم، دلدادگی و دانستگی، لغاتی‌ست که با کلام خودش در گوش و ذهنم نشسته‌.
کلامش و نثرش را در این پاره‌های کوتاه از آنونس/پیش‌پرده‌ی فیلم "متروپل"اش می‌شنویم. گوینده‌ی آنونس، خودش است‌. وسط فیلمی با افشار و فروتن و پولاد، پل نیومن و گری کوپر می‌آیند! پای مارلون براندو انگار از وسط "در بارانداز" روی کف سالن این سینما کش می‌آید. چون آن سالن برایش مهم بود که دیگر آمدن ِ صدای فیلم از تویش به خیال می‌ماند. آن هم آن فیلم‌ها. صدای کیمیایی فقط تبلیغ این فیلمش نبود. شرحی از رویارویی عمری ِ او با فیلم و فهم آن و عیش با آن بود؛ که با کیمیایی، جور دیگری می‌شد.
می‌گفتند وقتی این سینما متروکه است، چرا وقتی زن به طرفش می‌رود، نئون سینما روشن است؟ فرزاد مؤتمن در نوشته‌ای آورده بود که این به بحث منطق، دخلی ندارد. بلکه: "فیلمساز واقعیت موجود را تصویر نمی‌کند. نمای او آرمان دارد".
@amiropouria
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی خاطره‌ی نوجوانی محمود کلاری سرصحنه‌ی "قیصر" و فیلمبرداری "سرب" برای کیمیایی

@amiropouria

متن در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی خاطره‌ی نوجوانی محمود کلاری سرصحنه‌ی "قیصر" و فیلمبرداری "سرب" برای کیمیایی @amiropouria متن در ادامه می‌آید 👇

کم نیستتد سینماگرانی که در کودکی، سودا و رویای همکاری با سینماگری بزرگ و قدیمی‌تر را در سر داشتند و بزرگ که شدند، این همکاری در بهترین حالت برایشان اتفاق افتاد.
ژاک پرن تازه‌فقید تهیه‌کننده‌ی فیلم "زد" کنستانتین کوستاگاوراس بود و از جمله‌ با ایو مونتان، بازیگر قدیمی‌تر سینمای فرانسه قرارداد بست. کسی که سال‌ها پیش ژاک پرن در کودکی فقط چند لحظه از کنار او که نقش اصلی فیلم "دروازه‌های شب" را داشت، می‌گذشت.
سوفیا کاپولا از نوجوانی دوستدار بیل موری بود و به خصوص شیفته‌ی فیلم‌های سری "شکارچیان روح" که اولین قسمتش در ۱۳ سالگی سوفیا اکران شد. او به گفته‌ی خودش باور نمی‌کرد که زمانی بتواند او را به عنوان بازیگر، او را در اختیار داشته باشد.
اما محمود کلاری در پرونده‌ی فیلم "سرب" مسعود کیمیایی در ماهنامه‌ی سینمایی فیلم (شماره‌ی ۷۹، مرداد ۱۳۶۸) نوشت که در ۱۷ سالگی در راه برگشت از مدرسه که همان دبیرستان بَدِر معروف بود، با ازدحام سرصحنه‌ی فیلمبرداری "قیصر" روبه‌رو شده و فیلمبرداری نمایی را دیده که بهروز وثوقی سر پیچ بازارچه نواب از حمام بیرون می‌آمده و ته ِ کوچه را نگاهی می‌کرده و راهش را می‌گرفته و می‌رفته.
به نوشته‌ی کلاری، همان موقع هم دوربین آریفلکس روی دست مازیار پرتو بیشتر چشمش را گرفته بوده تا رخ‌نمایی ِ بهروز وثوقی!
کمتر از ۲۰ سال بعد، کلاری بابت اولین تجربه‌اش در جایگاه مدیر فیلمبرداری، برای "سرب" سیمرغ هفتمین جشنواره‌ی فجر را گرفت. اما اعتبار تصویرسازی و بازی نورها و رنگ‌هایش، از سکانس جلوی سینما خورشید با سنگفرش باران‌خورده و بازتاب نئون‌ها توی آن تا رنگ‌های سرد و خفه‌ی بخش ساحلی اواخر فیلم، بس فراتر از ابعاد فجر بود. اوایل "سرب"، حرکت دوربینی از توی ساختمان معاینات پزشکی به بیرون محوطه هست که حرکت دوربین مشابه اوایل "پدرخوانده۲" را در چشم یک تصویرفهم، اندکی از سکه می‌اندازد!
بابت این دستاورد است که به جای "عجب شانسی!"، باید به کلاری گفت: چه فرصت‌شناس قهاری.

@amiropouria

#سرب #مسعود_کیمیایی #محمود_کلاری #قیصر #بهروز_وثوقی #دبیرستان_بدر #سوفیا_کاپولا #بیل_موری #گمشده_در_ترجمه #ایو_مونتان #ژاک_پرن #زد #ماهنامه_فیلم
۹ مرداد ۱۳۷۲، هادی اسلامی درگذشت.
یادداشتی به بهانه‌ی سالمرگ او
@amitopouria
متن در ادامه می‌آید 👇
Amir Pouria
۹ مرداد ۱۳۷۲، هادی اسلامی درگذشت. یادداشتی به بهانه‌ی سالمرگ او @amitopouria متن در ادامه می‌آید 👇

هفته‌ی پیش، اوقات من و چند رفیق موافق جور شد و نشستیم به نوش و نیوش و گپ و یاد و تماشای نوری و اسلامی و اسماعیلی در "سرب" (مسعود کیمیایی، ۱۳۶۷).
پریروز، زادروز مسعود کیمیایی بود و امروز، سالگرد فقدان هادی اسلامی‌ست. در ۵۳ سالگی، آن قدر زود کارش با دنیا تمام شد که حتی صدابرداری سرصحنه هنوز در سینمای ایران رواج کامل پیدا نکرده بود. تازه آن قاعده‌ی آخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد برقرار شده بود که باید دست‌کم ۳ نفر از ۷ نقش اصلی و مکمل هر فیلم، جای خودش حرف می‌زد. در "ساده‌لوح" و "شتابزده" هر دو کار مهدی فخیم‌زاده، صدای او را بر صورت خودش شنیدیم و تا جایی که می‌دانم، در سینما فقط در "طعمه" صدابرداری همزمان را تجربه کرد. فیلم پلیسی ِ خوش‌ساختی که امروز حتی مدعیان و سازندگان فیلم‌های پلیسی یا جاسوسی پرخرج هم نمی‌توانند لحظه‌های ساده‌ی انسانی آن مثل مواجهه‌ی شاگرد قدیمی (فرامرز قریبیان) و معلم دوران مدرسه‌اش (هادی اسلامی) را درست از کار دربیاورند؛ و اولین و آخرین ساخته‌ی فرامرز صدیقی بود.
صدای هادی اسلامی به غیر از یکی دو نفر، از بیشتر دوبلورهایی که نقش‌های او را می‌گفتند، بم‌تر و پُرتر بود. در همین "سرب"، تک‌گویی مشهور "آدم باش، هر چی می‌خوای باش" او با طنین فریاد اسماعیلی بزرگ، در یادها مانده.‌ اما می‌توانم بهتان اطمینان بدهم که اگر فرصت بیشتر بود، چنان به صدای درست خودش عادت می‌کردید که بسیاری دوبله‌هایش (از جمله، جاهایی که زنده‌یادان پرویز بهرام و احمد رسول‌زاده به جایش حرف زدند) را نامناسب می‌دانستید.

بچه‌ی محله‌ی پامنار تهران، تئاتری ِ باسابقه و از آن آدم-باحال‌‌های نسل خودش بود. گردن‌فرازی و سِرتِقی بهش می‌آمد؛ اما گاه حُجب و حُزن ِ به‌جایی هم در نگاهش می‌نشست که از خوش‌طینتی‌اش خبر می‌داد؛ مثل همین نمای "سرب" که در عکس می‌بینید و انگار دلش برای قوطی‌های روی میز ما لک زده!

اگر حالا یا سال‌های بعد به جایی برسیم که برخی مثلاً علاقه‌مندان سینما او را به جا نیاورند، باکی نیست. به سید رجوع می‌کنیم که در "گوزن‌ها" می‌گفت: "نمیشناسیش. اَقِدیمیاس".
@amiropouria

#هادی_اسلامی #سالگرد_فقدان #سرب #مسعود_کیمیایی #منوچهر_اسماعیلی #طعمه #فرامرز_صدیقی #فرامرز_قریبیان #مهدی_فخیم_زاده #گوزن_ها #بهروز_وثوقی #دوبله #صدابرداری_سر_صحنه