Forwarded from بهمن کیارستمی
امیدوار بودیم تا هشتادمین تولد به زیور طبع آراسته شه که ارشاد اصلاحیه داد و کار به تاخیر افتاد، تا این که هفتهی پیش آقای بهمنپور مدیر نشر نظر پیام داد: "نمیرسد، اما برای روزی كه از اين خانه رفت آن را خواهيم داشت." روزی که از این خانه رفت سوم تیر بود و حالا کتاب را داریم.
من خانهم | پارهنامههایی از عباس کیارستمی | نشر نظر | ۸۴ صفحه | چاپ اول تابستان ۱۳۹۹
من خانهم | پارهنامههایی از عباس کیارستمی | نشر نظر | ۸۴ صفحه | چاپ اول تابستان ۱۳۹۹
به بهانهٔ «روز دختر» در تقویم رسمی و شعاری ما!
https://bit.ly/حذفتصویرزن
🔴 حفظ حریم خصوصی کودکان یا حذف تصویر زن؟
نوشتهی حامد فرمند، فعال حقوق کودکان
🔸گرچه منع انتشار تصاویر کودکان در رسانهها خواست بسیاری بوده است اما چرا بیانیه مرجع ملی اکنون و به بهانه انتشار تصاویر دختر نوجوان مقتول صادر شده است؟
🔻 نوشتهی حامد فرمند را در وبسایت رسانهی پارسی یا همینجا در Instant View تلگرام بخوانید.
#رسانه_پارسی | #مقاله
👉👉 @PersianMediaProduction
https://bit.ly/حذفتصویرزن
🔴 حفظ حریم خصوصی کودکان یا حذف تصویر زن؟
نوشتهی حامد فرمند، فعال حقوق کودکان
🔸گرچه منع انتشار تصاویر کودکان در رسانهها خواست بسیاری بوده است اما چرا بیانیه مرجع ملی اکنون و به بهانه انتشار تصاویر دختر نوجوان مقتول صادر شده است؟
🔻 نوشتهی حامد فرمند را در وبسایت رسانهی پارسی یا همینجا در Instant View تلگرام بخوانید.
#رسانه_پارسی | #مقاله
👉👉 @PersianMediaProduction
Telegraph
حفظ حریم خصوصی کودکان یا حذف تصویر زن؟
روز چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک وزارت دادگستری ایران که «متولی برنامهریزی، هماهنگی، نظارت و پایش حقوق کودک و عهدهدار حمایت از حقوق کودکان در سطح ملی و بینالمللی» معرفی شده است، بیانیهای صادر کرد و در آن علاوه بر محکوم کردن قتل…
اسکرینشاتهایی از قسمت بعدی برنامههای «سینما و زندگی با امیر پوریا» که همچنان موضوعش «مسئولیتپذیری در فیلمها»ست و فردا جمعه ٢۶ ژوئن ٢٠٢٠ معادل ۶ تیر ٩٩ از صفحه و سایت رسانهٔ پارسی منتشر میشود. به گمانم تصویرها و اسمها و ربطشان به موضوع، مقادیری کنجکاویبرانگیز باشد
.
از صبح جمعه قابل تماشا در کانال :
@PersianMediaProduction
.
#امیر_پوریا #اصغر_فرهادی #روبن_استلاند #روبن_اوستلوند #روبن_اوستلاند #پنهان #میشائیل_هانکه #فورس_ماژور #بازی #مربع #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #مسئولیت_اجتماعی #مسئولیت_پذیری #نوعدوستی #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
@amiropouria
.
از صبح جمعه قابل تماشا در کانال :
@PersianMediaProduction
.
#امیر_پوریا #اصغر_فرهادی #روبن_استلاند #روبن_اوستلوند #روبن_اوستلاند #پنهان #میشائیل_هانکه #فورس_ماژور #بازی #مربع #تحلیل_فیلم #نقد_فیلم #مسئولیت_اجتماعی #مسئولیت_پذیری #نوعدوستی #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
@amiropouria
Forwarded from رسانهی پارسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
مسئولیتپذیری در فیلمها ۲: روبن اوستلوند
در این قسمت از چهار برنامه «مسئولیتپذیری در فیلمها»، ابتدا به سؤالی میپردازیم که روبن اوستلوند فیلمساز سوئدی با فیلم بسیار دیدهشدهاش در ایران بهنام «فورس ماژور» طرح میکند: در شرایط اضطراری چگونه پای مسئولیتهای فردی بایستیم؟ سپس به سراغ این می رویم که او چگونه همین ایده را در فیلم جایزهگرفته و تحسینشدهاش، «مربع»، گسترش میدهد. و حتی سری به دنیای موسیقی میزنیم تا ببینیم عشق با مسئولیتپذیری در لحظههای پیشبینینشده، چه نسبتی دارد.
DL 1080
persianmediaproduction.org/10173
#رسانه_پارسی
👉👉 @PersianMediaProduction
مسئولیتپذیری در فیلمها ۲: روبن اوستلوند
در این قسمت از چهار برنامه «مسئولیتپذیری در فیلمها»، ابتدا به سؤالی میپردازیم که روبن اوستلوند فیلمساز سوئدی با فیلم بسیار دیدهشدهاش در ایران بهنام «فورس ماژور» طرح میکند: در شرایط اضطراری چگونه پای مسئولیتهای فردی بایستیم؟ سپس به سراغ این می رویم که او چگونه همین ایده را در فیلم جایزهگرفته و تحسینشدهاش، «مربع»، گسترش میدهد. و حتی سری به دنیای موسیقی میزنیم تا ببینیم عشق با مسئولیتپذیری در لحظههای پیشبینینشده، چه نسبتی دارد.
DL 1080
persianmediaproduction.org/10173
#رسانه_پارسی
👉👉 @PersianMediaProduction
Amir Pouria
لینک دو قسمت گفتوگوی خانم یلدا ابتهاج و امیر پوریا دربارهٔ گوشههای کمتر موردتوجهی در کار و فردیت آقای کيارستمی: طنز، قصهگویی و قصهشنیدن، حرفهای خودش و جلوههای سوءاستفاده از این حرفها، تمایل به خودکشی، نگرشش نسبت به زناشویی در فرهنگ و عرف ایرانی و...…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فایل تصویری:
یک ساعت اول گفتوگوی خانم یلدا ابتهاج با امیر پوریا دربارۀ کاراکتر و کلام آقای عباس کیارستمی در هشتادمین زادروز او یکم تیر ١٣٩٩
محورهای صحبت:
- نخستین برخورد شخصیام با ایشان در سال ۷۷
- چرا به خاطرهگوییهای رایج، میگفت "قصه"؟
- تحلیلی دربارۀ کارکرد موسیقی در آثار او: از سینما تا ویدئوآرت
- توصیف سکانس پایانی "زیر درختان زیتون"، تبدیل آدمها به لکههای سفیدی روی زمینۀ سبز یک نقاشی و نقش روایتگری موسیقی
- کاریزما، آداب و پوشش ظاهری، طنز و شوخیپردازی و نگاه کنجکاو به اطراف در زندگی شخصی او
- روایت ملاقات با حمیدی شیرازی در بستر و طنزی که در بازگویی اتفاقی اندوهبار جاری میکرد، با مثالی از «قیصر» مسعود کیمیایی
- سوءتفاهمها و برداشتهای غلط از حرفهای او دربارۀ :
تنهایی و تکدرخت و زمینۀ سیاسی-اجتماعی
سانسور و سوءاستفاده در بین اهل تئاتر بعد از امضای نامۀ کرنش به سانسور و ارشاد
رمان و بدگویی از آن و نقل دیدگاهی از رومن گاری
برگرفته از صفحۀ اینستاگرامی انجمن دیوان کلن
https://instagram.com/diwan.koeln.live?igshid=1l599q83lwrg9
@amiropouria
یک ساعت اول گفتوگوی خانم یلدا ابتهاج با امیر پوریا دربارۀ کاراکتر و کلام آقای عباس کیارستمی در هشتادمین زادروز او یکم تیر ١٣٩٩
محورهای صحبت:
- نخستین برخورد شخصیام با ایشان در سال ۷۷
- چرا به خاطرهگوییهای رایج، میگفت "قصه"؟
- تحلیلی دربارۀ کارکرد موسیقی در آثار او: از سینما تا ویدئوآرت
- توصیف سکانس پایانی "زیر درختان زیتون"، تبدیل آدمها به لکههای سفیدی روی زمینۀ سبز یک نقاشی و نقش روایتگری موسیقی
- کاریزما، آداب و پوشش ظاهری، طنز و شوخیپردازی و نگاه کنجکاو به اطراف در زندگی شخصی او
- روایت ملاقات با حمیدی شیرازی در بستر و طنزی که در بازگویی اتفاقی اندوهبار جاری میکرد، با مثالی از «قیصر» مسعود کیمیایی
- سوءتفاهمها و برداشتهای غلط از حرفهای او دربارۀ :
تنهایی و تکدرخت و زمینۀ سیاسی-اجتماعی
سانسور و سوءاستفاده در بین اهل تئاتر بعد از امضای نامۀ کرنش به سانسور و ارشاد
رمان و بدگویی از آن و نقل دیدگاهی از رومن گاری
برگرفته از صفحۀ اینستاگرامی انجمن دیوان کلن
https://instagram.com/diwan.koeln.live?igshid=1l599q83lwrg9
@amiropouria
Amir Pouria
فایل تصویری: یک ساعت اول گفتوگوی خانم یلدا ابتهاج با امیر پوریا دربارۀ کاراکتر و کلام آقای عباس کیارستمی در هشتادمین زادروز او یکم تیر ١٣٩٩ محورهای صحبت: - نخستین برخورد شخصیام با ایشان در سال ۷۷ - چرا به خاطرهگوییهای رایج، میگفت "قصه"؟ - تحلیلی دربارۀ…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فایل تصویری
نیم ساعت انتهایی گفتوگوی یلدا ابتهاج و امیر پوریا در مجموعه لایوهای اینستاگرامی تحت عنوان "چند روزی در میان" در روزهای تیرماه ۹۹ همزمان با سالروز تولد و فقدان آقای عباس کیارستمی
محورهای صحبت:
- مواجهه با این بازی سخیف محیط مَجازی که گاه آقای کیارستمی و گفتههای او را همچون گزینگویهها و دلنوشتههای رایج و متعارف بهکار میگیرد
- بحث از خودکشی و احتمال آن در زمان پیش از ساخته شدن "طعم گیلاس" و عملکرد وودی آلنی ِ خودرواندرمانی/ self-therapy به واسطۀ سینما و فیلم ساختن
- بحثی در باب نئورئالیسم در سینمای ایتالیا و نوع عمیقتر فیلم اجتماعی که بهجای محدود شدن به "انسان در عرصۀ جامعه"، به زمینۀ وسیعتر "انسان در پهنۀ حیات" هم مینگرد و شرحی از "کلوزآپ"، "قضیۀ شکل اول، شکل دوم"، "ده" و نگرش اجتماعی در آثار آقای کیارستمی که با برداشت جاری از سینمای اجتماعی-سیاسی، به چشم نمیآید
- اشاره به فیلم بسیار کمدیدهشدهای از ایشان که بهزودی منتشر خواهد شد
@amiropouria
نیم ساعت انتهایی گفتوگوی یلدا ابتهاج و امیر پوریا در مجموعه لایوهای اینستاگرامی تحت عنوان "چند روزی در میان" در روزهای تیرماه ۹۹ همزمان با سالروز تولد و فقدان آقای عباس کیارستمی
محورهای صحبت:
- مواجهه با این بازی سخیف محیط مَجازی که گاه آقای کیارستمی و گفتههای او را همچون گزینگویهها و دلنوشتههای رایج و متعارف بهکار میگیرد
- بحث از خودکشی و احتمال آن در زمان پیش از ساخته شدن "طعم گیلاس" و عملکرد وودی آلنی ِ خودرواندرمانی/ self-therapy به واسطۀ سینما و فیلم ساختن
- بحثی در باب نئورئالیسم در سینمای ایتالیا و نوع عمیقتر فیلم اجتماعی که بهجای محدود شدن به "انسان در عرصۀ جامعه"، به زمینۀ وسیعتر "انسان در پهنۀ حیات" هم مینگرد و شرحی از "کلوزآپ"، "قضیۀ شکل اول، شکل دوم"، "ده" و نگرش اجتماعی در آثار آقای کیارستمی که با برداشت جاری از سینمای اجتماعی-سیاسی، به چشم نمیآید
- اشاره به فیلم بسیار کمدیدهشدهای از ایشان که بهزودی منتشر خواهد شد
@amiropouria
دو اشاره از امیر پوریا دربارهٔ «حکایت دریا» - یادداشت اول: نکاتی برای در نظر گرفتن پیش از تماشای فیلم
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
@amiropouria
متن در ادامه میآید👇
دو اشاره از امیر پوریا دربارهٔ «حکایت دریا» / یادداشت اول: برای مطالعه پیش از تماشای فیلم
.
تماشای «حکایت دریا» نهمین فیلم بلند سینمایی آقای بهمن فرمانآرا که سه و اندی سال پیش ساخته و بهتازگی بهطور آنلاین اکران شده، مثل هر فیلم و هر کار دیگر مربوط به او، آداب مشخص خود را دارد. نکتهٔ اول این است که بدانیم مانند تمام فیلمهای بعد از انقلاب او که با بازگشتش به ایران در نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد شروع شدند، شخصیت اصلی فیلم یک هنرمند/روشنفکر است. بنابراین همچون نویسندههایی که در مرکز روایت «یک بوس کوچولو» و «دلم میخواد برقصم» بودند، دلمشغولیهای فرهنگی و فکری دارد؛ از رد روابط قدیمی یا تازه با جنس مقابل تا دوستان و همنشینان اهل هنر که مانده یا مردهاند. مانند نقاش «خاک-آشنا»* به امیدها و بنبست پیشروی نسل جوان میاندیشد. مثل کارگردان «بوی کافور، عطر یاس» میکوشد راه رهایی خود را در کار کردن - ساختن و خلق کردن- بیابد. حتی همچون پزشک «خانهای روی آب» درگیر بحران فلسفی-روانی است و میخواهد ربط این بحران با وقایع و روابط زندگیاش را پیدا کند. در نتیجه، با این تصور که آقای فرمانآرا فیلمی خارج از تلاش همیشگیاش برای ثبت زندگی روشنفکری در فیلمهای اغلب خالی از شخصیت روشنفکر این سینما ساخته، به دیدارش ننشینید.
.
مسئلهٔ دوم این است که ببینیم همان بازگشت حدود بیست سال پیش او به ایران، حالا به چه نقطهای رسیده و در احوال شخصیت محوری این فیلم چگونه ترسیم شده است. از آن چه تحت عنوان «اصلاحات» عامل امید نسبی و بازگشت و فیلم ساختن شده بود، آیا جلوهای بهجا مانده که عنصری از زیست جاری مرد زندگیکردهای چون او و جامعهٔ پرشتاب زمانهاش را اصلاح کرده باشد؟ به بیان دیگر، بیآن که چنین ادعایی به صراحت در بین باشد، فیلم دارد مختصات روشنفکر همنسل فیلمساز را در این روزگار میسنجد. فیلمسازی که در مصاحبههایش بیش از تصور ما، صراحت دارد و اگر اینجا خواسته نقد این شرایط را به دامنهٔ فیلمی بکشاند، حتماً دلایلی ورای استفاده از خصلت «تریبونی» سینما داشته است
.
نکتهٔ دیگر این که همه میدانیم نقش اصلی را خود او بازی میکند. اما این که منش کلی این فیلم همچون «خانهای روی آب»، بر کمتر نشان دادن بروز بیرونی رنج شخصیت اصلی است، میتواند پیشنیاز مهمی برای تماشای فیلم باشد. طاهر و نوع اجرای آن، تلفیقی از حدیث نفس و بازیگری به معنای رایج کلمه است. جاهایی که طعنهای بر زبان میآورد، خود آقای فرمانآرا را با همان هوش و سرعت جواب، به یاد میآورد و جاهایی که میخواهد بر حسب موقعیت دراماتیک، گوشهای از احساسات شخصیت را به بیننده بروز بدهد، اتفاقی شبیه آن چه در بازیاش به نقش کاردینال وُلزی در نمایش «مردی برای تمام فصول» رخ میداد: او حتی متنی که از روی متن اصلی رابرت بولت توسط امید سهرابی نوشته و مقداری سادهنویسی شده بود را بار دیگر در دیالوگهای خودش، سادهتر میگفت. این سادگی، حالت روراست خاصی به کاراکتر طاهر میبخشد که لُپ و فیزیک و سن و سال و حتی نوع راه رفتن هم در آن اهمیت پیدا میکند. از همین منظر است که میتوانید موقع شنیدن دو «الله اکبر» بیجایگزین او در موقعیتی بهشدت عجیب، حتی با وجود دانستن دلیلش با آن که وقاحتبار است، قربانصدقه هم رفت
.
به اینها بیافزایید «ترجیح» توصیفناپذیری را که در پایان رخ میدهد. ترجیحی که وقتی به دیوانه قلمداد شدن نویسنده در «دلم میخواد برقصم» انجامیده بود، او به بقیهٔ جامعهٔ بیتحرک میگفت شمایید که دیوانهاید. اما اینجا طنین دیگری دارد
.
به امید حرمت گذاشتن به مردی در آستانهٔ هشتاد سالگی و تماشای قانونی اثر اخیر او
یادداشت بعدی در همین ابعاد، برای مخاطبی که فیلم را دیده باشد، نوشته و تقدیم خواهد شد.
پینوشت: به همانندی بین ملودی اصلی موزیک پیمان یزدانیان و ترانهٔ بس مشهور
«Strangers in the Night»
هم دل بدهید تا بعد در اشارهٔ بعدی ببینیم چه کاربردی در جهان فیلم دارد
.
* نام این فیلم، برخلاف عادت غلط رایج، «خاک ِ آشنا» نیست؛ بلکه «خاکْآشنا» به معنای کسی است که با خاک سرزمینش آشنایی و انس دارد
#حکایت_دریا #بهمن_فرمان_آرا #امیر_پوریا
@amiropouria
.
تماشای «حکایت دریا» نهمین فیلم بلند سینمایی آقای بهمن فرمانآرا که سه و اندی سال پیش ساخته و بهتازگی بهطور آنلاین اکران شده، مثل هر فیلم و هر کار دیگر مربوط به او، آداب مشخص خود را دارد. نکتهٔ اول این است که بدانیم مانند تمام فیلمهای بعد از انقلاب او که با بازگشتش به ایران در نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد شروع شدند، شخصیت اصلی فیلم یک هنرمند/روشنفکر است. بنابراین همچون نویسندههایی که در مرکز روایت «یک بوس کوچولو» و «دلم میخواد برقصم» بودند، دلمشغولیهای فرهنگی و فکری دارد؛ از رد روابط قدیمی یا تازه با جنس مقابل تا دوستان و همنشینان اهل هنر که مانده یا مردهاند. مانند نقاش «خاک-آشنا»* به امیدها و بنبست پیشروی نسل جوان میاندیشد. مثل کارگردان «بوی کافور، عطر یاس» میکوشد راه رهایی خود را در کار کردن - ساختن و خلق کردن- بیابد. حتی همچون پزشک «خانهای روی آب» درگیر بحران فلسفی-روانی است و میخواهد ربط این بحران با وقایع و روابط زندگیاش را پیدا کند. در نتیجه، با این تصور که آقای فرمانآرا فیلمی خارج از تلاش همیشگیاش برای ثبت زندگی روشنفکری در فیلمهای اغلب خالی از شخصیت روشنفکر این سینما ساخته، به دیدارش ننشینید.
.
مسئلهٔ دوم این است که ببینیم همان بازگشت حدود بیست سال پیش او به ایران، حالا به چه نقطهای رسیده و در احوال شخصیت محوری این فیلم چگونه ترسیم شده است. از آن چه تحت عنوان «اصلاحات» عامل امید نسبی و بازگشت و فیلم ساختن شده بود، آیا جلوهای بهجا مانده که عنصری از زیست جاری مرد زندگیکردهای چون او و جامعهٔ پرشتاب زمانهاش را اصلاح کرده باشد؟ به بیان دیگر، بیآن که چنین ادعایی به صراحت در بین باشد، فیلم دارد مختصات روشنفکر همنسل فیلمساز را در این روزگار میسنجد. فیلمسازی که در مصاحبههایش بیش از تصور ما، صراحت دارد و اگر اینجا خواسته نقد این شرایط را به دامنهٔ فیلمی بکشاند، حتماً دلایلی ورای استفاده از خصلت «تریبونی» سینما داشته است
.
نکتهٔ دیگر این که همه میدانیم نقش اصلی را خود او بازی میکند. اما این که منش کلی این فیلم همچون «خانهای روی آب»، بر کمتر نشان دادن بروز بیرونی رنج شخصیت اصلی است، میتواند پیشنیاز مهمی برای تماشای فیلم باشد. طاهر و نوع اجرای آن، تلفیقی از حدیث نفس و بازیگری به معنای رایج کلمه است. جاهایی که طعنهای بر زبان میآورد، خود آقای فرمانآرا را با همان هوش و سرعت جواب، به یاد میآورد و جاهایی که میخواهد بر حسب موقعیت دراماتیک، گوشهای از احساسات شخصیت را به بیننده بروز بدهد، اتفاقی شبیه آن چه در بازیاش به نقش کاردینال وُلزی در نمایش «مردی برای تمام فصول» رخ میداد: او حتی متنی که از روی متن اصلی رابرت بولت توسط امید سهرابی نوشته و مقداری سادهنویسی شده بود را بار دیگر در دیالوگهای خودش، سادهتر میگفت. این سادگی، حالت روراست خاصی به کاراکتر طاهر میبخشد که لُپ و فیزیک و سن و سال و حتی نوع راه رفتن هم در آن اهمیت پیدا میکند. از همین منظر است که میتوانید موقع شنیدن دو «الله اکبر» بیجایگزین او در موقعیتی بهشدت عجیب، حتی با وجود دانستن دلیلش با آن که وقاحتبار است، قربانصدقه هم رفت
.
به اینها بیافزایید «ترجیح» توصیفناپذیری را که در پایان رخ میدهد. ترجیحی که وقتی به دیوانه قلمداد شدن نویسنده در «دلم میخواد برقصم» انجامیده بود، او به بقیهٔ جامعهٔ بیتحرک میگفت شمایید که دیوانهاید. اما اینجا طنین دیگری دارد
.
به امید حرمت گذاشتن به مردی در آستانهٔ هشتاد سالگی و تماشای قانونی اثر اخیر او
یادداشت بعدی در همین ابعاد، برای مخاطبی که فیلم را دیده باشد، نوشته و تقدیم خواهد شد.
پینوشت: به همانندی بین ملودی اصلی موزیک پیمان یزدانیان و ترانهٔ بس مشهور
«Strangers in the Night»
هم دل بدهید تا بعد در اشارهٔ بعدی ببینیم چه کاربردی در جهان فیلم دارد
.
* نام این فیلم، برخلاف عادت غلط رایج، «خاک ِ آشنا» نیست؛ بلکه «خاکْآشنا» به معنای کسی است که با خاک سرزمینش آشنایی و انس دارد
#حکایت_دریا #بهمن_فرمان_آرا #امیر_پوریا
@amiropouria
Amir Pouria
دو اشاره از امیر پوریا دربارهٔ «حکایت دریا» / یادداشت اول: برای مطالعه پیش از تماشای فیلم . تماشای «حکایت دریا» نهمین فیلم بلند سینمایی آقای بهمن فرمانآرا که سه و اندی سال پیش ساخته و بهتازگی بهطور آنلاین اکران شده، مثل هر فیلم و هر کار دیگر مربوط به او،…
دو اشاره از امیر پوریا دربارۀ «حکایت دریا»/ یادداشت دوم: برای مطالعه بعد از تماشای فیلم
.
بعد از گفتوگویم با اصغر فرهادی دربارۀ «همه میدانند»، مضمون حرفی از او را برای تیتر گفتوگو برداشتم و به این جمله تبدیلش کردم: «هیچ کس نمیداند چه گذشتهای در انتظارش است». وضعیتی که طاهر در گرهگشایی مربوط به پروانه (لیلا حاتمی) با آن مواحه میشود، درست از همین دست است. شاید در ابتدا به نظر برسد این دستاندازی گذشته به اکنون، فقط جلوهای از بهاصطلاح کجپالانی اوست؛ یا در نهایت همان خصلتی که ژاله (فاطمه معتمدآریا) بابتش او را به مرغ کُرچ تشبیه میکند. اما اگر از منظر گذر عمر طاهر به آن بنگریم، ماجرا پیچیدهتر میشود: او حتی اگر موجب رنجش کسی شده، اگر دست به شیطنتی زده، اگر شاگردانی تربیت کرده که پیش از ترک کشور حتماً به او سر میزنند و با او خداحافظی میکنند، همه را در گذشتههای دور و نزدیک مرتکب شده. آن چه امروز برایش مانده، فقط یاد آنهاست؛ چه حسرت برخی از آنها را داشته باشد و چه بابت برخی دیگر، حرص بخورد و به خود بگوید کاش مرتکبشان نشده بود.
در این وضعیت، تلخی وضع کنونی طاهر بهگونهای ناخواسته اما از پایه و اساس، به طنز آمیخته است. چه وقتی دریافت او از زندگی و انسان را زمینۀ پریشاناحوالیاش بدانیم و حرف هوشنگ (علی نصیریان) یعنی «خوشبخت آن که خر آمد، الاغ رفت» را وصفی از رنج درونی و بیرونی او بگیریم (چون خر نیست و وضع وخیم را فهم میکند)؛ چه حتی در جلوههای جرئیاتپردازانهتر که مثلاً او با این حال و روز، در روزهای بعد از ترخیص از آسایشگاه میخواهد به امیر دشتی (صابر ابر) امید بدهد و کارش یادآور جایی از «خانهای روی آب» است که دکتر سپیدبخت (رضا کیانیان) به پسرش (مهدی صفوی) میگفت: «چه دنیای بدی که من آخرین امید یه کسیام» (با تأکید روی «من»). یا این لحظۀ گذرا و ذهنیت شاید جزئی که پروانه به او میگوید «باباطاهر» و بدیهی است که ذهن ما در جریان حسهای حین تماشای فیلم یاد باباطاهر عریان شاعر درویشمسلک قرن پنجم هجری میافتد و با توجه به پسزمینهای که بهتازگی از طاهر در جوانی دانستهایم، این تداعی جنبۀ طنزآمیز دیگری هم به خود میگیرد.
قصد دارم بگویم اگر بازی خود آقای بهمن فرمانآرا در این نقش، همان قدر که همدلیبرانگیز جلوه میکند، گاه هم آشکارا فقط نمایشی بیرونی است و از اعماق وجود برنمیآید (مانند لحظۀ فریاد «من مرگ هیچ عزیزی رو باور نمیکنم») این دوگانگی جدیت و ملاحت در لحن فیلم است که این نوع بازی را طلب کرده؛ نه فقط حضور بازیگر. این خصوصیت را در جلوۀ دیگری نیز میتوان دید: این که در یادداشت پیش-نمایش فیلم آوردم وقتی طاهر نوعی طنز آیرونیک به کار میبرد، بازیگرش از همیشه راحتتر اجرا میکند، به فردیت خود آقای فرمانآرا بازمیگردد که هر معاشر او زبان طنزش را شنیده و شیرینی و تندی و تلخیاش را در مواقع مختلف، چشیده. از طرف دیگر، مثلاً وقتی هوشنگ همان مصرع/ مَثَل ِ «خر آمد الاغ رفت» را از مجلۀ «توفیق» نقل میکند، واکنش چشمها و چهرة طاهر، بهروشنی دیر است. یار دیرین آقای فرمانآرا یعنی آقای عباس گنجوی که علاوه بر مدیریت تدوین، مشاور کارگردان بوده نیز بهعمد این مکث پیش از واکنش را در تصویر نگه داشته و حذف نکرده است. در نتیجه، ما با کسی طرفیم که بهطور عینی طبق توصیف خودش در ابتدای فیلم «خنده یادش رفته» و در دریافت شوخی دوستش، دچار عملکرد تأخیری ذهن میشود.
این دوست، میتوانست بدل از هوشنگ گلشیری باشد. اما در صحبت با او، خود طاهر از گلشیری بهعنوان یکی از آنها که رفتهاند، یاد میکند. اما این نکته، در این که هوشنگ را بازآمده از جهان مردگان بدانیم، تاثیری ندارد. اگر بخواهیم گذشتهگرایی و ماندن در حسرت آن همنشینیها و همصحبتیها را تنها مشکل طاهر بدانیم باز به عمق احوال او پی نبردهایم. چون حتی برای حوان نسل دوم و سوم شاگردانش نیز افق روشنی نمیبیند و از نظارۀ وهم آمیز سرگردانی مادر او (رویا نونهالی) در گذر کوچهها تا پیکر خونین خودش، شاهد سرنوشت بس تلخ اوست. این گونه است که برای طاهر، آلترناتیو نهایی سرخوشانۀ «دلم میخواد برقصم» نیز وجود ندارد. انتخاب نهایی او برای بازگشت نزد دکتر (علی مصفا) در جملات اول حرفهای آقای فرمانآرا در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا، طنینی ازیادنرفتنی خواهد داشت: «فرار امیر دشتی برای این است که امیدی نیست ... حالا من ِ فیلمساز میتوانم درِ باغ سبزی هم نشان دهم: که بعد از مردن امیر، متوجه شویم استاد در تیمارستان است و همۀ موارد، اوهام او بوده است. واقعبینانه و شرافتمندانه بگویم که من نمیتوانم امیدی بیشتر از این بدهم».
.
بعد از گفتوگویم با اصغر فرهادی دربارۀ «همه میدانند»، مضمون حرفی از او را برای تیتر گفتوگو برداشتم و به این جمله تبدیلش کردم: «هیچ کس نمیداند چه گذشتهای در انتظارش است». وضعیتی که طاهر در گرهگشایی مربوط به پروانه (لیلا حاتمی) با آن مواحه میشود، درست از همین دست است. شاید در ابتدا به نظر برسد این دستاندازی گذشته به اکنون، فقط جلوهای از بهاصطلاح کجپالانی اوست؛ یا در نهایت همان خصلتی که ژاله (فاطمه معتمدآریا) بابتش او را به مرغ کُرچ تشبیه میکند. اما اگر از منظر گذر عمر طاهر به آن بنگریم، ماجرا پیچیدهتر میشود: او حتی اگر موجب رنجش کسی شده، اگر دست به شیطنتی زده، اگر شاگردانی تربیت کرده که پیش از ترک کشور حتماً به او سر میزنند و با او خداحافظی میکنند، همه را در گذشتههای دور و نزدیک مرتکب شده. آن چه امروز برایش مانده، فقط یاد آنهاست؛ چه حسرت برخی از آنها را داشته باشد و چه بابت برخی دیگر، حرص بخورد و به خود بگوید کاش مرتکبشان نشده بود.
در این وضعیت، تلخی وضع کنونی طاهر بهگونهای ناخواسته اما از پایه و اساس، به طنز آمیخته است. چه وقتی دریافت او از زندگی و انسان را زمینۀ پریشاناحوالیاش بدانیم و حرف هوشنگ (علی نصیریان) یعنی «خوشبخت آن که خر آمد، الاغ رفت» را وصفی از رنج درونی و بیرونی او بگیریم (چون خر نیست و وضع وخیم را فهم میکند)؛ چه حتی در جلوههای جرئیاتپردازانهتر که مثلاً او با این حال و روز، در روزهای بعد از ترخیص از آسایشگاه میخواهد به امیر دشتی (صابر ابر) امید بدهد و کارش یادآور جایی از «خانهای روی آب» است که دکتر سپیدبخت (رضا کیانیان) به پسرش (مهدی صفوی) میگفت: «چه دنیای بدی که من آخرین امید یه کسیام» (با تأکید روی «من»). یا این لحظۀ گذرا و ذهنیت شاید جزئی که پروانه به او میگوید «باباطاهر» و بدیهی است که ذهن ما در جریان حسهای حین تماشای فیلم یاد باباطاهر عریان شاعر درویشمسلک قرن پنجم هجری میافتد و با توجه به پسزمینهای که بهتازگی از طاهر در جوانی دانستهایم، این تداعی جنبۀ طنزآمیز دیگری هم به خود میگیرد.
قصد دارم بگویم اگر بازی خود آقای بهمن فرمانآرا در این نقش، همان قدر که همدلیبرانگیز جلوه میکند، گاه هم آشکارا فقط نمایشی بیرونی است و از اعماق وجود برنمیآید (مانند لحظۀ فریاد «من مرگ هیچ عزیزی رو باور نمیکنم») این دوگانگی جدیت و ملاحت در لحن فیلم است که این نوع بازی را طلب کرده؛ نه فقط حضور بازیگر. این خصوصیت را در جلوۀ دیگری نیز میتوان دید: این که در یادداشت پیش-نمایش فیلم آوردم وقتی طاهر نوعی طنز آیرونیک به کار میبرد، بازیگرش از همیشه راحتتر اجرا میکند، به فردیت خود آقای فرمانآرا بازمیگردد که هر معاشر او زبان طنزش را شنیده و شیرینی و تندی و تلخیاش را در مواقع مختلف، چشیده. از طرف دیگر، مثلاً وقتی هوشنگ همان مصرع/ مَثَل ِ «خر آمد الاغ رفت» را از مجلۀ «توفیق» نقل میکند، واکنش چشمها و چهرة طاهر، بهروشنی دیر است. یار دیرین آقای فرمانآرا یعنی آقای عباس گنجوی که علاوه بر مدیریت تدوین، مشاور کارگردان بوده نیز بهعمد این مکث پیش از واکنش را در تصویر نگه داشته و حذف نکرده است. در نتیجه، ما با کسی طرفیم که بهطور عینی طبق توصیف خودش در ابتدای فیلم «خنده یادش رفته» و در دریافت شوخی دوستش، دچار عملکرد تأخیری ذهن میشود.
این دوست، میتوانست بدل از هوشنگ گلشیری باشد. اما در صحبت با او، خود طاهر از گلشیری بهعنوان یکی از آنها که رفتهاند، یاد میکند. اما این نکته، در این که هوشنگ را بازآمده از جهان مردگان بدانیم، تاثیری ندارد. اگر بخواهیم گذشتهگرایی و ماندن در حسرت آن همنشینیها و همصحبتیها را تنها مشکل طاهر بدانیم باز به عمق احوال او پی نبردهایم. چون حتی برای حوان نسل دوم و سوم شاگردانش نیز افق روشنی نمیبیند و از نظارۀ وهم آمیز سرگردانی مادر او (رویا نونهالی) در گذر کوچهها تا پیکر خونین خودش، شاهد سرنوشت بس تلخ اوست. این گونه است که برای طاهر، آلترناتیو نهایی سرخوشانۀ «دلم میخواد برقصم» نیز وجود ندارد. انتخاب نهایی او برای بازگشت نزد دکتر (علی مصفا) در جملات اول حرفهای آقای فرمانآرا در گفتوگو با خبرگزاری ایلنا، طنینی ازیادنرفتنی خواهد داشت: «فرار امیر دشتی برای این است که امیدی نیست ... حالا من ِ فیلمساز میتوانم درِ باغ سبزی هم نشان دهم: که بعد از مردن امیر، متوجه شویم استاد در تیمارستان است و همۀ موارد، اوهام او بوده است. واقعبینانه و شرافتمندانه بگویم که من نمیتوانم امیدی بیشتر از این بدهم».
Amir Pouria
دو اشاره از امیر پوریا دربارهٔ «حکایت دریا» / یادداشت اول: برای مطالعه پیش از تماشای فیلم . تماشای «حکایت دریا» نهمین فیلم بلند سینمایی آقای بهمن فرمانآرا که سه و اندی سال پیش ساخته و بهتازگی بهطور آنلاین اکران شده، مثل هر فیلم و هر کار دیگر مربوط به او،…
جایی از فیلم که نمایندۀ یک نهاد دولتی محلی (اصغر پیران) نزد استاد میآید و از یکی از کتابهای او تعریف میکند، استاد به این که دوست داشته تمام نسخههای منتشرشدۀ کتاب را از بین ببرد، اشاره میکند. در نسخۀ اصلی فیلم «حکایت دریا» دلیل این حس طاهر، سانسور و اصلاحیههای فراوانی است که وزارت ارشاد بر آن کتاب اِعمال کرده. همان وزارتخانه در برخورد با فیلم، این اشاره به سانسور را سانسور میکند و حذف این دیالوگ را در اصلاحیههای فیلم، شرط میگذارد. در چنین شرایطی، حتی همین میزان امیدبخشی که فیلمساز کوشیده پایان فیلمش را به آن زینت بخشد، نوعی خیالپردازی خوشبینانه به چشم می آید!
@amiropouria
@amiropouria
Forwarded from رسانهی پارسی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #سینما_و_زندگی_با_امیر_پوریا
مسئولیتپذیری در فیلمها ۳: آکیرا کوروساوا
برخلاف توصیه همیشگی نقد هنری که میگوید پیام اخلاقی ندهید، آیا میتوان با وجود پیامرسانی در سینما، همچنان بر قلب و ذهن مردم تأثیر گذاشت و آنها را از پیام دلزده نکرد؟ فیلمهای آکیرا کوروساوا، کارگردان بزرگی که نسلهای امروز مخاطبان شاید کمتر آثار جاودان او را دیده باشند، نمونهی متعالی همین روش است.
DL 1080
persianmediaproduction.org/10265
#رسانه_پارسی
👉👉 @PersianMediaProduction
مسئولیتپذیری در فیلمها ۳: آکیرا کوروساوا
برخلاف توصیه همیشگی نقد هنری که میگوید پیام اخلاقی ندهید، آیا میتوان با وجود پیامرسانی در سینما، همچنان بر قلب و ذهن مردم تأثیر گذاشت و آنها را از پیام دلزده نکرد؟ فیلمهای آکیرا کوروساوا، کارگردان بزرگی که نسلهای امروز مخاطبان شاید کمتر آثار جاودان او را دیده باشند، نمونهی متعالی همین روش است.
DL 1080
persianmediaproduction.org/10265
#رسانه_پارسی
👉👉 @PersianMediaProduction
Forwarded from Iranwire
🔹سیروس گرجستانی و سوالی که تا آخر بیجواب ماند
اوایل دهۀ ۱۳۸۰ که در کارگاه آزاد بازیگری، درسی تحت عنوان «تحلیل بازیگری» را به هنرجویان بازیگری میگفتم، بنا داشتم در نخستین جلسه به این نکته اشاره کنم که عشاق بازیگری معمولاً با سودای سوپراستاری و جلوهگریهایش پا به کلاسها میگذارند و در این میان، احتمال بازی در نقشهای فرعی را فراموش میکنند؛ نقشهایی که هم نیاز به بازیگر در آنها بیشتر است و هم در اوایل کار یک بازیگر تازهوارد، به طور طبیعی بیشتر از نقش اصلی به او پیشنهاد میشود.
این اشاره به آنها کمک میکرد تا از آن ولع و وهم ستاره شدن در ابتدای راه اندکی به در آیند و واقعیات پیش رو را ببینند. برای ایجاد امید در این افق، به این احتیاج داشتم که چند بازیگر تثبیت شده در نقشهای مکمل را مثال بزنم و بگویم تازه اگر در بازی نقشهای فرعی موفق عمل کنید، به بازیگری بدل خواهید شد که برای نقشهای مکمل مهم به شما اعتماد میکنند و به سراغتان میآیند.
«سیروس گرجستانی» به عنوان بازیگری که از «تیغ و ابریشمِ» «مسعود کیمیایی» تا «زرد قناریِ» «رخشان بنیاعتماد» و «مسافر ریِ» «داود میرباقری»، تقریباً همیشه نقشهای مکمل فیلمها را به شکلی باورپذیر و با شناخت طبقه و قشر کاراکتر اجرا میکرد، یکی از نمونههایی بود که قصد داشتم مثال بزنم.
اما پیش از رسیدن به حرفها و در مرحلۀ حضور و غیاب، دیدم نام یکی از هنرجوها «سیما گرجستانی» است. بیربط بود که از او بپرسم آیا با سیروس نسبتی دارد یا خیر. اما وقتی با شنیدن نامش دست بلند کرد، دیدم فرم صورت و بهویژه شکل فک و چانهاش با گرجستانی بازیگر مو نمیزند و بیشک دختر او است. درجا تصمیم گرفتم آن مثال را عوض کنم و از پدرش در جایگاه بازیگر نقشهای مکمل نام نبرم.
چرا؟ چرا در ایران احتمال میدهیم فرزند یک بازیگر امتحان پس داده در نقشهای مکمل از این اشاره به کار و کارنامۀ پدرش برنجد؟ به بیان دیگر، چرا باید همه آن قدر در تصور «بازیگری یعنی نقش یک بودن» غوطهور باشیم که ایفای درست نقشهای مکمل را کسر شأن بپنداریم؟
گزارش امیر پوریا را اینجا بخوانید👇
#اخبار_ایران #سیروس_گرجستانی #اطلاع_رسانی
@Farsi_Iranwire
اوایل دهۀ ۱۳۸۰ که در کارگاه آزاد بازیگری، درسی تحت عنوان «تحلیل بازیگری» را به هنرجویان بازیگری میگفتم، بنا داشتم در نخستین جلسه به این نکته اشاره کنم که عشاق بازیگری معمولاً با سودای سوپراستاری و جلوهگریهایش پا به کلاسها میگذارند و در این میان، احتمال بازی در نقشهای فرعی را فراموش میکنند؛ نقشهایی که هم نیاز به بازیگر در آنها بیشتر است و هم در اوایل کار یک بازیگر تازهوارد، به طور طبیعی بیشتر از نقش اصلی به او پیشنهاد میشود.
این اشاره به آنها کمک میکرد تا از آن ولع و وهم ستاره شدن در ابتدای راه اندکی به در آیند و واقعیات پیش رو را ببینند. برای ایجاد امید در این افق، به این احتیاج داشتم که چند بازیگر تثبیت شده در نقشهای مکمل را مثال بزنم و بگویم تازه اگر در بازی نقشهای فرعی موفق عمل کنید، به بازیگری بدل خواهید شد که برای نقشهای مکمل مهم به شما اعتماد میکنند و به سراغتان میآیند.
«سیروس گرجستانی» به عنوان بازیگری که از «تیغ و ابریشمِ» «مسعود کیمیایی» تا «زرد قناریِ» «رخشان بنیاعتماد» و «مسافر ریِ» «داود میرباقری»، تقریباً همیشه نقشهای مکمل فیلمها را به شکلی باورپذیر و با شناخت طبقه و قشر کاراکتر اجرا میکرد، یکی از نمونههایی بود که قصد داشتم مثال بزنم.
اما پیش از رسیدن به حرفها و در مرحلۀ حضور و غیاب، دیدم نام یکی از هنرجوها «سیما گرجستانی» است. بیربط بود که از او بپرسم آیا با سیروس نسبتی دارد یا خیر. اما وقتی با شنیدن نامش دست بلند کرد، دیدم فرم صورت و بهویژه شکل فک و چانهاش با گرجستانی بازیگر مو نمیزند و بیشک دختر او است. درجا تصمیم گرفتم آن مثال را عوض کنم و از پدرش در جایگاه بازیگر نقشهای مکمل نام نبرم.
چرا؟ چرا در ایران احتمال میدهیم فرزند یک بازیگر امتحان پس داده در نقشهای مکمل از این اشاره به کار و کارنامۀ پدرش برنجد؟ به بیان دیگر، چرا باید همه آن قدر در تصور «بازیگری یعنی نقش یک بودن» غوطهور باشیم که ایفای درست نقشهای مکمل را کسر شأن بپنداریم؟
گزارش امیر پوریا را اینجا بخوانید👇
#اخبار_ایران #سیروس_گرجستانی #اطلاع_رسانی
@Farsi_Iranwire
IranWire | خانه
سیروس گرجستانی و سوالی که تا آخر بیجواب ماند
اوایل دهۀ ۱۳۸۰ که در کارگاه آزاد بازیگری، درسی تحت عنوان «تحلیل بازیگری» را به هنرجویان بازیگری میگفتم، بنا داشتم در نخستین جلسه به این نکته اشاره کنم که عشاق بازیگری معمولاً با سودای سوپراستاری و جلوهگریهایش پا به کلاسها میگذارند و در این میان، احتمال…
در سه سال گذشته، هر سال در این روز وظیفهای داشتم: اجرای مراسم سالگرد فقدان مردی که یادبودهایش هم هیچ شباهتی به مراسم مرسوم نداشت
.
#سالگرد_فقدان
آقای #عباس_کیارستمی
آقای #کیارستمی
#چهارمین_سال
#خطای_پزشکی
#پرونده_پزشکی_عباس_کیارستمی
#شما_تنها_نیستید
.
عکسها به ترتیب متعلق به سالهای ۹۶ در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی که آن پایین، حسن قاضیزاده هاشمی و ایرج حریرچی - وزیر و معاون وزیر بهداشت آن زمان- نشستهاند و بعد، توضیحات و توجیههای خود را دربارهٔ پروندهٔ پزشکی آقای کيارستمی ارائه دادند و قول نهایی وزیر وقت دربارهٔ درخواست گزارش کامل پزشکی از تیم درمانی، هرگز محقق نشد
.
سال ٩٧ که دومین سالگرد بر مزار ایشان با خواندن متن پیگیری کمپین «شما تنها نیستید» توسط مینا اکبری به نمایندگی از بنیاد کیارستمی برگزار شد (عکس از فرناز عزیزی)
.
و سال ۹۸ باز در کنار آرامگاه که فقط بخشهایی از صدای ایشان در فیلمها و مصاحبهها و سفرهای مختلف پخش شد.
عکس سالهای اول و سوم (که در هر دو سفید پوشیدهام) از فیلم گزارش مراسم که منبع هر کدام روی تصویر آمده
@amiropouria
.
#سالگرد_فقدان
آقای #عباس_کیارستمی
آقای #کیارستمی
#چهارمین_سال
#خطای_پزشکی
#پرونده_پزشکی_عباس_کیارستمی
#شما_تنها_نیستید
.
عکسها به ترتیب متعلق به سالهای ۹۶ در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی که آن پایین، حسن قاضیزاده هاشمی و ایرج حریرچی - وزیر و معاون وزیر بهداشت آن زمان- نشستهاند و بعد، توضیحات و توجیههای خود را دربارهٔ پروندهٔ پزشکی آقای کيارستمی ارائه دادند و قول نهایی وزیر وقت دربارهٔ درخواست گزارش کامل پزشکی از تیم درمانی، هرگز محقق نشد
.
سال ٩٧ که دومین سالگرد بر مزار ایشان با خواندن متن پیگیری کمپین «شما تنها نیستید» توسط مینا اکبری به نمایندگی از بنیاد کیارستمی برگزار شد (عکس از فرناز عزیزی)
.
و سال ۹۸ باز در کنار آرامگاه که فقط بخشهایی از صدای ایشان در فیلمها و مصاحبهها و سفرهای مختلف پخش شد.
عکس سالهای اول و سوم (که در هر دو سفید پوشیدهام) از فیلم گزارش مراسم که منبع هر کدام روی تصویر آمده
@amiropouria
یک رؤیای دم صبح.pdf
2.5 MB
٣٠ سال پیش در این نوشتهٔ آیدین آغداشلو خواندم و دانستم که از نوجوانی با عباس کیارستمی معاشر بوده. فرداشب بناست روبهروی او بنشینیم و از دوست دیرینش حرف بزنیم. لایو اینستاگرامی بنده و آقای آغداشلو در صفحهٔ ایشان و من، یکشنبه ١۵ تیر ٩٩ ،ساعت ١١ شب به وقت ایران
@amiropouria
@amiropouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی امیر پوریا با آیدین آغداشلو دربارهٔ شخصیت فردی، زندگی و هنر عباس کیارستمی
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria
در مجموعه گفتوگوهای #چند_روزی_در_میان به بهانهٔ چهارمین سالگرد فقدان کيارستمی / ١۵ تیر ٩٩
.
محورهای صحبت:
- آیا اختلافاتی هم داشتید
.
مهارتهای کیارستمی در صید فکرها و نگاه و ثبت به شیوهٔ خودش
.
- فرق و فاصلهٔ امر مصنوع و امر واقع در کارهای کیارستمی
.
از کِی به نگاه و بهتعبیر خودتان نبوغش پی بردید
.
آیا «طعم گیلاس» میتوانست نتیجهٔ وسوسهٔ خودکشی نزد خود او باشد
.
چگونه انسانی محتاط، ریسکهای بزرگ میکند
.
تعبیر «فیلمسازی بلد نبود» به چه معناست و از کجا میآید
.
تاثیرهای سهراب شهیدثالث و میراث او و کيارستمی در سینمای ایران
.
سال آخر، ماههای آخر و دیدار آخر
.
#آیدین_آغداشلو #عباس_کیارستمی #بهمن_فرمان_آرا #سهراب_شهید_ثالث #محمود_رضا_بهمن_پور #ایرج_کریمی #علی_اکبر_صادقی #علی_گلستانه #بهمن_فرزانه #فدریکو_فلینی #دیوید_لینچ #مارک_روتکو #پابلو_پیکاسو #ویتوریو_دسیکا #محسن_مخملباف #حسین_سبزیان #امیر_پوریا
@amiropouria
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برشهایی از حرفهای امیر پوریا در گفتوگو با خانم یلدا ابتهاج دربارۀ آقای کیارستمی و جهان و نگاه او/ یکم تیر ۹۹/ بخش اول: کمتر از ٨ دقیقه/ قصه، طنز، موسیقی، کاریزما و سوءتفاهم در برداشت از مفهوم ستایش تنهایی توسط آقای کیارستمی
@amiropouria
@amiropouria