امان از هول هلیم!
این عربستانی که من میبینم، برای تأمین منافع خود، رابطهاش را با اسرائیل - البته نه دولتی با ترکیب کنونی - در چند ماه آینده عادی میکند، بدون آنکه به پیششرطش مبنی بر تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کرانۀ باختری و بیتالمقدس شرقی پایبند بماند. به احتمال زیاد سعودیها به گرفتن چند امتیاز نه چندان استراتژیک و بعضاً صوری برای فلسطینیها در برابر عادی سازی رابطهشان با اسرائیل رضایت خواهند داد. بیش از این هم در توانشان نیست.
من قاعدتاً تجدید رابطۀ ایران با عربستان را امری مفید و گامی در جهت صحیح میدانم، اما آن اصولگرایان تندرویی که در ابتدای تجدید رابطۀ دو کشور، از هول هلیم به دیگ افتادند و تا مرزِ "خوشامدگویی به عربستان برای پیوستن به محور مقاومت!" پیش رفتند یک بار دیگر نوشتهها و اظهارنظرهای خود را در این باره مرور کنند تا برایشان ثابت شود که چقدر از واقعیت پرتاند و یا واقعیات را مصادرۀ به مطلوب میکنند!
این همه پرتبودگی و یا قلبِ واقعیات بنا به میل خویش، نتیجهاش نوعی کوررنگی مزمن است که نهایتاً آنچه را همۀ مردم سیاه میبینند، در نظرشان سفید میآید.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
این عربستانی که من میبینم، برای تأمین منافع خود، رابطهاش را با اسرائیل - البته نه دولتی با ترکیب کنونی - در چند ماه آینده عادی میکند، بدون آنکه به پیششرطش مبنی بر تشکیل کشور مستقل فلسطینی در کرانۀ باختری و بیتالمقدس شرقی پایبند بماند. به احتمال زیاد سعودیها به گرفتن چند امتیاز نه چندان استراتژیک و بعضاً صوری برای فلسطینیها در برابر عادی سازی رابطهشان با اسرائیل رضایت خواهند داد. بیش از این هم در توانشان نیست.
من قاعدتاً تجدید رابطۀ ایران با عربستان را امری مفید و گامی در جهت صحیح میدانم، اما آن اصولگرایان تندرویی که در ابتدای تجدید رابطۀ دو کشور، از هول هلیم به دیگ افتادند و تا مرزِ "خوشامدگویی به عربستان برای پیوستن به محور مقاومت!" پیش رفتند یک بار دیگر نوشتهها و اظهارنظرهای خود را در این باره مرور کنند تا برایشان ثابت شود که چقدر از واقعیت پرتاند و یا واقعیات را مصادرۀ به مطلوب میکنند!
این همه پرتبودگی و یا قلبِ واقعیات بنا به میل خویش، نتیجهاش نوعی کوررنگی مزمن است که نهایتاً آنچه را همۀ مردم سیاه میبینند، در نظرشان سفید میآید.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
تعرض به حریم خصوصی شهروندان!
خبرگزاری فارس از دستگیری 10 زن و مرد به دلیل برگزاری مهمانی مختلط در یکی از روستاهای تفرش خبر داده است!
مگر عموم مسئولان و نهادهای حاکم مدعی نیستند که حکومت دخالتی در امور خصوصی شهروندان نمیکند و فقط اگر به قول آنان "فسق و فجوری" در ملأعام و در حوزهٔ عمومی صورت گیرد با آن برخورد میشود؟
خصوصیتر از خانههای مردم هم مگر جا و محلی هست؟ به حکومت چه مربوط است که شهروندان در چاردیواری منزل خود به چه کاری مشغولند که مأمورانش شبانه بر آنان شبیخون میزنند و حاضران را دستگیر میکنند؟
ایجاد هراس و اضطراب و ناامنی برای مردم در محیطهای بسته، نامش اگر دخالت در امور خصوصی مردم نیست، پس چیست؟
آن کسانی که دستور اینگونه شبیخونها را میدهند و یا از این قبیل هراسافکنیها حمایت میکنند، اگر با مفاهیم مربوط به تفکیک حوزهٔ خصوصی از عمومی آشنایی ندارند، آیا آیهٔ "لاتجسّسو" ( لا تجسّسوا) هم به گوششان نخورده است؟
جاسوسی در امور خصوصی مردم یکی از گناهان بزرگ است، بعد در کشور ما این گناه بزرگ را عدهای تحت عنوان اجرای شریعت مرتکب میشوند و هیچ مسئولی هم خم به ابرو نمیآورد و تشری به آنها نمیزند!
مگر دین و شریعت بازیچهاند که به اسم آنها بتوان حریم خصوصی شهروندان را مورد تجسس و تعرض قرار داد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
خبرگزاری فارس از دستگیری 10 زن و مرد به دلیل برگزاری مهمانی مختلط در یکی از روستاهای تفرش خبر داده است!
مگر عموم مسئولان و نهادهای حاکم مدعی نیستند که حکومت دخالتی در امور خصوصی شهروندان نمیکند و فقط اگر به قول آنان "فسق و فجوری" در ملأعام و در حوزهٔ عمومی صورت گیرد با آن برخورد میشود؟
خصوصیتر از خانههای مردم هم مگر جا و محلی هست؟ به حکومت چه مربوط است که شهروندان در چاردیواری منزل خود به چه کاری مشغولند که مأمورانش شبانه بر آنان شبیخون میزنند و حاضران را دستگیر میکنند؟
ایجاد هراس و اضطراب و ناامنی برای مردم در محیطهای بسته، نامش اگر دخالت در امور خصوصی مردم نیست، پس چیست؟
آن کسانی که دستور اینگونه شبیخونها را میدهند و یا از این قبیل هراسافکنیها حمایت میکنند، اگر با مفاهیم مربوط به تفکیک حوزهٔ خصوصی از عمومی آشنایی ندارند، آیا آیهٔ "لاتجسّسو" ( لا تجسّسوا) هم به گوششان نخورده است؟
جاسوسی در امور خصوصی مردم یکی از گناهان بزرگ است، بعد در کشور ما این گناه بزرگ را عدهای تحت عنوان اجرای شریعت مرتکب میشوند و هیچ مسئولی هم خم به ابرو نمیآورد و تشری به آنها نمیزند!
مگر دین و شریعت بازیچهاند که به اسم آنها بتوان حریم خصوصی شهروندان را مورد تجسس و تعرض قرار داد؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
خبری که خدا کند درست باشد!
امواجمدیا به نقل از منابع مختلف، از صدور مجوز مذاکرهٔ رویارو با آمریکا از طرف مقامهای جمهوری اسلامی گزارش داده است.
امیدوارم این خبر درست باشد و مثل موارد قبل با تکذیب سخنگوی وزارت خارجه روبرو نشود.
همینطور امیدوارم که این تصمیم مورد استقبال تمام نیروهای منتقد و مخالفان مسالمتجوی جمهوری اسلامی بدون هرگونه نیش و طعن و ارجاع به نزاعهای گذشته قرار گیرد.
گفتگوی مستقیم جمهوری اسلامی با آمریکا، مانع وارد شدن خسرانهای عظیم و غیرقابل جبران به ایران میشود و هر جناحی که آن را به انجام رساند، باید از آن استقبال کرد.
پیش از این، بارها تأکید کردهام که دولتی که نتانیاهو با مشارکت احزاب افراطی و نژادپرست در اسرائیل تشکیل داده، فرصتی غیرمنتظره و خداداد در اختیار جمهوری اسلامی قرار داده است تا از طریق مذاکرات گسترده با آمریکا و اروپا و چین زمینهساز اجرای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد فلسطین شود و راه خاورمیانه را به سمت صلح و آرامش و همکاری و توسعه بگشاید و تمام نقشههای ضد ایرانی را در هم بشکند.
چنین فرصتی در هر قرن، شاید یک بار برای هر کشور پدید آید و اگر از دست رود، خواری و عذاب به دنبال خواهد داشت.
این فرصت، فقط تا هنگامی که ترکیب کنونی دولت اسرائیل پابرجاست، عمر دارد. به محض آنکه این دولت سقوط کند و یا ترکیب آن عوض شود، فرصت مذکور نیز به پایان خواهد رسید.
پس به هر که میپرستید، شتاب کنید. به قول مولاعلی فرصت چون ابر بهاری زودگذر است. آن را دریابید!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
امواجمدیا به نقل از منابع مختلف، از صدور مجوز مذاکرهٔ رویارو با آمریکا از طرف مقامهای جمهوری اسلامی گزارش داده است.
امیدوارم این خبر درست باشد و مثل موارد قبل با تکذیب سخنگوی وزارت خارجه روبرو نشود.
همینطور امیدوارم که این تصمیم مورد استقبال تمام نیروهای منتقد و مخالفان مسالمتجوی جمهوری اسلامی بدون هرگونه نیش و طعن و ارجاع به نزاعهای گذشته قرار گیرد.
گفتگوی مستقیم جمهوری اسلامی با آمریکا، مانع وارد شدن خسرانهای عظیم و غیرقابل جبران به ایران میشود و هر جناحی که آن را به انجام رساند، باید از آن استقبال کرد.
پیش از این، بارها تأکید کردهام که دولتی که نتانیاهو با مشارکت احزاب افراطی و نژادپرست در اسرائیل تشکیل داده، فرصتی غیرمنتظره و خداداد در اختیار جمهوری اسلامی قرار داده است تا از طریق مذاکرات گسترده با آمریکا و اروپا و چین زمینهساز اجرای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد فلسطین شود و راه خاورمیانه را به سمت صلح و آرامش و همکاری و توسعه بگشاید و تمام نقشههای ضد ایرانی را در هم بشکند.
چنین فرصتی در هر قرن، شاید یک بار برای هر کشور پدید آید و اگر از دست رود، خواری و عذاب به دنبال خواهد داشت.
این فرصت، فقط تا هنگامی که ترکیب کنونی دولت اسرائیل پابرجاست، عمر دارد. به محض آنکه این دولت سقوط کند و یا ترکیب آن عوض شود، فرصت مذکور نیز به پایان خواهد رسید.
پس به هر که میپرستید، شتاب کنید. به قول مولاعلی فرصت چون ابر بهاری زودگذر است. آن را دریابید!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بله، مطهری اشتباه کرد!
علی مطهری مهمترین اشتباه پدرش را دعوت از دکتر شریعتی برای حضور و سخنرانی در حسینیهٔ ارشاد دانسته است.
به نظرم مرحوم مرتضی مطهری در کنار پارهای آثار درخشان و مفید، اشتباهات بسیاری داشته که دعوت از مرحوم شریعتی برای سخنرانی در حسینیهٔ ارشاد فقط یکی از آنها بوده است.
اکنون که پس از گذرِ سالیان دراز به گذشتهٔ خود مینگریم، میتوان چنین داوری کرد که ای کاش مرحوم دکتر شریعتی در دانشگاه مشهد میماند و پروژهٔ فکری و فرهنگی خود را دنبال میکرد و با عزیمت به تهران، تحت تأثیر آن فضای ذهنی ناشی از حرکت چریکی و عواطف توفانی ناشی از کشتار چریکهای زندانی قرار نمیگرفت.
اگر شریعتی در مشهد به کار فکری و فرهنگی خود ادامه میداد با توجه به استعداد و تیزهوشی بیمانندی که داشت، چه بسا آثاری در ردیف آثار دکتر محمد اقبال لاهوری خلق میکرد که برای قرنها الهامبخش و روشنگر باشد.
شریعتی اما در تهران عمده وقت خود را صرف خلق ادبیاتی آغشته به خون و قیام کرد که نه امکان ماندگاری داشت و نه نتیجهٔ عملی دلخواهش را به دنبال آورد.
بنابراین، مطهری با دعوت شریعتی از مشهد به تهران، ناخواسته استعداد درخشانی را به حاشیه کشاند.
خداوند روح همهٔ بزرگان و رفتگان را غرق آرامش و شادی گرداند و بر نسیانها و خطاهاشان قلم عفو کشد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
علی مطهری مهمترین اشتباه پدرش را دعوت از دکتر شریعتی برای حضور و سخنرانی در حسینیهٔ ارشاد دانسته است.
به نظرم مرحوم مرتضی مطهری در کنار پارهای آثار درخشان و مفید، اشتباهات بسیاری داشته که دعوت از مرحوم شریعتی برای سخنرانی در حسینیهٔ ارشاد فقط یکی از آنها بوده است.
اکنون که پس از گذرِ سالیان دراز به گذشتهٔ خود مینگریم، میتوان چنین داوری کرد که ای کاش مرحوم دکتر شریعتی در دانشگاه مشهد میماند و پروژهٔ فکری و فرهنگی خود را دنبال میکرد و با عزیمت به تهران، تحت تأثیر آن فضای ذهنی ناشی از حرکت چریکی و عواطف توفانی ناشی از کشتار چریکهای زندانی قرار نمیگرفت.
اگر شریعتی در مشهد به کار فکری و فرهنگی خود ادامه میداد با توجه به استعداد و تیزهوشی بیمانندی که داشت، چه بسا آثاری در ردیف آثار دکتر محمد اقبال لاهوری خلق میکرد که برای قرنها الهامبخش و روشنگر باشد.
شریعتی اما در تهران عمده وقت خود را صرف خلق ادبیاتی آغشته به خون و قیام کرد که نه امکان ماندگاری داشت و نه نتیجهٔ عملی دلخواهش را به دنبال آورد.
بنابراین، مطهری با دعوت شریعتی از مشهد به تهران، ناخواسته استعداد درخشانی را به حاشیه کشاند.
خداوند روح همهٔ بزرگان و رفتگان را غرق آرامش و شادی گرداند و بر نسیانها و خطاهاشان قلم عفو کشد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نامهای به هادی خرسندی عزیز
آقاهادی خرسندی از خودش بدش آمده است و علتش نیز همان شعری است که در ایام حبسم برای من سروده بود.
اینک او با انزجار از خود، در واقع با تلخکامی آشکار، نه فقط شعرش را پس گرفته بلکه ندامت و پشیمانی را هم پشتبند آن کرده است.
آقاهادی طنزپرداز مطبوعی است و اگر طنزش را گاه به تعرضِ شبیه به اهانت به "مقدسات اهل ایمان" آلوده نمیکرد، برای مثل منی مطبوعتر هم میشد. اما چه میتوان کرد که کسی مثل او انتخابش این است که عدهای را به بهای زخمی کردن عواطف عدهای دیگر بخنداند!
به نظرم اگر آقاهادی خرسندی مرا از نزدیک میشناخت، به دو دلیل، آن شعر را در بارهام نمیسرود.
دلیل نخست اینکه هادی خرسندی شعرش را برای فردی سروده که من به آن فرد شباهت چندانی ندارم. به عبارت روشنتر، خرسندی به تصور اینکه "من از جمله انقلابیهای دوآتشهای هستم که برای نجات خلق، حاضرم آنها را از دریای خون عبور دهم"، شعرش را تقدیمم کرده است. حال آنکه من آدمی اهل تساهل و تعامل و گفتگویم و به انقلابیهای مورد علاقۀ او هم کاملاً بیعلاقهام. در حقیقت، آقاهادی شعرش را برای خودش یا تصورات خودش سروده است نه برای من که نیازی به اظهار ندامت پیدا کند.
دوم آنکه ظاهراً آقای خرسندی، منظورش از سرودن آن شعر نوعی معامله با من بوده است. او اکنون با زبان بیزبانی به من حالی کرده که در ازای آن شعر، توقعی از من داشته که برآورده نشده است. توقعش هم این بوده که من دانش و شناخت و درک و تحلیل و تجربه و وجدان و اندیشه و صلح درونی خود را نادیده بگیرم و به جایش از دانش و شناخت و درک و تحلیل و تجربه و اندیشۀ او پیروی کنم تا سزاوار و مستحق آن شعر باشم! حال که راه خودم را رفتهام و نه راه او را، پس شعرش را با عبارتی گزنده پس میگیرد تا همه جای من بسوزد!
خدمت آقاهادی عرض کنم که متأسفانه مرا بیش از حد دستکم گرفته است. راستش از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، در همان زمان بازداشت سال 79 که هنوز کم و بیش جوان بودم و جویای نام، معاملههای بسیار چربتر و شیرینتر و پر و پیمانتری از وکالت و وزارت گرفته تا بورس تحصیلی در خارج به من پیشنهاد شد و من با عصبانیت پس زدم، حالا چطور ممکن است در آستانۀ شصت سالگی که فرزندانم بزرگ شده و خودم نیز از تک و تا افتادهام، صرفاً برای شعری اراده و استقلال خود را بفروشم؟
نه. من نه آنقدر بزرگم که در آن شعر وصف شده و نه اینقدر کوچکم که پس گرفتن آن دلم را بلرزاند.
محض اطلاع جناب خرسندی عرض میکنم که در شرایط کنونی نفع شخصی من در این است که ناسزایی نثار آقای خامنهای کنم و یا با فراخوان جوانان به خیابان آنها را به دم تیغ بفرستم و یکراست راهی اوین شوم تا سیل تمجیدها و تشویقها و ستایشها از چهارگوشۀ جهان به سویم روان شود و القاب پرطمطراق بار دیگر رونق گیرد، اما این کار را نمیکنم! چرا؟ کاش آقای خرسندی یک بار با فاصله گرفتن از علایقش از خود میپرسید؟ براستی چرا؟ چرا فردی که حبس از جمله حبس انفرادی را با آرامش و حوصله تحمل میکند و آن همه مورد تمجید و ستایش بوده است به طوری که با بیان یک جمله میتوانست شهرۀ آفاق و محبوب قلوب خیلیها شود، ناگهان اینگونه به همۀ آنها پشت کرد و به جایش فحش و نفرین و ناسزا به جان خرید؟
پاسخ به همین پرسش است که فاصلۀ خودِ واقعی مرا را از آنچه آقاهادی در ذهن دارد، آشکار میکند.
باری ضمن احترامی که برای هادی خرسندی قائلم و ضمن درک رنجی که از آوارگی کشیده است و ضمن تشکر از اینکه با پس گرفتن شعرش مرا از رهن منت خویش آزاد کرده است، به او پیشنهاد میکنم که از این به بعد اگر خواست برای فردی شعر بسراید، در ازای آن از او نخواهد که اندیشۀ خودش را نادیده بگیرد. راه خودش را نرود. وجدان خودش را زیر پا بگذارد.
جز این باشد، از جنس معامله است! آن هم معاملهای متأسفانه شرمآور!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
آقاهادی خرسندی از خودش بدش آمده است و علتش نیز همان شعری است که در ایام حبسم برای من سروده بود.
اینک او با انزجار از خود، در واقع با تلخکامی آشکار، نه فقط شعرش را پس گرفته بلکه ندامت و پشیمانی را هم پشتبند آن کرده است.
آقاهادی طنزپرداز مطبوعی است و اگر طنزش را گاه به تعرضِ شبیه به اهانت به "مقدسات اهل ایمان" آلوده نمیکرد، برای مثل منی مطبوعتر هم میشد. اما چه میتوان کرد که کسی مثل او انتخابش این است که عدهای را به بهای زخمی کردن عواطف عدهای دیگر بخنداند!
به نظرم اگر آقاهادی خرسندی مرا از نزدیک میشناخت، به دو دلیل، آن شعر را در بارهام نمیسرود.
دلیل نخست اینکه هادی خرسندی شعرش را برای فردی سروده که من به آن فرد شباهت چندانی ندارم. به عبارت روشنتر، خرسندی به تصور اینکه "من از جمله انقلابیهای دوآتشهای هستم که برای نجات خلق، حاضرم آنها را از دریای خون عبور دهم"، شعرش را تقدیمم کرده است. حال آنکه من آدمی اهل تساهل و تعامل و گفتگویم و به انقلابیهای مورد علاقۀ او هم کاملاً بیعلاقهام. در حقیقت، آقاهادی شعرش را برای خودش یا تصورات خودش سروده است نه برای من که نیازی به اظهار ندامت پیدا کند.
دوم آنکه ظاهراً آقای خرسندی، منظورش از سرودن آن شعر نوعی معامله با من بوده است. او اکنون با زبان بیزبانی به من حالی کرده که در ازای آن شعر، توقعی از من داشته که برآورده نشده است. توقعش هم این بوده که من دانش و شناخت و درک و تحلیل و تجربه و وجدان و اندیشه و صلح درونی خود را نادیده بگیرم و به جایش از دانش و شناخت و درک و تحلیل و تجربه و اندیشۀ او پیروی کنم تا سزاوار و مستحق آن شعر باشم! حال که راه خودم را رفتهام و نه راه او را، پس شعرش را با عبارتی گزنده پس میگیرد تا همه جای من بسوزد!
خدمت آقاهادی عرض کنم که متأسفانه مرا بیش از حد دستکم گرفته است. راستش از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، در همان زمان بازداشت سال 79 که هنوز کم و بیش جوان بودم و جویای نام، معاملههای بسیار چربتر و شیرینتر و پر و پیمانتری از وکالت و وزارت گرفته تا بورس تحصیلی در خارج به من پیشنهاد شد و من با عصبانیت پس زدم، حالا چطور ممکن است در آستانۀ شصت سالگی که فرزندانم بزرگ شده و خودم نیز از تک و تا افتادهام، صرفاً برای شعری اراده و استقلال خود را بفروشم؟
نه. من نه آنقدر بزرگم که در آن شعر وصف شده و نه اینقدر کوچکم که پس گرفتن آن دلم را بلرزاند.
محض اطلاع جناب خرسندی عرض میکنم که در شرایط کنونی نفع شخصی من در این است که ناسزایی نثار آقای خامنهای کنم و یا با فراخوان جوانان به خیابان آنها را به دم تیغ بفرستم و یکراست راهی اوین شوم تا سیل تمجیدها و تشویقها و ستایشها از چهارگوشۀ جهان به سویم روان شود و القاب پرطمطراق بار دیگر رونق گیرد، اما این کار را نمیکنم! چرا؟ کاش آقای خرسندی یک بار با فاصله گرفتن از علایقش از خود میپرسید؟ براستی چرا؟ چرا فردی که حبس از جمله حبس انفرادی را با آرامش و حوصله تحمل میکند و آن همه مورد تمجید و ستایش بوده است به طوری که با بیان یک جمله میتوانست شهرۀ آفاق و محبوب قلوب خیلیها شود، ناگهان اینگونه به همۀ آنها پشت کرد و به جایش فحش و نفرین و ناسزا به جان خرید؟
پاسخ به همین پرسش است که فاصلۀ خودِ واقعی مرا را از آنچه آقاهادی در ذهن دارد، آشکار میکند.
باری ضمن احترامی که برای هادی خرسندی قائلم و ضمن درک رنجی که از آوارگی کشیده است و ضمن تشکر از اینکه با پس گرفتن شعرش مرا از رهن منت خویش آزاد کرده است، به او پیشنهاد میکنم که از این به بعد اگر خواست برای فردی شعر بسراید، در ازای آن از او نخواهد که اندیشۀ خودش را نادیده بگیرد. راه خودش را نرود. وجدان خودش را زیر پا بگذارد.
جز این باشد، از جنس معامله است! آن هم معاملهای متأسفانه شرمآور!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
عجب گرفتار شدهایم!
پس از گذشت حدود یک هفته از اعلام حکم تبرئهام در دادگاه اراک و صدور دستور رفع انسداد از حسابهایم، حساب بانک ملیام اما همچنان مسدود است و نزدیک یک هفته است که دیگر حتی نمیتوان به آن وجهی واریز کرد!
به عبارت دیگر، کسانی که نسخۀ الکترونیکی جلد چهارم خاطراتم را میخوانند طی یک هفتۀ گذشته، امکان پرداخت وجه آن را نداشتهاند!
آیا این بدان معنی است که حکم تازهای برای مسدود شدن کامل حساب، از مرکز دیگری صادر شده است؟
برای اطلاع دقیق از این موضوع، قاعدتاً باید چند روز در این شهر پرترافیک دوندگی کرد! اما با کدام وقت و فرصت؟
عجب گرفتار شدهایم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
پس از گذشت حدود یک هفته از اعلام حکم تبرئهام در دادگاه اراک و صدور دستور رفع انسداد از حسابهایم، حساب بانک ملیام اما همچنان مسدود است و نزدیک یک هفته است که دیگر حتی نمیتوان به آن وجهی واریز کرد!
به عبارت دیگر، کسانی که نسخۀ الکترونیکی جلد چهارم خاطراتم را میخوانند طی یک هفتۀ گذشته، امکان پرداخت وجه آن را نداشتهاند!
آیا این بدان معنی است که حکم تازهای برای مسدود شدن کامل حساب، از مرکز دیگری صادر شده است؟
برای اطلاع دقیق از این موضوع، قاعدتاً باید چند روز در این شهر پرترافیک دوندگی کرد! اما با کدام وقت و فرصت؟
عجب گرفتار شدهایم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
رقصی چنان!
در یکی از روزهای دههٔ شصت، بلقیس سلیمانی از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی آمده بود تا در بارهٔ مزاحمتهایی که دانشگاه برای استاد دکتر رضا رئیس توسی ایجاد میکرد، با من صحبت کند.
خانم سلیمانی در آن زمان مثل تمام دانشجویان دختر نه فقط حجابش اصطلاحاً کامل بود که چادری مشکی هم به سر داشت.
برای صحبت با او، همان راهرو اصلی دانشکده را مناسبتر دیدم. مشغول صحبت که شدیم نگاه حیرتانگیز دانشجویان حزباللهی به تدریج متوجهمان شد. گویی در حال ارتکاب جنایت هستیم! در همان لحظات، فیروز اصلانی که خود را مسئول رصد عموم تحرکات دانشجویان و استادان میدانست و به واقع در نقش محتسب و عسس دانشکده انجام وظیفه میکرد، از راه رسید و با مشاهدهٔ ما نیشخندی از سرِ شیطنت به لب آورد و با چنان سرعتی از پلهها بالا رفت که گمان کردم برای افزودن برگی بر پروندهٔ انضباطیام بیتاب شده است!
در واقع با این نگاه دانشگاه را اداره میکردند و اکنون هم ظاهراً در صدد احیای همین نوع نظارت بر رفتار و تعامل دانشجویان با یکدیگرند!
اگر جز این است، پس نامهنگاری با رئیس دانشگاه تهران برای بستن کافهها و پاتوقهای دانشجویی اطراف دانشگاه جز تلاش به قصد بازگشت به فضای آن روزها چه معنای دیگری دارد و چرا به طور صریح و قاطع تکذیب نمیشود؟
آن روزها قطعاً بازگشتپذیر نیست. هر کس خواب آن را دیده ، قاعدتاً پیش از خواب غذای پرچرب و سنگینی خورده است!
عدهای با روحیهٔ بیمار خود، زندگی مؤمنانه را سیاه و مرده و تاریک و غمزده و کرخت و راکد و یکنواخت میدانند و با هر نوع عشق و شادی و نشاط و تحرک و سرزندگی و زیبایی دشمنی میورزند!
ایمان اما همان است که مولانا داشت. عاشق و سرخوش و دستافشان و پایکوبان بود.
نوشته بودم رقص معنویترین احساس آدمی است. در مواجهه با ترشرویان و عبوسان و ظاهرگرایان و تندخویان و سیاهاندیشان و شادیستیزان، "رقصی چنان" میانهٔ میدانم آرزوست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
در یکی از روزهای دههٔ شصت، بلقیس سلیمانی از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران به دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی آمده بود تا در بارهٔ مزاحمتهایی که دانشگاه برای استاد دکتر رضا رئیس توسی ایجاد میکرد، با من صحبت کند.
خانم سلیمانی در آن زمان مثل تمام دانشجویان دختر نه فقط حجابش اصطلاحاً کامل بود که چادری مشکی هم به سر داشت.
برای صحبت با او، همان راهرو اصلی دانشکده را مناسبتر دیدم. مشغول صحبت که شدیم نگاه حیرتانگیز دانشجویان حزباللهی به تدریج متوجهمان شد. گویی در حال ارتکاب جنایت هستیم! در همان لحظات، فیروز اصلانی که خود را مسئول رصد عموم تحرکات دانشجویان و استادان میدانست و به واقع در نقش محتسب و عسس دانشکده انجام وظیفه میکرد، از راه رسید و با مشاهدهٔ ما نیشخندی از سرِ شیطنت به لب آورد و با چنان سرعتی از پلهها بالا رفت که گمان کردم برای افزودن برگی بر پروندهٔ انضباطیام بیتاب شده است!
در واقع با این نگاه دانشگاه را اداره میکردند و اکنون هم ظاهراً در صدد احیای همین نوع نظارت بر رفتار و تعامل دانشجویان با یکدیگرند!
اگر جز این است، پس نامهنگاری با رئیس دانشگاه تهران برای بستن کافهها و پاتوقهای دانشجویی اطراف دانشگاه جز تلاش به قصد بازگشت به فضای آن روزها چه معنای دیگری دارد و چرا به طور صریح و قاطع تکذیب نمیشود؟
آن روزها قطعاً بازگشتپذیر نیست. هر کس خواب آن را دیده ، قاعدتاً پیش از خواب غذای پرچرب و سنگینی خورده است!
عدهای با روحیهٔ بیمار خود، زندگی مؤمنانه را سیاه و مرده و تاریک و غمزده و کرخت و راکد و یکنواخت میدانند و با هر نوع عشق و شادی و نشاط و تحرک و سرزندگی و زیبایی دشمنی میورزند!
ایمان اما همان است که مولانا داشت. عاشق و سرخوش و دستافشان و پایکوبان بود.
نوشته بودم رقص معنویترین احساس آدمی است. در مواجهه با ترشرویان و عبوسان و ظاهرگرایان و تندخویان و سیاهاندیشان و شادیستیزان، "رقصی چنان" میانهٔ میدانم آرزوست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
ایران یا انیران!
کسانی که ایران را با جمهوری اسلامی یکی فرض میگیرند، یا با مفاهیم آشنا نیستند و یا ریگی در کفش دارند.
ایران سرزمینی با مرزهای مشخص است که ریشه در تاریخ دارد، حال آنکه جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی خاص است که هنوز عمرش به نیم قرن نرسیده است.
تفکیک این دو و تعیین نسبت دقیقشان نخستین ضرورت هر نوع سیاستورزی ملی است و گرنه به پای کشور شلیک خواهیم کرد.
در اینجا به آن دسته از مدعیان جهانوطنی چه از نوع مذهبی، چه از نوع مارکسیست و چه از نوع لیبرالش که یا التفات و علقهای به مفهوم وطن ندارند و یا اصولاً آن را پدیدهای مضر به حال بشر میدانند، کاری ندارم. روی سخنم با آن عدهای است که خود را دلسوز بقای ایران و منافع آن معرفی میکنند، اما با پنهان شدن در پشتِ مخالفت با جمهوری اسلامی، تیشه به ریشهٔ ایران میزنند.
این عده معمولاً تحت عنوان مقابله با جمهوری اسلامی، به شکافهای خطرناک مذهبی و قومی و طبقاتی در جامعهٔ ایران دامن میزنند، میراثهای تاریخی و هویتساز ملی را به اسم ملیگرایی تهدید به نابودی میکنند و بدبختانه اخیراً با آن دسته از نیروهای بینالمللی برای پیشگیری از هر نوع تغییر و تحول مثبت در روابط خارجی ایران همداستان شدهاند.
نمونهای از این تحرکات را میتوان در رویکرد شبکهٔ ایراناینترنشنال مشاهده کرد. این شبکه خود را دشمن قسمخوردهٔ جمهوری اسلامی معرفی میکند اما عملاً بنیادهای حیات ملی ایران را هدف گرفته است.
این شبکه بخصوص به دنبال مانعتراشی در جهت هر گونه گشایش در روابط خارجی جمهوری اسلامی است و به همین منظور در پی بدنامسازی و بیاعتبار کردن تمام کارشناسان و دیپلماتهای خارجی است که مبادا به روند بهبود رابطهٔ جمهوری اسلامی با آمریکا و اروپا کمک کنند!
پروندهسازی برای کارشناسی مانند علی واعظ و همکارانش توسط شبکهٔ ایراناینترنشنال هیچ معنایی جز این نمیتواند داشته باشد. طنزآمیز اینکه این شبکه، کارشناسانی را هدف گرفته است که از سوی محافل افراطی جمهوری اسلامی از قبیل روزنامهٔ کیهان آماج حملهاند و این هماهنگی این احتمال را به ذهن متبادر میکند که هر دو طرف از یک مرکز هدایت میشوند تا مانع بهبود رابطهٔ ایران و غرب شوند و هزینهٔ یک رویارویی بینهایت مهلک را روی دست کشورمان بگذارند.
من مطمئنم که برخی دوستان و همکاران سابق ما که در این شبکه مشغولِ به کارند، نسبت به نتیجهٔ کارشان خودآگاه نیستند و در ادامهٔ همکاریشان با آن تجدیدنظر خواهند کرد.
خلاصه اینکه اگر شبکهٔ ایراناینترنشنال در رویهٔ کنونی خود تغییری اساسی ندهد، به زودی باید آن را انیراناینترنشنال بنامیم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
کسانی که ایران را با جمهوری اسلامی یکی فرض میگیرند، یا با مفاهیم آشنا نیستند و یا ریگی در کفش دارند.
ایران سرزمینی با مرزهای مشخص است که ریشه در تاریخ دارد، حال آنکه جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی خاص است که هنوز عمرش به نیم قرن نرسیده است.
تفکیک این دو و تعیین نسبت دقیقشان نخستین ضرورت هر نوع سیاستورزی ملی است و گرنه به پای کشور شلیک خواهیم کرد.
در اینجا به آن دسته از مدعیان جهانوطنی چه از نوع مذهبی، چه از نوع مارکسیست و چه از نوع لیبرالش که یا التفات و علقهای به مفهوم وطن ندارند و یا اصولاً آن را پدیدهای مضر به حال بشر میدانند، کاری ندارم. روی سخنم با آن عدهای است که خود را دلسوز بقای ایران و منافع آن معرفی میکنند، اما با پنهان شدن در پشتِ مخالفت با جمهوری اسلامی، تیشه به ریشهٔ ایران میزنند.
این عده معمولاً تحت عنوان مقابله با جمهوری اسلامی، به شکافهای خطرناک مذهبی و قومی و طبقاتی در جامعهٔ ایران دامن میزنند، میراثهای تاریخی و هویتساز ملی را به اسم ملیگرایی تهدید به نابودی میکنند و بدبختانه اخیراً با آن دسته از نیروهای بینالمللی برای پیشگیری از هر نوع تغییر و تحول مثبت در روابط خارجی ایران همداستان شدهاند.
نمونهای از این تحرکات را میتوان در رویکرد شبکهٔ ایراناینترنشنال مشاهده کرد. این شبکه خود را دشمن قسمخوردهٔ جمهوری اسلامی معرفی میکند اما عملاً بنیادهای حیات ملی ایران را هدف گرفته است.
این شبکه بخصوص به دنبال مانعتراشی در جهت هر گونه گشایش در روابط خارجی جمهوری اسلامی است و به همین منظور در پی بدنامسازی و بیاعتبار کردن تمام کارشناسان و دیپلماتهای خارجی است که مبادا به روند بهبود رابطهٔ جمهوری اسلامی با آمریکا و اروپا کمک کنند!
پروندهسازی برای کارشناسی مانند علی واعظ و همکارانش توسط شبکهٔ ایراناینترنشنال هیچ معنایی جز این نمیتواند داشته باشد. طنزآمیز اینکه این شبکه، کارشناسانی را هدف گرفته است که از سوی محافل افراطی جمهوری اسلامی از قبیل روزنامهٔ کیهان آماج حملهاند و این هماهنگی این احتمال را به ذهن متبادر میکند که هر دو طرف از یک مرکز هدایت میشوند تا مانع بهبود رابطهٔ ایران و غرب شوند و هزینهٔ یک رویارویی بینهایت مهلک را روی دست کشورمان بگذارند.
من مطمئنم که برخی دوستان و همکاران سابق ما که در این شبکه مشغولِ به کارند، نسبت به نتیجهٔ کارشان خودآگاه نیستند و در ادامهٔ همکاریشان با آن تجدیدنظر خواهند کرد.
خلاصه اینکه اگر شبکهٔ ایراناینترنشنال در رویهٔ کنونی خود تغییری اساسی ندهد، به زودی باید آن را انیراناینترنشنال بنامیم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
ندای کمکخواهی ایران
از یک طرف صدا و سیما و از طرف دیگر بسیاری از شبکههای فارسیزبان خارج از کشور در حال گمراهسازی افکارعمومی مردم ایران و هدایت اذهان آنان به سمت مسائل حاشیهای و غفلت از مشکلات واقعی هستند.
همهٔ شواهد حاکی از آن است که نظم خاورمیانه در شرف تحولی تاریخی است و اگر نسبت به آثار و ابعاد این تحول، یک آگاهی ملی در بین ایرانیان شکل نگیرد، کشورمان به طرزی فوقالعاده غمانگیز به ورطهای از مخاطرات برگشتناپذیر پرتاب خواهد شد.
فقط آگاهی ملی میتواند حکومت را به سمت انتخاب مسیر درست در این برههٔ تاریخی، هدایت کند، اما افکارعمومی به سبب بمبارانِ شبانهروزی و پمپاژ گزارشهای گمراه کنندهٔ شبکههای داخلی و خارجی، پریشان و بیاثر شده است.
ای کاش ایرانیان شرافتمند و وطندوست و مستقلِ خارج از کشور دست به ابتکاری میزدند و با تأسیس شبکهٔ تلویزیونی حرفهای 24 ساعتهای، خبرها و گزارشهای صحیح و معطوف به تبیین و توضیح منافع ملی ایران را به افکارعمومی عرضه میکردند.
یک شبکهٔ 24 ساعتهٔ حرفهای و مستقل و متعهد به منافع ایران، میتواند به آگاهی و رشد افکار عمومی و برانگیختن حساسیت آنها به معضلات اصلی جامعه کمک فراوان کند و مردم ما را از اسارت شبکههای جهلگستر و گمراه کننده، نجات دهد.
در این وانفسای تاریخی این ایران است که فریاد میزند:
هل من ناصرٍ ینصرنی؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
از یک طرف صدا و سیما و از طرف دیگر بسیاری از شبکههای فارسیزبان خارج از کشور در حال گمراهسازی افکارعمومی مردم ایران و هدایت اذهان آنان به سمت مسائل حاشیهای و غفلت از مشکلات واقعی هستند.
همهٔ شواهد حاکی از آن است که نظم خاورمیانه در شرف تحولی تاریخی است و اگر نسبت به آثار و ابعاد این تحول، یک آگاهی ملی در بین ایرانیان شکل نگیرد، کشورمان به طرزی فوقالعاده غمانگیز به ورطهای از مخاطرات برگشتناپذیر پرتاب خواهد شد.
فقط آگاهی ملی میتواند حکومت را به سمت انتخاب مسیر درست در این برههٔ تاریخی، هدایت کند، اما افکارعمومی به سبب بمبارانِ شبانهروزی و پمپاژ گزارشهای گمراه کنندهٔ شبکههای داخلی و خارجی، پریشان و بیاثر شده است.
ای کاش ایرانیان شرافتمند و وطندوست و مستقلِ خارج از کشور دست به ابتکاری میزدند و با تأسیس شبکهٔ تلویزیونی حرفهای 24 ساعتهای، خبرها و گزارشهای صحیح و معطوف به تبیین و توضیح منافع ملی ایران را به افکارعمومی عرضه میکردند.
یک شبکهٔ 24 ساعتهٔ حرفهای و مستقل و متعهد به منافع ایران، میتواند به آگاهی و رشد افکار عمومی و برانگیختن حساسیت آنها به معضلات اصلی جامعه کمک فراوان کند و مردم ما را از اسارت شبکههای جهلگستر و گمراه کننده، نجات دهد.
در این وانفسای تاریخی این ایران است که فریاد میزند:
هل من ناصرٍ ینصرنی؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
جلسه دهم
پاسخی به پرسشهای دهگانۀ استاد ملکیان
چندی پیش استاد محترم مصطفی ملکیان ده پرسش در برابر روشنفکران دینی گذاشت تا به آنها پاسخ گویند.
در آخرین جلسۀ درسگفتارهای مربوط به روشنفکری دینی: امکان یا امتناع؟ من صرفاً به عنوان یکی از علاقمندان به این موضوعات، پاسخهایی را در پاسخ به استاد مطرح کردم.
همۀ این پاسخها لزوماً نظر شخص من نیست بلکه پاسخ هایی است که یک روشنفکر دینی منطقاً میتواند به صورت متقابل در برابر استاد ملکیان بگذارد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
چندی پیش استاد محترم مصطفی ملکیان ده پرسش در برابر روشنفکران دینی گذاشت تا به آنها پاسخ گویند.
در آخرین جلسۀ درسگفتارهای مربوط به روشنفکری دینی: امکان یا امتناع؟ من صرفاً به عنوان یکی از علاقمندان به این موضوعات، پاسخهایی را در پاسخ به استاد مطرح کردم.
همۀ این پاسخها لزوماً نظر شخص من نیست بلکه پاسخ هایی است که یک روشنفکر دینی منطقاً میتواند به صورت متقابل در برابر استاد ملکیان بگذارد.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://hammihanonline.ir/news/title-one/qtary-kh-bh-hrkt-dramdh-ast
"... عادیسازی رابطۀ سعودی با اسرائیل، به معنای هموار شدن راهِ عادیسازی حدود 50 کشور عرب و اسلامی با اسرائیل خواهد بود و همین نکته است که این ماجرا را بینهایت مهم میکند.
پس از به رسمیت شناختن اسرائیل توسط عموم کشورهای اسلامی، سیاست «نابودی اسرائیل» بسیار بیش از گذشته هزینهمند خواهد شد و فشارها به جمهوری اسلامی و گروههای همسوی آن در لبنان و نوارغزه و سوریه و عراق بهطور بیسابقهای افزایش خواهد یافت.
اگر جمهوری اسلامی بخواهد از راه نظامی و تهدیدهای سختافزاری مسیر عادیسازی رابطۀ عربستان با اسرائیل را سد کند، نهفقط روابط احیاءشدهاش با سعودیها به مخاطره خواهد افتاد بلکه با خشم دیگر کشورهای اسلامی نیز روبهرو خواهد شد. بنابراین به نفع جمهوری اسلامی است که با تکیه بر نفوذی که در لبنان و دیگر کشورهای منطقه دارد، خود رأساً ابتکار دیپلماتیک را برای تأسیس کشور فلسطینی به دست گیرد.
چنین ابتکاری مستلزم تجدیدنظر در سیاست خارجی مرسوم است، اما این تجدیدنظر سبب ارتقاء بیسابقۀ موقعیت ایران در منطقه و سطح جهان خواهد شد. در واقع، تنها جمهوری اسلامی در خاورمیانه از ابزارها و امکانات لازم برای کمک به تشکیل کشور مستقل فلسطینی برخوردار است. اگر جمهوری اسلامی در این برهۀ تاریخی از امکانات منطقهای خود، در این جهت استفاده نکند، سه اتفاق مهم خواهد افتاد.
نخست، عادیسازی رابطۀ سعودی و دیگر کشورهای عرب و اسلامی با اسرائیل، بدون دریافت هرگونه ضمانت واقعی برای تشکیل کشور فلسطینی. دوم، تشکیل جبهۀ متحد اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه علیه ایران پس از به سرانجام رسیدن روند عادیسازی. سوم، تضعیف فزایندۀ ابزارها و امکانات منطقهای ایران و از اثر افتادن آنها. همۀ این اتفاقات را میتوان با تجدیدنظر در سیاست خارجی خنثی کرد و معادله را بهطور کامل به نفع ایران تغییر داد."
@ahmadzeidabad
"... عادیسازی رابطۀ سعودی با اسرائیل، به معنای هموار شدن راهِ عادیسازی حدود 50 کشور عرب و اسلامی با اسرائیل خواهد بود و همین نکته است که این ماجرا را بینهایت مهم میکند.
پس از به رسمیت شناختن اسرائیل توسط عموم کشورهای اسلامی، سیاست «نابودی اسرائیل» بسیار بیش از گذشته هزینهمند خواهد شد و فشارها به جمهوری اسلامی و گروههای همسوی آن در لبنان و نوارغزه و سوریه و عراق بهطور بیسابقهای افزایش خواهد یافت.
اگر جمهوری اسلامی بخواهد از راه نظامی و تهدیدهای سختافزاری مسیر عادیسازی رابطۀ عربستان با اسرائیل را سد کند، نهفقط روابط احیاءشدهاش با سعودیها به مخاطره خواهد افتاد بلکه با خشم دیگر کشورهای اسلامی نیز روبهرو خواهد شد. بنابراین به نفع جمهوری اسلامی است که با تکیه بر نفوذی که در لبنان و دیگر کشورهای منطقه دارد، خود رأساً ابتکار دیپلماتیک را برای تأسیس کشور فلسطینی به دست گیرد.
چنین ابتکاری مستلزم تجدیدنظر در سیاست خارجی مرسوم است، اما این تجدیدنظر سبب ارتقاء بیسابقۀ موقعیت ایران در منطقه و سطح جهان خواهد شد. در واقع، تنها جمهوری اسلامی در خاورمیانه از ابزارها و امکانات لازم برای کمک به تشکیل کشور مستقل فلسطینی برخوردار است. اگر جمهوری اسلامی در این برهۀ تاریخی از امکانات منطقهای خود، در این جهت استفاده نکند، سه اتفاق مهم خواهد افتاد.
نخست، عادیسازی رابطۀ سعودی و دیگر کشورهای عرب و اسلامی با اسرائیل، بدون دریافت هرگونه ضمانت واقعی برای تشکیل کشور فلسطینی. دوم، تشکیل جبهۀ متحد اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه علیه ایران پس از به سرانجام رسیدن روند عادیسازی. سوم، تضعیف فزایندۀ ابزارها و امکانات منطقهای ایران و از اثر افتادن آنها. همۀ این اتفاقات را میتوان با تجدیدنظر در سیاست خارجی خنثی کرد و معادله را بهطور کامل به نفع ایران تغییر داد."
@ahmadzeidabad
hammihanonline.ir
قطاری که به حرکت درآمده است
تأثیر عادیسازی رابطۀ سعودی با اسرائیل بر ایران
Forwarded from کانال شریف آزاد
💢 سلسله جلسات گفتگوی اجتماعی
💬 #شریف_آزاد 💬
✳️ جلسه اول:
✴️ دکتر #احمد_زیدآبادی
📅 یکشنبه ۹ مهرماه ۱۴۰۲
⏰ ساعت ۱۹ تا ۲۱
🔗 لینک اتاق گفتگو در کلاب هاوس:
🌐 clubhouse.com/invite/Hb90gxHJ
⚛️ عضویت در کلاب شریف آزاد:
🌐 clubhouse.com/house/شریف-آزاد
✳️ کانال تلگرام شریف آزاد:
🆔 T.me/SharifAzad 🎓
.
💬 #شریف_آزاد 💬
✳️ جلسه اول:
✴️ دکتر #احمد_زیدآبادی
📅 یکشنبه ۹ مهرماه ۱۴۰۲
⏰ ساعت ۱۹ تا ۲۱
🔗 لینک اتاق گفتگو در کلاب هاوس:
🌐 clubhouse.com/invite/Hb90gxHJ
⚛️ عضویت در کلاب شریف آزاد:
🌐 clubhouse.com/house/شریف-آزاد
✳️ کانال تلگرام شریف آزاد:
🆔 T.me/SharifAzad 🎓
.
پس چرا با عراق جنگیدید؟
سید ابراهیم رئیسی گفته است: "باید تمام اندیشه ما برای حفظ منافع امت اسلامی باشد."
از آقای رئیسی باید پرسید؛ اگر قرار بر تمرکز تمام اندیشه بر حفظ منافع امت اسلامی باشد، پس چرا هشت سال با عراق جنگیدید؟ مگر عراق بخشی از "امت اسلامی" و اکثریت مردمش شیعه نبودند؟
پس از گذشت حدود 45 سال از انقلاب، نمیدانم چرا سران جمهوری اسلامی هنوز قادر به تفکیک مفهوم امت از ملت نیستند؟ شما بر ایران حاکم شدهاید و موظف به تأمین و حفظ منافع این کشور هستید. "امت اسلامی" در یک قرن اخیر ،هر بخشش به یک کشور تبدیل شده و هر کدام نیز منافع مخصوص خود را دنبال میکنند و از قضا بسیاری از آنها به منافع کشور ما هم کاملاً بیاعتنایند و یا بعضاً با آن سر عناد دارند!
وقتی شما از "امت اسلامی" و منافع آن سخن می گویید، ایران و منافعش در نزد شما چه جایگاهی دارد؟ آیا قصد انحلال ایران و برچیدن مرزهایش را دارید و در پی احیای یک امپراتوری دینی شبیه عصر خلافت هستید؟اگر چنین قصدی دارید به صراحت اعلام کنید و اگر ندارید چرا از مفاهیم و اصطلاحاتی استفاده میکنید که معنایی جز این را نمیرساند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
سید ابراهیم رئیسی گفته است: "باید تمام اندیشه ما برای حفظ منافع امت اسلامی باشد."
از آقای رئیسی باید پرسید؛ اگر قرار بر تمرکز تمام اندیشه بر حفظ منافع امت اسلامی باشد، پس چرا هشت سال با عراق جنگیدید؟ مگر عراق بخشی از "امت اسلامی" و اکثریت مردمش شیعه نبودند؟
پس از گذشت حدود 45 سال از انقلاب، نمیدانم چرا سران جمهوری اسلامی هنوز قادر به تفکیک مفهوم امت از ملت نیستند؟ شما بر ایران حاکم شدهاید و موظف به تأمین و حفظ منافع این کشور هستید. "امت اسلامی" در یک قرن اخیر ،هر بخشش به یک کشور تبدیل شده و هر کدام نیز منافع مخصوص خود را دنبال میکنند و از قضا بسیاری از آنها به منافع کشور ما هم کاملاً بیاعتنایند و یا بعضاً با آن سر عناد دارند!
وقتی شما از "امت اسلامی" و منافع آن سخن می گویید، ایران و منافعش در نزد شما چه جایگاهی دارد؟ آیا قصد انحلال ایران و برچیدن مرزهایش را دارید و در پی احیای یک امپراتوری دینی شبیه عصر خلافت هستید؟اگر چنین قصدی دارید به صراحت اعلام کنید و اگر ندارید چرا از مفاهیم و اصطلاحاتی استفاده میکنید که معنایی جز این را نمیرساند!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/206926/
یادی از سه همشهری متفاوت
احمد زيدآبادي
در روزهاي اخير دو همشهري مشهور كرماني بر اثر بيماري سرطان ديده از جهان فرو بستند.
يكي از آنها نعمت احمدي فارغالتحصيل رشته حقوق و تاريخ بود كه به دليل به عهده گرفتن وكالتِ تني چند از فعالان مطبوعاتي و يادداشتهاي حقوقي - سياسياش در روزنامهها معرف خاص و عام است.
ديگري كاپيتان محمود ضرابي، خلبان برجسته نيروي هوايي ارتش ايران كه براي دفاع از خاك كشور در دوران جنگ، از هرگونه فداكاري دريغ نكرد.
خداوند هر دو را مورد لطف و رحمت خود قرار بدهد و به خانواده و دوستانشان صبر و اجر عنايت كند.
من با زندهياد سرتيپِ خلبان محمود ضرابي چندين بار در محفل اعضاي كانون علوم اداري ايران برخورد رودررو داشتم. سرتيپ ضرابي هيكلي قوي، صدايي رسا، شجاعتي آشكار و دلي عاشق ايران داشت. او از نحوه اداره كشور بينهايت دلخور و غمگين بود و بهرغم سابقه نظامياش نارضايتي عميق خود را در اين باره پنهان نميكرد. چه بسا انباشت غم و اندوه در ابتلاي او به سرطان بيتاثير نبوده باشد.
برخوردم با زندهياد نعمت احمدي معمولا تصادفي اما بسيار بود. خلق و خويش را ميشناختم، ولي چند روز همبندي در قرنطينه زندان اوين در سال 82 سبب آشنايي عميقترم با او شد.
در آن سال همين كه پا به قرنطينه گذاشتم، نعمت در برابرم ظاهر شد. در واقع انتظار ورودم را ميكشيد، چون از طريق جرايد يا راديوهاي خارجي از دستور اجراي باقيمانده حكم زندانم با خبر شده بود. ديدن او در آنجا اما مرا كاملا غافلگير كرد. خبر زنداني شدنش جايي پخش نشده بود و او توضيح داد كه سعيد مرتضوي به قصد كم كردن رويش، حكم بازداشت او را صادر كرده است.
سه، چهار روزي كه با مرحوم نعمت در قرنطينه دمخور بودم به خوشي تمام گذشت. در حقيقت مرا به اتاقي فرستاده بودند كه با ديگر زندانيان در تماس نباشم و به قول وكيل بند در حبس مجرد به سر ميبردم. با اين حال، مرحوم نعمت لحظهاي مرا تنها نميگذاشت و با آنكه 10 سال از من بزرگتر بود، حتي اجازه نميداد كه من براي گرفتن غذا و جيرهام در صف بايستم. هر كاري را با نشاط و انرژي و طيب خاطر انجام ميداد. چنان قاطي زندانيان عادي شده بود كه به زبان همانها حرف ميزد و چند درجه هم غليظتر!
از قضا در همان دوره يك كرماني رييس زندان اوين بود. مرحوم رضا دوستمحمدي كه از مجروحان شيميايي دوران جنگ بود به عنوان يك «رييس نمونه» از رياست زندان كرمان به رياست زندان اوين منصوب شده بود. مرحوم دوستمحمدي ظاهرا قصد آشنايي رودررو با من و نعمت را داشت و از همين رو، يك صبح زود اعلام شد كه او از قرنطينه ديدار خواهد كرد.
همگي زندانيان قرنطينه را كه تازه وارد بودند، به صف روي زمين نشاندند تا رييس زندان وارد شود. دوستمحمدي به محض ورود به قرنطينه از چند نفري از زندانيان خواست تا خود را معرفي و اتهام خود را مطرح كنند. هدف اصلياش از اين كار ظاهرا ايجاد بهانهاي براي پرسش از من بود. در واقع او ناشيانهترين روش را براي رسيدن به مقصودش انتخاب كرده بود.
به هر حال، مرحوم دوستمحمدي سرانجام به من كه در كنار نعمت در آخر صف نشسته بودم رو كرد و با لهجهاي بسيار غليظتر از هر دوي ما، پرسيد كه اسم شما چيست و چه اتهامي داريد؟ من هم خودم را معرفي كردم و بدون هيچ قصد و غرضي اتهامم را تبليغ عليه نظام و توهين به رييس زندان اوين اعلام كردم. قصد رديف كردن ساير اتهامهايم را داشتم كه اين اتهامِ توهين به رييس زندان اوين، پُك خنده نعمت را تركاند و متعاقب آن عموم زندانيان به خنده افتادند. دوستمحمدي اين حركت را عامدانه دانست و در حالي كه به شدت خشمگين و شرمزده شده بود، مانع طرح ديگر اتهاماتم شد و به تندي گفت: ديگه كافيه! او با گفتن اين جمله بلافاصله قرنطينه را ترك كرد.
اين حادثه ناخواسته چنان عواقبي به بار آورد كه مخاطبان براي خواندن آن بايد منتظر انتشار جلد پنجم خاطراتم با عنوان «نام و ننگ سالهاي زردفام» بمانند!
@ahmadzeidabad
یادی از سه همشهری متفاوت
احمد زيدآبادي
در روزهاي اخير دو همشهري مشهور كرماني بر اثر بيماري سرطان ديده از جهان فرو بستند.
يكي از آنها نعمت احمدي فارغالتحصيل رشته حقوق و تاريخ بود كه به دليل به عهده گرفتن وكالتِ تني چند از فعالان مطبوعاتي و يادداشتهاي حقوقي - سياسياش در روزنامهها معرف خاص و عام است.
ديگري كاپيتان محمود ضرابي، خلبان برجسته نيروي هوايي ارتش ايران كه براي دفاع از خاك كشور در دوران جنگ، از هرگونه فداكاري دريغ نكرد.
خداوند هر دو را مورد لطف و رحمت خود قرار بدهد و به خانواده و دوستانشان صبر و اجر عنايت كند.
من با زندهياد سرتيپِ خلبان محمود ضرابي چندين بار در محفل اعضاي كانون علوم اداري ايران برخورد رودررو داشتم. سرتيپ ضرابي هيكلي قوي، صدايي رسا، شجاعتي آشكار و دلي عاشق ايران داشت. او از نحوه اداره كشور بينهايت دلخور و غمگين بود و بهرغم سابقه نظامياش نارضايتي عميق خود را در اين باره پنهان نميكرد. چه بسا انباشت غم و اندوه در ابتلاي او به سرطان بيتاثير نبوده باشد.
برخوردم با زندهياد نعمت احمدي معمولا تصادفي اما بسيار بود. خلق و خويش را ميشناختم، ولي چند روز همبندي در قرنطينه زندان اوين در سال 82 سبب آشنايي عميقترم با او شد.
در آن سال همين كه پا به قرنطينه گذاشتم، نعمت در برابرم ظاهر شد. در واقع انتظار ورودم را ميكشيد، چون از طريق جرايد يا راديوهاي خارجي از دستور اجراي باقيمانده حكم زندانم با خبر شده بود. ديدن او در آنجا اما مرا كاملا غافلگير كرد. خبر زنداني شدنش جايي پخش نشده بود و او توضيح داد كه سعيد مرتضوي به قصد كم كردن رويش، حكم بازداشت او را صادر كرده است.
سه، چهار روزي كه با مرحوم نعمت در قرنطينه دمخور بودم به خوشي تمام گذشت. در حقيقت مرا به اتاقي فرستاده بودند كه با ديگر زندانيان در تماس نباشم و به قول وكيل بند در حبس مجرد به سر ميبردم. با اين حال، مرحوم نعمت لحظهاي مرا تنها نميگذاشت و با آنكه 10 سال از من بزرگتر بود، حتي اجازه نميداد كه من براي گرفتن غذا و جيرهام در صف بايستم. هر كاري را با نشاط و انرژي و طيب خاطر انجام ميداد. چنان قاطي زندانيان عادي شده بود كه به زبان همانها حرف ميزد و چند درجه هم غليظتر!
از قضا در همان دوره يك كرماني رييس زندان اوين بود. مرحوم رضا دوستمحمدي كه از مجروحان شيميايي دوران جنگ بود به عنوان يك «رييس نمونه» از رياست زندان كرمان به رياست زندان اوين منصوب شده بود. مرحوم دوستمحمدي ظاهرا قصد آشنايي رودررو با من و نعمت را داشت و از همين رو، يك صبح زود اعلام شد كه او از قرنطينه ديدار خواهد كرد.
همگي زندانيان قرنطينه را كه تازه وارد بودند، به صف روي زمين نشاندند تا رييس زندان وارد شود. دوستمحمدي به محض ورود به قرنطينه از چند نفري از زندانيان خواست تا خود را معرفي و اتهام خود را مطرح كنند. هدف اصلياش از اين كار ظاهرا ايجاد بهانهاي براي پرسش از من بود. در واقع او ناشيانهترين روش را براي رسيدن به مقصودش انتخاب كرده بود.
به هر حال، مرحوم دوستمحمدي سرانجام به من كه در كنار نعمت در آخر صف نشسته بودم رو كرد و با لهجهاي بسيار غليظتر از هر دوي ما، پرسيد كه اسم شما چيست و چه اتهامي داريد؟ من هم خودم را معرفي كردم و بدون هيچ قصد و غرضي اتهامم را تبليغ عليه نظام و توهين به رييس زندان اوين اعلام كردم. قصد رديف كردن ساير اتهامهايم را داشتم كه اين اتهامِ توهين به رييس زندان اوين، پُك خنده نعمت را تركاند و متعاقب آن عموم زندانيان به خنده افتادند. دوستمحمدي اين حركت را عامدانه دانست و در حالي كه به شدت خشمگين و شرمزده شده بود، مانع طرح ديگر اتهاماتم شد و به تندي گفت: ديگه كافيه! او با گفتن اين جمله بلافاصله قرنطينه را ترك كرد.
اين حادثه ناخواسته چنان عواقبي به بار آورد كه مخاطبان براي خواندن آن بايد منتظر انتشار جلد پنجم خاطراتم با عنوان «نام و ننگ سالهاي زردفام» بمانند!
@ahmadzeidabad
روزنامه اعتماد
يادي از سه همشهري متفاوت!
احمد زيدآبادي
https://hammihanonline.ir/news/title-one/pyambr-rhmt-w-hkm-sb-alnby
پیامبر رحمت و حکم سبالنبی
احمد زیدآبادی
در وصف پیامبر اسلام - که درود خدا بر او باد- آوردهاند که لباس زرد با آستینهای کوتاه میپوشید. بر الاغ برهنه سوار میشد. زلفهای بلند خود را به روی شانههایش رها میکرد و بر آنان روغن خوشبو میزد. چشمانش را سرمه میکشید. با یارانش به صورت دایرهوار مینشست تا مجلسشان بالا و پایین نداشته باشد. خانهاش کوچک و محقر بود. ملک و املاکی نداشت. گاه یک ماه میگذشت و از مطبخ خانهاش دودی برنمیخاست. در برابر زخم زبانِ دشمنان و آزار آزارگران صبور و مهربان بود. روزی فردی که هر روز از بام خانهاش به سر و روی او در هنگام عبورش از کوچه زباله یا شکمبۀ گوسفند خالی میکرد، غایب شد. با مهربانی سراغش را گرفت و پرسید؛ چرا از این «دوست» ما امروز خبری نشد؟ گفتند بیمار شده است و او به عیادتش رفت.
در مقابل رفتار تندخویانه و بیادبانۀ بادیهنشینان صبر و تحمل عجیبی داشت و اهانت آنان را با نرمی و خوشرویی پاسخ میگفت. گفتهاند روزی عربی بادیهنشین از گرد راه رسید و با گستاخی پیامبر را مخاطب قرار داد و گفت: یا محمد! تو زنی زیبا داری و حال آنکه زن من زشت و آفتابسوخته است، نمیشود زنانمان را معامله کنیم؟ پیامبر با شکیبایی و متانت به او گفت: خداوند اجازۀ چنین کاری را نداده است.
محمد چون بندگان میزیست، بیهرگونه امتیازی، بیهرگونه تجملی، بیهرگونه تکلفی، بیهرگونه تشریفاتی، بیهرگونه نخوت و غرور و تبختری، مهربان و فروتن و خوشخلق و مطبوع و بخشنده و شریف بود. به همین دلایل قرآن او را رحمتی برای تمام عالمیان دانسته است.
انسانی با چنین خلق و خویی، آیا ممکن است مجازات اهانتکنندگان به خود را مرگ بداند؟ آیا باورپذیر است که محمد کسی را که به او بیادبی و اهانت کرده باشد، مستحق مرگ بداند؟ نه مطلقاً باورپذیر نیست. پس فقیهان حکم سب النبی را از کدام منبع استخراج کردهاند؟.....
@ahmadzeidabad
پیامبر رحمت و حکم سبالنبی
احمد زیدآبادی
در وصف پیامبر اسلام - که درود خدا بر او باد- آوردهاند که لباس زرد با آستینهای کوتاه میپوشید. بر الاغ برهنه سوار میشد. زلفهای بلند خود را به روی شانههایش رها میکرد و بر آنان روغن خوشبو میزد. چشمانش را سرمه میکشید. با یارانش به صورت دایرهوار مینشست تا مجلسشان بالا و پایین نداشته باشد. خانهاش کوچک و محقر بود. ملک و املاکی نداشت. گاه یک ماه میگذشت و از مطبخ خانهاش دودی برنمیخاست. در برابر زخم زبانِ دشمنان و آزار آزارگران صبور و مهربان بود. روزی فردی که هر روز از بام خانهاش به سر و روی او در هنگام عبورش از کوچه زباله یا شکمبۀ گوسفند خالی میکرد، غایب شد. با مهربانی سراغش را گرفت و پرسید؛ چرا از این «دوست» ما امروز خبری نشد؟ گفتند بیمار شده است و او به عیادتش رفت.
در مقابل رفتار تندخویانه و بیادبانۀ بادیهنشینان صبر و تحمل عجیبی داشت و اهانت آنان را با نرمی و خوشرویی پاسخ میگفت. گفتهاند روزی عربی بادیهنشین از گرد راه رسید و با گستاخی پیامبر را مخاطب قرار داد و گفت: یا محمد! تو زنی زیبا داری و حال آنکه زن من زشت و آفتابسوخته است، نمیشود زنانمان را معامله کنیم؟ پیامبر با شکیبایی و متانت به او گفت: خداوند اجازۀ چنین کاری را نداده است.
محمد چون بندگان میزیست، بیهرگونه امتیازی، بیهرگونه تجملی، بیهرگونه تکلفی، بیهرگونه تشریفاتی، بیهرگونه نخوت و غرور و تبختری، مهربان و فروتن و خوشخلق و مطبوع و بخشنده و شریف بود. به همین دلایل قرآن او را رحمتی برای تمام عالمیان دانسته است.
انسانی با چنین خلق و خویی، آیا ممکن است مجازات اهانتکنندگان به خود را مرگ بداند؟ آیا باورپذیر است که محمد کسی را که به او بیادبی و اهانت کرده باشد، مستحق مرگ بداند؟ نه مطلقاً باورپذیر نیست. پس فقیهان حکم سب النبی را از کدام منبع استخراج کردهاند؟.....
@ahmadzeidabad
هممیهن
پیامبر رحمت و حکم سب النبی
در وصف پیامبر اسلام - که درود خدا بر او باد- آوردهاند که لباس زرد با آستینهای کوتاه میپوشید. بر الاغ برهنه سوار میشد. زلفهای بلند خود را به روی شانههایش ر
نگران چشمزخم نیستید؟
سخنگوی وزارت خارجه گفته است: "هیچ برنامهای برای مذاکره مستقیم با آمریکا وجود ندارد."
انگار تعریف هنرهاش را کرده است!
این هم مثلاً افتخاری است که در بزنگاه تاریخی منطقه، خودتان را از مهمترین ابزار دیپلماتیک برای تعامل با یک قدرت مؤثر جهانی محروم میکنید؟
سعودیها و اسرائیلیها در پشت پرده با آمریکا وارد چانهزنی شدهاند تا نظم منطقهای را به سود خود و به زیان ایران رقم بزنند، بعد سخنگوی وزارت خارجۀ جمهوری اسلامی افتخارش به این است که با پرهیز از مذاکرۀ مستقیم با واشنگتن، صحنه را به آن دو واگذار کرده است!
با این همه هنرمندی، نیاز به دعای چشمزخم پیدا نکردهاید؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
سخنگوی وزارت خارجه گفته است: "هیچ برنامهای برای مذاکره مستقیم با آمریکا وجود ندارد."
انگار تعریف هنرهاش را کرده است!
این هم مثلاً افتخاری است که در بزنگاه تاریخی منطقه، خودتان را از مهمترین ابزار دیپلماتیک برای تعامل با یک قدرت مؤثر جهانی محروم میکنید؟
سعودیها و اسرائیلیها در پشت پرده با آمریکا وارد چانهزنی شدهاند تا نظم منطقهای را به سود خود و به زیان ایران رقم بزنند، بعد سخنگوی وزارت خارجۀ جمهوری اسلامی افتخارش به این است که با پرهیز از مذاکرۀ مستقیم با واشنگتن، صحنه را به آن دو واگذار کرده است!
با این همه هنرمندی، نیاز به دعای چشمزخم پیدا نکردهاید؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نتیجۀ افراط و غلوّ!
بزرگترین مشکل اغلب دستگاهها و تصمیمگیران جمهوری اسلامی این است که در هیچ امری حد و اندازه نگه نمیدارند و به قول قرآن "میزان" را نادیده میگیرند. از این رو در دوستی و دشمنی با دیگران چنان راه افراط در پیش میگیرند که نهایتاً نتیجۀ معکوس به بار میآورد.
بعد از ترور سردار سلیمانی، سراسر کشور را از تصاویر و عکسها و مجسمههای او اشباع کردند و در عموم شهرهای کوچک و بزرگ، شاهراه یا خیابان اصلی را به نامش تغییر دادند. این همه افراط و غلوّ طبیعی است که واکنش برانگیز شود.
مولاعلی گفته است: در مورد من دو کس هلاک میشوند. دوستی که در دوستیاش افراط کند و دشمنی که بهتان زند.
حالا این را هم نشنیده باشند، یک بار پُرسه هم نرفتهاند که"وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ"به گوششان رسیده باشد؟ آن آدمهای خوشقلب و نیکنفسی مثل مرحوم طالقانی که از به صحنه آوردن قرآن سخن میگفتند، منظورشان بهکارگیری این نوع قواعد راهگشا و شریف آن در زندگی فردی و جمعی ما بود، نه اصرار به اجرای زورمندانۀ برخی از آیاتالاحکامی که نیاز به اجتهاد تازه و تطبیقشان با شرایط زمان و مکان دارد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
بزرگترین مشکل اغلب دستگاهها و تصمیمگیران جمهوری اسلامی این است که در هیچ امری حد و اندازه نگه نمیدارند و به قول قرآن "میزان" را نادیده میگیرند. از این رو در دوستی و دشمنی با دیگران چنان راه افراط در پیش میگیرند که نهایتاً نتیجۀ معکوس به بار میآورد.
بعد از ترور سردار سلیمانی، سراسر کشور را از تصاویر و عکسها و مجسمههای او اشباع کردند و در عموم شهرهای کوچک و بزرگ، شاهراه یا خیابان اصلی را به نامش تغییر دادند. این همه افراط و غلوّ طبیعی است که واکنش برانگیز شود.
مولاعلی گفته است: در مورد من دو کس هلاک میشوند. دوستی که در دوستیاش افراط کند و دشمنی که بهتان زند.
حالا این را هم نشنیده باشند، یک بار پُرسه هم نرفتهاند که"وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمِيزانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ"به گوششان رسیده باشد؟ آن آدمهای خوشقلب و نیکنفسی مثل مرحوم طالقانی که از به صحنه آوردن قرآن سخن میگفتند، منظورشان بهکارگیری این نوع قواعد راهگشا و شریف آن در زندگی فردی و جمعی ما بود، نه اصرار به اجرای زورمندانۀ برخی از آیاتالاحکامی که نیاز به اجتهاد تازه و تطبیقشان با شرایط زمان و مکان دارد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad