Amir Pouria
دیالوگهای ناصر تقوایی و علی حاتمی در وصف ظلم حاکمان و رنج مردم این روزها همزمان با اعتراضات مردمی به تورم وحشتناک، پرکاربرد شده. یادداشت کوتاهی از امیر پوریا در توصیف تنها جلوهی اقتدار حاکمیت ۴۰ و اندی سال اخیر ایران @amiropouria متن در ادامه میآید 👇
این تصویر "ناخدا خورشید" ناصر تقوایی که این روزها و همزمان با اعتراضات مردمی به افزایش باورنکردنی قیمت کالاهای اساسی و مواد خوراکی بارها در محیط مجازی منتشر شده، یادآور دیالوگ معروف ناخدا در این سکانس است: "هیچ قانونی نیس که آدمیزاد ِ گشنه بخواد".
تصویر حسینقلی خان صدرالسلطنه در حال قربانی کردن از دل فیلم "حاجی واشنگتن" علی حاتمی هم تداعیکنندهی مونولوگ مشهور اوست با این مَطلَع: "باران رحمت از دولتی ِ سر ِ قبلهی عالَم است؛ سیل و زلزله از معصیت مردم". سکانسی که این روزها و شبها بر اثر انفجار مهیب تورم در ایران، بار دیگر در شبکههای اجتماعی پرکاربرد شده.
ظاهرش این است که داستان این فیلمها در سالهایی بسیار بسیار قبلتر از انقلاب ۵۷ و این اوضاع و این سالها میگذرد. اما چه اینها و چه هر فیلم محصول فرانسه، ایتالیا، اروپای شرقی یا آمریکای لاتین که به مشکلات زیستی در حکومتهای توتالیتر اشاره کند، هر جملهای که آدمها را به وجدانشان و زمامداران را به داوری ِ مردم واگذار کند، از سِر توماس مور "مردی برای تمام فصول" تا متون شکسپیر و فیلمهای کوروساوا یا کوستاگاوراس، برای ما و این مردم فقط و فقط رنجهای برخاسته از چهل و اندی سال حاکمیت کنونی ایران را به یاد میآورد.
این بزرگترین نقشیست که جمهوری اسلامی ایفا کرده و در آن با اقتدار میتازد: هر جلوهای از ظلم در هر دورهای از تاریخ را از سکه میاندازد و در گسترش ستم و سلطه، خود را بیجایگزین و بیمشابه، به رخ میکشد.
آن چه این روزها بسیاری شهرهای ایران را از شعارهای دردمندانهی مردم ِ به ستوه آمده، انباشته و دلها و سرها و جانهای بسیارتری را از بیم توقف حیات و معاششان به درد افکنده، دیگر مانند وقایع سال ۸۸ یک تسویهحساب سیاسی نیست. اینجا دیگر یورش به مردمی که بیم گرسنگی، آنها را به خیابان کشانده، شناعتی دون ِ وجود انسانی میطلبد؛ که گویا در وجود مأموران مطیع این مجموعهی جانستان، بهوفور یافت میشود.
این جا و در وصف اینها، کلام دیگری از علی حاتمی به یاد میآید: "به راستی چه نخبگاناند این خبرگان؛ که از هوای مایهی زندگی، مرگ میسازند. اینان از آن دسته کیمیاگراناند که طلا، مس میکنند!" (هزاردستان).
#اعتراضات۱۴۰۱ #اعتراضات_مردمی #اعتراضات_سراسری #جمهوری_اسلامی #انقلاب۵۷ #گرانی #تورم #ناخدا_خورشید #حاجی_واشنگتن #هزاردستان #ناصر_تقوایی #علی_حاتمی
این تصویر "ناخدا خورشید" ناصر تقوایی که این روزها و همزمان با اعتراضات مردمی به افزایش باورنکردنی قیمت کالاهای اساسی و مواد خوراکی بارها در محیط مجازی منتشر شده، یادآور دیالوگ معروف ناخدا در این سکانس است: "هیچ قانونی نیس که آدمیزاد ِ گشنه بخواد".
تصویر حسینقلی خان صدرالسلطنه در حال قربانی کردن از دل فیلم "حاجی واشنگتن" علی حاتمی هم تداعیکنندهی مونولوگ مشهور اوست با این مَطلَع: "باران رحمت از دولتی ِ سر ِ قبلهی عالَم است؛ سیل و زلزله از معصیت مردم". سکانسی که این روزها و شبها بر اثر انفجار مهیب تورم در ایران، بار دیگر در شبکههای اجتماعی پرکاربرد شده.
ظاهرش این است که داستان این فیلمها در سالهایی بسیار بسیار قبلتر از انقلاب ۵۷ و این اوضاع و این سالها میگذرد. اما چه اینها و چه هر فیلم محصول فرانسه، ایتالیا، اروپای شرقی یا آمریکای لاتین که به مشکلات زیستی در حکومتهای توتالیتر اشاره کند، هر جملهای که آدمها را به وجدانشان و زمامداران را به داوری ِ مردم واگذار کند، از سِر توماس مور "مردی برای تمام فصول" تا متون شکسپیر و فیلمهای کوروساوا یا کوستاگاوراس، برای ما و این مردم فقط و فقط رنجهای برخاسته از چهل و اندی سال حاکمیت کنونی ایران را به یاد میآورد.
این بزرگترین نقشیست که جمهوری اسلامی ایفا کرده و در آن با اقتدار میتازد: هر جلوهای از ظلم در هر دورهای از تاریخ را از سکه میاندازد و در گسترش ستم و سلطه، خود را بیجایگزین و بیمشابه، به رخ میکشد.
آن چه این روزها بسیاری شهرهای ایران را از شعارهای دردمندانهی مردم ِ به ستوه آمده، انباشته و دلها و سرها و جانهای بسیارتری را از بیم توقف حیات و معاششان به درد افکنده، دیگر مانند وقایع سال ۸۸ یک تسویهحساب سیاسی نیست. اینجا دیگر یورش به مردمی که بیم گرسنگی، آنها را به خیابان کشانده، شناعتی دون ِ وجود انسانی میطلبد؛ که گویا در وجود مأموران مطیع این مجموعهی جانستان، بهوفور یافت میشود.
این جا و در وصف اینها، کلام دیگری از علی حاتمی به یاد میآید: "به راستی چه نخبگاناند این خبرگان؛ که از هوای مایهی زندگی، مرگ میسازند. اینان از آن دسته کیمیاگراناند که طلا، مس میکنند!" (هزاردستان).
#اعتراضات۱۴۰۱ #اعتراضات_مردمی #اعتراضات_سراسری #جمهوری_اسلامی #انقلاب۵۷ #گرانی #تورم #ناخدا_خورشید #حاجی_واشنگتن #هزاردستان #ناصر_تقوایی #علی_حاتمی
نام برخی شهرها، با تمام شهرتی که دارند، به شکل عجیبی شبیه طعنه به وضعیتشان میشود. انگار تقدیر خواسته با تمام رنجهای ناروایی که مردمانش کشیدهاند و میکشند، شوخی کند و نامی بر خلاف مسیر آن رنجها بر شهر بگذارد.
نامی چون "آبادان" که بعد از جنگ ایران و عراق، هرگز به آن آبادی که بود، نشد. یا چون خرمشهر که از میانهی جنگ، انگار که بخواهند نمک به زخم مردم بپاشند، خونین شدن سراسرش را همچون افتخار مردم سند زدند و نامش را عوض کردند. اما آن هم بعد از جنگ دیگر هیچ گاه روی آن خرمی و زیبایی که پیشتر داشت را ندید.
از بیاعتنایی و بیدرایتی در باب گرد و غبار مهیب و غیرقابلتنفس تا سرکوب اعتراضات ساده و انسانی مردم به کمبود و نبود آب، از درست بازسازی نکردن آن همه ویرانی ِ به جا مانده از جنگ هشت ساله از جمله در محلهی قبلاً زیبای برِیم تا این نوع ساختمانسازی و نگهداری که به فاجعهی سقوط متروپل انجامید، چه کردهاند و میکنند با آبادان در این چهل و چند سال. این همه درد و بلایت بر سرشان بخورد ای آبادان که نامت برای هر ایرانی با یاد درد و آه مردمانت یکی شده...
#آبادان_تسلیت #متروپل #اعتراضات_مردمی
@amiropouria
نام برخی شهرها، با تمام شهرتی که دارند، به شکل عجیبی شبیه طعنه به وضعیتشان میشود. انگار تقدیر خواسته با تمام رنجهای ناروایی که مردمانش کشیدهاند و میکشند، شوخی کند و نامی بر خلاف مسیر آن رنجها بر شهر بگذارد.
نامی چون "آبادان" که بعد از جنگ ایران و عراق، هرگز به آن آبادی که بود، نشد. یا چون خرمشهر که از میانهی جنگ، انگار که بخواهند نمک به زخم مردم بپاشند، خونین شدن سراسرش را همچون افتخار مردم سند زدند و نامش را عوض کردند. اما آن هم بعد از جنگ دیگر هیچ گاه روی آن خرمی و زیبایی که پیشتر داشت را ندید.
از بیاعتنایی و بیدرایتی در باب گرد و غبار مهیب و غیرقابلتنفس تا سرکوب اعتراضات ساده و انسانی مردم به کمبود و نبود آب، از درست بازسازی نکردن آن همه ویرانی ِ به جا مانده از جنگ هشت ساله از جمله در محلهی قبلاً زیبای برِیم تا این نوع ساختمانسازی و نگهداری که به فاجعهی سقوط متروپل انجامید، چه کردهاند و میکنند با آبادان در این چهل و چند سال. این همه درد و بلایت بر سرشان بخورد ای آبادان که نامت برای هر ایرانی با یاد درد و آه مردمانت یکی شده...
#آبادان_تسلیت #متروپل #اعتراضات_مردمی
@amiropouria
Amir Pouria
امروز ششم جولای/ژوئيه، روز جهانی بوسه است. ظاهراً به عشق و آدمی مربوط است و دخلی به سینما ندارد. اما عرض میکنم که تماشا و غنای بوسه در دنیای انسانها بیش از هر چیز به سینما برمیگردد. چیزی تحت عنوان درک حس و احوال آدمها از طریق تماشای بوسههاشان وجود نمیداشت…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بادداشتی از امیر پوریا دربارهی بوسهها و نوازشهای بین کری گرانت و اینگرید برگمن در سکانس پیش از پایانی ِ "بدنام" (آلفرد هیچکاک، ۱۹۴۶) و گمشدهی چهل و چند سالهی سینمای ایران: بوسه
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
Amir Pouria
بادداشتی از امیر پوریا دربارهی بوسهها و نوازشهای بین کری گرانت و اینگرید برگمن در سکانس پیش از پایانی ِ "بدنام" (آلفرد هیچکاک، ۱۹۴۶) و گمشدهی چهل و چند سالهی سینمای ایران: بوسه @amiropouria متن در ادامه میآید👇
پیشتر با بهانه قرار دادن روز جهانی بوسه که امسال هنوز مانده تا برسد، به این نکته پرداخته بودم که اگر سینما اختراع نشده بود و اگر قصههای عاشقانه - يا انواع قصههای دیگر با چاشنی روابط عاشقانه- را روایت نمیکرد، ما بوسوکِنار و خلوت دیگران را نمیدیدیم. اگر در این همه سرزمینهایی که ابراز عشق و جای دادن ِ هم در آغوش و دَمی بوسیدن ِ هم به طبیعیت ِ انسانیاش آزاد است، گاهی هم ببینیم، تماشایش نمیکنیم. سر میگردانیم یا دقیق نمیشویم تا رها باشند. هر چه هم ببینیم، طبعاً دورادور است و با آن همه مکث بر لحظهها و نفسها و دستها و نوازشها و گونهها که در نماهای نزدیک دلدادگان سینمایی دیدهایم و میبینیم، قیاسناشدنی. پس باز تأکيد میکنم که جا افتادن تصویر بوسه به عنوان نشان دلدادگی، اساساً به دست سینما رخ داده و همگانی شده است.
اما حذف مطلق این تصویر از سینمای چهار دهه و چند سال اخیر ایران، شاید تجسم ذهنی ما را تضعیف کرده باشد. شاید بد نباشد که ببینیم بازیگران در حالت بوسوکِنار، در حضور کارگردان و انبوهی عوامل سرصحنه، چگونه آن خلوت عجیب را میآفریدند. چطور نجواگری و به هم آمیختن نفسها را جوری اجرا میکردند که انگار حتی دوربین را هم به حساب نمیآورند.
در عکس اول، آلفرد هیچکاک را در حال هدایت اینگرید برگمن و کری گرانت در سکانس ماقبلآخر یکی از شاهکارهایش "بدنام" میبینیم. فیلمی که بیش از هر فیلم دیگر او دربارهی "نهان کردن ِ عشق" است. دِولین (گرانت) در اصل از سر وظیفهی حرفهای/ملی/انسانی این کار را میکند؛ در حالی که به نظر میرسد بابت بیتوجهی به حس و عشق آلیشیا (برگمن) چنین کرده.
پس شایسته است که در ادامه، برشهایی ببینم (البته بهناچار جدا جدا و کوتاهشده) از سکانسی نسبتاً طولانی که دو مسیر وظیفهی حرفهای و احساس فردی به هم میرسند و دِولین سرانجام راز دل میگوید تا آلیشیا را همزمان از سم، ازدواج ناخواسته، خوابزدگی و بیعشقی، یکجا برهاند.
بعد از دیدن تکههای فیلم، باز به عکس برگردید و ببینید حتی تجسم همین یک نفر فیلمساز گرد و قلمبه (تعبیری برگرفته از مطلبی قدیمی نوشتهی هوشنگ گلمکانی) با تأثیر حضور مقتدرش در نزدیکی ِ دو دلدادهای که آن طور در خلوت خود بودند، چه سخت است؛ چه رسد به آن همه تجهیزات و گروه و عوامل و محاسبات نوری و زوایای هندسی و حفظ راکوردها و غیره.
@amiropouria
اما حذف مطلق این تصویر از سینمای چهار دهه و چند سال اخیر ایران، شاید تجسم ذهنی ما را تضعیف کرده باشد. شاید بد نباشد که ببینیم بازیگران در حالت بوسوکِنار، در حضور کارگردان و انبوهی عوامل سرصحنه، چگونه آن خلوت عجیب را میآفریدند. چطور نجواگری و به هم آمیختن نفسها را جوری اجرا میکردند که انگار حتی دوربین را هم به حساب نمیآورند.
در عکس اول، آلفرد هیچکاک را در حال هدایت اینگرید برگمن و کری گرانت در سکانس ماقبلآخر یکی از شاهکارهایش "بدنام" میبینیم. فیلمی که بیش از هر فیلم دیگر او دربارهی "نهان کردن ِ عشق" است. دِولین (گرانت) در اصل از سر وظیفهی حرفهای/ملی/انسانی این کار را میکند؛ در حالی که به نظر میرسد بابت بیتوجهی به حس و عشق آلیشیا (برگمن) چنین کرده.
پس شایسته است که در ادامه، برشهایی ببینم (البته بهناچار جدا جدا و کوتاهشده) از سکانسی نسبتاً طولانی که دو مسیر وظیفهی حرفهای و احساس فردی به هم میرسند و دِولین سرانجام راز دل میگوید تا آلیشیا را همزمان از سم، ازدواج ناخواسته، خوابزدگی و بیعشقی، یکجا برهاند.
بعد از دیدن تکههای فیلم، باز به عکس برگردید و ببینید حتی تجسم همین یک نفر فیلمساز گرد و قلمبه (تعبیری برگرفته از مطلبی قدیمی نوشتهی هوشنگ گلمکانی) با تأثیر حضور مقتدرش در نزدیکی ِ دو دلدادهای که آن طور در خلوت خود بودند، چه سخت است؛ چه رسد به آن همه تجهیزات و گروه و عوامل و محاسبات نوری و زوایای هندسی و حفظ راکوردها و غیره.
@amiropouria
Amir Pouria
پیشتر با بهانه قرار دادن روز جهانی بوسه که امسال هنوز مانده تا برسد، به این نکته پرداخته بودم که اگر سینما اختراع نشده بود و اگر قصههای عاشقانه - يا انواع قصههای دیگر با چاشنی روابط عاشقانه- را روایت نمیکرد، ما بوسوکِنار و خلوت دیگران را نمیدیدیم. اگر…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تکههایی از همان سکانس جواهرنشان "بدنام" هیچکاک: چطور این خلوت و دلدادگی را با تمام محاسبات مکانیکی، ریاضی و هندسی صحنه بازمیآفریدند؟
@amiropouria
@amiropouria
لذت بردن از یک لحظهی ناب و پیشگام شوخیهای سوررئالیستی در سینمای کمدی، دلیل و مناسبت نمیخواهد: شوخی درخشان و لحظهای ِ باستر کیتون بزرگ در فیلم "آسانسورچی" (راسکو/فتی آرباکل و باستر کیتون، ۱۹۱۸)، در حالی که نهتنها سوررئالیسم هنوز پایش به سینما باز نشده بود؛ بلکه حتی تا انتشار یا بهتر است بگوییم تا صدور "مانیفست سوررئالیستی" آندره برِتون هنوز ۶ سال مانده بود!
امروز دهههاست که این گونه شوخیها با زیرپاگذاشتن منطق روزمره یا فیزیک یا طبیعت، در تکههای طنزآمیز تلویزیونی هم عادی شدهاند. ولی تصور قدمت ۱۰۳ سالهی این لحظه از فیلم "آسانسورچی" به عنوان یکی از مبدأهای این نوع شوخی، با خونسردی همیشگی کیتون در لحظهی خلق آن و شکستن تعمدی منطق، لذت مواجهه با این مبدأ را چند چندان میکند.
#باستر_کیتون #فتی_آربوکل #کمدی #کمدین
#bellboy #busterkeaton #roscoarbuckle
@amiropouria
لذت بردن از یک لحظهی ناب و پیشگام شوخیهای سوررئالیستی در سینمای کمدی، دلیل و مناسبت نمیخواهد: شوخی درخشان و لحظهای ِ باستر کیتون بزرگ در فیلم "آسانسورچی" (راسکو/فتی آرباکل و باستر کیتون، ۱۹۱۸)، در حالی که نهتنها سوررئالیسم هنوز پایش به سینما باز نشده بود؛ بلکه حتی تا انتشار یا بهتر است بگوییم تا صدور "مانیفست سوررئالیستی" آندره برِتون هنوز ۶ سال مانده بود!
امروز دهههاست که این گونه شوخیها با زیرپاگذاشتن منطق روزمره یا فیزیک یا طبیعت، در تکههای طنزآمیز تلویزیونی هم عادی شدهاند. ولی تصور قدمت ۱۰۳ سالهی این لحظه از فیلم "آسانسورچی" به عنوان یکی از مبدأهای این نوع شوخی، با خونسردی همیشگی کیتون در لحظهی خلق آن و شکستن تعمدی منطق، لذت مواجهه با این مبدأ را چند چندان میکند.
#باستر_کیتون #فتی_آربوکل #کمدی #کمدین
#bellboy #busterkeaton #roscoarbuckle
@amiropouria
سه ویدئوی کوتاه به بهانهی زادروز امیر نادری که در آن خود او از زادگاهش آبادان و همشهریاش ناصر تقوایی هم میگوید. هر سه ویدئو نشانههایی از شور همیشگی و پایانناپذیر نادری در خلق دقیق تصویرهایی که در ذهن داشته، به همراه دارند.
به این حرفها فقط این را اضافه کنم که آقایان فیروز ملکزاده مدیر فیلمبرداری "دونده..." و بیژن عرفانیان دستیار ماهر او هر دو سالهاست به استرالیا مهاجرت کردهاند و فعالیت سینمایی ندارند. آقای عرفانیان متأسفانه سالها پیش بر اثر حادثهای، توان حرکتی خود را از دست دادهاند. این که از تبحر تکنیکی هر دوی آنها یاد شود، در برابر اهمیت و اعتبار کارشان، بسیار ناچیز است.
فیروز ملکزاده، مدیر فیلمبرداری "باشو، غریبهی کوچک"، "مادیان" و "گلهای داوودی" هم بوده و بیژن عرفانیان از "غریبه و مه" و "هزاردستان" تا "چریکهی تارا" و "کمالالملک" و همین "دونده..."، ردپای سنگینی از کار خود به جا گذاشته است.
#امیر_نادری #دونده #مانی_پتگر
#ناصر_تقوایی #فیروز_ملک_زاده #بیژن_عرفانیان #هوشنگ_گلمکانی #ماهنامه_فیلم #ماهنامه_فیلم_امروز #زادروز #آبادان
@amiropouria
به این حرفها فقط این را اضافه کنم که آقایان فیروز ملکزاده مدیر فیلمبرداری "دونده..." و بیژن عرفانیان دستیار ماهر او هر دو سالهاست به استرالیا مهاجرت کردهاند و فعالیت سینمایی ندارند. آقای عرفانیان متأسفانه سالها پیش بر اثر حادثهای، توان حرکتی خود را از دست دادهاند. این که از تبحر تکنیکی هر دوی آنها یاد شود، در برابر اهمیت و اعتبار کارشان، بسیار ناچیز است.
فیروز ملکزاده، مدیر فیلمبرداری "باشو، غریبهی کوچک"، "مادیان" و "گلهای داوودی" هم بوده و بیژن عرفانیان از "غریبه و مه" و "هزاردستان" تا "چریکهی تارا" و "کمالالملک" و همین "دونده..."، ردپای سنگینی از کار خود به جا گذاشته است.
#امیر_نادری #دونده #مانی_پتگر
#ناصر_تقوایی #فیروز_ملک_زاده #بیژن_عرفانیان #هوشنگ_گلمکانی #ماهنامه_فیلم #ماهنامه_فیلم_امروز #زادروز #آبادان
@amiropouria
یادداشتی از امیر پوریا دربارهی ویژگیها و تأثیرات مهم جایزهی زر امیرابراهیمی در کن هفتاد و پنجم: از "خودمون کنسلکالچر داشتیم" تا ایدهی "پرهیز از قضاوت" اصغر فرهادی
@amiropouria
متن در ادامه میمیآید👇
@amiropouria
متن در ادامه میمیآید👇
Amir Pouria
یادداشتی از امیر پوریا دربارهی ویژگیها و تأثیرات مهم جایزهی زر امیرابراهیمی در کن هفتاد و پنجم: از "خودمون کنسلکالچر داشتیم" تا ایدهی "پرهیز از قضاوت" اصغر فرهادی @amiropouria متن در ادامه میمیآید👇
جایزهی زر امیرابراهیمی: وقتی کنسلکالچر مُد نبود!/ یادداشت امیر پوریا
یک: متن ورودی ِ خبر فرانس۲۴ در بازتاب خبر اهدای جایزهی دورهی هفتاد و پنجم جشنواره فیلم کن به زر امیرابراهیمی: "زر امیرابراهیمی بازیگر ایرانی که در پی یک کمپین/حرکت جمعی ِ مداخلهگرانه در روابط عاطفیاش، در تبعید به سر میبرد، با دریافت جایزهی بهترین بازیگر زن فستیوال کن در روز شنبه، شادمانه اشک ریخت".
از این جهت نقل میکنم که بگویم تا وقتی کلیگویی میکنیم و از محدودیتهای منجر به کوچ اجباری امیرابراهیمی حرف میزنیم، میتواند شامل حال هر همکار او شود. اما وقتی به مورد خاص او و آن چه برایش رخ داد، اشاره کنیم، ماجرای "قضاوت اخلاقی" و "برچسب زدن" به آدمها توسط جامعه به میان میآید که بر اثر عادت قضاوت و طرد آدمها در جامعهی قضاوتگر فارسیزبان، احتمال و خطرش بس گسترده است و پیش و بیش از همه، امیرابراهیمی را هدف حملهی خود قرار داد. ابتدا او را به آن همه رنج و احتمال خودکشی و بعد خوشبختانه مهاجرت و این روند منجر به بالندگی رساند.
دو. عبارت طنزآمیزی در شوخیهای نوشتاری محیط مجازی رایج است که میگوید خودمان چیزی را پیش از رواج جهانیاش داشتهایم. مُهر فساد اخلاقی زدن بر یک انسان، یک زن، آن هم بر اساس انتشار فیلمی خصوصی از رابطهی طبیعی و انسانی او با دوستپسرش، در جامعهی ایرانی سرعتی ورای سرعت نور داشت. با توجه به زمان وقوع آن که بیش از ۱۵ سال پیش است، با قطعیت میتوان گفت: "ما خودمون کنسلکالچر داشتیم، وقتی هنوز حتی کلمهش هیچ جای دنیا مُد نبود"!
سه. این قدمت در فرهنگ کنسل که طبعاً برخلاف بسیاری از انواع قدمت، هیچ افتخاری ندارد، در خیلی زمینههای قضاوت اخلاقی در جامعهی ما وجود داشته و دارد. نگرش گشت ارشاد از دهههای دور، در کلام انبوه مادران و مادربزرگهای ایرانی که معتقد بودند دختر تا پیش از "خونهی شووَر" نباید دست به ابرویش بزند، جاری بوده. آن چه جمهوری اسلامی از ابتدا با سؤال معروف کمیتهی دههی ۱۳۶۰ از جوانان یعنی "چه نسبتی با هم دارید؟" پایهگذاری کرد، عملاً در نگاه عموم که رابطهی دختر و پسر تا پیش از ازدواج را ناروا میدانستند، وجود داشت.
همسویی ِ شرمآور ِ قضاوت مردم و ممنوعیت توسط حکومت، مهمترین چیزیست که با استقبال از جایزهی امیرابراهیمی زیر سؤال میرود. چیزی که درک آن در هر لبخند و جملهی او حین دریافت جایزه، به خوبی آشکار است.
چهار. اصغر فرهادی، تنها فرد ایرانی ِ حاضر در هیأت داوران، نمیتوانسته در تبیین این شرایط و این قضاوت و طرد برای باقی اعضای ژوری، بیتأثیر باشد. به ویژه از این حیث که تعبیر "همدیگر را قضاوت نکنیم" در واکنش به فیلم "دربارهی الی" ساختهی او، به بخشی از تعابير متداول ادبیات عمومی طبقهی متوسط ایرانی بدل شد و ویژگی مشهور "پایان باز" که در محیط مجازی ما همواره به شوخی با فیلمهای فرهادی منجر میشود، اساساً از همین تلاش برای "پرهیز از قضاوت" و حق ندادن به یکی از طرفهای ماجرا سرچشمه گرفته است. در ردیابی مسیر منتهی به جایزهی امیرابراهیمی، آن چه گلشیفته فراهانی در توئیتهای پیش از مراسم اختتامیهی کن نوشت، نباید ناديده بماند. او به تبعات احتمالی هر جایزهای به فیلم "عنکبوت مقدس" برای عضو ایرانی ِ ژوری، اشاره کرد و اگر این ابراز نگرانی به نظرتان اغراقآمیز میآید، باز باید یادآوری کنم مدیریت دولتی سینما در ایران که خود را مصدر "ارشاد" مردم و سینماگران میداند، بعد از حضور فیلمسازی چون عباس کیارستمی در همین فستیوال، به دست دادن او با یک خانم (کاترین دونوو) روی سِن مراسم هم کار داشت؛ چه رسد به اعطای جایزه به بازیگری که همین سیستم، زمانی او را مفسد و مطرود دانسته بود.
بنابراین، همچنان باید تأکید و درک کنیم که جایزهی زر امیر ابراهیمی و استقبال از آن، فراتر از یک جایزهی بازیگری صرف است و برای ما قضاوتگران بیرحم و مطلقگرا میتواند به معنای پیشنهاد شعورمندی ِ اجتماعی در تَرک ِ فرهنگ کنسل باشد.
#زر_امیرابراهیمی #زر_امیر_ابراهیمی #زهرا_امیرابراهیمی #زهرا_امیر_ابراهیمی #جشنواره_فیلم_کن #جشنواره_کن #فستیوال_کن #فستیوال_فیلم_کن #جایزه_بازیگری #فرهنگ_کنسل #کنسل_کالچر #قضاوت #قضاوت_اخلاقی #گشت_ارشاد #کمیته #عنکبوت_مقدس #علی_عباسی #اصغر_فرهادی #گلشیفته_فراهانی #عباس_کیارستمی #وزارت_ارشاد #امیر_پوریا
@amiropouria
یک: متن ورودی ِ خبر فرانس۲۴ در بازتاب خبر اهدای جایزهی دورهی هفتاد و پنجم جشنواره فیلم کن به زر امیرابراهیمی: "زر امیرابراهیمی بازیگر ایرانی که در پی یک کمپین/حرکت جمعی ِ مداخلهگرانه در روابط عاطفیاش، در تبعید به سر میبرد، با دریافت جایزهی بهترین بازیگر زن فستیوال کن در روز شنبه، شادمانه اشک ریخت".
از این جهت نقل میکنم که بگویم تا وقتی کلیگویی میکنیم و از محدودیتهای منجر به کوچ اجباری امیرابراهیمی حرف میزنیم، میتواند شامل حال هر همکار او شود. اما وقتی به مورد خاص او و آن چه برایش رخ داد، اشاره کنیم، ماجرای "قضاوت اخلاقی" و "برچسب زدن" به آدمها توسط جامعه به میان میآید که بر اثر عادت قضاوت و طرد آدمها در جامعهی قضاوتگر فارسیزبان، احتمال و خطرش بس گسترده است و پیش و بیش از همه، امیرابراهیمی را هدف حملهی خود قرار داد. ابتدا او را به آن همه رنج و احتمال خودکشی و بعد خوشبختانه مهاجرت و این روند منجر به بالندگی رساند.
دو. عبارت طنزآمیزی در شوخیهای نوشتاری محیط مجازی رایج است که میگوید خودمان چیزی را پیش از رواج جهانیاش داشتهایم. مُهر فساد اخلاقی زدن بر یک انسان، یک زن، آن هم بر اساس انتشار فیلمی خصوصی از رابطهی طبیعی و انسانی او با دوستپسرش، در جامعهی ایرانی سرعتی ورای سرعت نور داشت. با توجه به زمان وقوع آن که بیش از ۱۵ سال پیش است، با قطعیت میتوان گفت: "ما خودمون کنسلکالچر داشتیم، وقتی هنوز حتی کلمهش هیچ جای دنیا مُد نبود"!
سه. این قدمت در فرهنگ کنسل که طبعاً برخلاف بسیاری از انواع قدمت، هیچ افتخاری ندارد، در خیلی زمینههای قضاوت اخلاقی در جامعهی ما وجود داشته و دارد. نگرش گشت ارشاد از دهههای دور، در کلام انبوه مادران و مادربزرگهای ایرانی که معتقد بودند دختر تا پیش از "خونهی شووَر" نباید دست به ابرویش بزند، جاری بوده. آن چه جمهوری اسلامی از ابتدا با سؤال معروف کمیتهی دههی ۱۳۶۰ از جوانان یعنی "چه نسبتی با هم دارید؟" پایهگذاری کرد، عملاً در نگاه عموم که رابطهی دختر و پسر تا پیش از ازدواج را ناروا میدانستند، وجود داشت.
همسویی ِ شرمآور ِ قضاوت مردم و ممنوعیت توسط حکومت، مهمترین چیزیست که با استقبال از جایزهی امیرابراهیمی زیر سؤال میرود. چیزی که درک آن در هر لبخند و جملهی او حین دریافت جایزه، به خوبی آشکار است.
چهار. اصغر فرهادی، تنها فرد ایرانی ِ حاضر در هیأت داوران، نمیتوانسته در تبیین این شرایط و این قضاوت و طرد برای باقی اعضای ژوری، بیتأثیر باشد. به ویژه از این حیث که تعبیر "همدیگر را قضاوت نکنیم" در واکنش به فیلم "دربارهی الی" ساختهی او، به بخشی از تعابير متداول ادبیات عمومی طبقهی متوسط ایرانی بدل شد و ویژگی مشهور "پایان باز" که در محیط مجازی ما همواره به شوخی با فیلمهای فرهادی منجر میشود، اساساً از همین تلاش برای "پرهیز از قضاوت" و حق ندادن به یکی از طرفهای ماجرا سرچشمه گرفته است. در ردیابی مسیر منتهی به جایزهی امیرابراهیمی، آن چه گلشیفته فراهانی در توئیتهای پیش از مراسم اختتامیهی کن نوشت، نباید ناديده بماند. او به تبعات احتمالی هر جایزهای به فیلم "عنکبوت مقدس" برای عضو ایرانی ِ ژوری، اشاره کرد و اگر این ابراز نگرانی به نظرتان اغراقآمیز میآید، باز باید یادآوری کنم مدیریت دولتی سینما در ایران که خود را مصدر "ارشاد" مردم و سینماگران میداند، بعد از حضور فیلمسازی چون عباس کیارستمی در همین فستیوال، به دست دادن او با یک خانم (کاترین دونوو) روی سِن مراسم هم کار داشت؛ چه رسد به اعطای جایزه به بازیگری که همین سیستم، زمانی او را مفسد و مطرود دانسته بود.
بنابراین، همچنان باید تأکید و درک کنیم که جایزهی زر امیر ابراهیمی و استقبال از آن، فراتر از یک جایزهی بازیگری صرف است و برای ما قضاوتگران بیرحم و مطلقگرا میتواند به معنای پیشنهاد شعورمندی ِ اجتماعی در تَرک ِ فرهنگ کنسل باشد.
#زر_امیرابراهیمی #زر_امیر_ابراهیمی #زهرا_امیرابراهیمی #زهرا_امیر_ابراهیمی #جشنواره_فیلم_کن #جشنواره_کن #فستیوال_کن #فستیوال_فیلم_کن #جایزه_بازیگری #فرهنگ_کنسل #کنسل_کالچر #قضاوت #قضاوت_اخلاقی #گشت_ارشاد #کمیته #عنکبوت_مقدس #علی_عباسی #اصغر_فرهادی #گلشیفته_فراهانی #عباس_کیارستمی #وزارت_ارشاد #امیر_پوریا
@amiropouria
Amir Pouria
جایزهی زر امیرابراهیمی: وقتی کنسلکالچر مُد نبود!/ یادداشت امیر پوریا یک: متن ورودی ِ خبر فرانس۲۴ در بازتاب خبر اهدای جایزهی دورهی هفتاد و پنجم جشنواره فیلم کن به زر امیرابراهیمی: "زر امیرابراهیمی بازیگر ایرانی که در پی یک کمپین/حرکت جمعی ِ مداخلهگرانه…
حالا و با بیانیهی باورنکردنی و مالامال از غضب سازمان سینمایی علیه فیلم "عنکبوت مقدس"، فستیوال کن و جوایز آن، انتقادات سازندگان فیلم "برادران لیلا" به اوضاع اقتصادی و داخلی، بوسهی یک زن و شوهر روی فرش قرمز و همچنین ابراز انزجار نسبت به مهمترین جایزهگیرنده و جایزهدهندهی ایرانی این دوره، اصغر فرهادی و زر امیرابراهیمی، شاید آن چه در متن پُست قبلی اشاره شد، بیشتر معنا پیدا کند.
تنها به این قصد که مطمئن شویم چند ساعت بعد از بیانیهی سینماگران ایرانی رو به نیروهای امنیتی و انتظامی ِ حملهور به مردم داغدیده و رنجیدهی آبادان (با عنوان "سلاحهایتان را زمین بگذارید")، این بیانیه تا چه میزان عجیب، توأم با تهدید، تحدید و توهین و نیز شبیه متون حوزویست، چند عبارت پراکنده را از لابهلای متن آن نقل میکنم:
لیکن
اصحاب زور و تزویر
پایهگذاری جشنوارههایی که نقش ابزار جنگی آنها در مواجهه با آحاد آزادیخواهان جامعه جهانی را دارند
منویات سیاسی
به اضمحلال رفتن ارزش هنری و وجه حرفهای
جشنوارهای تحت سیطره و فرامین دولت فرانسه
شبنامه سخیف تصویری
ماحصل ذهن مشوش فردی دانمارکی-ایرانیتبار
برآمده از زر استکبار
غافل از این که یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ
توضیح اول: رعایت نیمفاصلهها و آداب نوشتاری در همین نقل قول کوتاه، از بنده است. به ناچار در متن دوستان به لحاظ سجاوندی، دست بردهام.
توضیح دوم: تعبیر "زر استکبار" قطعاً برای فهمیدن و حتی خواندن، نامفهوم است. در لغتنامهی دهخدا این معانی برای "زَر" آمده: دهی در جاسب، طلا، نام زال پدر رستم، بستن دگمه و گویَک ِ گریبان. این معانی هم برای "زِر" فهرست شده: ازگیل، نام یک ستاره و ... در نهایت، تخممرغ، تخم، بیضه.
تصمیم بر سر این که مقصود دوستان کدام یکی بوده، با خودتان.
توضیح سوم: شاید برای اولین بار، شدت واکنش متعصبانهی مدیریت دولتی سینما حتی از روزنامهی کیهان بیشتر بوده است. نشانی گویا و تلخ از دوران تباه و سیاهی که در آن سر میکنیم و در همین بیانیه، نسبت دادن آن به جامعهی کنونی ایران، نفی شده است.
@amiropouria
تنها به این قصد که مطمئن شویم چند ساعت بعد از بیانیهی سینماگران ایرانی رو به نیروهای امنیتی و انتظامی ِ حملهور به مردم داغدیده و رنجیدهی آبادان (با عنوان "سلاحهایتان را زمین بگذارید")، این بیانیه تا چه میزان عجیب، توأم با تهدید، تحدید و توهین و نیز شبیه متون حوزویست، چند عبارت پراکنده را از لابهلای متن آن نقل میکنم:
لیکن
اصحاب زور و تزویر
پایهگذاری جشنوارههایی که نقش ابزار جنگی آنها در مواجهه با آحاد آزادیخواهان جامعه جهانی را دارند
منویات سیاسی
به اضمحلال رفتن ارزش هنری و وجه حرفهای
جشنوارهای تحت سیطره و فرامین دولت فرانسه
شبنامه سخیف تصویری
ماحصل ذهن مشوش فردی دانمارکی-ایرانیتبار
برآمده از زر استکبار
غافل از این که یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ
توضیح اول: رعایت نیمفاصلهها و آداب نوشتاری در همین نقل قول کوتاه، از بنده است. به ناچار در متن دوستان به لحاظ سجاوندی، دست بردهام.
توضیح دوم: تعبیر "زر استکبار" قطعاً برای فهمیدن و حتی خواندن، نامفهوم است. در لغتنامهی دهخدا این معانی برای "زَر" آمده: دهی در جاسب، طلا، نام زال پدر رستم، بستن دگمه و گویَک ِ گریبان. این معانی هم برای "زِر" فهرست شده: ازگیل، نام یک ستاره و ... در نهایت، تخممرغ، تخم، بیضه.
تصمیم بر سر این که مقصود دوستان کدام یکی بوده، با خودتان.
توضیح سوم: شاید برای اولین بار، شدت واکنش متعصبانهی مدیریت دولتی سینما حتی از روزنامهی کیهان بیشتر بوده است. نشانی گویا و تلخ از دوران تباه و سیاهی که در آن سر میکنیم و در همین بیانیه، نسبت دادن آن به جامعهی کنونی ایران، نفی شده است.
@amiropouria
چند عکس سرصحنه، پشتصحنه، استودیویی و خيابانی از کلینت ایستوود، آقا و سرور، که امروز به سلامتی و مبارکی ۹۲ ساله شد.
اشارهای از امیر پوریا به همین بهانه
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇
اشارهای از امیر پوریا به همین بهانه
@amiropouria
متن در ادامه میآید 👇