فراسوی سیاست
2.1K subscribers
1.59K photos
83 videos
64 files
4.88K links
همواره در «فراسوی سیاست» می‌توان راهی به سوی آگاهی، اندیشه‌ورزی، روشنگری، رهایی، و معنویت یافت!
Download Telegram
🔷«بیداری نسل زِد»
✍️مهدی تدینی
در رخدادهای اخیر یکی از سرنوشت‌سازترین گسل‌های اجتماعی فعال شد: گسل «سنت و مدرنیته». سرنوشت ایران را تا اینجا همین گسل (یا نزاع) رقم زده و در آینده نیز تعیین‌کننده‌ترین عامل خواهد بود. در این باره تحلیل مفصلی دارم که بماند برای بعد، اما لرزه‌های این گسل باعث شد «گسل نسل‌شناختیِ» دیگری فعال شود که چشم‌ها را خیره کرده: «نسل زِد» بیدار شد. در روزهای اخیر عموماً از رفتار و عملکرد نوجوانان متحیر شده‌اند. این همان «نسلِ زد» یا «زی» (Z Generation) است که شامل نیمۀ دوم دهه‌هفتادی‌ها و کل دهه‌هشتادی‌ها می‌شود. سال 99 نشریۀ «صبح صادق» مطلبی دربارۀ #نسل_زد درج کرده و گفته بود یکی از بزرگ‌ترین تهدیدهای امنیتی‌ـ‌سیاسی در «نسل زد» نهفته است. در پست پیشین دربارۀ رابطۀ «نسل زد» با «نسل ایگرگ» (نیمۀ دوم دهه‌پنجاهی‌ها و دهه شصتی‌ها) توضیح دادم. در این پست به خود «نسل زد» (#زومرها) و فرایند «جامعه‌پذیری» و «سیاسی‌شدن»شان نگاهی بیندازیم.
«نسل زد» پدیده‌ای جهانی است و بر بستر تحولات و پیشرفت‌های فناورانۀ جهان تعریف شده است، اما تحلیل دربارۀ آن باید در دو سطح باشد: «جهانی» و «بومی». بخشی از ویژگی‌های «زومرها» جهانی است، اما عوامل بومی روی آن‌ها اثر می‌گذارد. اساس تفاوت ما (ایگرگی‌ها) و زومرها این است که فناوری‌های مجازی «وارد زندگی ما شد»، در حالی که زومرها «وارد دنیای فناوری» شدند. به زبانی استعاری، «فجازی» در دنیای ما به دنیا آمد، در حالی که زومرها در «فجازی» به دنیا آمدند. گوشی هوشمند «وارد زندگی ما شد»، اما زومرها از ابتدا در گوشی هوشمند متولد شدند. اما مسئله فراگیرتر است ...
زومرها بالاترین حد «عزت‌نفس» را دارند. آن‌ها کمتر از همۀ انسان‌های پیشینشان «خواهش و التماس کرده‌اند» و یا اصلاً کتک نخورده‌اند یا به ندرت تنبیه بدنی شده‌اند. زومرها کمتر از گذشتگانشان تحقیر شده‌اند. در سن خردسالی در «اجتماع خانواده» به «عضوی کامل با حق رأی» تبدیل شده‌اند و بیشترین ابزارهای ابراز وجود را نیز داشته‌اند. به همین دلیل، جامعه‌پذیری آن‌ها بسیار زودتر از نسل‌های پیشین رخ داده و شخصیت اجتماعیِ آن‌ها زودتر و مستقل‌تر از پیشینیان شکل گرفته. داشتن ابزارهای ارتباطی گسترده به آنها اجازه داده در برابر اقتدارگراییِ خانوادگی مقاومت کنند و پشتوانه و گریزهای روانی بیرون از خانه بیابند.
به دلیل اینکه زومرها عموماً تک‌فرزندند یا فقط یک خواهر و برادر دارند، «حریم خصوصیِ» بسیار بزرگی دارند. این نسل بزرگ‌ترین حریم خصوصی را در تاریخ همۀ نسل‌های ایرانی داشته. حریم خصوصی بنیاد استقلال شخصیتی است؛ چیزی که نسل ایگرگ یا به دست نمی‌آورد یا در سن بالاتر (پس از سن بلوغ) به دست می‌آورد. از دیگر سو به دلیل پایین آمدن جمعیت این نسل، رقابت درون‌نسلی میانشان کاهش یافته و ملایم‌تر شده و در عوض با فرصت‌هایی که خانواده در اختیارشان قرار می‌دهد، با ابعاد روحی و جسمی خود به خوبی آشنا می‌شوند. تمرکز این نسل دیگر روی رقابت با دیگران نیست، بلکه بیشتر درگیر کشف و پرورش خویشند. (امیدوارم این انگارۀ قدیمی و عارفانه از افکار ما ایرانی‌ها بیرون رود که فکر می‌کنیم ریاضت و محرومیت باعث بزرگی می‌شود.)
این نسل با سطح بالای مراقبت خانوادگی، بیشتر از نسل‌های پیشین مشاورۀ روان‌شناسی و روانپزشکی گرفته و خویش را بیشتر کاویده و با خود ارتباط برقرار کرده. همین مشاوره‌ها، بهره‌مندی از «تربیت جنسی» و نیز بهره‌گیری از ارتباطات مجازی، باعث «شرم‌زدایی» گسترده در آنها شده. نسل زد ارتباط بسیار کم‌تنش‌تری با جسم و امیال خود دارد و عوارض عاطفی کمتری دارد.
زومرها از آنجا که درون شبکه‌های اجتماعی به دنیا آمده‌اند، توان ارتباط‌گیری بالایی دارند؛ با سرعت گروه‌سازی می‌کنند و همبستگی در آنها روان‌تر و مکانیکی‌تر صورت می‌گیرد. آنها بالاترین میزان ارتباطات، و در نتیجه بالاترین مهارت‌های ارتباطی را دارند. به همین دلیل الگوریتم‌های اجتماعی پیچیده‌تری در ذهنشان وجود دارد و همزمان به دلیل بهره‌مندی گسترده از ابزارها از کودکی، توان حلِ مسئلۀ بالاتری هم دارند.
همۀ اینها باعث می‌شود توجه آن‌ها زودتر به جامعه معطوف شود، زیرا داشته‌های فردی‌شان زودتر تأمین شده و در نقطۀ مناسبی از هرم مازلو ایستاده‌اند. این وضعیت وقتی با سطح بسیار بالای استقلال‌ و تمرکز بر وجوه روحی و شخصیتی همراه می‌شود، باعث می‌شود زومرها خیلی زود سیاسی شوند. یک عامل بسیار مهم‌تر هم این است که این نسل کم‌ترین سلطه‌پذیری را دارد. آنها خیلی زود با هر نوع اقتداری درگیر می‌شود و بسیار کمتر تمایل به اطاعت دارند. فرمانبری برای آنها امری بدیهی نیست و کمتر از همۀ انسان‌های پیشین از عصر یخ تاکنون «سلطه‌پذیر»ند. حال بازنده کسی است که در برابر این نسلِ تا بن‌دندان «هوشمند» مانند نئاندرتال‌ها رفتار کند.
@tarikhandishi
#دهه_هشتادی
@akhalaji
🔷 یا مرگ یا تعطیل!

✍️ دکتراحمد درستی

🔹 بخش نخست

دو شب پیش خواهرم از سر نگرانی و با شنیدن اخبار مربوط به اعتراضات دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف از شهرستان تماس گرفته بود، در حین صحبتمان، از تجمع اعتراضیِ کودکانه¬¬ای که در مدرسه ابتداییِ روستایمان داشتیم، سخن به میان آمد. روستای ما در ده کیلومتری شهر خوی و در کنار جاده ترانزیتی ارومیه قرار دارد. در سال 57 امواج انقلاب روستای ما را نیز در نوردیده بود و نوجوانان و جوانانی که برای ادامه تحصیل در مقطع متوسطه راهی شهر شده بودند، ایده¬های انقلابی را با خود به روستا آورده بودند. در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب، مردم روستا در دو قهوه‌خانه کنار جاده جمع می‌شدند و از حوادث و اتفاقات و شایعات و اخبار روز حرف می¬زدند. دو قهوه‌خانه کنار هم بودند، اما شبها قهوه‌خانه «سید نجار» یا به زبان ترکی «نجار میری¬سی»، از پسران و مردان جوان پر بود و حتی عده¬ای هم سرپا ایستاده بودند تا به اخباری که از تلویزیون سیاه و سفید 14 اینچی در طاقچه دیوار روبرویی درب ورودی پخش می¬شد، گوش دهند. هنوز روستا برق نداشت و این تلویزیون کوچک را هم با دو عدد باطری ماشین سنگین راه انداخته بودند. در قهوه‌خانه «عباس ژاندارم» بیشتر مردان میانسال و مسن جمع می¬شدند.

هر چه به روزهای بهمن 57 نزدیکتر می¬شدیم موضع¬گیری¬های سیاسی بین اشخاص و حتی بین روستاها مشخص¬تر می¬شد. بیشتر روستاها موضع محافظه‌کارانه داشتند و کماکان به رژیم پیشین وفادار بودند.اما فعالیت جوانان تحصیل کرده، جوّ روستای ما را تغییر داده بود و هر چه ریش¬سفیدها و بزرگترها نصحیت می¬کردند گوش جوانان بدهکار نبود و در سطح روستا شروع به تبلیغات و تجمعات انقلابی می¬کردند. با افزایش التهابات سیاسی در شهرهای بزرگ، جو روستاها نیز تحت تأثیر قرار گرفته بود. هر یک از روستاها نیز موضع خود را داشت و رقابتهای سنتی قدیم، شکل سیاسی به خود گرفته بودند. روستاهایی که در کنار جاده ترانزیتی قرار داشتند از موقعیت خود برای تحت فشار قرار دادن بقیه استفاده می¬کردند. ما برای رفتن به خوی از دو سه روستای کنار جاده باید ردّ می¬شدیم اهالی این روستاها هنوز به رژیم شاه وفادار بودند و اهالی روستای ما «قوروق» را که به شهر می رفتند تحت فشار قرار می¬دادن تا با بیان شعار «جاوید شاه»، وفاداری خود را نسبت به رژیم ابراز کنند. در مقابل اهالی روستای ما نیز در کنار جاده موانعی گذاشته بودند تا اهالی روستاهایی را که به سلماس و یا ارومیه می‌خواستند بروند، تحت فشار قرار داده و با بیان «مرگ بر شاه» برتری نیروهای انقلابی را به رخ بکشند.

#یامرگ_یاتعطیل #انقلاب #خاطره

@akhalaji
🔷 یا مرگ یا تعطیل!

✍️ دکتراحمد درستی

🔹 بخش دوم

روستای ما اگر چه از نظر تعداد جمعیت نسبت به آنها برتری داشت ولی موقعیت مکانی دو روستای «شیرین کندی» و «آغداش» که در میانه راه «قوروق» به خوی قرار گرفته بودند، آنها را در موقعیت برتری قرار داده بود. مردم روستایِ ما از این که در هر بار رفت و آمد به خوی، توسط تعدادی از اهالی آن روستاها متوقف شده و از سر اجبار شعار «جاوید شاه» را تکرار کنند، آزرده خاطر بودند. حاج عشقعلی صاحب یکی از مینی‌بوس‌های خطی روستا، با آب و تاب تعریف می¬کرد که چگونه به جای «جاوید شاه»، «جامیش* شاه» گفته و از دست طرفداران شاه خلاص شده بود و از اینکه با این ترفند هم خود را رهانیده و هم حرف دلش را زده بود، بسیار خوشحال و سر کیف به نظر می-رسید.

اما چهارشنبه‌های هر هفته فرصت خوبی برای تلافی بود. روزهای چهارشنبه میدان دواب سلماس دایر بود و روستاییان دامهای خود را برای فروش آنجا می¬بردند. اهالی روستاهایی که در شمال روستای ما و به سمت خوی قرار داشتند، در این روزها مجبور بودند از وسط روستای ما رد بشوند. حالا نوبت تلافی بود، موانع گذاشته می¬شد و جوان¬ها، خودروهایی را که به زعم¬شان مشکوک بودند، نگه داشته و بازرسی می¬کردند. حتی یکبار ماشین شاسی بلند استاندار که فرستنده مخابراتی با سیم بلند به عقبش وصل بود، نگه داشتند. بگومگوها بالا گرفت، استاندار تماس گرفت و در عرض نیم ساعت یگان زرهی پادگان خوی با تانکهای توپدار و نفربرهایش در دو طرف جاده و در وسط روستا مستقر شدند. آنها مأموریت داشتند موانع بین راهی را جمع‌آوری و جوانان انقلابی را بازداشت کنند. با مقاومت زنان روستا و پادرمیانی ریش سفیدها و البته فحش¬کاری فرمانده پادگان و ضرب‌وشتم مختصر دو تا از جوانهایی که کوتاه نمی¬آمدند، قضیه فیصله پیدا کرد.

دانش آموزان تنها مدرسه روستا که یک مدرسه ابتدایی بود و در محل قبرستان پیشین ارامنه قرار داشت، از این التهابات بر کنار نبودند. در روزهای آشوب‌زده بهمن ماه خیلی از ادارات و کارخانجات در اعتصاب بودند و کارکنان اداره¬هایی هم که هنوز به اعتصابات نپیوسته بودند، خیلی از روزها را به خاطر ناآرامی¬ها سرکار حاضر نمی¬شدند، خصوصا کارمندانی که بین خانه و محل کارشان فاصله زیاد بود و در بین راه احتمال خطر می¬دادند. به جز مدیر مدرسه، همه معلم¬ها خانم بودند و هر روز صبح از شهر به روستا می¬آمدند. در اوج تظاهرات و راه‌پیماییهای انقلابی چند روز معلمان مدرسه بدون اعلام قبلی بر سر کلاسهای درس حاضر نشدند. دانش‌آموزان در حیاط مدرسه جمع شدندو پس از مدتی سرگردانی، مختار پسر مشهدی که نسبت به بقیه قد بلند و هیکل درشت¬تری داشت با سر دادن شعارهایی از مدرسه خارج شد، بقیه بچه¬ها پشت سر او راه افتادند و شعارها را تکرار می¬کردند: «مدرسه¬یه بوز دوشوب** یا مرگ یا تعطیل». بیشتر دانش‌آموزان کیف نداشتند و کتابها را با کشی که دورشان می‌انداختند، در دست گرفته به مدرسه می¬رفتند، حالا موقع شعار دادن، هماهنگ با ریتم شعارها با یک دست کتابها را به صورت افقی نگه داشته با کف دست دیگر محکم بر کتابها می کوبیدند و شعارها را تکرار می کردند. گو اینکه یک گروه نظامی در مقابل فرماندهانِ رده بالا رژه نظامی می¬رود و شعارهای میهن پرستانه را فریاد می¬کشد. آوای «یا مرگ یا تعطیل» را این بچه¬ها از کجا یاد گرفته بودند؟ آیا خودشان این شعار را ساخته بودند؟ آیا معنای آن را می¬دانستند یا فقط لق‌لقه زبانشان بود؟ هر چه بود این شعار بچه¬گانه از حال و روز آن ایام حکایت می¬کرد، مرگ و تعطیلی سکه رایج بود. چند ماه بعد دانشگاه¬ها به مدت دوسال به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل شدند و بسیاری از جوانها در درگیری¬های خیابانی کشته شدند و عده¬ی بیشتری در دوره جنگ به شهادت رسیدند. مختار مشهدی، سردمدار آن روزهای مدرسه، نیز چند سال بعد در جبهه به شهادت رسید.

نمی‌دانم حال و روز امروز ما چقدر به آن روزها شباهت دارد؟ دانشجویانی که سر به اعتراض بر داشته‌اند بدون تشکل و رهبر و برنامه مشخص به کدام سو روانند و جامعه ما به چه سمتی می¬رود. امیدوارم در میانه انتخاب «یا مرگ یا تعطیلی» دیگری گرفتار نشده باشیم.

پی‌نوشت:

*جامیش در زبان ترکی آذری به معنای گاومیش است.

** کچلی در مدرسه شیوع پیدا کرده است.

#یامرگ_یاتعطیل #انقلاب #خاطره

@akhalaji
🔴 ارزیابی اعتراضات شهریور (جنبش مهسا) 1401

🔷 عبدالله ناصری‌طاهری

1️⃣ شما اعتراضات اخیر جامعه ایرانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

🔶 در یک کلام باید گفت: تازگی، منحصر بودن و دور از انتظار بودن! هنوز از کمیت و کیفیت این جنبش ارزیابی جامعی نمی توان ارائه داد . اما می توان با این عبارت این جنبش را توصیف و نامگذاری کرد: «جنبش تأویل پذیر”. چون این جنبش ، به نظر بنده ، نخستین جنبشی است در تاریخ جمهوری اسلامی ایران که نگاههای سیاسی به خود را بسیار کم رنگ کرده است .چون کنشگر اجتماعی ، آغازگر و تداوم دهنده و تعیین کننده آن است. به همین دلیل است که هم در سطح حاکمیت و هم در سطح اپوزیسیون داخلی هنوز کسی حرف مهم و شنوده ای نزده است. همه کلیات ابوالبقاء گفته اند.

ولی تأکید می کنم این جنبش “زن ، زندگی، آزادی” چون قابلیت تغییر مفاهیم را داشته که بعدا عرض خواهم کرد سرآغاز ویراست نظریه ها و ارائه دهنده گفتمانهای جدید خواهد شد. اجمالا بپذیریم که این جنبش، تأثیر رهبری کاریزماتیک در جنبشها و انقلاب ها را به حد قابل توجهی تقلیل داد و دو مفهوم “انقلاب” و “جنبش” را بر هم منطبق کرد.

2️⃣ این اعتراضات دارای چه مختصاتی و ویژگی هایی است؟

◾️ ویژگی های مهم این جنبش عبارتند از:

۱- فراگیری این جنبش ، مهمترین خصیصه آن است. جنبش مهسا ، طبقه بردار نیست. چه در سطح ملی که از استاد دانشگاه، دانشجو، دانش آموز ، تکنوکرات، اصناف، اقشار، متوسط ، فقیر، مرفه، روستایی ، شهری، تا سطح خارجی همه را همراه خود کرد.

۲- جنبش مهسا، فرا تشکیلاتی و فرا سازمانی است. نقش هیچ تشکل صنفی و مدنی اصلا پررنگ نیست.

۳-این جنبش، فرا معیشتی است. در یک دهه اخیر در ایران، همه اعتراضات با محوریت مطالبه معیشتی بوده است.

۴- یکی از مختصات عجیب این حرکت، که مطالعه و بررسی آن خیلی ضروری است، بی رهبری آن است. خاطره ای نقل کنم: در فاصله ۲۲ خرداد ۸۸ تا چند ماه بعد که گاهی اوقات توفیق دیدار آقای مهندس موسوی را داشتم ایشون مکررا روی ایده “هر نفر، یک رسانه”تأکید داشت. برای بنده که تجربه تقریبا سی سال فعالیت و مدیریت رسانه ای داشتم، قابل هضم و فهم و بی ابهام نبود. این جنبش که پر رنگ شد واقعا این ایده برایم ملموس شد.

ما در جنبشهای ۹۶ و ۹۸ تحقق ایده مهندس موسوی را دیدیم.جنبش مهسا ، ایده “هر نفر، یک رهبر” را محقق کرد. هیچ کس در این جنبش- چه داخل و چه در خارج- معطل و چشم و گوش به سوی دهانی نیست.

۵- جنبش مهسا، ترس از انقلاب را در نسل ما زایل کرد. نسل انقلاب ۵۷، همیشه فکر می کردند که انقلاب یعنی همه چیز را تغییر دادن و الزاما خشونت کردن. جنبش کنونی، مفاهیم را بعضا دگرگون کرد و به خوبی اثبات کرد هم میتوان آرمان خواه بود و هم بدون هزینه ملی و با خشونت پرهیزی، مطالبه دست یافتنی داشت مثل شعار اصلی جنبش که کاملا یک اصلاح گری نوین است. اصلا من با این جنبش فراطبقه و در عین حال انباشته از زن، دو حقیقت را اموختم. یکی، این همانی “انقلاب” و “اصلاح” و دیگری، فمنیسم چیز دیگری است متفاوت با آن چه تاکنون خوانده ام.

۶- این جنبش پشتوانهٔ جهانی غیر ایرانی بی نظیری دارد . ارتباطات سیستماتیک و ارگانیک با افراد غیر ایرانی جهان که از این جنبش حمایت کرده اند سرمایه به درخوری در آینده خواهد بود.

3️⃣ چه تمایزات و تشابهاتی با اعتراضات پیشین (88، 96 و 98) دارد؟

🔺 جنبش مهسا، با همه جنبشهای سه گانه ۸۸ ، ۹۶ ، ۹۸ تفاوت های زیادی دارد:

1- هر سه جنبش مذکور، مطالبه خاص دارند: “رأی، معیشت ، بنزین” ولی جنبش فعلی، مطالبه عام دارد؛ نفی حکومت جاری. اگر بپذیریم در این جنبش، ایده و گفتمان “محوریت کنشگر” که توسط آلن تورن مطرح شده بود دوباره بازخوانی و تقویت شده است، کنشگران به این نتیجه رسیدند که “ریز مطالبه ها” در حکومت پاردوکسیکال دینی محقق شدنی نیست، لذا باید دقت کنیم و اعلام کنیم شعار «زن، زندگی، آزادگی» و شعار «مرگ بر ....» دو روی یک سکه اند. چون هیچ زن ایرانی نمی تواند با محدودیتهای موجود به “زندگی آزاد” برسد.

2- نقطه عزیمت این جنبش، عملا نفی خشونت بود. نه این که سه جنبش مذکور خشونت طلب بود، هرگز. ولی حکومت با سرعت، آن را خشن کرد و با اراده خودش خشونت را تعمیم داد. جنبش مهسا، چون در شعار اصلی خودش، هر اجبار و تحمیل عقیده را که عقلا، اخلاقا و قرآنا بزرگترین خشونت است نفی می کند در دام خشونت تحریک امیز حکومت نیفتاد.

3- هر سه جنبش مذکور عدالتخواهانه بود. جنبش فعلی، آزادی خواه است …

اما محدودیت آن خلأ بخش نظری و گفتمان‌سازی و شبکه‌سازی و سازماندهی کنشگران برای دراز مدت است.

متن کامل یادداشت را در لینک زیر بیابید:

https://bit.ly/3Mcn2Ap

https://t.me/iranfardamag

#مهسا_امینی #جنبش_مهسا #زن_زندگی_آزادی

@akhalaji
🔹 شباهت‌های جنبش مهسای ایران و جنبش می 1968 فرانسه

✍️ مهران صولتی

🔸 اپیزود اول: در سوم #می_1968 اعتراض دانشجویان دانشگاه نانت نسبت به تفکیک جنسیتی انجام شده به رویدادی انجامید که نه تنها بیش از یک ماه فرانسه را دستخوش التهاب ساخت بلکه توانست آثار درازمدتی بر فضای سیاسی -فرهنگی این کشور و حتی جهان به جا گذارد.

🔸 اپیزود دوم: ۲۴ شهریور ماه ۱۴۰۱ و به دنبال مرگ مظلومانه و تراژیک #مهسا_امینی شعله اعتراضاتی زبانه کشید که هنوز هم جریان دارد. رویدادی که بر رکود و بی تفاوتی جامعه فائق آمد و به برگزاری زنجیره ای از راهپیمایی های اعتراضی در دانشگاه ها و خیابان های ایران انجامید.

جنبش دانشجویی می 1968 اگر چه از دانشگاهی در فرانسه آغاز شد ولی به سرعت اروپا را فرا گرفت و امواج آن تا امریکا نیز پیش رفت. به عبارت دیگر جنبش به سرعت جهانی شد. جنبش "مهسا" نیز تا این جا موجبات همدلی شگرف سلبریتی های جهانی و ایرانیان خارج از کشور را فراهم آورده است.

جنبش دانشجویی فرانسه به گسترش پهنه امکان انجامید و امکان اندیشیدن به امور نیندیشیدنی را بیش از گذشته فراهم آورد. جنبش "مهسا" نیز با ارائه دو شعار پرمغز؛ زن، زندگی، آزادی، و؛ مرد، میهن، آبادی، دیگر بار زمینه های اندیشیدن به گمشده های ملت ایران در دو سده اخیر را فراهم آورده است که می تواند به فراگیری این دغدغه ها بینجامد.

جنبش دانشجویی می 1968 به پیدایش مجموعه ای از آفرینش های هنری و ایده های فرهنگی در قالب های نقاشی، گرافیک و دیوارنویسی منجر شد که به غنای بیشتر آن انجامید. جنبش "مهسا" نیز تاکنون با بهره گرفتن از امکاناتی همچون موسیقی، طراحی و نقاشی توانسته ترانه هایی تاثیرگذار و طرح هایی ماندگار از شعارها و آرمان های خود خلق کند.

جنبش دانشجویی فرانسه اگر چه از دانشگاه آغاز شد ولی با پیوستن کارگران به ائتلافی بزرگ از ناراضیان و منتقدان علیه نظم سرمایه سالارانه جهان انجامید. جنبش "مهسا" نیز اگر چه در میان دهه هشتادی‌ها نضج گرفت ولی به سرعت به همدلی میان زنان و مردان، جوانان و سالخوردگان از اقوام مختلف ختم شد.

جنبش می 1968 اگر چه از اعتراض به نوعی محدودیت در سبک زندگی آغاز شد ولی دلالت های سیاسی آن به سرعت فرا رسید و شمایلی رادیکال از زیست ضد سرمایه‌داری یافت. جنبش " مهسا" نیز اگر چه با اعتراض به عملکرد گشت ارشاد آغاز شد ولی -در کشوری که حتی تار و پود زندگی خصوصی شهروندان‌اش با پیام‌های سیاسی در آمیخته است- به شعارهایی رادیکال درباره نحوه حکمرانی انجامید.

🔹 نکته پایانی: در میان جنبش های شکل گرفته در سه دهه اخیر به نظر می رسد که اعتراضات (۷۸ و ۹۸) سلبی‌تر و جنبش‌های (۸۸ و ۱۴۰۱) ایجابی‌تر هستند. همچنین دسته دوم موفق شده‌اند از عمر طولانی‌تر برخوردار شده و به یک فرآیند تکاملی ورود یابند. حجم ایده‌های تولید شده در جنبش های دسته دوم نیز پرتعدادتر از دسته اول بوده است.

@solati_mehran

#مطالعه_تطبیقی #جنبش‌های_اجتماعی #جنبش_مهسای_ایران #جنبش_می_1968_فرانسه

@akhalaji
🔷چه پی فکندن در سیل‌بارِ این بندر؟

✍️سعید حجاریان

قدرت همواره میل به اطلاق دارد. این گزاره از کوچک‌ترین نهاد جامعه یعنی خانواده و با مفهوم «پدرسالاری» آغاز و به «تمامیت‌خواهیِ دولت» ختم می‌شود. طبیعتاً نمی‌توان قدرت را بنا به ماهیت‌اش بدون چنین خصلتی تصور کرد اما پرسش این است آیا می‌توان ضمن تمامیت‌خواهی از وضعیت نرمال سخن گفت یا خیر؟ پاسخ مثبت است و می‌توان کشورهایی را نام برد که حتی در لفظ و تصویر برساخته‌شان به مردم‌سالاری بی‌توجه‌ بوده/هستند اما وضعیتی نرمال را تدارک کرده‌/می‌کنند.

به‌عنوان مثال شورویِ عصر برژنف کشوری تمامیت‌خواه محسوب می‌شد؛ یک‌سوی میدان سیاستْ چپ‌گرایانی بودند که پروژه استالینیزه‌کردن دولت را دنبال می‌کردند و سوی دیگر، تجدیدنظرخواهانی که آراء خروشچف را مبنای عمل قرار داده بودند. در آن دوره، تصویر میدان سیاست تمامیت‌خواهانه بود اما کشور در وضعیتی نرمال به‌سر می‌برد.

این مثال را می‌توان درباره چین امروز به‌کار برد. دولت اقتدارگرای این کشور مشارکت سیاسی و شاید به‌طور دقیق‌تر «سیاست» را نزد عموم دسترسی‌ناپذیر کرده است اما همزمان با طراحی‌های اقتصادی وضعیتی نرمال را برای شهروندان ایجاد کرده و با به‌وجود آوردن مراکز حل منازعه –ولو صوری- از وضعیت آشوبناک پیشگیری کرده است.

درباره مطالبه امروز جامعه خودمان چه می‌توان گفت؟ نیم‌ نگاهی به مواضع، کنش‌ها و واکنش‌های صحنه اعتراضی نشان می‌دهد مطالبات معوق که سابقاً صبغه‌ی سیاسی و بعضاً سیاستی داشتند، اینک پوست‌ انداخته‌اند و در شعارهای غیرجدلی و همه‌شمول مانند «زن، زندگی، آزادی» بازآرایی شده‌اند.

این روند نشان می‌دهد گرانیگاه مطالبات آنی جامعه از «سیاست» به «حق شهروندی» تغییر یافته است. اگر تا پیش از این دموکراسی، صندوق رأی و کنش سیاسی موجد «بازشناسی» و «احقاق حقوق» بود اینک مطالبه شهروندی چنین نقشی ایفا می‌کند. مطالبه‌ای که برخلاف دموکراسی –که عموماً به طبقه متوسط شهری تکیه داشت- فراطبقاتی محسوب می‌شود و هر شهروند بنا به تجربه زیسته‌اش ترجمه‌ای از آن به‌دست می‌دهد.

حاملان این شعار از سویی، وضعیت قطبی‌بودن سیاست را که در منحنی دوکوهانه تبلور پیدا می‌کرد، نادیده انگاشته و با عبور از تحمیل‌ها از هر نوع آلترناتیو برساخته یا نمادهای اقتدارگرایی اعراض کرده‌اند. از سوی دیگر، با عبور از سیاست و سیاست‌ورزیِ کلاسیک سبکی جدید از مطالبه‌گری را به نمایش درآورده‌اند.

در یک تمثیل می‌توان گفت، فرکانس مطالبه جامعه از «سیاست» آلوده به پارازیتِ استصواب و مردسالاری و عدم شفافیت به «حقوق شهروندی» عاری از دست‌اندازی قدرت تغییر یافته است. طبیعتاً می‌توان با این تغییر مسیر همدلی عاطفی-انسانی-حق‌جویانه داشت اما نباید از یاد برد که همواره باید به زمین سیاست وفادار ماند زیرا عرصه سیاست به‌ویژه سیاست نرمال است که در بلندمدت سایر عرصه‌ها را از خود متأثر و فرآیندهای اجتماعی را بازگشت‌ناپذیر می‌کند.

متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بیابید:

tinyurl.com/h32e58mu

https://t.me/SaeedHajarian

#نرمالیزاسیون #عادی‌سازیِ #جنبش_حقوق_شهروندی

@akhalaji
📚 معرفی کتاب

🔷 بازخوانی انقلاب‌های قرن بیستم!

✍️ سعید رهنما

انقلاب‌های فوریه و اکتبر 1917 در روسیه راهی گشودند و مقدمه‌ای شدند برای انقلاب‌های دیگری در قرن بیستم، نظیر انقلاب 1918 آلمان، انقلاب‌های چین، انقلاب کوبا و انقلاب‌هایی دیگر در نقاط دیگر دنیا که همگی رویکردهایی سوسیالیستی داشتند. این انقلاب‌ها چه ماهیتی داشتند؟ چه نتایجی به بار آوردند؟ سرانجام‌شان چه شد و چه درس‌هایی می‌توان از آنها آموخت؟

اینها موضوعاتی است که سعید رهنما در کتاب بازخوانی انقلاب‌های قرن بیستم به آنها پرداخته است. رهنما در این کتاب با مرور و بررسی انقلاب‌های سوسیالیستی مهم قرن بیستم زمینه‌ای فراهم آورده است برای آموختن از تجربه‌های این انقلاب‌ها، پرهیز از تکرار اشتباهات آن‌ها، دوری جستن از راه‌ و روش‌هایی که به شکست‌شان انجامید و خلق راه‌ و روش‌هایی دیگر با استفاده از آن تجربه‌ها. آنچه در این کتاب بر آن تأکید شده، اولویت انقلاب اجتماعی بر انقلاب سیاسی است.

کتاب شامل یک پیشگفتار، هشت فصل و یک پی‌گفتار است. در فصل اول، به عنوان مقدمه، با رویکردی نظری به پدیدة انقلاب پرداخته شده و دربارة آن بحث شده است. فصل‌های دوم تا هفتم به ترتیب به بازخوانی و بررسی انقلاب‌های روسیه، انقلاب 1918 آلمان، انقلاب‌های چین، انقلاب‌های ویتنام، انقلاب کوبا و انقلاب نیکاراگوآ اختصاص دارند. در فصل هشتم و پی‌گفتار کتاب نیز از نتایج این انقلاب‌ها و چگونگی گذار به نظمی جدید سخن رفته است.

بخش‌هایی از این کتاب، چنانکه در پیشگفتار آن اشاره شده، پیش‌تر در وب‌سایت نقد اقتصاد سیاسی منتشر شده است.

کتاب بازخوانی انقلاب‌های قرن بیستم را انتشارات آگاه منتشر کرده است.

#کتاب #معرفی_کتاب #انقلاب #انقلاب‌های_قرن_بیستم #سعید_رهنما

@akhalaji
📚 معرفی کتاب

🔷 بازخوانی انقلاب‌های قرن بیستم!

✍️ سعید رهنما

#کتاب #معرفی_کتاب #انقلاب #انقلاب‌های_قرن_بیستم #سعید_رهنما

@akhalaji
🔷«گسل در جامعۀ بحران»

✍️مهدی تدینی

🔹بخش نخست

درست چهار سال پیش متنی نوشتم با عنوان «جامعۀ بحران» و در آن شرح دادم «بحران» به سرشت جامعۀ ایران تبدیل شده است. در واقع حرفم این بود که جامعۀ ایران «دچار» بحران نیست، بلکه «خود بحران» است. دلیل این ادعا را مختصر شرح می‌دهم تا سپس، و در امتداد همان نگرش، به این روزها و به این «بحران در بحران» برسم.

در هر جامعه‌ای انواع شکاف‌ها و تضاد وجود دارد که برخی پُرشدنی و التیام‌پذیر و برخی حل‌ناشدنی‌ است. اما «رویکردها» از ماهیتِ شکاف‌ها مهم‌تر است و عامل تعیین‌کننده‌تری است؛ یعنی ممکن است مناقشه‌ای ساده، سطحی و حل‌شدنی به دلیل «رادیکالیسم» و «آشتی‌ناپذیریِ» طرف‌های درگیر به شکافی حل‌ناشدنی تبدیل شود (که طبعاً این نوع شکاف مصنوعی است و با تعدیل رویکرد بازیگران حل می‌شود)، و ممکن است حادترین تضادها به دلیل رویکرد میانه‌روانۀ طرف‌های درگیر کمرنگ و کم‌خطر شود؛ مانند آتشفشانی که با همۀ عظمتش سرد و خاموش می‌شود ــ اهمیت «فرهنگ سیاسی» دقیقاً همین‌جاست و تعیین می‌کند، مردم در یک واحد سیاسی (یعنی کشور) تضادهایشان را با چه رویکرد و ابزاری حل می‌کنند: میانه‌روی و وزن‌کشی دموکراتیک یا ترور و خشونت سیاسی؟

در جامعۀ ایرانی هم انواع شکاف‌ها و تضادهای اجتماعی‌، فرهنگی و قومیتی وجود داشته است. اما عام‌ترین مناقشه در ایرانِ عصر جدید، مناقشه میان «سنت» و «مدرنیته» بوده است که در نهایت در دو جبهۀ «مدرنیته‌ستیزی» و «مدرنیته‌گرایی» روبروی هم صف‌آرایی کرده‌اند. این دوگانۀ اساسی در هر بحران و تحولی خود را نشان داده است؛ برای مثال یکی از معروف‌ترین نمودهای آن همان دعوای «مشروطه‌خواهی» و «مشروعه‌خواهی» است که بلافاصله از دل انقلاب مشروطه سر برآورد. اگر در ایران دموکراسیِ کارآمدی شکل می‌گرفت، نزاع میان سنت‌گرایان و نوگرایان هیچ‌گاه به گرهی کور تبدیل نمی‌شد، بلکه از طریق وزن‌کشیِ سالمِ دموکراتیک، هر یک سهم خود را از ادارۀ کشور برمی‌داشتند و رقابتی سالم میان این دو گروه شکل می‌گرفت، اما ملتی که نتواند در اسرع وقت سازوکارهای کارآمد را بر خود نصب کند، چوبش را دیر یا زود می‌خورد.

نتیجه این شد که مشروطه کار نمی‌کرد ... وضعیت عمومی کشور از پیش از مشروطه هم وخیم‌تر شده بود و در نتیجه یک الیت سیاسی ایدۀ «قدرت مرکزی نیرومند» را جایگزین مشروطه کردند. این رویکرد عملاً تا انقلاب ۵۷ پابرجا بود و جناح مدرنیته‌دوست در بستر آن کم‌وبیش دست برتر را داشت و بخشی از ایده‌ها و آرمان‌های مدرنیته را (منهای مدرنیتۀ سیاسی که می‌توانست برای نهاد سلطنت خطرآفرین باشد) پیاده می‌کرد. جامعۀ تازه‌شهری‌شده و سنت‌گرا به پروژه‌های حاکمیت واکنش نشان داد و نتیجۀ آن انقلابی بود که عموم نیروهای فعال در آن باوری قلبی به دموکراسی نداشتند و هر یک دلبستۀ ایدئولوژی نادموکراتیک خود بود. بدیهی‌ترین نتیجه‌ای که باید از انقلاب انتظار می‌رفت محقق شد: نیرومندترین جناح انقلاب بقیۀ نیروها را حذف یا با خود همسو کرد و در نتیجه انقلاب ۵۷ به شکل یکدست به انقلابی ضد مدرنیته تبدیل شد. آن آمریکاستیزی که از دل انقلاب سر برآورد و سرنوشت کشور را رقم زد، اصلاً یک عنصر تحمیلی و ثانویه در انقلاب نبود، زیرا این انقلاب اصلاً و اساساً فحوا و ادعای جهانی داشت و طبیعی بود که اینک بخواهد به عنوان نوعی انقلابِ جهانیِ ضدمدرنیته با سردستۀ جناح مدرنیته ــ یعنی آمریکا ــ سرشاخ شود. از اینجا به بعد را همه می‌دانیم ... تا همین امروز نیز نیروهای اصلی انقلاب ۵۷ که طبعاً در حکمرانیِ پس از انقلاب نیز تصمیم‌گیران اصلی بودند، با مفهوم «مقاومت»، به این مبارزۀ خود با جریان غالب جهان ــ که همان مدرنیته باشد ــ افتخار کرده‌اند و این چیز پنهانی نیست.

(اما یک داخل پرانتز: شاید بگویید مارکسیسم به عنوان یکی از نیروهای مهم انقلاب سنت‌گرا نبود! پاسخ روشن است: خود مارکسیسم واکنش به نیروی اصلیِ مدرنیته ــ یعنی کاپیتالیسم/لیبرالیسم یا «جامعۀ بورژوایی» ــ بود. یعنی مارکسیسم برای به زیر کشیدنِ نیروی اصلی مدرنیته پدید آمده بود و می‌خواست مدرنیته را مهار کند.)

به این ترتیب در پی انقلاب جریان مخالف مدرنیته حاکم شد. در اینجا دوگانه‌ای رخ داد که تا به امروز هم سرنوشت ما را رقم زده و هم ریشۀ رخدادهای امروز است. وقتی مخالفان مدرنیته با یک ایدئولوژی مدرنیته‌ستیزِ روشن میراث‌دار انقلاب شدند، طبعاً مجاریِ ورودِ انگاره‌ها و الگوهای مدرنیته‌ به دنیای سیاست را هم می‌بستند. اصلاً هدفشان همین بود.

@tarikhandishi

#گسل #بحران #جامعه_بحران #بحران_در_بحران

@akhalaji
🔷«گسل در جامعۀ بحران»

✍️مهدی تدینی

🔹بخش دوم

نتیجۀ این انسداد روشن بود: سنت سیاست را قبضه کرد - با همان شعار معروفِ «سیاست ما عین دیانت ماست» (البته منظور مدرس از این جمله اینی نبود که اینان برداشت کرده بودند. منظور مدرس این بود که ما در «ملیت» و «دین» به یک اندازه رادیکال عمل می‌کنیم و اصلاً منظور او از این جمله نوعی «ملی‌گرایی» بود.

مدرس در ادامۀ این جمله گفته بود: اگر کسی وارد مرز ما شود، اول او را می‌کشیم و بعد نگاه می‌کنیم ببینیم آیا ختنه شده است یا نه ــ یعنی آیا مسلمان است یا نه.) مخالفان مدرنیته در عین حال، می‌توانستند به جامعه‌ای اتکا کنند که از ایده‌های سنت‌گرایانه پشتیبانی می‌کرد، مدرنیته را نمی‌پسندید و از زدودن مظاهر مدرنیته که در دوران پهلوی پیاده شده بود نیز خرسند بود (و طبعاً یکی از آن مظاهر آزادی پوشش بود). بنابراین، سنت نه تنها در «سیاست» حاکم شد، بلکه اکثریت «جامعه» را هم پشتیبان خود داشت.

به این ترتیب، دست مدرنیته از سیاست کوتاه شد و تنها دیگر می‌توانست درون جامعه به بقای خود ادامه دهد. آرایشِ نهایی شکل گرفت: سنت در سیاست سنگر گرفت و مدرنیته در جامعه. این تعیین‌کننده‌ترین و بزرگ‌ترین دوگانه‌ای بود که در نیم‌قرن اخیر در ایران شکل گرفته بود. از این پس، دو جناح بی‌اعتنا به همدیگر، هر یک کار خود را می‌کردند. سنت با ابزارهای سیاسی یکه‌تازی می‌کرد و مدرنیته هم بی‌سروصدا، جوری که تا حد امکان گرفتار خشمِ سیاست نشود و هزینۀ سنگینی برای خود نتراشد، خزنده خود را در جامعه می‌گستراند. سنت انواع ابزارهای سیاسی را داشت، منابع کشور را هم در اختیار گرفته بود و افزون بر همۀ این‌ها، پشتوانۀ اجتماعی گسترده‌ای هم همچنان داشت. اما مدرنیته فقط ابزارهای اجتماعی داشت و کار بسیار سختی در پیش داشت: در دو جبهه درگیر بود: هم با دولت و هم با اکثریت ملت. برای همین، به شیوه‌های چراغ‌خاموش و کم‌هزینه روی آورد. اما از آنجا که منطبق بر زمانه بود (یعنی دست روزگار همراهش بود)، گردش نسل‌ها به نفعش تمام می‌شد و نیروی انسانیِ بسیار خلاق و گسترده‌ای هم در اختیار داشت، هر روز موفق‌تر از دیروز بود و رفته‌رفته الگوهای جدیدی می‌ساخت و با هزینۀ کم به جامعه تحمیل می‌کرد. رفته‌رفته در سطح جامعه، هر نقطه‌ای را که اراده می‌کرد، به تصرف خود درمی‌آورد. برای مثال، بی‌سروصدا با پدرسالاری و مردسالاری که از ستون‌های سنت‌گرایی بود، مبارزه می‌کرد و دستاوردهای بزرگی هم کسب کرد.

نتیجه این شد که در طول چند دهه، آن مدرنیتۀ ترس‌خورده و مغلوب که پس از انقلاب به پستوهای جامعه خزیده بود، رفته‌رفته به یک قدر اجتماعی نیرومند تبدیل می‌شد. جامعه را سنگر به سنگر فتح می‌کرد و وقت آن بود سهم خود را از سیاست بردارد. ناآرامی‌های ۷۸ و ۸۸ دقیقاً تلاشِ این بخش از جامعه بود تا با «مطالباتی حداقلی» سهم خود از سیاست را بردارد ــ هستۀ اصلی منازعه همین بود، و آن دعوای اصلاح‌طلب و اصول‌گرا صرفاً روکشی برای آن بود. در واقع، بخش مدرنیته‌دوست چند صباحی با محاسبه‌ای عقلانی (که از ویژگی‌های مدرنیته است)، رأی خود را به اصلاح‌طلبان وام داد و وقتی این راه را مسدود و اینان را ناکارآمد دید، رأیش را پس گرفت. البته طبیعی بود در این میان امر بر اصلاح‌طلبان مشتبه می‌شد و فکر می‌کردند واقعاً چنین پشتوانه‌ای در جامعه دارند؛ اما آن‌ها در سه چهار سال اخیر فهمیدند کل اعتبار اجتماعی‌شان «وام و قرض و قوله» بود.

اما مخالفان مدرنیته به خوبی فهمیده بود تحولاتی در جامعه رخ می‌دهد که در بلندمدت باعث خواهد شد عرصه برایش تنگ شود. دهۀ هفتاد بهترین فرصت بود تا این مناقشۀ بزرگ به شیوه‌ای معقول حل شود. کافی بود در بستری دموکراتیک مناقشۀ سنت و مدرنیته مجاری معقولی پیدا کند. اما نشد! مخالفان مدرنیته زیر بار نرفتند (دلیلشان هم این بود که حس می‌کردند این مسیر عملاً به انقلابی مخفی و بی‌سروصدا می‌انجامد). روی دروازۀ سیاست برای مدرنیته تابلوی «ورود ممنوع» نصب کردند و ابزارهای سیاسیِ سخت و نرم هم به اندازۀ کافی در اختیار داشتند تا ورود مدرنیته را به سیاست را ناممکن کنند. در نتیجه، مناقشه به جای آنکه حل شود، به گرهی کور تبدیل شد، همراه با بغض‌ها و سرخوردگی‌های شدید. گرهی که می‌شد آن را با دست باز کرد، حالا با دندان هم باز نمی‌شد.

@tarikhandishi

#گسل #بحران #جامعه_بحران

@akhalaji
🔷«گسل در جامعۀ بحران»

✍️مهدی تدینی

🔹بخش سوم

به این ترتیب مخالفان مدرنیته با ابزارهای سیاسی و کمک گرفتن از پشتوانۀ اجتماعی‌شان ــ که البته سال‌به‌سال آب می‌رفت ــ راه خود را بی‌اعتنا رفتند. مدرنیته‌دوستان هم در مقابل، رادیکال‌تر و مصمم‌تر شدند و به تصرفات اجتماعی خود شتاب بخشیدند. در اینجا به آن چیزی رسیدیم که در ابتدای بحث گفتم: «جامعۀ بحران». این تضاد دیگر یک «ویژگی» برای جامعۀ ایرانی نبود، بلکه به سرشت جامعه تبدیل شده بود و بدتر اینکه «توازن قوایی» هم میان دو طرف برقرار شده بود؛ یعنی چه؟ یعنی این:

یک: سنت دیگر نمی‌توانست جلوی پیشرویِ مدرنیتۀ ریشه‌کرده در جامعه را بگیرد، اما در عین حال هنوز آن‌قدر قدرت و ابزار داشت تا خود را حفظ کند، گرچه در برابر جامعه ناتوان‌ شده بود.

دو: مدرنیته هنوز نمی‌توانست سنت را شکست دهد و سیاست را تصرف کند، اما می‌توانست با زور اجتماعی خود، هم سنت را لای منگنه بگذارد و هم همۀ طرح‌هایش را خنثا کند.

نتیجۀ این اَبَرمناقشه و توازن قوا این شد که همۀ منابع انسانی، مادی و معنوی ایران فقط صرف این می‌شد که این دو نیرو همدیگر را خنثا کنند. تضاد میان سنت و مدرنیته در همۀ جوامع وجود دارد، اما تبدیل شدن آن به اَبَرمناقشه‌ای حل‌ناشدنی و به ویژه این توازن قوا باعث شد بحران به سرشت این جامعه تبدیل شود. ایران به کوره‌ای بزرگ تبدیل شد که شبانه‌روزش به «منابع‌سوزی» سپری می‌شد. البته از آنجا که این انسداد سیاسی را سنت پدید آورد، خود را در وضعیتی بحرانی قرار داد. این نتیجۀ این است که به ابزارهای سیاسی و قهریه‌اش غره شد.

این مناقشۀ عظیم را نمی‌شد با انتخابات‌های بی‌محتوا و ژست‌های دموکراتیک لاپوشانی کرد. مدرنیته دیگر بزرگ‌تر از آن شده که بتوان آن را پشت دروازۀ سیاست زمینگیر کرد. نیرویی که زمانی پشت قلعه زمینگیر شده بود، اینک قلعه را محاصره کرده. اصلاً تصادفی نیست که جرقۀ بحران اخیر سر مسئلۀ زنان و گشت ارشاد زده شد. آیا گشت ارشاد و مناقشۀ حجاب یکی از نقاط اصلیِ درگیری سنت و مدرنیته نبود؟ اینک باید پذیرفت که این مناقشه بزرگ‌ترین صورت‌مسئلۀ ایران است. گمان نکنید می‌توان با ترفندهای سیاسی و رسانه‌بازیِ چند خبرگزاری دولتی آن را دوباره به حاشیه راند؛ این مناقشه عارضی نیست، عمیقاً ماهوی است. کاملاً طبیعی و بدیهی بود «بحرانی بزرگ» در این «جامعۀ بحران» پدید خواهد آمد. اگر هم می‌بینید قشری جوان‌تر در این مناقشه جلودار است، به این دلیل است که این جوانان دقیقاً دست‌پرودۀ همان مدرنیته‌ای هستند که در جامعه سنگر گرفته بود و چند نسل را به تصاحب خود درآورده بود. با کمی خردمندی می‌شد حدس زد چیزی مانند گشت ارشاد می‌تواند گسلِ اصلیِ «جامعۀ بحران» را فعال کند ...

پی‌نوشت:

در تمام بحث طبعاً توجه دارم که سنت و مدرنیته گاهی مانند آب و روغن از هم جدا نیست و ممکن است در هر جریان مدرنی رگه‌هایی از سنت باشد و بالعکس.

@tarikhandishi
#گسل #بحران #جامعه_بحران

@akhalaji
🔷 کدام بحران!؟

✍️ رحیم قمیشی

خیلی سال پیش برای مدتی به عنوان مشاور به دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام دعوت شده بودم. احساس می‌کردم نظام واقعا در صدد است از فکرها و اندیشه‌های مختلف استفاده کند تا بحران‌های درگیر و یا پیشِ رو را برطرف کند. اما با اولین تحلیلی که آماده کردم فهمیدم چقدر اشتباه کرده بودم.
تیتر پژوهشم چیزی شبیه این بود؛ "چگونه بحران‌ها را برطرف کنیم".

همینکه آقای رضایی دبیر مجمع تیتر را دید خواهش کرد عنوان آن را تغییر دهم!
با تعجب پرسیدم چرا.
پاسخ داد مقامات از کلمه "بحران" بدشان می‌آید.
و راست می‌گفت. آنها اصلا بحرانی را قبول نداشتند. همه چیز گل و بلبل بود.
و آنکه باور نکند بحران‌ها را باید منتظر سیلاب باشد!
این رسم تاریخ است.
چون آن تحقیق را دیگر هرگز به مجمع ندادم، خواستم فقط در چند سطر کوتاه بگویم بحران چیست.

آقایان مقامات!
اسمش را نگذازید بحران، که بدتان می‌آید!
اما سه هفته است اینترنت کشور قطع است، اینترنت یک بازی نیست، کلی تشخیص‌های پزشکی، کلی تبادلات علمی، کلی امور اقتصادی، کلی امور آموزشی، همه ارتباط‌های اجتماعی مردم، با همین اینترنت انجام می‌شود.
این یعنی بحران!
۲۰ روز است سال تحصیلی دانشجویان شروع شده، نه دخترم که در دانشگاه تهران است، نه پسرم در دانشگاه تربیت مدرس، هیچکدام هنوز استادهایشان را حضوری ندیده‌اند.
گفته‌اند آموزش مجازی، با کدام اینترنت؟
این بحران است، هر چقدر هم انکارش کنید.
قول داده‌اند بزودی صدها دانشجوی بازداشتی را آزاد می‌کنند، از بازداشتگاه‌های غیر رسمی. هر روز از دخترم می‌پرسم از همکلاسی نخبه‌تان خبری شد؟ با بغض می‌گوید نه!
این اسمش بحران است.

آقایان مسئولان غیرپاسخگو!
سال‌هاست عده‌ای بیگناه را به حبس و حصر برده‌اید و خودتان را به بی‌خیالی زده‌اید، این یعنی بحران.
عده‌ای به خیابان آمده خواسته‌شان را فریاد می‌کنند و شما پنبه در گوشتان کرده‌اید. این یعنی بحران.

آقایان!
فکر می‌کنید تحولات در مصر و تونس با به صحنه آمدن چند درصد از مردم رقم خورد؟ شاید دو یا سه درصد مردم!
اما ۹۰ درصد دیگرِ جامعه بدشان نمی‌آمد از آنها! نه آنکه خطر کنند و با آنها عملا همراهی کنند، تنها دل پُری از وضعیت کشور داشتند و حاضران در صحنه را دوست داشتند. همین.
آنها که ندانند تنها مخالفت عملی دو درصد از جامعه برای از هم پاشیدن حاکمیت کافیست، یقینا در بحران بسر می‌برند.

بحران یعنی نسل جدید اصلا به سخنانت گوش ندهد.
بحران یعنی اینکه بیش از پنج میلیون ایرانی از کشور مهاجرت کرده باشند و بیست تا سی میلیون دیگر آماده مهاجرت باشند.
بحران یعنی وقتی شعاری در خیابان می‌نویسند تنها ماموران حکومتی باید پاکش کنند، هیچ رهگذری این کار را نمی‌کند، هیچ رهگذری دوست‌تان ندارد!
حاضر نیست مجانی به شما خدمت کند.

آقایان مقامات!
بحران یعنی بسیاری معلمان دل‌شان به تدریس نمی‌رود، بسیاری کارگران دل‌شان به کار، بسیار کشاورزان دل‌شان به کشاورزی، بحران خرج و دخل‌ها هیچ تناسبی با هم ندارند.
بحران یعنی پشت سر هم پول چاپ کنید به گمان اینکه هیچکس نمی‌فهمد پول‌مان دیگر ارزش کاغذش را هم ندارد.
بحران یعنی حاکمیت یک طبقه شده، مردم عادی یک طبقه فرودست پنداشته، جوان‌ها و نوجوان‌ها، کاملا جدا. کاملا بی‌اعتقاد به ارزش‌های حاکمیت.
بحران یعنی قدرت خانم‌ها را نشناسید
یعنی ندانید نوجوان‌ها و جوان‌ها چه می‌خواهند.
بحران یعنی ندانید در جامعه چه می‌گذرد.
بحران یعنی تصور کنید دستی از آسمان خواهد آمد و همه چیز را حل خواهد کرد!

آقایان!
هنوز نفهمیده‌اید جامعه در بحران است؟
هنوز از کلمه بحران بدتان می‌آید؟
هنوز هر کس گفت چه کنیم از بحران خارج شویم می‌گویید برود گم شود!؟
هنوز عینک‌تان را جابه‌جا می‌کنید و می‌پرسید "کدام بحران؟"
همه چیز خوب و خوش است...

اصلا می‌دانید بحران چیست؟
همین‌که اصلا ندانید بحران چیست!
و ندانید در وسط بحرانید.
هر چقدر هم خودتان را به بیراهه بزنید.
و تظاهر کنید دست غیبی پشت سرتان است!

@ghomeishi3

#بحران #کدام_بحران #بحران_چیست؟

@akhalaji
🔷بازنشر یادداشت!

یادداشت زیر را با عنوان «توده‌های خشمگین و نخبگان ناامید» دو سال پیش، یعنی در تاریخ 7 مهر 1400 (29 سپتامبر 2020) در «فراسوی سیاست» منتشر نمودم. بازخوانی این یادداشت در پرتو شرایط کنونی جامعه ایران برای همراهان فراسوی سیاست مفید و مطلوب به نظر می‌رسد. 👇🏻👇🏻👇🏻

#توده‌های_خشمگین #نخبگان_ناامید

@akhalaji
Forwarded from فراسوی سیاست (Abbas Khalaji)
🔷توده‌های خشمگین و نخبگان ناامید!

✍️دکتر عباس خلجی

مهم‌ترین پرسشی که در سپهر عمومی جولان می‌دهد، درباره چرایی خشم عمومی و ناامیدی نخبگان نسبت به اصلاح امور و چشم‌اندازی روشن برای گذار به فردایی بهتر است.

گویا مسئولین عالی‌رتبه نظام نیز از این خشم توده‌ای و ناامیدی نخبگانی نسبت به فردای بهتر آگاهند. بنابراین آدرس آمریکا و کاخ سفید و ترامپ را برای لعن و نفرین ایرانیان می‌دهند: «مردم اگر می‌خواهند لعن و نفرین کنند، این لعن و نفرین آدرسش کاخ سفید در واشنگتن است.» بدون آنکه نقش و مسئولیت تاریخی خود در ایجاد و استمرار چنین شرایطی را به روی خویش بیاورند.

مانوئل کاستلز در کتاب «شبکه‌های خشم و امید» بر این باور است که امید روی دیگر خشم عمومی نسبت به شرایط نامطلوب و کنش امیدوارانه برای گشایش سیاسی و گذار به شرایط مطلوب است. اما چرا در جامعه ایران یاس و ناامیدی به روی دیگر خشم تبدیل شده است؟ خشم توده‌های محروم قابل درک است و از بحران اقتصادی ناشی می‌شود. چون سیل ویرانگر تحریم و فشار حداکثری آمریکا از سویی و سیاست‌های نادرست در مواجهه با آن از سوی دیگر، و از همه مهمتر، فقدان اراده سیاسی لازم و اقدام کافی برای گشایش راه‌های برون‌رفت مناسب باعث کاهش مداوم ارزش پولی ملی و قدرت خرید مردم گردیده است. آنان شاهد نابودی روزانه ثروت و درآمد و کاهش کیفیت زندگی خویش هستند. بنابراین راهی جز خشم برای واکنش به شرایط کنونی پیش روی خویش نمی‌بینند.

در این میان نخبگان نیز زیر فشار اقتصادی قرار دارند؛ اما خشم و ناامیدی نخبگان از منبع دیگری ناشی می‌شود و بیشتر در عدم مشارکت در قدرت و نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری ریشه دارد. این یادداشت برخی از ابعاد این مساله را می‌کاود و امیدوار است باعث برانگیختن موج امیدواری در میان نخبگان شود تا آنان به آسانی تسلیم روح سرکش و غدار تقدیر نشوند و برای دگرگونی شرایط نامطلوب موجود و گذار به شرایط مطلوب آتی رویکردی فعال اتخاذ و نقشی بایسته و سهمی نیک ایفا نمایند.

1. عوام‌فریبی و گرایش به سیاست‌های پوپولیستی و بی‌توجهی به خرد جمعی و نظرات کارشناسی، به ویژه در حوزه علوم انسانی و عرصه سیاست‌گذاری مهمترین عامل ناامیدی و کناره‌جویی و عزلت‌گزینی نخبگان است.

2. بازار مریدپروری بسی گرم است و رویکرد نخبه‌گریزی و نخبه‌ستیزی و جایگزینی نخبگان ساختگی بر موج ناامیدی دامن زده است. فضای عمومی و سازوکارهای دیوانسالاری در خدمت شناسایی و ساماندهی نخبگان برای مهاجرت عمل می‌کند و در مسیر شناسایی، جذب، آموزش و پرورش و به‌کارگیری نخبگان در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری قرار ندارد. ضعف جامعه مدنی و فقدان نظام حزبی و سازوکار فعالیت تشکیلاتی نیز مجالی به شناسایی، جذب، رشد و به کارگیری نخبگان نمی‌دهد.

3. فرصتهای برابر در عرصه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برای همگان وجود ندارد. حتی با رویکردهای نقادانه و پیشنهادهای دلسوزانه برخورد می‌شود.

4. تک‌صدایی گفتمان مسلط است و امکان طرح ایده‌های نوآورانه و راهگشا در برابر گفتمان رسمی وجود ندارد. تعصب فکری و جمود نظری و انحصار روایت رسمی و ادبیات کلیشه‌ای از نوآوری برای گشایش و حکمرانی مطلوب جلوگیری می‌نماید.

5. احساس درماندگی و عدم تاثیرگذاری در عرصه نظر و عمل بر فضای گفتمانی نخبگان حاکم شده و به انفعال و ناامیدی آنان دامن زده است. به گونه‌ای که چندین تجربه ناکام انتخاباتی باعث کاهش بی‌سابقه مشارکت در انتخابات اخیر گردید و نمایندگان بخش مهمی از جامعه از دستیابی به فرصت‌های سیاسی محروم شدند.

6. هزینه کمرشکن فساد و تباهی و اختلاس و دزدی در سطوح عالی و میانی مدیریت اقتصادی کشور بر گرده ملت ایران سنگینی می‌کند.

7. منازعات گفتمانی بی‌بنیان و جنگ قدرت روزافزون و گفتار درمانی بی‌ثمر موجب واگرایی بیشتر در میان مسئولین و بی‌ثباتی در مدیریت کلان کشور گردیده است.

8. منافع و مصالح شخصی، گروهی و جناحی جای منافع ملی و مصالح عمومی را گرفته و در غیبت منافع ملی و مصالح عمومی، #سیاست_داخلی #پریشان باعث بحران سیاسی و اجتماعی مستمر و #سیاست_خارجی #سرگردان موجب تنش، بی‌ثباتی و بحران منطقه‌ای پرهزینه برای ایران شده است.

به طور کلی، شاخص‌های منفی و روند نزولی در حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی از سویی و عدم تلاش بایسته و شایسته برای بهبود شرایط از دیگر سو بسی نگران کننده است؛ گویا مسئولین کشور در انتظار معجزه آسمانی نشسته‌اند تا شاید دستی از غیب برون آید و ... بنابراین انتظار امیدواری از نخبگان نسبت به آینده در این شرایط انتظار بجایی نیست و برای بهبود شرایط باید طرحی نو درافکند.

پی‌نوشت:

ر.ک. به: کاستلز، مانوئل، (1398)، شبکه‌های خشم و امید: جنبش‌های اجتماعی در عصر اینترنت، ترجمه مجتبی قلی‌پور، تهران: نشر مرکز.

#خشم #امید #ناامیدی #یاس #توده‌های_خشمگین #نخبگان_ناامید

@akhalaji
🔷«اعتراض حق شماست!»

✍️مهدی تدینی

همیشه وقتی کار به اینجا می‌رسد، به زبان می‌گویند: «اعتراض حق مردم است!» اما در عمل با آن اعتراض به شدت برخورد می‌کنند و کسی هم در کل کائنات نمی‌داند در ایران «اعتراض» را چگونه، کجا و با چه ابزاری می‌تواند بیان کند. وضعیت بیشتر به نوعی «تئاترِ ابزورد» (معناباخته) شبیه است: فردی را در اتاقی خالی قرار می‌دهند که پنجره، دستشویی، تخت و کتابخانه ندارد. بعد با آب‌وتاب برایش توضیح می‌دهند: اگر گرم بود این پنجره را باز کن، دستشویی اینجاست، این حمام، این آب گرم و سرد، این توالت، این تختخواب و اگر هم حوصله‌ات سر رفت، هر کتابی خواستی در این کتابخانه هست... می‌روند و در را می‌بندند و آن آدم بیچاره هر چه دوروبرش را نگاه می‌کند جز چهار دیوار بی‌رنگ چیزی در اتاق نمی‌بیند! این «معناباختگی» وضعیت مواجهۀ ما با حاکمانی است که می‌گویند «البته اعتراض حق شماست!»

اما کل این صورت‌مسئله هم پوچ و غلط است! مغالطه است! آدرس نادرست است! اصلاً «بیان اعتراض» یعنی چه؟ بحث اصلاً چیز دیگری است! «اعتراض» خود یک «نظر» است. مسئله این نیست که راهی برای اعتراض نیست، مسئله این است که اصلاً جا، راه، امکان و مجرایی برای «بیان نظر» نیست. اشتباه نکنید! «بیان نظر» به این معنا نیست که منِ شهروند نظرم را بگویم و بعد نظرم مانند بخاری که در زمستان از دهان مادیان درمی‌آید، در هوا محو شود. بیان نظر یعنی بازتاب نظر مردم در حاکمیت. اینکه صرفاً نظرم را بیان کنم، چه سودی دارد؟ اصلاً روزی یک ساعت به من فرصت دهند، نظرم را بگویم و بعد هیچ اتفاقی نیفتد. روز دوم از خودم می‌پرسم «یک ساعت نظر بدهم که چی؟»

مسئله بازتاب نظر جامعه در ادارۀ کشور است. مجاری انتقال نظرهای جامعه به حاکمیت مسدود است. اگر هم کسی بگوید این‌همه انتخابات! این‌همه صندوق رأی! یا آگاهانه یا ناآگاهانه منکر این واقعیت است که در ایران ظواهرِ دموکراتیک به ضد خود بدل شده؛ به جای اینکه ابزاری برای حاکمیت اکثریت باشد، ابزاری شده برای حاکمیت اقلیت ــ و این یعنی سرکوب نظر اکثریت. بعد که جامعه معترض شد، می‌گویند اعتراض کنید! اعتراض حق شماست! و همزمان اعتراض سرکوب می‌شود. این اوج معناباختگی است!

جامعه میلیون‌ها سر دارد و صدها سودا. این سوداها خیلی زود از پراکندگی درمی‌آیند، منسجم می‌شوند و تمایل می‌یابند در ادارۀ کشور که در واقع ادارۀ زندگی خودشان است نقش داشته باشند. و اگر چنین نشود، سرخوردگی و نارضایتی پدید می‌آید و اعتراض کمترین نمود آن است. در درون اتفاقات عمیق‌تری می‌افتد، به ویژه وقتی بیان اعتراض ناممکن یا پرخطر باشد. حاکمیت بر مردم منهای بازتاب نظر مردم در ادارۀ امور، یعنی حاکمیت بر تن‌های بی‌سر!

@tarikhandishi

#اعتراض_حق_شماست #اعتراض

@akhalaji
🔷 نقطه‌نظرات مدیرعامل ایسپا

🔹 علت انباشت خشم، بی‌توجهی به مطالبات است!

🔻این‌ها را مدیرعامل مهم‌ترین مرکز نظرسنجی رسمی ایران در باره اعتراضات اخیر گفته است.

ایسپا، مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران، که مانند خبرگزاری ایسنا، وابسته به جهاد دانشگاهی است، تنها مرکز نظرسنجی علنی و رسمی در ایران است که تحقیقات انتشار‌یافته‌اش در دو دهه گذشته کم و بیش به واقعیت نزدیک بوده‌اند.

ایرنا مصاحبه‌ای کرده است با مهدی رفیعی مهابادی، مدیرعامل ایسپا در باره اعتراضات و برآمدهای اخیر که حاوی نکات قابل اعتنایی است: 👇

"... بر خلاف نظر کسانی که معتقدند اگر جایی برای اعتراض امن وجود داشته باشد، اعتراض از اغتشاش جدا می­‌شود؛ بنده هر چند در این کار ضرری نمی‌بینم اما علاج اصلی این درد را هم این مورد نمی‌دانم. گستره نارضایتی را نباید محدود به همین تعداد شرکت‌کننده در تجمع‌های اعتراضی دانست..

نکته‌ بسیار مهمی که باید به آن توجه شود اینکه، گستره نارضایتی و خشم را نباید محدود به همین تعدادی دانست که در تجمع‌های اعتراضی شرکت می­‌کنند. این‌ها درصد بسیار اندک از کل کسانی هستند که عصبانی‌اند. بسیاری اعتراض را به دلایل متعددی اثربخش نمی­‌دانند که شرکت نمی­‌کنند یا متغیر مهم دیگر که در پیمایش نیز جزو متغیرهای مهم تاثیرگذار بر پتانسیل اعتراض است، «ترس از هزینه­‌های شرکت در اعتراض» است. این متغیرها اکنون عمل می‌کنند اما قابل پیش‌بینی نیستند و ممکن است روزی عمل نکند و باعث اعتراض‌های بسیار گسترده‌تر شود ...

بیشتر پیمایش‌ها نشان داده‌اند نسل متولدان دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد که در پیمایش‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرند، بسیار متفاوت از نسل‌های دیگر می‌اندیشند و بدیهی است حاکمیت نمی‌تواند آن مواجهه‌ای را که به طور مثال با متولدان دهه ۵۰ و ۶۰ داشته با این نسل هم داشته باشد.

.یافته‌های پیمایش‌های چند سال اخیر هم نشان می‌دهد که پتانسیل اعتراض در زنان نزدیک به مردان شده است. به لحاظ طبقاتی نیز، این اعتراض‌ها را فقط طبقه متوسطی نمی‌دانم. همان‌گونه که در آبان ۹۸ هم طبقه پایین و متوسط همزمان حضور داشتند، در این اعتراض‌ها هم همین‌گونه است؛ چون نه اعتراض آبان ۹۸ فقط اقتصادی بود و نه اعتراض کنونی فقط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است.

از طرف دیگر طبقه پایین مانند گذشته مطالبه فقط اقتصادی ندارد زیرا بر اثر گسترش تحصیلات و آگاهی‌های سیاسی اجتماعی که پیدا کرده مطالباتی از جنس طبقه متوسط یافته و از طرف دیگر طبقه متوسط نیز فقط مطالبه سیاسی اجتماعی ندارد و بر اثر فشار معیشتی که در طول دو دهه گذشته به مردم وارد شده است، طبقه متوسط هم فقیرتر شده و مطالبات اقتصادی دارد. به عبارت دیگر طبقه پایین و متوسط به هم نزدیک شده‌اند ...

متن کامل مصاحبه را در لینک زیر بیابید:

https://www.irna.ir/amp/84900170/

#فرهیختگان #انباشت_مطالبات #انباشت_خشم

@akhalaji
🔷 اعتراضات شهریور و مهر 1401 و جایگاه ضعیف اتاق‌های فکر در نظام تصمیم‌سازی و تدبیر کشور

✍️ مجتبی مقصودی

از اواخر جنگ تحمیلی، بدنبال تثبیت جمهوری اسلامی، همزمان با فاصله گرفتن از فضای احساسی و شعاری اوایل انقلاب و نیز آغاز دوران سازندگی و تنش زدایی؛ جامعه ایران شاهد شکل گیری و تأسیس برخی مراکز و موسسات مطالعاتی - راهبردی بوده است که البته با کمی تسامح می توان نام "اتاق های فکر نظام" را بر آنها نهاد. این اقدام تأسیسی مسئولین وقت کشور در راستای بهره گیری از توان کارشناسی بدنه علمی کشور انجام گردید تا از طریق طرح ها، نظرات و راهبردهای علمیِ کم هزینه حرکت نظام سیاسی بسوی عقلانیت در تصمیم گیری و تصمیم سازی و اجراء ، بهبود مناسبات خارجی و فرایند توسعه ملی تسریع بخشیده و از اتخاذ تصمیمات شتابزده و غیرکارشناسی اجتناب گردد.

مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی از جمله اولین مراکز راهبردی و مطالعاتی شناسنامه داری بودند که در اواخر دهه 1360 و اوایل دهه 1370 ه. ش تاسیس و فعالیت خود را آغاز کردند که البته در سال ها و دهه های بعد لیست بلند بالایی از مراکز و موسسات پژوهشی و راهبردی حکومتی – حاکمیتی بصور و اشکال مختلف از جمله در وزارتخانه های کشور، دفاع و اطلاعات ... به این مجموعه افزوده شدند که منطقا می باید طرف مشورت نهادهای سیاستگذار و تصمیم گیر و مدیران اجرایی سطوح بالای نظام می بودند.

در شرح وظایف و مأموریت های هر یک از این موسسات و مراکز، بطور مشخص به کارویژه ها و مسئولیت هایی اشاره شده است که در صورت تحقق و بهره گیری از راهبردهای کارشناسانه ی این اتاق های فکر از سوی مقامات و دست اندرکاران کشور، اولا می باید شاهد ارتقاء شاخص ها، بهبود وضعیت اقتصادی، تحقق برنامه های توسعه و رشد پایدار و متوازن می بودیم. در ثانی مناسبات کشور با دولت های همسایه، بازیگران منطقه ای، قدرت های جهانی و نظام بین الملل بهتر می بود و این همه هزینه اقتصادی به کشور و مردم تحمیل نمی شد. به علاوه برخی مسائل ساده اجتماعی – فرهنگی تبدیل به بحران های سیاسی اجتماعی و حل آن تبدیل به تابو نمی شد و نهایتا نباید با ناآرامی ها و اعتراضاتی نظیر دی ماه 1396 و آبان 1398 و شهریور و مهر 1401 در این حجم، ابعاد و فراگیری مواجه می شدیم و علی النهایه در صورت اثر بخشی تبیین ها و پیشنهادات این مراکز نباید نهاد دولت به راحتی همه ی اعتراضات، تقاضاها و مطالبات به بیگانگان منتسب می کرد؛ بلکه باید نهاد دولت با قبول مسئولیت خود به دنبال چاره جویی و حل و فصل عقلایی، منصفانه و کرامت مدار آن برمی آمد و زنجیره مطالبات و ناآرامی ها را با تدبیر، مصالحه و تعامل رفع و قطع می کرد.

با شرح مختصر داده شده که توضیح دقیق تر آن فراتر از یک یادداشت کوتاه نیازمند شرح و بسط است؛ متاسفانه اغلب مراکز و موسسات مطالعاتی – راهبردی و اتاق های فکر در سطح کشور به دلایل متعددی از مسئولیت اولیه خویش برای کمک کارشناسانه، بیطرفانه، علمی و غیر ایدئولوژیک باز مانده و بیشتر نقش نمایشی و تأییدی یافته اند و در بهترین حالت و با فرض ایفای کامل وظایف و مأموریت های علمی و راهبردی، مسیر این اتاق های فکر با مسیر نظام سیاستگذاری و تدبیر کشور و از جمله تحلیل و تبیین اعتراضات اخیر کاملا متفاوت بوده و پیشنهادات این مراکز و موسسات در زندگی مردم و عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ظهور و بروزی نیافته و عملا رویکرد و عملکرد نظام سیاستگذاری و تدبیر بر روی همان پاشنه می چرخد.

برای خروج از چنین وضعیتی جا دارد نظام سیاسی به خودمختاری خود نسبت به نیروهای اجتماعی جامعه پایان داده و بدوا موضع و انتظارات خود را نسبت به این مراکز مطالعاتی مشخص نماید. چرا که نفس وجود این مراکز، اندیشکده ها، پژوهشکده ها، پژوهشگاه ها و یا هر نام شیک و زیبای دیگر، انتظار آفرین بوده و عدم بهره گیری از ظرفیت های آنان باعث به هدر رفتن سرمایه های ملی، اجتماعی و فرهنگی شده و بیش از پیش بازخورد منفی جامعه و نخبگان را نسبت به این نهادها ایجاد می نماید. از طرفی بلاتکلیفی و بی توجهی به نظرات کارشناسان موجب سرخوردگی و بی انگیزگی این گروه نخبه خواهد شد و بیش از پیش دومینوی ناتوانی ساختارهای موجود در حل مشکلات و بحران کارآمدی و مشروعیت را رقم خواهد زد.

https://ipsan.ir/2022/10/10/%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d8%b1%d8%a7%d8%b6%d8%a7%d8%aa-%d8%b4%d9%87%d8%b1%db%8c%d9%88%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d9%87%d8%b1-1401-%d9%88-%d8%ac%d8%a7%db%8c%da%af%d8%a7%d9%87-%d8%b6%d8%b9%db%8c%d9%81-%d8%a7%d8%aa/

#اتاق_فکر #نظام_تصمیم‌سازی #نظام_تدبیر

@akhalaji
🔸زمین سوخته🔸

✍️محسن‌حسام مظاهری

۱. «بی‌رؤیایی»؛ این شاید تنها اشتراک جامعه‌ی ایرانی است؛ با همه‌ی تکثر و تنوعش. تنها چیزی که عادلانه و بدون تبعیض میان همه‌ی ایرانیان تقسیم شده است.

۲. پس از چهار دهه حاکمیت دینی و تمرکز قدرت سیاسی در «گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی»، حالا به وضعیتی رسیده‌ایم که تقریباً هیچکس، هیچ گروه، هیچ قشر و طبقه‌ای، صاحب هیچ رؤیایی نیست. از هسته‌ی سخت وفاداران حاکمیت تا براندازان و معارضانش. از سنتی‌ترین لایه‌های جامعه تا مدرن‌ترین لایه‌ها. از فرادستان تا فرودستان. نه حزب‌اللهی نه سکولار، نه سنتی‌ نه مدرن، نه زن نه مرد، نه جوان نه پیر، نه الیت نه عامی، نه فقیر نه غنی، نه درقدرت‌ها، نه برقدرت‌ها و نه بی‌قدرت‌ها، هیچکس رؤیای روشنی ندارد. ایران آینده و آینده‌ی ایران برای همه تیره و مبهم و مه‌آلود است.

۳. رقابت‌ها، تعارض‌ها، کشمکش‌ها و حتی ستیزها برای یک جامعه همیشه و لزوماً مخرب نیست. چه‌بسا که مفید و سازنده است. چه‌بسا که مرحله‌ای از رشد و بلوغ است. منتها مشروط به آن که رقابت و ستیزِ رؤیاها باشد. آنچه این سال‌ها و این روزها شاهدیم نه رقابت دو یا چند رؤیا، بلکه نزاع بی‌رؤیا‌هاست. نزاعی که یک‌سویش حاکمیتی است که نه‌تنها خود نتوانست رؤیایی باورپذیر و روشن برای جامعه بسازد، بلکه با ستیزه‌گری همه‌ی دیگر رؤیاها را سرکوب کرد و همه‌ی رؤیاپردازان را از میدان بیرون راند؛ ‌و در سوی دیگر معارضانش هستند که آن‌ها هم در این چهار دهه نتوانسته‌اند حتی طرحی ابتدایی از یک الگوی جایگزین را ترسیم کنند؛ چه رسد به پی‌ریزی مبادی و مبانی‌اش. یک سو حاکمیتی است که خود به دست خود و با لجاجت همه‌ی فرصت‌های اصلاح و بازسازی را به تهدید مبدل کرد و با سیاست یکسان‌سازی و «تراز» کردن و «مهندسی فرهنگ» سال‌ها به‌عبث از درِ انکار و طرد هرگونه تکثر و تنوع درآمد و با خودی/غیرخودی‌کردن در همه‌ی عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به‌جای ترمیم شکاف‌ها و گسل‌ها، به تعمیق آن‌ها پرداخت و با حذف نیروهای میانجی عملکرد مکانیسم‌های بازسازی و پویایی جامعه را مختل ساخت. و در مقابلش، معارضانی که آن‌ها نیز مشابه همین سیاست‌ها را منتها از نقطه‌ی مقابل شعار خود کرده‌اند.

۴. پی‌آمد رقابت رؤیاها، سازندگی است و پی‌آمد ستیز بی‌رؤیاها، ویرانگری. بی‌رؤیایی ملازم بی‌مسئولیتی است. (وقتی رؤیایی نیست مسئولیت در قبال چه کسی و چه چیزی؟)
یک طرف برای حفظ خود در قدرت حاضر است همه‌چیز را فدا کند، چوب حراج به همه‌ی سرمایه‌های کشور بزند، حاضر است شیره‌ی جان همه‌ی ذخایر ایران را بکشد، از اسلام و تشیع تا ملیت و زبان و فرهنگ و تاریخ و همه‌چیز را هزینه کند برای بقا. و طرف دیگر هم خواسته ناخواسته در این پروژه‌ی ویرانگری با او با دشمنش همراهی می‌کند. بدون آن‌که هیچکدام کوچکترین مسئولیتی و تعلق خاطری به ایران داشته باشند.

۵. میراث نهایی ستیز بی‌رؤیاها، سرزمین سوخته‌ای خواهد بود به نام ایران.

پ.ن.
چند سال پیش و پس از اعتراضات دی ۹۶ مشابه همین حرف‌ها را نوشتم؛ در «بی‌رؤیایی: بحران ساختار قدرت در جمهوری اسلامی (https://t.me/mohsenhesammazaheri/794)». آن‌زمان که جریان «حزب‌اللهی» در دل خوشنود بود که بحران گریبانگیر دولت رقیبش شده، نوشتم که با یک مسئله‌ی ساختاری مواجه‌ایم و توفیری نمی‌کند‌ رییس دولت چه باشد. حالا که تنها یک سال پس از به‌قدرت رساندن رییسی و وقتی خوشنودان آن روز هرکدام صاحب منصبی شده‌اند، بحرانی وسیع‌تر پدید آمده، می‌توان آن حرف‌ها را بهتر به داوری نشست.

@mohsenhesammazaheri

#رویا #بی‌رویایی #زمین_سوخته #سرزمین_سوخته

@akhalaji
🔷 تاریخ؛ عبرت آیندگان!

✍️ فهیم عطار

این بیست روز سیاه گذشته، خودم را بسته‌ام به خواندن تاریخ. درد این روزها را فقط با گشتن توی کتاب‌های تاریخ می‌توانم تسکین بدهم. انگار می‌خواهم برای خودم و خودمان نسخه پیدا کنم. تا حالا هر چی خواندم یا خبر خوب بوده یا خبر بد. چیزی هم این وسط وجود ندارد. خبر خوب این‌که ما اولین آدم‌هایی نیستیم که زیر تیغ رفتیم. خبر بد این‌که انگار نفر آخر هم نیستیم. خبر خوب این‌که تیغ ظلمِ هیچ کس تا آخر نمانده و همه‌ی ظالم‌ها گویا بالاخره کشیده شده‌اند پایین. خبر بد این‌که طول عمر ما گاهی وقت‌ها کمتر از طول عمر رخدادهای تاریخ است. خبر خوب این‌که مثل ظرف آب به مرور پر می‌شویم از آگاهی و بندها را پاره می‌کنیم و آزادی را می‌سازیم و می‌دهیم به گروه بعد از خودمان. خبر بد این که گروه‌های بعد، آرام آرام جای آگاهی را به نسیان می‌دهند و دوباره گرفتار می‌شوند. بالا و پایین دارد انگار. خلاصه تاریخ پر است از خبرهای خوب و خبرهای بد. خیلی مفید است این تاریخ. اصلا همان جمله‌ی کلیشه‌ای که اول تمام کتاب‌های درسی تاریخ می‌نویسند: چرا تاریخ مهم است؟ برای این‌که عبرت آیندگان بشود. خواندن تاریخ هم برای ظالم خوب است تا مکث کند و مرگ خودش را کمتر دردناک کند و هم برای مظلوم خوب است که بداند در، همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد.
گمان کنم، دانستن تاریخ هسته‌ی آزادی است.

واقعا این‌روزها حرفی برای زدن نیست. فقط کمر همت ببندیم به آگاه کردن خودمان به مثابه یک افق هزار ساله در زندگی.

https://t.me/IRANINtellectuals

#فرهیختگان #اهمیت_تاریخ #عبرت_آیندگان

@akhalaji
🔷 تاریخ را نباید تکرار کرد!

✍️ محمد فاضلی

ریشه نارضایتی اقتصادی جامعه ایران چیست؟ برای شناخت بخشی از پاسخ، به سؤال زیر فکر کنیم.

سؤال: کدام یک از شش پدیده‌ای که در ادامه نوشته‌ام در ایران دو دهه گذشته رخ نداده است؟

۱. افزایش سریع حجم پولی که در بازار ریخته شد به صورت مصارف دولتی و خصوصی و سرمایه‌گذاری‌های عمومی و خصوصی

۲. عدم توازن بین طرح‌های بلندمدت و غیرتولیدی با طرح‌های تولیدی و کوتاه‌مدت و میان‌مدت که موجب افزایش سریع قدرت خرید مردم گردید و در مقابل آن مواد مورد نیاز مصرفی به اندازه کافی موجود نبود و تولید نشد که حاصل منطقی آن تورم بی‌تناسب در اقتصاد بود.

۳. محدود بودن ظرفیت زیربنایی کشور و تنگناهای متعددی که به صورت کمبود مسکن، کمبود نیروی انسانی، کمبود نیرو و غیره ظاهر شد و عواقب آن سرخوردگی مردم و عدم رضایت بود.

۴. شکوفایی سریع و ناگهانی وضع اقتصادی موجب بهره‌گیری بی‌تناسب عده‌ای گردید که امکان و فرصت استفاده از وضع را داشتند.

۵. تقویت قابل توجهی که وضع ارزی کشور پیدا کرد موجب شد که نسبت به انتقال مبالغ قابل توجه ارز به خارج از کشور بی‌تفاوت شویم و در نتیجه موجب خشم مردم شویم که شاهد خرج کردن بی‌قاعده برخی از ایرانیان در خارج بودند یا خرید مستغلات و سهام کمپانی‌های خارجی.

۶. برخورد ناصحیح با پدیده تورم و راه نادرست مبارزه با آن.

مجید تهرانیان، این‌ شش مورد را را به عنوان علل اقتصادی خشم و نارضایتی مردم ایران، در شهریور ۱۳۵۷ بعد از واقعه میدان شهدا نوشته بود. متن را عیناً در کتاب زیر خواهید یافت.

منبع: اندیشه پیشرفت و تحولات جامعه ایران، بازخوانی مطالعات مجید تهرانیان، به همت هادی خانیکی، نشر نی، ۱۴۰۱.

نتیجه

تاریخ کم و بیش تکرار شده است و ضروری است ساختارهای حکمرانی و اقتصاد ایران اصلاح شوند تا ریشه‌های اقتصادی نارضایتی رفع شود. بقیه ریشه‌های نارضایتی - سیاسی، اجتماعی و فرهنگی - به جای خود هستند و راهکارهای دیگری می‌طلبند.

#فرهیختگان #اهمیت_تاریخ #تکرار_تاریخ #عبرت_آیندگان

@akhalaji
🔵 دِفُرماسیون اعتراضات!

✍️ علی زمانیان

🔹 بخش نخست

دفرمه کردن، یعنی از ریخت‌انداختن و تغییر شکل دادن چیزی، به‌نحوی که فرم و صورت آن از واقعیت، تهی و به‌گونه‌ای دیگر نمایش داده شود. دفرماسیون، چیزی شبیه مغالطه‌ی پهلوان‌پنبه در منطق است. کسی که از این مغالطه‌ استفاده می‌کند در واقع، تقریری ضعیف، سست و ناموجه از موضع مخالف ارائه می‌دهد تا بتواند آن مدعا و دلایل‌اش را به‌آسانی رد کند.

🔻 سه نوع از ریخت‌انداختن، یا دفرمه‌کردن را می‌توان از یک‌دیگر تفکیک کرد:

۱. دفرمه‌کردن اندیشه‌ها
۲. دفرمه‌کردن رخ‌داد‌ها
۳. دفرمه‌کردن شخصیت انسان‌‌ها

از ریخت انداختن یا دفرماسیونِ رخ‌داد اجتماعی، ترفندی است برای:
اولا، پراکنده کردن افراد از اطراف آن رخ‌داد.
ثانیا، موجه‌کردن هرگونه برخورد، مقابله و سرکوب آن.

دفرمه‌کردن مخالف، یعنی او را به موجودی پلید و غیرانسانی تبدیل کردن. وابسته نشان دادن او به دشمن، فریب‌خورده، ابله و جاهل معرفی کردن او و حتی چهره‌ی ظاهری او را کریه نمایش دادن. بدترین حالت از ریخت‌انداختن مخالف، سقوط او از مقام انسانیت و تقلیل دادن‌اش به شیئی متعفن مانند: تفاله، خس‌ و خاشاک، زباله و یا یک خوک کثیف.

الگوی دفرماسیون اعتراضات:

در چهار دهه‌ی اخیر، نظام‌ سیاسی، رخ‌دادها و خیزش‌های اجتماعی را معمولا سه‌گونه از ریخت انداخته است. به‌عبارت دیگر، الگوی تکرار شونده‌ی نظام سیاسی در دفرمه‌کردن اعتراضات اجتماعی، متشکل از سه مولفه است:

❗️۱. امنیتی کردن اعتراضات.
معترضین را شهروندانی فریب خورده، عناصر داخلی دشمن، نفوذی‌، تحت تاثیر القائات دشمن قرار گرفته معرفی می‌کند. کسانی که خواسته و ناخواسته تحت برنامه‌ریزی و هدایت مستقیم دشمن قرار گرفته‌اند. هدف از این مولفه، ایجاد "هراس امنیتی"است.

❗️۲. مبتذل‌سازی و غیراخلاقی نشان دادن خواست‌ها و مطالبات.
یکی از ارکان پرکاربرد دفرمه‌سازی، به‌ ابتذال کشاندن خواست‌ها و مطالبات اجتماعی است. خواست اجتماعی را به ابتذال جنسی، اباحه‌گری متهم کردن و آزادی مورد نظر معترضین را به بی‌عفتی و آنارشی در سکس فرو می‌کاهند. هدف این مولفه از الگوی دفرمه‌کردن، ایجاد "هراس اخلاقی" است.

❗️۳. ضلع سوم دفرماسیون اعتراضات، ایجاد "هراس دینی" است.
تلاش می‌کنند رخداد را در برابر دین بنشانند و در خوانشی اعوجاج یافته، اعتراض را هیاهویی علیه باورها و اعتقادات دینی و دین‌ستیزانه معرفی کنند تا مانع گرایش جامعه به این اعتراضات شوند.

دست‌کاری واقعیت اجتماعی رویداد و ارائه‌ی چهره‌ی اعوجاج یافته از آن، تا زمانی مفید و اثربخش است که مورد پذیرش جامعه قرارگیرد، یعنی مردم آن را باور کنند. اما آن هنگام که مورد پذیرش جامعه قرار نگیرد، اثر خودش را از دست می‌هد و نظام سیاسی را در عبور از بحران کمک نمی‌کند. تا زمانی که قدرت دفرمه‌کردن رخ‌داد را داشته‌باشند، نیز قدرت کنترل نارضایتی و اعتراض را خواهند داشت. اما از زمانی که قدرت تغییر دادن چهره‌ی واقعیت را به‌علت عدم پذیرش اجتماعی از دست بدهند، به مشکل بزرگی برمی‌خورند. وقتی روایت رسمی، باور پذیری‌اش را از دست بدهد، در نتیجه، اثربخش و کارآمد نخواهد بود.

چرا قدرت دفرمه‌کردن را از دست می‌دهند؟

✔️۱. یکی از عللی که سبب می‌گردد الگوی دفرمه‌کردن، تأثیر خود را از دست بدهد، استفاده بیش از حد از آن است. هر الگویی، تاریخ مصرفی دارد. تکرار استفاده و استحصال بیش از اندازه، الگو را دچار فرسایش و فرسودگی می‌کند.

✔️۲. علت دیگر، مغایرت روشن و شفاف با واقعیت آن چیزی است که رخ داده است. دست الگوسازان برای هرگونه دفرمه‌کردنِ واقعیت باز نیست. وقتی بدون توجه به محدودیت‌ها و اقتضائات، اقدام به از ریخت‌انداختن واقعیت می‌کنند، هیچ‌کس آن را باور نخواهد کرد. به هر حال، الگوی مورد استفاده نباید با تجربه‌های روزمره‌ی مردم فاصله‌ی زیادی داشته باشد.

✔️۳. عامل سوم در بی‌اثر شدن از ریخت‌انداختن واقعیت، دسترسی عموم مردم به اطلاعات است. زمانی که هنوز اینترنت و فضای مجازی در میان نبود، صدای حکومت، تنها صدای شهر بود. اما اکنون که شهروندان می‌توانند به صداهای رقبا گوش دهند، مجال یافته‌اند الگوی دفرمه‌کردن را به محک آزمایش و مقایسه بزنند. از این رو بازخوانی وارونه از واقعیت، مشکل شده است.

@kherade_montaghed

#اعتراض

@akhalaji