طرفداران علی ضیا
143 subscribers
11.7K photos
6.65K videos
146 files
2.39K links
به توکل نام اعظمت

📅تاریخ تاسیس کانال : ۹۸/۳/۱۷

کد پیج و چنل: #ضیاران_3022

https://instagram.com/aliziyaoriginallll_ 👈🏻اینستاگرام

https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MTM0NTY2MzA0 👈🏻 لینک ناشناس
http://t.me/HidenChat_Bot?start=134566304
Download Telegram
طرفداران علی ضیا
Moein Z – Zade Be Saram Havaye To
میگه که :
منطقی باشی حتما میبازی
بکش تو همه چی وسط پای عشقو..🙃


+جون اصن دیگه بابا🤤
طرفداران علی ضیا
#یاقوت_سرخ @aliziyaoriginallll
ماجرای یاقوت سرخ رو میدونید؟🥲🥺♥️
Banafsh
Gdaal x Madgal
دنیام بنفش💜
طرفداران علی ضیا
ماجرای یاقوت سرخ رو میدونید؟🥲🥺♥️
روایت یاقوت سرخ

یه زمانی ( بدون اینکه داستان شعر زیر رو بدونم ) خیلی دوستش داشتم و گاهی که دلم می گرفت این یکی از اون آهنگ هایی بود که ورد زبونم بود و واسه دلم زیر لب زمزمه اش می کردم : (خانم ف) با اون غم خاصی که تو صداش هست ترانه شهر خالی رو برای زن سرخ پوش میدون فردوسی خونده :

تو شهری که تو نیستی، خیابون شده خالی

دیگه هر چی که میبینم دارن رنگ خیالی

با من یه هم صدا نیست

با من یه آشنا نیست

دیگه یه هم زبونی

با من غیر از خدا نیست …

تو که نیستی منو ویلون تو خیابون ببینی

تو که نیستی منو با این دل داغون ببینی

بی تو لبریزم از این فاصله‌ی سال و زمونا

تا تو برگردی می‌شم دود و می‌رم تو آسمونا

چه کنم بسته به دنیای خیالم

چه کنم زنده به فردای محالم . . .

داستان از این قراره :

دخترکی از رشت توی اون سالهای دور میاد تهران . با پسری که به صورت تلفنی دوست شده بوده و به اون دل بسته بوده قرار می ذارن که توی میدون فردوسی همدیگه رو ببینن . قرار میشه واسه اینکه پسره اونو بشناسه دخترک یه لباس قرمز بپوشه . دخترک سرخ پوش منتظر می مونه و عشقش نمیاد .

هیچ وقت نمیاد !

حدود سی سال بعد یک گروه فیلمساز از تلویزیون ملی اون زمان با پیرزنی که سالها توی میدون و انبارها و مغازه های اطراف میدون فردوسی زندگی می کنه و همه کسبه می شناسنش مصاحبه می کنن . زنی با موهای سفید و لباس قرمز رنگ تمام قد و وسایل کمی که به همراه خودش از این ور به اونور می کشه . مصاحبه گر ازش می پرسه : می گن شما عاشقید ، درسته ؟

_ نه ، تو جوونیهام بودم .

می گن همیشه لباس قرمز می پوشید ! چرا ؟

_ چون اگه یه روز گذارش به میدون فردوسی افتاد . . . شاید منو با همون لباسی که با هم قرار گذاشتیم سر قرارمون ببینه و بشناسه .

چند سال پیش دختر خانم جوونی که اولین تجربه فیلمسازیش هم بوده فیلم مستند دیگه ای درباره همین زن عاشق پیشه می سازه ؛ من این فیلمو توی مرور آثار جشنواره فیلم مستند کیش دیدم . توی این فیلم کارگردان سعی می کنه رد پایی ازش گیر بیاره و ببینه سرنوشت اون زن چی شده و الآن کجاست .

از تمامی کسبه میدون فردوسی دهه ۸۰ سوال می شه . به همه جاهایی که اون زن یه زمانی اونجاها می خوابیده سر زده می شه . خبری از زن سرخ پوش عاشق قصه ما نیست که نیست . همه می دونستن که سالها چنین کسی اونجا بوده، قدیمی تر ها داستان زندگیش رو می دونستن . می گفتن داستان عشقش رو واسه هر کسی می گفته . اما سرعت زندگی و گرفتاری آدمایی که سال به سال خبر از نزدیک ترین فامیلشون ندارن ، وقتی و حالی واسه کسی باقی نمی ذاره که حواس ها به محو تدریجی پروانه ها و کفش دوزک ها و . . . و عاشقای واقعی از پیرامونشون باشه .

گاهی انگار بعضی آدما فقط به دنیا میان و زندگی می کنن که نمادی و سمبلی باشن واسه یه مفهوم خاص . یکی نماد خصاصت، دیگری سمبل طمع، اون یکی مظهر پاکی و . . . .

هر کدوم اینها یه پیامبرند . هر کدوم ،بدون اینکه خودشون بدونن پیامی واسه ما دارن . یه پیام واضح و روشن .

آیا اون زن تشنه خود نمایی بود ؟

داشت نقش یه عاشق مغموم رو بازی می کرد ؟

دیوانه بود و از نظر عقلی مشکل داشت ؟

درصد حساسیت رمانتیک و عاطفیش بیش از آدمای عادی بود ؟

قدرت تحملش در برابر جامعه خشن و بی مروتی های اون کمتر بود ؟

اصلا” وجود خارجی داشت و واقعی بود یا نه ؟

آیا فرشته ای بود فقط برای اینکه فریاد بزنه که ای آدمای سرگرم زندگی ، زندگی این راهی نیست که شما هر صبح تا شام با شتاب و اصرار برش پا می فشارید . این منجلابیست که هر چه دست و پا بزنید بیشتر درش فرو می روید ؟

چند روز پیش توی اتوبوس پیرمردی ژنده پوش سوار شد و با صدای بلند شروع کرد به انتقاد از مردم ، که چرا عشق رو فراموش کردید ؛ شما همه بدبختید ، بیچاره اید ، شما مرده های متحرکید ، بر گردید به زندگی،

عادی حرف نمی زد . غر نمی زد . خطابه ایراد می کرد و حرفهاش رو با اشعار زیبا و مربوط و سخنانی از بزرگان تزئین می کرد . اولش همه بهش خندیدند . بعد دو سه نفری چند جمله به شوخی جوابشو دادند . وقتی انتقادش شدت گرفت و حرفهاش ادامه دار شد . همه برگشتند و به هر زحمتی بود نگاهش کردند ببینن کیه ! دیگه همه فهمیدن که قضیه جدی تر از غر و لند هاییه که امروزه توی تاکسی ها و اتوبوسها از طرف مردم یا خود راننده ها برای تخلیه خودشون رسم شده . همه احساس کردن که با کسی طرفند که یک ( یا چند ) تخته اش کمه ! همه ساکت شدند و دیگه چیزی نگفتند . همه سرها رفت به سمت پنجره ها . خنده ها تبدیل به اخم شد . یکی با موبایلش ور می رفت . اون یکی روزنامه اش رو باز کرد .
طرفداران علی ضیا
ماجرای یاقوت سرخ رو میدونید؟🥲🥺♥️
وقتی که یواش یواش بدبختی و نکبت زندگیشون رو عریان جلو چشاشون کشید ، رفت رو اعصاب خیلی ها و از جاهای مختلف اتوبوس شلوغ ، صدای اعتراض بلند شد که بسه دیگه . . .مخمونو خوردی و غیره . واسه من مثه یه سوژه تمام عیار یه فیلم کوتاه بود . به زحمت از لای سرها می تونستم قسمتی از صورت نحیفش رو ببینم . ایستگاه بعد پیاده شد . دمش گرم . در فاصله بین دوتا ایستگاه، توی دل مرده مسافران یه اتوبوس یه خونه تکونی اساسی کرد و رفت . اگه کار نداشتم حتما” دنبالش می رفتم و سعی می کردم سر از زندگی شخصیش در بیارم ببینم این آدم کیه و توی این شهر دود و دغل چه می کنه و چه به روزش اومده ….

#یاقوت_سرخ
#متن_گرافی

@aliziyaOriginallll
طرفداران علی ضیا
براتون منشن آوردم😌
پسرِ بدیه پسرِ بدیه
خاستش خوب باشه نشد😞
چقد پسرم گفتن‌ داره رواج پیدا میکنه حتی زیر توییتای علی ضیا
به ضیام با ۴۰ سال سن میگن پسرم(:
قالَ هاشم علیه السلام: