علیرضا کاردار
187 subscribers
553 photos
74 videos
15 files
77 links
طنزها، عکسها، داستانکها، ایده‌های کارتون و یاداشت‌های

علیرضا کاردار

به همراه هرچیز جالبی که از هرکسی در هرجا ببینم!

اگه امر مهمی داشتین درخدمتم:
@AlirezaKar
.
.
.
Download Telegram
تو دورهمی، مهران مدیری به مهمونش میگه کلاس اول دبستان پفک همکلاسیت رو دزدیدی، تماشاچی‌ها می‌خندن و دست می‌زنن!
از این قشنگتر نمیشه دیوونه‌خونه رو به تصویر کشید!
@aKardar
نه به او که نون رِه از نونوایی مِخریدِم و با انبر مِنداختِم تو کیسه و از خودمان دور مِگرفتِم مُبردِم خانه، مِشستِم و رو آتیش گرم مِکردِم، بعد بهش ژل مِمالیدِم و مِذاشتِم تو فریزر و بعد از چارده روز درش می‌آوردِم مِذاشتم تو ماکروفر و بعد با اکراه مُخوردمش،
نه به الان که یارو بچه خردو به بغل دم عابربانک با همو دستی که کار مَکنه و پول وردار بذار مُکنه، به بچه‌اش هم پفک مِده و دِماغ و دِهن و چشم بچگه ره پاک مکنه!
بِری چی ای‌جور ول کردن بعضیا؟
کرونا پسِ کله‌مایه ها، جان آق‌میرزاتان مراقب بشن!
@aKardar
.
از وقتی یادم میاد آلرژی داشتم، چه فصلی چه غیرفصلی. یه مدتی تو دبیرستان خیلی داغون بودم، طوری که سر کلاس اصلا چیزی از درس نمی‌فهمیدم ازبس فکر و ذکرم دنبال کنترل ترشحات چشم و دماغم بود! چند تا دکتر رفتم که یکیشون معروفترین پزشک تو زمینه این کوفت و زهرمارها بود. یه لیست از مواد حساسیت‌زا روی دستم تست کرد و گفت به هیچی حساسیت نداری. حالا مواد چی بود؟ موی خوک و برگ افرا و آب آووکادو و این چرندیات که اصلا تا آخر عمر باهاشون سر و کار نخواهم داشت.
همیشه حسرت خیلی چیزها به دلم بود. فکر کن یه مشهدی نتونه خربزه، توت و گوجه بادمجون بخوره! سرانجام یه بار امتحانی گفتیم سر صبحانه شیر نخورم، ببینم چی میشه و از اون روز حالم خوب شد! من به شیر حساسیت داشتم و اون دکتر پشم یال شیر رو تست کرده بود!
مدتها خوب بودم و در حد چهارتا فین در تابستون گذران زندگی می‌کردم، تا سه سال پیش که یکی از اتاق‌هامون رو رنگ کردیم و موکت نو انداختیم توش و حدس می‌زنم به همین دلیل، تا امروز، هر روز درگیر حساسیتم. اون‌قدر وضعم خراب میشه بعضی وقتها که تا صبح خوابم نمی‌بره از شدت چیز! شاید برم دماغم رو از رو لوله‌کشی کنم یا درشو گل بگیرم یا چوب پنبه استعمال کنم!
هر داروی سنتی و صنعتی و مخلوطی که فکرکنین تست کردم. با آنتی‌هیستامین دکونژستان شروع کردم و لوراتادین، سیتریزین، فکسوتد، آمپول و... حتی کارخونه‌های مختلفشون رو تست کردم، تا بالاخره لتیزن رو کشف کردم که تا حدودی می‌تونه نصف روز آرومم کنه.
هرچند امروز خوندم از علایم جدید کرونا، آبریزش و گرفتگی بینی هم هست و خب به سلامتی یه استرس دیگه هم به استرس‌های زندگی اضافه شد که حاضرم قربون صدقه این ترشحات برم ولی آلرژی داشته باشم!
اگر تجربه‌ای تو این زمینه دارین، خوشحال میشم نظر بدین تا بلکه دو دقیقه این دستمال رو بذارم کنار خودتون رو ببینم!
.
عکس: یکی از همسایه‌های روزنامه توت‌ درخت‌هاش رو می‌تکوند و تو کیسه می‌ذاشت جلوی در تا هرکی می‌خواد برداره.
.
.
.
https://t.me/exiran/25
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا باید ماکس بزنیم؟
تو دو دقیقه به طور خلاصه فواید ماکس زدن رو بررسی کردیم. پس شما هم بزنید تا قبل از این که کار به جاهای باریک بکشه.
با تشکر از عیال که اگر حمایتها، کمکهای بی دریغ و غرزدنهاش نبود، ضبط این برنامه ها میسر و مقدور نمی گشت.
🔞منتظر ویدئوی بعدی باشین، تازه لوکیشن مناسب گیر آوردم تو خونه.
کیفیت فیلم رو آوردم پایین که حجمش کم بشه. تو کانالم هم هست. اگه خوشتون اومد برای بقیه هم بفرستین تا اونا هم خوششون بیاد. اگه خوشتون نیومد هم چیزی نگین و خودخوری کنین، چون جنبه انتقاد ندارم!
🚫آب کمتر مصرف کنین، تو خونه بمونین و مراقب مهربونی، پنیک اتک و چیزهای دیگه تون باشین.
خوش باشین همیشه
@aKardar
‏مصاحبه ام با آقای مهندس جعفر شالچی، میلیاردر، کارآفرین و خیر مشهدی که دوران کودکی بسیار سختی داشته و پنجاه ساله تو دانمارک زندگی میکنه و تو کار ساخت و سازه.
ایشون علاوه بر بنیاد جهانی خیریه "حرکت انسانی"، پنج ساله طرحی بین المللی راه انداخته که اگه ثروتمندان دنیا فقط یک درصد از ثروتشون رو اضافه مالیات بدن، فقر جهانی ریشه کن میشه و تو این طرح تا حالا بیش از دویست میلیاردر جهان همراهش شدن.
مردی به شدت ساده، خاکی، مهربون، با لهجه شیرین دانمارکی و مشهدی که تا وقتی علی ناصری بهم معرفیش نکرده بود، نمی شناختمش.
یک ساعتی کنارش بودم و آخر هر جمله‌ای که می‌گفت بلند می‌گفتم: "آهان چه جالب" و تو دلم می‌گفتم: "تو رو خدا منو به فرزندخوندگی بپذیر، قول میدم بچه خوبی باشم، تو رو خدا"!
و در کنارش با آقای جواد نوروزی، مدیر شعبه مشهد بنیاد آشنا شدم که یک کوهنورد حرفه ایه و اورست رو فتح کرده.
پرونده نکات جالبی داره، لینکش رو میذارم اگه خواستین بخونین:
yun.ir/084fe4
.
@aKardar
‏معلوم شد خبر خوش گشایش اقتصادی چیه:
دانشمندان جوان کشورمان موفق به ساخت دستگاهی شدن که بدون نیاز به عمل جراحی، میشه مجاری ادرار رو گشایش کرد تا کلیه های مردم رو از اونجا بیرون کشید که راحت بتونیم برای گشایش زندگیمون بفروشیمشون!
.
@aKardar
آق کمال تنبیه می‌شود
یَگ اتفاقی هفته پیش افتاد که هنوز وقتی یادُم میه خنده‌ام می‌گیره. عیال مواظب همه‌چی هست ولی بعضی چیزا ره بیشتر از بعضی چیزای دگه دوست دره. یکیش مبل‌هامانه. یعنی بعضی وقتا اگه روش بشه مِگه رو زمین بیشینِم تا مبل‌ها خِراب نرن! فرش‌هامان هم خیلی دوست دره. تا چند سال بعد از ازدواج‌مان روی همه فرش‌ها روفرشی مِنداخت تا کثیف نشن! یا مثلا میز ناهارخوری خریده بودم، روش رومیزی انداخت. دلش رضا نداد، سفارش دادم شیشه هم انداختِم روی رومیزی. بازم آروم نشد و الان روی شیشه هم سفره مِندازه! یکی از چیزایی که خیلی دوست دره، از ای ظرف شیشه‌گی‌های درداره که درشان بد بازمِشه و خودش بهش مِگه ظرف عسل. یَگ روز سر صبحانه خواستُم در یکی‌شانه بازکنُم که از دستُم سُرخورد... عین فیلم‌ها شد، زمان واستاد و دیدُم ظرفه افتاد رو میز، بعد قل خورد رو صندلی، خوشحال بودُم... که زرتی افتاد رو سرامیک‌ها و توخ‌توخ رفت. اگه نخوام خالی ببندُم، تقریبا هزاروشیشصد تیکه رفت! در او لحظه فقط به ای فکر مکردُم که خدا کنه عیال صحنه ره ندیده بشه که اِنا حالا خوب رفت!
یعنی یَگ ثانیه از حادثه نگذشت و هنوز تیکه‌هاش رو هوا بودن که گفت: «آفرین!» خوشحال رفتُم که تشویقُم کرد که رگباره گیریفت: «در یه ظرف رو هم نمی‌تونی باز کنی و اسم خودتو گذاشتی مرد؟ احسنت و...» و دگه گوشام نِمشنُفت و داشتُم به ای فکر مکردُم که هفته پیش کارامه مکردُم که برام نسکافه آورد و زرتی سینی با دو تا لیوان نسکافه غلیظ و چسبناک خالی رفت رو دفتر و ماشین‌حساب و لپ‌تاپ و... و اولین کاری که کردُم گفتُم: «خودت کاریت نرفت؟ عیب نِدره، فدای سرت» و فوری دستمال آوردُم!
خلاصه جمله آخرشه شنیدُم که گفت: «میری یکی عین همین رو می‌خری، زدی دست ظرفم رو ناقص کردی» و تا یَگ هفته باهام قهر بود تا تِنستِم عین همو ظرف لعنتی ره پیداکنُم! ایم از ای.
@aKardar
شاره جان
سهراب محمدی
🎶 استاد «بخشی سهراب محمدی» هنرمند دوتارنواز مطرح استان ⁧خراسان شمالی،⁩ در سن ۸۰ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.

🎵 شاره‌جان با صدای او اثری ماندگار در
موسیقی کرمانجی است. این اجرا با تنظیم‌ مجتبی ابوالقاسم‌پور است.

❤️شاره جان نام معشوقه‌ای‌ست که داستان عشق او و معشوق جنگاورش در صفحات تاریخ گم شده است؛ دلیری که در بحبوحه حمله ازبک‌ها و ترکمن‌ها به سرحدات شمال خراسان، در حال مقابله بوده که خبردار می‌شود دشمن از راه دیگری خود را به برج زنگلانلو رسانده است؛ جایی که معشوقه‌اش، شاره در آنجا زندگی می‌کند و چشم به راه معشوقش مانده است.

ترجمه بخشی از ترانه شاره جان:
من که امروز غمگین و ناراحتم، ای جان، شاره جان
چشم و ابروت رو، ای جان، ببینم شاره جان
خودم رو از کجا، ای جان، به تو برسونم، شاره جان
زخم دل رو درمان کن
من همیشه اینجا نمی آیم، ای جان، شاره جان
این حرفها رو باور نمی کنم، ای جان، شاره جان
زخم دل رو درمان کن
امروز که گفتن یار رو دادن
تا به چشم نبینم، به حرف باور نمی کنم...
@aKardar
شخصیت‌شناسی بر اساس ماسک زدن
روزنامه خراسان | علیرضا کاردار
حتما شما هم با افرادی که درست ماسک نمی‌زنند برخورد دارید و از دست‌شان حرص می‌خورید. شاید هم خدای‌نکرده خودتان از همان دسته افراد هستید. امروز شخصیت افراد جامعه را براساس نوع ماسک زدن‌شان تحلیل می‌کنیم:
دماغ بیرون| بسیار مثبت‌اندیش؛ چون معتقدند ویروس کرونا بزرگ‌تر از سوراخ بینی است و از آن‌جا وارد بدن نمی‌شود!
دهان بیرون| خیلی اجتماعی؛چون با ماسک نمی‌توانند دایم صحبت کنند و مجبورند ماسک را بالا بدهند تا مبادا دیگران فکر کنند این‌ها اهل تعامل اجتماعی نیستند!
زیر گردن| مقداری حواس‌پرت؛ چون کرونا را با بیماری اوریون اشتباه گرفته و فکر می‌کنند این ویروس روی گلو تاثیر می‌گذارد!
چشم درون| خیلی حساس؛ از ترس این که ویروس علاوه بر دهان و بینی، از چشم‌هایشان وارد بدن نشود، چشم‌ها را هم توی ماسک می‌گذارند. اگر ماسک بزرگ‌تر داشته باشند، شاید گوش‌هایشان را هم داخل آن ببرند!
گوش آویزون| کمی فراموشکار؛یادشان می‌رود دوتا کش ماسک را پشت گوش بیندازند و فقط یکی را پشت گوش می‌اندازند!
آینه آویزون| تا حدودی تجملاتی؛ می‌خواهند به همه نشان دهند که ماسک دارند برای همین آن را از آینه ماشین یا دسته موتورشان آویزان می‌کنند تا پز بدهند!
توی جیب یا خانه| بسیار محتاط؛ چون نمی‌خواهند به هیچ قیمتی ماسک‌شان کثیف شود و اصلا ازش استفاده نمی‌کنند!
@aKardar
داستان فصل بعدی «دل» لو رفت!
علیرضا کاردار
مدتی است بازار سریال‌های شبکه نمایش خانگی داغ است، به‌حدی که هر از گاهی یک چیزی را می‌سوزاند. یا تهیه‌کننده و کارگردان را، یا بازیگران را و در بیشتر مواقع بینندگان را. البته سوختن بینندگان از نوع دیگری است، این طوری که چرا راضی شده‌اند برای خریدن این سریال پول‌شان را دور بریزند! همان‌طور که دیدیم آقای سعید راد بازیگر سریال دل، در مصاحبه‌ای از خجالت آقای منوچهر هادی درآمد و دل را شست و روی بند پهن کرد. آقای هادی هم در صفحه‌اش از او دلجویی کرد و خانم یکتا ناصر هم در کامنت‌ها سعی کرد دل همسرش را به دست بیاورد. به هرحال این سریال تمام شد و دل‌ ما هم که خنک شده بود، تصمیم گرفتیم طرح فیلم نامه فصل‌های بعدی این سریال را بنویسیم تا مبادا داغ این اثر فاخر به به دل‌مان بماند.
رستا و آرش به همدیگر رسیده‌اند ولی تا ازدواج کنند حدود 120 قسمت فرصت داریم که آرش با کراوات و بنزش در شهر بگردد و هی «رستا رستا» کند و رستا هم بغض کند، زیرلبی چیزی بگوید و زور بزند اشکش دربیاید، در حالی که صندلی کناری آرش نشسته. در فصل قبل دیدیم آن بلا سر آوا آمد ولی چون بازیگرش همسر کارگردان است، به این راحتی‌ها از سریال حذف نمی‌شود. پس می‌بینیم به علت اختلالات عصبی در بیمارستان روانی بستری شده و باید 35 دقیقه از هر قسمت او را ببینیم که با سر و وضع آراسته در تیمارستان نشسته و ناخنش را می‌جود. نکیسا هم که به دلیل پرتاب غیرموفقیت‌آمیزش حالش بد شده، می‌بینیم زیر خروارها دستگاه درحال تنفس مصنوعی است و هی یک چشمی اخم می‌کند و پلکش می‌پرد و صدای بوق دستگاهش کم و زیاد می‌شود. از آن طرف خسروخان برای حفظ آمادگی جسمانی در باشگاه رزمی ثبت‌نام کرده و اتابک سپنتا هم مشغول منت‌کشی از همسرش و پدر همسرش است. در این بین ناهیدخانم که از یک طرف دخترش خل شده و از طرف دیگر دختر شوهرش دارد ازدواج می‌کند، نمی‌داند ناراحت باشد یا خوشحال و چون به‌خاطر بوتاکس صورتش نمی‌شود حالتش را فهمید، در هر قسمت یک ربع آه می‌کشد تا خودمان حالش را حدس بزنیم. از طرف دیگر، فاراب شوهر سابق مرسده که به قید وثیقه از زندان آزاد شده، طی یک عملیات محیرالعقول شامل شکستن در زندان، فرار می‌کند و به سراغ همسر سابقش می‌رود که در این هنگام می‌بیند رابی از آلمان برگشته...
لطفا ادامه این سریال جذاب را در فصل سیزدهم به بعد دنبال کنید.
@aKardar
اگه میتونی بیا بگیر... ها... نه پات از خط قرمز ما نباید رد بشه... یک کم دیگه...
قاه‌قاه‌قاه
آق کمال نان می خرد
مردهای فامیل ما خانوادگی یَگ خصلتی درن که زن‌های فامیل ازش به عذابن. یعنی فقط ما مردها جنتیکی ای‌جورِم. اویم ای که همه‌مان دچار فوبیای «خود نون کم‌بینی» هستِم! یعنی دایم از ای مِترسِم که شاید نون کم بیارِم. جوریه که اگه یَگ کشوی فریزر خانه‌مان تا خِرتناق پر از نون نِبشه، شب خواب‌مان نِمبره.
مثلا شب درُم برمگردُم خانه، سر راه می‌بینُم نونوایی که هر روز غلغله بوده، الان خلوته. اصلا ناخودآگاه خود ماشین جلوی نونوایی وایمسته و مرُم پنج تا نون مخرُم! حالا ممکنه دیروز نیم ساعت تو صف واستاده بودُم و 10تا نون خریده باشُم ها، ولی نونوایی خلوت ما ره وسوسه مکنه. یا مثلا عیال گفته سر راه بری شام یَگ دانه نون بخرُم، بعد مرُم تو صف و چون 10دقیقه وایمستُم، حیفُم میه یکی بخرُم. پنج تا مخرُم و چهارتاشه مبرُم خانه آقای دکتر اینا، خُسرُم که طبقه پایین هستن و یواشکی تحویل مدُم که عیال نفهمه! آقام یَگ مرحله از مو بالاتره، ای‌جوریه که هروقت بری خودشان نون مخره، بری بقیه هم مِخره. نشستِم تو خانه مبینِم زنگ در مخوره و آقام از پشت آیفون مِگه بیا نوناته بیگیر. حالا از ای‌بر عیال روش نِمشه چیزی بگه و با خوشحالی مِگه «به‌به نون تازه، مرسی آقاجون» از اوبر اخماش بری مویه که اینا ره خودت باید جا بدی تو فریزر. ای که چیزی نیست، آقاجانُم، یعنی بابای بابام یَگ مرحله بالاتره. به ای صورت که حرص مِزنه مبادا یَگ وقتی نون کم بیاد و از گشنگی بمیرِم! مثلا او زمانا که کرونا نبود و قیمت‌ها هم ای‌جوری نبود، مرفتِم رستوران‌های طرقبه شاندیز چلوکباب سفارش مدادم. بعد مثلا یَگ پلاستیک نون میاورد، آقاجانُم لب به غذا نِمزد و نمذاشت ماها هم شروع کنِم تا گارسون یَگ سینی نون برامان بیاره و خیالش راحت بره که نون به اندازه کافی هست و بعد غذا بخورِم! بعدش هم وقتی نونای اضافی ره حساب مکردم به هرکی یَگ بسته مداد که ببره خانه‌اش که یَگ وقتی نون کم نیاره!
الان جوری شده که عیال از بس به حروم شدن نون حساسه، خودش وظیفه خرید نون ره به عهده گیریفته و اگر یَگ زمانی نتِنست، به مو ای‌جوری پیام میده: «لطفا سر راه یک عدد نان، یک دانه، فقط یکی، به انگلیسی وان برد، انگشتم رو نگاه کن، یک دونه، نون بخر»! ایم از ای.
@aKardar
Forwarded from آکادمی سازهای کوبه‌ای (𝑨𝒎𝒊𝒓𝒓𝒆𝒛𝒂 𝑲𝒂𝒓𝒅𝒂𝒓 𝑻𝒆𝒉𝒓𝒂𝒏)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ببار ای بارون ببار...
آواز محلی، مقام درنه(درنا)
شعر: علی معلم دامغانی

از آلبوم شب، سکوت، کویر

اثر ماندگاری از استاد #محمدرضا_شجریان و استاد #کیهان_کلهر

تنبک تصویری: امیررضا کاردار طهران
@PercussionAcademy
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دل تنگ شجریان
سالها‌ بود تصنیف «دل تنگ» استاد رو نشنیده بودم که امروز جایی شنیدم و دلم پرکشید. چند تا عکس گذاشتم روی این آهنگ و پستش می‌کنم تا حال و هوامون شجریانی بشه. جاش خالیه...
@aKardar
Alireza Asar Bot Ha [BibakMusic.com]
Alireza Asar [BibakMusic.com]
آهنگ بت‌ها، خواننده: علیرضا عصار، ترانه‌سرا: روزبه بمانی
.
با سختی بت‌ها چه بايد کرد
با اين تشتت‌ها چه بايد کرد
گيرم تفاوت‌ها نمايان شد
با بی‌تفاوت‌ها چه بايد کرد
با مردمی که سيل را هر سال
بر گردن قسمت می‌اندازند
دنيايشان را می‌دهند اما
قبل از دعا يک سد نمی‌سازند
ما مردمانی عاشق کوروش
ما قوم در تاريخ جا مانده
جداً کدام از ما فقط يک بار
يک خط از آن تاريخ را خوانده
تا فخرمان فرهنگ ديروز است
انکار هر يک درد تسکين است
بايد پذيرفت اين حقيقت را
امروز ما فرهنگمان اين است
تا زخم را گردن نمی‌گيريم
اين دردهای کهنه پابرجاست
ما بيشتر دنبال توجيهيم
اين فرق ما با مردم دنياست
جداً اگر ما فخر دنياييم
از مردم دنيا چه بايد گفت
من می‌پذيرم سخت بدبينم
تو جای من از ما چه بايد گفت
@aKardar
Coronavirus-ABookForChildren.pdf
3.2 MB
کتاب الکترونیک «ویروس کرونا و پرسش‌ها و نگرانی‌های من»
اثر «الیزابت جِنِر، کِیت ویلسون، نیا رابرتس» با تصویرگری «اَکسِل شِفلِر»
برای برطرف کردن دغدغه‌های ذهنی کودکان به کمکِ والدین آمده است.
@aKardar
وضعیت اونایی که یهو می‌فهمن ماه رمضون شده!
@aKardar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🖤اجرای خاطره‌انگیز نوایی توسط مرحوم استاد عثمان محمدپرست
زمانی که تلویزیون هنوز قابل دیدن بود
@aKardar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امیرالمومنین امام علی علیه السلام:

((خداوند به ما امر كرده است كه به زن‌ها تعرض نكنیم؛ حتی اگر كافر باشند. پس چگونه می‌شود به زنی که مسلمان است تعرض كرد؟))

📚تاریخ طبری(چاپ بیروت) جلد ۳– صفحه ۵۴۴

#امام_علی #حکومت

@saqaleyn
Sobhe Azadi
Alireza Ghorbani
❤️الا ای صبحِ آزادی...

با صدای علیرضا قربانی
آهنگ از مهیار علیزاده
شعر از هوشنگ ابتهاج

من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشمِ روشن‌بین که خورشیدی عجب زادم

ز هر چاکِ گریبانم چراغی تازه می‌تابد
که در پیراهنِ خود آذرخش‌آسا درافتادم

چو از هر ذره‌ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتشِ دوران که خواهد داد بر بادم

تنم افتاده خونین زیرِ این آوارِ شب، اما
دری زین دخمه سوی خانه‌ی خورشید بگشادم

الا ای صبحِ آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب‌های ناباور منت آواز می‌دادم

در آن دوری و بدحالی نبودم از رُخت خالی
به دل می‌دیدمت وز جان سلامت می‌فرستادم

سزد کز خونِ من نقشی بر آرد لعلِ پیروزت
که من بر دُرجِ دل مُهری به جز مِهرِ تو ننهادم

به جز دامِ سرِ زلفت که آرامِ دلِ سایه است
به بندی تن نخواهد داد هرگز جانِ آزادم

@aKardar
شاره جان
سهراب محمدی
🎶 استاد «بخشی سهراب محمدی» هنرمند دوتارنواز مطرح استان ⁧خراسان شمالی،⁩ در سن ۸۰ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.

🎵 شاره‌جان با صدای او اثری ماندگار در
موسیقی کرمانجی است. این اجرا با تنظیم‌ مجتبی ابوالقاسم‌پور است.

❤️شاره جان نام معشوقه‌ای‌ست که داستان عشق او و معشوق جنگاورش در صفحات تاریخ گم شده است؛ دلیری که در بحبوحه حمله ازبک‌ها و ترکمن‌ها به سرحدات شمال خراسان، در حال مقابله بوده که خبردار می‌شود دشمن از راه دیگری خود را به برج زنگلانلو رسانده است؛ جایی که معشوقه‌اش، شاره در آنجا زندگی می‌کند و چشم به راه معشوقش مانده است.

ترجمه بخشی از ترانه شاره جان:
من که امروز غمگین و ناراحتم، ای جان، شاره جان
چشم و ابروت رو، ای جان، ببینم شاره جان
خودم رو از کجا، ای جان، به تو برسونم، شاره جان
زخم دل رو درمان کن
من همیشه اینجا نمی آیم، ای جان، شاره جان
این حرفها رو باور نمی کنم، ای جان، شاره جان
زخم دل رو درمان کن
امروز که گفتن یار رو دادن
تا به چشم نبینم، به حرف باور نمی کنم...
@aKardar