Amir Pouria
1.96K subscribers
1.11K photos
401 videos
108 files
407 links
این کانال اخبار مربوط به فعالیت های امیر پوریا مدرس و منتقد سینما را بازتاب می‌دهد.
Download Telegram
Amir Pouria
نوعی معرفی: اشاره‌ای از امیر پوریا دربارهٔ فیلم "افراد موفق" و جنبه‌های آیرونیک آن که هوش مخاطب را به چالش، فعالیت وامی‌دارد و لذتی کمتر تجربه‌شده در روند تماشا و بعد، درک فیلم، به او می‌بخشد @amiropouria متن یادداشت👇
‌ Wonder Boys
و نقش هوش در لذت فیلم دیدن

اشاره‌ای از امیر پوریا
‌‌
اگر خودمان را اسیر معیارها یا - بهتر است همان گونه که بارها در مقاله‌هایی توضیح داده‌ام، بگویم- کلیشه‌های نقد فیلم نکنیم، می‌توانیم فیلم‌ها را از زوایای گوناگونی شوق‌برانگیز بیابیم. برای من یکی از این جلوه‌های وجدآور، وقتی است که فیلمی در هر قدم، هوش ِ من ِ مخاطب را به کار وادارد. نه فقط برای حل معما به شیوهٔ آثار پلیسی/کارآگاهی ادبیات و سینما. بلکه برای درک درونیات آدم‌ها و همزمان، ربط عمیق و آشکار این درونیات به وقایع داستان. پارسال از کشف فیلم "شبح بهشت" یا
#phantomoftheparadise
ساختهٔ برایان دی‌پالما گفتم، اما البته اشاره‌ای به این جنبه از آن نکردم. حالا باید فیلمی را که بار اول تماشای آن، موقع ساخته‌شدنش در شروع قرن جاری، اصلاً متوجه لذت و لایه‌های متعددش نشده بودم، در به فعالیت درآوردن هوش مخاطب، بدیع توصیف کنم: "افراد موفق"
#wonderboys
ساختهٔ کرتیس هنسان
.
یک سگ نابینا که قضاوتگرترین شخصیت فیلم است و اتفاقاً در قضاوتش هم بسیار اخلاق‌زده عمل می‌کند (!) و مسیر درام فیلم را در سکانس مهمانی در منزل صاحبش، به‌کلی تغییر می‌دهد
.
رمانی که با دیدن فیلم، به‌شدت کنجکاوم بدانم چه روایت و ساختاری دارد. این سیر سیال حوادث، دیالوگ‌های آیرونیک، مواجههٔ آدم‌های باهوش با هم و این نکتهٔ معمولاً مورد غفلت که هوش می‌تواند از مهم‌ترین تکیه‌گاه‌های آدمی در رویارویی با افسردگی باشد، در کتاب چگونه کنار هم نشسته‌اند
.
ترکیب بازیگرانی که گاه نقشی مشابه را جایی دیگر بازی کرده‌اند ولی اینجا به عمقی غافلگیرکننده‌‌ می‌رسند (مثلاً مایکل داگلاس نقش آدمی درگیر بحران میانسالی را در «بازی» دیوید فینچر داشت و اینجا بحران خلاقیت هم به آن اضافه شده) و گاه برای ویژگی‌های اصلی کاراکتر، انتخاب‌های عجیبی به چشم می‌آیند اما چنان درک و اجرایی از آن دارند که آدم از خودش می‌پرسد چرا فکر کردم برای این نقش، انتخاب عجیبی است (به‌خصوص فرانسیس مک‌دورمند و توبی مگوآیر که نوع دردسرهای این دومی برای استادش در کنار دردسرهای شاگرد دیگری با بازی کِیتی هُلمز، می‌تواند دریغی برای هر معلم هنر در ایران باشد: بچه‌های امروزی که بابت علاقه به نثر و نگارش استادشان به نویسندگی علاقه پیدا می‌کنند) و البته رابرت داونی جونیور که هوش و شناخت و شیطنت را به هم می‌آمیزد و نیاز تماشاگر به سرعت انتقال بالا برای دریافت درست فیلم، با ورود کاراکتر او چند برابر می‌شود
.
و البته کارگردان ِ به‌واقع فرزانه‌ای که در دل تفاوت‌های درست نوع کارش در بهترین فیلم‌هایش، درک انسانی عمیق او از "محرمانه لس‌آنجلس" تا این فیلم "افراد موفق"، همه جا جاری است: کرتیس هنسان یادآوری می‌کند که روانشناسی به معنای عینی و در تار و پود شناخت آدم‌ها می‌تواند تا چه اندازه مهیج باشد و وقتی در روایتی با هوش شخصیت‌ها همنشین شود، تا چه اندازه می‌تواند تماشاگر را از مشارکت هوشش در روند تماشا سر شوق بیاورد
.
اما دِینم به سگ فیلم، به این سادگی ادا نمی‌شود. باید بر او و همتایا منحصر به فردش در فیلم‌های گوناگون، جداگانه مکث کنم
.
#امیر_پوریا #معرفی_فیلم #نقد_فیلم
.
ترجمهٔ غلط اما رایج نام فیلم: #پسران_شگفت‌_انگیز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کارزار «نه به جمهوری اسلامی» تنها در طول چند روز نخست شکل‌گیری‌اش با استقبال گستردۀ گروه‌های مختلف اجتماعی از ایرانیان همراه شده است. کارزاری که به باور یوحنا نجدی در یادداشتی برای سایت رادیو فردا، « از مرزها، نسل‌ها و اقوام گذشت و به سرعت فراگیر شد».

در بین اسامی افرادی که به این کارزار پیوسته‌اند، اهل فرهنگ و هنر نیز کم نیستند. از فعالان نامدار عرصۀ موسیقی همچون اسفندیار منفردزاده و داریوش اقبالی تا سینماگران فعال سال‌های بعد از انقلاب همچون بهمن قبادی و عبدالرضا کاهانی که مهاجرت کرده‌اند.

بر همین اساس، یک هفته پیش برای بخش‌های خبری-تحلیلی رادیو فردا با نیلوفر بیضایی نمایشنامه‌نویس، کارگردان و پژوهشگر تئاتر در آلمان گفت‌وگو کردم. آن چه در ابتدا می‌شنوید، پاسخ او به این سؤال من است که کلیت این حرکت می‌تواند چه مفهوم و کاربردی داشته باشد. پاسخی که شاید در گوشه‌ای از آن، بتوان دلیل نیامدن نام خود او در بین امضاکنندگان را یافت؛ که البته به‌معنای مخالفتش با این کارزار نیست.

بر آن چه در پاسخ سؤال آخر دربارۀ دورۀ ریاست جمهوری محمد خاتمی می‌گوید، به طور ویژه مکث بفرمایید
@amiropouria

وقتی از سِر الکس فرگوسن پرسیدند اگر قرار باشد کسی نقش تو را در فیلمی بازی کند، دوست داری چه کسی باشد، در جواب گفت بازیگرهای بزرگ همه مُرده‌اند
.
شاید حرف او آن موقع در حدود ده سال پیش اغراق‌آمیز بود، اما به‌واقع با مرگ هر بازیگر سینمای قدیم حس می‌کنم به زمانی که این حرف تحقق کامل پیدا کند، نزدیک می‌شویم. می‌گویم سینمای قدیم چون نباید به غلط، کسانی چون جرج سگال دوست‌داشتنی که از دل سینمای دهه‌های عزیز ١٩۶٠ و ١٩٧٠ به یاد ماندند را متعلق به سینمای کلاسیک بدانیم. این که او و همنسلان او، آخرین بازمانده‌های سینمای پر از شیطنت آمریکا و انگلستان در دوران بعد از دهه‌های کلاسیک هم یکی یکی از دست می‌روند و تعداد اندکی مانده‌اند، اندوه از دست رفتن هر کدام را از مرگ یک بازیگر، بس فراتر می‌برد
.
او به قدری حرفه‌ای و درست و سرحال کار می‌کرد که در طراحی جزییات کاراکتر و دقت در اجرای این جزییات، نقش مکمل (مثل عکس‌های اول و دوم) برایش فرقی با نقش فرعی (عکس سوم) و نقش اصلی (عکس چهارم) نداشت
.
فیلم‌ها به ترتیب: چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد/ سرقت الماس/ آینه دو رو دارد/ یادداشت‌های کوییلر

@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روابط زن و مرد، عنوان دو قسمت اخیر مجموعهٔ مستند «سینمای ایرانی» بود که در دو روز گذشته از شبکهٔ ایران اینترنشنال پخش شد. اینجا بخش کوتاهی از حرف‌های امیر پوریا دربارهٔ مضمون فیلم «شمارهٔ ١٧ سهیلا» ساختهٔ محمود غفاری را می‌شنوید که به منع عرفی زنان از ابراز احساس خود در جامعهٔ ایرانی، اشاره می‌کند
@amiropouria
ترجمهٔ متنی که مارتین اسکورسیزی دربارهٔ برتران تاورنیه، دو روز بعد از فقدان این فیلمساز و سینماشناس فرانسوی، زیر همین عکس آورد
@amiropouria
ترجمه در ادامه می‌آید👇
Amir Pouria
ترجمهٔ متنی که مارتین اسکورسیزی دربارهٔ برتران تاورنیه، دو روز بعد از فقدان این فیلمساز و سینماشناس فرانسوی، زیر همین عکس آورد @amiropouria ترجمه در ادامه می‌آید👇
یادداشت کوتاه مارتین اسکورسیزی که امروز ٢٧ مارس ٢٠٢١، دو روز بعد از درگذشت برتران تاورنیه فیلمساز و فیلم‌شناس بزرگ فرانسوی منتشر شد

ترجمهٔ امیر پوریا

اولین بار در اوایل دههٔ ١٩٧٠ با برتران تاورنیه روبه‌رو شدم. او و دوست نزدیکش پی‌یر ریسیان که شریک تجاری سابقش هم بود، فیلم "خیابا‌ن‌های پایین شهر" مرا دیده و به طور گسترده از آن حمایت کرده بودند و این برای من یک دنیا ارزش داشت. خیلی زود دریافتم که برتران درون و بیرون ِ تاریخ سینما را خوب می‌دانست؛ و در قبال تمام آن، یکسره سرشار از هیجان بود، چه آن بخش‌هایی از تاریخ سینما که دوست می‌داشت و چه بخش‌هایی که بدش می‌آمد. برای شناساندن كشف‌های تازه و و جلوه‌های از یاد رفته، به یک اندازه سرشار از هیجان بود.* (برتران بود كه راه منتقدان و مورخان را برای كشف دوبارهٔ مايكل پاول، هموار کرد) و هیجانش برای فیلم‌هایی که خودش می‌ساخت، در مرحلهٔ بعد قرار می‌گرفت. به عنوان یک فیلمساز چنین طنین متمایزی داشت، بی‌شباهت به دیگران.
من به طور مشخص فیلم "یکشنبه‌ای بیرون شهر" (۱۹۸۴) او را دوست داشتم. چنان طراحی دقیقی داشت که انگار درست از دل دنیای نقاشی امپرسیونیسم برآمده است. تمام آثار تاریخی او را دوست می‌داشتم، مانند "جشن شروع می‌شود" (١٩٧۵) و "کاپیتان کونان" (۱٩٩۶). همین طور فیلم‌های اقتباسی او را: بر اساس رمان ژرژ سیمنون (ساعت ساز، ١٩٧۴، اولین فیلم او/ در ایران: ساعت‌ساز سَن‌پُل)، بر اساس رمان جیم تامپسون (حسن سابقه، ١٩٨١، اقتباس از رمان "جمعیت: ١٢٨٠ نفر"**).
من با برتران و ایروین وینکلر سر یک میز نشسته بودیم که آنها قرار و مدارشان را برای این که برتران "حوالی نیمه شب" (١٩٨۶) را بسازد، قطعی کردند؛و خاطرات خوبی از بازی در همین فیلم به نقش کوتاه مدیر برنامه‌های دکستر گوردون دارم. برتران هر گوشهٔ سینمای فرانسه را از نزدیک می‌شناخت و من فکر می کنم همه ما خوش‌شانس هستیم که او فرصت پیدا کرد مستند عظیم خود به دل این تاریخ سفر کند.*** در طول تاریخ آن انجام دهد؛ که بسیار زیباست. او سینمای آمریکا را هم همان قدر از نزدیک می‌شناخت و به اتفاق ژان پی‌یر کورسودون یک فرهنگ کامل کارگردانان فیلم‌های آمریکایی نوشتند و بعد به روز کردند که به‌واقع باید به انگلیسی ترجمه شود.
یک نکته در مورد برتران که برای تمام دوستان و عزیزانش آشناست: او آن قدر سرشار از شور و شوق بود که می توانست آدم را از پا دربیاورد. ساعت‌ها و ساعت‌ها می‌نشست و بر سر ستایش یا رد یک فیلم یا فیلمساز یا نوازنده یا کتاب یا موضع سیاسی، بحث می‌کرد و آدم به نقطهٔ مشخصی می‌رسید که با خودش می‌گفت آخر این همه انرژی از کجا می‌‌آید؟
باور این که دیگر هرگز بخت این را نخواهم داشت که به پایان یکی از این بحث‌هایش برسم، دشوار است. همین طور باور این که دیگر هیچ‌وقت دیداری با این مرد خارق‌العاده و بی‌‌جایگزین نخواهم داشت.
-----------
توضیح‌ها:
* کسانی که در شماره‌های اولیهٔ مجلهٔ "دنیای تصویر" مطالبی به قلم برتران تاورنیه خوانده‌اند، خوب می‌دانند اسکورسیزی چه می‌گوید. یکی در ستایش "غرش کوهستان" (میکیو ناروسه، ١٩۵۴) - در شمارهٔ ١٨ مجله، مهر ١٣٧٣ و دیگری در سوگ و ثنای جان فورد با تیتر "وقتی می‌رفت، گریه کردم" در شمارهٔ ٢٠ و ٢١، بهمن ٧٣)
** در سال ٢٠٢٠ اعلام شد که یورگوس لانتیموس قصد دارد اقتباس دیگری از همین رمان جیم تامپسون بسازد
*
** اشاره به مجموعهٔ مستند هشت ساعتهٔ برتران تاورنیه به نام "سفر به اعماق سینمای فرانسه" که توسط دوستانم زیرنویس فارسی شده و مدت‌ها پیش در کانال تلگرامی‌ام آن را معرفی کرده بودم.

@amiropouria
100034.pdf
854.6 KB
در هشتاد و دومین زادروز آقای منوچهر اسماعیلی، گفت‌وگویی که با ایشان برای ماهنامهٔ سینمایی فیلم (سابق) در بهمن ٩۶ انجام دادم، در سایت نوشته‌هایم آپلود شد. این فایل پی‌دی‌اف آن است. گفت‌وگویی دربارهٔ عمری که بر سر دوبله گذراند. دربارهٔ گوشه‌هایی از آن حرف زده‌اند که همه خوب به یاد داریم و بخش‌هایی که خیلی‌هایمان چیزی از آن نمی‌دانیم؛ از شباهت‌هایی گفته‌ایم که خودش به قهرمانانی که صدایشان شد، پیدا کرد و همچنین از شوخ‌ و شنگ‌هایی که فقط برای گفتن ِ آنها، اخم و اقتدارش لحظاتی کنار رفت. آن هم فقط در اتاق دوبلاژ
@amiropouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در مقالهٔ دربارهٔ کار آقای منوچهر اسماعیلی، به این گفت‌وگوی تلویزیونی با ایشان و رفتاری که در برابر درخواست مجری صدا و سیما دارند، اشاره شده بود. این بخش کوتاه را ببینید تا بعد، واکنش ایشان بعد از تماشای این بخش را بشنوید
@amiropouria
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از صدای گفت‌وگوی بنده با آقای منوچهر اسماعیلی که پیشتر متن مکتوب آن در همین کانال تقدیم شد. این حرف‌ها درست بعد از پخش مصاحبهٔ تلویزیونی قبلی برای یادآوری آن به آقای اسماعیلی، مطرح شد
@amiropouria
New Doc 14.pdf
1.7 MB
فایل پی‌دی‌اف مقالهٔ ایرج کریمی دربارهٔ فیلم در فیلم در سینمای ایران در شمارهٔ ٨۵ ماهنامهٔ فیلم که بیشتر به نمونه‌های بعد از انقلاب تا زمان نگارش مقاله (بهمن ۶٨) می‌پردازد. البته شروع مقاله با مکث بر «رضا موتوری» است.
بخشی از اواخر این نوشته در یادداشتی که به‌‌زودی دربارهٔ فیلم کمدی درخشان «تل آویو در آتش» (٢٠١٨) تقدیم می‌کنم،الهام‌بخش من بوده است
@amiropouria
این بخش انتهایی مقالهٔ آموزگارم ایرج کریمی دربارهٔ "فیلم در فیلم" در سینمای ایران، می‌تواند مدخل بسیار مناسبی برای اشاره به فیلم "تل‌آویو در آتش" ساختهٔ هوشمندانه - بخوانید رندانه‌-ای از کارگردان اسرائیلی/فلسطینی، سامه زُعبی باشد
@amiropouria
یادداشتی در معرفی این فیلم در ادامه می‌آید👇
اشاره‌ای از امیر پوریا در معرفی فیلم "تل‌آویو در آتش" ساختهٔ سامه زُعبی کارگردان و فیلمنامه‌نویس اسرائیلی/فلسطینی، محصول ٢٠١٨


اصلاً همین که ما ایرانی‌ها از خودمان می‌پرسیم چه طور می‌شود کسی اسرائیلی/فلسطینی باشد؛ و همین که ادامه می‌دهیم بالاخره باید یا اهل اسرائیل باشد یا زادهٔ فلسطین، به‌تنهایی نشان می‌دهد دیدن این فیلم چه قدر برایمان لازم است!
وجه "فیلم در فیلم" در "تل‌آویو در آتش" درست از جنس همان نمونهٔ متمایز مورد اشارهٔ ایرج کریمی در این تکه از مقاله‌اش یعنی فیلم بدیع "شبح کژدم" کیانوش عیاری است. به این معنا که نه‌تنها به جنبهٔ استنادی محدود نمی‌شود، بلکه می‌خواهد از طریق نمایش مراحل ساخته شدن یک محصول تصویری در دل فیلم، با تکیه بر اتفاقات تصادفی و تقارن‌های جادویی، به فراتر از واقعیت دست یابد اما در نهایت، ما را به عینیاتی ملموس‌تر از عناوین اخبار سیاسی دربارهٔ منازعات آن منطقه، مهمان کند.
"تل‌آویو در آتش" پشت صحنهٔ یک سریال پربینندهٔ این دو سرزمین همسایه را به بستری برای نمایش به‌هم‌آمیختگی و همزمان، به‌هم‌ریختگی بین دو فرهنگ و زیست مشابه مردمان آن دیار بدل می‌کند. از همزمانی‌های اتفاقی و خیال‌انگیز بهره می‌گیرد تا نشان‌مان دهد تقابل عبری و عربی را چه کج و معوج فهم کرده‌ایم. در عین حال، نوع پیگیری خطوط عاشقانهٔ سریال توسط مردم را با ظرافتی ورای این که فقط بخواهد مخاطب را بخنداند، نمایش می‌دهد: بله، برای مردم این که انتخاب شخصیت زن سریال، مردی از اهالی کدام سرزمین است و لباس نظامی به تن دارد یا نه، اهمیت دارد. اما این باعث نمی‌شود که مثلاً حسی که در صورت هر یک از مدعیان عاشقی جاری است و میزان روراستی یا موذی‌گری در پس آنها را نادیده بگیرند.
به بیان دیگر، "تل‌آویو در آتش" همان‌ قدر که هجویه‌ای بر موضع‌گیری‌های مطلق‌ و افراطی برخی رسانه‌ها در انتشار اخبار منطقهٔ کنعان است، هجویه‌ای بر سریال‌سازی برای تلویزیون هم به شمار می‌رود؛ بی آن که الزاماً سلیقهٔ مخاطب را دست بیاندازد. مخاطبان همان قدر که در ذوق‌زدگی‌هایشان ساده‌دلی دارند، در انتخاب و ترجیح‌شان می‌دانند دارند چه آدم و نگرشی را بر دیگری برتر می‌گیرند. از همین مسیر، فیلمنامهٔ سامه زُعبی (برندهٔ جایزهٔ فیلمنامهٔ فستیوال تورنتو) می‌تواند کارهای محیرالعقولی بکند. مثلاً جنگ شش روزهٔ اسرائیل با مصر، اردن و سوریه را به درام "کازابلانکا" پیوند بزند و کمک گرفتن تیم تولید سریال از سلام عباس (با بازی قیس ناشف، برندهٔ جایزهٔ بازیگر مرد فستیوال ونیز برای همین فیلم) برای فیلمنامه نوشتن و در نوبت بعدی، کمک گرفتن او از افسر اسرائیلی پُست مرزی را همان قدر که مضحک به چشم می‌آید، زیبا و انسانی ترسیم کند. به ویژه از این جهت که در هر دو مورد، ابتدا حس می‌کنیم این کمک گرفتن، ابلهانه است و راه به جایی نخواهد برد اما هر بار فیلمنامهٔ سریال، از غافلگیری‌های به‌دردخوری برخوردار می‌شود.
در توصیف فیلم "گلوله‌ها بر فراز برادوِی" وودی آلن، همواره می‌گویم اوج طنزش آن جاست که نمایشنامه‌نویس باسواد و مدعی (جان کیوسَک/کیوزاک) ناچار می‌شود از مرد لمپن قلچماقی (چَز پالمین‌تِری) که رسماً "بِپا"ی دوست‌دختر گنگستر گنده‌لات فیلم است و بیش از این نیست، کمک بگیرد‌؛ و در حالی که ابتدا ایده‌های گنگستر خرده‌پا در متنی که نمایشنامه‌نویس دارد می‌نویسد، به نظر دخالت بی‌جا می‌آید، به‌تدریج به نجات متن او و شاهکار از کار درآمدن متن می‌انجامد!
اگر لذتی همپای آن خندهٔ توأم با اندیشیدن و به وجد آمدن تماشاگر "گلوله‌ها بر فراز برادوِی" وودی آلن می‌خواهید، "تل‌آویو در آتش" را ببینید و به عیشی برسید که برای صاحبان شناخت نسبت به فرهنگ مشرق‌زمین عمیق‌تر خواهد بود.
پی‌نوشت: خودم رفتن به سراغ این فیلم را مدیون شاگرد دانای سابق و دوست دانای کنونی، وحید بهروزیان هستم و برای مکث بر لحن هجوآمیز فیلم، خواندن نوشتهٔ او دربارهٔ " تل‌آویو در آتش" را پیشنهاد می‌کنم (متن او در همین کانال تلگرامی تقدیم می‌شود). یادداشت او نیز مانند متن بنده، جزئیات روایت فیلم را لو نمی‌دهد و با خواندنش برای تماشای فیلم، بیشتر کنجکاو می‌‌شوید. اما دوباره خواندن هر یک از این نوشته‌ها بعد از دیدن فیلم، طنین معنایی ِ دیگری خواهد داشت.
@amiropouria
Amir Pouria
اشاره‌ای از امیر پوریا در معرفی فیلم "تل‌آویو در آتش" ساختهٔ سامه زُعبی کارگردان و فیلمنامه‌نویس اسرائیلی/فلسطینی، محصول ٢٠١٨ اصلاً همین که ما ایرانی‌ها از خودمان می‌پرسیم چه طور می‌شود کسی اسرائیلی/فلسطینی باشد؛ و همین که ادامه می‌دهیم بالاخره باید یا اهل…
نوشتهٔ وحید بهروزیان در معرفی فیلم "تل‌آویو در آتش" :


«تل‌آویو در آتش»
کمدی هجوآمیز «سامه زُعبی» با وجود قصه‌ی کمیک و بافتار فانتزی‌گونه‌اش تصویری ملموس و واقعی‌ از مناسبات میان اهالی فلسطین و اسرائیلی‌ها به بیننده می‌دهد که با تصویر ذهنی مخاطبی (چه شرق و چه غرب!) که این مناسبات را یک عمر تنها از دریچه‌ی فیلترِ ایدئولوژیکِ گفتمانِ مسلط فهم‌ کرده‌ بسیار متفاوت است. کارگردان فلسطینی با استفاده از بستر خودِ سینما به عنوان شاکله‌ی داستان، قصه‌ای می‌سازد که در عین داشتن جاذبه‌های‌ روایی، تأمل برانگیز، تأثیرگذار و محل پرسش است. این که چگونه زندگی ساکنان کرانه‌ی باختری و سرزمین‌های اشغالی در طی این چند دهه با سایر نقاط دنیا متفاوت شده است و اساسا چطور می‌شود این‌گونه زیست!؟ فیلم آشکارا هجویه‌ای است بر وضعیت حاکم بر زندگی مردمان این مناطق که در وضعیت پیچیده‌ی چالش و مجادله‌ی دایمی میان فلسطین و اسرائیل صورتی کاملا اگزوتیک و باورنکردنی به خود گرفته است. بازنمایی ابزوردیسم موجود در چنین فضایی به گونه‌ای‌ست که فیلم در عین وفاداری به آرمان مردم فلسطین به دور از جبهه‌گیری متعصبانه‌ای (که تصویر ذهنی احتمالی مخاطبانِ دور از معرکه است) می‌تواند به ترسیم روشن و شفافی از وضعیت دشوار و مناقشه‌برانگیز زیستن در چنین جهانی برسد. از نکات حائز اهمیّت فیلم کیفیت بصری بسته و محصور فیلم است به گونه‌ای که در کمتر نمایی از فیلم، سهم چندانی از آسمان و فضای باز در قاب می‌بینیم. لوکیشن‌های داستان اگرچه محدود هستند، اما فیلم ریتم درستی دارد و با جزئیاتی که ارائه می‌دهد می‌تواند تمامیّتِ اتمسفر جهانی که قصه‌ی فیلم در آن روایت می‌شود را ترسیم کند و زمینه‌ی فیلم را به کلیّت فضای حاکم بر چنین سرزمینی تسری دهد. «تل‌آویو در آتش» سامه زُعبی با وجود آن‌که ظلم را به گونه‌ای هنرمندانه و در ساحتی آیرونیک و کنایی به تصویر می‌کشد، به دور از شعار زدگی‌های مرسوم در جغرافیا‌های ایدئولوژی‌زده، در نهایت امیدبخش است و به آینده نوید می‌دهد. تل‌آویو در آتش در کنار فیلم‌های دیگری نظیر «مداخله‌ی الهی» ساخته‌ی مهم «ایلیا سلیمان» نشان می‌دهند که وضعیّت اسف‌بار جهان امروز و فجایعی که از شدت تکرار، معناباختگی و غیرقابل توصیف بودن، به گروتسگ نزدیک شده‌ است؛ بهترین شیوه‌ی ابراز و بیان خود را در کمدی‌ها و هجویه‌هایی پیدا می‌کنند که چنین حجمی از بی‌معنایی و ابزوردیسم پسامدرن را تاب بیاورد! نهیبی بر این زندگانیِ بیش از پیش نفرین‌شده و تهیِ انسان سرگشته، ملول و مغموم معاصر

@amiropouria
حسین ملکی، فیلمبردار، عکاس و بازیگر سینمای ایران درگذشت
@amiropouria
اشارهٔ کوتاهی به او و کارش👇
Amir Pouria
حسین ملکی، فیلمبردار، عکاس و بازیگر سینمای ایران درگذشت @amiropouria اشارهٔ کوتاهی به او و کارش👇
‌ اشاره‌ای از امیر پوریا بعد از درگذشت زنده‌یاد حسین ملکی:

١/ بدیهی است وقتی برنامه‌ای در ابعاد عمومی برگزار می‌کنیم، دغدغهٔ منجر به آن باید از قبل در ذهن و دل‌مان باشد. من به آن چه تحت عنوان "گوشه‌های کم‌پیدای سینمای ایران" در سال‌های آخر زندگی در تهران برپا کردم، از مدت‌ها پیش فکر می‌کردم. نه فقط به برگزاری این مراسم نکوداشت برای افراد اندکی در سایه اما همچنان زنده. بلکه همچنین برای سر زدن به برخی از آنها و حال پرسیدن و از کارهای قدیم‌شان شنیدن؛ که در خیلی موارد مثل آقای حسین ملکی که شنبه ١۴ فروردین ١۴٠٠ از دنیا رفت، الزاماً مقدمهٔ مراسمی نبود. این دیداری بود در سال ٩۴ به قصد همان حالپرسی و یادآوری این که هنوز کسانی پیگیر خودش و کارش هستند. امکان و دیدار و عکس‌هایش هم همه با پیشنهاد و پیگیری همسرم فراهم شد؛ که آن موقع هنوز ازدواج نکرده بودیم و یادم نمی‌رود که احساس مسئولیتش برای برقرار کردن قرار و ایجاد حس قدردیدگی در مرد کهنه‌کار، چه تأثیری بر من گذاشته بود؛ که می‌دانستم ادعای "قدرشناسی از آدم‌ها تا زنده‌اند"، همه جا به گوش می‌رسد اما کمتر کسی شعارش را به عمل تبدیل می‌کند
@amiropouria
Amir Pouria
‌ اشاره‌ای از امیر پوریا بعد از درگذشت زنده‌یاد حسین ملکی: ١/ بدیهی است وقتی برنامه‌ای در ابعاد عمومی برگزار می‌کنیم، دغدغهٔ منجر به آن باید از قبل در ذهن و دل‌مان باشد. من به آن چه تحت عنوان "گوشه‌های کم‌پیدای سینمای ایران" در سال‌های آخر زندگی در تهران…
٢/حضور برخی عکاس‌ها و فیلمبرداران سینمای ایران در مقابل دوربین و به عنوان بازیگر، در موارد و دوره‌های مختلفی، نمونه داشته است. از اکبر اصفهانی عکاس قدیمی و همزمان بدل‌کار سینمای فارسی تا این دهه‌ها و بازی‌های محمود کلاری و تورج منصوری و دیگران. اما کمتر کسی مثل حسین ملکی در یک نقش سینمایی طبعاً فرعی اما به‌خصوص، تصاویر ماندگاری مانند آن چه در این عکس‌ها می‌بینید، به جا گذاشت: نقش او در فیلم اکشن همچنان تماشایی "ترن" (امیر قویدل، ١٣۶۶) در کنار فرامرز قریبیان و خسرو شکیبایی، با صدای بهترین غرغروی تاریخ دوبلاژ ایران عزت‌الله مقبلی، ازیادنرفتنی‌ست. مثل خودش که "آقاملکی" بود و همچنان وقتی از نوع انتخاب جمشید آریا توسط ساموِل خاچیکیان برای اولین بار می‌گفت و نقش خودش در این انتخاب را روایت می‌کرد، لبخند وسیعش نه فقط روی لب‌هایش، بلکه در چشم‌هایش هم دیدنی بود. یادش زنده می‌ماند
@amiropouria