Amir Pouria
1.96K subscribers
1.11K photos
401 videos
108 files
407 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
آیا اعتراض‌ها و انتقادهای محمود احمدی‌نژاد از حکومت ایران، با اعتراض مردم در برابر شرایط زیستی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی در ایران، همسویی دارد؟ آيا او از سرکوب مخالفان در دولت دوم خود به مخالفتی بنیادین با بدنه‌ی نظام رسيده است؟
گفت‌وگوی امیر پوریا با رضا علیجانی تحلیگر سیاسی ساکن فرانسه‌:

https://www.instagram.com/tv/CPgRD7niqFP/?utm_medium=copy_link

@amiropouria
اشاره‌ای کوتاه از امیر پوریا درباره‌ی فیلم "آنهایی که آرزوی مرگم را دارند" (تیلور شریدان، ۲۰۲۱)
@amiropouria
👇متن در ادامه
Amir Pouria
اشاره‌ای کوتاه از امیر پوریا درباره‌ی فیلم "آنهایی که آرزوی مرگم را دارند" (تیلور شریدان، ۲۰۲۱) @amiropouria 👇متن در ادامه
گاه بازیگرانی که مشهور و گران‌اند با حاضر شدن در فیلمی که شاید بودجه‌ی هنگفتی در اختیار نداشته باشد، می‌کوشند امکان تولید و به‌خصوص توزیع بهتر آن را فراهم کنند و این کار ارزشمندی است.
سال ۲۰۰۷ در فستیوال برلین فیلم مستقل کانادایی «وقتی مردی به جنگل می‌افتد» ساخته‌ی رایان اسلینگر از اتفاقات غافلگیرکننده ی بخش مسابقه بود. اسلینگر کارگردان آمریکایی‌الاصلی که آن موقع فقط ۲۶ سال سن داشت، فیلم را در کانادا ساخته بود و در کنفرانس مطبوعاتی، خودش دلیل این کار را علاوه بر جغرافیای وقوع داستان، ارزان‌تر شدن تولید اعلام کرد. در همین کنفرانس، بارها گفت اگر شارون استون حاضر به بازی در فیلم نمی‌شد، نه فیلم به پخش جهانی می‌رسید و نه در همین جا (برلیناله) دیده می‌شد. شارون استون طوری از او تشکر می‌کرد که انگار بخشی از این حرف، تعارف یا نوعی اغراق بوده؛ اما در کلیت ماجرا، فیلم با وجود بازیگر مهم دیگری مانند تیموتی هاتن (که در ۲۰ سالگی، کم‌سن‌ترین برنده‌ی اسکار بهترین بازیگر مرد نقش مکمل برای فیلم «آدم‌های معمولی» رابرت ردفورد بوده) با تکیه بر جایگاه شارون استون در مارکت آن زمان توزیع شده بود.
فیلم «کسانی که آرزوی مرگم را دارند» یا ساده‌تر از آن، «اونایی که می‌خوان من بمیرم» ساخته‌ی تیلور شریدان که در همین دو ماه اخیر میلادی در آمریکا اکران شده و به‌زودی روی اچ.بی.او مَکس هم منتشر خواهد شد، همین وابستگی را به حضور آنجلینا جولی دارد. فیلمی است که در توصیف آن -به‌درستی- ژانرهای «وسترن»، «نئونوآر»، «اکشن» و «تریلر» را کنار هم آورده‌اند و من می‌توانم درام اخلاقی با مضامین وجدانی-انسانی را هم به این توصیف، بیافزایم. بین بازیگران دیگر فیلم هم اسم‌های معتبری مثل نیکلاس هولت و آیدان گیلن به چشم‌ می‌خورد، اما فیلم آشکارا با حضور جولی به امکان چنین تولیدی دست پیدا کرده است. منبع اقتباس فیلم، رمانی نوشته‌ی مایکل کورتیا نویسنده‌ی آمریکایی است و خود او در فیلمنامه، مشارکت داشته. در حالی که کارگردان فیلم، خودش نویسنده‌ی فیلم‌های «سیکاریو» و «حتی اگر سنگ از آسمان ببرد» بوده است.
در پرداخت موقعیت‌های اکشن، گاه بی‌منطقی یا سستی در منطق دیده می‌شود. اما می‌توان این کاستی فیلم را به مرز ظریفی که بین رخدادهای عینی و جنبه‌ی کم و بیش تمثیلی نقش «آتش» در وقایع، رعایت می‌کند، بخشید.
دیوید بوردوِل د ر تعریفش از ژانر در کتاب «هنر فیلم/ هنر سینما» می‌گوید گاه فیلمی را به ژانری نسبت می‌دهیم و می‌گوییم در محدوده‌ی ویژگی‌های آن ژانر، خوب کار شده؛ اما در عین حال، منظورمان این است که فیلم چیزی بیشتر از همان‌ها ندارد. مثلاً می‌گوییم «طلای مک‌کنا» یا «قطار سه و ده دقیقه به یوما» وسترن خوبی بود؛ و منظورمان این است که چیزی بیش از این نبود.
می‌شود در خلاصه‌ترین اظهارنظر گفت «اونایی که می‌خوان من بمیرم» اکشن-تریلر خوبی است و بیننده‌ای را که با همین توقع به تماشایش می‌نشیند و فیلم خیالی خود را از آن طلب نمی‌کند، پشیمان نخواهد کرد.
.
#آنجلینا_جولی #شارون_استون #تیلور_شریدان #رایان_اسلینگر
#thosewhowishmedead #whenamanfallsintotheforest #angelinajolie #sharonstone #taylorsheridan #ryaneslinger
یادداشت امیر پوریا درباره عزت الله انتظامی /ماهنامه فیلم مهر۹۷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در واکنش‌های منتقدان سینمایی به موزیک متن، غلط‌های مصطلح وجود دارد. چند سال پیش که مهمان قسمتی از برنامه‌ی "رادیو ایزوگپ" کار دوستانم کیوان هنرمند و رضا بهرامی‌نژاد بودم، به یکی از این خطاها پرداختیم: این که گاه می‌گویند "موسیقی خوب در سینما، آن است که چندان "شنیده" نشود"!
حالا و با فیلم "کروئلا" (کرِیگ گیلسپی، ۲۰۲۱) یکی دیگر از این خطاها یادم آمد: این که در نقد فارسی‌زبان، بسیاری در توصیف این نوع فیلم‌ها می‌گویند "ساندترَک فیلم از خود فیلم بهتر است" و این را نوعی ضعف تلقی می‌کنند‌. در حالی که چنين فیلمی اساساً با ترکیب طراحی بصری و شنیداری شکل می‌گیرد و در تقسیم‌بندی درست، مثلاً در جوایز گلدن‌گلوب، در رده‌ی "کمدی/موزیکال" می‌نشیند.
برای من یکی از لذات ضمنی ساندترَک‌های درجه یک، این است که از موزیسین‌ها و گروه‌های محبوبم، کارهای کمتر شنیده‌شده به گوش و به دستم بیاید. مثل این چند تا از باند موزیک "کروئلا": از BeeGees و نینا سیمون و نانسی سیناترا و SuperTramp که اینجا آورده‌ام تا کار مشهوری از Rolling Stones کبیر. اما آخری را هم دریابید: ساخته‌ی آهنگساز فیلم، نیکلاس بریتل، همپای کار بزرگان
@amiropouria
Forwarded from RadioFarda
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📺 پنج سال از درگذشت یکی از سرشناس‌ترین هنرمندان و سینماگران معاصر ایران گذشت؛ نویسنده، نقاش، گرافیست، عکاس، فیلمنامه‌نویس و البته کارگردانی که به‌دلیل نوع خاص نگاهش به سینما، شهرتی جهانی داشت. خالق آثاری همچون «خانه دوست کجاست»، «زیر درختان زیتون» و «طعم گیلاس»، در حالی در ۷۶ سالگی درگذشت که در پرونده پزشکی‌اش، موضوغ «اشتباه منجر به مرگ»، خیلی جدی مطرح بود. مهدی طاهباز نگاهی کرده به مفهوم «زندگی و مرگ» در نگرش و آثار عباس کیارستمی.
@radiofarda
Amir Pouria
📺 پنج سال از درگذشت یکی از سرشناس‌ترین هنرمندان و سینماگران معاصر ایران گذشت؛ نویسنده، نقاش، گرافیست، عکاس، فیلمنامه‌نویس و البته کارگردانی که به‌دلیل نوع خاص نگاهش به سینما، شهرتی جهانی داشت. خالق آثاری همچون «خانه دوست کجاست»، «زیر درختان زیتون» و «طعم گیلاس»،…
در این ویدئوی کوتاه به کوشش همکارم مهدی طاهباز، مشارکت کوچکی داشتم: با کلامی مختصر در باب نگاه آقای عباس کیارستمی به مرگ و زندگی، بر آن چه در اختلاف نظر احمد و بهمن کیارستمی درباره‌ی کتاب "مرگ و دیگر هیچ" (سررسید حاوی دست‌نوشته‌های آقای کیارستمی در سال ۱۳۷۶) مطرح شده، مکث کرده‌ام. تفاوت خوانش‌ها همچنان از برقراری ِ تردید بر سر دوراهی بین مرگ و زندگی خبر می‌دهد که نه‌تنها در رویارویی با آثار او، بلکه حتی با بازخوانی گوشه‌هایی از زندگی فردی‌اش پس از فقدان او نیز ادامه یافته است
@amiropouria
Int with Saiid Barzin.MP3
5.2 MB
به‌تازگی از دفتر ابراهیم رئیسی و دفتر محسنی اژه‌ای با فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران تماس‌ گرفته‌اند و از آنان خواسته‌اند "انتقاد"های خود را به عملکرد دو قوهٔ مجریه و قضاییه بیان کنند. امیر پوریا از رادیو فردا با سعید برزین جامعه‌شناس سیاسی در بریتانیا در این زمینه گفت‌وگو کرده و طی این گفت‌وگو، در پی دستیابی به دلیل و هدف این رویکرد رئیس‌جمهور بعدی و رئیس جدید قوهٔ قضاییه جمهوری اسلامی بوده است. سعید برزین اعتقاد دارد حالا نظام جمهوری اسلامی به سیاست "هستهٔ سخت و پوستهٔ نرم" روی آورده است

@amiropouria
پوستر فیلم "شب آمریکایی/ روز برای شب" (فرانسوا تروفو، ۱۹۷۳)
اشاره‌ای از امیر پوریا به بهانه‌ی روز جهانی بوسه
@amiropouria
👇
Amir Pouria
پوستر فیلم "شب آمریکایی/ روز برای شب" (فرانسوا تروفو، ۱۹۷۳) اشاره‌ای از امیر پوریا به بهانه‌ی روز جهانی بوسه @amiropouria 👇

امروز ششم جولای/ژوئيه، روز جهانی بوسه است. ظاهراً به عشق و آدمی مربوط است و دخلی به سینما ندارد. اما عرض می‌کنم که تماشا و غنای بوسه در دنیای انسان‌ها بیش از هر چیز به سینما برمی‌گردد. چیزی تحت عنوان درک حس و احوال آدم‌ها از طریق تماشای بوسه‌هاشان وجود نمی‌داشت اگر سینما نبود. در زندگی انسانی، اگر هم دو نفر در حضور ديگران بوسه‌ای را شروع کنند، روی گرداندن از آنها و تلاش برای بر هم نزدن خلوتی که میان جمع برای خودشان ساخته‌اند، واکنشی معقول به حساب می‌آید. پس ما عملاً جز بوسه‌های خودمان در طول زندگی، تجربه‌ و مشاهده‌ی دیگری از بوسه نداریم مگر به لطف سینما
.
فیلمی که خود درباره‌ی فیلم ساختن است و فرانسوا تروفو در ۱۹۷۳ ساخته و پوسترش را می‌بینید، شوخی/اشاره‌ی ویژه‌ای به اين نسبت میان سینما و بوسه دارد: دکتر نلسون (با بازی دیوید مارک‌هَم) به الکساندر (با بازی ژان-پی‌یر اَمون) که خود یک بازیگر سینماست، می‌گوید: "شما هم که توی حرفه‌تون مدام دارین همدیگرو می‌بوسین"؛ و بازیگر جواب می‌دهد: "همین طوره که می‌گین. دست دادن برای این به وجود اومد که آدم‌ها می‌خواستن به هم رفتار دوستانه‌شونو نشون بدن. ما راه بهتری پیدا کردیم: عشق‌مونو نشون می‌دیم"
.
این یک پوستر معمولی از فیلم "شب آمریکایی" یا با نام بین‌المللی‌اش "روز برای شب" نیست. بگذارید این طور بگویم: تصادفی انتخاب نشده. لحظه‌ای که در عکس زمینه‌ی این پوستر می‌بینید، موقعيت هدایت دو بازیگر جوان فیلم ِ توی فیلم (ژَکلین بیسه و ژان-پی‌یر لئو) توسط کارگردان (فرانسوا تروفو) است برای یک لحظه‌ی بوسه. از لحظه‌های جادویی و ازیادنرفتنی در هر فیلمی که به‌جا و درست پرداخته و اجرا شده باشد
.
این مهارت که یکی از هزار برگ رنگ به رنگ ِ بازی‌های بازیگری است، چهار دهه و دو سه سال است از سینمای ایران منها شده. نه کارگردان در هدایت بازیگران و نه خود بازیگران در جایگاه اجرایش، نمی‌توانند به این مهارت کاری داشته باشند. پیشتر یک بار به این نبود در سینمای ایران پرداخته بودم
.
#روز_جهانی_بوسه #سینمای_ایران #امیر_پوریا
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی نوعی رفتار انسانی کمیاب از سوی مرد/شوهر با مکثی بر شباهت میان شخصیت‌های زن سرشار از مهر و انگیزه در دو فیلم "جولی و جولیا" (نورا اِفرون، ۲۰۰۹) و "فلورانس فاستر جنکینز " (استفن فریِرز، ۲۰۱۶)
@amiropouria
👇
Amir Pouria
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی نوعی رفتار انسانی کمیاب از سوی مرد/شوهر با مکثی بر شباهت میان شخصیت‌های زن سرشار از مهر و انگیزه در دو فیلم "جولی و جولیا" (نورا اِفرون، ۲۰۰۹) و "فلورانس فاستر جنکینز " (استفن فریِرز، ۲۰۱۶) @amiropouria 👇
بین این دو فیلم، ظاهراً نسبتی وجود ندارد‌ به جز آمدن نام هر دویشان در فیلمشناسی خانم مریل استریپ. اما بین نقش مریل استریپ در آن دو، پیوندی هست که باعث می‌شود به وسوسه‌ی اشاره‌ی همزمان به دو فیلم، تن بدهیم: در هر دو نقش او ترکیبی عجیب از هوش و سادگی، بلندپروازی و چُلُفتی‌گری و همچنين خودمحوری و حرف‌گوش‌کنی جریان دارد.
فلورانس فاستر جنکینز ِ متموّل، ده‌ها تأثیر اجتماعی و انسانی و اقتصادی سودمند دارد اما شیفته‌ی آوازخوانی است و سرانجام فقط در رویایش می‌تواند ژوست و زیبا و نافالش بخواند.
فاصله‌ای که جولیا چایلد از شاگرد کم‌استعداد کلاس آشپزی فرانسوی تا نوشتن کتاب در این زمینه به زبان انگلیسی طی می‌کند، بسیار طولانی است و او در مدت کوتاهی از مسیر آن می‌گذرد.
یعنی سرنوشت‌ علایق و عطشی که آن‌ دو دارند، با هم متفاوت است.‌ پس چه عنصری می‌تواند عامل همانندی احساس برخاسته از دو فیلم باشد؟‌
در طول نمایش فیلم "فلورانس فاستر جنکینز" یا بخش‌هایی از آن برای دوستان یا شاگردانم، به این‌ اشاره می‌کردم که نوع همراهی فرامهربانانه‌ی شوهر این بانو (با بازی هیو گرَنت) می‌تواند "آرمانی" وصف شود. حین تماشای اخیر "جولی و جولیا" هم همسرم از حس و خصلتی مشابه در شوهر جولیا (با بازی استنلی توچی) گفت. می‌توان دید که همانندی ِ رفتار ِ حمایت‌آمیز، آزادمنشانه و بی‌منت آن دو برای پیگیری علاقه‌ی زن زندگی‌شان، حتی فارغ از این است که هر یک از دو زن در زمینه‌ی موردنظر، استعداد قابل‌ اعتنایی دارد یا نه. با وجود موفقیت تدریجی جولیا چایلد و بی‌فایدگی آن همه امکانات و سالن در اختیار فلورانس فاستر جنکینز، حمایت یا به تعبیر عام "پایه بودن"ِ شوهران‌شان تفاوتی با هم ندارد. در سکانسی از فیلم "فلورانس فاستر جنکینز" که مرد تمام نسخه‌های روزنامه‌ی حاوی نقد منفی بر کار همسرش را از دکه‌های کل محله جمع می‌کند و جایی از "جولی و جولیا" که مرد خبر انتقالش از پاریس به مارسی را با بار سنگینی از شرم‌زدگی به همسرش می‌گوید، می‌توان به روشنی دید که کوشش برای دور نگه داشتن زن از عوامل بازدارنده و نزدیک کردن او به مسیر پیگیری علایقش، حتی بدون توجه به این که الزاماً نتیجه می‌دهد یا نه، رفتاری طبیعی، انسانی و نشانه‌ی سلامت ِ رابطه است.
اما همین که این رفتار طبیعی در نظر بیشتر آنهایی که این دو فیلم را می‌بینند، چشمگیر جلوه می‌کند، نشانگر کمیابی آن در مردان جوامع انسانی و امروزی است و به ویژه، بیانگر کمیابی و نایابی در میان "شوهران" ایرانی.
این در حالی است که در فیلم‌های معمول مربوط به بوکس یا جنگ، از "مرد سیندرلایی" ران هاوارد تا مثلاً "عقاب‌ها"ی ساموئل خاچیکیان، در سراسر جهان سینما همواره این همراهی‌ها را از جانب زنان می‌بینیم و باور می‌کنیم؛ چون بسیار بیشتر مصداق عینی دارد و شاید حتی به تعریف "همسر" بدل شده باشد. تعریفی که بی‌تردید برای زن و مرد، یکی و یکسان بوده؛ اما در مسیر تاریخ روابط انسانی، یک‌سویه و به سود مردان تغییر یافته و به غلط جا افتاده است.
با آن که این نوشته به ظاهر در ستایش همراهی ِ دو مرد در این دو فیلم است، به آوردن تصویر دو زن بسنده می‌کنم. به حرمت این که اشتیاق و انگیزه و مهر بی‌پایان‌ زن‌ها، آن مردان را به این حمایت و همدلی می‌رساند
@amiropouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در دو روز اخیر به قدری عکس‌ها و پُست‌های تبریک یا طنزآمیز مربوط به قهرمانی ایتالیا را دیدم که گفتم دیگر جمع‌بندی نهایی خودم را بنویسم
@amiropouria
👇
Amir Pouria
در دو روز اخیر به قدری عکس‌ها و پُست‌های تبریک یا طنزآمیز مربوط به قهرمانی ایتالیا را دیدم که گفتم دیگر جمع‌بندی نهایی خودم را بنویسم @amiropouria 👇
.
۱/ تماشای ناکامی انگلستان در برابر ميليون‌ها دوستدارش که از ۱۹۶۶ هرگز مقام قهرمانی جام جهانی یا یورو را تجربه نکردند، لذتبخش نبود. در مورد میلیون‌ها دوستدار دیگر که مثل خود ما آن زمان حتی دنیا نیامده بودند که دیگر تلخ‌تر. اما راستش این است که در نتیجه‌ی بازی، انگلستان درست مثل همان قصه‌های کلاسیک ِ ندانستن ِ قدر ِ موقعیت عمل کرد. نه توانست گل زودهنگام و غافلگیرکننده‌اش را بیشتر کند، نه نگه دارد. نه از جلو افتادن در پنالتی‌های اولیه استفاده کرد و نه حتی وقتی جردن پیکفورد با مهار پنالتی جورجینیو (تمام‌کننده‌ی پنالتی‌های بازی ایتالیا با اسپانیا) برد آتزوری را به تعویق انداخت، از این فرصت دوباره بهره برد. مجموع ناکارآمدی انتخاب‌های ساوت‌گِیت و ضربات بازیکنانش باعث می‌شود با وجود کم‌علاقگی به برد در ضربات پنالتی، از این برد ایتالیا به وجد بیایم و چندان هم آن را بازی ِ شانس و لحظه ندانم
.
۲/ زمانی که شروع علاقه‌ام به ایتالیا بود، طرفداران تیم‌های دیگر آتزوری را به این متهم می‌کردند که تیم فوتبال نیست و مجموعه‌ای از مانکن‌ها و خوش‌قیافه‌هاست و بابت همین طرفداران غیرفوتبالی هم دارد. ایتالیای کنونی اما چنین اکثریتی در دل تیم ندارد. در عوض، همان روحیه‌ی رها و فارغ‌البال که در خوشی کردن ِ توتی و دل‌پی‌یرو یا در تعصب فردی و تیمی ِ دی‌روسی و گَتوسو یا عجز و لابه‌ی زولا رو به داوران جاری بود، حالا هم در اصرار بچه‌های تیم به "معمولی" بودن دیده می‌شود. با تمام جایگاه و گرانی و شهرتی که دارند، می‌خواهند در نوع رفتار برج‌‌عاج‌نشین نباشند. درست بعد از فینال، رفتار بونوچی را در کنفرانس خبری ببينيد. در مقابل ژست کریستیانو رونالدو مبنی بر این که "من کوکا نمی‌نوشم" (بدیهی است که کوکا برای مصرف بازیکنان، روی میز جلسات گذاشته نشده!) و اصرار پاول پوگبا به این که "جلوی مسلمان، آبجو نگذارید" (با آن که بعد گفته شد آبجوی روی میز، بدون الکل است!)، بونوچی چند قُلُپ از هر دو رفت بالا. یا رفتار بی‌جلوه‌گری ِ دوناروما را ببينيد که بعد از مهار پنالتی آخر ساکا حتی شادی نکرد و جدی و حتی گرفته، راه رفت تا جایی که بقیه روی سر و کولش پریدند. اما بعدتر وقتی خواستند جایزه‌ی بهترین بازیکن تورنمنت را به او بسپارند، به شکلی "از هفت دولت، آزاد" در حال سرخوشی بود و یکهو بهش گفتند خودش را جمع و جور کند و روی سکو برود
.
۳/ قهرمان شخصی من در این تیم اما فدریکو کیه‌زا بود. کسی که از ابتدا در ترکیب روبرتو مانچینی، فیکس نبود اما وقتی هر بار با ورود به زمین تیم را نجات داد، فیکس شد و گل‌هایش در هر دو بازی‌ای که بهترین بازیکن زمین شناخته شد ( با ولز و با اسپانیا) منحصربه‌فرد و به منزله‌ی فرصت‌سازی در موقعیتی بود که پیدا کردن مسیری برای گل زدن، ناممکن به نظر می‌رسید. او تازه ۲۳ سال دارد، به عنوان بازیکن قرضی از فیورنتینا به یووه رفته، اما تا همین جا هم حتی در مقایسه با پدرش انریکو کیه‌زا که در فرصت‌طلبی جایی میان جی‌جی ریوا و پائولو روسی ِ مرحوم شناخته می‌شد، بازیکن خلاق‌تری است. ناراحتی شدید او از لَنگ زدن و ترک تیم در فینال، چرخه‌ی این علاقه به عملکرد و شخصیتش را کامل می‌کند. با آن که بعید به نظر می‌رسد، کاش به آ.اس.رم یا یکی از باشگاه‌های محبوبم در خارج از ایتالیا بیاید
.
۴/ اما بعد از پایان مسابقات با برگشت به زندگی عادی به یادمان می‌آید که حتی تماشای تصاویر شوق‌انگیز حضور تماشاگر در استادیوم‌های یازده شهر میزبان، نشانه‌ی پایان کابوس آخرالزمانی شیوع ویروس کرونا نیست. آن جا به خودمان می‌گفتیم با تست منفی و مدرک واکسيناسيون، تماشاگرها را راه داده‌اند اما با دیدن تصاویر شادمانی چندین هزارنفری در خیابان‌های رم بدون ماسک و بدون فاصله، به خصوص وقتی اتوبوس حامل تیم قهرمان هم مرکز جمعیت انبوه شده، نمی‌توانیم به خودمان بگوییم خب همه واکسن زده‌اند. نمی‌توانیم این شادمانی ِ جمعی را بدون نگرانی از تشدید دوباره‌ی بیماری، تماشا کنیم. قبل‌تر وقتی تورنمنت مهمی تمام می‌شد، فقط از تمام شدن هیجاناتش ناراحت بودیم‌. اما دنیا و دوران فعلی، این تشویش بی‌پایان را هم به ما افزوده و گویا هیچ چیز آن را از ذهن و روان آزرده‌ی انسان این‌ دوران، نمی‌زداید
@amiropouria
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی وجه مهم شخصیت اثرگذار زنده‌یاد حميدرضا صدر: خجالتی از ابراز علایق خود نداشت
@amiropouria
متن در ادامه👇
Amir Pouria
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی وجه مهم شخصیت اثرگذار زنده‌یاد حميدرضا صدر: خجالتی از ابراز علایق خود نداشت @amiropouria متن در ادامه👇
اشاره‌ای از امیر پوریا به یاد آقای حمیدرضا صدر(۱۴۰۰-۱۳۳۵):


وقتی شخصیت کسی چندين‌وجهی باشد، در بین ویژگی‌های بزرگ‌تر که در یادها مانده‌اند، به خیلی از وجوهش و نقش‌های مهمی که زمانی ایفا کرده، کمتر توجه می‌شود‌. برای من آن چه از آقای دکتر حمیدرضا صدر، این کیفیت را دارد، در این جملات،‌ قابل تلخیص است: از بیان علاقه‌هایش خجالتی نداشت و با بیشترین میزان شوق و وجد، آنها را بازگو می‌کرد؛ حتی اگر این علایق در نظر بسیاری، عجیب می‌نمود. فقط دو نمونه‌:
.
علاقه‌ی فراوان به آرشیو کردن (کتاب، فیلم، فیلم ِ مسابقات فوتبال، جراید و انبوهی مستند ورزشی). آرشیوی داشت که به صراحت می‌گفت چیزی از آن را در اختیار نمی‌گذارد اما برای این که پدیده‌ی نایابی از دل آرشیوش را بهت ارائه دهد، حاضر بود از میزبانی ِ بس گشاده‌دستانه‌ی خودش و مهرزاد خانم بهره‌مندت کند تا همان جا در خانه‌اش آن فیلم یا بازی را برایت نمایش دهد. آرشیوش از همان دوران وی.اچ.اس، منبعی لایزال بود و سر آدمی از دانستن عظمت و جزییاتش هم سوت می‌کشید، چه رسد به دیدنش. بعید می‌دانم هیچ کدام از ما در دوره‌های مختلف و قالب‌های مختلف، این آرشیو(های) او را به طور کامل دیده باشیم
.
شور فوتبالی‌اش را همه می‌دانیم اما شاید متوجه نقش او در جايگاه پیشگام و خط‌شکن، نباشیم: از دورانی که تصور استادیوم رفتن برای اهل سینما مصداق عینی لمپنیسم به شمار می‌رفت و کسی از علایق فوتبالی‌اش در محافل هنری چیزی نمی‌گفت، این تابوی تحمیل‌شده از سوی اسنوبیسم را شکست و ما همه مدیون او بودیم. نمی‌توانید تصور کنید من ِ زیر ۲۰ سال که طبعاً هنوز کار جدی‌ای نکرده بودم تا در جمع نويسندگان سینمایی پذیرفته شده باشم، با دو سه بار دیدن او در اوایل دهه هفتاد خورشیدی در استادیوم،‌ با چه شوقی به سمتش می‌رفتم و با چه گرمایی تحویلم می‌گرفت. گوشه‌ای از شرحش را زمانی در مطلبی برای نشریه‌ی "نگاه ورزشی" به سردبیری ِ دوستی که شیفته‌ی نثر حمید صدر بود، آوردم و در لینک زیر آمده است‌:
http://amirpouria.com/varzesh_03.asp?ID=99
.
برای کسانی که در سال‌های دهه‌ی هفتاد، جلوه‌های گوناگون شادمانی او را از درمان تدریجی سرطان همسرش مهرزاد خانم دیده و شنیده بودند، دانستن اين که خودش دو سال رنج مبارزه با سرطان را از سر گذراند و چشم فروبست، تلخ‌تر است: نشانه‌ی آشکار دیگری از
Irony
غریب تقدیر: چیزی که او همواره‌، از متنش درباره‌ی آگاتا کریستی تا توصیف نمای شروع درگیری نهایی "ماجرای نيمروز" (بهش می‌گفت "یه مرد و یه شهر") تا سقوط هواپیمای حامل منچستریونایتد(که در یک سالگی او رخ داده بود و همیشه به این تقویم اشاره می‌کرد)، همه‌جا به آن ارجاع می‌داد. تقدیر آیرونیک، تمامی ندارد

@amiropouria
گروهی از سینماگران با معترضان خوزستانی اعلام همبستگی کردند

گروهی از سینماگران و نویسندگان و فعالان فرهنگی و هنری ایران روز چهارشنبه همزمان با شدت گرفتن سرکوب معترضان در شهرهای مختلف استان خوزستان با انتشار بیانیه‌ای اعلام کردند با «هم‌میهنان خوزستانی همبسته‌» هستند.
امضاکنندگان این بیانیه گفته‌اند که معترضان به نوشته آنها «به جان آمده از ظلم و خشونت و تبعیض هستند» و «دزدسالارانی که با غارت‌گری به محیط زیست و منابع و فرهنگ ایرانیان تاخته‌اند، شایسته‌ی مسئولیت نیستند.»
این چهره‌های فرهنگی و هنری گفته‌اند که تداوم این وضعیت موجب نابودی ایران خواهد شد.
مسعود کیمیایی، جعفر پناهی، محمد رسول‌اف، عبدالرضا کاهانی، بهمن قبادی، محمد شیروانی، مهناز محمدی، مصطفی آل‌احمد، بهتاش صناعی‌ها، مریم مقدم، علی مصفا، احمد بخارایی، سارا بهرامی، حمید پورآذری، عزیزالله حمیدنژاد، حمید نعمت‌الله، نگار جواهریان و مهتاب کرامتی از امضاکنندگان این بیانیه هستند. بیش از ۳۳۰ نفر از سینماگران و چهره‌های فرهنگی و هنری این بیانیه را امضا کرده‌اند.
@babakgha
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی مفهوم قطعیت و تردید در اخبار: وقتی خبر کشته شدن جوانی در اعتراضات، تأیید نشده است، چه حسی داریم؟ و چه امیدی؟
@amiropouria
یادداشت در ادامه‌ 👇
Amir Pouria
اشاره‌ای از امیر پوریا درباره‌ی مفهوم قطعیت و تردید در اخبار: وقتی خبر کشته شدن جوانی در اعتراضات، تأیید نشده است، چه حسی داریم؟ و چه امیدی؟ @amiropouria یادداشت در ادامه‌ 👇
در کار خبری، مرحله‌ای هست که اهمیت فراوانی دارد: وقتی خبری را خوانده یا شنیده‌ای اما باید از درستی ِ آن اطمینان پیدا کنی. تا قبل از اتمام این مرحله، هر نوع نشر و بازنشر خبر، می‌تواند نادرست و دور از آداب حرفه‌ای باشد؛ حتی اگر احتمال واقعیت داشتن ِ آن، بسیار بالا به نظر برسد
.
اخبار خوزستان، یک هفته است از "بحران بی‌آبی" به "اعتراض‌های گسترده" تغییر کرده، آن چه "شعار در وصف تشنگی" بود به "اعلام نارضایتی" کلی رسیده و تصاویر مستند، تردیدی در "برخورد نیروهای امنیتی و انتظامی" با معترضان دردمند، باقی نمی‌گذارد
.
اما شمار جوانانی که در همین روزها و اتفاقات، کشته شده‌اند، ناروشن است. هنوز چیزی تحت عنوان "خبر تأییدشده" درباره‌ی آن وجود ندارد. چه کسی باید تأیید کند تا مطمئن شویم؟ چه نهادی؟ کدام مسئول؟ همان‌ که به صراحت تیراندازی‌کنندگان را جدا از ماموران مسلح می‌داند و آنان را "عناصر خرابکار" و "عامل انحراف اعتراضات" معرفی می‌کند؟
.
همزمان با پروسه‌ی حصول اطمینان از درستی ِ یک خبر، خبرنویس و منتشرکننده‌ی خبر، انسان است و به اصل واقعه، حس‌هایی دارد. آیا وقتی گزارش‌های قطعی از کشته شدن دست‌کم دو نفر در این هفته خبر می‌دهند و تصاویر همین شبکه‌های اجتماعی، نام و صورت و لبخند هشت جوان را جلوی چشم می‌گذارند، حس‌مان این است که دوست داریم خبر، تأیید شود تا اعلامش کنیم؟ آیا حس‌مان برعکس این است و دوست‌تر می‌داریم که خبر، نتیجه‌ی اغراق باشد و فقط از دست رفتن همان دو نفر، واقعیت داشته باشد؟‌ در این صورت، تکلیف تصویرهایی که آشکارا گلوله خوردن برخی از این هشت اسم، هشت جوان را نشان می‌دهند، چه می‌شود؟ باید دل خوش کنیم که فقط زخمی شده‌اند و حالا جایی در بیمارستان یا درمانگاهی، زنده و در حال درمان‌اند؟ در این حالت، در آن بیمارستان چه می‌گذرد؟ ماموران آنها را برده‌اند یا همراهان خودشان؟ اگر امیدوار باشیم که درمان به خوبی یه نتیجه برسد، بعدش راهی بازداشتگاه موقت می‌شوند یا خانه و زندگی؟ البته زندگی در خشکسالی و با تماشای مرگ احشام بر اثر تشنگی، اما همچنان دست‌کم زندگی
.
خبر ِ هر کدام از اینها چه طور به ما و شما می‌رسد؟ بعد از امید به این زنده ماندن‌ها، باید تازه امید داشته باشیم اینترنت خوزستان قطع و محدود نشود؟ تا لااقل تردید در خبر، به بی‌خبری مطلق بدل نشود؟
@amiropouria
آن چه خانم هِدا مارگولیوس کووالی در زندگی‌نگاره‌ی خود با نام "زیر تیغ ستاره‌ی جبار" ، بخش دوم کتاب را با آن آغاز می‌کند، زمان و مکان و محدوده نمی‌شناسد. خوش‌باوری به اصلاح حکومت‌های توتالیتر و ناباوری در برابر آدم‌کُشی مستقیم یا تدریجی آنها را در تمام دوره‌ها در برمی‌گيرد:
《برای رژیم‌های توتالیتر، کار سختی نیست که مردم را نادان نگه دارند. وقتی به خاطر "درک ضرورت‌‌ها" از آزادی‌ات دست می‌کشی، یا به خاطر انضباط حزبی، برای تطبیق دادن خودت با رژیم، برای عظمت و شکوه میهن یا هر گزینه‌ی دیگری که به انجام دادن آن مجاب شده‌ای، دیگر از تلاش برای مطالبه‌ی حقیقت صرفنظر می‌کنی. آرام‌آرام، قطره‌قطره، زندگی‌ات مثل زمانی که رگ دستت را زده باشی، می‌چکد و هرز می‌رود؛ و تو خودخواسته خودت را از پا درمی‌آوری.》/ زیر تیغ ستاره‌ی جبار/ داستان یک زندگی در پراگ ۱۹۶۸-۱۹۴۱/ نوشته‌ی هِدا مارگولیوس کووالی/ ترجمه‌ی علیرضا کیوانی‌نژاد/ نشر بیدگل
@amiropouria