کارزار محمودعباس علیه طرح آمریکایی
همزمان با آغاز به کارِ "کارگاه اقتصادی" در منامه پایتخت بحرین، دولت خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس کارزار تبلیغاتی شدیدی را علیه آن و به طور کلی علیه آنچه "معاملۀ قرن" یا طرح صلح ترامپ مینامند، به راه انداخته است.
عباس بر این باور است که طرح صلح ترامپ آرمان فلسطینیها برای تأسیس یک کشور مستقل در تمامی سرزمینهای اشغالی سال 1967 را نادیده میگیرد و کاملاً به سود اسرائیل است.
گر چه تدوین کنندگان طرح صلح از جمله جارد کوشنر و جیسون گرینبلات، طرح خود را "منصفانه" میدانند، اما روشن است که طرح آنها هر چه که باشد، با رؤیای عباس فاصلۀ معناداری دارد. بنابراین، عباس هر چند که هنوز از مفاد طرح اطلاع ندارد اما میتوان مخالفت و بخصوص نگرانی او از طرح صلح آمریکایی را موجه دانست.
با این حال، نوع مخالفت دولت خودگران با طرح صلح ترامپ ممکن است ناخواسته، نتیجۀ عکس دهد و از قضا زمینه را برای حمایت مردم عادی فلسطین از آن، فراهم آورد. در واقع، مخالفت دولت خودگردان با طرح ترامپ بر نوعی اغراق در بارۀ مفاد آن استوار است به گونهای که پنداری این طرح دقیقاً مطابق میل شهرکنشینان یهودی و افراطیترین طیفهای سیاسی در اسرائیل تدوین شده است.
واضح است که معاملۀ قرن به هر اندازه هم که نامتوازن و ناعادلانه باشد، به اندازهای که مقامهای دولت خودگردان وصف میکنند، مفتضح نخواهد بود. بنابراین، در روز رونمایی از بخش سیاسی طرح، اگر تودههای فلسطینی آن را در حدی که دولت خودگران معرفی کرده است، وخیم نبینند، به دلیل شکاف بین انتظارات منفی و واقعیت طرح، از نقطه نظر روانی به آن تمایل پیدا کنند.
به هر حال، هر پدیدهای در صورت واقعی آن باید مورد نقد و بررسی و رد یا قبول قرار گیرد؛ در غیر این صورت، تبعات ناخواستهاش گریبانگیر خواهد شد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
همزمان با آغاز به کارِ "کارگاه اقتصادی" در منامه پایتخت بحرین، دولت خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس کارزار تبلیغاتی شدیدی را علیه آن و به طور کلی علیه آنچه "معاملۀ قرن" یا طرح صلح ترامپ مینامند، به راه انداخته است.
عباس بر این باور است که طرح صلح ترامپ آرمان فلسطینیها برای تأسیس یک کشور مستقل در تمامی سرزمینهای اشغالی سال 1967 را نادیده میگیرد و کاملاً به سود اسرائیل است.
گر چه تدوین کنندگان طرح صلح از جمله جارد کوشنر و جیسون گرینبلات، طرح خود را "منصفانه" میدانند، اما روشن است که طرح آنها هر چه که باشد، با رؤیای عباس فاصلۀ معناداری دارد. بنابراین، عباس هر چند که هنوز از مفاد طرح اطلاع ندارد اما میتوان مخالفت و بخصوص نگرانی او از طرح صلح آمریکایی را موجه دانست.
با این حال، نوع مخالفت دولت خودگران با طرح صلح ترامپ ممکن است ناخواسته، نتیجۀ عکس دهد و از قضا زمینه را برای حمایت مردم عادی فلسطین از آن، فراهم آورد. در واقع، مخالفت دولت خودگردان با طرح ترامپ بر نوعی اغراق در بارۀ مفاد آن استوار است به گونهای که پنداری این طرح دقیقاً مطابق میل شهرکنشینان یهودی و افراطیترین طیفهای سیاسی در اسرائیل تدوین شده است.
واضح است که معاملۀ قرن به هر اندازه هم که نامتوازن و ناعادلانه باشد، به اندازهای که مقامهای دولت خودگردان وصف میکنند، مفتضح نخواهد بود. بنابراین، در روز رونمایی از بخش سیاسی طرح، اگر تودههای فلسطینی آن را در حدی که دولت خودگران معرفی کرده است، وخیم نبینند، به دلیل شکاف بین انتظارات منفی و واقعیت طرح، از نقطه نظر روانی به آن تمایل پیدا کنند.
به هر حال، هر پدیدهای در صورت واقعی آن باید مورد نقد و بررسی و رد یا قبول قرار گیرد؛ در غیر این صورت، تبعات ناخواستهاش گریبانگیر خواهد شد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
این مرد 46 ساله محمد قدیسی از روستای دیر قدیس در مرکز کرانۀ باختری است. او 55 روز پیش به اتهام تجاوز به دختر دانشآموز هفت سالهای از شهرکنشینان یهودی دستگیر و زندانی شد. در طول بازداشت او، رهبران احزاب افراطی مانند ایزرائیل بیتینو و اتحاد راستگرا با تکیه بر هویت عرب او، تهاجم تبلیغاتی نفرت آوری را علیه اش آغاز کردند و خواستار اعدامش شدند آن هم در حالی که حکم اعدام در اسرائیل لغو شده است! اکنون دادگاه نظامی محمد قدیسی را به دلیل نبود شواهد کافی برای اثبات ادعای دختر بچۀ یهودی از زندان آزادکرده و اتهام علیه او را پس گرفته است. وکیل محمد قدیسی اتهام علیه او را با ماجرای دریفوس مقایسه کرده است.
حالا افراطیونی تا این اندازه بیانصاف و وقیح که در سرتاسر کرانۀ باختری اشغالی لانه کرده و به هیچ قیمتی هم نمیخواهند آنجا را ترک کنند، از انسانیت چه بهرهای بردهاند؟
@ahmadzeidabad
حالا افراطیونی تا این اندازه بیانصاف و وقیح که در سرتاسر کرانۀ باختری اشغالی لانه کرده و به هیچ قیمتی هم نمیخواهند آنجا را ترک کنند، از انسانیت چه بهرهای بردهاند؟
@ahmadzeidabad
تلاش نتانیاهو برای لغو تجدید انتخابات پارلمانی
بنیامین نتانیاهو از رئیس مجلس اسرائیل درخواست کرده است که برای لغو تجدید انتخابات پارلمانی، راهی پیدا کند.
ظاهراً نتانیاهو پی برده است که در انتخابات پیش رو، حزب لیکود در بهترین وضعیت، نتیجۀ انتخابات گذشته را تکرار میکند و این بدان معناست که او باز هم برای تشکیل دولت با بنبست روبرو خواهد شد.
از این رو، نتانیاهو تجدید انتخابات را "اتلاف وقت" و شاید هم زمینهای برای کاهش کرسیهای حزب لیکود میداند و از همین رو در صدد جلوگیری از آن برآمده است.
گویا اگر 80 نمایندۀ پارلمان منحل شدۀ کنونی، به لغو تجدید انتخابات رأی دهند، انحلال پارلمان، کن لم یکن و تجدید انتخابات منتفی خواهد شد.
برای کسب 80 رأی مثبت، حمایت حزب آبی - سفید به رهبری بنی گانتز از برنامۀ نتانیاهو مورد نیاز است. نتانیاهو به منظور ترغیب گانتز و همکارانش به حمایت از این برنامه، پیشنهاد کرده است که پست نخست وزیری در چهار سال آینده بین او و گانتز گردشی شود به طوری که هر کدام به مدت دو سال نخست وزیر شوند.
حزب آبی - سفید این پیشنهاد را رد کرده و تنها راه تشکیل دولت ائتلافی را کنارهگیری نتانیاهو از رهبری حزب لیکود دانسته است.
واقعیت این است که نتانیاهو در ماههای اخیر انعطاف بسیاری از خود برای ائتلاف با سایر احزاب سیاسی اسرائیل از جمله حزب چپگرای کارگر و حتی بنا به قولی ائتلاف با احزاب عربی از خود نشان داده است. هر چند که گفته میشود همۀ این انعطافها به منظور حفظ موقعیت شخصی او در صحنۀ سیاسی اسرائیل است؛ اما این خود نشانۀ واضحی از بیاعتنایی قلبی او به تشکیل دولتی تماماً راستگراست. به هر حال، چنانچه نتانیاهو به جد به این باور رسیده باشد که تجدید انتخابات پارلمانی گرهی از کار فروبستۀ او نمیگشاید، ای بسا هم اکنون تن به فرمولی دهد که پس از انتخابات مجدد، مجبور به تن دادن به آن خواهد شد.
آن فرمول هم چیزی جز گذشتن از خیر نخست وزیری نیست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بنیامین نتانیاهو از رئیس مجلس اسرائیل درخواست کرده است که برای لغو تجدید انتخابات پارلمانی، راهی پیدا کند.
ظاهراً نتانیاهو پی برده است که در انتخابات پیش رو، حزب لیکود در بهترین وضعیت، نتیجۀ انتخابات گذشته را تکرار میکند و این بدان معناست که او باز هم برای تشکیل دولت با بنبست روبرو خواهد شد.
از این رو، نتانیاهو تجدید انتخابات را "اتلاف وقت" و شاید هم زمینهای برای کاهش کرسیهای حزب لیکود میداند و از همین رو در صدد جلوگیری از آن برآمده است.
گویا اگر 80 نمایندۀ پارلمان منحل شدۀ کنونی، به لغو تجدید انتخابات رأی دهند، انحلال پارلمان، کن لم یکن و تجدید انتخابات منتفی خواهد شد.
برای کسب 80 رأی مثبت، حمایت حزب آبی - سفید به رهبری بنی گانتز از برنامۀ نتانیاهو مورد نیاز است. نتانیاهو به منظور ترغیب گانتز و همکارانش به حمایت از این برنامه، پیشنهاد کرده است که پست نخست وزیری در چهار سال آینده بین او و گانتز گردشی شود به طوری که هر کدام به مدت دو سال نخست وزیر شوند.
حزب آبی - سفید این پیشنهاد را رد کرده و تنها راه تشکیل دولت ائتلافی را کنارهگیری نتانیاهو از رهبری حزب لیکود دانسته است.
واقعیت این است که نتانیاهو در ماههای اخیر انعطاف بسیاری از خود برای ائتلاف با سایر احزاب سیاسی اسرائیل از جمله حزب چپگرای کارگر و حتی بنا به قولی ائتلاف با احزاب عربی از خود نشان داده است. هر چند که گفته میشود همۀ این انعطافها به منظور حفظ موقعیت شخصی او در صحنۀ سیاسی اسرائیل است؛ اما این خود نشانۀ واضحی از بیاعتنایی قلبی او به تشکیل دولتی تماماً راستگراست. به هر حال، چنانچه نتانیاهو به جد به این باور رسیده باشد که تجدید انتخابات پارلمانی گرهی از کار فروبستۀ او نمیگشاید، ای بسا هم اکنون تن به فرمولی دهد که پس از انتخابات مجدد، مجبور به تن دادن به آن خواهد شد.
آن فرمول هم چیزی جز گذشتن از خیر نخست وزیری نیست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
قطار منامه!
کارگاه اقتصادی منامه به پایان رسید. بسیاری از ناظران سیاسی آن را حرکتی محکوم به شکست میدانند. اما چه خوب و چه بد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، با این کارگاه دو روزه، قطار عملیاتی شدن "معاملۀ قرن" که حالا دیگر کوشنر عنوان "فرصت قرن" را برای آن مناسبتتر میداند، عملاً به راه افتاد.
وزیر خارجۀ بحرین، کارگاه منامه را با سفر تاریخی انور سادات رئیس جمهور فقید مصر به بیتالمقدس در 41 سال پیش مقایسه کرده است، سفری که قواعد بازی منازعۀ خاورمیانه را به طور پایهای تغییر داد.
سازمان آزادیبخش فلسطین در آن زمان دیدار سادات از اسرائیل را خیانت و خنجر زدن به پشت جنبش فلسطین دانست، اما نه فقط نتوانست مانع آن شود بلکه به تدریح با پیامدهای آن کنار آمد.
اینک نیز به نطر نمیرسد که ساف توانایی توقف قطار منامه را داشته باشد. کشورهای عرب به نظرم یکی پس از دیگری، در ایستگاههای مخصوص به خود سوار این قطار خواهند شد و ساف نیز "طوعاً او کرهاً" آخرین مسافر آن خواهد بود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
کارگاه اقتصادی منامه به پایان رسید. بسیاری از ناظران سیاسی آن را حرکتی محکوم به شکست میدانند. اما چه خوب و چه بد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، با این کارگاه دو روزه، قطار عملیاتی شدن "معاملۀ قرن" که حالا دیگر کوشنر عنوان "فرصت قرن" را برای آن مناسبتتر میداند، عملاً به راه افتاد.
وزیر خارجۀ بحرین، کارگاه منامه را با سفر تاریخی انور سادات رئیس جمهور فقید مصر به بیتالمقدس در 41 سال پیش مقایسه کرده است، سفری که قواعد بازی منازعۀ خاورمیانه را به طور پایهای تغییر داد.
سازمان آزادیبخش فلسطین در آن زمان دیدار سادات از اسرائیل را خیانت و خنجر زدن به پشت جنبش فلسطین دانست، اما نه فقط نتوانست مانع آن شود بلکه به تدریح با پیامدهای آن کنار آمد.
اینک نیز به نطر نمیرسد که ساف توانایی توقف قطار منامه را داشته باشد. کشورهای عرب به نظرم یکی پس از دیگری، در ایستگاههای مخصوص به خود سوار این قطار خواهند شد و ساف نیز "طوعاً او کرهاً" آخرین مسافر آن خواهد بود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
تحریم ظریف!
آمریکاییها میگویند هدفشان از اعمال تحریمها، کشاندن مقامهای جمهوری اسلامی به پشت میز مذاکره به منظور دستیابی به توافقی با تعهداتی بسیار فراتر از برجام است. ایرانیها هم میپرسند؛ اگر پای چنین هدفی در میان است پس چرا قرار است محمد جواد ظریف رئیس دستگاه دیپلماسی ایران مورد تحریم قرار گیرد؟
آمریکاییها تاکنون به این پرسش پاسخی ندادهاند؛ اما نیتشان روشن است: هر گاه ایران آمادگی رسمی خود را برای مذاکره اعلام کرد، کاخ سفید نیز به عنوان "یک امتیاز به طرف ایرانی" نام ظریف را از فهرست تحریمها خط خواهد زد!
به هر حال، امتیازاتی که آمریکا علاقمند است در مقابل اعلام آمادگی ایران برای مذاکره به طرف مقابل دهد، در همین حدود است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
آمریکاییها میگویند هدفشان از اعمال تحریمها، کشاندن مقامهای جمهوری اسلامی به پشت میز مذاکره به منظور دستیابی به توافقی با تعهداتی بسیار فراتر از برجام است. ایرانیها هم میپرسند؛ اگر پای چنین هدفی در میان است پس چرا قرار است محمد جواد ظریف رئیس دستگاه دیپلماسی ایران مورد تحریم قرار گیرد؟
آمریکاییها تاکنون به این پرسش پاسخی ندادهاند؛ اما نیتشان روشن است: هر گاه ایران آمادگی رسمی خود را برای مذاکره اعلام کرد، کاخ سفید نیز به عنوان "یک امتیاز به طرف ایرانی" نام ظریف را از فهرست تحریمها خط خواهد زد!
به هر حال، امتیازاتی که آمریکا علاقمند است در مقابل اعلام آمادگی ایران برای مذاکره به طرف مقابل دهد، در همین حدود است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
ملاک صحت و سقم استراتژی!
در این دنیای ما، حرف حق و عادلانه یک چیز است و استراتژی درست چیز دیگر! چه بسیار امور حق و عادلانهای که بر اثر استراتژی اشتباه تباه شدهاند. سخن حق ابتنایش بر وجدان اخلاقی و گفتنش سهل و آسان است حتی اگر هزینۀ سنگینی در پی داشته باشد. استراتژی اما درستیاش مشروط به نتیجهبخش بودن آن است. به عبارت دیگر، صحت و سقماش در عمل عیان میشود.
این تفاوت اگر دریافته نشود، مصیبت زاست! همیشه باید به خاطر داشت که آنکه حرف درست و حقی را عریان به زبان میآورد، لزوماً استراتژی درستی را دنبال نمیکند مگر آنکه اساساً پروژۀ خود را در حوزۀ اخلاق شخصی تعریف کرده باشد. سیاست اما پروژهای عمومی است و مستلزم استراتژی و چنانچه به نتیجۀ از پیش تعریف و تعیین شده نرسد و در عمل ناکام بماند، پس اشتباه بوده است حتی اگر در جهت آن ایثار و فداکاری بسیار شده باشد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
در این دنیای ما، حرف حق و عادلانه یک چیز است و استراتژی درست چیز دیگر! چه بسیار امور حق و عادلانهای که بر اثر استراتژی اشتباه تباه شدهاند. سخن حق ابتنایش بر وجدان اخلاقی و گفتنش سهل و آسان است حتی اگر هزینۀ سنگینی در پی داشته باشد. استراتژی اما درستیاش مشروط به نتیجهبخش بودن آن است. به عبارت دیگر، صحت و سقماش در عمل عیان میشود.
این تفاوت اگر دریافته نشود، مصیبت زاست! همیشه باید به خاطر داشت که آنکه حرف درست و حقی را عریان به زبان میآورد، لزوماً استراتژی درستی را دنبال نمیکند مگر آنکه اساساً پروژۀ خود را در حوزۀ اخلاق شخصی تعریف کرده باشد. سیاست اما پروژهای عمومی است و مستلزم استراتژی و چنانچه به نتیجۀ از پیش تعریف و تعیین شده نرسد و در عمل ناکام بماند، پس اشتباه بوده است حتی اگر در جهت آن ایثار و فداکاری بسیار شده باشد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
مذاکرات شینزو و دونالد در اوزاکا!!
مخاطبان این کانال سلیقۀ خودشان را دارند و من هم سلیقۀ خودم را! طنزی نوشتم به عنوان "نظرسنجی" و گمان کردم که به اصطلاحِ جوانهای این روزگار "میترکونه!" اما مورد کم توجهی قرار گرفت! در مقابل، "مذاکرات شینزو- ظریف در فرودگاه" که تصور میکردم چندان به آن اعتناء نشود، مورد استقبال گستردهای قرار گرفت. حالا که مخاطبان محترم امور "شنودی" را بیشتر میپسندند، من هم مذاکرات شنیزو آبه با دونالد ترامپ در جریان کنفرانس گروه 20 در اوزاکای ژاپن را پیشاپیش، قبل از آنکه اصلاً با هم روبرو شوند، محرمانه گوش کردم و نتیجهاش این شد:
ترامپ: در تهران اوضاع چطور پیش رفت؟
شینزو: همون چیزی که رسانهها گزارش دادن!
ترامپ: رسانهها که هر کدوم یه چیزِ متفاوتی گزارش دادن! منظورت کدوماست؟
شینزو: من که نخواندم! منظورم اینه که همون چیزهایی بود که ربع ساعت بعد از مذاکره تلفنی بهت اطلاع دادم!
ترامپ: یعنی چیزی بیشتر از اون نبود؟
شینزو: نه نبود، اگه بود که تلفنی بهت میگفتم.
ترامپ: گفتم شاید مراقب شنودها بودی و همه چیز را نگفتی! حالا از این حرفا بگذریم. تو چرا نامۀ مرا گذاشتی اونجات؟
شینزو: مگه تو به من نامه داده بودی؟
ترامپ: نه، من که حوصلۀ نامه نوشتن ندارم، فقط توئیت میکنم؟
شینزو: پس منظورت کدوم نامه هست؟
ترامپ: آخه یک نامهای بود که رسانههای ایران عکسشو نشون دادن که گذاشته بودی اوجات و بعد گفتن نامۀ من بوده!
شینزو: نه بابا! اون یه داستانی داره که حالا بعداً بهت میگم!
ترامپ: مگه اینم تحریم ایرانه که من بخوام به خاطرش صبر کنم؟ یا همین حالا میگی یا من میرم توئیت میکنم که شینزو متحد ما نیست و پنهانکاری میکنه!
شینزو: نه! دست نگه دار! می گم الان! راستش تو راه که میرفتم یکی از کارمندای سفارتمون در تهران متنی را دستم داد و گفت که مراقب حرفام باشم چون دقیق شنود میشه!
ترامپ: حالا چی رو شنود کرده بودن؟
شینزو: راستشو بخوای تو فرودگاه وقتی ظریف اومد سراغم، من یه چیزای بهش گفتم که بعد مو به مو توی یه کانال تلگرامی نوشته شده بود!
ترامپ: یعنی تکنولوژیشون به این حد رسیده؟
شینزو: من که جا خوردم! حالا این بحثها رو ول کن! تو میخوای با این کیم جونگ اون بالاخره چه کار کنی؟
ترامپ: پسر نازنینیه! عاشقشم! حالا هر وقت سلاحهای اتمیشه نابود کرد یه کاری براش میکنم. چه عجلهای؟
شینزو: در مورد ایران نرمشی، انعطافی، چیزی هست که پیغومشِ ببرم تهرون؟ آخه درسته میگن اونجا خیلی گرونیه ولی با صد ین میشه چند صد تا اسکناس سبز گرفت و هر چی دوست داشته باشی باهاش خرید!
ترامپ: عجب! پس معلوم میشه خیلی بهت خوش گذشته! ناوگان ما اینجا از امنیت تو حمایت کنه و بعد تو به بهانۀ مأموریت از طرف من، برای خودت بری پی کاسبی؟ سهم آمریکا را اگر ندی همین فردا ولت میکنم به حال خود تا این پسره اون با سلاحهای اتمیش تهدیدت کنه!
شینزو: نه! نگران نباش! سهم شما محفوظه! میگم حالا که پای امنیت ما به میون اومد نظرت در بارۀ حمله به نفتکشها در خلیج فارس چیه؟ حمایتی؟ چیزی؟
ترامپ: اون مسئلۀ من نیست! خودتون میدونید و چینیها و کرهایها و هندیها! مگه من از اونجا نفت میبرم؟
شینزو: فلسطینیها هم زنگ زدن به من گلایه داشتن از این طرح صلحت! این حالا معلوم میشه چیه؟
ترامپ: اونو واگذاشتم به جارد! راستش این الفبچه همون روزی که پا گذاشتم به کاخ سفید، پاشو کرد تو یه کفش که یا پروندۀ اسرائیل و فلسطینیها را میسپری به من یا اینکه منم ایوانکا را طلاق میدم! منم پیش خود گفتم؛ گور بابای خاورمیانه! حیفه دخترِ به این خوشگلی تو این سن مطلقه بشه!
شینزو: حالا نمیشه پیغومی پسغومی برا ایرانیا داشته باشی؟ خداوکیلی اونجا با صد ین میشه پادشاهی کرد!
ترامپ: اینجوری که تو میگی بهتره خودم قید رئیس جمهوری را بزنم و برم اونجا با دلار خرید کنم. این که سودش از ریاست جمهوری آمریکا بیشتره! خودم را اسیر برنی دیوانه و بایدن خرفت کنم برای چندرغاز حقوق ریاست جمهوری؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
مخاطبان این کانال سلیقۀ خودشان را دارند و من هم سلیقۀ خودم را! طنزی نوشتم به عنوان "نظرسنجی" و گمان کردم که به اصطلاحِ جوانهای این روزگار "میترکونه!" اما مورد کم توجهی قرار گرفت! در مقابل، "مذاکرات شینزو- ظریف در فرودگاه" که تصور میکردم چندان به آن اعتناء نشود، مورد استقبال گستردهای قرار گرفت. حالا که مخاطبان محترم امور "شنودی" را بیشتر میپسندند، من هم مذاکرات شنیزو آبه با دونالد ترامپ در جریان کنفرانس گروه 20 در اوزاکای ژاپن را پیشاپیش، قبل از آنکه اصلاً با هم روبرو شوند، محرمانه گوش کردم و نتیجهاش این شد:
ترامپ: در تهران اوضاع چطور پیش رفت؟
شینزو: همون چیزی که رسانهها گزارش دادن!
ترامپ: رسانهها که هر کدوم یه چیزِ متفاوتی گزارش دادن! منظورت کدوماست؟
شینزو: من که نخواندم! منظورم اینه که همون چیزهایی بود که ربع ساعت بعد از مذاکره تلفنی بهت اطلاع دادم!
ترامپ: یعنی چیزی بیشتر از اون نبود؟
شینزو: نه نبود، اگه بود که تلفنی بهت میگفتم.
ترامپ: گفتم شاید مراقب شنودها بودی و همه چیز را نگفتی! حالا از این حرفا بگذریم. تو چرا نامۀ مرا گذاشتی اونجات؟
شینزو: مگه تو به من نامه داده بودی؟
ترامپ: نه، من که حوصلۀ نامه نوشتن ندارم، فقط توئیت میکنم؟
شینزو: پس منظورت کدوم نامه هست؟
ترامپ: آخه یک نامهای بود که رسانههای ایران عکسشو نشون دادن که گذاشته بودی اوجات و بعد گفتن نامۀ من بوده!
شینزو: نه بابا! اون یه داستانی داره که حالا بعداً بهت میگم!
ترامپ: مگه اینم تحریم ایرانه که من بخوام به خاطرش صبر کنم؟ یا همین حالا میگی یا من میرم توئیت میکنم که شینزو متحد ما نیست و پنهانکاری میکنه!
شینزو: نه! دست نگه دار! می گم الان! راستش تو راه که میرفتم یکی از کارمندای سفارتمون در تهران متنی را دستم داد و گفت که مراقب حرفام باشم چون دقیق شنود میشه!
ترامپ: حالا چی رو شنود کرده بودن؟
شینزو: راستشو بخوای تو فرودگاه وقتی ظریف اومد سراغم، من یه چیزای بهش گفتم که بعد مو به مو توی یه کانال تلگرامی نوشته شده بود!
ترامپ: یعنی تکنولوژیشون به این حد رسیده؟
شینزو: من که جا خوردم! حالا این بحثها رو ول کن! تو میخوای با این کیم جونگ اون بالاخره چه کار کنی؟
ترامپ: پسر نازنینیه! عاشقشم! حالا هر وقت سلاحهای اتمیشه نابود کرد یه کاری براش میکنم. چه عجلهای؟
شینزو: در مورد ایران نرمشی، انعطافی، چیزی هست که پیغومشِ ببرم تهرون؟ آخه درسته میگن اونجا خیلی گرونیه ولی با صد ین میشه چند صد تا اسکناس سبز گرفت و هر چی دوست داشته باشی باهاش خرید!
ترامپ: عجب! پس معلوم میشه خیلی بهت خوش گذشته! ناوگان ما اینجا از امنیت تو حمایت کنه و بعد تو به بهانۀ مأموریت از طرف من، برای خودت بری پی کاسبی؟ سهم آمریکا را اگر ندی همین فردا ولت میکنم به حال خود تا این پسره اون با سلاحهای اتمیش تهدیدت کنه!
شینزو: نه! نگران نباش! سهم شما محفوظه! میگم حالا که پای امنیت ما به میون اومد نظرت در بارۀ حمله به نفتکشها در خلیج فارس چیه؟ حمایتی؟ چیزی؟
ترامپ: اون مسئلۀ من نیست! خودتون میدونید و چینیها و کرهایها و هندیها! مگه من از اونجا نفت میبرم؟
شینزو: فلسطینیها هم زنگ زدن به من گلایه داشتن از این طرح صلحت! این حالا معلوم میشه چیه؟
ترامپ: اونو واگذاشتم به جارد! راستش این الفبچه همون روزی که پا گذاشتم به کاخ سفید، پاشو کرد تو یه کفش که یا پروندۀ اسرائیل و فلسطینیها را میسپری به من یا اینکه منم ایوانکا را طلاق میدم! منم پیش خود گفتم؛ گور بابای خاورمیانه! حیفه دخترِ به این خوشگلی تو این سن مطلقه بشه!
شینزو: حالا نمیشه پیغومی پسغومی برا ایرانیا داشته باشی؟ خداوکیلی اونجا با صد ین میشه پادشاهی کرد!
ترامپ: اینجوری که تو میگی بهتره خودم قید رئیس جمهوری را بزنم و برم اونجا با دلار خرید کنم. این که سودش از ریاست جمهوری آمریکا بیشتره! خودم را اسیر برنی دیوانه و بایدن خرفت کنم برای چندرغاز حقوق ریاست جمهوری؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://etemadonline.com/content/309539
متن مصاحبه ام با اعتمادآنلاین. روشن است که در اینگونه مصاحبه ها برخی واژه ها کم و زیاد می شود. بنابراین کسانی که کاربرد برخی از این واژه ها را نمی پسندند دلخور نشوند، من هم نمی پسندم! کوشش من این است که در این دست از مصاحبه ها بی طرفانه به موضوع نگاه کنم و از ارزشداوری بپرهیزم.
متن مصاحبه ام با اعتمادآنلاین. روشن است که در اینگونه مصاحبه ها برخی واژه ها کم و زیاد می شود. بنابراین کسانی که کاربرد برخی از این واژه ها را نمی پسندند دلخور نشوند، من هم نمی پسندم! کوشش من این است که در این دست از مصاحبه ها بی طرفانه به موضوع نگاه کنم و از ارزشداوری بپرهیزم.
اعتمادآنلاین
زیدآبادی: انتخابات آینده زمینهای برای جواب پس دادن و پاسخگویی به مردم است
احمد زیدآبادی گفت: اگر اوضاع بر همین منوال پیش رود، نه تنها نمیتوانیم توقع انتخابات داغی داشته باشیم، بلکه شاهد سردترین و بیرمقترین انتخابات 40 سال گذشته خواهیم بود. حتی میتوان گفت در این شرایط که مردم به خاطر محدودیتهای معیشتی ناراحت هستند، همین که…
دیه و زن فقیر!
زنی نادار و بینوا بر سر قبر شوهرش زار میگریست و نوحهسرایی میکرد که: "عزیزم! پاره تنام! تو که میخواستی بمیری، چرا سکته؟ لااقل میرفتی زیر تریلی تا در این نحس و قحط، دیهای نصیب من بدبخت و این اولاد یتیمات میشد!"
جماعتی که بهر عزا بر سر قبر گرد آمده بودند، با شنیدن نوحهسرایی زن، "پِتنگ" خندهشان ترکید؛ به طوری که برای پیشگیری از رسوایی، دم دهانشان را سخت چسبیدند و یا به سویی فرا کردند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
زنی نادار و بینوا بر سر قبر شوهرش زار میگریست و نوحهسرایی میکرد که: "عزیزم! پاره تنام! تو که میخواستی بمیری، چرا سکته؟ لااقل میرفتی زیر تریلی تا در این نحس و قحط، دیهای نصیب من بدبخت و این اولاد یتیمات میشد!"
جماعتی که بهر عزا بر سر قبر گرد آمده بودند، با شنیدن نوحهسرایی زن، "پِتنگ" خندهشان ترکید؛ به طوری که برای پیشگیری از رسوایی، دم دهانشان را سخت چسبیدند و یا به سویی فرا کردند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
اینستکس و کارایی آن
اینستکس در بهترین حالت، ساز و کاری برای تأمین حیاتیترین نیازهای مصرفی ایران از قبیل دارو، مواد غذایی، تجهیزات پزشکی و برخی قطعات و ماشینآلات صنعتی "مُجاز" است!
آیا ایران به همین صورت با آن کنار میآید؟ اگر کنار آید بدین مفهوم است که جمهوری اسلامی سیاست کاهش تدریجی تعهدات برجامی خود را رها میکند و با تحمل تحریمهای روزافزون آمریکا، در انتظار وقوع تحولی پیشبینیناپذیر در روابط بینالملل مینشیند.
ایران اما پیش از این، توقعات خود را از اینستکس بسیار بالا برده است به گونهای که نتظار دارد این کانال مالی، راه تجارت با جمهوری اسلامی را چنان بگشاید که تحریمهای آمریکا علیه بخشهای مهم اقتصاد ایران را تا حد قابل ملاحظهای خنثی و بیاثر کند. چنین چیزی اما نه در اختیار و توان و بخصوص علاقۀ اروپاییهاست و نه آمریکا اجازۀ انجام آن را میدهد.
در واقع، هدف از ایجاد اینستکس تشویق ایران به رعایت مفاد برجام از طریق باز گذاشتن راه تنفس اقتصادی حداقلی است تا بلکه به تدریج زمینۀ راه حلی دیپلماتیک برای توافق تازهای بین واشنگتن و تهران فراهم شود.
از نگاه اروپا، ایران به منظور اجتناب از جنگ، چارهای جز تطبیق خود با شرایط اینستکس ندارد و خواه ناخواه با آن کنار خواهد آمد. تهران اما تصور دیگری دارد. طبق این تصور، اروپا به دلیل نگرانی از جنگ، به شدت نگران کاهش یا نقض تعهدات برجامی ایران است و به همین دلیل میتوان از این موضوع به عنوان ابزاری برای فشار علیه اروپا و واداشتن آن به ارائۀ امتیازاتی جدیتر در قالب اینستکس استفاده کرد.
به نظرمیرسد اروپاییها از نقض تعهدات برجامی ایران به واقع نگراناند اما نه تا آن اندازه که برای حفظ آن پایههای اصلی تحریم آمریکا را نادیده بگیرند.
بنابراین، اروپاییها می کوشند تا به ایران ثابت کنند که ادامۀ تعهدش به برجام به سود آن است و آن سوی ماجرا، جز تشدید شرایط منطقه و بروز سناریوهای خطرناک، خبری نیست.
در عین حال، قدرتهای مؤثر اروپایی تلاش میکنند تا دونالد ترامپ را به نشان دادن ژستی که نشانۀ "حسن نیت" او از طرف ایران تلقی شود، متقاعد کنند تا ایران هم بتواند با اتکای بر آن، وارد مذاکره شود. ترامپ ظاهراً با نشان دادن چنین ژستی مخالف نیست به شرط آنکه کاملاً نمادین باشد و کمترین خللی به نظام تحریمهای آن کشور علیه ایران وارد نیاورد. به گمان ترامپ و تیم او، هرگونه ایجاد روزنه در نظام تحریمی علیه ایران، چه بسا به تضعیف و حتی فروپاشی پایههای آن منجر شود؛ چیزی که به زعم آنها نه فقط سبب ورود ایران به مذاکره نمیشود، بلکه موضع آن را در جهت مخالفت با مذاکره محکمتر و عملاً تبدیل به امری محال میکند.
بدین ترتیب، اگر ایران به کاهش تعهدات برجامی خود ادامه دهد، چه بسا برخی اروپاییها قید برجام را هم بزنند و به این نتیجه برسند که شاید تنها راه زمینهسازی برای دستیابی به توافق تازه با ایران، اعلام مرگ برجام باشد! مرگ برجام یعنی بازگشت شرایط به پیش از امضای آن. به زعم آنها از آنجا که ایران جنگ را خط قرمز خود اعلام کرده است، بنابراین شاید مرگ برجام به دیپلماسی انرژی تازهای برای حل بحران دهد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
اینستکس در بهترین حالت، ساز و کاری برای تأمین حیاتیترین نیازهای مصرفی ایران از قبیل دارو، مواد غذایی، تجهیزات پزشکی و برخی قطعات و ماشینآلات صنعتی "مُجاز" است!
آیا ایران به همین صورت با آن کنار میآید؟ اگر کنار آید بدین مفهوم است که جمهوری اسلامی سیاست کاهش تدریجی تعهدات برجامی خود را رها میکند و با تحمل تحریمهای روزافزون آمریکا، در انتظار وقوع تحولی پیشبینیناپذیر در روابط بینالملل مینشیند.
ایران اما پیش از این، توقعات خود را از اینستکس بسیار بالا برده است به گونهای که نتظار دارد این کانال مالی، راه تجارت با جمهوری اسلامی را چنان بگشاید که تحریمهای آمریکا علیه بخشهای مهم اقتصاد ایران را تا حد قابل ملاحظهای خنثی و بیاثر کند. چنین چیزی اما نه در اختیار و توان و بخصوص علاقۀ اروپاییهاست و نه آمریکا اجازۀ انجام آن را میدهد.
در واقع، هدف از ایجاد اینستکس تشویق ایران به رعایت مفاد برجام از طریق باز گذاشتن راه تنفس اقتصادی حداقلی است تا بلکه به تدریج زمینۀ راه حلی دیپلماتیک برای توافق تازهای بین واشنگتن و تهران فراهم شود.
از نگاه اروپا، ایران به منظور اجتناب از جنگ، چارهای جز تطبیق خود با شرایط اینستکس ندارد و خواه ناخواه با آن کنار خواهد آمد. تهران اما تصور دیگری دارد. طبق این تصور، اروپا به دلیل نگرانی از جنگ، به شدت نگران کاهش یا نقض تعهدات برجامی ایران است و به همین دلیل میتوان از این موضوع به عنوان ابزاری برای فشار علیه اروپا و واداشتن آن به ارائۀ امتیازاتی جدیتر در قالب اینستکس استفاده کرد.
به نظرمیرسد اروپاییها از نقض تعهدات برجامی ایران به واقع نگراناند اما نه تا آن اندازه که برای حفظ آن پایههای اصلی تحریم آمریکا را نادیده بگیرند.
بنابراین، اروپاییها می کوشند تا به ایران ثابت کنند که ادامۀ تعهدش به برجام به سود آن است و آن سوی ماجرا، جز تشدید شرایط منطقه و بروز سناریوهای خطرناک، خبری نیست.
در عین حال، قدرتهای مؤثر اروپایی تلاش میکنند تا دونالد ترامپ را به نشان دادن ژستی که نشانۀ "حسن نیت" او از طرف ایران تلقی شود، متقاعد کنند تا ایران هم بتواند با اتکای بر آن، وارد مذاکره شود. ترامپ ظاهراً با نشان دادن چنین ژستی مخالف نیست به شرط آنکه کاملاً نمادین باشد و کمترین خللی به نظام تحریمهای آن کشور علیه ایران وارد نیاورد. به گمان ترامپ و تیم او، هرگونه ایجاد روزنه در نظام تحریمی علیه ایران، چه بسا به تضعیف و حتی فروپاشی پایههای آن منجر شود؛ چیزی که به زعم آنها نه فقط سبب ورود ایران به مذاکره نمیشود، بلکه موضع آن را در جهت مخالفت با مذاکره محکمتر و عملاً تبدیل به امری محال میکند.
بدین ترتیب، اگر ایران به کاهش تعهدات برجامی خود ادامه دهد، چه بسا برخی اروپاییها قید برجام را هم بزنند و به این نتیجه برسند که شاید تنها راه زمینهسازی برای دستیابی به توافق تازه با ایران، اعلام مرگ برجام باشد! مرگ برجام یعنی بازگشت شرایط به پیش از امضای آن. به زعم آنها از آنجا که ایران جنگ را خط قرمز خود اعلام کرده است، بنابراین شاید مرگ برجام به دیپلماسی انرژی تازهای برای حل بحران دهد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
واقعاً نداریم؟
غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوۀ قضائیه گفته است که در ایران "واقعاً زندانی سیاسی نداریم."
صرفنظر از مناقشاتی که در بارۀ تعریف جرم سیاسی و رابطۀ آن با جرایم امنیتی و اعتراضهای مبتنی بر انگیزههای وجدانی، در جامعۀ ما وجود دارد، از آقای اسماعیلی میتوان پرسید که اصرار بر اینکه در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد، مشخصاً قرار است چه مشکلی را از سازمان زندانها، دستگاه قضایی و به طور کلی نظام سیاسی حل کند؟
اگر منظور از این اصرار، متقاعدکردن منتقدان و مخالفان داخلی و کشورها و سازمانهای بینالمللی نسبت به نبود زندانی سیاسی در ایران است، خیلی روشن است که آنها نه فقط متقاعد نمیشوند، بلکه با چنین سخنانی، بیش از پیش برانگیخته و تحریک میشوند.
اما اگر هدف از نفی وجود زندانیان سیاسی، قانع کردن نیروهای وفادار به نظام سیاسی و ایجاد آرامش روانی برای آنهاست که این هم کاری عبث به نظر میرسد چرا که آنها نیازی به اقناع در این زمینه ندارند و چه بسا اگر دستگاه قضایی هم به وجود زندانیان سیاسی اعتراف کند، آنها از پذیرش این موضوع سرباز زنند!
اضافه بر این، انکار پدیدهای به نام زندانی سیاسی، برای نظام حاکم نوعی پارادوکس هم ایجاد میکند. میدانیم که نهادهای رسمی کشور ما نسبت به شیوۀ برخورد کشورهای دیگر بخصوص دولتهای بحرین و عربستان با اتباع معترض ومخالفشان، به شدت اعتراض دارند و حکمهای سبک و سنگین قضایی علیه آنان را با شدیدترین لحن محکوم میکنند. در مقابل، عربستان و بحرین هم میگویند که جرم این افراد سیاسی و عقیدتی نیست، بلکه آنها امنیت ملی کشور را به خطر انداختهاند. آیا ایران این ادعا را از جانب آنها میپذیرد؟ اگر میپذیرد که دیگر چه جای اعتراض است و اگر نمیپذیرد، چگونه انتظار دارد که دیگران همین ادعا را از جانب خودش بپذیرند؟
در این میان، عدهای ممکن است بگویند که نظام بحرین و عربستان "باطل" و نظام جمهوری اسلامی "حق" است و از این رو، مقابله با آن دو نظام، مشروع و عنوان زندانی سیاسی و عقیدتی مناسب حال مخالفان آنهاست، اما هرگونه مخالفتخوانی با نظام سیاسی ایران نامشروع و مصداق جرم امنیتی است.
بیان چنین حرفی آسان است، اما داور نهایی کیست؟ همین حرف را رهبران عربستان و بحرین هم به راحتی میتوانند بر زبان آورند و از قضا همین کار را هم میکنند. بنابراین، این نوع ادعاها نیز مشکلی را حل نمیکند.
از این گذشته، مگر اکنون با مجوز وزارت کشور، تشکلی تحت عنوان " کانون زندانیان سیاسی پیش از انقلاب" اجازۀ فعالیت ندارد؟ چرا این افراد که از قضا برخی از آنها در فعالیتهای چریکی و مسلحانه هم دست داشتند، نام زندانی سیاسی بر خود گذاشتهاند؟ مگر نظام شاهنشاهی پذیرفته بود که آنها زندانی سیاسیاند؟ آیا چون نپذیرفته بود، همین مسئولان فعلی نظام در کوران انقلاب فریاد نمیزدند: "زندانی سیاسی آزاد باید گردد!" آیا این موضوع، مصداق داوری نسبت به یک امر واحد با دو معیار متضاد نیست؟
دستگاه قضایی میداند که بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی که زندان رفته و یا اکنون در زنداناند، در حد نوشتن یا گفتن مطلبی در اعتراض به وجود موجود، پیش رفتهاند. اگر قرار باشد از اینگونه فعالیتها در همۀ کشورهای جهان به اقدام علیه امنیت کشور تعبیر شود، در آن صورت آیا در کل کرۀ خاکی یک زندانی سیاسی یافت خواهد شد؟
به نظر من، اگر جمهوری اسلامی واقعاً علاقمند به پایان دادن به مناقشۀ "زندانی سیاسی" است، باروخ اسپینوزا در قرن هفدم میلادی راه آن را نشان داده است: "اگر فقط اعمال دلیل اتهامهای جنایی قرار گیرند و گفتار همیشه آزاد باشد فتنهانگیزی هرگونه توجیه خود را از دست خواهد داد و به وسیلۀ یک مرز پا بر جا از مباحثه و مجادله جدا خواهد شد."
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوۀ قضائیه گفته است که در ایران "واقعاً زندانی سیاسی نداریم."
صرفنظر از مناقشاتی که در بارۀ تعریف جرم سیاسی و رابطۀ آن با جرایم امنیتی و اعتراضهای مبتنی بر انگیزههای وجدانی، در جامعۀ ما وجود دارد، از آقای اسماعیلی میتوان پرسید که اصرار بر اینکه در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد، مشخصاً قرار است چه مشکلی را از سازمان زندانها، دستگاه قضایی و به طور کلی نظام سیاسی حل کند؟
اگر منظور از این اصرار، متقاعدکردن منتقدان و مخالفان داخلی و کشورها و سازمانهای بینالمللی نسبت به نبود زندانی سیاسی در ایران است، خیلی روشن است که آنها نه فقط متقاعد نمیشوند، بلکه با چنین سخنانی، بیش از پیش برانگیخته و تحریک میشوند.
اما اگر هدف از نفی وجود زندانیان سیاسی، قانع کردن نیروهای وفادار به نظام سیاسی و ایجاد آرامش روانی برای آنهاست که این هم کاری عبث به نظر میرسد چرا که آنها نیازی به اقناع در این زمینه ندارند و چه بسا اگر دستگاه قضایی هم به وجود زندانیان سیاسی اعتراف کند، آنها از پذیرش این موضوع سرباز زنند!
اضافه بر این، انکار پدیدهای به نام زندانی سیاسی، برای نظام حاکم نوعی پارادوکس هم ایجاد میکند. میدانیم که نهادهای رسمی کشور ما نسبت به شیوۀ برخورد کشورهای دیگر بخصوص دولتهای بحرین و عربستان با اتباع معترض ومخالفشان، به شدت اعتراض دارند و حکمهای سبک و سنگین قضایی علیه آنان را با شدیدترین لحن محکوم میکنند. در مقابل، عربستان و بحرین هم میگویند که جرم این افراد سیاسی و عقیدتی نیست، بلکه آنها امنیت ملی کشور را به خطر انداختهاند. آیا ایران این ادعا را از جانب آنها میپذیرد؟ اگر میپذیرد که دیگر چه جای اعتراض است و اگر نمیپذیرد، چگونه انتظار دارد که دیگران همین ادعا را از جانب خودش بپذیرند؟
در این میان، عدهای ممکن است بگویند که نظام بحرین و عربستان "باطل" و نظام جمهوری اسلامی "حق" است و از این رو، مقابله با آن دو نظام، مشروع و عنوان زندانی سیاسی و عقیدتی مناسب حال مخالفان آنهاست، اما هرگونه مخالفتخوانی با نظام سیاسی ایران نامشروع و مصداق جرم امنیتی است.
بیان چنین حرفی آسان است، اما داور نهایی کیست؟ همین حرف را رهبران عربستان و بحرین هم به راحتی میتوانند بر زبان آورند و از قضا همین کار را هم میکنند. بنابراین، این نوع ادعاها نیز مشکلی را حل نمیکند.
از این گذشته، مگر اکنون با مجوز وزارت کشور، تشکلی تحت عنوان " کانون زندانیان سیاسی پیش از انقلاب" اجازۀ فعالیت ندارد؟ چرا این افراد که از قضا برخی از آنها در فعالیتهای چریکی و مسلحانه هم دست داشتند، نام زندانی سیاسی بر خود گذاشتهاند؟ مگر نظام شاهنشاهی پذیرفته بود که آنها زندانی سیاسیاند؟ آیا چون نپذیرفته بود، همین مسئولان فعلی نظام در کوران انقلاب فریاد نمیزدند: "زندانی سیاسی آزاد باید گردد!" آیا این موضوع، مصداق داوری نسبت به یک امر واحد با دو معیار متضاد نیست؟
دستگاه قضایی میداند که بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی که زندان رفته و یا اکنون در زنداناند، در حد نوشتن یا گفتن مطلبی در اعتراض به وجود موجود، پیش رفتهاند. اگر قرار باشد از اینگونه فعالیتها در همۀ کشورهای جهان به اقدام علیه امنیت کشور تعبیر شود، در آن صورت آیا در کل کرۀ خاکی یک زندانی سیاسی یافت خواهد شد؟
به نظر من، اگر جمهوری اسلامی واقعاً علاقمند به پایان دادن به مناقشۀ "زندانی سیاسی" است، باروخ اسپینوزا در قرن هفدم میلادی راه آن را نشان داده است: "اگر فقط اعمال دلیل اتهامهای جنایی قرار گیرند و گفتار همیشه آزاد باشد فتنهانگیزی هرگونه توجیه خود را از دست خواهد داد و به وسیلۀ یک مرز پا بر جا از مباحثه و مجادله جدا خواهد شد."
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
ادعاهای بیاساس!
دوست عزیزم جناب دکتر سعید حجاریان در مصاحبه با انصاف نیوز موضوعاتی را مطرح کرده است که طرح آنها نه فقط به صلاح کشور نیست، بلکه اصولاً هیچ پایه و اساس واقعی ندارد.
طرح مسائلی از قبیل احتمال تحمیل منطقۀ پرواز ممنوع بر بخشی از مناطق کشور به منظور تجزیۀ آن از طرف آمریکا و متحدانش، بر هیچ قرینهای استوار نیست و بیان آنها از زبان چهرهای که به عنوان "استراتژیست" جریان اصلاحطلبی شهرت یافته است فقط میتواند به برخی جریانهای بسیار حاشیهای که سوداهای خطرناکی در بارۀ ایران در سر دارند، انگیزه و امید دهد.
متأسفانه مدتی است که برخی فعالان سیاسی یا از روی نگرانیهای ناشی از بیاطلاعی از سیاست بینالملل و یا به منظور تهییج احساسات ضد آمریکایی در میان تودۀ مردم، مسائلی را به آمریکا نسبت میدهند که بیش از آنکه به آمریکا آسیبی برساند، کشور را در معرض تهدید قرار میدهد.
من نمیدانم برای نقد سیاست آمریکا چه نیازی به طرح موضوعات بیمبنا و فاقد هرگونه سند ومدرک است؟ موضوعاتی که از قضا طرح آنها از سوی چهرههای برجسته، به شرایط ذهنی تحقق آنها دامن میزند و گرفتاری های بسیاری پدید میآورد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دوست عزیزم جناب دکتر سعید حجاریان در مصاحبه با انصاف نیوز موضوعاتی را مطرح کرده است که طرح آنها نه فقط به صلاح کشور نیست، بلکه اصولاً هیچ پایه و اساس واقعی ندارد.
طرح مسائلی از قبیل احتمال تحمیل منطقۀ پرواز ممنوع بر بخشی از مناطق کشور به منظور تجزیۀ آن از طرف آمریکا و متحدانش، بر هیچ قرینهای استوار نیست و بیان آنها از زبان چهرهای که به عنوان "استراتژیست" جریان اصلاحطلبی شهرت یافته است فقط میتواند به برخی جریانهای بسیار حاشیهای که سوداهای خطرناکی در بارۀ ایران در سر دارند، انگیزه و امید دهد.
متأسفانه مدتی است که برخی فعالان سیاسی یا از روی نگرانیهای ناشی از بیاطلاعی از سیاست بینالملل و یا به منظور تهییج احساسات ضد آمریکایی در میان تودۀ مردم، مسائلی را به آمریکا نسبت میدهند که بیش از آنکه به آمریکا آسیبی برساند، کشور را در معرض تهدید قرار میدهد.
من نمیدانم برای نقد سیاست آمریکا چه نیازی به طرح موضوعات بیمبنا و فاقد هرگونه سند ومدرک است؟ موضوعاتی که از قضا طرح آنها از سوی چهرههای برجسته، به شرایط ذهنی تحقق آنها دامن میزند و گرفتاری های بسیاری پدید میآورد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بدون تیتر!
در دوران سکونتام در خوابگاه دانشگاه تهران - کوی امیرآباد - یکی از کارکنان خوابگاه شتابان به سراغام آمد و در حالی که از ته دل شادمانی میکرد، گفت: امسال به حقوق ما مالیات نخورده است!
پرسیدم ماهیانه چقدر حقوق میگیرد؛ گفت؛ دو هزار و یازده تومن!
حالا به قول سیرجانیها "کارونۀ" بیژن زنگنه شده است! چنان با خوشحالی گفته است که کاهش سطح تولید اوپک شامل ایران نمیشود که هر کس نداند تصور میکند روزانه میلیونها بشکه نفت صادر میکند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
در دوران سکونتام در خوابگاه دانشگاه تهران - کوی امیرآباد - یکی از کارکنان خوابگاه شتابان به سراغام آمد و در حالی که از ته دل شادمانی میکرد، گفت: امسال به حقوق ما مالیات نخورده است!
پرسیدم ماهیانه چقدر حقوق میگیرد؛ گفت؛ دو هزار و یازده تومن!
حالا به قول سیرجانیها "کارونۀ" بیژن زنگنه شده است! چنان با خوشحالی گفته است که کاهش سطح تولید اوپک شامل ایران نمیشود که هر کس نداند تصور میکند روزانه میلیونها بشکه نفت صادر میکند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
برجام و خطوط خاکستری و قرمز!
محمد جواد ظریف کاهش تعهدات برجامی ایران را گامی "برگشتپذیر" دانسته است. تاریخ سیاست اما نشان میدهد گامی که به راحتی به پیش گذاشته میشود، یا اصلاً قابل برگشت نیست و یا به سختی و مشقت و هزینۀ فراوان به عقب برمیگردد!
بنابراین، اینک که دولت ایران برای کاهش پلکانی تعهدات برجامی خود مصمم به نظر میرسد، باید از هم اکنون این نکته را در نظر داشته باشد که این راه ممکن است برگشتناپذیر باشد.
از این گذشته، مشخص نیست که ایران در جهت کاهش تعهدات برجامی خود تا چه نقطهای میخواهد پیش رود؟ از سخنان مقامهای بلندپایۀ آمریکایی و اسرائیلی چنین برداشت میشود که آنها هم اکنون سرگرم تعیین خطوط خاکستری و قرمز خود در مورد فعالیتهای اتمی ایران هستند و احتمالاً به زودی آن را به طور رسمی اعلام میکنند.
فعلاً خطوط به اصطلاح خاکستری و قرمز آمریکا و اسرائیل مشخص نیست ولی این خطوط هر چه باشد، میتوان حدس زد که توقف ایران در منطقۀ خاکستری، صرفاً فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک را از طرف آنها تشدید میکند، اما عبور از خط قرمز به احتمال زیاد، همراه با تهدید جدی به استفاده از زور خواهد بود.
این در حالی است که هدف ایران از کاهش تعهدات برجامی خود، تحت فشار قرار دادن اروپا به منظور کمک آنها به خنثی کردن تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران است. اروپاییها خود بارها تأکید کردهاند که در این مورد با محدودیتهای بسیاری روبرویند و ایران نباید از آنها انتظار "معجزه "داشته باشد. با این حساب، چرا ایران همچنان از اروپا انتظار معجزه یا به عبارتی بیاثر کردن تحریمها را دارد؟ به نظرم این انتظار مبتنی بر تصوری است که دیپلماتهای وزارت خارجۀ ایران از تحولات نظام بینالملل بعد از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا دارند. به گمان آنها، ترامپ شکاف بین دو سوی آتلانتیک را چنان عمیق کرده است که با مانورهایی میتوان آن را عمیقتر کرد و از آن بهرۀ لازم را گرفت. این نوع تصورات به درجاتی از زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در بین بخشی از سیاسیون ایرانی وجود داشته و گویا تجربههای مکرر از بیمبنایی این تصور نیز قرار نیست خدشهای به استحکام آن وارد کند!
روشن است که بین اروپا و آمریکا اختلافهای تاکتیکی و حتی بعضاً استراتژیک وجود دارد، اما این اختلافات فقط از سوی کشورهایی قابل بهرهبرداری است که قواعد و هنجارهای نظام بینالملل را تنها چارچوب تحرکات سیاست خارجی خود تعریف کنند و داعیۀ تغییر آنها را نداشته باشند. جمهوری اسلامی در کلیت خود، داعیههایی بسیار فراتر از هنجارهای نظام بینالملل دارد و بنابراین، نه فقط اروپا که در لحظات اضطراری حتی روسیه و چین نیز خطر حمایت مؤثر از آن را نمیپذیرند و فاصله را به دقت رعایت میکنند.
با چنین وضعیتی گمان نمیرود که تحت فشار قرار دادن اروپا از طریق کاهش تعهدات برجامی نتیجهبخش باشد، از این رو، در این میان ممکن است فقط اعتبار برجام به کلی زائل شود. بیاعتبار شدن برجام اما آیا هدفی است که ایران با آن کنار آمده است؟ اگر کنار آمده است، پس از آن لغو رسمی آن میخواهد چه کند؟ توافق تازه؟ یا هر چه بادا باد! ای کاش این مسائل برای مردم روشن شود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
محمد جواد ظریف کاهش تعهدات برجامی ایران را گامی "برگشتپذیر" دانسته است. تاریخ سیاست اما نشان میدهد گامی که به راحتی به پیش گذاشته میشود، یا اصلاً قابل برگشت نیست و یا به سختی و مشقت و هزینۀ فراوان به عقب برمیگردد!
بنابراین، اینک که دولت ایران برای کاهش پلکانی تعهدات برجامی خود مصمم به نظر میرسد، باید از هم اکنون این نکته را در نظر داشته باشد که این راه ممکن است برگشتناپذیر باشد.
از این گذشته، مشخص نیست که ایران در جهت کاهش تعهدات برجامی خود تا چه نقطهای میخواهد پیش رود؟ از سخنان مقامهای بلندپایۀ آمریکایی و اسرائیلی چنین برداشت میشود که آنها هم اکنون سرگرم تعیین خطوط خاکستری و قرمز خود در مورد فعالیتهای اتمی ایران هستند و احتمالاً به زودی آن را به طور رسمی اعلام میکنند.
فعلاً خطوط به اصطلاح خاکستری و قرمز آمریکا و اسرائیل مشخص نیست ولی این خطوط هر چه باشد، میتوان حدس زد که توقف ایران در منطقۀ خاکستری، صرفاً فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک را از طرف آنها تشدید میکند، اما عبور از خط قرمز به احتمال زیاد، همراه با تهدید جدی به استفاده از زور خواهد بود.
این در حالی است که هدف ایران از کاهش تعهدات برجامی خود، تحت فشار قرار دادن اروپا به منظور کمک آنها به خنثی کردن تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران است. اروپاییها خود بارها تأکید کردهاند که در این مورد با محدودیتهای بسیاری روبرویند و ایران نباید از آنها انتظار "معجزه "داشته باشد. با این حساب، چرا ایران همچنان از اروپا انتظار معجزه یا به عبارتی بیاثر کردن تحریمها را دارد؟ به نظرم این انتظار مبتنی بر تصوری است که دیپلماتهای وزارت خارجۀ ایران از تحولات نظام بینالملل بعد از به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا دارند. به گمان آنها، ترامپ شکاف بین دو سوی آتلانتیک را چنان عمیق کرده است که با مانورهایی میتوان آن را عمیقتر کرد و از آن بهرۀ لازم را گرفت. این نوع تصورات به درجاتی از زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در بین بخشی از سیاسیون ایرانی وجود داشته و گویا تجربههای مکرر از بیمبنایی این تصور نیز قرار نیست خدشهای به استحکام آن وارد کند!
روشن است که بین اروپا و آمریکا اختلافهای تاکتیکی و حتی بعضاً استراتژیک وجود دارد، اما این اختلافات فقط از سوی کشورهایی قابل بهرهبرداری است که قواعد و هنجارهای نظام بینالملل را تنها چارچوب تحرکات سیاست خارجی خود تعریف کنند و داعیۀ تغییر آنها را نداشته باشند. جمهوری اسلامی در کلیت خود، داعیههایی بسیار فراتر از هنجارهای نظام بینالملل دارد و بنابراین، نه فقط اروپا که در لحظات اضطراری حتی روسیه و چین نیز خطر حمایت مؤثر از آن را نمیپذیرند و فاصله را به دقت رعایت میکنند.
با چنین وضعیتی گمان نمیرود که تحت فشار قرار دادن اروپا از طریق کاهش تعهدات برجامی نتیجهبخش باشد، از این رو، در این میان ممکن است فقط اعتبار برجام به کلی زائل شود. بیاعتبار شدن برجام اما آیا هدفی است که ایران با آن کنار آمده است؟ اگر کنار آمده است، پس از آن لغو رسمی آن میخواهد چه کند؟ توافق تازه؟ یا هر چه بادا باد! ای کاش این مسائل برای مردم روشن شود!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
زندانی سیاسی و جدال مفهومی!
بدون "مفهوم سازیِ" واژهها و اصطلاحات، "تفاهم" و یا همان فهم مشترک از آنها بین افراد بشر غیرممکن میشود. این همان بلایی است که اینک گریبان جامعۀ ما را گرفته است. برای نمونه غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوۀ قضائیه سخنانی در بارۀ نبود زندانی سیاسی در ایران مطرح کرده است که با واکنش برخی چهرهها از جمله علی مطهری روبرو شده است، اما این دو نفر که خاستگاه فکری و اعتقادی به نسبت مشترکی دارند و هر دو نیز به مراتبی از کلیت نظام جمهوری اسلامی دفاع میکنند- اسماعیلی دفاع جامع و کامل و مطهری دفاع توأم با نقد و احتیاط - قادر به تفاهم در مورد مفهوم زندانی سیاسی نیستند! با این حساب، دیگر افراد و گروههایی که خاستگاههای اعتقادی به کلی بیگانهای با یکدیگر دارند و هیچ نقطه اشتراکی در نظام مطلوب سیاسی - اقتصادی موردعلاقه شان دیده نمیشود، تا چه اندازه قادر به تفاهم و موضع مشترک و حتی برخورد مسالمتجویانۀ فکری با یکدیگرند!
متأسفانه جریانهای فکری مفهومساز در تاریخ معاصر ایران، همواره ضعیف و معیوب بودهاند و در سالهای اخیر به دلایل گوناگون حتی وجود خارجی هم ندارند. این است که هرج و مرج مفهومی دامنگیر جامعه شده است. هر کسی گویی با خودش حرف میزند و از ظن خود با دیگری دوست و دشمن میشود! خطرات ناشی از این هرج و مرج به قدری واضح است که نیاز به تشریح ندارد.
از این روست که من تدوین نظام مفهومی تازهای را ضروریترین کار فکری در ایران میدانم. طبعاً برای تدوین چنین نظامی، کمک گرفتن از سایر نظامهای مفهومی در عالم ضروری است چرا که قرار نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم و بر سر مفاهیم تعریفشده و با مصداقهای مشخص و از هم تفکیک شده، با یکدیگر به جنگ و جدال برخیزیم!
بر همین اساس، مفهوم زندانی سیاسی و فرقش با دیگر انواع زندانیان نیز موضوعی "مستحدثه" نیست که نیاز به اجتهاد جدید داشته باشد! این مفهوم از زمان پیدایش خود در دنیای مدرن، روند تطور خود را پشت سر گذاشته و ربطش با حقوق بشر، حقوق شهروندی و اقتضائات دمکراسی در بیشتر جوامع امروزی روشن شده است.
واقعیت این است که آنچه افرادی مانند علی مطهری مصداق "جرم سیاسی" مینامند، در دنیای امروز اصلاً جرم محسوب نمیشوند و اگر در کشوری، افرادی را به علت اعتقاد، اظهار نظر و یا اعتراض مدنی و مسالمتآمیز دستگیر و زندانی کنند، به لحاظ عرف حقوق بشری، آنها بیگناهند و در واقع "زندانی وجدان" یا "زندانی عقیدتی" معرفی میشوند و باید بی قید و شرط از زندان آزاد شوند.
طبق این تعریف، زندانیان سیاسی مورد نظر مطهری، زندانی عقیدتی یا وجدانیاند و اصولاً نباید در زندان باشند چرا که نوع اعتراض و مخالفت آنها با نظام سیاسی، طبق عرف حقوق شهروندی اصولاً مجرمانه به حساب نمیآید.
بدین ترتیب، در اینجا خلطی مفهومی صورت گرفته و به دلیل نوع پیچیدگیاش کمتر کسی حوصلۀ تدقیق و تفکیک مصداقی آن را دارد.
حال میرسیم به مفهوم زندانی امنیتی. مجرمانی که با نوع فعل و عمل خود امنیت جامعه را به خطر اندازند، در صورت محکوم شدن زندانی امنیتی محسوب میشوند. زندانیان امنیتی معمولاً دو دستهاند. یک دسته به قصد دستیابی به منافع شخصی و باندی و یا ضعف وجدان فردی، مرتکب بزه و جنایت تک نفره یا دسته جمعی علیه افراد، اجتماعات و یا نهادهای دولتی میشوند که طبعاً مجرم امنیتیاند و زندانی امنیتی هم به شمار میآیند. دستۀ دوم اما افرادیاند که نه بر اساس منافع شخصی و انگیزههای پلید بلکه به دلیل تعلق خاطرشان به یک مرام سیاسی و ایدئولوژیک و یا در چارچوب خط مشی یک تشکیلات سیاسی، با استفاده از زور و سلاح و خشونت، به بزه و جنایت علیه اهداف خصوصی، عمومی و دولتی دست میزنند. این دسته از افراد قطعاً مجرماند و سزاوار مجازات عادلانه، اما به دلیل تفاوت انگیزۀ آنان با بزهکاران عادی، در دنیای امروز به آنها مجرم سیاسی و زندانی سیاسی میگویند چرا که انگیزهشان از بزه سیاسی بوده است. از این رو، زندانی سیاسی به خلاف زندانی وجدانی یا عقیدتی بیگناه نیست، اما به دلیل انگیزۀ ارتکاب جرم، در روند دادرسی و تحمل حکم از مزایای خاصی برخوردار میشود.
میدانم که در قوانین جمهوری اسلامی هیچکدام از این تعاریف و تفکیکها به رسمیت شناخته نشده است به طوری که از یک سو، برخی از مخالفتها و اعتراضهای مسالمتجویانۀ عملی و حتی نظری و لفظی که در اغلب کشورهای جهان امری مجاز و قانونی است، به منزلۀ اقدامی مجرمانه تلقی شده و در عین حال، ارتکاب جرم با انگیزۀ سیاسی بدتر از جرم با انگیزۀ خودخواهانه قلمداد میشود تا جایی که مجرمانی از این دست بیشتر مورد غضب قرار میگیرند.
به هر حال اگر انگیزهای برای بهبود اوضاع وجود دارد، ابتدا باید این تفکیک و تعریفها مورد بحث قرار گرفته و دربارۀ آنها تصمیم گیری شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بدون "مفهوم سازیِ" واژهها و اصطلاحات، "تفاهم" و یا همان فهم مشترک از آنها بین افراد بشر غیرممکن میشود. این همان بلایی است که اینک گریبان جامعۀ ما را گرفته است. برای نمونه غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوۀ قضائیه سخنانی در بارۀ نبود زندانی سیاسی در ایران مطرح کرده است که با واکنش برخی چهرهها از جمله علی مطهری روبرو شده است، اما این دو نفر که خاستگاه فکری و اعتقادی به نسبت مشترکی دارند و هر دو نیز به مراتبی از کلیت نظام جمهوری اسلامی دفاع میکنند- اسماعیلی دفاع جامع و کامل و مطهری دفاع توأم با نقد و احتیاط - قادر به تفاهم در مورد مفهوم زندانی سیاسی نیستند! با این حساب، دیگر افراد و گروههایی که خاستگاههای اعتقادی به کلی بیگانهای با یکدیگر دارند و هیچ نقطه اشتراکی در نظام مطلوب سیاسی - اقتصادی موردعلاقه شان دیده نمیشود، تا چه اندازه قادر به تفاهم و موضع مشترک و حتی برخورد مسالمتجویانۀ فکری با یکدیگرند!
متأسفانه جریانهای فکری مفهومساز در تاریخ معاصر ایران، همواره ضعیف و معیوب بودهاند و در سالهای اخیر به دلایل گوناگون حتی وجود خارجی هم ندارند. این است که هرج و مرج مفهومی دامنگیر جامعه شده است. هر کسی گویی با خودش حرف میزند و از ظن خود با دیگری دوست و دشمن میشود! خطرات ناشی از این هرج و مرج به قدری واضح است که نیاز به تشریح ندارد.
از این روست که من تدوین نظام مفهومی تازهای را ضروریترین کار فکری در ایران میدانم. طبعاً برای تدوین چنین نظامی، کمک گرفتن از سایر نظامهای مفهومی در عالم ضروری است چرا که قرار نیست چرخ را دوباره اختراع کنیم و بر سر مفاهیم تعریفشده و با مصداقهای مشخص و از هم تفکیک شده، با یکدیگر به جنگ و جدال برخیزیم!
بر همین اساس، مفهوم زندانی سیاسی و فرقش با دیگر انواع زندانیان نیز موضوعی "مستحدثه" نیست که نیاز به اجتهاد جدید داشته باشد! این مفهوم از زمان پیدایش خود در دنیای مدرن، روند تطور خود را پشت سر گذاشته و ربطش با حقوق بشر، حقوق شهروندی و اقتضائات دمکراسی در بیشتر جوامع امروزی روشن شده است.
واقعیت این است که آنچه افرادی مانند علی مطهری مصداق "جرم سیاسی" مینامند، در دنیای امروز اصلاً جرم محسوب نمیشوند و اگر در کشوری، افرادی را به علت اعتقاد، اظهار نظر و یا اعتراض مدنی و مسالمتآمیز دستگیر و زندانی کنند، به لحاظ عرف حقوق بشری، آنها بیگناهند و در واقع "زندانی وجدان" یا "زندانی عقیدتی" معرفی میشوند و باید بی قید و شرط از زندان آزاد شوند.
طبق این تعریف، زندانیان سیاسی مورد نظر مطهری، زندانی عقیدتی یا وجدانیاند و اصولاً نباید در زندان باشند چرا که نوع اعتراض و مخالفت آنها با نظام سیاسی، طبق عرف حقوق شهروندی اصولاً مجرمانه به حساب نمیآید.
بدین ترتیب، در اینجا خلطی مفهومی صورت گرفته و به دلیل نوع پیچیدگیاش کمتر کسی حوصلۀ تدقیق و تفکیک مصداقی آن را دارد.
حال میرسیم به مفهوم زندانی امنیتی. مجرمانی که با نوع فعل و عمل خود امنیت جامعه را به خطر اندازند، در صورت محکوم شدن زندانی امنیتی محسوب میشوند. زندانیان امنیتی معمولاً دو دستهاند. یک دسته به قصد دستیابی به منافع شخصی و باندی و یا ضعف وجدان فردی، مرتکب بزه و جنایت تک نفره یا دسته جمعی علیه افراد، اجتماعات و یا نهادهای دولتی میشوند که طبعاً مجرم امنیتیاند و زندانی امنیتی هم به شمار میآیند. دستۀ دوم اما افرادیاند که نه بر اساس منافع شخصی و انگیزههای پلید بلکه به دلیل تعلق خاطرشان به یک مرام سیاسی و ایدئولوژیک و یا در چارچوب خط مشی یک تشکیلات سیاسی، با استفاده از زور و سلاح و خشونت، به بزه و جنایت علیه اهداف خصوصی، عمومی و دولتی دست میزنند. این دسته از افراد قطعاً مجرماند و سزاوار مجازات عادلانه، اما به دلیل تفاوت انگیزۀ آنان با بزهکاران عادی، در دنیای امروز به آنها مجرم سیاسی و زندانی سیاسی میگویند چرا که انگیزهشان از بزه سیاسی بوده است. از این رو، زندانی سیاسی به خلاف زندانی وجدانی یا عقیدتی بیگناه نیست، اما به دلیل انگیزۀ ارتکاب جرم، در روند دادرسی و تحمل حکم از مزایای خاصی برخوردار میشود.
میدانم که در قوانین جمهوری اسلامی هیچکدام از این تعاریف و تفکیکها به رسمیت شناخته نشده است به طوری که از یک سو، برخی از مخالفتها و اعتراضهای مسالمتجویانۀ عملی و حتی نظری و لفظی که در اغلب کشورهای جهان امری مجاز و قانونی است، به منزلۀ اقدامی مجرمانه تلقی شده و در عین حال، ارتکاب جرم با انگیزۀ سیاسی بدتر از جرم با انگیزۀ خودخواهانه قلمداد میشود تا جایی که مجرمانی از این دست بیشتر مورد غضب قرار میگیرند.
به هر حال اگر انگیزهای برای بهبود اوضاع وجود دارد، ابتدا باید این تفکیک و تعریفها مورد بحث قرار گرفته و دربارۀ آنها تصمیم گیری شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دادگاه خاتمی چه سودی داشت؟
طبق گزارش رسانهها، دادگاه، ادعای دکتر محمد رضا خاتمی در مورد تقلب گسترده در انتخابات سال 88 را مصداق "نشر اکاذیب" دانست و او را به دو سال حبس محکوم کرد.
انتظار افکار از برگزاری دادگاه خاتمی این بود که موضوع "تقلب" در انتخابات سال 88 روشن و پروندۀ این ماجرا یک بار و برای همیشه بسته شود؛ اما ظاهراً نه فقط این مقصود محقق نشد بلکه نوع اطلاعرسانی از دفاعیات آقای خاتمی به دامنۀ ابهامات آن داستان افزود.
بنابراین میتوان این پرسش را مطرح کرد که اصولاً چرا این دادگاه به نسبت پر سر و صدا در این شرایط پر مسئله برگزار شد؟ اگر منظور متقاعدکردن افکار عمومی در مورد سلامت انتخابات سال 88 بود که این مقصود به دلیل بیاطلاعی جامعه از نوع دفاعیات خاتمی و قوت و ضعف اسناد و مدارک مورد نظرش به دست نیامد. اگر منظور، برخورد قضایی با این گونه ادعاها و پیشگیری از تکرار آن بود که این هم محقق نشد چرا که این ادعا نه تنها از طرف محمد رضا خاتمی که از سوی صدها چهرۀ سیاسی و غیر سیاسی دیگر نیز مطرح شده و در مناسبتهای مختلف تکرار میشود.
از این رو، به منظور تنویر افکار عمومی بهتر است که مجموعۀ جریان دادگاه از طریق تریبونی قابل اعتماد به اطلاع عموم مردم برسد تا مردم نیز در کنار داوری قاضی دادگاه، قادر به داوری خود در این مورد شوند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
طبق گزارش رسانهها، دادگاه، ادعای دکتر محمد رضا خاتمی در مورد تقلب گسترده در انتخابات سال 88 را مصداق "نشر اکاذیب" دانست و او را به دو سال حبس محکوم کرد.
انتظار افکار از برگزاری دادگاه خاتمی این بود که موضوع "تقلب" در انتخابات سال 88 روشن و پروندۀ این ماجرا یک بار و برای همیشه بسته شود؛ اما ظاهراً نه فقط این مقصود محقق نشد بلکه نوع اطلاعرسانی از دفاعیات آقای خاتمی به دامنۀ ابهامات آن داستان افزود.
بنابراین میتوان این پرسش را مطرح کرد که اصولاً چرا این دادگاه به نسبت پر سر و صدا در این شرایط پر مسئله برگزار شد؟ اگر منظور متقاعدکردن افکار عمومی در مورد سلامت انتخابات سال 88 بود که این مقصود به دلیل بیاطلاعی جامعه از نوع دفاعیات خاتمی و قوت و ضعف اسناد و مدارک مورد نظرش به دست نیامد. اگر منظور، برخورد قضایی با این گونه ادعاها و پیشگیری از تکرار آن بود که این هم محقق نشد چرا که این ادعا نه تنها از طرف محمد رضا خاتمی که از سوی صدها چهرۀ سیاسی و غیر سیاسی دیگر نیز مطرح شده و در مناسبتهای مختلف تکرار میشود.
از این رو، به منظور تنویر افکار عمومی بهتر است که مجموعۀ جریان دادگاه از طریق تریبونی قابل اعتماد به اطلاع عموم مردم برسد تا مردم نیز در کنار داوری قاضی دادگاه، قادر به داوری خود در این مورد شوند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دو درس از چپهای یونان!
حزب سیریزای یونان به رهبری آلکسیس سیپراس از رقیب راستگرای خود در انتخابات پارلمانی آن کشور شکست خورد.
سیریزا که مخفف "ائتلاف چپ رادیکال" است، در سال 2015 با وعدۀ مخالفت با برنامۀ ریاضت اقتصادی اتحادیۀ اروپا برای یونان به قدرت رسید.
اتحادیۀ اروپا پس از بروز بحران اقتصادی سال 2009 در برخی کشورهای عضو اتحادیه بخصوص یونان، آنان را ملزم به اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی و ادامۀ کمکهای خود به آنها را به اجرای آن برنامه مشروط کرد. در واقع یونان و برخی دیگر از اعضای اتحادیه در بخش جنوبی اروپا دچار کسری بودجۀ بیسابقهای شده بودند که این نیز ریشه در خدمات اجتماعی گستردۀ این کشورها داشت. طبق برنامۀ ریاضتی اتحادیه، اعضای دارای کسری بودجۀ هنگفت، موظف به کاهش دامنۀ تأمین اجتماعی و انضباط مالی شدید دولت در این زمینه شدند. سیاست ریاضتی، اعتراض مردم این کشورها را به دنبال داشت و موجی از تظاهرات خیابانهای پایتختهای آنها بخصوص آتن را فراگرفت.
در آن میان، آلکسیس سیپراس رهبر حزب سیریزا در مقام نمایندگی مردم معترض، با اجرای برنامههای ریاضت اقتصادی به مخالفت برخاست و با وعدۀ مقابله با آنها در انتخابات پارلمانی سال 2015 شرکت کرد و پیروز میدان شد و به مقام نخست وزیری رسید.
در مقام نخست وزیری اما سیپراس چپگرا به خلاف وعدههای انتخاباتی خود توصیههای ریاضتی اتحادیۀ اروپا را به مو به مو به اجرا گذاشت و در این زمینه کاری کمتر یا بیشتر از علایق احزاب میانه یا راست نکرد! در این بین، برخی از دوستانش او را به "خیانت" متهم کردند و از او جدا شدند.
سیپراس اما آیا به همفکران خود خیانت کرد؟ روشن است که پای خیانت در میان نیست و این اتهامی نارواست! به نظرم سیپراس در حوزۀ اقتصاد کاری کرد که چارهای جز آن نداشت چرا که اقتصاد عرصۀ وعدههای موهوم و پا در هوا و عوامفریبانه نیست. زمینی سنگلاخی است که منطق گذر از آن را به رهروان تحمیل میکند.
از این رو به نظرم میتوان از سرنوشت سیپراس دو درس بزرگ گرفت. درس نخست به دوستان چپگرای ایرانی و نوع مواضع اقتصادیشان مربوط میشود.
درس دوم اما برای همۀ نیروهای سیاسی است. چرا اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی در یونان، از احزاب راست و میانه که موافق آن بودند، بر نیامد، اما همان برنامه از سوی یک حزب چپ که مخالف سرسخت آن بود و حتی وعدۀ مقابله با آن را میداد، به راحتی امکانپذیر شد؟
آیا این بدان معنا نیست که در بزنگاههای بحرانی، هنگامی که اجرای برخی از برنامههای سیاسی و اقتصادی ضرورت عملی پیدا میکند، از موافقان آن برنامهها عملاً کاری ساخته نیست و از قضا مخالفان آن برنامهها در صورت به دست گرفتن قدرت، ناخواسته و به رغم میل خود، کار را از پیش میبرند؟
به نظرم دیالکتیک در اینگونه موارد خودنمایی میکند نه بدان صورتی که مارکس و بخصوص انگلس آن را تبیین کردهاند! ما ایرانیان اما با این شیوه عملکرد هستی بیگانهایم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
حزب سیریزای یونان به رهبری آلکسیس سیپراس از رقیب راستگرای خود در انتخابات پارلمانی آن کشور شکست خورد.
سیریزا که مخفف "ائتلاف چپ رادیکال" است، در سال 2015 با وعدۀ مخالفت با برنامۀ ریاضت اقتصادی اتحادیۀ اروپا برای یونان به قدرت رسید.
اتحادیۀ اروپا پس از بروز بحران اقتصادی سال 2009 در برخی کشورهای عضو اتحادیه بخصوص یونان، آنان را ملزم به اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی و ادامۀ کمکهای خود به آنها را به اجرای آن برنامه مشروط کرد. در واقع یونان و برخی دیگر از اعضای اتحادیه در بخش جنوبی اروپا دچار کسری بودجۀ بیسابقهای شده بودند که این نیز ریشه در خدمات اجتماعی گستردۀ این کشورها داشت. طبق برنامۀ ریاضتی اتحادیه، اعضای دارای کسری بودجۀ هنگفت، موظف به کاهش دامنۀ تأمین اجتماعی و انضباط مالی شدید دولت در این زمینه شدند. سیاست ریاضتی، اعتراض مردم این کشورها را به دنبال داشت و موجی از تظاهرات خیابانهای پایتختهای آنها بخصوص آتن را فراگرفت.
در آن میان، آلکسیس سیپراس رهبر حزب سیریزا در مقام نمایندگی مردم معترض، با اجرای برنامههای ریاضت اقتصادی به مخالفت برخاست و با وعدۀ مقابله با آنها در انتخابات پارلمانی سال 2015 شرکت کرد و پیروز میدان شد و به مقام نخست وزیری رسید.
در مقام نخست وزیری اما سیپراس چپگرا به خلاف وعدههای انتخاباتی خود توصیههای ریاضتی اتحادیۀ اروپا را به مو به مو به اجرا گذاشت و در این زمینه کاری کمتر یا بیشتر از علایق احزاب میانه یا راست نکرد! در این بین، برخی از دوستانش او را به "خیانت" متهم کردند و از او جدا شدند.
سیپراس اما آیا به همفکران خود خیانت کرد؟ روشن است که پای خیانت در میان نیست و این اتهامی نارواست! به نظرم سیپراس در حوزۀ اقتصاد کاری کرد که چارهای جز آن نداشت چرا که اقتصاد عرصۀ وعدههای موهوم و پا در هوا و عوامفریبانه نیست. زمینی سنگلاخی است که منطق گذر از آن را به رهروان تحمیل میکند.
از این رو به نظرم میتوان از سرنوشت سیپراس دو درس بزرگ گرفت. درس نخست به دوستان چپگرای ایرانی و نوع مواضع اقتصادیشان مربوط میشود.
درس دوم اما برای همۀ نیروهای سیاسی است. چرا اجرای برنامۀ ریاضت اقتصادی در یونان، از احزاب راست و میانه که موافق آن بودند، بر نیامد، اما همان برنامه از سوی یک حزب چپ که مخالف سرسخت آن بود و حتی وعدۀ مقابله با آن را میداد، به راحتی امکانپذیر شد؟
آیا این بدان معنا نیست که در بزنگاههای بحرانی، هنگامی که اجرای برخی از برنامههای سیاسی و اقتصادی ضرورت عملی پیدا میکند، از موافقان آن برنامهها عملاً کاری ساخته نیست و از قضا مخالفان آن برنامهها در صورت به دست گرفتن قدرت، ناخواسته و به رغم میل خود، کار را از پیش میبرند؟
به نظرم دیالکتیک در اینگونه موارد خودنمایی میکند نه بدان صورتی که مارکس و بخصوص انگلس آن را تبیین کردهاند! ما ایرانیان اما با این شیوه عملکرد هستی بیگانهایم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نتانیاهو و آزمایش دیانای!
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل مدعی شده است که "طبق آزمایشات "دی ان ای" بر روی اسکلتی که در محل فلسطین باستانی در شهر اشکلون پیدا شده است، همانطور که از تورات فهم میشود، فلسطینیها ساکنان بومی آن منطقه نبودهاند و ریشهشان به جنوب اروپا برمیگردد!"
او در عین حال گفته است که بین فلسطین باستان و فلسطینیهای کنونی که اجدادشان هزاران سال بعد از شبه جزیرۀ عربستان به "سرزمین اسرائیل" مهاجرت کردهاند، ارتباطی وجود ندارد. نتایناهو نهایتاً نتیجه گرفته است که بنابراین، ارتباط فلسطینیها با "سرزمین اسرائیل" با رابطۀ چهار هزار سالۀ مردم یهود با این سرزمین قابل مقایسه نیست!
گرچه سخنان نتانیاهو بیشتر سزاوار "دست انداختن" است تا پاسخی منطقی اما من خویشتنداری میکنم و فقط میپرسم: اولاً "از نگاه وی، آن مبدأ تاریخی که قرار است حق حاکمیت یک قوم بر سرزمینی را به اثبات برساند کجاست؟" اگر استناد او به تورات است، پس میتوان قصۀ خلقت آدم و حوا را مبنا قرار داد و گفت؛ چون همۀ ابناء بشر از آن دو زاده شدهاند، پس کرۀ زمین ملک مشاع همۀ فرزندان آنهاست و از این رو اصرار جنبش صهیونیسم برای داشتن کشوری مخصوص یهودیان چه انطباقی با این داستان دارد!
ثانیاً، طبق تورات، ابراهیم خلیل از اور کلدانیان در بینالنهرین (عراق )به سرزمین کنعان مهاجرت کرد و در آنجا به زاد و ولد پرداخت که یهودیان نیز نتیجۀ بخشی از این زاد و ولد به شمار میروند. بنابراین، سرزمین کنعان اساساً مقصد مهاجرت ابراهیم بوده نه موطن و زادگاه او! از این رو، نتانیاهو که تا این اندازه در پی ربط دادن "حاکمیت سیاسی" یک کشور بر یک سرزمین آن هم در قرن 21 میلادی به تاریخ 4 هزار سال قبل است، قاعدتاً باید ارث پدری خود را در اور بجوید و نه در سرزمین فلسطین!
ثالثاً، خود تورات اذعان دارد که فلسطین باستانی هنگام حملۀ بنیاسرائیل به رهبری موسی به آن سرزمین به اقوام دیگری تعلق داشته است به طوری که یهوه خطاب به موسی میگوید: "از شهرهای این امتهایی که یهوه خدایت ترا به مالکیت میدهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنی حتّیان و اموریان و کنعانیان و فرزیّان و حوّیان و یبوسیان چنانکه یهوه خدایت ترا امر فرموده است، بالکل هلاک ساز" (سفر تثنیه 17 - 16 :20)
البته موسی به دلیل رقت قلب از این فرمان اطاعت نمیکند و از همین رو از ورود به سرزمین مقدس محروم میشود! او در سرزمین مواب میمیرد، اما یهوه، غلام او یوشع بن نون را خطاب قرار میدهد و به او میگوید که آن سرزمین را به تصرف در آورد و در سرزمینهای فتح شده اثری از حیات باقی نگذارد و هر جنبدهای را ار دم تیغ بگذراند اعم از مردان و زنان و کودکان و شیرخوارگان و گاوان و گوسفندان و اشتران و الاغان را!
خب طبق منطق نتانیاهو باید با "آزمایشات دی ان ای" اعقاب حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را یافت و سرزمین فلسطین را به آنها واگذار کرد چرا که به هر حال ممکن است حداقل یک فرد از این اقوام از قتل عام یوشع جان سالم به در برده و در نقطهای از زمین زاد و ولد کرده باشد! البته غرامت آن همه کشتار را هم نتایناهو نباید فراموش کند!
در آخر باید اضافه کنم که من به میراث فرهنگی و اخلاقی یهودیان عمیقاً احترام میگذارم و میدانم که بسیاری از آنها در شمار نوابغ بزرگ تاریخ و مبرّای از عواطف نژادپرستانه و امیال سیاسی زیادهخواهانۀ امثال نتانیاهو بوده و هستند. اما هنگامی که نتانیاهو برای محروم کردن فلسطینیهای رنج کشیده و تحت اشغال نظامی، از حداقل حقی که سازمان ملل به آنها اعطاء کرده است آنگونه رطب و یابس را به هم میبافد، پاسخی غیر از این مناسب حال او نیست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل مدعی شده است که "طبق آزمایشات "دی ان ای" بر روی اسکلتی که در محل فلسطین باستانی در شهر اشکلون پیدا شده است، همانطور که از تورات فهم میشود، فلسطینیها ساکنان بومی آن منطقه نبودهاند و ریشهشان به جنوب اروپا برمیگردد!"
او در عین حال گفته است که بین فلسطین باستان و فلسطینیهای کنونی که اجدادشان هزاران سال بعد از شبه جزیرۀ عربستان به "سرزمین اسرائیل" مهاجرت کردهاند، ارتباطی وجود ندارد. نتایناهو نهایتاً نتیجه گرفته است که بنابراین، ارتباط فلسطینیها با "سرزمین اسرائیل" با رابطۀ چهار هزار سالۀ مردم یهود با این سرزمین قابل مقایسه نیست!
گرچه سخنان نتانیاهو بیشتر سزاوار "دست انداختن" است تا پاسخی منطقی اما من خویشتنداری میکنم و فقط میپرسم: اولاً "از نگاه وی، آن مبدأ تاریخی که قرار است حق حاکمیت یک قوم بر سرزمینی را به اثبات برساند کجاست؟" اگر استناد او به تورات است، پس میتوان قصۀ خلقت آدم و حوا را مبنا قرار داد و گفت؛ چون همۀ ابناء بشر از آن دو زاده شدهاند، پس کرۀ زمین ملک مشاع همۀ فرزندان آنهاست و از این رو اصرار جنبش صهیونیسم برای داشتن کشوری مخصوص یهودیان چه انطباقی با این داستان دارد!
ثانیاً، طبق تورات، ابراهیم خلیل از اور کلدانیان در بینالنهرین (عراق )به سرزمین کنعان مهاجرت کرد و در آنجا به زاد و ولد پرداخت که یهودیان نیز نتیجۀ بخشی از این زاد و ولد به شمار میروند. بنابراین، سرزمین کنعان اساساً مقصد مهاجرت ابراهیم بوده نه موطن و زادگاه او! از این رو، نتانیاهو که تا این اندازه در پی ربط دادن "حاکمیت سیاسی" یک کشور بر یک سرزمین آن هم در قرن 21 میلادی به تاریخ 4 هزار سال قبل است، قاعدتاً باید ارث پدری خود را در اور بجوید و نه در سرزمین فلسطین!
ثالثاً، خود تورات اذعان دارد که فلسطین باستانی هنگام حملۀ بنیاسرائیل به رهبری موسی به آن سرزمین به اقوام دیگری تعلق داشته است به طوری که یهوه خطاب به موسی میگوید: "از شهرهای این امتهایی که یهوه خدایت ترا به مالکیت میدهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار، بلکه ایشان را یعنی حتّیان و اموریان و کنعانیان و فرزیّان و حوّیان و یبوسیان چنانکه یهوه خدایت ترا امر فرموده است، بالکل هلاک ساز" (سفر تثنیه 17 - 16 :20)
البته موسی به دلیل رقت قلب از این فرمان اطاعت نمیکند و از همین رو از ورود به سرزمین مقدس محروم میشود! او در سرزمین مواب میمیرد، اما یهوه، غلام او یوشع بن نون را خطاب قرار میدهد و به او میگوید که آن سرزمین را به تصرف در آورد و در سرزمینهای فتح شده اثری از حیات باقی نگذارد و هر جنبدهای را ار دم تیغ بگذراند اعم از مردان و زنان و کودکان و شیرخوارگان و گاوان و گوسفندان و اشتران و الاغان را!
خب طبق منطق نتانیاهو باید با "آزمایشات دی ان ای" اعقاب حتیان و اموریان و کنعانیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را یافت و سرزمین فلسطین را به آنها واگذار کرد چرا که به هر حال ممکن است حداقل یک فرد از این اقوام از قتل عام یوشع جان سالم به در برده و در نقطهای از زمین زاد و ولد کرده باشد! البته غرامت آن همه کشتار را هم نتایناهو نباید فراموش کند!
در آخر باید اضافه کنم که من به میراث فرهنگی و اخلاقی یهودیان عمیقاً احترام میگذارم و میدانم که بسیاری از آنها در شمار نوابغ بزرگ تاریخ و مبرّای از عواطف نژادپرستانه و امیال سیاسی زیادهخواهانۀ امثال نتانیاهو بوده و هستند. اما هنگامی که نتانیاهو برای محروم کردن فلسطینیهای رنج کشیده و تحت اشغال نظامی، از حداقل حقی که سازمان ملل به آنها اعطاء کرده است آنگونه رطب و یابس را به هم میبافد، پاسخی غیر از این مناسب حال او نیست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دل خجسته!
خانوادهای، خانوادهای دیگر را برای ختنه سوران پسرشان دعوت کرده بودند و "خانوادۀ دیگر" از این دعوت به شدت اظهار ناخرسندی و ناراحتی میکردند!
یک نفر از آنها پرسید؛ چرا ناراحتی؟ دعوت که ناراحتی ندارد! پاسخ گفتند: در این گرانی سرسامآور و کمرشکن، این نوع جشنها و دعوتها فقط ضرر و زیان دو سویه دارد چرا که خانوادۀ ما، به ازای حضور پنج نفریمان در جشن، مجبوریم صد هزار تومان کادو بدهیم! خب این حداقل هفتاد هزار تومان برای ما ضرر دارد چون اگر همان پلومرغی را که در جشن خوردهایم بتوانیم در منزلمان رو به راه کنیم و بخوریم بیش از 30 هزار تومان هزینه بر نمیدارد! از طرفی، خانوادۀ دعوت کننده نیز برای هر پرس چلوغ مرغ ناچارند 30 - 40 هزار تومان به تالار بپردازند که غذای پنج نفر بین 150 تا 200 هزار تومان در میآید. پس آن بیچارهها هم مبلغی بین 50 تا 100 هزار تومان ضرر و زیان میبینند و پول خرج کردشان هم در نمیآید! پس این چه کاری است؟
طرف به آنها گفت؛ خب، این که همهاش شد حساب و کتاب مادی! پس صلۀ رحم و شراکت در شادی و سرور دیگران چه میشود؟
پاسخ شنید: تو هم عجب دل خجستهای داری! اینها مال موقعی بود که مردم عادی دستشان به دهنشان میرسید! الان تو این بیداد گرونی که نه کار به دردبخوری برای جوانها پیدا میشود و نه درآمدی وجود دارد، شرکت در سرور و شادی دیگران یعنی چه؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
خانوادهای، خانوادهای دیگر را برای ختنه سوران پسرشان دعوت کرده بودند و "خانوادۀ دیگر" از این دعوت به شدت اظهار ناخرسندی و ناراحتی میکردند!
یک نفر از آنها پرسید؛ چرا ناراحتی؟ دعوت که ناراحتی ندارد! پاسخ گفتند: در این گرانی سرسامآور و کمرشکن، این نوع جشنها و دعوتها فقط ضرر و زیان دو سویه دارد چرا که خانوادۀ ما، به ازای حضور پنج نفریمان در جشن، مجبوریم صد هزار تومان کادو بدهیم! خب این حداقل هفتاد هزار تومان برای ما ضرر دارد چون اگر همان پلومرغی را که در جشن خوردهایم بتوانیم در منزلمان رو به راه کنیم و بخوریم بیش از 30 هزار تومان هزینه بر نمیدارد! از طرفی، خانوادۀ دعوت کننده نیز برای هر پرس چلوغ مرغ ناچارند 30 - 40 هزار تومان به تالار بپردازند که غذای پنج نفر بین 150 تا 200 هزار تومان در میآید. پس آن بیچارهها هم مبلغی بین 50 تا 100 هزار تومان ضرر و زیان میبینند و پول خرج کردشان هم در نمیآید! پس این چه کاری است؟
طرف به آنها گفت؛ خب، این که همهاش شد حساب و کتاب مادی! پس صلۀ رحم و شراکت در شادی و سرور دیگران چه میشود؟
پاسخ شنید: تو هم عجب دل خجستهای داری! اینها مال موقعی بود که مردم عادی دستشان به دهنشان میرسید! الان تو این بیداد گرونی که نه کار به دردبخوری برای جوانها پیدا میشود و نه درآمدی وجود دارد، شرکت در سرور و شادی دیگران یعنی چه؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دولت پنهان؟
عبارت "دولت پنهان" را تا کنون بیشتر فعالان اصلاحطلب برای تفسیر خود از شرایط سیاسی ایران به کار م بردند، این اصطلاح اما ظاهراً در حال گسترش است و به ادبیات علی مطهری نمایندۀ مجلس هم راه یافته است.
کاربرد این عبارت از طرف مطهری که خاستگاهی "اصولگرایانه" دارد، به برخی محافل آن جناح، گران آمده است به طوری که او را تحت فشار گذاشتهاند تا به روشنی و صراحت منظور خود را از "دولت پنهان" روشن کند.
استفاده از اصطلاح دولت پنهان بخصوص در ایران به واقع نوعی مدد گرفتن از استعاره برای اشاره به نهادهای علیالخصوص نظامی است که قرار نیست از آنها نامی برده شود. به همین دلیل است که اغلب استفاده کنندگان از این عبارت، برای تعیین مصداق آن، احساس محدودیت و از اشاره صریح به آن پرهیز میکنند. همین محدودیت هم دستاویزی برای منتقدان فراهم میآورد تا آنها را برای افشای نیات درونی خود تحت فشار بگذارند.
آنچه اما در ایران به عنوان "دولت پنهان" شهرت یافته است، در حقیقت چندان هم پنهان نیست و بخشی از ساختار علنی و حقوقی نظام سیاسی است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت به نحوی تقسیم شده است که قوۀ مجریه اختیارات محدود و مشخصی دارد و به همین دلیل هرگاه رؤسای قوای مجریه این نوع محدودیتها را در عمل تجربه میکنند، حامیان آنها پای "دولت پنهان" را وسط میکشند.
به نظر من برای توضیح مشکلات اجرایی و سیاسی ایران، تأکید بر "دولت پنهان" از لحاظ حقوقی کاربردی ندارد. مشکل بیشتر به تداخل حوزههای مسئولیت و وظایف نهادهای مختلف مربوط میشود و نوع تفسیر قانون اساسی زمینهساز آن است. با این حساب، برای حل این مشکل خاص، یا باید قانون اساسی به گونهای متفاوت مورد تفسیر قرار گیرد و یا اینکه در بخش مربوط به وظایف و اختیارات نهادها اصلاح شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
عبارت "دولت پنهان" را تا کنون بیشتر فعالان اصلاحطلب برای تفسیر خود از شرایط سیاسی ایران به کار م بردند، این اصطلاح اما ظاهراً در حال گسترش است و به ادبیات علی مطهری نمایندۀ مجلس هم راه یافته است.
کاربرد این عبارت از طرف مطهری که خاستگاهی "اصولگرایانه" دارد، به برخی محافل آن جناح، گران آمده است به طوری که او را تحت فشار گذاشتهاند تا به روشنی و صراحت منظور خود را از "دولت پنهان" روشن کند.
استفاده از اصطلاح دولت پنهان بخصوص در ایران به واقع نوعی مدد گرفتن از استعاره برای اشاره به نهادهای علیالخصوص نظامی است که قرار نیست از آنها نامی برده شود. به همین دلیل است که اغلب استفاده کنندگان از این عبارت، برای تعیین مصداق آن، احساس محدودیت و از اشاره صریح به آن پرهیز میکنند. همین محدودیت هم دستاویزی برای منتقدان فراهم میآورد تا آنها را برای افشای نیات درونی خود تحت فشار بگذارند.
آنچه اما در ایران به عنوان "دولت پنهان" شهرت یافته است، در حقیقت چندان هم پنهان نیست و بخشی از ساختار علنی و حقوقی نظام سیاسی است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی قدرت به نحوی تقسیم شده است که قوۀ مجریه اختیارات محدود و مشخصی دارد و به همین دلیل هرگاه رؤسای قوای مجریه این نوع محدودیتها را در عمل تجربه میکنند، حامیان آنها پای "دولت پنهان" را وسط میکشند.
به نظر من برای توضیح مشکلات اجرایی و سیاسی ایران، تأکید بر "دولت پنهان" از لحاظ حقوقی کاربردی ندارد. مشکل بیشتر به تداخل حوزههای مسئولیت و وظایف نهادهای مختلف مربوط میشود و نوع تفسیر قانون اساسی زمینهساز آن است. با این حساب، برای حل این مشکل خاص، یا باید قانون اساسی به گونهای متفاوت مورد تفسیر قرار گیرد و یا اینکه در بخش مربوط به وظایف و اختیارات نهادها اصلاح شود.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
دکتر نجفی با دستبند و آغازی ناپسند
در جلسۀ محاکمۀ دکتر محمد علی نجفی، او دستبند به دست در میان وکلایش نشسته بود. استفاده از دستبند برای زندانیان به منظور جلوگیری از فرار آنان صورت میگیرد.
محمد علی نجفی پس از قتل همسرش، داوطلبانه خود را به کلانتری معرفی کرد. بنابراین احتمال فرار متهمی که خود را تسلیم قانون کرده است، منطقاً نزدیک به صفر است. گذشته از این، هیچ متهمی امکان فرار از صحن دادگاه را ندارد، از این رو، باز نکردن دستبند او پس از ورودش به دادگاه، جای کمترین توجیهی ندارد.
به نظرم برخی انتقادها در مورد نحوۀ برخورد محترمانۀ یکی از فرماندهان پلیس تهران با دکتر نجفی در روز معرفی خودش به کلانتری، سبب این نوع سختیگریها نسبت به او شده است. از نگاه من، آن انتقادات به کلی ناموجه بود و به تبع آن، رفتار واکنشی نسبت به آن انتقادات هم موجه نیست.
ظاهراً برخی از ما ایرانیان هنگامی که رفتار نادرستی را نسبت به یک متهم و رفتار درستی را نسبت به متهم دیگری میبینیم به جای آنکه بر نفی رفتار نادرست به طور اعم تأکید کنیم، همان مورد درست را نیز به عنوان "اعمال تبعیض" به چالش میکشیم! نتیجه آن میشود که تصمیمگیران نیز تصور میکنند که اگر به همه به طور یکسان سخت بگیرند، افکار عمومی آن را عادلانهتر خواهد دید!
گذشته از این موضوع به نظرم نحوۀ دفاعیات وکلای نجفی از او، از همین ابتدا سمت و سویی انحرافی به خود گرفته است. پیش کشیدن بحث "مهدورالدم" بودن خانم میترا استاد از اساس بیربط و ظالمانه است به طوری که به جای کمک به نجفی، از قضا افکار عمومی و خانوادۀ مقتول را علیه او سخت برمی انگیزد.
به نظرم دکتر نجفی باید همان تشخصی را که از او سراغ داریم در دادگاه نیز به نمایش بگذارد. قتل خانم استاد به هر دلیل و انگیزهای که انجام گرفته باشد، به هیچ وجه توجیه بردار نیست. از این رو، بهتر است نجفی به جای چنگ زدن به دستاویزهای سستی که نه فقط نجات بخش نیستند بلکه سبب سقوط میشوند، اعتراف کند که در تمام طول ماجرا مرتکب اشتباه شده است و از اینکه تا آنجا پیش رفته که سودا بر او غالب شده و انسانی را به قتل رسانده است اظهار پشیمانی کند و در نهایت عفو بخواهد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
در جلسۀ محاکمۀ دکتر محمد علی نجفی، او دستبند به دست در میان وکلایش نشسته بود. استفاده از دستبند برای زندانیان به منظور جلوگیری از فرار آنان صورت میگیرد.
محمد علی نجفی پس از قتل همسرش، داوطلبانه خود را به کلانتری معرفی کرد. بنابراین احتمال فرار متهمی که خود را تسلیم قانون کرده است، منطقاً نزدیک به صفر است. گذشته از این، هیچ متهمی امکان فرار از صحن دادگاه را ندارد، از این رو، باز نکردن دستبند او پس از ورودش به دادگاه، جای کمترین توجیهی ندارد.
به نظرم برخی انتقادها در مورد نحوۀ برخورد محترمانۀ یکی از فرماندهان پلیس تهران با دکتر نجفی در روز معرفی خودش به کلانتری، سبب این نوع سختیگریها نسبت به او شده است. از نگاه من، آن انتقادات به کلی ناموجه بود و به تبع آن، رفتار واکنشی نسبت به آن انتقادات هم موجه نیست.
ظاهراً برخی از ما ایرانیان هنگامی که رفتار نادرستی را نسبت به یک متهم و رفتار درستی را نسبت به متهم دیگری میبینیم به جای آنکه بر نفی رفتار نادرست به طور اعم تأکید کنیم، همان مورد درست را نیز به عنوان "اعمال تبعیض" به چالش میکشیم! نتیجه آن میشود که تصمیمگیران نیز تصور میکنند که اگر به همه به طور یکسان سخت بگیرند، افکار عمومی آن را عادلانهتر خواهد دید!
گذشته از این موضوع به نظرم نحوۀ دفاعیات وکلای نجفی از او، از همین ابتدا سمت و سویی انحرافی به خود گرفته است. پیش کشیدن بحث "مهدورالدم" بودن خانم میترا استاد از اساس بیربط و ظالمانه است به طوری که به جای کمک به نجفی، از قضا افکار عمومی و خانوادۀ مقتول را علیه او سخت برمی انگیزد.
به نظرم دکتر نجفی باید همان تشخصی را که از او سراغ داریم در دادگاه نیز به نمایش بگذارد. قتل خانم استاد به هر دلیل و انگیزهای که انجام گرفته باشد، به هیچ وجه توجیه بردار نیست. از این رو، بهتر است نجفی به جای چنگ زدن به دستاویزهای سستی که نه فقط نجات بخش نیستند بلکه سبب سقوط میشوند، اعتراف کند که در تمام طول ماجرا مرتکب اشتباه شده است و از اینکه تا آنجا پیش رفته که سودا بر او غالب شده و انسانی را به قتل رسانده است اظهار پشیمانی کند و در نهایت عفو بخواهد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad