Forwarded from Ziyayi_ha/ضیایی ها (fateme)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#علی_ضیا
#ادیت_خودم_ساز
#ادیت #ویدیو
دیوونع میشم...🥺🫀🫂
🧚🏻♀️fateme_ziya🧚🏻♀️
o(╥﹏╥)o کپی حرام o(╥﹏╥)o
ʕ´•ᴥ•ʔ فوارد کن مرسی قشنگم ʕ´•ᴥ•ʔ
#ادیت_خودم_ساز
#ادیت #ویدیو
دیوونع میشم...🥺🫀🫂
🧚🏻♀️fateme_ziya🧚🏻♀️
o(╥﹏╥)o کپی حرام o(╥﹏╥)o
ʕ´•ᴥ•ʔ فوارد کن مرسی قشنگم ʕ´•ᴥ•ʔ
طرفداران علی ضیا
♥️♥️:♥️♥️
خدا دوباره سرپات میکنه
درست جلوی همونا که شکستنت❣️✨
درست جلوی همونا که شکستنت❣️✨
Forwarded from Ziyayi_ha/ضیایی ها (fateme)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#علی_ضیا
#ادیت_خودم_ساز
#ادیت #ویدیو
منظورم رنگ چشاتع...🥺🫀🫂
🧚🏻♀️fateme_ziya🧚🏻♀️
o(╥﹏╥)o کپی حرام o(╥﹏╥)o
ʕ´•ᴥ•ʔ فوارد کن مرسی قشنگم ʕ´•ᴥ•ʔ
#ادیت_خودم_ساز
#ادیت #ویدیو
منظورم رنگ چشاتع...🥺🫀🫂
🧚🏻♀️fateme_ziya🧚🏻♀️
o(╥﹏╥)o کپی حرام o(╥﹏╥)o
ʕ´•ᴥ•ʔ فوارد کن مرسی قشنگم ʕ´•ᴥ•ʔ
آنگاه که دردمندی سلامت خود را باز یابد
آنگاه که دستی به نشان شکر به آسمان بلند شود ملائک تو را میستایند.
۵ شهريورماه سالروز بزرگداشت محمد زکریای رازی و روز داروسازی گرامی باد.
@aliziyaoriginallll
آنگاه که دستی به نشان شکر به آسمان بلند شود ملائک تو را میستایند.
۵ شهريورماه سالروز بزرگداشت محمد زکریای رازی و روز داروسازی گرامی باد.
@aliziyaoriginallll
روزی روزگاری در سرزمینی پسری بدنیا اومد پسری تنها بدون دوست، خواهر، برادر، اون همیشه تنها بود و با مادر مریضش زندگی میکرد و آرزو داشت که یه دوست داشته باشه یه دوست مهربون که اونو بفهمه و فقط برای خودش باشه .... یه روز از همین روزا بود که اون پسر ناراحت کنار ساحل با توپ نارنجی توی دستاش داشت به بقیه بچه ها نگاه میکرد که یهو یه دختر کوچولو گفت : هی آقا پسر میای بازی کنیم؟
پسر خوشحال و ذوق زده گفت : اره چرا که نه پسر خیلی خوشحال بود و برای اولین بار احساس کرد که یک دوست واقعی پیدا کرده ولی چیزی نگذشته بود که دوستای دختر رسیدن و دختر خداحافظی کرد و رفت . پسر که خیلی ناراحت شده بود با خودش میگفت کسی از تو خوشش نمیاد ولی دختر برگشت و گفت تو چرا نمیای با ما بازی کنی پسر با کلی خجالت و کم رویی رفت و با بچه های دیگه بازی کرد کم کم گذشت و این دو همیشه باهم بازی میکردن . اینجوری شد که اولین دوست اون پسر همون دختر کوچولویی شد که برخلاف تموم فکرای پسر راجب خودش اومد و شد بهترین رفیق حتی خانواده واسش ... اون دوتا کم کم باهم بزرگ شدن و مادر پسر به خاطر مریضی مرد و پسر تنها تر شد بعد از فوت روز به روز پسر وابسته تر میشد غافل از اینکه این وابستگی خطرناک ترین چیز ممکن برای اون دختره چون پسر برای اینکه فقط دختر دوست اون باشه هرکاری میکرد و براش مهم نبود که به بقیه آسیب بزنه یا نه ، بزرگتر شدن و همه چیز از بزرگسالی اتفاق افتاد دختر دیگه دوستای جدید پیدا کرده بود و عاشق شده بود ولی پسر حسادت میکرد به دوستاش، به خانوادش، به کسی که عاشقشه ، پسر فکر میکرد که اگه همه اون هارو از دختر دور کنه شاید اون برای همیشه فقط دوست خودش باشه و دیگه نیاز نباشه اونو با کسی تقسیم کنه چون نمیخواست به دوران تلخ تنهایی برگرده و دوباره غمگین و ناراحت باشه پس شروع کرد به تفرقه انداختن بین دختر و دوستاش و همه رو از دختر دور کرد و در خیال خودش اون داشت کار خوبی رو انجام میداد اما دختر روز به روز ناراحت و غمگین تر میشد چون همه دوستاش ولش کردن فقط اون پسر همیشه کنارش حضور داشت و دختر فکر میکرد بهترین دوستشه و بهش تکیه میکرد تا وقتی که دختر خواست ازدواج کنه ولی پسر از این ناراحت بود و با خودش میگفت اگه اون رو از من بگیره چی؟ اگه من دوباره تنها بشم چی؟ اگه من رو دیگه نخواد چی؟ حسادت به اطرافیان دختر همه وجود پسر رو گرفته بود و خواست کسی که دختر دوست داشت رو بکشه پس تا شب ازدواج صبر کرد منتظر پیداکردن فرصت مناسبی بود و پیدا کرد ؛ ولی دقیقا همون لحظه که میخواست عشق دختر رو با خنجر بکشه دختر پرید و خنجر به شاه رگ دختر خورد و دختر از خونریزی زیاد توی دستای خود پسر جون داد و مُرد اون لحظه بود که تازه چشماش باز شد و دید که به خاطر حسادت و رفتار حریصانش چه کار های اشتباهی انجام داده و باعث شد که مهم ترین شخص زندگیش با دستای خودش کشته بشه، پسر در همون لحظه از شدت عذاب وجدان چندین بار خنجر رو توی قلب خودش فرو کرد . این همه اتفاق و مشکلات به خاطر حسادت بود که فقط میخواست اون دختر برای خودش باشه
پایان...
#روزیروزگاری
@aliziyaoriginallll
پسر خوشحال و ذوق زده گفت : اره چرا که نه پسر خیلی خوشحال بود و برای اولین بار احساس کرد که یک دوست واقعی پیدا کرده ولی چیزی نگذشته بود که دوستای دختر رسیدن و دختر خداحافظی کرد و رفت . پسر که خیلی ناراحت شده بود با خودش میگفت کسی از تو خوشش نمیاد ولی دختر برگشت و گفت تو چرا نمیای با ما بازی کنی پسر با کلی خجالت و کم رویی رفت و با بچه های دیگه بازی کرد کم کم گذشت و این دو همیشه باهم بازی میکردن . اینجوری شد که اولین دوست اون پسر همون دختر کوچولویی شد که برخلاف تموم فکرای پسر راجب خودش اومد و شد بهترین رفیق حتی خانواده واسش ... اون دوتا کم کم باهم بزرگ شدن و مادر پسر به خاطر مریضی مرد و پسر تنها تر شد بعد از فوت روز به روز پسر وابسته تر میشد غافل از اینکه این وابستگی خطرناک ترین چیز ممکن برای اون دختره چون پسر برای اینکه فقط دختر دوست اون باشه هرکاری میکرد و براش مهم نبود که به بقیه آسیب بزنه یا نه ، بزرگتر شدن و همه چیز از بزرگسالی اتفاق افتاد دختر دیگه دوستای جدید پیدا کرده بود و عاشق شده بود ولی پسر حسادت میکرد به دوستاش، به خانوادش، به کسی که عاشقشه ، پسر فکر میکرد که اگه همه اون هارو از دختر دور کنه شاید اون برای همیشه فقط دوست خودش باشه و دیگه نیاز نباشه اونو با کسی تقسیم کنه چون نمیخواست به دوران تلخ تنهایی برگرده و دوباره غمگین و ناراحت باشه پس شروع کرد به تفرقه انداختن بین دختر و دوستاش و همه رو از دختر دور کرد و در خیال خودش اون داشت کار خوبی رو انجام میداد اما دختر روز به روز ناراحت و غمگین تر میشد چون همه دوستاش ولش کردن فقط اون پسر همیشه کنارش حضور داشت و دختر فکر میکرد بهترین دوستشه و بهش تکیه میکرد تا وقتی که دختر خواست ازدواج کنه ولی پسر از این ناراحت بود و با خودش میگفت اگه اون رو از من بگیره چی؟ اگه من دوباره تنها بشم چی؟ اگه من رو دیگه نخواد چی؟ حسادت به اطرافیان دختر همه وجود پسر رو گرفته بود و خواست کسی که دختر دوست داشت رو بکشه پس تا شب ازدواج صبر کرد منتظر پیداکردن فرصت مناسبی بود و پیدا کرد ؛ ولی دقیقا همون لحظه که میخواست عشق دختر رو با خنجر بکشه دختر پرید و خنجر به شاه رگ دختر خورد و دختر از خونریزی زیاد توی دستای خود پسر جون داد و مُرد اون لحظه بود که تازه چشماش باز شد و دید که به خاطر حسادت و رفتار حریصانش چه کار های اشتباهی انجام داده و باعث شد که مهم ترین شخص زندگیش با دستای خودش کشته بشه، پسر در همون لحظه از شدت عذاب وجدان چندین بار خنجر رو توی قلب خودش فرو کرد . این همه اتفاق و مشکلات به خاطر حسادت بود که فقط میخواست اون دختر برای خودش باشه
پایان...
#روزیروزگاری
@aliziyaoriginallll
Forwarded from Ziyayi_ha/ضیایی ها (fateme)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#علی_ضیا
#ادیت_خودم_ساز
#ادیت #ویدیو
خنده های عسل عسل...🥺🫀🫂
🧚🏻♀️fateme_ziya🧚🏻♀️
o(╥﹏╥)o کپی حرام o(╥﹏╥)o
ʕ´•ᴥ•ʔ فوارد کن مرسی قشنگم ʕ´•ᴥ•ʔ
#ادیت_خودم_ساز
#ادیت #ویدیو
خنده های عسل عسل...🥺🫀🫂
🧚🏻♀️fateme_ziya🧚🏻♀️
o(╥﹏╥)o کپی حرام o(╥﹏╥)o
ʕ´•ᴥ•ʔ فوارد کن مرسی قشنگم ʕ´•ᴥ•ʔ
حضور سید علی ضیا (مجری و تهیه کننده صدا و سیما)به صرف ناهار غذا های دریایی در رستوران ناخدا عبدل صالح ،که توانستیم خاطره ی خوبی را برایشان رقم بزنیم. ❤️😍
.
#پست #علی_ضیا
@aliziyaoriginallll
https://www.instagram.com/p/ChunfyloVLS/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
.
#پست #علی_ضیا
@aliziyaoriginallll
https://www.instagram.com/p/ChunfyloVLS/?igshid=YmMyMTA2M2Y=