نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
71.3K subscribers
335 photos
57 videos
57 files
1.88K links
احمد زیدآبادی
Download Telegram
از کجا تا به کجا؟

پس از برکناری آیلت شاکید، وزیر دادگستری اسرائیل توسط بنیامین نتانیاهو از مقام خود، بتزالل اسموتریچ یکی از رقیبان و در عین حال همفکران شاکید از جناح افراطی ملی - مذهبی، خواهان نشستن بر صندلی او شد. اسموتریچ در عین حال، وعده داد که در مقام وزارت دادگستری تلاش خواهد کرد که قوانین مذهبی تورات را زنده و بر جامعۀ اسرائیل حاکم کند!
نتانیاهو اما به جای اسموتریچ، امیر اوهانا از اعضای همجنسگرای حزب لیکود را به عنوان وزیر دادگستری در دولت موقت خود برگزید. نتانیاهو هدف از این انتخاب را جلب آراء جمعیت همجنسگرای اسرائیل به نفع جناح راست در انتخابات پارلمانی شهریور ماه اعلام کرد.
در واقع، بین معرفی اسموتریچ به عنوان وزیر دادگستری که خواهان جاری شدن قوانین شرعی تورات در اسرائیل است و امیر اوهانا که گرایش جنسی‌اش رسماً علیه شریعت یهودی است، فقط به اندازۀ سرِ سوزنی فاصله بود!
کیسنیجر گفته است که اسرائیل سیاست خارجی ندارد، اما ظاهراً سیاست داخلی هم ندارد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
مذاکره و تشدید فشار!

در آستانۀ سفر شینزو آبه نخست وزیر ژاپن به تهران، وزارت خزانه‌داری آمریکا بخش بزرگی از صنعت پتروشیمی ایران را تحریم کرد.
ظاهراً هدف از وضع این تحریم تازه، تأکید بر این موضوع است که آمریکا سیاست "اعمال حداکثر فشار" علیه ایران را رها نکرده و تلاش کشورهای ثالث برای میانجیگری بین واشنگتن - تهران، اثری بر این سیاست ندارد.
در واقع، از نگاه دولت ترامپ، اعمال فشار حداکثری، ضمانتی برای آغاز مذاکره و به سرانجام رساندن آن تلقی می‌شود، بنابراین اعضای تیم رئیس جمهور آمریکا، بین فشار و مذاکره تباینی قائل نیستند. همین سیاست در مورد کرۀ شمالی نیز در حال اجراست. با آنکه رهبران آمریکا و کرۀ شمالی در عالی‌ترین سطح، دو دور مذاکرۀ رو در رو برگزار کرده‌اند، اما از میزان تحریم‌های واشنگتن علیه پیونگ یانگ، ذره‌ای کاسته نشده است.
واقعیت این است که آمریکا همان سیاست را در مورد ایران نیز دنبال می‌کند. هنگامی که ترامپ از آمادگی خود برای مذاکره با ایران سخن می‌گوید؛ نظری به کاهش تحریم‌ها برای تسهیل روند مذاکره ندارد و موضوع تحریم و مذاکره را از یکدیگر جدا می‌کند.
به عبارت روشن‌تر، ترامپ برای آغاز مذاکره و یا حتی تداوم مذاکره، به طرف‌های خود امتیاز نمی‌دهد. هرگونه امتیازی فقط در پایان راه مورد نظر آنهاست و نه در آغاز و یا میانۀ راه!
به زعم زمامداران کاخ سفید، در مورد کشورهایی چون ایران و کرۀ شمالی، اصل مذاکره، امتیازی از طرف یکی به دیگری نیست و به همین جهت می‌تواند بی قید و شرط باشد. پای قید و شرط‌ها در واقع در طول مذاکره و سرانجام نهایی آن پیش می‌آید.
بر همین اساس، 12 شرطی که مایک پمپئو برای ایران تعیین کرده است، نه شروطی برای آغاز مذاکره بلکه مواردی برای توافق نهایی بر سر آنهاست، توافقی که از نگاه آنان می‌تواند به بهبود روابط بین دو کشور و رفع رژیم تحریم ها منجر شود.
با این حساب، به نظر نمی‌رسد که شینزو آبه - یا آنطور که خودش ترجیح می دهد، آبه شینزو!- در سفرش به تهران، حامل پیامی برای کاهش تحریم ها به عنوان علامت حسن نیتی از سوی آمریکا برای آغاز مذاکره باشد. او صرفاً ایران را به آغاز مذاکرۀ بی قید و شرط با دولت ترامپ ترغیب خواهد کرد.
بدین جهت تصور من این است که رسانه‌ها و برخی تحلیل‌گران، در مورد اهمیت و نتایج سفر آبه به تهران، انتظارات بیش از اندازه‌ای در افکار عمومی ایجاد کرده‌اند.
سفر آبه به تهران فقط در صورتی می‌تواند به موفقیت برسد که ایران آمادۀ مذاکرۀ بدون قید و شرط یعنی جدا کردن موضوع تحریم‌ها از اصل انجام مذاکره باشد. رصد فضای رسمی اما از چنین موضوعی حکایت نمی‌کند. نه در سطح دولت و نه فراتر از آن.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
برنامۀ فوق فردا در پژوهشگاه علوم انسانی برگزار می‌شود. سخنرانی من ساعت 4 بعد از ظهر است.
امان از این همه شجاعت!
امروز برای شرکت در سمینار یک روزه‌ای که آگهی‌اش را بالاتر گذاشتم، به پژوهشگاه علوم انسانی رفتم، اما هنوز وارد ساختمان نشده بودم که گفتند کل سمینار لغو شده است! پرسیدم از بالا دخالت کرده‌اند؟ جواب شنیدم : نه! ظاهراً فقط یکی از سخنرانان سمینار که گرایش آن طرفی داشته به رئیس پژوهشگاه نامه می‌نویسد و نسبت به ترکیب سخنرانان اعتراض می‌کند و رئیس محترم پژوهشگاه هم شبانه لغو کل سمینار را به "صلاح" خود نزدیک‌تر می‌بیند!
بدین ترتیب، تلاش یک ماهۀ برگزارکنندگان سمینار به صرف اعتراض یک فرد و شجاعت قابل تحسین! مدیر مجموعه به باد فنا می‌رود. این وسط امثال من هم که مثلاً کلی فکر و تمرکز کرده بودیم که در نقد دیدگاه زنده یاد مهندس بازرگان مطلبی بیان کنیم که اصلاً اهمیتی نداریم! واقعاً دولت و وزارت علوم با این مدیران شجاع و جسورشان که از یک "پخ" همکار آن طرفی شان نیز این همه دستپاچه می‌شوند، چشم نخورند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
کاهش بهای دلار و صورتی در زیر؟

بهای دلار این روزها در بازار ایران روند کاهشی به خود گرفته است. این روند با منطق اقتصادی سازگار نیست چرا که به علت تشدید مشکلات مربوط به صادرات نفت، دست دولت روز به روز از تحصیل ارز خالی‌تر می‌شود!
بنابراین، کاهش بهای دلار را یا باید به حساب، تأثیر روانی دیدار وزیر خارجۀ آلمان و نخست وزیر ژاپن از تهران و شایعات شکل گرفته پیرامون آن دانست و یا به تلاش کوتاه مدت بانک مرکزی برای تزریق گسترده‌تر ارز به بازار به بهای شوک‌های بزرگتر در آینده نسبت داد!
البته کیهان هم طبق علایق خود، ماجرای کاهش نرخ ارز را به یک "جریان سیاسی خاص" مربوط دانسته که با "فضاسازی کاذب" می‌خواهد اینگونه وانمود کند که "سفر واسطه‌های آمریکا به ایران، قیمت دلار را اینگونه کاهش داد، حالا ببینید اگر با ترامپ مستقیم مذاکره کنیم، چه شود!"
ادعای کیهان البته با اظهارات رسمی آن "جریان خاص سیاسی" که اشاره‌ای کنایه‌وار به دولت دولت حسن روحانی است، همخوانی ندارد. بنابراین کیهان به واقع مدعی شده است که این نوع اظهارات رسمی را نباید جدی گرفت، چرا که به قول میرفندرسکی: صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نزار زکا در بیروت

غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوۀ قضائیه گفته است: "از آنجا که نزار زکا در دوران حبس، حسن رفتار داشت و با درخواست رئیس‌جمهور و تقاضای حزب‌الله لبنان مطمئن شدیم که بعد از آزادی مرتکب جرم نمی‌شود، دادگاه امروز با آزادی مشروط وی موافقت کرد تا به نمایندگان کشور لبنان تحویل داده شود".
این در حالی است که نزار زکا پس از رسیدن به بیروت، بازداشت خود در ایران را "آدم‌ربایی" دانست و محاکمۀ خود را نیز "صوری" توصیف کرد.
حال می‌توان از آقای اسماعیلی پرسید که آیا نزار زکا پس از آزادی، با بیان این نوع سخنان مرتکب جرم شده است؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
مرز دیوانگی و تعقل!

تا روزی که افرادی مثل مک‌مستر، تیلرسون، کِلی و متیس پست‌های اصلی دولت ترامپ را به عهده داشتند، برخی تحلیل‌گران جهانی می‌گفتند: خب، گرچه دونالد ترامپ خودش شخصاً آدمی بی‌کله و دیوانه است، اما این "چهره‌های عاقل" او را کنترل و هدایت خواهند کرد!
حالا که مدتی است آن "چهره‌های عاقل" جای خود را به امثال جان بولتون و مایک پمپئو داده‌اند، برخی از همان تحلیل‌گران می گویند؛ خب، گرچه اینها آدم‌هایی دیوانه و بی‌کله‌اند، اما ترامپ خودش شخصاً آنقدر عاقل است که آنها را هدایت و کنترل کند!
این را البته از باب طنز نوشتم؛ وگرنه مدت‌هاست مرز دیوانگی و تعقل برداشته شده است! شاید هم هرگز مرزی بین آنها نبوده و پدران عصر روشنگری با ابداع خود بین آن دو مرز کشیدند و بشر را برای چند قرنی سر کار گذاشتند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نظرسنجی!!
نظرسنجی خیلی چیز خوبی است. دیروز که گذرم به خیابان ولی‌عصر افتاد، با خود گفتم حالا که این همه راه را آمده‌ام خوب است یک نظرسنجی هم بکنم. این بود که ماشینی را که از قضا شیشه‌های دودی داشت، دربست کرایه کردم و گفتم که خیابان ولی‌عصر را از سر زعفرانیه تا چهار راه سپه طی کند تا با دیدن چهره های خلایق، از آنها نظرسنجی کنم.
راننده گفت که جز تا چهار راه محمودیه، بقیۀ مسیر یکطرفه است و نمی‌شود رفت. به او گفتم که از مسیر ویژه برود. با اعتراض گفت که مسیر ویژه مخصوص اتوبوس‌های شرکت واحد است و ورود به آنها جریمه دارد. گفتم من می‌خواهم نظر سنجی کنم. تو از مسیر ویژه برو اگر جریمه هم شدی به حساب من! با ناخشنودی پذیرفت و راه افتاد.
از زعفرانیه تا محمودیه، ترافیک خیلی سنگین بود و امکان نظرسنجی وجود نداشت! فقط راننده‌هایی را می‌شد دید که با چهره‌های عبوس و عصبی اینچ اینچ حرکت می‌کردند. خب، اینکه راننده‌ها از سنگینی ترافیک عبوس و عصبی شوند که امری کاملاً طبیعی است! آدمیزاد در هر نقطه‌ای از دنیا که توی ترافیک گیر کند، حالا چه نیوییورک باشد چه توکیو و چه دهلی و چه ریودوژانیرو و چه کراچی و چه تهران فرقی نمی‌کند، در هر صورت عصبی می‌شود. پس این ربطی به رضایت یا نارضایتی آنها از زندگی ندارد!
از چهار راه محمودیه به پایین ماشین وارد مسیر ویژه شد و چون پلیسی هم پیدا نبود، مشکلی پیش نیامد. این بود که نگاهی به سمت راست کردم و دیدم که پسر و دختری جوان، دست در دست هم، شاد و خوشحال، از رستوران شاطر عباس بیرون زدند. خب، پس این یک مورد ناب و بی چون چرا از شادی جوان‌ها. کمی جلوتر اما جلوی لوکس نقره‌ای پسرجوانی چنان قنبرک زده و در خود فرو رفته بود که گویی کشتی‌هایش غرق شده است. کاش می‌شد پیاده شوم و دلیل ناراحتی‌اش را کشف کنم. ولی نیازی به این کارها نیست. لابد از دوست دخترش قهر کرده و یا گربه‌شان مریض شده است وگرنه چه دلیلی دارد که پسری در عنفوان شادابی و جوانی، اینطور خود را تسلیم غم و غصه کند؟
جلو صدا و سیما هم که خبر خاصی نبود، اما مقابلِ پارک ملت غوغایی به پا بود. جمعیت در هم می‌لولیدند. گرچه آثار شادی و نشاط در جبین هیچکدام شان پیدا نبود، اما همین که از آپارتمان‌های تنگ و خفه بیرون زده‌اند و برای تفریح به پارک آمده‌اند، خودش خیلی است. آن طرف خیابان هم مردم در مقابل یک فلافل فروشی چنان صفی بسته بودند که در اوایل انقلاب برای خرید نفت و روزنامه هم نمی‌بستند! پس اینطور هم که می‌گویند، ندار نیستند! د رهمان حال نگاهی هم به رستوران لوکس روبروی در اصلی پارک کردم. قیمت‌های این رستوران بی‌شباهت به دیۀ آدمیزاد نیست! راستش خودم یک بار امتحان کرده‌ام. با این حال، رستوران خالی از مشتری هم نبود. خب، پس وقتی هنوز برخی از مردم می‌توانند در چنین رستورانی غذا بخورند، دیگه چه جای گله و شکایت از گرانی ارزاق؟
سرِ نیایش ماشین پشت چراغ قرمز ایستاد. خدا روز بد ندهد، یکباره یک لشکر زن و بچۀ خردسال به سمت‌مان هجوم آوردند. چند بچه بدون آنکه نظر راننده را بپرسند، مشغول تمیز کردن شیشه‌های ماشین شدند و راننده هم هر چه با علامت سر و دست آنها را منع کرد، سودی نبحشید. چند زنِ بچه در بغل هم اصرار می‌کردند تا شیشۀ ماشین را پایین بکشیم که نکشیدیم. چند دختر جوان و شیک‌پوش هم هر کدام با دسته گلی در دست، راننده را به خرید گل برای زنش ترغیب می‌کردند. خلاصه کلافه شدیم و با سبز شدن چراغ، از دست‌شان فرار کردیم. به راننده گفتم؛ این دیگه چه وضعی است؟ گفت؛ حاج آقا! همۀ اینها را که دیدید درآمدشان از راه گدایی پنج برابر حقوق یک کارمند عادی است شاید هم ده برابر! اینها هیچکدام مستحق نیستند! گفتم؛ پس خوب راهی برای کسب درآمد پیدا کرده‌اند! حالا نگو عده‌ای شب تا صبح سنگ اینها را به سینه می‌زنند و به دولت فشار می‌آورند که چرا جمعیت اینها اینقدر زیاد شده است!
به هر حال ماشین حرکت کرد و به پارک ساعی رسید. پس از پارک چند مبل فروشی بسیار شیک و مجلل به چشمم خورد. البته پرنده در آنها پر نمی‌زد و صاحبان‌شان با چهره‌های گرفته جلوی مغازه ایستاده بودند تا عابران را دید بزنند. اما همینکه با این حجم تحریم، این نوع کالاها در مغازه ها یافت می‌شود، والله احسنت دارد! تازه حالا کو این مشت مرفه بی درد هم کاسبی‌شان نچرخد! مگر برای رفاه حال اینها مردم انقلاب کردند؟
در چهارراه ولی عصر، آن طرف خیابان در پارک دانشجو یک عالمه پسر مشغول گپ و رفت و آمد بودند. عجیب اینکه خیلی از آنها خود را بزک کرده بودند! از شما چه پنهان که بعضی آرایش غلیظی داشتند که اول تصور کردم زن هستند، اما وقتی دقت کردم، دیدم که نه، واقعاً مرد هستند! ماجرا را از راننده پرسیدم؛ ریشخندی بر لبانش ظاهر شد و گفت؛ حاج آقا اینا از اوناش هستن! خب، پس اینا هم که از اوناش هستن و ربطی به نظرسنجی من ندارن! از چهار راه سپه به پایین هم که مسیر من نیست!
مذاکرات شینزو و ظریف در فرودگاه!
اگر خاطرتان باشد من پیش از این به صورت مخفیانه، در برخی از سفرهای خارجی محمد جواد ظریف از جمله سفرش به پکن، مسکو و بروکسل با او همراه م‌ شدم تا مذاکرات وزیر را با طرف‌های خارجی از پشت در شنود کنم!
راستش مدتی است که به هزار دلیل این کار را کنار گذاشته‌ام و دلیل اولش نیز مشکوک شدن برخی دستگاهها به استفاده‌ام از تکنولوژی‌های فوق سّری است که طبعاً می‌تواند عواقب وخیمی در پی داشته باشد!
با این حال، امروز هنگامی که ظریف به استقبال شینزو آبه نخست وزیر ژاپن در فرودگاه مهرآباد رفت، نتوانستم خودداری کنم و به هر نحوی شده خودم را به آنها رساندم.
البته سخن خاصی بین آنها رد و بدل نشد. فقط شینزو به زبان ژاپنی ظاهراً حال ظریف را پرسید و ظریف هم در پاسخ گفت که بد نیست و بعد هم شلیک خنده را سر داد.
وقتی دو طرف سوار ماشین شدند و از فرودگاه بیرون زدند، شینزو کنجکاوی فراوانی برای دید زدن تهران از خود نشان داد. لابد قصد نظرسنجی داشت و می‌خواست بداند که تحریم‌ها تا چه اندازه بر روحیۀ مردم اثر گذاشته است تا بتواند بر مبنای آن، در مذاکراتش با روحانی چانه‌زنی بیشتری کند. این بود که در جریان این چشم‌چرانی، چشم‌های بادامی شینزو بر جمعیت معدودی دوخته شد که در محل فرودگاه تجمع کرده و ضمن بالا بردن پلاکاردهایی، شعار هم می‌دادند. شینزو با تعجب از ظریف پرسید:
اینها کی‌اند؟
ظریف: اینطور که به نظر می‌رسد، جمعی از مخالفان مذاکرۀ ایران و آمریکایند.
شینزو: مگر ایران در حال مذاکره با آمریکاست؟
ظریف: نه، خودتان که بهتر می‌دانید! اینها مخالف شروع مذاکره با آمریکایند!
شینزو: مگر شما قصد شروع مذاکره با آمریکا را دارید؟
ظریف: نه، این را که به خودتان گفته‌ایم. اینها مخالف احتمال شروع مذاکره با آمریکایند!
شینزو: مگر شروع مذاکره با آمریکا در این شرایط از نظر شما محتمل است؟
ظریف: نه، محتمل نیست! بالاخره اینها هم اینجا برای خودشان جمع شده‌اند تا از آزادی بیان‌شان استفاده کنند.
شینزو: خب، پرسش من هم همین است که از آزادی بیان‌شان برای چه منظوری استفاده می‌کنند؟
ظریف: (با کلافگی) چه عرض کنم؟ (بعد زیر لب به طوری که شینزو نشنود): چه گیری داده؟
شینزو: اینها از طرف چه گروه و سازمانی اینجا تجمع کرده‌اند؟
ظریف: از طرف هیچ سازمانی! به طور خودجوش جمع شده‌اند.
شینزو: یعنی هر کدام شخصاً تصمیم گرفته‌اند که بیایند اینجا، بدون آنکه با هم هماهنگ کرده باشند؟
ظریف: بله دیگه! معنی خودجوش همینه دیگه!
شینزو: این چطور ممکنه جواد؟ من تا حالا با چنین پدیده‌ای روبرو نشده‌ام!
ظریف: حالا این بحث را رها کنید جناب نخست وزیر! هوای توکیو چطور بود؟ پرواز خوش گذشت؟
شینزو: نه، من به این مسئلۀ خودجوش بسیار علاقمند شدم! یعنی مردم شما به طور انفرادی تصمیم می‌گیرند و بعد به طور تصادفی به یک محل خاص می‌روند و بعد تجمع شکل می‌گیرد؟
ظریف: آره دیگه! کم و بیش همیجوری است!
شینزو: این تجمعاتی که سال 88 و 96 شکل گرفت هم همینطور بود؟
ظریف: نه، آنها خیلی خودجوش نبود!
شینزو: حالا اینها روی پلاکاردهایشان چه نوشته‌اند؟
ظریف: (برمی‌گردد و نگاهی به پلاکاردها می‌اندازد) نوشته اند "مرگ بر...." نه، نوشته‌اند "ما حاضریم حق هیروشیما را از آمریکا بگیریم"
شینزو: حق هیروشیما را ایرانی‌ها می خواهند از آمریکا بگیرند؟ آن که مربوط به ژاپن است!
ظریف: خب، جغرافیا خیلی مهم نیست. مهم این است که آمریکا مسبب جنابت هیروشیما بوده است!
شینزو: خب، مسبب پرل هاربر که بوده است؟ نکند می‌خواهند حق آن را هم از ما بگیرند؟
ظریف: نه، نه، کاری به شما ندارند. ولی آقای نخست وزیر! آیا عِرق وطن پرستانۀ شما اقتضاء نمی‌کند که پرل هاربر را فراموش کنید و فقط همان هیروشیما را به یاد داشته باشید؟
شینزو: جواد! ما هیچوقت میلیتاریسم ژاپن در جنگ جهانی دوم را معادل وطن‌پرستی ژاپنی نگرفته‌ایم! ما پس از جنگ متحد آمریکا شدیم، مگر نمی‌دانید؟
ظریف: چرا می‌دانم و دلیل حضورتان در تهران هم همین است!
شینزو: حالا اینها وسط این همه مشکل در دنیا و خاورمیانه و ایران، چرا به فکر گرفتن حق هیروشیما از آمریکا افتاده‌اند؟
ظریف:( زیر لب زمرمه می‌کند؛ عجب آدم سمجی! چه مذاکرات سختی با این پیش رو داریم!)
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
به خدا طنز بود!

والله، باالله، تالله مطلبی که من دیروز تحت عنوان "نظرسنجی!!" نوشتم کاملاً تخیلی و صدردرصد طنز بود! آن مطلب در واقع کنایه‌ای بود به سخنان حسن روحانی در دیدارش با اصحاب رسانه در ماه رمضان که گفته بود:
"من روزانه نظرسنجی می‌کنم! در خیابان وقتی با ماشین می‌روم تمام چهره‌های مردم را نگاه می‌کنم که چند نفر لبخند دارند،‌ چند نفر عصبانی هستند و چند نفر قیافه‌شان گرفته است... به هر شهری می‌روم خودم نظرسنجی می‌کنم،‌ نگاه آدم‌ها را نسبت به خودم. نگاه کسی را که بامحبت نگاه می‌کند با تشکر نگاه می‌کند ویا آنکه نقد دارد."
حالا وقتی می‌بینم برخی از دوستان آن مطلب را با نگاه جدی خوانده‌اند و بعضاً به مواردی از آن ایراد هم گرفته‌اند، از این حجم از بدفهمی می‌خواهم سرم را به دیوار بکوبم!!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
قتل شیرمحمدعلی پیگیری ویژه‌ای می‌طلبد

طبق گزارش‌ها پیکر علیرضا شیرمحمدعلی جوان 21 ساله‌ای که در زندان فشافویه توسط دو همبندی خود به قتل رسید، در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
اتهام‌ اصلی این جوان ظاهراً چند فقره "توهین" بوده است و به همین علت، در دادگاه بدوی 8 سال حکم می‌گیرد. از آنجا که حکم مرحوم شیرمحمدعلی هنوز در دادگاه تجدید نظر مورد تأیید قرار نگرفته بود، بنابراین وی همچنان "متهم" به شمار می‌رفت و چه بسا که طبق همین قوانین جاری، در دادگاه تجدیدنظر تبرئه و آزاد می‌شد.
او اینک اما جانش را از دست داده است و منتقدان، مرگ او را به عدم اجرای اصل تفکیک جرایم در زندان نسبت می‌دهند.
گزارشی هم که وکیل او از نحوه و شرایط قتلش داده، قدری مبهم و گنگ است. به گفتۀ این وکیل، دو زندانی متهم به قتل که در سلولی انفرادی در بندِ محل حضور شیرمحمدعلی زندانی بوده‌اند، او را با 30 - 40 ضربه چاقو به قتل رسانده‌اند. این در حالی است که معمولاً در بندهای عمومی، سلول انفرادی وجود ندارد مگر آنکه زندان فشافویه به سبک جدیدی ساخته شده باشد.
اصل تفکیک زندانیان بر اساس نوع جرم در زندان‌های ایران، روالی شناخته شده است و تا حدودی هم اجرا می‌شود. در این میان، اما برخی متهمان به دلیل نوع اتهام‌شان وضعیت بلاتکلیفی دارند. می‌دانیم که جمهوری اسلامی هنوز تکلیف خود را با چیزی به عنوان اتهام یا جرم سیاسی روشن نکرده و قانونی هم که در سال‌های اخیر در این زمینه به تصویب، دامنۀ جرم یا اتهام سیاسی را چنان تنگ و مضیق تعریف کرده است که به ندرت شامل متهمی می‌شود. از این رو، عمده اتهام‌های سیاسی در ایران در گروه اتهام‌های امنیتی تعریف می‌شوند. با این حال، زندانیان امنیتی هم بعضاً از سایر زندانیان بخصوص زندانیان متهم به قتل و شرارت جدا نگه داشته می‌شوند و اگر تفکیک آنها به لحاظ امکانات یک زندان ممکن نباشد، حداکثر با زندانیان مالی همبند می‌شوند.
جرائم یا اتهاماتی مثل "توهین به مقدسات" اما در برخی از زندان‌ها، امنیتی هم تلقی نمی‌شوند و از این رو، متهم را با هر گروه از زندانیان که پیش آید، همبند می‌کنند. به نظر می‌رسد که مورد مرحوم شیرمحمدعلی باید از این نوع بوده باشد.
به هر حال، زندانیانی که شیرمحمدعلی را به قتل رسانده‌اند، احتمالاً یا به مرگ محکوم بوده‌اند و یا صدور چنین حکمی در انتظار آنان بوده است، بنابراین، آنها با کشتن شیرمحمدعلی شاید فقط اجرای حکم خود را به تأخیر انداخته‌اند! من به شخصه مدت‌ها با چنین زندانیانی همبند بوده‌ام و می‌دانم که برخی از آنها تصورشان این است که آب از سرشان گذشته است و بنابراین، از اینکه در دعوا یا نزاعی مرتکب قتل دوباره شوند، هیچ بیم و ترسی ندارند.
همین جا تأکید کنم که زندانیان قتلی، از قضا بامرام‌ترین نوع زندانیان به شمار می‌روند و آدم ‌فروشی و مسائلی از این قبیل را زشت و قبیح می‌پندارند. از همین رو، اگر آنها یک درصد احترام ببینند، صددرصد احترام می‌گذارند، اما هرگاه خشم و غضب‌شان فوران کند، دیگر چیزی جلودارشان نیست و چنان نزاع‌های خونینی به راه می‌اندازند که معمولاً بدون تلفات نیست.
امیدوارم که مسئولان جدید قوۀ قضائیه در پیگیری ویژۀ قتل شیرمحمدعلی، موضوع تفکیک زندانیان را بسیار جدی‌تر از قبل بگیرند، گو اینکه از نگاه من، تفکیک فقط اثر محدودی در جلوگیری از بروز فجایعی مانند قتل شیرمحمدعلی دارد. الگوی زندان‌داری و ساختار زندان‌های کشور ما اصولاً معیوب است و در حوزۀ جرایم عادی عملاً سبب آموزش و گسترش جرم و بزه در بین زندانیان می‌شود.
در این باره، بی‌نهایت حرف و توصیه و پیشنهاد وجود دارد که بماند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
ماهیت غیر‌مترقبۀ حوادث خلیج فارس

درست در زمانی که انتظار نمی‌رفت، دو نفتکش در اطراف خلیج فارس مورد حمله قرار گرفته و آسیب دیدند.
این بدان معناست که از این پس در منطقۀ ما هر لحظه می‌تواند حادثه‌ای غیر مترقبه و غیر قابل انتظار رخ دهد. به عبارت دیگر، خصلت غافل گیر کنندۀ حوادث می‌تواند به صورت ماهیت تحولات این بخش از جهان درآید. در آن صورت ،مدیریت و کنترل اوضاع، حتی اگر ارادۀ محکمی هم برای آن وجود داشته باشد، بی‌نهایت سخت می‌شود.
با این حساب، از این پس، چندان مهم نیست که این حوادث از طرف چه کشور یا گروهی انجام گیرد. مهم اصل انجام آنهاست که راه طرح اتهام‌های متقابل بین طرف‌های درگیر را می گشاید و بر تشنج وضع تا خطرناکترین مرحله می‌افزاید.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
"تیم ب" و محمدجواد ظریف!

محمدجواد ظریف وزیر خارجۀ ایران، چندی است که اصطلاح "تیم ب" را وارد ادبیات دیپلماتیک کرده و در توضیح برخی رویدادها مرتب به آن ارجاع می‌دهد. منظور او از "تیم ب" مثلث بولتون، بن‌سلمان و بنیامین نتانیاهوست که بعضاً با افزودن بن‌زاید به جمع آنها به مربع هم تبدیل می‌شود. به تصور آقای ظریف، این مثلث یا مربع، به خلاف خط مشی مسئولان ارشد آمریکا بخصوص دونالد ترامپ و دیگر سران جهان، در جهت زمینه‌سازی جنگ با ایران توطئه می‌کند.
بر همین اساس، ظریف در واکنش به حمله علیه دو نفت کش غول پیکر در دریای عمان، آن را به نقشۀ دوم "تیم ب" نسبت داده و هدف از آن را تخریب دیپلماسی دانسته است.
از قضا، جعل اصطلاح "تیم ب" مورد استقبال بسیاری از نیروهای سیاسی داخلی و حتی برخی رسانه‌های خارجی قرار گرفته و در سطح به نسبت گسترده‌ای رواج یافته است تا آنجا که مقام‌های کاخ‌سفید هم در مواردی مجبور شده‌اند که در این باره موضع گیری کنند.
جعل اصطلاح "تیم ب" از طرف ظریف و استقبال از آن، ظاهراً دلایل سیاسی و دیپلماتیک دارد، چرا که باور به وجود اختلاف نظر بین سران کاخ‌سفید و عدم همسویی منافع برخی از متحدان خاص آنها با منافع کلان ایالات متحده، فرصتی در اختیار وزارت خارجۀ ایران قرار می‌دهد تا نوعی دیپلماسی مبتنی بر استفاده از شکاف بین رقبا و دشمنان را در دستور کار خود قرار دهد.
البته می‌توان با ظریف همراه شد و گفت که "تیم ب" رویکرد تندتر و خشن‌تری نسبت به دیگر سران آمریکا و متحدان آنها در خاورمیانه در برابر ایران دارد، اما به نظرم ارجاع اغلب مشکلات فی‌مابین تهران - واشنگتن به "تیم ب" نه فقط چندان راهگشا نباشد، بلکه در نهایت، سبب ارزیابی غیر واقع بینانه‌ای از تحولات منطقه شود.
برای نمونه، در مورد حمله به نفتکش‌ها در دریای عمان، افزون بر مایک پمپئو، سنتکام، پنتاگون و حتی وزیر خارجۀ بریتانیا نیز نظامیان ایرانی را هدف اتهام قرار دادند. حال آیا همۀ اینها در توطئۀ "تیم ب" سهیم‌اند؟ اگر چنین باشد، دیگر "تیم ب" در واقع "تیم ب" نیست، بلکه کلیتی فراگیر شامل تمام نهادهای اصلی ایالات متحده و بریتانیاست. اما اگر فرض کنیم که سنتکام و پنتاگون و وزیر خارجۀ بریتانیا و غیره، بخشی از "تیم ب" نیستند و در واقع فریب آن را می‌خورند، به نظرم از واقع بینی بسیار به دور است چرا که در این جهان اگر قرار باشد سیاستمداری در سطح جرمی هانت، بازیچۀ دست بن‌سلمان و بن‌زاید شود، دیگر باید فاتحۀ سیاست را برای همیشه خواند!
واقعیت این است که آنچه "تیم ب" خوانده می‌شود، بخشی از ائتلاف بزرگتری است که علیه ایران شکل گرفته و به شدت فعال است. بنابراین، فروکاستن این ائتلاف به "تیم ب" چندان وضوحی به تحولات اطراف ما نمی‌دهد. اضافه بر این، از آنجا که جمهوری اسلامی هر گونه تعامل و تماس با دونالد ترامپ را که خارج از "گروه ب" تعریف می‌شد، به صراحت رد کرده است، دیگر این نوع اصطلاح سازی از هدف خفته در پشت آن نیز خالی شده و کاربرد آن، اثر خود را از دست داده است
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
روش متعارف دیگر جوابگو نیست!

آنطور که من "حس" می‎کنم، تحولات خاورمیانه پشت پردۀ بی‎سابقه‌ای پیدا کرده است. مرکز ماجرا همان "معاملۀ قرن" است و باقی قضایا حول آن می‌چرخد.
ما در آمریکا با حکومت گروهی روبرو هستیم که برنامه‌های کلان استراتژیک خود را به صورتی مخفیانه و اسرارآمیز دنبال می‌کند. عدم درز کمترین اطلاعات دقیق و قابل‌اتکاء از همین به اصطلاح "معاملۀ قرن" خود گواه روشنی از پیشبرد مخفیانه و رازورزانۀ برنامه‌هاست.
به نظرم برخی نهادهای تصمیم‌گیر در ایران، سیاست منطقه‌ای آمریکا را در بهترین حالت در چارچوب متعارف آن تحلیل می‌کنند و نسبت به درک خود اطمینان دارند. این در حالی است که برخی از مهمترین متحدان آمریکا در خاورمیانه از قبیل اردن که مذاکرات علنی و محرمانۀ بسیاری با مقام های بلندپایۀ آمریکایی دارند، نسبت به درک سیاست آمریکا احساس سردرگمی می‌کنند.
البته منظورم این نیست که سیاست آمریکا به صورت امری اصولاً غیرقابل درک و دریافت در آمده است، بلکه تأکیدم بر لزوم تغییر الگوی تحلیل متعارف است که این نیز به نوبۀ خود، قدرت شهود فوق‌العاده‌ای برای تصویرسازیِ سناریوهای مختلف می‌طلبد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نه خانی آمد و نه خانی رفت!

من قبلاً نوشته بودم که اگر سفر شینزو آبه به تهران با ناکامی روبرو شود، تشنج در منطقۀ ما به صورت تصاعدی افزایش می‌یابد، ولی با این حال، گمان نمی‌کردم درست در زمانی که آبه مشغول مذاکره با مقام‎های ایرانی است، این اتفاق رخ دهد.
ظاهر ماجرا نشان می‌دهد که آبه با پیامی از ترامپ آمد و با دست خالی برگشت. واقعاً هدف از این رفت و آمد بیهوده که فقط اوضاع را متشنج‌تر کرد، چه بود؟
آبه می‌تواند بگوید که سفر او از جنس "مساعی جمیله" بوده که در هنگام بروز تشنج بین دو کشور، از سوی نیروی ثالثی برای کاهش تنش بین آنها صورت می‌گیرد و از این رو، بدون توجه به نتایج آن، به امتحانش می‌ارزیده است.
طرف ایرانی اما در این باره چه استدلالی دارد؟ اگر سفر نخست وزیر ژاپن به تهران به ابتکار وزرات خارجه صورت گرفته باشد، طبعاً این وزارتخانه لازم است توضیح دهد که با چه چشم‌اندازی دست به این ابتکار زده است؟ ممکن است وازت خارجه بگوید که آبه خود این پیشنهاد را مطرح کرده و این وزارتخانه هم دلیلی برای مخالفت با آن ندیده است؟
این پاسخ قانع کننده نیست چرا که دلایل بسیاری برای مخالفت با سفر نخست وزیر ژاپن به ایران وجود داشت که مهمترین آنها تصمیم ایران به رد هرگونه مذاکره با دولت ترامپ بود.
وقتی که ایران بنا نداشت از سیاست اعلام شدۀ خود در برابر آمریکا عقب نشینی کند، پس آمدن شینزو آبه جز آسیب زدن به دیپلماسی چه حاصل دیگری می‌توانست داشته باشد؟
این نوع سفرها معمولاً با آب و تاب و رنگ و لعاب فراوانی از سوی رسانه‌ها و گمانه زنی‌های اغراق‌آمیز و افسانه‌وار و محیرالعقولی از سوی کارشناسان! همراه می‌شود و سطح انتظارات جامعه را از ثمربخش بودن آنها، به شدت بالا می‌برد. اما هنگامی که سفر بی‌نتیجه می‌ماند، در میان کسانی که به حل بحران از این طریق دل‌خوش کرده بودند، سرخوردگی گسترده‌ای پدید می‌آورد، ضمن آنکه تشنج را نیز یک مرحله بالاتر می‌برد.
بنابراین، این گونه سفرها باید با تمهیداتی همراه شود که شانس موفقیت آنها اگر نه لزوماً تضمین، بلکه دست‌کم قابل توجه باشد. اینکه خانی بیاد و برود ولی اثری از خود به جا نگذارد، مثل این است که نه خانی آمده و نه خانی رفته است و بلکه بدتر از این!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
فراخوان رئیسی و لزوم تعریف قوۀ قضائیه سالم

سید ابراهیم رئیسی طی فراخوانی از مردم و نخبگان خواسته است که در روند تحولات قوۀ قضائیه مشارکت جویند.
مشارکت مردم در هر امر سیاسی و اجتماعی اگر جنبۀ صوری نداشته باشد، طبعاً به اصلاح و بهبود اوضاع کمک می‌کند و از این جهت، گامی در جهت درست به شمار می‌رود.
با این حال، پیش از آنکه مردم و نخبگان، سیل نظرات و پیشنهادات خود را روانۀ قوۀ قضائیه کنند، آقای رئیسی باید تصور خود از یک دستگاه قضائی سالم و عادلانه را برای افکار عمومی روشن کند.
می‌دانیم که در کشورهای اصطلاحاً دمکراتیک، در مورد مختصات یک قوۀ قضایی سالم و عادل، اجماع وجود دارد؛ بدین صورت که تقریباً عموم مردم و احزاب سیاسی و و نخبگانِ این جوامع بر این باورند که قوۀ قضائیه باید از دیگر ارکان قدرت مستقل باشد، در داوری خود از هرگونه گرایش سیاسی بپرهیزد و نسبت به تمام گرایش‌های اعتقادی و سیاسی مردم، بی‌طرف باشد.
در ایران اما چنین اجماعی در مورد ماهیت قوۀ قضائیه وجود ندارد و اگر هم احیاناً بر سر برخی از این ویژگی‌ها اتفاق نظر وجود داشته باشد، بیشتر نوعی اشتراک لفظی است و بر سر مصدایق اختلاف نظر جدی بروز می‌کند.
واقعیت این است که در کشور ما وقتی پای رسیدگی به اختلاف بین افراد جامعه در میان باشد، همگی بر لزوم بی‌طرفی دستگاه قضایی تأکید می‌کنند، اما هنگامی که اختلاف بین یک فرد با حکومت پیش می‌آید، طیف موسوم به "اصولگرا" هر گونه بی‌طرفی در این مورد را "ضد ارزش" دانسته و رد می‌کند. از قضا حساسیت‌برانگیزترین بخش عملکرد قوۀ قضائیه نیز به همین موضوع یا به عبارتی رسیدگی به پرونده‌های سیاسی و امنیتی برمی‌گردد. قضاتِ مسئول رسیدگی به این نوع پرونده‌ها معمولاً از همان ابتدا، جانبداری خود از حکومت را به صراحت آشکار می‌کنند و از این جهت با بغض و بعضاً استفاده از الفاظ ناپسند با متهم سیاسی روبرو می‌شوند. به عبارت روشن‌تر، این دسته از قضات در مقام وکیل مدافع بی چون و چرای حکومت ظاهر می‌شوند و بدین ترتیب، در نگاه متهم سیاسی، هیچ نشانه‌ای از بی‌طرفی در آنها دیده نمی‌شود.
این مشکل فقط مخصوص جمهوری اسلامی نیست. عموم دولت‌های برآمده از انقلاب، دستگاه قضایی را به عنوان "حافظ انقلاب" تعریف می‌کنند و با این تعریف، تکلیف کسی که مهر ضد انقلاب یا مخالف و منتقد انقلاب بر پیشانی‌اش خورده باشد، روشن است.
بنابراین، پیش از آنکه نخبگان یا مردم علاقمند، به فراخوان آقای رئیسی پاسخ دهند، بهتر است او به افکار عمومی توضیح دهد که آیا منظور او از دستگاه قضایی سالم، دستگاهِ حافظ انقلاب و مدافع بی چون و چرای حکومت است و یا اینکه به بی‌طرفی قوۀ قضائیه در برابر جریان‌های مختلف سیاسی و استقلال آن از همۀ ارکان قدرت باور دارد. در واقع این توضیح، روشن خواهد کرد که مخاطب آقای رئیسی در بین کسانی که آنها را به مشارکت در روند تحولات قوۀ قضائیه فراخوانده است، دقیقاً چه گروه از مردم و چه نوع نخبگانی هستند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
دام و برجام!

عباس عراقچی معاون وزیر خارجه در دیدار با هلگا اشمید گفته است :"در صورتی که ایران از رفع تحریم‌ها و بخصوص تحریم‌های هسته‌ای بهره مند نشود، تعهدات خود را پله پله کاهش و خروج از برجام را در دستور کار قرار خواهد داد."
همۀ ما به یاد داریم که پس از خروج ترامپ از برجام، بسیاری از مقام‌های ارشد دولتی هدف از اقدام او را "دام" و "توطئه‌ای" به منظور تحریک جمهوری اسلامی برای خروج متقابل از برجام توصیف کردند تا از این طریق، اجماعی جهانی علیه ایران شکل گیرد.
خب، اگر این نوع اظهارات درست بوده، دولت اکنون با چه انگیزه‌ای می‌خواهد وارد آن "دام" شود و اگر درست نبوده است، روی چه حساب و کتاب و مبنایی در آن سطح گسترده مطرح شده است؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
از چه دم می‌زنید؟

این روزها سفر رامبد جوان و نگار جواهریان به کانادا برای تولد فرزندشان در آن کشور، ظاهراً به مهمترین مسئلۀ سیاسی روز کشور تبدیل شده است!
این میزان از حساسیت به نظرم عمدتاً به حضور رامبد جوان در برنامه‌های تلویزیونی مثل خندوانه و برخی اظهارات وطن‌دوستانۀ او مربوط می‌شود که بسیاری از ناظران آن را مغایر رفتار او و به واقع نوعی "دورویی" تلقی می‌کنند.
اگر بنا به اثبات "دورویی" باشد، برای بسیاری، همان صِرف حضور رامبد در برنامه‌های تلویزیونی کفایت می‌کند؛ اما مگر دورویی در جامعۀ ما منحصر به رامبد جوان است و یا عیب شمرده می‌شود؟
این روزها جوانان و تحصیل کردگان دانشگاهی، دسته دسته به قصد اقامت در خارج، کشور را ترک می‌کنند و وقتی از آنها می‌پرسیم چرا؟ چنان نگاهت می‌کنند که گویی عاقلی اندر سفیهی می‌نگرد! البته "مسئولیت فردی" این جوانان برای ترک وطن جای خود، اما کسانی که زمینۀ این مهاجرات بی‌سابقه را فراهم کرده و می‌کنند قطعاً در جایگاهی نیستند که از وطن و وطن‌خواهی و هویت‌ملی دم بزنند.
روزی جوان تحصیلکرده و اخلاقی و باهوش و مستعد و ایران‌دوستی که رانندۀ اسنپ شده بود، از تلاش‌های مفصل‌اش برای مهاجرت به کانادا یا استرالیا در طول مسیر سخن گفت. من هم به نوبۀ خود مشکلات مهاجرت را برای او یادآور شدم و در آخر گفتم؛ چطور دلش می‌آید که این سرزمین با این کوه‌ها و دشت‌ها و جنگل‌ها و کویرها را رها کند و راهی غربت شود؟ او که مرا شناخته بود گفت؛ می‌دانم که امثال شما خیلی دلبستۀ این سرزمین و دشت و کویرهایش هستید، اما وقتی می‌بینم در مقابل این دلبستگی چه به سرتان آورده‌اند، دیگر چه جای این قبیل حرف‌ها؟ لبخند تلخی به رویش زدم و گفتم این خود شاید دلیل قوی‌تری برای ماندن در کشوری باشد که بسیاری از فرزندانش از هول روزگار به آن پشت کرده‌اند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
مرسی نماد سرنوشت اخوان‌المسلمین

در میانۀ هیاهوی کرکنندۀ این روزهای خاورمیانه، محمد مرسی رئیس جمهور پیشین مصر در جلسۀ دادگاهش درگذشت.
مرگ محمد مرسی بازتاب رسانه‌ای گسترده‌ای پیدا نکرد که دلیل آن نیز ناآرام بودن اوضاع خاورمیانه در این روزهاست. اگر مرگ او در شرایط آرامتری اتفاق می‌افتاد، طبعاً توجه بسیار بیشتری جلب می‌کرد.
مرسی در واقع به صورت نماد و سمبل اخوان‌المسلمین مصر در آمده بود و مرگ او نیز می‌تواند سرنوشت اخوان را به گونه‌ای نمادین به نمایش بگذارد.
اخوانی‌ها در ابتدای ظهور خود در جامعۀ مصر نیروی قدرتمندی بودند. تحول روزگار اما آنها را در برابر جمال عبدالناصر رهبر ملی‌گرای مصر قرار داد. ناصر با تمام توان اخوانی‌ها را سرکوب کرد و همزمان از درون اخوان گروه‌های تکفیری و تروریستی خطرناکی زاد و ولد کردند. انور سادات جانشین ناصر اما به همان میزان که از میراث سلف خود فاصله گرفت، به اخوانی‌ها نزدیک شد و میدانی برای تنفس آنها فراهم کرد. سادات البته خود توسط گروهی برآمده از اندیشه‌های برخی از رهبران اخوان بخصوص سید قطب قربانی شد، اما حسنی مبارک جانشین او، به روابط به نسبت حسنه‌اش با اخوان ادامه داد.
رابطۀ دولت مبارک با اخوانی‌ها در نگاهی کلی کج‌دار و مریز بود. او هر گاه که در مقابل سایر نیروها احساس ضعف می‌کرد راه فعالیت مسالمت‌آمیز اخوانی‌ها را می‌گشود به طوری که در یک برهه اخوان موفق به فرستادن 100 نماینده به مجلس مصر شد. مبارک اما هنگامی که دست و بال خود را برای بسط قدرت شخصی و خانوادگی‌اش گشوده‌تر می‌دید، بر اخوانی‌ها تا اندازه‌ای سخت می‌گرفت و حضور آنها در فضای رسمی را محدود می‌کرد.
در هر صورت در دورۀ سادات و مبارک، اخوانی‌ها حیات و بقایی کم و بیش تضمین شده داشتند تا اینکه خیزش بهار عربی مصر را فرا گرفت. اخوانی‌ها نیروی مؤثری در خیزش بهار عربی به شمار می‌رفتند به طوری که پس از ساقط شدن دولت مبارک، محبوبیت‌شان چندان بود که نهادهای انتخابی را در کنترل خود در آوردند. یکی از دلایل موفقیت اخوانی‌ها در انتخابات، تشکل و سازماندهی نیروهای آنها در برابر بی‌برنامگی و عدم انسجام رقبایشان بود.
اخوانی‌ها پس از سقوط دولت مبارک، خود را چندان به تسخیر نهادهای قدرت علاقمند نشان ندادند. آنها ابتدا فقط از تمایل خود به حضور در مجلس سخن گفتند و سپس هرگونه علاقه به دستیابی به صندلی ریاست جمهوری را رد کردند. اینها اما صرفاً تبلیغاتی شبیه به عملیات فریب بود چرا که اخوانی‌ها همین‌که زمینه را مساعد دیدند، در جهت کنترل کامل مجلس و دستیابی به مقام ریاست جمهوری تردیدی به خود راه ندادند.
به هر حال، چیزی نگذشت که اخوانی‌ها تمام عرصه‌های قدرت در مصر را به انحصار خود در آوردند و دیگرِ شرکای خیزش بهار عربی را به حاشیه راندند. این بود که ائتلاف قدرتمندی متشکل از ارتش، بروکرات‌ها و تکنوکرات‌های بخش دولتی و خصوصی، جامعۀ قبطی‌ها، سکولارها و حتی جنبش سلفی النور علیه حکومت آنها شکل گرفت که نهایتاً به کودتای تحت رهبری عبدالفتاح سیسی علیه آنها منجر شد.
کودتای سیسی چندان خشمی در جامعۀ جهانی برنیانگیخت و حتی هنگامی که سیسی سیاست مشت آهنین را در برابر اخوانی‌ها در پیش گرفت و به سرکوب بی وقفۀ آنها دست زد، صدای اعتراض رسایی از سوی دیگر دولت‌ها بلند نشد.
اینک اخوانی‌ها از عرصۀ سیاست رسمی مصر حذف شده‌اند و در مقایسه با دوران سادات و مبارک، بی نهایت تحت فشار و سرکوب‌اند.
آنها اگر به سرنگونی مبارک که با آنها کم و بیش مدارا می‌کرد، حریص نمی‌شدند و یا پس از سرنگونی او سودای انحصار قدرت را در سر نمی‌پروراندند؛ امروزه وضع‌شان به این وخامت نبود. آنکه همه چیز را بخواهد همه چیز را از دست می‌دهد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
حادثۀ بصره؛ حلقۀ دیگری از زنجیرۀ تشنج

شلیک راکت به مقر دفاتر شرکت‌های نفتی در بصره سه زخمی بر جا گذاشته است.
این شلیک، حلقۀ دیگری از سلسله حوادث اخیر در منطقۀ خلیج فارس است که در بارۀ منشأ آنها اختلاف نظر گسترده‌ای وجود دارد.
آمریکا و به تبع آن، برخی متحدان اروپایی و عرب‌اش، انگشت اتهام خود را در حوادث گذشته به سمت ایران نشانه رفته‌اند و به احتمال قوی در مورد شلیک به مقر شرکت‌های نفتی در بصره نیز آن را تکرار خواهند کرد.
این در حالی است که مقام‌های رسمی ایران هرگونه دخالت در این نوع حوادث را رد می‌کنند. از نگاه آنان ایران هیچگونه منفعتی در دامن زدن به تشنج در منطقه ندارد و مسئول اصلی این وقایع را باید در بین طرف‌هایی جستجو کرد که از آن سود می‌برند.
به باور دستگاه‌های رسمی جمهوری اسلامی، اسرائیل، عربستان، امارات و بخشی از هیئت حاکمۀ آمریکا که خواهان بروز جنگ در منطقه‌اند، از این حوادث سود می‌برند و بنابراین نقش "توطئه آمیز" آنها در این وقایع را نباید نادیده گرفت.
در مقابل اما مخالفان جمهوری اسلامی در سطح منطقه و جهان، بر این نکته تأکید می‌کنند که دست کم بخشی از جناح‌های حاکم بر ایران، سود خود را در متشنج شدن اوضاع منطقه به منظور واداشتن آمریکا به تجدید نظر در سیاست اعمال فشار حداکثری می‌دانند و مستقیم یا غیر مستقیم این نوع حوادث را هدایت می‌کنند.
به زعم آنها، این طیف از نیروهای متنفذ در ایران، نه ایالات متحده را قادر به آغاز جنگ و کنترل روند آن در خاورمیانه می‌دانند و نه شخص دونالد ترامپِ "کاسب‌مسلک" را مرد میدان جنگ فرض می‌کنند. از این رو، آنها معتقدند که اگر ایران از "همۀ اهرم‌های قدرت خود" در جهت عملیات ایذایی علیه اهداف مرتبط با آمریکا بهره گیرد و به استفاده از توان جنگ نامتقارن خود در یک درگیری فراگیر احتمالی تهدید کند، ترامپ چاره‌ای جز کنار آمدن با فروش نفت ایران و عقب‌نشینی از سیاست فشار حداکثری به عنوان یکی از راه‌های کاهش تنش را نخواهد داشت.
در نبود نهادهای بین‌المللی قدرتمند و بی‌طرف و دارای تجهیزات کشف حقیقت، قاعدتاً هر طرفی تفسیر خاص خود را از این دست حوادث به دست می‌دهد و در عین حال می‌کوشد تا کشورهای بیشتری را نسبت به روایت خود متقاعد کند.
ظاهراً آمریکایی‌ها در این مناقشه از توان و تحرک دیپلماتیک بیشتری برای اقناع دیگر کشورها برخوردارند که آخرین نمونۀ آن تغییر موضع کامل آلمان در این مورد پس از تماس‌های مستمر آمریکا با این کشور است.
با این همه، آمریکا تا اینجای کار دست‌کم در برابر حمله به نفتکش‌ها، زبان تهدیدآمیز تندی به کار نگرفته و حتی ترامپ آن را موضوعی فرعی و کم‌اهمیت دانسته است. هدف از این کار ظاهراً راه آمدن با این موضوع نیست بلکه تحریک دیگر کشورهای صنعتی جهان برای دخالت در ماجراست. ترامپ می‌داند که کشورهای صنعتی شرق آسیا و بخصوص چین اقتصادشان به انتقال امن نفت از خلیج فارس گره خورده است و چنانچه در این زمینه اختلالی رخ دهد، چینی‌ها، هندی‌ها، ژاپنی‌ها، کره‌ای‌ها و غول‌های کوچکتری مانند سنگاپور و تایوان و غیره از این وضع بیش از آمریکا متضرر می‌شوند. بنابراین در پشت سیاست آمریکا نوعی کشاندن پای قدرت‌های گریزان از مناقشۀ بین ایران و آمریکا به این مناقشه و ایجاد اجماع بین آنها جریان دارد.
حمله به دفاتر شرکت‌های بین‌المللی در بصره نیز همین کارکرد را برای آمریکا دارد. می‌دانیم که دولت عراق برای افزایش تولید و صادرات نفت دست از پا نمی‌شناسد و حتی تا آنجا پیش رفته است که به صراحت از آمادگی خود برای جایگزین کردن نفت خود به جای نفت تحریم شدۀ ایران در بازارهای جهانی به رغم روابط حسنه‌اش با تهران سخن گفته است.
طبعاً حملۀ راکتی به دفاتر شرکت‌های نفتی، آنها را به خروج از عراق و یا تعلیق عملیات اکتشاف و استخراج نفت به بهانۀ نبود امنیت تحریک می‌کند و این نیز به نوبۀ خود دولت عراق را به دردسر و واکنش می‌اندازد. حال در چنین شرایطی اگر آمریکا موفق شود که دولت عراق را به دست داشتن ایران یا نیروهای متحد آن در حمله به دفاتر شرکت‌های نفتی متقاعد کند، طبعاً دولت عادل عبدالمهدی زمینه را برای کنترل نیروهای شبه نظامی متحد ایران و یا چرخش از وضعیت میانه به سمت آمریکا مساعدتر خواهد یافت.
در هر صورت بازی چند وجهی و پیچیده‌ای در جریان است که شاید بیش از آنچه تصور می‌کنیم با برنامه و کنترل‌شده پیش می‌رود و به قول روس‌ها، ممکن است تصادف در آن اصلاً جای مهمی نداشته باشد.

#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad
دکتر شریعتی و دو پروژۀ متفاوت‌اش

"در ایران معمولاً حرکت‌های چریکی دورۀ پهلوی دوم را ناکام و شکست خورده می‌دانند؛ این تلقی از یک زاویه درست به نظر می‌رسد؛ اما از زوایۀ تأثیر آن بر سقوط دولت شاهنشاهی به نظر اشتباه می‌آید. حرکت چریکی به‌خصوص از سوی سازمان مجاهدین خلق، به طور غیر مستقیم تأثیر بی‌مانندی بر جهت‌گیری سیاسی روشنفکران زمان خود گذاشت و آنان را به سمت مشروعیت‌زدایی از نظام حاکم و سقوط نهایی آن هدایت کرد.
در رأس این روشنفکران علی شریعتی بود که در آغاز فعالیت‌های فکری خود در دانشگاه مشهد، پروژه‌ای فرهنگی در جهت "تحریف‌زدایی" از دین برای خود تعریف کرده بود. با این حال، شریعتی پس از عزیمت به تهران و استقرار در حسینیه‌ی ارشاد ظاهراً به نحوی ناخواسته پروژۀ سیاسی شورمندانه‌ای را جایگزین برنامۀ فرهنگی خود کرد و با لحنی آتشین تمام مبانی مشروعیت دولت پهلوی را به باد حمله گرفت.
آنچه لحن شریعتی را در سخنرانی‌های حسینیۀ ارشاد آتشین کرد؛ به نظرم چیزی جز اخبار مربوط به شکنجه و اعدام رهبران سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروههای چریکی در زندان‌های حکومت پهلوی نبود. از آنجا که شریعتی خود به مشی چریکی باوری نداشت؛ از این رو شاید در تحلیلی روانکاوانه بتوان گفت که سوگ و اندوه ناشی از اعدام‌ها و شکنجه‌ها نوعی احساس "گناه" در بین نیروهای سیاسی فاصله‌دار از مبارزهۀ چریکی برانگیخته بود به طوری که آنها برای رهایی از این حس، به ترتیبی کوشیدند تا نسبت به اعدام‌شدگان و شکنجه‌دیده‌ها ادای دین کنند. (به نظرم نامۀ شریعتی به خانوادۀ محبوبۀ متحدین توجیه‌گر این تعبیر روانکاوانه باشد.)
ادای دین شریعتی در این میان، بازآفرینی حماسۀ شهادت امام حسین با ادبیاتی فوق‌العاده پر شور و اثرگذار و مقایسۀ تلویحی آن حماسه با تحولات روز بود. این حرکتِ شریعتی نه فقط مشروعیت نظام پهلوی را در چشم مخاطبان او از هم پاشید؛ بلکه شور و شوق لازم برای پیوستن آن‌ها به صفوف مجاهدین را نیز به وجود آورد.
شریعتی پس از دستگیری و به‌خصوص آگاهی از ابعاد "ضربۀ 54" بار دیگر درصدد بازگشت به پروژۀ فرهنگی خود برآمد؛ اما سرنوشت خواب دیگری برای او دیده بود. شریعتی در آستانۀ 44 سالگی درگذشت.
پروژۀ سیاسی شریعتی به نوعی از اندیشه‌های چپ‌گرایانۀ جهانی عصر خود تأثیر پذیرفته بود و از همین رو، التفاتی به مفاهیم بنیادی ملت-دولت نداشت؛ اما پروژۀ فرهنگی او که تحلیل و بررسی تاریخ ایران را نیز در بر می‌گرفت؛ به این نتیجه‌گیری منجر شد که اسلام به جای تحمیل یک فرهنگ خاص بر همۀ مسلمانان؛ تنوع فرهنگی آنان را به رسمیت می‌شناسد. از این رو، شریعتی پذیرش اسلام همراه با حفظ فرهنگ ایرانی را که به معنی آشتی بین آن دو بود؛ امتیاز ایرانیان می‌دانست و آن را می‌ستود.
شاید از روی تسامح بتوان گفت که شریعتی نوعی "اسلام ایرانی" را در پروژۀ فرهنگی خود دنبال می‌کرد؛ اما این به معنای تفسیری از اسلام بر پایۀ ملیت ایرانی نبود. او اسلام را در برگیرندۀ حقیقتی فراگیر و کامل می‌دانست که قابل سازگاری با فرهنگ‌های گوناگون جوامع از جمله جامعۀ ایرانی است. از این رو، شریعتی در اینجا نیز به مفاهیم بنیادی ملت-دولت چندان نزدیک نشد؛ هر چند که اگر پروژۀ فرهنگی‌اش ادامه می‌یافت؛ احتمالاً در پاسخ به چالش‌های نظری مربوط به رابطۀ اسلام و ایران به نتایج روشنتری در این زمینه می‌رسید. در واقع اسلام ایرانی شریعتی تا اندازه‌ای مشابه سوسیالیسم ایرانی خلیل ملکی بود که راه نجات جامعۀ ایران از عقب ماندگی را سوسیالیسم می‌دانست؛ اما به خلاف برخی سوسیالیست‌های مدافع جهان وطنی، آن را منطبق با مختصات فرهنگ ملی جامعۀ ایرانی طلب می‌کرد."
( به نقل از کتاب الزامات سیاست در عصر ملت- دولت تألیف نگارنده)
#احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad