Forwarded from جستارهای ابوالفضل خطیبی (پروانه اسماعیلزاده)
چهارشنبه سوری در شاهنامه؟
امروزه ایرانیان با برگزاری جشن چهارشنبهسوری به استقبال نوروز میروند و چه نیکوست که به جای ترقّهبازی، آتشی برافروزند و مانند آنچه در گذشته اجرا میشد، از روی آتش بپرند و این شب را گرامی بدارند. این روزها مدام از من میپرسند: آیا در شاهنامه چهارشنبهسوری هست؟ و پاسخ میدهم معلوم است که نیست. برایم عجیب بود که چرا در سالهای گذشته این پرسش مطرح نبود و چه شده است که امسال همه ردِّ این جشن را در شاهنامه پیگیری میکنند. دوست نازنینم بانو پروانه اسماعیلزاده نوشتهای منسوب به آقای هاشم رضی را فرستادند و یادآور شدند که شاید بر همین اساس برخی این باور را ترویج میکنند. نکتۀ مهم دربارۀ این جشن این است که برخلاف جشنهای دیگر ایرانی چون نوروز و مهرگان و سده، پیشینۀ روشنی از آن در شاهنامه و آثار مربوط به ایران پیش از اسلام باقی نمانده است. اکنون بنگرید به شواهد و استدلال آقای علیمحمد کاوه از شاگردان مرحوم ذبیح بهروز برای اثبات وجود این جشن در شاهنامه که آقای هاشم رضی در کتابش - البته با تردید در تاریخگذاریهای دقیق متن منقول- نقل کرده است: «سیاوش در پایان سال ۱۰۱۳ پیش از میلاد به دستور افراسیاب کشته شد و یک روز پس از کشته شدن سیاوش، فرزند وی کیخسرو در روز پنجشنبه، یکم فروردین ۱۰۱۲ پیش از میلاد در توران متولد میشود و چون در آیین زرتشتی سوگواری در رثای مردگان جایز نیست، پارسیان زرتشتی در آخرین شب چهارشنبه پایان سال از آتش می گذشته اند تا خاطره سیاوش به منظور دفاع از عفت و پاکدامنی، جاودان بماند»
به یادِ تاریخگذاری خودِ مرحوم ذبیح بهروز افتادم که زمان طوفان جم را به روز و ساعت و دقیقه و ثانیه تعیین کرده بود! سیاوش و افراسیاب و کیخسرو مگر شخصیتهای اسطورهای نیستند؟! پس چگونه میتوان سال مرگ سیاوش را با این دقت و حتی به روز هفته (سه شنبه) مشخّص کرد؟ مگر ایرانیان عهد سیاوش هفته داشتند که سهشنبه یا چهارشنبه داشته باشند؟!
چهارشنبه سوری مبارک.
.
برداشت از صفحه فیسبوک ابوالفضل خطیبی https://www.facebook.com/photo.php?fbid=10209189492814498&set=a.2989649680367.99841.1835864820&type=3&theater
۹۶/۱۲/۲۱
@dr_khatibi_abolfazl
امروزه ایرانیان با برگزاری جشن چهارشنبهسوری به استقبال نوروز میروند و چه نیکوست که به جای ترقّهبازی، آتشی برافروزند و مانند آنچه در گذشته اجرا میشد، از روی آتش بپرند و این شب را گرامی بدارند. این روزها مدام از من میپرسند: آیا در شاهنامه چهارشنبهسوری هست؟ و پاسخ میدهم معلوم است که نیست. برایم عجیب بود که چرا در سالهای گذشته این پرسش مطرح نبود و چه شده است که امسال همه ردِّ این جشن را در شاهنامه پیگیری میکنند. دوست نازنینم بانو پروانه اسماعیلزاده نوشتهای منسوب به آقای هاشم رضی را فرستادند و یادآور شدند که شاید بر همین اساس برخی این باور را ترویج میکنند. نکتۀ مهم دربارۀ این جشن این است که برخلاف جشنهای دیگر ایرانی چون نوروز و مهرگان و سده، پیشینۀ روشنی از آن در شاهنامه و آثار مربوط به ایران پیش از اسلام باقی نمانده است. اکنون بنگرید به شواهد و استدلال آقای علیمحمد کاوه از شاگردان مرحوم ذبیح بهروز برای اثبات وجود این جشن در شاهنامه که آقای هاشم رضی در کتابش - البته با تردید در تاریخگذاریهای دقیق متن منقول- نقل کرده است: «سیاوش در پایان سال ۱۰۱۳ پیش از میلاد به دستور افراسیاب کشته شد و یک روز پس از کشته شدن سیاوش، فرزند وی کیخسرو در روز پنجشنبه، یکم فروردین ۱۰۱۲ پیش از میلاد در توران متولد میشود و چون در آیین زرتشتی سوگواری در رثای مردگان جایز نیست، پارسیان زرتشتی در آخرین شب چهارشنبه پایان سال از آتش می گذشته اند تا خاطره سیاوش به منظور دفاع از عفت و پاکدامنی، جاودان بماند»
به یادِ تاریخگذاری خودِ مرحوم ذبیح بهروز افتادم که زمان طوفان جم را به روز و ساعت و دقیقه و ثانیه تعیین کرده بود! سیاوش و افراسیاب و کیخسرو مگر شخصیتهای اسطورهای نیستند؟! پس چگونه میتوان سال مرگ سیاوش را با این دقت و حتی به روز هفته (سه شنبه) مشخّص کرد؟ مگر ایرانیان عهد سیاوش هفته داشتند که سهشنبه یا چهارشنبه داشته باشند؟!
چهارشنبه سوری مبارک.
.
برداشت از صفحه فیسبوک ابوالفضل خطیبی https://www.facebook.com/photo.php?fbid=10209189492814498&set=a.2989649680367.99841.1835864820&type=3&theater
۹۶/۱۲/۲۱
@dr_khatibi_abolfazl
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
نوروز
جشنِ باززایی
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
از هزارهٔ سوم پ.م در آسیای غربی دو عید رواج داشت:
عید آفرینش که در اوایل پاییز، و عید باززایی که در آغاز بهار برگزار میشد. این دو عید باستانی حتی تا اواسط هزارهٔ نخست پ.م در آسیای غربی وجود دارد و در واقع، قدمت هر دو در این منطقه نشان داده میشود. در ایران نیز عید نوروز عید بهاری و مهرگان عید پاییزی بوده است. اما این به معنی وامگیری از بینالنهرین نیست. من برآنم که فرهنگ بومی وسیعی با وجوه مشترک از درهٔ سِند تا به درهٔ مدیترانه وجود داشته است.
در ایران، عیدنوروزی در آغاز بهار بوده. عید نوروزی ما در بینالنهرین هم سابقه دارد. نوروز جشن عمومی منطقه بوده و وامگیری نیست. اگر توجه کنیم که بینالنهرین از طریق فلات ایران مسکون میشود، ممکن است این سنّت یکی از سنّتهای کهن فلات ایران باشد که بعدها با کوچنشینیهای بومیان نجد ایران به بینالنهرین در حدود هزارهٔ پنجم پ.م، به بینالنهرین و غرب آسیا رفته. البته مدرک موثقی نداریم، ولی محتملاً از هزارهٔ سوم پ.م آیین نوروزی در بینالنهرین بوده.
در تختجمشید مراسم عظیمی برگزار میشده. در این سنتهای نوروزی، مقدار زیادی سنتهای نوروزی بینالنهرینی میتوان مشاهده کرد. کلاً آیینهای نوروزی جهانیاند. این را در پدیدهشناسی اسطوره و در دیدگاه میرچا الیاده میتوان دید. در همه جای دنیا برای جشن سال نو چیزهای مشترکی وجود دارد. ولی اسطورهٔ نوروزی بینالنهرین قدیم، محلی است.
بدین معنی که بنابراین اسطوره، خدا شهید میشده و زنده شدنِ دوبارهٔ وی با جشن و سرور همراه بوده است. معمولاً پیش از پنجه یا خمسهٔ مسترقه(پنج روز پیش از آغاز سال نو)، خدا(دُموزی سومری یا سیاوش ایرانی) شهید محسوب میشده. در اینجا نیز چند روز پیش از نوروز، مردم به آرامگاه میرفتند، چراغ میبردند و به گریه و زاری میپرداختند. بردن چراغ بدین منظور بود که مسیر ارواح را روشن کنند، بدان امید که آنان بازگردند.
فرزندِ ایران و خادمِ فرهنگ
شادروان دکتر مهرداد بهار
از اسطوره تا تاریخ، صص ۳۵۹–۳۳۹
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
نوروز
جشنِ باززایی
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
از هزارهٔ سوم پ.م در آسیای غربی دو عید رواج داشت:
عید آفرینش که در اوایل پاییز، و عید باززایی که در آغاز بهار برگزار میشد. این دو عید باستانی حتی تا اواسط هزارهٔ نخست پ.م در آسیای غربی وجود دارد و در واقع، قدمت هر دو در این منطقه نشان داده میشود. در ایران نیز عید نوروز عید بهاری و مهرگان عید پاییزی بوده است. اما این به معنی وامگیری از بینالنهرین نیست. من برآنم که فرهنگ بومی وسیعی با وجوه مشترک از درهٔ سِند تا به درهٔ مدیترانه وجود داشته است.
در ایران، عیدنوروزی در آغاز بهار بوده. عید نوروزی ما در بینالنهرین هم سابقه دارد. نوروز جشن عمومی منطقه بوده و وامگیری نیست. اگر توجه کنیم که بینالنهرین از طریق فلات ایران مسکون میشود، ممکن است این سنّت یکی از سنّتهای کهن فلات ایران باشد که بعدها با کوچنشینیهای بومیان نجد ایران به بینالنهرین در حدود هزارهٔ پنجم پ.م، به بینالنهرین و غرب آسیا رفته. البته مدرک موثقی نداریم، ولی محتملاً از هزارهٔ سوم پ.م آیین نوروزی در بینالنهرین بوده.
در تختجمشید مراسم عظیمی برگزار میشده. در این سنتهای نوروزی، مقدار زیادی سنتهای نوروزی بینالنهرینی میتوان مشاهده کرد. کلاً آیینهای نوروزی جهانیاند. این را در پدیدهشناسی اسطوره و در دیدگاه میرچا الیاده میتوان دید. در همه جای دنیا برای جشن سال نو چیزهای مشترکی وجود دارد. ولی اسطورهٔ نوروزی بینالنهرین قدیم، محلی است.
بدین معنی که بنابراین اسطوره، خدا شهید میشده و زنده شدنِ دوبارهٔ وی با جشن و سرور همراه بوده است. معمولاً پیش از پنجه یا خمسهٔ مسترقه(پنج روز پیش از آغاز سال نو)، خدا(دُموزی سومری یا سیاوش ایرانی) شهید محسوب میشده. در اینجا نیز چند روز پیش از نوروز، مردم به آرامگاه میرفتند، چراغ میبردند و به گریه و زاری میپرداختند. بردن چراغ بدین منظور بود که مسیر ارواح را روشن کنند، بدان امید که آنان بازگردند.
فرزندِ ایران و خادمِ فرهنگ
شادروان دکتر مهرداد بهار
از اسطوره تا تاریخ، صص ۳۵۹–۳۳۹
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
Forwarded from کانال تلگرام استاد عبدالمحمدی
چرا امروز (۲۵ اردیبهشت) را روز بزرگداشت فردوسی مینامند؟
Anonymous Quiz
25%
روز تولد فردوسی است
9%
روز وفات فردوسی است
37%
روز پایان سرودن شاهنامه است
30%
بجای ۲۵ اسفند که روز پایان سرودن شاهنامه است به صورت قراردادی
Forwarded from کانال تلگرام استاد عبدالمحمدی
نقدی بر تآتر هفت خان اسفندیار : «باشکوهِ فِيك»
اوایل انقلاب، عده ای تندرو (بلانسبت تندروهای امروزی!) قصد تخریب آرامگاه فردوسی ولابد بعد از آن، از بین بردن شاهنامه و هرچه به شاهان منسوب است، داشتند که به خیر گذشت. بماند که آنها و کسانی از داخل حکومت که مانعشان شدند، چقدر با روح حماسه ی ملی ایرانیان، آشنا بودند یا نبودند!
اما «هفت خان اسفندیار» یک نمایش موزیکال باشکوه و باابهت است که داستان را از شاهنامه فردوسی گرفته و آنرا هرطور خواسته «امروزی-حکومتی» کرده و با خلق شخصیت جدیدی از اسفندیار به خورد مخاطب میدهد؛ مخاطبی که از صحنه های «باشکوه» اجرا و هنرمندی بازیگران و گروه موسیقی، مبهوت است و همچون مستی است که هرآنچه میشنود، میپذیرد. (شاید هم اکثر تماشاگران از اساس، با هفت خان اسفندیار و شخصیت اسفندیار در شاهنامه آشنایی ندارند و راحت تر میشود هر غلطی را به خوردشان داد)؛ القصه نمیدانم نویسنده ی محترم، یک بار این حدود ۸۵۰ بیت، هفت خان اسفندیار را از نسخه های معتبر شاهنامه (مثلا نسخه دکتر خالقی؛ جلد پنجم) خوانده یا نه! اما تبدیل اسفندیار به «عارفی» که «هفت خان» را بسان «هفت وادی عرفان در منطق الطیر عطار» میگذراند و به تکامل میرسد و سراسر «نور» و معناست، چیزی جز «تجاوز» به روح حماسه ی ایرانیان نیست. شاید آن تندروهای اول انقلاب نتوانستند فردوسی و شاهنامه را از بین ببرند ولی این برداشتهای «حکومتی-دینی» از شاهنامه که یا برای «خوش رقصی» است یا «گرفتن مجوز» یا تعهد به سرمایه گذار یا فرار از «ممیزی» یا هر کوفت فراهنری دیگر، هرچه باشد، برخلاف روح حماسه ی «داد و خرد» ملی ایران است. اسفندیاری که در پی قدرت و طمع تاج شاهیست و در همین داستان، بارها بیگناهان را «میکشد» و «دروغ» میگوید و «بدپیمانی» میکند و پنج تن از بانوان دربار ارجاسپ را با خود «میبرد» و ...( البته در اصل شاهنامه نه این نمایش پوچ!) نه عارف است نه مصلح اجتماعی-دینی نه هیچ چیز دیگر، بجز آنچه در شاهنامه آمده است!
در ده ها سال اخیر، خیلی ها تلاش کرده اند که فردوسی را به «سنایی و عطار و مولانا» تبدیل کنند یا پیوند بزنند که هرگز نخواهند توانست. ( و خودشان هم بهتر میدانند که این نشدنیست)
بگذریم؛ فقط یک سوال من از نویسنده ی «شاهنامه ندانِ» این تاتر این است که چطور «سیمرغِ هفت خان اسفندیار» را که یکی از موانع پیش راه اوست و اسفندیار او را «میکشد» تا به «خان بعدی» برود، با «سیمرغ منطق الطیر عطار» که مقصد تمام سالکان و عارفان است،پیوند زده؟ به قدری این اثر از شاهنامه فاصله دارد که ای کاش اسمی از فردوسی و شاهنامه درآن نبود تا شائبه ی «سفارشی بودن» اثر برای کمک به نابودی حماسه ی ملی ما، پیش نمی آمد. البته عِرض خود میبرند و زحمت ما میدارند که شاهنامه از این « باد و باران ها گزندی نمی یابد».
در پایان بگویم ای کاش سازندگان این تآتر «با شکوه ِ فِيك» همان نمایشهای بی محتوا و تخدیرکننده و روحوضی امثال حسن ریوندی را می ساختند که لااقل حمله ی دوستان تندرو به آرامگاه فردوسی را که به قصد نابودی هرچه نام شاه و شاهی و شاهنامه بود، در ذهن تداعی نمیکرد.
پانویس : فضای سالن انتظار قبل از ورود به سالن اصلی، پر بود از برادرانی! که مصرانه به موی زنان مینگریستند!! تا خدای ناکرده کسی خارج از مسیر بهشت حرکت نکند و جالب اینکه این رفتار فرهنگی آنان، با روح کار سازندگان این اثر در هماهنگی کامل بود !!
علیرضا عبدالمحمدی
شاهنامه پژوه و دکترای زبان و ادبیات فارسی
اوایل انقلاب، عده ای تندرو (بلانسبت تندروهای امروزی!) قصد تخریب آرامگاه فردوسی ولابد بعد از آن، از بین بردن شاهنامه و هرچه به شاهان منسوب است، داشتند که به خیر گذشت. بماند که آنها و کسانی از داخل حکومت که مانعشان شدند، چقدر با روح حماسه ی ملی ایرانیان، آشنا بودند یا نبودند!
اما «هفت خان اسفندیار» یک نمایش موزیکال باشکوه و باابهت است که داستان را از شاهنامه فردوسی گرفته و آنرا هرطور خواسته «امروزی-حکومتی» کرده و با خلق شخصیت جدیدی از اسفندیار به خورد مخاطب میدهد؛ مخاطبی که از صحنه های «باشکوه» اجرا و هنرمندی بازیگران و گروه موسیقی، مبهوت است و همچون مستی است که هرآنچه میشنود، میپذیرد. (شاید هم اکثر تماشاگران از اساس، با هفت خان اسفندیار و شخصیت اسفندیار در شاهنامه آشنایی ندارند و راحت تر میشود هر غلطی را به خوردشان داد)؛ القصه نمیدانم نویسنده ی محترم، یک بار این حدود ۸۵۰ بیت، هفت خان اسفندیار را از نسخه های معتبر شاهنامه (مثلا نسخه دکتر خالقی؛ جلد پنجم) خوانده یا نه! اما تبدیل اسفندیار به «عارفی» که «هفت خان» را بسان «هفت وادی عرفان در منطق الطیر عطار» میگذراند و به تکامل میرسد و سراسر «نور» و معناست، چیزی جز «تجاوز» به روح حماسه ی ایرانیان نیست. شاید آن تندروهای اول انقلاب نتوانستند فردوسی و شاهنامه را از بین ببرند ولی این برداشتهای «حکومتی-دینی» از شاهنامه که یا برای «خوش رقصی» است یا «گرفتن مجوز» یا تعهد به سرمایه گذار یا فرار از «ممیزی» یا هر کوفت فراهنری دیگر، هرچه باشد، برخلاف روح حماسه ی «داد و خرد» ملی ایران است. اسفندیاری که در پی قدرت و طمع تاج شاهیست و در همین داستان، بارها بیگناهان را «میکشد» و «دروغ» میگوید و «بدپیمانی» میکند و پنج تن از بانوان دربار ارجاسپ را با خود «میبرد» و ...( البته در اصل شاهنامه نه این نمایش پوچ!) نه عارف است نه مصلح اجتماعی-دینی نه هیچ چیز دیگر، بجز آنچه در شاهنامه آمده است!
در ده ها سال اخیر، خیلی ها تلاش کرده اند که فردوسی را به «سنایی و عطار و مولانا» تبدیل کنند یا پیوند بزنند که هرگز نخواهند توانست. ( و خودشان هم بهتر میدانند که این نشدنیست)
بگذریم؛ فقط یک سوال من از نویسنده ی «شاهنامه ندانِ» این تاتر این است که چطور «سیمرغِ هفت خان اسفندیار» را که یکی از موانع پیش راه اوست و اسفندیار او را «میکشد» تا به «خان بعدی» برود، با «سیمرغ منطق الطیر عطار» که مقصد تمام سالکان و عارفان است،پیوند زده؟ به قدری این اثر از شاهنامه فاصله دارد که ای کاش اسمی از فردوسی و شاهنامه درآن نبود تا شائبه ی «سفارشی بودن» اثر برای کمک به نابودی حماسه ی ملی ما، پیش نمی آمد. البته عِرض خود میبرند و زحمت ما میدارند که شاهنامه از این « باد و باران ها گزندی نمی یابد».
در پایان بگویم ای کاش سازندگان این تآتر «با شکوه ِ فِيك» همان نمایشهای بی محتوا و تخدیرکننده و روحوضی امثال حسن ریوندی را می ساختند که لااقل حمله ی دوستان تندرو به آرامگاه فردوسی را که به قصد نابودی هرچه نام شاه و شاهی و شاهنامه بود، در ذهن تداعی نمیکرد.
پانویس : فضای سالن انتظار قبل از ورود به سالن اصلی، پر بود از برادرانی! که مصرانه به موی زنان مینگریستند!! تا خدای ناکرده کسی خارج از مسیر بهشت حرکت نکند و جالب اینکه این رفتار فرهنگی آنان، با روح کار سازندگان این اثر در هماهنگی کامل بود !!
علیرضا عبدالمحمدی
شاهنامه پژوه و دکترای زبان و ادبیات فارسی
Forwarded from شفیعی کدکنی
در شهر [شیرازِ قرن هشتم] چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود –مساجد، مدارس و خانقاهها– که املاک بسیار بر آنها وقف بود، اما از این اوقاف بسیار که فقیه مدرسه* را «دست» میداشت چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود؛ خورندگانِ اوقاف.
شاه شیخ در شادخواری و عشرتجویی خویش این همه را آزاد میگذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد. (متصل شد به اموال حاکمیتی).
از کوچهٔ رندان
[دربارهٔ زندگی و اندیشهٔ حافظ]
شادروان استاد عبدالحسین زرینکوب، صص ۸-۷
* برگرفتهٔ بیتی از حافظ:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه زِ مالِ اوقاف است
شاه شیخ در شادخواری و عشرتجویی خویش این همه را آزاد میگذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد. (متصل شد به اموال حاکمیتی).
از کوچهٔ رندان
[دربارهٔ زندگی و اندیشهٔ حافظ]
شادروان استاد عبدالحسین زرینکوب، صص ۸-۷
* برگرفتهٔ بیتی از حافظ:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه زِ مالِ اوقاف است
https://www.instagram.com/reel/CuHacoBp6jE/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
پست جديد : حكايتي مثبت ١٨ 🫣 از باب هفتم بوستان سعدي درباره امر به معروف
پست جديد : حكايتي مثبت ١٨ 🫣 از باب هفتم بوستان سعدي درباره امر به معروف
https://www.instagram.com/reel/CukT3QXRLPR/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
پست جدید : خداییش نباید حافظ خوند خیلی عقب بوده از قافله😐
پست جدید : خداییش نباید حافظ خوند خیلی عقب بوده از قافله😐
Forwarded from کانال تلگرام استاد عبدالمحمدی
جزوه آرايه هاي ادبي پايه دوازدهم آمد.
قابل استفاده براي همه رشته ها
براي امتحانات تشريحي و نهايي
تلفن مركز خريد جزوه :
٠٩١٠٠٢٠٠٣٦٦
قابل استفاده براي همه رشته ها
براي امتحانات تشريحي و نهايي
تلفن مركز خريد جزوه :
٠٩١٠٠٢٠٠٣٦٦
Forwarded from جزوه های ادبیات دکتر عبدالمحمدی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
توضيحات دكتر عبدالمحمدي درباره جزوه آرايه هاي ادبي پايه دوازدهم
Forwarded from کانال تلگرام استاد عبدالمحمدی
Forwarded from جزوه های ادبیات دکتر عبدالمحمدی
✅«جزوه آرايه هاي ادبي پايه يازدهم آمد»
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
تلفن مرکز فروش جزوه :
09100200366
🌷🌷🌷🌷🌷
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
تلفن مرکز فروش جزوه :
09100200366
🌷🌷🌷🌷🌷
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به بهانه آذرماه و نزديك شدن به روز عرس