☀️#نمایشنامه ☀️
🔘همسرم مریض بود سرطان داشت باید هرچه زودتر عمل میشدباید مبردمش خارج از کشور ولی پول زیادی میخواست منم پس اندازی نداشتم یکی از همکاران پیشنهادی بهم دادمسئول انبار شرکت بودگفت اگه کمکش کنم تا جنس هارو جاذبه جاکنه ی بخشی از اون پول ب من میرسه مجبور شدم قبول کنم افرا نباید میفهمیدتا اینکه ی روز با افرا رفته بودیم خرید
عزیزم خسته نباشی نمیخوادچقد خرید کردیم یا خدا اینارو کیه ببره بالا
♦️کمکت میکنم عزیزم
🔘اصلا تو دست نزنی ی سریشو میارم بالا دوباره برمیگردم برو بریم عزیزم
♦️آخ خدا چقد خسته شدیم بزار درو باز کنم
🔘برو تو عزیزم قربونت برم عه تلفن زنگ میزنه تا تو جواب بدی من برم بقیه وسایلم بیارم
♦️باشه عشقم برو زود بیا
🔘تا تو لباساتو عوض کنی من آمدم جوووون دلم
♦️الو سلام بفرمایین شما، آهان آقای سهرابی خوبین خانوم بچه ها خوبن بله ما هم خوبین خدارو شکر،ی چیزی میخواین بگین چی چی،میخواین بگین نگران شدم ، آقای سهرابی یعنی مهراد من اینکارو کرده فاکتور هارو دستکاری کردن نه امکان نداره باورم نمیشه ببخشید مهراد آمد من باشما تماس میگیرم
🔘عشقم جووون دلم کجایی من آمدم
♦️(سرفه های مکرر)مهرادم اینجام اتاق خواب
🔘عزیزم سرفه هات خیلی زیاد شدن نگران چیزی نباش همین روزا اوکی میشه سفرمون هر چه زودتر میریم برای عمل
♦️(باسرفه)ی سوال بپرسم قبلا پرسیدم ولی میخوام اینبار راستشو بگی
🔘عزیزم بپرس جووونم معلومه که راستشو میگم
♦️پول سفرواز کجا آوردی
🔘گفتم که از دوستم قرض گرفتم
♦️مهراد؟
🔘جووون دل مهراد
♦️راستشو بگو شاید دیگه فرصتی نباشه برای حرف زدن
🔘میدونی عشقم میخوام ی چیزی بهت بگم
وایستا مبایلمو جواب بدم سلام سهرابی حالت خوبه چی،چی داری میگی ب همسرم گفتی وای وای اون مریض نباید استرس بگیره تو چیکار کردی ،چی بخاطر من اینکارو کردی الان نمیتونم صحبت کنم افرا میشنوه بعدا میبینمت
♦️مهراد پس کجا موندی
🔘آمدم عزیزدلم
♦️میخواستی ی چیزی بهم بگی، بگو زود باش میشنوم
🔘میخواستم بگم تو همهی دنیای منی تو نفس منی تو جووون منی تو همهی زندگیمی میفهمی افرا
♦️(باسرفه)همین ،همینو میخواستی بگی
🔘کمه عزیزم بازم دلبری کنم
♦️ببین مهرادم اون پولی رو که از دوستت گرفتی پسش بده پول عمل من اوکی شده نگفتم بهت تا قطعی بشه داداشم زنگ زد گفت احتمالا با وام ما موافقت شده
🔘راست میگی افرا ای خدای شکرت
♦️اره عزیزم پس دیگه اون پولو نگیری
🔘باشه عشقم بهش زنگ میزنم میگم دیگه لازم ندارم حالا بیا بغلم ای جووونم وقتی که تو بغلمی انگار دنیا رو بهم دادن
♦️(با خنده) مهراد ،انقد قربون صدقه من نرو لوس میشما
🔘ای جونم تو لوس کی بودی اخه
برم ی شام خوشمزه بگیرم باهم بخوریم
♦️نمیخواد بزار یه چیزی درست میکنم
🔘اصلا تکون نخوری عزیزم شام مهمون منی
♦️خانوم
🔘آقا
#افرا_پالیز
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
🔘همسرم مریض بود سرطان داشت باید هرچه زودتر عمل میشدباید مبردمش خارج از کشور ولی پول زیادی میخواست منم پس اندازی نداشتم یکی از همکاران پیشنهادی بهم دادمسئول انبار شرکت بودگفت اگه کمکش کنم تا جنس هارو جاذبه جاکنه ی بخشی از اون پول ب من میرسه مجبور شدم قبول کنم افرا نباید میفهمیدتا اینکه ی روز با افرا رفته بودیم خرید
عزیزم خسته نباشی نمیخوادچقد خرید کردیم یا خدا اینارو کیه ببره بالا
♦️کمکت میکنم عزیزم
🔘اصلا تو دست نزنی ی سریشو میارم بالا دوباره برمیگردم برو بریم عزیزم
♦️آخ خدا چقد خسته شدیم بزار درو باز کنم
🔘برو تو عزیزم قربونت برم عه تلفن زنگ میزنه تا تو جواب بدی من برم بقیه وسایلم بیارم
♦️باشه عشقم برو زود بیا
🔘تا تو لباساتو عوض کنی من آمدم جوووون دلم
♦️الو سلام بفرمایین شما، آهان آقای سهرابی خوبین خانوم بچه ها خوبن بله ما هم خوبین خدارو شکر،ی چیزی میخواین بگین چی چی،میخواین بگین نگران شدم ، آقای سهرابی یعنی مهراد من اینکارو کرده فاکتور هارو دستکاری کردن نه امکان نداره باورم نمیشه ببخشید مهراد آمد من باشما تماس میگیرم
🔘عشقم جووون دلم کجایی من آمدم
♦️(سرفه های مکرر)مهرادم اینجام اتاق خواب
🔘عزیزم سرفه هات خیلی زیاد شدن نگران چیزی نباش همین روزا اوکی میشه سفرمون هر چه زودتر میریم برای عمل
♦️(باسرفه)ی سوال بپرسم قبلا پرسیدم ولی میخوام اینبار راستشو بگی
🔘عزیزم بپرس جووونم معلومه که راستشو میگم
♦️پول سفرواز کجا آوردی
🔘گفتم که از دوستم قرض گرفتم
♦️مهراد؟
🔘جووون دل مهراد
♦️راستشو بگو شاید دیگه فرصتی نباشه برای حرف زدن
🔘میدونی عشقم میخوام ی چیزی بهت بگم
وایستا مبایلمو جواب بدم سلام سهرابی حالت خوبه چی،چی داری میگی ب همسرم گفتی وای وای اون مریض نباید استرس بگیره تو چیکار کردی ،چی بخاطر من اینکارو کردی الان نمیتونم صحبت کنم افرا میشنوه بعدا میبینمت
♦️مهراد پس کجا موندی
🔘آمدم عزیزدلم
♦️میخواستی ی چیزی بهم بگی، بگو زود باش میشنوم
🔘میخواستم بگم تو همهی دنیای منی تو نفس منی تو جووون منی تو همهی زندگیمی میفهمی افرا
♦️(باسرفه)همین ،همینو میخواستی بگی
🔘کمه عزیزم بازم دلبری کنم
♦️ببین مهرادم اون پولی رو که از دوستت گرفتی پسش بده پول عمل من اوکی شده نگفتم بهت تا قطعی بشه داداشم زنگ زد گفت احتمالا با وام ما موافقت شده
🔘راست میگی افرا ای خدای شکرت
♦️اره عزیزم پس دیگه اون پولو نگیری
🔘باشه عشقم بهش زنگ میزنم میگم دیگه لازم ندارم حالا بیا بغلم ای جووونم وقتی که تو بغلمی انگار دنیا رو بهم دادن
♦️(با خنده) مهراد ،انقد قربون صدقه من نرو لوس میشما
🔘ای جونم تو لوس کی بودی اخه
برم ی شام خوشمزه بگیرم باهم بخوریم
♦️نمیخواد بزار یه چیزی درست میکنم
🔘اصلا تکون نخوری عزیزم شام مهمون منی
♦️خانوم
🔘آقا
#افرا_پالیز
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
🧿 دکلمه 🧿
ما زود رسیدیم به تهش ! یعنی اون خواست که زود برسیم وگرنه من هنوز کلی جای نرفته باهاش داشتم ، کلی آهنگ که براش نفرستاده بودم ، گوشیم پُر بود از شعرایی که گفته بودم براش و وقت نشده بود بفرستم و بگم ببین اینا فقط بازی با کلمه نیستا اینا حرفای دلمه ! دوربینم هنوز پُر نشده بود از عکسایی که موقع حواسپرتی ازش گرفته باشم ، قلبم پُر بود از حسایِ خوبی که باید باهاش تجربه میکردم ، و رو زبونم مونده بود هزار تا دوستت دارمی که باید بهش میگفتم !
ما زود رسیدیم تهش !
هنوز نخورده بودیم قهوه تو کافهای که من دوست داشتم ، هنوز اونجور که دلم میخواست بغلش نکرده بودم ، هنوز اونقدر که بس باشه برای بقیه عمرم عطر تنشو نفس نکشیده بودم ، هنوز دستام نرقصیده بود لای اون موهاش ، هنوز با هم نخونده بودیم داستانهای عاشقانه رو ! وقت نشده بود بهم بگه چشمات اذیتت نمیکنه ؟ و من که قند توی دلم آب شده از جمله بعدیش ، ابرو بندازم بالا و اون آروم زیر گوشم بگه ولی پدر منو درآورده !
ما زود رسیدیم به تهش !
من تازه اولاش بودم ، اولای عاشقی ، اولای حالِ خوب و حسِ ناب ، اولایِ زندگی کردن باهاش ،
ولی اون زود رسید به تهش ، به ته خواستنِ من ، به ته حالِ خوب با من ، به ته حسای نابِ کنار من ! آخ که من همیشه متنفرم از تهِ همه چی .. از ته شیرین و فرهاد که اونجوری تموم شد بگیر تا ته خیارای بچگی که تلخ بود و ته خواستنش.
#فاطمه_جوادی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
ما زود رسیدیم به تهش ! یعنی اون خواست که زود برسیم وگرنه من هنوز کلی جای نرفته باهاش داشتم ، کلی آهنگ که براش نفرستاده بودم ، گوشیم پُر بود از شعرایی که گفته بودم براش و وقت نشده بود بفرستم و بگم ببین اینا فقط بازی با کلمه نیستا اینا حرفای دلمه ! دوربینم هنوز پُر نشده بود از عکسایی که موقع حواسپرتی ازش گرفته باشم ، قلبم پُر بود از حسایِ خوبی که باید باهاش تجربه میکردم ، و رو زبونم مونده بود هزار تا دوستت دارمی که باید بهش میگفتم !
ما زود رسیدیم تهش !
هنوز نخورده بودیم قهوه تو کافهای که من دوست داشتم ، هنوز اونجور که دلم میخواست بغلش نکرده بودم ، هنوز اونقدر که بس باشه برای بقیه عمرم عطر تنشو نفس نکشیده بودم ، هنوز دستام نرقصیده بود لای اون موهاش ، هنوز با هم نخونده بودیم داستانهای عاشقانه رو ! وقت نشده بود بهم بگه چشمات اذیتت نمیکنه ؟ و من که قند توی دلم آب شده از جمله بعدیش ، ابرو بندازم بالا و اون آروم زیر گوشم بگه ولی پدر منو درآورده !
ما زود رسیدیم به تهش !
من تازه اولاش بودم ، اولای عاشقی ، اولای حالِ خوب و حسِ ناب ، اولایِ زندگی کردن باهاش ،
ولی اون زود رسید به تهش ، به ته خواستنِ من ، به ته حالِ خوب با من ، به ته حسای نابِ کنار من ! آخ که من همیشه متنفرم از تهِ همه چی .. از ته شیرین و فرهاد که اونجوری تموم شد بگیر تا ته خیارای بچگی که تلخ بود و ته خواستنش.
#فاطمه_جوادی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
Forwarded from کانال شعرو دکلمه خسته از پرواز (𓆩𝄟♡︎✨𝓐𝓶𝓲𝓷 𖥘᭄𝓒𝓱𝓮𝓷𝓪𝓻𝓲️️ ♡𝄟𓆩🎙)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دوستانی که اکانتشون پرمیومه لطفا
کانال خودتچن رو حمایت کنید که
بنده بتونم استوری بزارم ممنتون میشم❤️❤️
کانال خودتچن رو حمایت کنید که
بنده بتونم استوری بزارم ممنتون میشم❤️❤️
✍🏼 🎙 : حامد زکیان
شعرها هم میفهمند
🌺شعرها_هم_میفهمند
بعضی وقتها شعرها هم خسته میشوند
باری را به دوش میکشند
از عاشقی دل شکسته
به معشوقهای دلربا
اینکه باید سوز دلی را به سوزاندن دلی دیگر برسانند
اینکه بغض شوند و بگریانند
اینکه واژههایی را به وسعت دوست داشتن
به باور آنکه نیست بفهمانند
خسته میشوند
از بگو مگوها و گلایه ها
از فریادهای بی صدا که در درون خود جای میدهند
از اشکی که بر خود سوار کنند و بر برهوت دلی ببارانند
از زخمهایی که بخود میگیرند تا بفهمانند درد عشقی که سوختن را پیشه کرد
گاهی هم فرسنگها راه بروند
دهان به دهان
صفحه به صفحه
تا پیدا کنند آنکه مضمون بیت به بیتشان است
شعرها هم میفهمند
تمام این بیوفایی ها
دل شکستنها
و گریستنها
اما چه کنند
که در آوار دلتنگی ها
تمام غمها را به دوش میکشند
شعرها هم خسته اند
خسته
✍️🎙️#بهقلموآوایش_حامد_زکیان
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
بعضی وقتها شعرها هم خسته میشوند
باری را به دوش میکشند
از عاشقی دل شکسته
به معشوقهای دلربا
اینکه باید سوز دلی را به سوزاندن دلی دیگر برسانند
اینکه بغض شوند و بگریانند
اینکه واژههایی را به وسعت دوست داشتن
به باور آنکه نیست بفهمانند
خسته میشوند
از بگو مگوها و گلایه ها
از فریادهای بی صدا که در درون خود جای میدهند
از اشکی که بر خود سوار کنند و بر برهوت دلی ببارانند
از زخمهایی که بخود میگیرند تا بفهمانند درد عشقی که سوختن را پیشه کرد
گاهی هم فرسنگها راه بروند
دهان به دهان
صفحه به صفحه
تا پیدا کنند آنکه مضمون بیت به بیتشان است
شعرها هم میفهمند
تمام این بیوفایی ها
دل شکستنها
و گریستنها
اما چه کنند
که در آوار دلتنگی ها
تمام غمها را به دوش میکشند
شعرها هم خسته اند
خسته
✍️🎙️#بهقلموآوایش_حامد_زکیان
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
Forwarded from Sepideh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به محفل شعرو دکلمه وآواز
اتمام تایم 24:00
گوینده برنامه: داش رضا
نوبت بگیرید
از عزیزانی که اهل شعر/دکلمه/آواز/سناریو
هستن دعوت میکنیم این تایم با ما همراه باشن
منتظر حضور گرمتون هستیم
لینک دعوت
https://t.me/aminf16m
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
♠️ دکلمه ♠️
صداش زدم
گفتمش : بدو بدو ... بیا ، میخوام ببینمت
گفتم بدو بدو ... دلم آب شده برای نبودنت
اما دیدم جواب نمیده
گفتم : شاید نشنیده
بلندتر صداش زدم
اما جوابشو نشنیدم
گفتم حتما حواسش نیست
اما بخودم اومدم دیدم
مدتیه رفته
مدتیه ، نه که چند دیقه ها
مدتیه ، یعنی چند روزه یا چند ماهه یا شایدم چند ساله .
اما اونشم مهم نیست فقط این مهمه که اینقد که به فکرشم ،
یادم میره رفته
فک میکنم داره همینطور که به حرفام گوش میده ، کارای خونه رو انجام میده
اما حتما دستش بنده خب
قبلا که صداش میکردم
میگفتم : بدو بدو... میخوام ببینمت ،
بدو بدو دلم آب شده برات یکم طولش میداد
فک میکردم میخواد ناز کنه که دیر میاد
یه بار که صدا کردنم زیاد شد
گفت : باشه اومدم کر نیستم که عزیزم
دارم موهامو درست میکنم
آخه درستش نیست تو اینقد ذوق دیدنما داشته باشی اونوقت من ذوق نداشته باشم برات
- یعنی موهامو درست نکنم
- یعنی یه دست به صورتم نکشم
اره گفتم : مدتیه نیست ، رفته و گاها یادم میره که مدتیه یعنی خیلی وقته رفته
فقط فک میکنم اینکه جواب نمیده داره بخودش میرسه برام
ذوق میکنم که ذوق میکنه
یه روز از اخوان براش شعر میخوندم
همین که خوندم : "هی فلانی زندگی شاید همین باشد
یه فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمیخواهی "
همینجور که داشت به یه چی تو ذهنش فک میکرد و چشاش گرد شده بود
یهو گفت : مگه میشه
گفتم : چی مگه میشه
گفت : این زندگی
- که شاید همین باشد
- که فریب باشد
- که اونم از دست عزیزی
- که دنیا را با اون و براش میخوای
گفتم این شعرِ
واقعا فک نکنم بشه
اما گاهی که صداش میزنم
و جواب نمیده
و دیر میکنه
و تازه میفهمم که رفته
همینجور که با خودم تو سرم دارم باهاش حرف میزنم
همین که میگم بدو بدو
یهو وسط این فکرا
یهو هنوز که نیومده
که باهاش چشم تو چشم بشم
تا چشمم به برق چشماش گیر نکرده
تا مات نشدم
میگم : اخوان راست میگفته که " هی فلانی زندگی باید همین باشد ....
حتی اگه شعرم باشه
اما اول یکی این کارو کرده که اخوان تونسته بگه
اگر نه اخوان که حرف بیخود نمیزنه
بهر حال که درست یادم نمیاد چه مدته رفته
اما میدونم حدودا ۹۷۳ بار صداش زدم
و یهو یادم اومده که رفته
یادش بخیر
البته یه چی
اخوان
اون حرفو که زده
همون که گفته : "هی فلانی زنگی باید همین باشد "
خب دیگه حتما باید همین باشه
اینم زندگی ماست دیگه
اره شاید باید همین باشه زندگیمون .
راستی وقتی میگمش : بدو بدو
دیگه چشام برق نمی زنه
یعنی من میدونم رفته اما فکر و خیالام عقل ندارن نمیدونن رفته
✍️#سعید_خاکسار
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
صداش زدم
گفتمش : بدو بدو ... بیا ، میخوام ببینمت
گفتم بدو بدو ... دلم آب شده برای نبودنت
اما دیدم جواب نمیده
گفتم : شاید نشنیده
بلندتر صداش زدم
اما جوابشو نشنیدم
گفتم حتما حواسش نیست
اما بخودم اومدم دیدم
مدتیه رفته
مدتیه ، نه که چند دیقه ها
مدتیه ، یعنی چند روزه یا چند ماهه یا شایدم چند ساله .
اما اونشم مهم نیست فقط این مهمه که اینقد که به فکرشم ،
یادم میره رفته
فک میکنم داره همینطور که به حرفام گوش میده ، کارای خونه رو انجام میده
اما حتما دستش بنده خب
قبلا که صداش میکردم
میگفتم : بدو بدو... میخوام ببینمت ،
بدو بدو دلم آب شده برات یکم طولش میداد
فک میکردم میخواد ناز کنه که دیر میاد
یه بار که صدا کردنم زیاد شد
گفت : باشه اومدم کر نیستم که عزیزم
دارم موهامو درست میکنم
آخه درستش نیست تو اینقد ذوق دیدنما داشته باشی اونوقت من ذوق نداشته باشم برات
- یعنی موهامو درست نکنم
- یعنی یه دست به صورتم نکشم
اره گفتم : مدتیه نیست ، رفته و گاها یادم میره که مدتیه یعنی خیلی وقته رفته
فقط فک میکنم اینکه جواب نمیده داره بخودش میرسه برام
ذوق میکنم که ذوق میکنه
یه روز از اخوان براش شعر میخوندم
همین که خوندم : "هی فلانی زندگی شاید همین باشد
یه فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمیخواهی "
همینجور که داشت به یه چی تو ذهنش فک میکرد و چشاش گرد شده بود
یهو گفت : مگه میشه
گفتم : چی مگه میشه
گفت : این زندگی
- که شاید همین باشد
- که فریب باشد
- که اونم از دست عزیزی
- که دنیا را با اون و براش میخوای
گفتم این شعرِ
واقعا فک نکنم بشه
اما گاهی که صداش میزنم
و جواب نمیده
و دیر میکنه
و تازه میفهمم که رفته
همینجور که با خودم تو سرم دارم باهاش حرف میزنم
همین که میگم بدو بدو
یهو وسط این فکرا
یهو هنوز که نیومده
که باهاش چشم تو چشم بشم
تا چشمم به برق چشماش گیر نکرده
تا مات نشدم
میگم : اخوان راست میگفته که " هی فلانی زندگی باید همین باشد ....
حتی اگه شعرم باشه
اما اول یکی این کارو کرده که اخوان تونسته بگه
اگر نه اخوان که حرف بیخود نمیزنه
بهر حال که درست یادم نمیاد چه مدته رفته
اما میدونم حدودا ۹۷۳ بار صداش زدم
و یهو یادم اومده که رفته
یادش بخیر
البته یه چی
اخوان
اون حرفو که زده
همون که گفته : "هی فلانی زنگی باید همین باشد "
خب دیگه حتما باید همین باشه
اینم زندگی ماست دیگه
اره شاید باید همین باشه زندگیمون .
راستی وقتی میگمش : بدو بدو
دیگه چشام برق نمی زنه
یعنی من میدونم رفته اما فکر و خیالام عقل ندارن نمیدونن رفته
✍️#سعید_خاکسار
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
☀️ شعر ☀️
تردیددر من وغزلم جان گرفته بود
دیشب که دفترم تبِ توفان گرفته بود
انگار در اتاق بدونِ حضور تو
هر شعر شکل میله ی زندان گرفته بود
گفتم، کمی قدم بزنم جان خسته را
غافل از اینکه قلب خیابان گرفته بود
آری هوای شهر شبیه همین غزل
دیشب برای غربت انسان گرفته بود
یک سایه ی غریبه که سیگار می فروخت
یک کودک گرسنه به دامان گرفته بود
کودک گرسنه است به تصویر بنگرید!!
یک تکه نان خشک به دندان گرفته بود
بی خانمان ترین نفسِ شهر از خدا
سقفی ز شاخه های درختان گرفته بود
نزدیک صبح بود و به خانه میامََدَم
دیگر صدای مرد غزلخوان گرفته بود
ناگاه یک جسد و شگفت آنکه چشم را
رو به نگاه کودک گریان گرفته بود
پاسخ دهید یک نفر از بین رفته باز؟
یا سرنوشت جان دو انسان گرفته بود؟
#جواد_ضمیری
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
تردیددر من وغزلم جان گرفته بود
دیشب که دفترم تبِ توفان گرفته بود
انگار در اتاق بدونِ حضور تو
هر شعر شکل میله ی زندان گرفته بود
گفتم، کمی قدم بزنم جان خسته را
غافل از اینکه قلب خیابان گرفته بود
آری هوای شهر شبیه همین غزل
دیشب برای غربت انسان گرفته بود
یک سایه ی غریبه که سیگار می فروخت
یک کودک گرسنه به دامان گرفته بود
کودک گرسنه است به تصویر بنگرید!!
یک تکه نان خشک به دندان گرفته بود
بی خانمان ترین نفسِ شهر از خدا
سقفی ز شاخه های درختان گرفته بود
نزدیک صبح بود و به خانه میامََدَم
دیگر صدای مرد غزلخوان گرفته بود
ناگاه یک جسد و شگفت آنکه چشم را
رو به نگاه کودک گریان گرفته بود
پاسخ دهید یک نفر از بین رفته باز؟
یا سرنوشت جان دو انسان گرفته بود؟
#جواد_ضمیری
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
♣️ دکلمه ♣️
یه لیوان چایی دارچين کمر باریک با نبات و خرما گذاشتم جلوی بابا. فنجون رو برداشت و بوش کرد و گفت: بازم نیست دخترم... بازم از اون چایی دارچین های مامانت نیست.
این چندمین بار بود؟ ششمین بار که چایی دارچین درست کرده بودم و به دل بابا نچسبیده بود. چراشو هم خوب میدونستم. چون مامان درستش نکرده بود. از دیروز تا حالا که مامان رفته بود مسافرت سر چیزای کوچیک و بزرگ بهونه میگرفت. تلفنشو برداشت شماره مامان رو گرفت و گوشیش رو گذاشت رو اسپیکر و با همون ژست همیشگیش با فاصله نگه داشت کنار گوشش. مامان با همون صدای ریزش جواب داد: بله؟ و من از همون فاصله حس کردم که دل بابا تاب خورد. بعد از حرف های معمول تو خوبی و چه خبر و کجایی مامان پرسید: به گلا آب دادی آقاجان؟ باز حس کردم که دل بابا تاب خورد. این آقا جان گفتن های مامان همیشه کار دست بابا میداد و مامان خوب میدونست کی بگش.
بابا اخم کرد و گفت: نه! دروغ میگفت. داده بود. با تمام خستگی و بی حوصله گیش تمام کاکتوس ها و بنفشه های رو بالکن رو دونه به دونه آب پاشی کرده بود. میدونستم از سر دلتنگی لج کرده با مامان و میگه نه!
مامان گفت: عه... طفلک ها تشنشونه. خشک میشن.
و بابا لجباز تر گفته بود: خب خشک بشن. جز دردسر چی دارن مگه؟ شما نگران بودی میموندی ابشون میدادی!
مامان با همون شم زنونه فهمیده بود عطر دلتنگی پیچیده تو تن بابا. به صداش پیچ و ناز داد گفت: تا شمارو دارم لازم نیست که نگرانشون باشم.
بابا باز دلش پیچ خورد و اخماش باز شده بود. صدای سرفه مامان بخاطر حساسیت فصلی که اومده بود بابا از حالت ارومش خارج شد و غرغر زد که چرا مواظب خودش نیست و حتما فردا بره دکتر. از همون غرغرها که حسابی مهربونن و دل آدم ضعف میره براشون. بابا زیر چشمی به من که با لبخند مثلا سرم تو گوشیم بود یه نگاه انداخت و پاشد رفت تو اتاقشون تا باخیال راحت دلتنگیشو خالی کنه.
و من تمام مدت با همون لبخندی که مثلا سرم تو گوشیمه به این فکر میکردم که من و هم نسل های من چکار کردیم با دنیامون؟ پر ادعاترین نسلیم توی عاشقی... کمتر کسی رو میبینیم که این روزها کسی با عنوان "عشقم" تو زندگیش نباشه... اما چه "عشقم" هایی؟
"عشقم" هایی که ماه به ماه هم حالا نه... اما سال به سال عوضشون میکنیم... سر کوچیکترین چیزی قهر میکنیم،جدا میشیم، بهم میزنیم... تا کوچیکترین سنگی سر راه مون میافته از ترس اینکه اون سنگ سرمون رو نشکنه میکشیم عقب و اون رابطه رو تموم میکنیم بدون اینکه حتی تمرین کنیم برای جنگیدن و عاشق موندن.
واقعیت اینه دل هامون هرزه شده. حتی بیشتر از تن هامون. واقعیت اینه هیچکدوم بلد نیستیم جوری عاشق بمونیم که بعد از سالها تو چهل و چند سالگیمون برای هم دلتنگ بشیم و از پشت تلفن دلمون برای هم ضعف بره!
چه کردیم با دنیامون؟
راستی...
این چندمین "عشقم" ات هست؟ این چندمین نفریه که دلت براش هرز رفته؟
#ناشناس
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
یه لیوان چایی دارچين کمر باریک با نبات و خرما گذاشتم جلوی بابا. فنجون رو برداشت و بوش کرد و گفت: بازم نیست دخترم... بازم از اون چایی دارچین های مامانت نیست.
این چندمین بار بود؟ ششمین بار که چایی دارچین درست کرده بودم و به دل بابا نچسبیده بود. چراشو هم خوب میدونستم. چون مامان درستش نکرده بود. از دیروز تا حالا که مامان رفته بود مسافرت سر چیزای کوچیک و بزرگ بهونه میگرفت. تلفنشو برداشت شماره مامان رو گرفت و گوشیش رو گذاشت رو اسپیکر و با همون ژست همیشگیش با فاصله نگه داشت کنار گوشش. مامان با همون صدای ریزش جواب داد: بله؟ و من از همون فاصله حس کردم که دل بابا تاب خورد. بعد از حرف های معمول تو خوبی و چه خبر و کجایی مامان پرسید: به گلا آب دادی آقاجان؟ باز حس کردم که دل بابا تاب خورد. این آقا جان گفتن های مامان همیشه کار دست بابا میداد و مامان خوب میدونست کی بگش.
بابا اخم کرد و گفت: نه! دروغ میگفت. داده بود. با تمام خستگی و بی حوصله گیش تمام کاکتوس ها و بنفشه های رو بالکن رو دونه به دونه آب پاشی کرده بود. میدونستم از سر دلتنگی لج کرده با مامان و میگه نه!
مامان گفت: عه... طفلک ها تشنشونه. خشک میشن.
و بابا لجباز تر گفته بود: خب خشک بشن. جز دردسر چی دارن مگه؟ شما نگران بودی میموندی ابشون میدادی!
مامان با همون شم زنونه فهمیده بود عطر دلتنگی پیچیده تو تن بابا. به صداش پیچ و ناز داد گفت: تا شمارو دارم لازم نیست که نگرانشون باشم.
بابا باز دلش پیچ خورد و اخماش باز شده بود. صدای سرفه مامان بخاطر حساسیت فصلی که اومده بود بابا از حالت ارومش خارج شد و غرغر زد که چرا مواظب خودش نیست و حتما فردا بره دکتر. از همون غرغرها که حسابی مهربونن و دل آدم ضعف میره براشون. بابا زیر چشمی به من که با لبخند مثلا سرم تو گوشیم بود یه نگاه انداخت و پاشد رفت تو اتاقشون تا باخیال راحت دلتنگیشو خالی کنه.
و من تمام مدت با همون لبخندی که مثلا سرم تو گوشیمه به این فکر میکردم که من و هم نسل های من چکار کردیم با دنیامون؟ پر ادعاترین نسلیم توی عاشقی... کمتر کسی رو میبینیم که این روزها کسی با عنوان "عشقم" تو زندگیش نباشه... اما چه "عشقم" هایی؟
"عشقم" هایی که ماه به ماه هم حالا نه... اما سال به سال عوضشون میکنیم... سر کوچیکترین چیزی قهر میکنیم،جدا میشیم، بهم میزنیم... تا کوچیکترین سنگی سر راه مون میافته از ترس اینکه اون سنگ سرمون رو نشکنه میکشیم عقب و اون رابطه رو تموم میکنیم بدون اینکه حتی تمرین کنیم برای جنگیدن و عاشق موندن.
واقعیت اینه دل هامون هرزه شده. حتی بیشتر از تن هامون. واقعیت اینه هیچکدوم بلد نیستیم جوری عاشق بمونیم که بعد از سالها تو چهل و چند سالگیمون برای هم دلتنگ بشیم و از پشت تلفن دلمون برای هم ضعف بره!
چه کردیم با دنیامون؟
راستی...
این چندمین "عشقم" ات هست؟ این چندمین نفریه که دلت براش هرز رفته؟
#ناشناس
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
🍇 شعر 🍇
یاد تو می وزد ولی ، بی خبرم ز جای تو
کز همه سوی می رسد ، نکهت آشنای تو
غنچه طرف فزون کند ، جامه ز تن برون کند
سر بکشد نسیم اگر ، جرعه ای از هوای تو
عمر منی به مختصر ، چون که ز من نبود اثر
زنده نمی شدم اگر ، از دم جان فزای تو
گرچه تو دوری از برم ، همره خویش می برم
شب همه شب به بسترم ، یاد تو را به جای تو
با تو به اوج می رسد ، معنی دوست داشتن
سوی کمال می رود ، عشق به اقتفای تو
عشق اگر نمی درد ، پرده ی حایل از خِرد
عقل چگونه می برد ، پی به لطیفه های تو ؟
خواجه که وام می دهد ، لطف تمام می دهد
حسن ختام می دهد ، شعر مرا را برای تو
خاک درت بهشت من ، مهر رُخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من ، راحت من ، رضای تو
#حسین_منزوی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
یاد تو می وزد ولی ، بی خبرم ز جای تو
کز همه سوی می رسد ، نکهت آشنای تو
غنچه طرف فزون کند ، جامه ز تن برون کند
سر بکشد نسیم اگر ، جرعه ای از هوای تو
عمر منی به مختصر ، چون که ز من نبود اثر
زنده نمی شدم اگر ، از دم جان فزای تو
گرچه تو دوری از برم ، همره خویش می برم
شب همه شب به بسترم ، یاد تو را به جای تو
با تو به اوج می رسد ، معنی دوست داشتن
سوی کمال می رود ، عشق به اقتفای تو
عشق اگر نمی درد ، پرده ی حایل از خِرد
عقل چگونه می برد ، پی به لطیفه های تو ؟
خواجه که وام می دهد ، لطف تمام می دهد
حسن ختام می دهد ، شعر مرا را برای تو
خاک درت بهشت من ، مهر رُخت سرشت من
عشق تو سرنوشت من ، راحت من ، رضای تو
#حسین_منزوی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
💎 دکلمه 💎
از تو چه پنهان
در نوشتههایم در هوای تو
نفس میکشم و با تو زندگی میکنم...
دست در دست خیالت میگذارم
زیر و رو می کنم آرزوی قلبم را
در رویای شیرین حضورت...
مهر و محبت سطر به سطر
رنگ شور و مستی می بخشد
به با هم بودنمان در نوشته ها...
در چشمه چشمانت غرق می شوم
در آغوش گرمت جای می گیرم
میچشم از آن شهد شیرین لبانت
و سرشار از تمنای خواستنت میشود قلبم...
دستت را روی قلبم بگذار تا ببینی
چگونه عاشقانه برای تو میتپد...
دیدی در نوشتههایم
زندهایم و زندگی میکنیم...
حالا که باورت شد چیزی نگو فقط بغلم کن
مرا به آغوش خودت بگیر و بگذار عطر عشق
در واژه واژههای دنیایی که دلخوشیام شده است بپیچد...
سرت را بر شانه ام بگذار
تا آرام برایت از عشق بگویم
و تو از ماندنت
در میان نوشته هایم
دستم را بگیرم
سر بر سینه ام بگذارم
تا برایت زمزمه کنم
دوستت دارم را♥️🕊
#شهاب
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
از تو چه پنهان
در نوشتههایم در هوای تو
نفس میکشم و با تو زندگی میکنم...
دست در دست خیالت میگذارم
زیر و رو می کنم آرزوی قلبم را
در رویای شیرین حضورت...
مهر و محبت سطر به سطر
رنگ شور و مستی می بخشد
به با هم بودنمان در نوشته ها...
در چشمه چشمانت غرق می شوم
در آغوش گرمت جای می گیرم
میچشم از آن شهد شیرین لبانت
و سرشار از تمنای خواستنت میشود قلبم...
دستت را روی قلبم بگذار تا ببینی
چگونه عاشقانه برای تو میتپد...
دیدی در نوشتههایم
زندهایم و زندگی میکنیم...
حالا که باورت شد چیزی نگو فقط بغلم کن
مرا به آغوش خودت بگیر و بگذار عطر عشق
در واژه واژههای دنیایی که دلخوشیام شده است بپیچد...
سرت را بر شانه ام بگذار
تا آرام برایت از عشق بگویم
و تو از ماندنت
در میان نوشته هایم
دستم را بگیرم
سر بر سینه ام بگذارم
تا برایت زمزمه کنم
دوستت دارم را♥️🕊
#شهاب
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
♣️ دکلمه ♣️
شبارو دوس ندارم
اون خانم دکتر خوشگله
روزا میاد
انگار باهام قهر کرده
چندروزه خودش نمیاد بهمون سر بزنه
قرصارو میده اون پرستار بداخلاقه میاد با کلی داد و بیداد به خوردمون میده
قرص همون قرصه
همونی که آخرین بار خودش برامون آورد
نمیدونم چرا وقتی قرصارو خودش بهم میده
خیلی خوش طعمه
تازهشم شبارو راحت میخوابیم
اما هر وقت این یارو پرستار بداخلاقه میاره
تا صبح خواب به چشمامون نمیاد
مجبورم برم رو سکوی پنجره بشینم و دستمو به نردههاش بگیرم و بیرونو ببینم
خانم دکتر خوشگله بهم قول داده
که اگه به حرفش گوش بدم زود نامه بهم میده
که برم خونمون
راستش این چند وقت که نیومده
کلی حرف مونده بهش بگم
ببین دلبر
کلی ازت تعریف کردم
بهش گفتم هیچکس مثل تو خوشگل نیست
روز آخری که باهاش حرف میزدم
خیلی دوس داشت ببینتت
اما تمام عکساتو ازم دزدیدن
دیگه ندارم
اونایی هم که جلو دستم نبود.ازم قایم کردن
ببین دلبر
ازت دلخورم ها
چند وقتیه تو هم بهم سر نمیزنی
نمیدونم
شاید قرصارو عوض کردن که خوابتو نبینم
آخه میگن اگه الان دارم قرص میخورم
بخاطر توئه
من گفتم بهشون
خیلیم عصبانی شدم
میخاستم همشونو بزنم لتوپار کنم
کسی حق نداره در موردت حرف بزنه
اصلا بیخود میکنن در موردت فکر کنن
تو فقط مال منی
مال خودِ خودم
اون پرستار بداخلاقه
همش میاد بهم قرص بده
اسمتو میاره.میگه بهت میگه اگه نخورم
عیب نداره
قرصارو میخورم
تازهشم وقتی بهم آمپول میزنن
اصلا گریه نمیکنم
میگفتن برات حجله زدن دم در خونتون
راس میگن؟؟
مگه تو عشق من نبودی
تو که دوسم داشتی
اخه میگن حجله مال عروس دوماداس
اومدم اونجا
اما داماد نبود
راستی مگه حجله سفید نبود؟؟
چرا حجلهی تو سیاه بود؟؟
خیلی دنبالت گشتم
اما نتونستم پیدات کنم
ببخش عزیزم
بعدش منو آوردن اینجا
گفتن تو دیوونه ای
مگه من دیوونم؟؟
آره؟؟
دیوونم؟؟
✍️#حامد_زکیان
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
شبارو دوس ندارم
اون خانم دکتر خوشگله
روزا میاد
انگار باهام قهر کرده
چندروزه خودش نمیاد بهمون سر بزنه
قرصارو میده اون پرستار بداخلاقه میاد با کلی داد و بیداد به خوردمون میده
قرص همون قرصه
همونی که آخرین بار خودش برامون آورد
نمیدونم چرا وقتی قرصارو خودش بهم میده
خیلی خوش طعمه
تازهشم شبارو راحت میخوابیم
اما هر وقت این یارو پرستار بداخلاقه میاره
تا صبح خواب به چشمامون نمیاد
مجبورم برم رو سکوی پنجره بشینم و دستمو به نردههاش بگیرم و بیرونو ببینم
خانم دکتر خوشگله بهم قول داده
که اگه به حرفش گوش بدم زود نامه بهم میده
که برم خونمون
راستش این چند وقت که نیومده
کلی حرف مونده بهش بگم
ببین دلبر
کلی ازت تعریف کردم
بهش گفتم هیچکس مثل تو خوشگل نیست
روز آخری که باهاش حرف میزدم
خیلی دوس داشت ببینتت
اما تمام عکساتو ازم دزدیدن
دیگه ندارم
اونایی هم که جلو دستم نبود.ازم قایم کردن
ببین دلبر
ازت دلخورم ها
چند وقتیه تو هم بهم سر نمیزنی
نمیدونم
شاید قرصارو عوض کردن که خوابتو نبینم
آخه میگن اگه الان دارم قرص میخورم
بخاطر توئه
من گفتم بهشون
خیلیم عصبانی شدم
میخاستم همشونو بزنم لتوپار کنم
کسی حق نداره در موردت حرف بزنه
اصلا بیخود میکنن در موردت فکر کنن
تو فقط مال منی
مال خودِ خودم
اون پرستار بداخلاقه
همش میاد بهم قرص بده
اسمتو میاره.میگه بهت میگه اگه نخورم
عیب نداره
قرصارو میخورم
تازهشم وقتی بهم آمپول میزنن
اصلا گریه نمیکنم
میگفتن برات حجله زدن دم در خونتون
راس میگن؟؟
مگه تو عشق من نبودی
تو که دوسم داشتی
اخه میگن حجله مال عروس دوماداس
اومدم اونجا
اما داماد نبود
راستی مگه حجله سفید نبود؟؟
چرا حجلهی تو سیاه بود؟؟
خیلی دنبالت گشتم
اما نتونستم پیدات کنم
ببخش عزیزم
بعدش منو آوردن اینجا
گفتن تو دیوونه ای
مگه من دیوونم؟؟
آره؟؟
دیوونم؟؟
✍️#حامد_زکیان
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
💥 شعر 💥
در دل سنگت اگر جا نشوم می میرم
یا به دیدار تو ، امضا نشوم می میرم
چشم تو آینه ی، روز و شبم می باشد
من اگر ، در تو تماشا نشوم می میرم
خواب آشفته ی شبهای پریشانم اگر
من در آغوش تو رویا نشوم می میرم
یا اگـر نیم نگاهی ، به منِ دل مُـرده
نکنی و ، به تو احیا نشوم ، می میرم
گم شدم در پسِ گیسوی شبت باورکن
بزنی شـانه و پیدا نشوم ، می میرم
منم آن ماهی و آغـوش تو شد دریایم
عاقبت ، راهیِ دریـا نشوم ، می میرم
کهنه رازم ، کـه میـان دلِ تـو پنهـانم
از زبانت اگـر افشـا نشـوم ، می میرم
دوستت دارم و ، میدانی و میدانم که؛
نذرِ جـانِ تو ، مُهَیـا نشوم ، می میرم
آفتابی که به ، گرمای تو جان می گیرم
گیرِ شب باشم و ، فردا نشوم می میرم
مثل یک سـروِ خرامان ،دل ما را بردی
بوته ی "پـونه" ام اَفرا نشوم می میرم
#افسانه_احمدی_پونه
#شماره_ثبت۱۲۶۱۹۹
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
در دل سنگت اگر جا نشوم می میرم
یا به دیدار تو ، امضا نشوم می میرم
چشم تو آینه ی، روز و شبم می باشد
من اگر ، در تو تماشا نشوم می میرم
خواب آشفته ی شبهای پریشانم اگر
من در آغوش تو رویا نشوم می میرم
یا اگـر نیم نگاهی ، به منِ دل مُـرده
نکنی و ، به تو احیا نشوم ، می میرم
گم شدم در پسِ گیسوی شبت باورکن
بزنی شـانه و پیدا نشوم ، می میرم
منم آن ماهی و آغـوش تو شد دریایم
عاقبت ، راهیِ دریـا نشوم ، می میرم
کهنه رازم ، کـه میـان دلِ تـو پنهـانم
از زبانت اگـر افشـا نشـوم ، می میرم
دوستت دارم و ، میدانی و میدانم که؛
نذرِ جـانِ تو ، مُهَیـا نشوم ، می میرم
آفتابی که به ، گرمای تو جان می گیرم
گیرِ شب باشم و ، فردا نشوم می میرم
مثل یک سـروِ خرامان ،دل ما را بردی
بوته ی "پـونه" ام اَفرا نشوم می میرم
#افسانه_احمدی_پونه
#شماره_ثبت۱۲۶۱۹۹
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
♠️ دکلمه ♠️
هنوزم هرثانیه باهات زندگی میکنم
هنوزم بیادت که میفتم لبخند میفته کنج لبام
هنوزم وقتی که به آسمون نگاه میکنم دنبال یه ابر میگردم که شبیه قلب باشه ، بگم عه ،
اون بالا داره نگام میکنه
هنوزم وقتی تو جاده شمال میون درختای درهم تَنیده جنگلا میگذرم دلم میخواد فریاد بزنی و بگی دوست دارم دیونه وار ، منم بگم دیونه کی بودی تو ؟
هنوزم اون پیراهنی که آخرین بار به تن داشتم رو نشُستم که بوی عطرت نره
هنوزم یه شاخه گل رز میگیرم و میرم پارکی ڪه همیشه قرار میذاشتیم رو همون نیمکتی که هربار منتظرت بودم و توام از پشت سر با دستات چشامو میبستی و منم دستاتو میگرفتم میذاشتم رو لبامو میبوسیدشون
من هنوزم حالم همون حال اولین قرارمونه
هنوزم قلبم برای تو میتپه
اما نمیدونم چرا این روزا بی قراری میکنم
اصلا انگار حواس درست و حسابی ندارم
مثلا میخوام برم نون بگیرم تو راه مسیر مدام به اطرافم نگاه میکنم بااینکه میدونم نیستی اما پیش خودم میگم یعنی میشه یهویی همین الان صدام کنه و بُدوهِ بیاد تو بغلم ..؟
هه ، چقدر فراموشکار شدم این روزا ، فکر کنم ، همین روزاست که دیگه خودمم بیاد نیارم ولی مطمعنم حتی اگه آلزایمر بگیرم اما تک تک خاطراتت بیادم میمونه
مطمعنم تا آخر قصه ی زندگیم بازم اسم قشنگت رو لبامه،
این روزا خیلی بی قراری میکنم ....
انگار حتی کوچه های شهرمونم رنگ ماتم گرفتن
انگار تمام شهر پریشون شده
انگار آسمونم دلتنگه، دلتنگه اَبرا ڪه واسه چشمای خیس و دِلای تنها بِبارن
مث من ڪه هرلحظه بی تابتم
تو اونجایۍ من اینجام
دلبرم.....
این روزا دلم خیلی گرفته
خیلی....
✍️#ساریناڪیانی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
هنوزم هرثانیه باهات زندگی میکنم
هنوزم بیادت که میفتم لبخند میفته کنج لبام
هنوزم وقتی که به آسمون نگاه میکنم دنبال یه ابر میگردم که شبیه قلب باشه ، بگم عه ،
اون بالا داره نگام میکنه
هنوزم وقتی تو جاده شمال میون درختای درهم تَنیده جنگلا میگذرم دلم میخواد فریاد بزنی و بگی دوست دارم دیونه وار ، منم بگم دیونه کی بودی تو ؟
هنوزم اون پیراهنی که آخرین بار به تن داشتم رو نشُستم که بوی عطرت نره
هنوزم یه شاخه گل رز میگیرم و میرم پارکی ڪه همیشه قرار میذاشتیم رو همون نیمکتی که هربار منتظرت بودم و توام از پشت سر با دستات چشامو میبستی و منم دستاتو میگرفتم میذاشتم رو لبامو میبوسیدشون
من هنوزم حالم همون حال اولین قرارمونه
هنوزم قلبم برای تو میتپه
اما نمیدونم چرا این روزا بی قراری میکنم
اصلا انگار حواس درست و حسابی ندارم
مثلا میخوام برم نون بگیرم تو راه مسیر مدام به اطرافم نگاه میکنم بااینکه میدونم نیستی اما پیش خودم میگم یعنی میشه یهویی همین الان صدام کنه و بُدوهِ بیاد تو بغلم ..؟
هه ، چقدر فراموشکار شدم این روزا ، فکر کنم ، همین روزاست که دیگه خودمم بیاد نیارم ولی مطمعنم حتی اگه آلزایمر بگیرم اما تک تک خاطراتت بیادم میمونه
مطمعنم تا آخر قصه ی زندگیم بازم اسم قشنگت رو لبامه،
این روزا خیلی بی قراری میکنم ....
انگار حتی کوچه های شهرمونم رنگ ماتم گرفتن
انگار تمام شهر پریشون شده
انگار آسمونم دلتنگه، دلتنگه اَبرا ڪه واسه چشمای خیس و دِلای تنها بِبارن
مث من ڪه هرلحظه بی تابتم
تو اونجایۍ من اینجام
دلبرم.....
این روزا دلم خیلی گرفته
خیلی....
✍️#ساریناڪیانی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝐣𝐨𝐢𝐧 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
♣️ شعر ♣️
"کاسهٔ صبرم ز دوری عاقبت لبریز شد...
خنجر غربت و تنهایی به شدت تیز شد!
در دلم دلتنگی ات آشوب بی پایان نهاد
آن زمانی که دو چشمم بر رخِ ماهت فتاد
رد لبهایم به روی عکس تو جا مانده است
دست من با موی تو در فکر تنها مانده است...
کار من هرشب نظاره بر دو چشم مست توست.
سردی دستان سستم از نبود دست توست...
امشب اما حالِ دل یک جور دیگر فرق داشت
گریهٔ بی انتها دردی به روی فرق کاشت...
گفتم انگار این دلم ویران تر از ویرانه است
حال من گویی شبیه حال یک دیوانه است!
درد دوری خواب را از چشم من امشب ربود
از غمِ این درد باید فالی از حافظ گشود...
دختر تنهای شب، ماه پریشان حال من
باز، امشب سرزده پیدا شدی در فال من؛
"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور"
یوسف گمگشتهٔ من! جانِ من! دلبندِ من!
عشق من، امّید من، سازنده ی لبخند من!
مه رخ و شیرین سخن، شهزادهٔ رویای من!
ای تمام هستی ام، بانوی خوش آوای من!
ای همه جانم فدای یک نخ از زلف سرت
عشق من غنچه به غنچه بر تمام پیکرت
ای که آغوشم بوَد منزلگه آرام تو!
تکه تکه از تنم باشد فدای نام تو!
هر چه قربانت شوم کافی نباشد ای عزیز
پس کجایی؟ از تنم جان رفت ، دریاب این مریض
هرچه گویم گرچه شیرین، گرچه نغز و دلنشین
لیک ، اما فاصله کوتَه نگردد این چنین
گرچه جایت در دلم هست و خیالت در سرم
جای خالی تنت حس میشود بر بسترم
شب بخیر ای ناز چشمانت شراب ناب من
مثل هرشب وعده دیدار ما در خواب من
✍️#یوسف_هاشمی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
"کاسهٔ صبرم ز دوری عاقبت لبریز شد...
خنجر غربت و تنهایی به شدت تیز شد!
در دلم دلتنگی ات آشوب بی پایان نهاد
آن زمانی که دو چشمم بر رخِ ماهت فتاد
رد لبهایم به روی عکس تو جا مانده است
دست من با موی تو در فکر تنها مانده است...
کار من هرشب نظاره بر دو چشم مست توست.
سردی دستان سستم از نبود دست توست...
امشب اما حالِ دل یک جور دیگر فرق داشت
گریهٔ بی انتها دردی به روی فرق کاشت...
گفتم انگار این دلم ویران تر از ویرانه است
حال من گویی شبیه حال یک دیوانه است!
درد دوری خواب را از چشم من امشب ربود
از غمِ این درد باید فالی از حافظ گشود...
دختر تنهای شب، ماه پریشان حال من
باز، امشب سرزده پیدا شدی در فال من؛
"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور"
یوسف گمگشتهٔ من! جانِ من! دلبندِ من!
عشق من، امّید من، سازنده ی لبخند من!
مه رخ و شیرین سخن، شهزادهٔ رویای من!
ای تمام هستی ام، بانوی خوش آوای من!
ای همه جانم فدای یک نخ از زلف سرت
عشق من غنچه به غنچه بر تمام پیکرت
ای که آغوشم بوَد منزلگه آرام تو!
تکه تکه از تنم باشد فدای نام تو!
هر چه قربانت شوم کافی نباشد ای عزیز
پس کجایی؟ از تنم جان رفت ، دریاب این مریض
هرچه گویم گرچه شیرین، گرچه نغز و دلنشین
لیک ، اما فاصله کوتَه نگردد این چنین
گرچه جایت در دلم هست و خیالت در سرم
جای خالی تنت حس میشود بر بسترم
شب بخیر ای ناز چشمانت شراب ناب من
مثل هرشب وعده دیدار ما در خواب من
✍️#یوسف_هاشمی
#خسته_از_پروازꦿᬉ⚘꙰𝄠-⃝🩸
𝑱𝒐𝒊𝒏 ☞︎︎︎ ✨⍟ @aminf16m ⍟✨
Forwarded from کانال شعرو دکلمه خسته از پرواز (❢꯭➣𝄟✨𝓐𝓶𝓲𝓷♡̶𝓒𝓱𝓮𝓷𝓪𝓻𝓲️️ ❢꯭➣𝄟🎙)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM