سید محمود دعایی؛ نمونۀ اعلای چهرهای خاکسار و دلسوز
خبر غیرمترقبۀ وفات سید محمود دعایی مرا بسیار متأثر و غمگین کرد. تحت مدیریت آن مرحوم به مدت هشت سال در روزنامۀ اطلاعات مشغول به کار بودم و پس از آن نیز هیچگاه رابطهام با آن مرحوم قطع نشد.
زندهیاد دعایی شخصیتی استثنایی داشت. او در مقام همکار و مدیر، اقتدار خاص خود را اعمال میکرد و در مقام دوست و رفیق، بینهایت خاکسار و فروتن و دلسوز و دستگیر بود.
سال 1373 با تلخی از روزنامۀ اطلاعات جدا شدم و این تلخی برای چندی پس از آن هم دوام یافت، اما سید محمود دعایی که بغضش دیری نمیپایید، همۀ آن تلخیها را به باد نسیان سپرد و از درِ دوستی و آشتی و صمیمیت در آمد.
مرحوم دعایی از کرمانِ ما برخاسته بود. مادرش با رنجِ رختشویی او را پرورش داده و برای تحصیل راهی قم کرده بود.
در قم او در سلکِ شیفتگانِ مخصوصِ آیتالله خمینی در آمده و با تبعید آیتالله به نجف، برای خدمت به وی رهسپار عراق شده بود.
ارادت مرحوم دعایی به آقای خمینی و فرزندان و خاندان او نهایت نداشت و در کنار آن، به روحانیون نوگراتر بخصوص از خطۀ یزد و کرمان علاقمندی غیر قابل وصفی نشان میداد. نیاز به گفتن نیست که سید محمد خاتمی و مرحوم هاشمی رفسنجانی در رأس افراد مورد احترام و بلکه شیفتگی او قرار داشتند.
مرحوم دعایی به دلیل نقش واسطگی بین آیتالله خمینی و گروههای مبارز دوران پهلوی، شناخت گسترده و همراه با جزئیاتی از تک تک نیروهای مبارز آن زمان داشت و از این جهت به نوبۀ خودش دایرهٌالمعارف محسوب میشد.
در بین گروههای سیاسی داخلی مرحوم دعایی با هیچکدام سر قهر و غیظ نداشت و دلسوز همگان بود. به افراد ایراندوست و با فرهنگ مهری عمیق داشت. برای سالیان دراز، روزنامۀ تحت مدیریتش تنها رسانۀ منعکس کنندۀ مقالاتِ چهرههای دانشگاهی مانند استاد باستانی پاریزی و استاد ندوشن و یا برخی نظرات انتقادیِ شخصیتهای شاخصِ ملی و ملی - مذهبی و یا اخبار مربوط به آنها بود.
من مجموعۀ خاطراتم در بارۀ مرحوم دعایی را در دو کتاب "بهار زندگی در زمستان تهران" و "گرگ و میش هوای خرداد ماه" نقل کردهام با این حال، خاطرات بسیار زیادی از او بخصوص از دوران زندانم پس از سال 88 همچنان باقی مانده است.
واقعیت این است که بسیاری از همشهریان فرهیختۀ کرمانی مقیم تهران بخصوص استاد فقید باستانی پاریزی تنها مرجعی را که برای کمک به امور افراد گرفتار و زندانی در جمهوری اسلامی میشناختند، مرحوم دعایی بود. طبعاً در بارۀ من هم فقط به آن مرحوم مراجعه میکردند.
مرحوم دعایی در این گونه موارد نسبت به همۀ افراد از هر کمکی به هر میزان که از دستش برمیآمد، دریغ نمیکرد. گویا او برای مرخصی استعلاجی من از زندان، زحمت بسیار کشیده و پیش بسیاری از افراد کوچک و بزرگ رو انداخته بود. او حتی به درخواست دادستان وقت تهران، شخصاً ضامن من شده بود که در صورت اعزام به مرخصی از ایران فرار نکنم!
مرحوم دعایی در واپسین روزهای عمر خود به دلیل بوسیدن دست سید ابراهیم رئیسی مورد حمله و هجوم گستردهای قرار گرفت؛ حال آنکه هر کس با او مختصر آشنایی داشت میدانست که این حرکت نه از سرِ تملق و چاپلوسی که از روی خوی و سرشتی بیاندازه خاکسارانه بوده است.
خداوند روحش را شاد و غرق آمرزش خود کند و برای خانوادۀ محترمش، همکاران گرامی در روزنامۀ اطلاعات و تمام دوستان و دوستدارانش صبر و اجر عنایت فرماید.
#احمد_زیدآبادی
#محمود_دعایی
#روزنامه_اطلاعات
#محمد_خاتمی
#باستانی_پاریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
خبر غیرمترقبۀ وفات سید محمود دعایی مرا بسیار متأثر و غمگین کرد. تحت مدیریت آن مرحوم به مدت هشت سال در روزنامۀ اطلاعات مشغول به کار بودم و پس از آن نیز هیچگاه رابطهام با آن مرحوم قطع نشد.
زندهیاد دعایی شخصیتی استثنایی داشت. او در مقام همکار و مدیر، اقتدار خاص خود را اعمال میکرد و در مقام دوست و رفیق، بینهایت خاکسار و فروتن و دلسوز و دستگیر بود.
سال 1373 با تلخی از روزنامۀ اطلاعات جدا شدم و این تلخی برای چندی پس از آن هم دوام یافت، اما سید محمود دعایی که بغضش دیری نمیپایید، همۀ آن تلخیها را به باد نسیان سپرد و از درِ دوستی و آشتی و صمیمیت در آمد.
مرحوم دعایی از کرمانِ ما برخاسته بود. مادرش با رنجِ رختشویی او را پرورش داده و برای تحصیل راهی قم کرده بود.
در قم او در سلکِ شیفتگانِ مخصوصِ آیتالله خمینی در آمده و با تبعید آیتالله به نجف، برای خدمت به وی رهسپار عراق شده بود.
ارادت مرحوم دعایی به آقای خمینی و فرزندان و خاندان او نهایت نداشت و در کنار آن، به روحانیون نوگراتر بخصوص از خطۀ یزد و کرمان علاقمندی غیر قابل وصفی نشان میداد. نیاز به گفتن نیست که سید محمد خاتمی و مرحوم هاشمی رفسنجانی در رأس افراد مورد احترام و بلکه شیفتگی او قرار داشتند.
مرحوم دعایی به دلیل نقش واسطگی بین آیتالله خمینی و گروههای مبارز دوران پهلوی، شناخت گسترده و همراه با جزئیاتی از تک تک نیروهای مبارز آن زمان داشت و از این جهت به نوبۀ خودش دایرهٌالمعارف محسوب میشد.
در بین گروههای سیاسی داخلی مرحوم دعایی با هیچکدام سر قهر و غیظ نداشت و دلسوز همگان بود. به افراد ایراندوست و با فرهنگ مهری عمیق داشت. برای سالیان دراز، روزنامۀ تحت مدیریتش تنها رسانۀ منعکس کنندۀ مقالاتِ چهرههای دانشگاهی مانند استاد باستانی پاریزی و استاد ندوشن و یا برخی نظرات انتقادیِ شخصیتهای شاخصِ ملی و ملی - مذهبی و یا اخبار مربوط به آنها بود.
من مجموعۀ خاطراتم در بارۀ مرحوم دعایی را در دو کتاب "بهار زندگی در زمستان تهران" و "گرگ و میش هوای خرداد ماه" نقل کردهام با این حال، خاطرات بسیار زیادی از او بخصوص از دوران زندانم پس از سال 88 همچنان باقی مانده است.
واقعیت این است که بسیاری از همشهریان فرهیختۀ کرمانی مقیم تهران بخصوص استاد فقید باستانی پاریزی تنها مرجعی را که برای کمک به امور افراد گرفتار و زندانی در جمهوری اسلامی میشناختند، مرحوم دعایی بود. طبعاً در بارۀ من هم فقط به آن مرحوم مراجعه میکردند.
مرحوم دعایی در این گونه موارد نسبت به همۀ افراد از هر کمکی به هر میزان که از دستش برمیآمد، دریغ نمیکرد. گویا او برای مرخصی استعلاجی من از زندان، زحمت بسیار کشیده و پیش بسیاری از افراد کوچک و بزرگ رو انداخته بود. او حتی به درخواست دادستان وقت تهران، شخصاً ضامن من شده بود که در صورت اعزام به مرخصی از ایران فرار نکنم!
مرحوم دعایی در واپسین روزهای عمر خود به دلیل بوسیدن دست سید ابراهیم رئیسی مورد حمله و هجوم گستردهای قرار گرفت؛ حال آنکه هر کس با او مختصر آشنایی داشت میدانست که این حرکت نه از سرِ تملق و چاپلوسی که از روی خوی و سرشتی بیاندازه خاکسارانه بوده است.
خداوند روحش را شاد و غرق آمرزش خود کند و برای خانوادۀ محترمش، همکاران گرامی در روزنامۀ اطلاعات و تمام دوستان و دوستدارانش صبر و اجر عنایت فرماید.
#احمد_زیدآبادی
#محمود_دعایی
#روزنامه_اطلاعات
#محمد_خاتمی
#باستانی_پاریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
دو مزیت ناپیدای فضای مجازی برای جمهوری اسلامی
وزیر اطلاعات "استفادۀ دشمن از فضای مجازی" را در کنار "تروریسم" و "بهرهبرداری از اعتراضات اجتماعی" سه تهدید جاری علیه نظام معرفی کرده است.
اگر منظور ایشان از قرار دادن فضای مجازی در کنار دو تهدید دیگر، به منظور زمینهسازی برای اعمال محدودیت علیه شبکههای اجتماعی باشد، باید گفت که وی مسئله را به صورتی معکوس دیده است.
فضای مجازی برای تمام کشورهای جهان در کنار مزایا، مشکلاتی نیز در بر دارد که یکی از این مشکلات، نشر خبرهای جعلی و بیاساس با اهداف سیاسی یا غیراخلاقی است. نشر چنین خبرهایی مختص ایران نیست و آزادترین کشورهای جهان را نیز رنج میدهد. با این حال، جوامع بالغ برای رفع این مشکل، هیچکدام در صدد محدودسازی تکنولوژی دنیای مجازی برنمیآیند و هر کدام دنبال راهکاری مشروع برای رفع یا کاهش مشکل بدون ایجاد محدودیت برای آزادیِ بیانِ مردم خود هستند.
با این حال، فضای مجازی برای نظام جمهوری اسلامی در کنار سایر مزایای معمولش، دو کارکرد بسیار مفید اضافه هم دارد که معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد.
اول اینکه بسیاری از مردمِ تحت فشار که از شرایط زندگی خود به شدت ناراضیاند، بخشی از خشم خود را با بیانِ تند نظراتشان در فضای مجازی خالی میکنند و به قول روانشناسان از این طریق تخلیۀ روانی میشوند.
معمولاً مردم ناخشنود و خشمگینی که راهی برای تخلیۀ خشم خود از طریق اعتراض و پرخاش کلامی پیدا میکنند، به میزانِ کمتری در مقام عمل خشم خود را به نمایش میگذارند. این مکانیسم از منظر سیاسی و اجتماعی امری ثباتزاست و از شدت اعتراضهای میدانی میکاهد.
دوم اینکه فضای مجازی امکانی برای عرضِ اندام تمام نیروها از جمله نیروهای مدعی جانشینی جمهوری اسلامی فراهم کرده است و در واقع به مثابۀ آینهای برای نمایش عیب و هنر آنان عمل میکند. معمولاً هر گاه فرد یا جریانی به دلیل اعمال محدودیت سیاسی یا ارتباطی، امکان عملی طرح نظرات و دیدگاههای خود را نداشته باشد، میتوان از طریق تبلیغات از آنها اسطوره ساخت و افکار عمومی را به توان ناداشتهشان برای حل مشکلات کشور امیدوار کرد؛ اما وقتی تریبونی عمومی برای ارائۀ اندیشهها و راهکارها و برنامهها برای تمام مدعیان فراهم باشد، افراد و جریانها خواه ناخواه مجبورند تواناییها و داشتهها و گرایشهای واقعی خود را برملا کنند. قاعدتاً با سخنان عوامپسند بعضاً میتوان نظر جمعی از تودهها را به خود جلب کرد، اما اهل اندیشه و نظر، قادر به تمیز دوغ از دوشابند و از اقبال به نیروهای فاقد توانایی واقعی پرهیز میکنند. بدون حمایتِ مؤثر صاحبنظران نیز، هیچ جریان سیاسی شانسی برای تبدیل شدن به یک نیروی تعیین کننده نخواهد داشت.
در حقیقت، یکی از دلایلی که اجتماعِ صاحبنظران ایرانی تاکنون به نیروهای مدعی جانشینی جمهوری اسلامی روی خوش نشان نداده است، امکان شنیدن نظرات و راهکارهای آنهاست که این نیز عمدتاً به مدد فضای مجازی صورت گرفته است.
به نظرم اگر حکومت پهلوی نیز به جای منکوب و سرکوب کردن نیروهای سیاسی معارض خود، تریبونی در اختیار آنان میگذاشت تا نظرات و برنامههای خود را در مواجهه با کارشناسان و اهل فن با جامعه در میان بگذارند، به احتمال زیاد آن سرنوشت تلخ را پیدا نمیکرد.
در هر صورت، ایجاد محدودیت و ممنوعیت در فضای مجازی، این دو مزیت را از جمهوری اسلامی میگیرد و آن را با وضعیتی بغرنجتر روبرو می کند. بنابراین اگر نهادهای تصمیمگیر همچنان مایلند این موضوع را به آزمون بگذارند، مختار و آزادند!
#احمد_زیدآبادی
#وزیر_اطلاعات
#فضای_مجازی
#تخلیه_روانی
#حکومت_پهلوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
وزیر اطلاعات "استفادۀ دشمن از فضای مجازی" را در کنار "تروریسم" و "بهرهبرداری از اعتراضات اجتماعی" سه تهدید جاری علیه نظام معرفی کرده است.
اگر منظور ایشان از قرار دادن فضای مجازی در کنار دو تهدید دیگر، به منظور زمینهسازی برای اعمال محدودیت علیه شبکههای اجتماعی باشد، باید گفت که وی مسئله را به صورتی معکوس دیده است.
فضای مجازی برای تمام کشورهای جهان در کنار مزایا، مشکلاتی نیز در بر دارد که یکی از این مشکلات، نشر خبرهای جعلی و بیاساس با اهداف سیاسی یا غیراخلاقی است. نشر چنین خبرهایی مختص ایران نیست و آزادترین کشورهای جهان را نیز رنج میدهد. با این حال، جوامع بالغ برای رفع این مشکل، هیچکدام در صدد محدودسازی تکنولوژی دنیای مجازی برنمیآیند و هر کدام دنبال راهکاری مشروع برای رفع یا کاهش مشکل بدون ایجاد محدودیت برای آزادیِ بیانِ مردم خود هستند.
با این حال، فضای مجازی برای نظام جمهوری اسلامی در کنار سایر مزایای معمولش، دو کارکرد بسیار مفید اضافه هم دارد که معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد.
اول اینکه بسیاری از مردمِ تحت فشار که از شرایط زندگی خود به شدت ناراضیاند، بخشی از خشم خود را با بیانِ تند نظراتشان در فضای مجازی خالی میکنند و به قول روانشناسان از این طریق تخلیۀ روانی میشوند.
معمولاً مردم ناخشنود و خشمگینی که راهی برای تخلیۀ خشم خود از طریق اعتراض و پرخاش کلامی پیدا میکنند، به میزانِ کمتری در مقام عمل خشم خود را به نمایش میگذارند. این مکانیسم از منظر سیاسی و اجتماعی امری ثباتزاست و از شدت اعتراضهای میدانی میکاهد.
دوم اینکه فضای مجازی امکانی برای عرضِ اندام تمام نیروها از جمله نیروهای مدعی جانشینی جمهوری اسلامی فراهم کرده است و در واقع به مثابۀ آینهای برای نمایش عیب و هنر آنان عمل میکند. معمولاً هر گاه فرد یا جریانی به دلیل اعمال محدودیت سیاسی یا ارتباطی، امکان عملی طرح نظرات و دیدگاههای خود را نداشته باشد، میتوان از طریق تبلیغات از آنها اسطوره ساخت و افکار عمومی را به توان ناداشتهشان برای حل مشکلات کشور امیدوار کرد؛ اما وقتی تریبونی عمومی برای ارائۀ اندیشهها و راهکارها و برنامهها برای تمام مدعیان فراهم باشد، افراد و جریانها خواه ناخواه مجبورند تواناییها و داشتهها و گرایشهای واقعی خود را برملا کنند. قاعدتاً با سخنان عوامپسند بعضاً میتوان نظر جمعی از تودهها را به خود جلب کرد، اما اهل اندیشه و نظر، قادر به تمیز دوغ از دوشابند و از اقبال به نیروهای فاقد توانایی واقعی پرهیز میکنند. بدون حمایتِ مؤثر صاحبنظران نیز، هیچ جریان سیاسی شانسی برای تبدیل شدن به یک نیروی تعیین کننده نخواهد داشت.
در حقیقت، یکی از دلایلی که اجتماعِ صاحبنظران ایرانی تاکنون به نیروهای مدعی جانشینی جمهوری اسلامی روی خوش نشان نداده است، امکان شنیدن نظرات و راهکارهای آنهاست که این نیز عمدتاً به مدد فضای مجازی صورت گرفته است.
به نظرم اگر حکومت پهلوی نیز به جای منکوب و سرکوب کردن نیروهای سیاسی معارض خود، تریبونی در اختیار آنان میگذاشت تا نظرات و برنامههای خود را در مواجهه با کارشناسان و اهل فن با جامعه در میان بگذارند، به احتمال زیاد آن سرنوشت تلخ را پیدا نمیکرد.
در هر صورت، ایجاد محدودیت و ممنوعیت در فضای مجازی، این دو مزیت را از جمهوری اسلامی میگیرد و آن را با وضعیتی بغرنجتر روبرو می کند. بنابراین اگر نهادهای تصمیمگیر همچنان مایلند این موضوع را به آزمون بگذارند، مختار و آزادند!
#احمد_زیدآبادی
#وزیر_اطلاعات
#فضای_مجازی
#تخلیه_روانی
#حکومت_پهلوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
کیمیاگری اصولگرایان افراطی!
برای نسلی با علایق سیاسی من که گفتهها و نوشتهها و مواضع آیتالله خمینی را از ابتدای انقلاب تا زمان درگذشتش دنبال میکردیم، تصویری که امروز طیفی از اصولگرایان افراطی از آن مرحوم ارائه میکنند، به نظرمان واقعاً نتیجۀ نوعی کیمیاگری است!
حقیقت آن است که من در جمع دوستان دوران نوجوانی و جوانیام، از نادر افرادی بودم که در زمان حیات آیتالله خمینی بیپرده از برخی مواضع و دستورات و نظرات او انتقاد میکردم؛ اما در همان زمان نیز تصورمان از دستگاه فکری و شیوۀ عملی وی، به تصویری که اکنون برخی از اصولگرایان از او ترسیم کردهاند، شباهتی نداشت.
آیتالله خمینی صرفِ نظر از همۀ داوریهای مثبت و منفی که نسبت به او مطرح میشود، به واقع از معدود مراجع شیعهای بود که به صراحت به دفاع از ضرورت دخالت دو عنصر زمان و مکان در امر اجتهاد برخاست و بر همین اساس نیز در طول زمان، بسیاری از آراء خود را تعدیل کرد و یا تغییر داد.
طیفی از اصولگرایان اما در یک منازعۀ قدرتِ ناموجه با جریان "خط امامی" کل خط - مشی آیتالله خمینی را در چند اظهارنظر محدودِ و مختص زمان و مکانی خاص از او، محصور و منجمد کردند و فقیهی را که مهمترین کارش پویا کردن فقط شیعه و گشودن راههای تازهای در اجتهاد مصطلح در حوزهها بود، به مدافع چند گزارۀ ایستا و تغییرناپذیر تنزل رتبه دادند.
این بخش از اصولگرایان برای این مقصود حتی زحمت کارهای نظری را نیز به خود هموار نکردند و برای دستیابی به هدف خود، عمدتاً از ابزار تحدید و تهدید و منع و فشار استفاده کردند.
تحریف و قلبِ یک نظام فکری به نظام فکری متفاوت، نوعی کیمیاگری است که در برابر چشم ما اتفاق افتاد و عجیب اینکه آب هم از آب تکان نخورد!
#احمد_زیدآبادی
#اصولگرایان_افراطی
#آیت_الله_خمینی
#فقه_پویا
#اجتهاد_شیعی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
برای نسلی با علایق سیاسی من که گفتهها و نوشتهها و مواضع آیتالله خمینی را از ابتدای انقلاب تا زمان درگذشتش دنبال میکردیم، تصویری که امروز طیفی از اصولگرایان افراطی از آن مرحوم ارائه میکنند، به نظرمان واقعاً نتیجۀ نوعی کیمیاگری است!
حقیقت آن است که من در جمع دوستان دوران نوجوانی و جوانیام، از نادر افرادی بودم که در زمان حیات آیتالله خمینی بیپرده از برخی مواضع و دستورات و نظرات او انتقاد میکردم؛ اما در همان زمان نیز تصورمان از دستگاه فکری و شیوۀ عملی وی، به تصویری که اکنون برخی از اصولگرایان از او ترسیم کردهاند، شباهتی نداشت.
آیتالله خمینی صرفِ نظر از همۀ داوریهای مثبت و منفی که نسبت به او مطرح میشود، به واقع از معدود مراجع شیعهای بود که به صراحت به دفاع از ضرورت دخالت دو عنصر زمان و مکان در امر اجتهاد برخاست و بر همین اساس نیز در طول زمان، بسیاری از آراء خود را تعدیل کرد و یا تغییر داد.
طیفی از اصولگرایان اما در یک منازعۀ قدرتِ ناموجه با جریان "خط امامی" کل خط - مشی آیتالله خمینی را در چند اظهارنظر محدودِ و مختص زمان و مکانی خاص از او، محصور و منجمد کردند و فقیهی را که مهمترین کارش پویا کردن فقط شیعه و گشودن راههای تازهای در اجتهاد مصطلح در حوزهها بود، به مدافع چند گزارۀ ایستا و تغییرناپذیر تنزل رتبه دادند.
این بخش از اصولگرایان برای این مقصود حتی زحمت کارهای نظری را نیز به خود هموار نکردند و برای دستیابی به هدف خود، عمدتاً از ابزار تحدید و تهدید و منع و فشار استفاده کردند.
تحریف و قلبِ یک نظام فکری به نظام فکری متفاوت، نوعی کیمیاگری است که در برابر چشم ما اتفاق افتاد و عجیب اینکه آب هم از آب تکان نخورد!
#احمد_زیدآبادی
#اصولگرایان_افراطی
#آیت_الله_خمینی
#فقه_پویا
#اجتهاد_شیعی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/185809/
در بخشی از این یادداشت نوشته ام:
"با اين فضاي كنوني شايد گفته شود كه اين قبيل توصيهها و رهنمودها نيز از جنس همان خواب و خيالهاي بريده از واقعيات عريان است و ميل به تمركز و انحصار قدرت، چنان جاذبه و رخنهاي پيدا كرده است كه اين قبيل راهحلها را به طنز و خزعبل تبديل ميكند!
من اما در همين فضاي پر از نوميدي نشانههايي از احتمال بهكارگيري اين توصيهها ميبينم ولي اگر هم نميديدم باز از طرحِ آن صرفنظر نميكردم زيرا اين تنها كورهراهي است كه ممكن است اين قافله تاريخي را از اين گردنههاي صعب عبور دهد. باقي راهها بدبختانه سقوط به دره است."
@ahmadzeidabad
در بخشی از این یادداشت نوشته ام:
"با اين فضاي كنوني شايد گفته شود كه اين قبيل توصيهها و رهنمودها نيز از جنس همان خواب و خيالهاي بريده از واقعيات عريان است و ميل به تمركز و انحصار قدرت، چنان جاذبه و رخنهاي پيدا كرده است كه اين قبيل راهحلها را به طنز و خزعبل تبديل ميكند!
من اما در همين فضاي پر از نوميدي نشانههايي از احتمال بهكارگيري اين توصيهها ميبينم ولي اگر هم نميديدم باز از طرحِ آن صرفنظر نميكردم زيرا اين تنها كورهراهي است كه ممكن است اين قافله تاريخي را از اين گردنههاي صعب عبور دهد. باقي راهها بدبختانه سقوط به دره است."
@ahmadzeidabad
روزنامه اعتماد
چشم به راهِ گودو؟
احمد زيدآبادي
این توصیفات و توصیهها به چه منظوری است؟
محمد جواد لاریجانی در واکنش به رفتار رافائل گروسی مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی خواستار ایجاد محدودیت برای سفر وی به ایران و بررسی تعلیق عضویت جمهوری اسلامی در ان.پی.تی شده است.
آقای لاریجانی چند روز پیش نیز جریان اصلاحات در ایران را "کژراهه" و اصلاحطلبانی در سطح مهندس میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی را "دچار نفاق قهری" دانسته و وضعیت جاری در کشور را "یک نظام مدنی سیاسی کاملاً جدید" با "مبنای مشروعیتِ ناشی از ولایت" و "از لحاظ مدلِ کاری یکی از روشهای بسیار مدرن یعنی دمکراسی عملیاتی" نامیده بود.
اینکه آقای لاریجانی چه توصیفی از شرایط کشور و چه توصیههایی برای برخورد با رافائل گروسی داشته باشد، به خودی خود مسئلهای نیست و بخشی از حق هر یک از اتباع عادی کشور برای اظهار علنی دیدگاههای خود محسوب میشود.
آنچه اما در این میان برای من جای پرسش دارد، عدم سنخیت این نوع توصیههای بحرانزا و توصیفات خارج از عرفِ آقای لاریجانی با نوع تحصیلات و سطح شناخت او از مناسبات جهانی و فلسفۀ سیاسی است.
به عبارت روشنتر، اگر فردی معمولی و ناآشنا با مباحث فوق، چنین نظرات و پیشنهادهایی را مطرح میکرد، جای تعجب نبود، اما بیان آنها از زبان محمد جواد لاریجانی که دکترای خود را از دانشگاه برکلی آمریکا گرفته و سالیان دراز در پستهای مختلف بخصوص در معاونت وزارت خارجه، تجربه اندوخته است، برای من از هر جهت سؤال برانگیز است!
صادقانه بگویم که باور قلبی آقای لاریجانی به این توصیفات و توصیهها به آسانی قابل پذیرش نیست و کاملاً بعید میدانم که وی از پیامدهای بسیار مخرب توصیهها و توصیفاتش برای کشور بیاطلاع باشد.
قاعدتاً فردی با نوعِ تحصیلات و گذشته و مزاج وی، در این شرایط خطرناک باید در جهت کاهش تنشهای داخلی و خارجی کشور بکوشد اما گویی او علاقۀ وافری به پاشیدن بنزین بر آتش دارد.
علل و دلایل این کار چیست؟ من واقعاً نمیدانم!
#احمد_زیدآبادی
#جواد_لاریجانی
#رافائل_گروسی
#ان_پی_تی
#میر_حسین_موسوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
محمد جواد لاریجانی در واکنش به رفتار رافائل گروسی مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی خواستار ایجاد محدودیت برای سفر وی به ایران و بررسی تعلیق عضویت جمهوری اسلامی در ان.پی.تی شده است.
آقای لاریجانی چند روز پیش نیز جریان اصلاحات در ایران را "کژراهه" و اصلاحطلبانی در سطح مهندس میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی را "دچار نفاق قهری" دانسته و وضعیت جاری در کشور را "یک نظام مدنی سیاسی کاملاً جدید" با "مبنای مشروعیتِ ناشی از ولایت" و "از لحاظ مدلِ کاری یکی از روشهای بسیار مدرن یعنی دمکراسی عملیاتی" نامیده بود.
اینکه آقای لاریجانی چه توصیفی از شرایط کشور و چه توصیههایی برای برخورد با رافائل گروسی داشته باشد، به خودی خود مسئلهای نیست و بخشی از حق هر یک از اتباع عادی کشور برای اظهار علنی دیدگاههای خود محسوب میشود.
آنچه اما در این میان برای من جای پرسش دارد، عدم سنخیت این نوع توصیههای بحرانزا و توصیفات خارج از عرفِ آقای لاریجانی با نوع تحصیلات و سطح شناخت او از مناسبات جهانی و فلسفۀ سیاسی است.
به عبارت روشنتر، اگر فردی معمولی و ناآشنا با مباحث فوق، چنین نظرات و پیشنهادهایی را مطرح میکرد، جای تعجب نبود، اما بیان آنها از زبان محمد جواد لاریجانی که دکترای خود را از دانشگاه برکلی آمریکا گرفته و سالیان دراز در پستهای مختلف بخصوص در معاونت وزارت خارجه، تجربه اندوخته است، برای من از هر جهت سؤال برانگیز است!
صادقانه بگویم که باور قلبی آقای لاریجانی به این توصیفات و توصیهها به آسانی قابل پذیرش نیست و کاملاً بعید میدانم که وی از پیامدهای بسیار مخرب توصیهها و توصیفاتش برای کشور بیاطلاع باشد.
قاعدتاً فردی با نوعِ تحصیلات و گذشته و مزاج وی، در این شرایط خطرناک باید در جهت کاهش تنشهای داخلی و خارجی کشور بکوشد اما گویی او علاقۀ وافری به پاشیدن بنزین بر آتش دارد.
علل و دلایل این کار چیست؟ من واقعاً نمیدانم!
#احمد_زیدآبادی
#جواد_لاریجانی
#رافائل_گروسی
#ان_پی_تی
#میر_حسین_موسوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
https://hafteh.ca/canada/90807/
در این یادداشت با بررسی شرایط لبنان پس از انتخابات اخیر پارلمانی این کشور نوشتهام:
"به نظرم چنانچه ترتیبات امنیتی مشخصی بین تمام کشورهای درگیر در خاورمیانه مورد توافق قرار گیرد، نه فقط امکان باز شدن گرهِ کور بنبست سیاسی لبنان وجود دارد، بلکه راهی برای عبور دیگر کشورهای زخم برداشته از درد و رنج سالها هرجومرج و فلاکتزدگی و بیثباتی گشوده میشود.
جایگزین چنین ابتکاری، ممکن است انفجار ناگهانی منطقه از طریق یک حملهی غافلگیرانهی اسرائیل به انبارهای موشکی حزبالله و یا اقدامی مشابه آن باشد. تجربهی تاریخی نشان میدهد که شرایط بنبست و یا ثبات شکنندهی ناشی از صلح مسلح تا ابد قابل دوام نیست و اگر راهی دیپلماتیک برای یک توافق مبتنی بر رعایت منافع تمام طرفها باز نشود، لاجرم جنگ بهعنوان تنها راهحل خود را تحمیل میکند.
بسیاری از جنگها در تاریخ با تصمیم و برنامهریزی سران دولتها شروع نشدهاند بلکه نوعی شرایط کنترل ناشده، آتش جنگ را بین آنان شعلهور کرده است.
به طور مشخص جنگ جهانی اول در شرایطِ مشابه شرایط امروز خاورمیانه آغاز شد."
@ahmadzeidabad
در این یادداشت با بررسی شرایط لبنان پس از انتخابات اخیر پارلمانی این کشور نوشتهام:
"به نظرم چنانچه ترتیبات امنیتی مشخصی بین تمام کشورهای درگیر در خاورمیانه مورد توافق قرار گیرد، نه فقط امکان باز شدن گرهِ کور بنبست سیاسی لبنان وجود دارد، بلکه راهی برای عبور دیگر کشورهای زخم برداشته از درد و رنج سالها هرجومرج و فلاکتزدگی و بیثباتی گشوده میشود.
جایگزین چنین ابتکاری، ممکن است انفجار ناگهانی منطقه از طریق یک حملهی غافلگیرانهی اسرائیل به انبارهای موشکی حزبالله و یا اقدامی مشابه آن باشد. تجربهی تاریخی نشان میدهد که شرایط بنبست و یا ثبات شکنندهی ناشی از صلح مسلح تا ابد قابل دوام نیست و اگر راهی دیپلماتیک برای یک توافق مبتنی بر رعایت منافع تمام طرفها باز نشود، لاجرم جنگ بهعنوان تنها راهحل خود را تحمیل میکند.
بسیاری از جنگها در تاریخ با تصمیم و برنامهریزی سران دولتها شروع نشدهاند بلکه نوعی شرایط کنترل ناشده، آتش جنگ را بین آنان شعلهور کرده است.
به طور مشخص جنگ جهانی اول در شرایطِ مشابه شرایط امروز خاورمیانه آغاز شد."
@ahmadzeidabad
مجله خبری هفته
سایت معتبر اخبار فارسی زبانان در کانادا | رسانه خبری هفته
رسانه هفته اخبار فارسیزبانان کانادا در شهرهای تورنتو، مونترال، ونکوور و اتاوا (در زمینه مهاجرت به کانادا، زندگی، تحصیل اشتغال، سرگرمی و سلامتی) را پوشش میدهد.
اتحاد اپوزیسیون!
....واکنون از مخاطبان گرامی میخواهم که به مصاحبهام با یکی از رهبران یکی از گروههای معروف اپوزیسیون در مورد راههای اتحاد اپوزیسیون توجه فرمایند.
- رهبر محترمِ حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران" ممنون از شما که در این برنامه شرکت....
+ ببخشید که مجبور شدم کلام شما را قطع کنم. من رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران- جریان اصلی" هستم، چون همانطور که حتماً اطلاع دارید برخی از نیروهای فرصتطلب که در صفوف حزب ما نفوذ کرده بودند، 10 سال پیش انشعاب کردند و با سرقت نام حزب ما، در صدد سوءاستفاده از اعتبار آن برآمدند.
- بسیار عالی. پس من لازم است به عرض مخاطبان ارجمند برسانم که ایشان رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی"....
+ ببخشید که بازهم کلام شما را قطع میکنم. من رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی- شاخۀ سوسیالیست" هستم، چون همانطور که احیاناً در جریانید 9 سال پیش ما مجبور شدیم بخشی از نیروهای لیبرالصفت را از داخل حزب تصفیه کنیم و تصفیهشدگان هم با کمال ناجوانمردی نام حزب ما یعنی "اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی" را مصادره کردند و ما برای تأکید بر ماهیت سوسیالیستی حزب و رسواسازی سارقان، این واژه را به آخر نام حزب اضافه کردیم.
- بسیار خوب. در اینجا میخواستم نظر حزب "اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست" را در بارۀ راههای اتحاد اپوزیسیون بدانم.
+ پیش از آنکه به پرسش بسیار مهم شما پاسخ دهم باید تأکید کنم که من در این برنامه به عنوان رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی- شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال" حضور دارم، چون همانطور که پیش از این هم رسماً اعلام شده بود 8 سال پیش تعدادی از افراد مشکوک با برداشت سطحی از سوسیالیسم راهِ مماشات را در پیش گرفته بودند که گرایش رادیکال در درون حزب مجبور شد راه خود را از آنان جدا کند.
-.بله! مخاطبان محترم من در این برنامه در خدمت...
+ لازم به تأکید است که من رهبر "حزب اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم" هستم جون همانطور که مستحضرید 7 سال پیش....
- که اینطور! من در اینجا در خدمت رهبر...
+ محض اطلاع مخاطبان عزیز شما باید تأکید کنم که من رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم - پلنوم یازدهم" هستم چون 6 سال پیش.....
-.......
+......
- بسیار خوب! مخاطبان عزیر من در این برنامه در خدمت رهبر حزب "اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی- شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم - پلنوم یازدهم - ......" اون پنج تای آخرش را یادم رفت ممکنه خودتان بفرمایید؟
+ بله! باید عرض کنم که من در این برنامه به عنوان رهبر حزب اتحاد برای.......حضور دارم.
- میخواستم نظرتان را در بارۀ راههای اتحاد اپوزیسیون بدانم.
+ بله، بله. پرسش بسیار بسیار مهمی را مطرح کردید. اتحاد اپوزیسیون در شرایط امروز جامعۀ ایران از نان شب هم واجبتر است. خب همینطور با اتحاد اتحاد گفتن که اتحاد حاصل نمیشود! با حرف زدن دیگر ما به جایی نمیرسیم. باید دست به عمل زد. مردم سخت منتظرند و لحظه شماری میکنند. ما در حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران- جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم - پلنوم یازدهم....." خودمان پیشتار بحث در این مورد بودهایم. اصلاً اسم حزب ما خودش در این زمینه گویاست. منتهای مراتب برای اتحاد سابقۀ هر حزب باید در نظر گرفته شود. اینکه هر ننهقمری از راه برسد و بخواهد دست بالا را در اپوزیسیون پیدا کند، این از نظر ما پذیرفتنی نیست. همینطور با حرف نمیشود ادعای اپوزیسیون بودن کرد. بعد باید معلوم شود که هر کدام از ما چه برنامهای برای آیندۀ کشور داریم. همینطور با حرف و شعار که نمیشود. ما الان در داخل حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفراس هفتم - پلنوم یازدهم...." در حال تدوین برنامهای برای آیندۀ ایران هستیم که به اتفاق نظر تمام کارشناسان امر بهترین برنامهای است که تا حالا در حال تدوین از سوی گروههای اپوزیسیون بوده است....
- اگر ممکن است در بارۀ راههای سرنگونی هم نظرتان را بفرمایید.
+ به نظر من این پرسش انحرافی است، چون همۀ گروههای اپوزیسیون روی این مسئله اتفاق نظر دارند.
- یعنی چون اتفاق نظر دارند، دیگه مشکلی نیست و کار را باید تمام شده تلقی کرد؟
+ کار مدتهاست که تمام شده است! اگر شما شک دارید حتماً ریگی به کفشتان است. نکند شما هم از سوی حکومت مأمور به ایجاد شبهه در این زمینه هستید؟.......
#احمد_زیدآبادی
#اپوزیسیون
#طنز
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
....واکنون از مخاطبان گرامی میخواهم که به مصاحبهام با یکی از رهبران یکی از گروههای معروف اپوزیسیون در مورد راههای اتحاد اپوزیسیون توجه فرمایند.
- رهبر محترمِ حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران" ممنون از شما که در این برنامه شرکت....
+ ببخشید که مجبور شدم کلام شما را قطع کنم. من رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران- جریان اصلی" هستم، چون همانطور که حتماً اطلاع دارید برخی از نیروهای فرصتطلب که در صفوف حزب ما نفوذ کرده بودند، 10 سال پیش انشعاب کردند و با سرقت نام حزب ما، در صدد سوءاستفاده از اعتبار آن برآمدند.
- بسیار عالی. پس من لازم است به عرض مخاطبان ارجمند برسانم که ایشان رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی"....
+ ببخشید که بازهم کلام شما را قطع میکنم. من رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی- شاخۀ سوسیالیست" هستم، چون همانطور که احیاناً در جریانید 9 سال پیش ما مجبور شدیم بخشی از نیروهای لیبرالصفت را از داخل حزب تصفیه کنیم و تصفیهشدگان هم با کمال ناجوانمردی نام حزب ما یعنی "اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی" را مصادره کردند و ما برای تأکید بر ماهیت سوسیالیستی حزب و رسواسازی سارقان، این واژه را به آخر نام حزب اضافه کردیم.
- بسیار خوب. در اینجا میخواستم نظر حزب "اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست" را در بارۀ راههای اتحاد اپوزیسیون بدانم.
+ پیش از آنکه به پرسش بسیار مهم شما پاسخ دهم باید تأکید کنم که من در این برنامه به عنوان رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی- شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال" حضور دارم، چون همانطور که پیش از این هم رسماً اعلام شده بود 8 سال پیش تعدادی از افراد مشکوک با برداشت سطحی از سوسیالیسم راهِ مماشات را در پیش گرفته بودند که گرایش رادیکال در درون حزب مجبور شد راه خود را از آنان جدا کند.
-.بله! مخاطبان محترم من در این برنامه در خدمت...
+ لازم به تأکید است که من رهبر "حزب اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم" هستم جون همانطور که مستحضرید 7 سال پیش....
- که اینطور! من در اینجا در خدمت رهبر...
+ محض اطلاع مخاطبان عزیز شما باید تأکید کنم که من رهبر حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم - پلنوم یازدهم" هستم چون 6 سال پیش.....
-.......
+......
- بسیار خوب! مخاطبان عزیر من در این برنامه در خدمت رهبر حزب "اتحاد برای نجات ایران - جریان اصلی- شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم - پلنوم یازدهم - ......" اون پنج تای آخرش را یادم رفت ممکنه خودتان بفرمایید؟
+ بله! باید عرض کنم که من در این برنامه به عنوان رهبر حزب اتحاد برای.......حضور دارم.
- میخواستم نظرتان را در بارۀ راههای اتحاد اپوزیسیون بدانم.
+ بله، بله. پرسش بسیار بسیار مهمی را مطرح کردید. اتحاد اپوزیسیون در شرایط امروز جامعۀ ایران از نان شب هم واجبتر است. خب همینطور با اتحاد اتحاد گفتن که اتحاد حاصل نمیشود! با حرف زدن دیگر ما به جایی نمیرسیم. باید دست به عمل زد. مردم سخت منتظرند و لحظه شماری میکنند. ما در حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران- جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفرانس هفتم - پلنوم یازدهم....." خودمان پیشتار بحث در این مورد بودهایم. اصلاً اسم حزب ما خودش در این زمینه گویاست. منتهای مراتب برای اتحاد سابقۀ هر حزب باید در نظر گرفته شود. اینکه هر ننهقمری از راه برسد و بخواهد دست بالا را در اپوزیسیون پیدا کند، این از نظر ما پذیرفتنی نیست. همینطور با حرف نمیشود ادعای اپوزیسیون بودن کرد. بعد باید معلوم شود که هر کدام از ما چه برنامهای برای آیندۀ کشور داریم. همینطور با حرف و شعار که نمیشود. ما الان در داخل حزب "اتحاد برای نجات مردم ایران - جریان اصلی - شاخۀ سوسیالیست - گرایش رادیکال - کنفراس هفتم - پلنوم یازدهم...." در حال تدوین برنامهای برای آیندۀ ایران هستیم که به اتفاق نظر تمام کارشناسان امر بهترین برنامهای است که تا حالا در حال تدوین از سوی گروههای اپوزیسیون بوده است....
- اگر ممکن است در بارۀ راههای سرنگونی هم نظرتان را بفرمایید.
+ به نظر من این پرسش انحرافی است، چون همۀ گروههای اپوزیسیون روی این مسئله اتفاق نظر دارند.
- یعنی چون اتفاق نظر دارند، دیگه مشکلی نیست و کار را باید تمام شده تلقی کرد؟
+ کار مدتهاست که تمام شده است! اگر شما شک دارید حتماً ریگی به کفشتان است. نکند شما هم از سوی حکومت مأمور به ایجاد شبهه در این زمینه هستید؟.......
#احمد_زیدآبادی
#اپوزیسیون
#طنز
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
به خدا از شدت نگرانی مستأصل شدهام!
با توجه به روحیۀ واکنشی و مبارزهجویانۀ حاکم بر روند تصمیمگیری سیاسی در ایران، برای من روشن نیست که چرا چهار قدرت غربی در این شرایط بر تصویب قطعنامهای -هر چند ملایم - در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه جمهوری اسلامی اصرار ورزیدند.
آنها آیا امکان چند ماه صبرِ بیشتر در این زمینه را نداشتند و یا اینکه به عمد در صدد تحریک عواطف مبارزهجویانۀ مقامهای جمهوری اسلامی به قصد تخریب روابط ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مذاکرات مربوط به احیای برجام برآمدند؟
از منظر یک ناظر بیطرف، تصویب قطعنامه در این شرایط تحریکآمیز به نظر میرسد و بدبختانه جمهوری اسلامی نیز معمولاً به طرزی آشکار، احساساتی و تحریکپذیر است.
اقتضای هر نوع محاسبۀ عقلانی و بلوغ سیاسی در این وضعیت، این است که جمهوری اسلامی با بیخیالی و بیتفاوتی و متانت و اعتماد به نفس در برابر قطعنامۀ شورای حکام ظاهر شود و همکاری با رافائل گروسی را کاهش ندهد.
هنوز اما جوهر قطعنامۀ نسبتاً بیاهمیت شورای حکام خشک نشده است که مسئولان جمهوری اسلامی خوی مبارزهجویانه و تحریکپذیر خود را به نمایش گذاشتهاند و از تسریع روند غنیسازی اورانیوم و کاهش همکاری با آژانس سخن میگویند.
چنین واکنشهایی بدون تردید مسیر مذاکرات مربوط به احیای برجام را دشوارتر و در نهایت شرایط کشور را به طرز دراماتیکی بحرانی میکند. چنین رخدادی به سود سه نیرو در جهان است. نخست، دولت اسرائیل و حامیان سرسختش در مراکز قدرت جهان، دوم، آن بخش از اپوزیسیون سرنگونیطلب که روابطی با حامیان اسرائیل در آمریکا به هم زده است و سوم، باندهای پیدا و ناپیدایی در داخل یا حاشیۀ حکومت که یا عشق و اشتیاق به منافع کوتاه مدتشان، چشم آنان را به روی واقعیت کور کرده است و یا اینکه خواسته و ناخواسته اسیر نفوذهای تحلیلی و خطرناکِ دو نیروی نخست شدهاند.
واقعیت این است که پیشبینی شرایط ایران پس از شکست قطعی مذاکرات و یا بحران در روابط ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نیاز به قدرت و تواناییهای پیامبرانه ندارد.
به محض شکست مذاکرات، فشارها از هر طرف تشدید و تحریمها از هر سو سختتر میشوند. اثرات عینی و روانی افزایش فشارها و تحریمها، طنابهای سستِ کنترل کنندۀ تورم را یکی پس از دیگری میگسلد و ابرتورمی بهمنوار پدید میآورد. مردم ناراضی و به ستوه آمده از هزینههای سرسام آور زندگی که هم اینک نیز تابآوریشان به شدت کاهش یافته است، بر دامنۀ اعتراضهای خود میافزایند و محیط را از هر جهت برای قوای حاکم دشوارتر میکنند.
خشم و عصبانیت حکومت از فشارهای فزایندۀ خارجی، به احتمال زیاد، تحمل آن را در برابر فشارهای داخلی و فعالیت نیروهای منتقد، از بین میبرد و برای مقابله به آنها، سیاست مشت آهنین در پیش میگیرد.
سیاست مشت آهنین در چنین هنگامهای، وضع را از هر جهت وخیمتر میکند و سطح خشونت و هرج و مرج را به گونهای بیسابقه بالا میبرد. این هم درست همان چیزی است که آن سه ضلع مثلث مذکور در انتظارش نشستهاند تا هر کدام ماهی مراد خود را از این آب گلآلود بگیرند.
این اتفاقات لزوماً به تغییر حکومت منجر نمیشود، اما مؤلفههای اصلی حکمرانی از جمله نظم و ثبات را چنان مخدوش میسازد که تفاوت معناداری با شرایط بیدولتی پیدا نمیکند.
تمام دودِ کورکنندۀ این وضعیت به چشم مردم و سرزمین ایران میرود و به همین جهت نیز من به عنوان یک ایرانی این همه اظهار نگرانی میکنم و نسبت به وقوع فاجعهای که در چند قدمی کشور کمین کرده است، به همۀ نیروهای سیاسی و اطراف قضیه هشدار میدهم. اما بدبختانه گویی بسیاری میپندارند که در پسِ چنین رخدادهایی، حلوایی برای خیرات در انتظارشان است. هیچکدام شان این هشدارها را جدی نمیگیرند.
از شدت نگرانی مستأصل شدهام! یعنی نمیشود بلوغ و عقلانیتی در یک گوشۀ این کشور فوران کند و به حسین امیرعبداللهیان دستور داده شود که همین امشب شمارۀ آنتونی بلینکن را بگیرد و به او بگوید:
"جناب وزیر خارجه! شاید این تماس موجب تعجب شما باشد اما من آدم بالغی هستم و اسیر احساسات خام و واکنشهای دفعی نمیشوم. مشکلاتی هست که به نظرم میتوان آنها را در یک گفتگوی مستقیم و بیحاشیه و با تکیه بر عقل سلیم و استدلال و رعایت منافع متقابل حل کرد. اگر شما هم همین نظر را دارید، من آمادۀ مذاکرهام."
و با این چند جمله، روند رو به بحران را به مسیر حل بحران برگرداند. به خدا قسم، بزرگی و عزت و افتخار به این قبیل کارهاست، نه رجزخوانیهای لجاجتآلود و بحرانآفرین!
#احمد_زیدآبادی
#رافائل_گروسی
#آنتونی_بلینکن
#امیر_عبداللهیان
#بحران
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
با توجه به روحیۀ واکنشی و مبارزهجویانۀ حاکم بر روند تصمیمگیری سیاسی در ایران، برای من روشن نیست که چرا چهار قدرت غربی در این شرایط بر تصویب قطعنامهای -هر چند ملایم - در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه جمهوری اسلامی اصرار ورزیدند.
آنها آیا امکان چند ماه صبرِ بیشتر در این زمینه را نداشتند و یا اینکه به عمد در صدد تحریک عواطف مبارزهجویانۀ مقامهای جمهوری اسلامی به قصد تخریب روابط ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مذاکرات مربوط به احیای برجام برآمدند؟
از منظر یک ناظر بیطرف، تصویب قطعنامه در این شرایط تحریکآمیز به نظر میرسد و بدبختانه جمهوری اسلامی نیز معمولاً به طرزی آشکار، احساساتی و تحریکپذیر است.
اقتضای هر نوع محاسبۀ عقلانی و بلوغ سیاسی در این وضعیت، این است که جمهوری اسلامی با بیخیالی و بیتفاوتی و متانت و اعتماد به نفس در برابر قطعنامۀ شورای حکام ظاهر شود و همکاری با رافائل گروسی را کاهش ندهد.
هنوز اما جوهر قطعنامۀ نسبتاً بیاهمیت شورای حکام خشک نشده است که مسئولان جمهوری اسلامی خوی مبارزهجویانه و تحریکپذیر خود را به نمایش گذاشتهاند و از تسریع روند غنیسازی اورانیوم و کاهش همکاری با آژانس سخن میگویند.
چنین واکنشهایی بدون تردید مسیر مذاکرات مربوط به احیای برجام را دشوارتر و در نهایت شرایط کشور را به طرز دراماتیکی بحرانی میکند. چنین رخدادی به سود سه نیرو در جهان است. نخست، دولت اسرائیل و حامیان سرسختش در مراکز قدرت جهان، دوم، آن بخش از اپوزیسیون سرنگونیطلب که روابطی با حامیان اسرائیل در آمریکا به هم زده است و سوم، باندهای پیدا و ناپیدایی در داخل یا حاشیۀ حکومت که یا عشق و اشتیاق به منافع کوتاه مدتشان، چشم آنان را به روی واقعیت کور کرده است و یا اینکه خواسته و ناخواسته اسیر نفوذهای تحلیلی و خطرناکِ دو نیروی نخست شدهاند.
واقعیت این است که پیشبینی شرایط ایران پس از شکست قطعی مذاکرات و یا بحران در روابط ایران و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نیاز به قدرت و تواناییهای پیامبرانه ندارد.
به محض شکست مذاکرات، فشارها از هر طرف تشدید و تحریمها از هر سو سختتر میشوند. اثرات عینی و روانی افزایش فشارها و تحریمها، طنابهای سستِ کنترل کنندۀ تورم را یکی پس از دیگری میگسلد و ابرتورمی بهمنوار پدید میآورد. مردم ناراضی و به ستوه آمده از هزینههای سرسام آور زندگی که هم اینک نیز تابآوریشان به شدت کاهش یافته است، بر دامنۀ اعتراضهای خود میافزایند و محیط را از هر جهت برای قوای حاکم دشوارتر میکنند.
خشم و عصبانیت حکومت از فشارهای فزایندۀ خارجی، به احتمال زیاد، تحمل آن را در برابر فشارهای داخلی و فعالیت نیروهای منتقد، از بین میبرد و برای مقابله به آنها، سیاست مشت آهنین در پیش میگیرد.
سیاست مشت آهنین در چنین هنگامهای، وضع را از هر جهت وخیمتر میکند و سطح خشونت و هرج و مرج را به گونهای بیسابقه بالا میبرد. این هم درست همان چیزی است که آن سه ضلع مثلث مذکور در انتظارش نشستهاند تا هر کدام ماهی مراد خود را از این آب گلآلود بگیرند.
این اتفاقات لزوماً به تغییر حکومت منجر نمیشود، اما مؤلفههای اصلی حکمرانی از جمله نظم و ثبات را چنان مخدوش میسازد که تفاوت معناداری با شرایط بیدولتی پیدا نمیکند.
تمام دودِ کورکنندۀ این وضعیت به چشم مردم و سرزمین ایران میرود و به همین جهت نیز من به عنوان یک ایرانی این همه اظهار نگرانی میکنم و نسبت به وقوع فاجعهای که در چند قدمی کشور کمین کرده است، به همۀ نیروهای سیاسی و اطراف قضیه هشدار میدهم. اما بدبختانه گویی بسیاری میپندارند که در پسِ چنین رخدادهایی، حلوایی برای خیرات در انتظارشان است. هیچکدام شان این هشدارها را جدی نمیگیرند.
از شدت نگرانی مستأصل شدهام! یعنی نمیشود بلوغ و عقلانیتی در یک گوشۀ این کشور فوران کند و به حسین امیرعبداللهیان دستور داده شود که همین امشب شمارۀ آنتونی بلینکن را بگیرد و به او بگوید:
"جناب وزیر خارجه! شاید این تماس موجب تعجب شما باشد اما من آدم بالغی هستم و اسیر احساسات خام و واکنشهای دفعی نمیشوم. مشکلاتی هست که به نظرم میتوان آنها را در یک گفتگوی مستقیم و بیحاشیه و با تکیه بر عقل سلیم و استدلال و رعایت منافع متقابل حل کرد. اگر شما هم همین نظر را دارید، من آمادۀ مذاکرهام."
و با این چند جمله، روند رو به بحران را به مسیر حل بحران برگرداند. به خدا قسم، بزرگی و عزت و افتخار به این قبیل کارهاست، نه رجزخوانیهای لجاجتآلود و بحرانآفرین!
#احمد_زیدآبادی
#رافائل_گروسی
#آنتونی_بلینکن
#امیر_عبداللهیان
#بحران
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
ضرورت کاهش فوری تنش با آژانس
فعلاً زمانِ کنترل تنش در روابط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و ارائۀ ابتکارات تازه و راهگشا برای احیای سریع برجام است.
از این رو، از تمام مسئولان کشور انتظار میرود که به جای رجزخوانیهای معمول، در پی راهی معقول برای پایان دادن به تنش جاری باشند.
متهم کردن رافائل گروسی به "سیاسیکاری" و "تأثیرپذیری از اسرائیل" مشکلی را حل نمیکند. در واقع، طرفِ ایران در این ماجرا، فقط شخص گروسی نیست، بلکه نهادی بینالمللی است که صدها کارشناس و بازرس حرفهای در آن ایفای نقش و تصمیمگیری میکنند.
یک پروژۀ عظیم هستهای که در ابعاد مختلف و مکانهای متعدد دامن خود را پهن کرده است، برای راستیآزمایی قطعی و نهایی، به طور طبیعی مشکلات دورهای و مخصوص به خود را دارد و حوصله و همکاری دو جانبۀ ممتدی را میطلبد.
گروسی البته دیپلمات پیچیده و بسیار زیرکی به نظر میرسد، اما بعید است که به خلاف وظیفهاش، خواهان تخریب عمدی روابط سازمان تحت مدیریتش با یک کشور عضو ان.پی.تی باشد.
دیدار اخیر او با نخستوزیر اسرائیل برای اطلاع از اسناد مورد ادعای وی نیز گرچه میتواند مورد اعتراض و حساسیت جمهوری اسلامی باشد، اما خارج از وظایف مدیرکل آژانس تعریف نمیشود.
اسرائیلیها مدعی سرقت اسنادی از پروندۀ هستهای ایران شدهاند که گروسی در مقام مدیر کل آژانس، نمیتواند آن را نادیده بگیرد هر چند که اسناد ادعایی از نظر ایران تماماً جعلی و دروغین باشند.
در واقع طبق مقررات سختگیرانۀ آژانس، این بر عهدۀ جمهوری اسلامی است که جعلی بودن اسناد مورد ادعای اسرائیلیها را در معرض داوری کارشناسان و افکار عمومی قرار دهد.
از نظرگاه مقامهای جمهوری اسلامی، موجودیت اسرائیل از اساس نامشروع و جعلی است و به همین جهت نیز ادعاهایش هم نباید محل اعتنا قرار گیرد. در نظام بینالملل اما دیگر کشورها چنین نظری ندارند و قریب به تمام آنها اصل موجودیت اسرائیل را به عنوان عضو سازمان ملل متحد پذیرفتهاند هر چند که به سیاست اشغالگرانۀ آن در کرانۀ باختری نیز اعتراض دارند.
بنابراین، سران کشور در مورد ماهیت نظام بینالملل باید واقعبینی بیشتری از خود نشان دهند و نقش اسرائیل و برخی رفتارهای به نظر من توطئهآمیز آن را دست کم نگیرند و بخصوص از یاد نبرند که بحرانی شدن برنامۀ هستهای ایران تا این اندازه نیز، عمدتاً به دلیل سیاست جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل و تهدید صریح یا تلویحی به نابودی آن است.
خلاصه اینکه مسئولان کشور باید به سهم خود در کنترل اوضاع بکوشند و فکر اینکه میتوان اقتصاد و سیاست کشور را بدون احیای برجام و یا توافقی شبیه آن سر و سامان داد، یک بار و برای همیشه از سر به در کنند.
در این میان اما با وقوع هر حادثۀ تنشآلودی در کشور، برخی از دوستان اصلاحطلب آن را به "یکدست شدن قدرت" در جمهوری اسلامی نسبت میدهند و مدعی میشوند که اگر سکان مدیریت اجرایی در دست یکی از اعتدالگرایان یا اصلاحطلبان بود، این مشکلات پیش نمیآمد.
به نظر من این نوع ادعاها فرار از رویارو شدن با واقعیات است؛ زیرا تصور کنید که الان مثلاً آقای همتی رئیس جمهور کشور بود. آیا واقعاً کاری از او برمیآمد یا اینکه شرایط از هر جهت بخصوص برای اصلاحطلبان و اعتدالگرایان مشکلتر و بغرنجتر بود.
این دوستان در پاسخ، پیشرفت مذاکرات در ماههای آخرِ دولت حسن روحانی را مثال میآورند، اما پاسخ نمیدهند که اگر تصمیمگیری در این باره، در حیطۀ اختیارات قوۀ مجریه بود، چرا توافقنامه در همان زمان آقای روحانی امضا نشد و غائله پایان نگرفت؟
به واقع، ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در ایران آرایشی به خود گرفته است که تصمیمات سرنوشتساز فقط از جانب جناح اصولگرا امکانپذیر است. حال این جناح در معرض دو راهی نجات کشور یا بیثبات کردن آن قرار گرفته است. به نظرم لازم است آن را تشویق به تصمیمگیری درست کرد، اما اگر تصمیم درست را هم نگیرد به معنای نجات بخش بودنِ گزینۀ "حاکمیت دوگانه" در شرایط امروزِ کشور نخواهد بود.
#احمد_زیدآبادی
#رافائل_گروسی
#اسرائیل
#حاکمیت_یکدست
#حاکمیت_دوگانه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
فعلاً زمانِ کنترل تنش در روابط با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و ارائۀ ابتکارات تازه و راهگشا برای احیای سریع برجام است.
از این رو، از تمام مسئولان کشور انتظار میرود که به جای رجزخوانیهای معمول، در پی راهی معقول برای پایان دادن به تنش جاری باشند.
متهم کردن رافائل گروسی به "سیاسیکاری" و "تأثیرپذیری از اسرائیل" مشکلی را حل نمیکند. در واقع، طرفِ ایران در این ماجرا، فقط شخص گروسی نیست، بلکه نهادی بینالمللی است که صدها کارشناس و بازرس حرفهای در آن ایفای نقش و تصمیمگیری میکنند.
یک پروژۀ عظیم هستهای که در ابعاد مختلف و مکانهای متعدد دامن خود را پهن کرده است، برای راستیآزمایی قطعی و نهایی، به طور طبیعی مشکلات دورهای و مخصوص به خود را دارد و حوصله و همکاری دو جانبۀ ممتدی را میطلبد.
گروسی البته دیپلمات پیچیده و بسیار زیرکی به نظر میرسد، اما بعید است که به خلاف وظیفهاش، خواهان تخریب عمدی روابط سازمان تحت مدیریتش با یک کشور عضو ان.پی.تی باشد.
دیدار اخیر او با نخستوزیر اسرائیل برای اطلاع از اسناد مورد ادعای وی نیز گرچه میتواند مورد اعتراض و حساسیت جمهوری اسلامی باشد، اما خارج از وظایف مدیرکل آژانس تعریف نمیشود.
اسرائیلیها مدعی سرقت اسنادی از پروندۀ هستهای ایران شدهاند که گروسی در مقام مدیر کل آژانس، نمیتواند آن را نادیده بگیرد هر چند که اسناد ادعایی از نظر ایران تماماً جعلی و دروغین باشند.
در واقع طبق مقررات سختگیرانۀ آژانس، این بر عهدۀ جمهوری اسلامی است که جعلی بودن اسناد مورد ادعای اسرائیلیها را در معرض داوری کارشناسان و افکار عمومی قرار دهد.
از نظرگاه مقامهای جمهوری اسلامی، موجودیت اسرائیل از اساس نامشروع و جعلی است و به همین جهت نیز ادعاهایش هم نباید محل اعتنا قرار گیرد. در نظام بینالملل اما دیگر کشورها چنین نظری ندارند و قریب به تمام آنها اصل موجودیت اسرائیل را به عنوان عضو سازمان ملل متحد پذیرفتهاند هر چند که به سیاست اشغالگرانۀ آن در کرانۀ باختری نیز اعتراض دارند.
بنابراین، سران کشور در مورد ماهیت نظام بینالملل باید واقعبینی بیشتری از خود نشان دهند و نقش اسرائیل و برخی رفتارهای به نظر من توطئهآمیز آن را دست کم نگیرند و بخصوص از یاد نبرند که بحرانی شدن برنامۀ هستهای ایران تا این اندازه نیز، عمدتاً به دلیل سیاست جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل و تهدید صریح یا تلویحی به نابودی آن است.
خلاصه اینکه مسئولان کشور باید به سهم خود در کنترل اوضاع بکوشند و فکر اینکه میتوان اقتصاد و سیاست کشور را بدون احیای برجام و یا توافقی شبیه آن سر و سامان داد، یک بار و برای همیشه از سر به در کنند.
در این میان اما با وقوع هر حادثۀ تنشآلودی در کشور، برخی از دوستان اصلاحطلب آن را به "یکدست شدن قدرت" در جمهوری اسلامی نسبت میدهند و مدعی میشوند که اگر سکان مدیریت اجرایی در دست یکی از اعتدالگرایان یا اصلاحطلبان بود، این مشکلات پیش نمیآمد.
به نظر من این نوع ادعاها فرار از رویارو شدن با واقعیات است؛ زیرا تصور کنید که الان مثلاً آقای همتی رئیس جمهور کشور بود. آیا واقعاً کاری از او برمیآمد یا اینکه شرایط از هر جهت بخصوص برای اصلاحطلبان و اعتدالگرایان مشکلتر و بغرنجتر بود.
این دوستان در پاسخ، پیشرفت مذاکرات در ماههای آخرِ دولت حسن روحانی را مثال میآورند، اما پاسخ نمیدهند که اگر تصمیمگیری در این باره، در حیطۀ اختیارات قوۀ مجریه بود، چرا توافقنامه در همان زمان آقای روحانی امضا نشد و غائله پایان نگرفت؟
به واقع، ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در ایران آرایشی به خود گرفته است که تصمیمات سرنوشتساز فقط از جانب جناح اصولگرا امکانپذیر است. حال این جناح در معرض دو راهی نجات کشور یا بیثبات کردن آن قرار گرفته است. به نظرم لازم است آن را تشویق به تصمیمگیری درست کرد، اما اگر تصمیم درست را هم نگیرد به معنای نجات بخش بودنِ گزینۀ "حاکمیت دوگانه" در شرایط امروزِ کشور نخواهد بود.
#احمد_زیدآبادی
#رافائل_گروسی
#اسرائیل
#حاکمیت_یکدست
#حاکمیت_دوگانه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
clubhouse-audio-2022-06-07-16-28.mp4
291.4 MB
فایل صوتی بحثم در کلاب هاوس چلچراغ در بارۀ
شرایط امروز کشور و پیامدهای یگانگی و دوگانگی قدرت در جمهوری اسلامی
@ahmadzeidabad
شرایط امروز کشور و پیامدهای یگانگی و دوگانگی قدرت در جمهوری اسلامی
@ahmadzeidabad
آب یا سراب؟
چند گروه سیاسی با عنوان کلی "جمهوریخواهان" نسبت به "رهبرتراشی" برخی رسانهها و شبکههای تلویزیونی خارج از کشور از رضا پهلوی هشدار دادهاند.
از نظر این گروهها چنین اقدامی به بازتولید استبداد در آیندۀ کشور منجر خواهد شد.
ظاهراً این گروهها فایده و ضرورت و امکان انقلاب در ایران را قطعی فرض کرده و از همین جهت نسبت به انحراف احتمالی آن نگران شدهاند.
واقعیت اما این است که تا این لحظه انقلاب در ایران نه مفید، نه ضروری و نه حتی ممکن است. جمهوری اسلامی به رغم همۀ بحرانها و گرفتاریهای خود، هنوز ابزارها و امکانات و فرصتهای قابل توجهی برای گذر از شرایط موجود دارد. فقط کافی است برجام را احیاء کند، راهِ سرمایهگذاری خارجی در اقتصاد کشور را بگشاید، برای حل معضلات منطقهای وارد گفتگوهای چندجانبه شود، "سوپرانقلابیها" را از نقاط مرکزی قدرت به حاشیه براند، پایگاه اجتماعی خود را به سمت نیروهای میانهروتر جامعه گسترش دهد و از فشارهای اجتماعی و فرهنگی علیه مردم عادی دست بردارد.
نظام سیاسی طبعاً برای انجام این امور موانعی جدی پیش رو دارد اما غلبه بر این موانع برایش غیرممکن نیست. بنابراین اگر نظام همین امروز ابتکاری را برای ورود به این مرحله در دستور کار خود قرار دهد، انقلاب عملاً منتفی و تمام نیروهای سرنگونیطلب به یکباره بیربط و منزوی میشوند.
با این حال، به دلیل ترکیب پیچیده و مبهم و تو در تویِ نیروهای صاحب نفوذ در حاکمیت جمهوری اسلامی، نمیتوان به انجام این امور مطمئن بود. بنابراین مادامی که جهت سیاست در داخل ایران تغییری معنادار پیدا نکند، بازار تبلیغاتی سرنگونیطلبان همچنان داغ خواهد ماند.
بر این مبنا، اگر به دلیل پارهای رفتارهای واکنشی و عصبی و غیرعادی حکومت به تحولات داخلی و پیرامونی، شرایط ایران به بنبست برسد و از نظر طیف بزرگی از جامعه، نوعی انقلاب گریزناپذیر تصور شود، به احتمال بسیار، نیرویی مانند همین افراد نزدیک به رضا پهلوی از شانس بیشتری برای سردمداری آن برخوردار خواهند بود.
انقلاب اصولاً پدیدهای عقلایی نیست و عمدتاً بر هیجان و عواطف و احساسات و تخیلات و وعدههای انتزاعی و پا در هوا استوار است. بدین دلیل معمولاً کسانی میتوانند به انقلاب دامن زنند و سردمدار آن شوند که سنخیتی عمیق با این پدیدهها به علاوۀ نوعی روحیۀ تهاجمی و قاطع و خشمگین داشته باشند.
از این رو، افراد اصطلاحاً عاقل که اهل محاسبه و سنجش و احتیاط هستند، اگر هم به دلایلی از جمله کنترل تندرویهای بیرویه و یا شراکت در قدرت و یا کمک به تکثر سیاسی، نقشی در انقلاب و بسیج تودهای به عهده گیرند، نقش آنها کاملاً حاشیهای و نهایتاً در خدمت همان تندروها خواهد بود. این دسته از افراد به محض آنکه زبان به انتقاد از تندروها بگشایند، به عنوان موانع انقلاب و اهل مماشات و سازشکاری حذف و در بهترین حالت خانهنشین خواهند شد.
در موردِ شرایط خاص ایران اما انقلاب فقط در صورتی شانسی برای ظهور پیدا میکند که سازمانِ آن از حمایت برخی قدرتهای مؤثر خارجی برخوردار باشد. منظور در اینجا حمایتِ دولت آمریکا، اسرائیل و برخی از کشورهای ثروتمند عرب در کنار بیتفاوتی و عدم مخالفت اروپا با این مسئله است. بدین جهت، فقط نیرویی میتواند مورد حمایت مالی و تبلیغاتی و رسانهای این کشورها قرار گیرد که از همکاری با آنها شرمگین نباشد. بنابراین، نیروهای سردمدار انقلاب عمدتاً کسانی خواهند بود که این روزها بیپرده، حمایت این کشورها از دگرگونی سیاسی در ایران را ضروری میشمرند.
با همۀ این احوال، به گمان من کوشش برای انقلاب در ایران به احتمال بیشتر، به بینظمی و بیثباتی و هرج و مرج و چه بسا جنگ خونین داخلی طولانی مدت میانجامد تا سرنگونی حکومت. اما به فرض آنکه انقلابی صورت گیرد و به پیروزی هم برسد، نتیجۀ آن به احتمال بسیار زیاد، حکومتی اقتدارگرا با نظمی آهنین خواهد بود و با دمکراسی و تکثر سیاسی برای سالیان دراز سر آشتی نخواهد داشت.
این موضوع نه بدان علت است که عدهای از سرنگونیطلبان خواهان استقرار نظام پادشاهی مطلقه در ایران هستند، بلکه بدان دلیل که استقرار نظم بعد از فروپاشی احتمالی، جز از طریق به کارگیری مشت آهنین امکانپذیر نخواهد بود.
واقعیت این است که بسیاری از کسانی که رهبری انقلابها را به دست میگیرند، پیشاپیش لزوماً قصد اعمالِ دیکتاتوری ندارند، بلکه تا اندازۀ زیادی شرایط بیانضباطی و بیدولتی پس از انقلاب، آن را بر آنان تحمیل میکند. اینکه با چه مکانیسمی این اتفاق رخ میدهد، روز بعد به آن خواهم پرداخت.
#احمد_زیدآبادی
#جمهوری_خواهان
#رضا_پهلوی
#سرنگونی_طلبان
#دمکراسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
چند گروه سیاسی با عنوان کلی "جمهوریخواهان" نسبت به "رهبرتراشی" برخی رسانهها و شبکههای تلویزیونی خارج از کشور از رضا پهلوی هشدار دادهاند.
از نظر این گروهها چنین اقدامی به بازتولید استبداد در آیندۀ کشور منجر خواهد شد.
ظاهراً این گروهها فایده و ضرورت و امکان انقلاب در ایران را قطعی فرض کرده و از همین جهت نسبت به انحراف احتمالی آن نگران شدهاند.
واقعیت اما این است که تا این لحظه انقلاب در ایران نه مفید، نه ضروری و نه حتی ممکن است. جمهوری اسلامی به رغم همۀ بحرانها و گرفتاریهای خود، هنوز ابزارها و امکانات و فرصتهای قابل توجهی برای گذر از شرایط موجود دارد. فقط کافی است برجام را احیاء کند، راهِ سرمایهگذاری خارجی در اقتصاد کشور را بگشاید، برای حل معضلات منطقهای وارد گفتگوهای چندجانبه شود، "سوپرانقلابیها" را از نقاط مرکزی قدرت به حاشیه براند، پایگاه اجتماعی خود را به سمت نیروهای میانهروتر جامعه گسترش دهد و از فشارهای اجتماعی و فرهنگی علیه مردم عادی دست بردارد.
نظام سیاسی طبعاً برای انجام این امور موانعی جدی پیش رو دارد اما غلبه بر این موانع برایش غیرممکن نیست. بنابراین اگر نظام همین امروز ابتکاری را برای ورود به این مرحله در دستور کار خود قرار دهد، انقلاب عملاً منتفی و تمام نیروهای سرنگونیطلب به یکباره بیربط و منزوی میشوند.
با این حال، به دلیل ترکیب پیچیده و مبهم و تو در تویِ نیروهای صاحب نفوذ در حاکمیت جمهوری اسلامی، نمیتوان به انجام این امور مطمئن بود. بنابراین مادامی که جهت سیاست در داخل ایران تغییری معنادار پیدا نکند، بازار تبلیغاتی سرنگونیطلبان همچنان داغ خواهد ماند.
بر این مبنا، اگر به دلیل پارهای رفتارهای واکنشی و عصبی و غیرعادی حکومت به تحولات داخلی و پیرامونی، شرایط ایران به بنبست برسد و از نظر طیف بزرگی از جامعه، نوعی انقلاب گریزناپذیر تصور شود، به احتمال بسیار، نیرویی مانند همین افراد نزدیک به رضا پهلوی از شانس بیشتری برای سردمداری آن برخوردار خواهند بود.
انقلاب اصولاً پدیدهای عقلایی نیست و عمدتاً بر هیجان و عواطف و احساسات و تخیلات و وعدههای انتزاعی و پا در هوا استوار است. بدین دلیل معمولاً کسانی میتوانند به انقلاب دامن زنند و سردمدار آن شوند که سنخیتی عمیق با این پدیدهها به علاوۀ نوعی روحیۀ تهاجمی و قاطع و خشمگین داشته باشند.
از این رو، افراد اصطلاحاً عاقل که اهل محاسبه و سنجش و احتیاط هستند، اگر هم به دلایلی از جمله کنترل تندرویهای بیرویه و یا شراکت در قدرت و یا کمک به تکثر سیاسی، نقشی در انقلاب و بسیج تودهای به عهده گیرند، نقش آنها کاملاً حاشیهای و نهایتاً در خدمت همان تندروها خواهد بود. این دسته از افراد به محض آنکه زبان به انتقاد از تندروها بگشایند، به عنوان موانع انقلاب و اهل مماشات و سازشکاری حذف و در بهترین حالت خانهنشین خواهند شد.
در موردِ شرایط خاص ایران اما انقلاب فقط در صورتی شانسی برای ظهور پیدا میکند که سازمانِ آن از حمایت برخی قدرتهای مؤثر خارجی برخوردار باشد. منظور در اینجا حمایتِ دولت آمریکا، اسرائیل و برخی از کشورهای ثروتمند عرب در کنار بیتفاوتی و عدم مخالفت اروپا با این مسئله است. بدین جهت، فقط نیرویی میتواند مورد حمایت مالی و تبلیغاتی و رسانهای این کشورها قرار گیرد که از همکاری با آنها شرمگین نباشد. بنابراین، نیروهای سردمدار انقلاب عمدتاً کسانی خواهند بود که این روزها بیپرده، حمایت این کشورها از دگرگونی سیاسی در ایران را ضروری میشمرند.
با همۀ این احوال، به گمان من کوشش برای انقلاب در ایران به احتمال بیشتر، به بینظمی و بیثباتی و هرج و مرج و چه بسا جنگ خونین داخلی طولانی مدت میانجامد تا سرنگونی حکومت. اما به فرض آنکه انقلابی صورت گیرد و به پیروزی هم برسد، نتیجۀ آن به احتمال بسیار زیاد، حکومتی اقتدارگرا با نظمی آهنین خواهد بود و با دمکراسی و تکثر سیاسی برای سالیان دراز سر آشتی نخواهد داشت.
این موضوع نه بدان علت است که عدهای از سرنگونیطلبان خواهان استقرار نظام پادشاهی مطلقه در ایران هستند، بلکه بدان دلیل که استقرار نظم بعد از فروپاشی احتمالی، جز از طریق به کارگیری مشت آهنین امکانپذیر نخواهد بود.
واقعیت این است که بسیاری از کسانی که رهبری انقلابها را به دست میگیرند، پیشاپیش لزوماً قصد اعمالِ دیکتاتوری ندارند، بلکه تا اندازۀ زیادی شرایط بیانضباطی و بیدولتی پس از انقلاب، آن را بر آنان تحمیل میکند. اینکه با چه مکانیسمی این اتفاق رخ میدهد، روز بعد به آن خواهم پرداخت.
#احمد_زیدآبادی
#جمهوری_خواهان
#رضا_پهلوی
#سرنگونی_طلبان
#دمکراسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
خشم و اندوه و رنج
گزارش روزنامۀ شرق از مصیبتی که دو زوج ورزشکار کشورمان در پارک پردیسان تهران دچار آن شدهاند، ترکیبی از خشم و اندوه و رنج در دل هر انسانی برمیانگیزد.
تنها نکتۀ مثبت این ماجرای هولناک، بازتابِ صریح و بدون سانسور آن در یک روزنامۀ دارای مجوز انتشار رسمی در کشور است.
امید است که این گزارش صریح، نقطۀ آغازی برای پایانِ مصونیت برخی نهادهای خاص از پیگیری علنی تخلفاتِ اعضای آنها از سوی مطبوعات باشد تا بدین وسیله راه برای احقاق حقِ شهروندانی که حقشان از طرف آنان ضایع میشود، گشوده شود.
#احمد_زیدآبادی
#پارک_پردیسان
#احقاق_حق
#مصونیت_قضایی
#مطبوعات_آزاد
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
گزارش روزنامۀ شرق از مصیبتی که دو زوج ورزشکار کشورمان در پارک پردیسان تهران دچار آن شدهاند، ترکیبی از خشم و اندوه و رنج در دل هر انسانی برمیانگیزد.
تنها نکتۀ مثبت این ماجرای هولناک، بازتابِ صریح و بدون سانسور آن در یک روزنامۀ دارای مجوز انتشار رسمی در کشور است.
امید است که این گزارش صریح، نقطۀ آغازی برای پایانِ مصونیت برخی نهادهای خاص از پیگیری علنی تخلفاتِ اعضای آنها از سوی مطبوعات باشد تا بدین وسیله راه برای احقاق حقِ شهروندانی که حقشان از طرف آنان ضایع میشود، گشوده شود.
#احمد_زیدآبادی
#پارک_پردیسان
#احقاق_حق
#مصونیت_قضایی
#مطبوعات_آزاد
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
دمکراسی از راه انقلاب به دست نمیآید
وعدههای سردمداران یک انقلاب در بهترین و صادقانهترین حالتِ آن، همانقدر دارای اعتبار و قابل اعتناست که وعدههای نامزدهای ریاست جمهوری در کارزارهای انتخاباتی در کشوری مانند کشور ما!
این بدان جهت است که ماهیت روندهای سیاسی را رؤیاهای سردمداران انقلاب که چه بسا صادقانه هم باشد، تعیین نمیکند بلکه صحنۀ بسیار پیچیدهای از مؤلفههای غیر قابل شمارشِ روانی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه و سطحِ آگاهی و انضباط و مسئولیتپذیری انواع بازیگران سیاسی، در کنار نوع و تعدد شکافهای اجتماعی و وضعیت توازن قوا بین همۀ نیروهای درگیر در سیاست، در این زمینه تعیینکننده است.
از این منظر، دعوایی که این روزها بین اجزاء مختلف اپوزیسیون اصطلاحاً سرنگونیطلب در خارج از کشور در گرفته است، از بنیاد پوچ و بیمحتواست! برخی از این نیروها نگران آن شدهاند که چرا رضا پهلوی با مظالم ساواک و استبداد پدر و پدربزرگش و همینطور بازگشت به سلطنت مرزبندی روشنی نمیکند تا خیال آنها راحت شود!
در واقع اگر رضا پهلوی در این موارد به صریحترین شکل ممکن هم مرزبندی کند، کمترین تأثیری در نوع نقش و چگونگی زمامداری فرضی او در آینده پدید نخواهد آورد؛ زیرا الفاظ و سخنان او نیست که رفتار آیندهاش را رقم میزند، بلکه این مؤلفههای بیشمار فوق الذکر است که او را به سمت مورد نظر خود هدایت خواهد کرد.
اگر کسانی دغدغهمند دمکراسی در ایران هستند، باید بدانند که در شرایط امروز ایران، دمکراسی از طریق انقلاب نه فقط حاصل نمیشود بلکه خرده - ریزههای کنونی آن نیز برای دورهای طولانی از دست میرود، اما اگر هدفی به جز دمکراسی در میان است، ماجرا باید صادقانه با مردم در میان گذاشته شود.
این نکته را بدین دلیل مورد تأکید قرار میدهم که انقلاب اصولاً حاصل رهاسازی و بسیج نیروهای مخالف نظم مستقر و نابودی اقتدارِ مشروع یا نامشروع دولت حاکم است. بنابراین حتی اگر همۀ موانع و خطرات و تهدیدهای پیش روی انقلاب در ایران را نادیده گرفته و پیروزی آن را مفروض بگیریم، شرایط متصل به انقلاب، وضعیت بیدولتی و عدم وجود اقتداری نهادینه شده خواهد بود.
درست در همین شرایط است که دار و دستههای رنگارنگ سیاسی و مذهبی و قومی و ایدئولوژیک اعلام موجودیت کرده و در کنار گروههای قبلاً موجود، صحنۀ اجتماع را برای پیشبرد اهداف خود قرق میکنند. چون شعار انقلابها معمولاً آزادی است، در پرتو همین مفهوم، هر دار و دستۀ کوچک و بزرگی به خود حق میدهد که محل یا اداره یا ارگانی را اشغال کرده و بدون هرگونه محدودیت و نگرانی، نه فقط مواضع خود را اعلام کند بلکه برای تحقق آنها دست به کار شود. در این میان آن دسته از دار و دستههایی که خود را زرنگتر و محقتر و رادیکالتر از دیگران میدانند، اقدام به ذخیرۀ سلاح و آموزشِ میلیشیا کرده تا در هنگامۀ منازعۀ نهایی، ابزاری برای کسب سهم هر چه بیشتری از قدرت در اختیار داشته باشند.
حتی اگر به فرض محال، کار به ذخیرۀ سلاح و آموزش میلیشیا هم نرسد، سخنان آتشینِ و توفندۀ جاهطلبان سیاسی خودنما و بیفکر، کافی است تا هواداران هر یک از گروهها را به جان هم اندازد. زیرا طبعاً وقتی یک سخنران از "حق خلقها برای تعیین سرنوشت" و "عدم سازش در این زمینه حتی اگر جوی خون روان شود" سخن بگوید و اعضای دستۀ خود را در این جهت تهییج کند، طبیعی است که سخنرانی دیگر، آن را تاب نیاورده و طرف را به تلاش برای تجزیۀ میهن و خیانت به کشور متهم کند و از ضرورتِ قربانی کردن جان خود برای دفع چنین فاجعهای سخن به میان آورد. با رد و بدل شدن این نوع لفظها، قاعدتاً هواداران هر یک از دو طرفِ منازعه، خونشان به جوش میآید و مقابله را با زد و خورد آغاز میکنند.
یا هنگامی که گروهی تحت عنوان نمایندگی از طرفِ پرولتاریای انقلابی اقدام به مصادرۀ کارخانههای بخش خصوصی و عمومی و تشکیل شوراهای کارگری برای ادارۀ آنها میکند، روشن است که یک گروه حامی اقتصاد آزاد آن را سبب بروز فاجعه در کشور تلقی کند و ابوابجمعی خود را برای آزادکردن کارخانه از اشغالِ متصرفان ،به مصاف آنها بفرستد.
بدین ترتیب، روزانه هزاران نوع از این حوادث در گوشه و کنار کشور رخ میدهد و اثری از آسایش و امنیت برای مردم عادی باقی نمیگذارد.
در این میان اگر بین نیروهای سردمدار انقلاب، قدرتِ فائقهای موجود نباشد این روند تا حدِ "وضعیت طبیعی" و "جنگ همه علیه همه" پیش میرود و کشور را به ورطۀ نابودی میکشاند. اما در انقلابها معمولاً قدرت فائقهای وجود دارد که دلیلی برای تحمل این وضع نمیبیند و فرمان به برچیدن بساط گروههای رنگارنگ و خودسر و لگامگسخته میدهد.
باقی ماجرا برای فردا.
#احمد_زیدآبادی
#رضا_پهلوی
#اپوزیسیون
#انقلاب
#دمکراسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
وعدههای سردمداران یک انقلاب در بهترین و صادقانهترین حالتِ آن، همانقدر دارای اعتبار و قابل اعتناست که وعدههای نامزدهای ریاست جمهوری در کارزارهای انتخاباتی در کشوری مانند کشور ما!
این بدان جهت است که ماهیت روندهای سیاسی را رؤیاهای سردمداران انقلاب که چه بسا صادقانه هم باشد، تعیین نمیکند بلکه صحنۀ بسیار پیچیدهای از مؤلفههای غیر قابل شمارشِ روانی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه و سطحِ آگاهی و انضباط و مسئولیتپذیری انواع بازیگران سیاسی، در کنار نوع و تعدد شکافهای اجتماعی و وضعیت توازن قوا بین همۀ نیروهای درگیر در سیاست، در این زمینه تعیینکننده است.
از این منظر، دعوایی که این روزها بین اجزاء مختلف اپوزیسیون اصطلاحاً سرنگونیطلب در خارج از کشور در گرفته است، از بنیاد پوچ و بیمحتواست! برخی از این نیروها نگران آن شدهاند که چرا رضا پهلوی با مظالم ساواک و استبداد پدر و پدربزرگش و همینطور بازگشت به سلطنت مرزبندی روشنی نمیکند تا خیال آنها راحت شود!
در واقع اگر رضا پهلوی در این موارد به صریحترین شکل ممکن هم مرزبندی کند، کمترین تأثیری در نوع نقش و چگونگی زمامداری فرضی او در آینده پدید نخواهد آورد؛ زیرا الفاظ و سخنان او نیست که رفتار آیندهاش را رقم میزند، بلکه این مؤلفههای بیشمار فوق الذکر است که او را به سمت مورد نظر خود هدایت خواهد کرد.
اگر کسانی دغدغهمند دمکراسی در ایران هستند، باید بدانند که در شرایط امروز ایران، دمکراسی از طریق انقلاب نه فقط حاصل نمیشود بلکه خرده - ریزههای کنونی آن نیز برای دورهای طولانی از دست میرود، اما اگر هدفی به جز دمکراسی در میان است، ماجرا باید صادقانه با مردم در میان گذاشته شود.
این نکته را بدین دلیل مورد تأکید قرار میدهم که انقلاب اصولاً حاصل رهاسازی و بسیج نیروهای مخالف نظم مستقر و نابودی اقتدارِ مشروع یا نامشروع دولت حاکم است. بنابراین حتی اگر همۀ موانع و خطرات و تهدیدهای پیش روی انقلاب در ایران را نادیده گرفته و پیروزی آن را مفروض بگیریم، شرایط متصل به انقلاب، وضعیت بیدولتی و عدم وجود اقتداری نهادینه شده خواهد بود.
درست در همین شرایط است که دار و دستههای رنگارنگ سیاسی و مذهبی و قومی و ایدئولوژیک اعلام موجودیت کرده و در کنار گروههای قبلاً موجود، صحنۀ اجتماع را برای پیشبرد اهداف خود قرق میکنند. چون شعار انقلابها معمولاً آزادی است، در پرتو همین مفهوم، هر دار و دستۀ کوچک و بزرگی به خود حق میدهد که محل یا اداره یا ارگانی را اشغال کرده و بدون هرگونه محدودیت و نگرانی، نه فقط مواضع خود را اعلام کند بلکه برای تحقق آنها دست به کار شود. در این میان آن دسته از دار و دستههایی که خود را زرنگتر و محقتر و رادیکالتر از دیگران میدانند، اقدام به ذخیرۀ سلاح و آموزشِ میلیشیا کرده تا در هنگامۀ منازعۀ نهایی، ابزاری برای کسب سهم هر چه بیشتری از قدرت در اختیار داشته باشند.
حتی اگر به فرض محال، کار به ذخیرۀ سلاح و آموزش میلیشیا هم نرسد، سخنان آتشینِ و توفندۀ جاهطلبان سیاسی خودنما و بیفکر، کافی است تا هواداران هر یک از گروهها را به جان هم اندازد. زیرا طبعاً وقتی یک سخنران از "حق خلقها برای تعیین سرنوشت" و "عدم سازش در این زمینه حتی اگر جوی خون روان شود" سخن بگوید و اعضای دستۀ خود را در این جهت تهییج کند، طبیعی است که سخنرانی دیگر، آن را تاب نیاورده و طرف را به تلاش برای تجزیۀ میهن و خیانت به کشور متهم کند و از ضرورتِ قربانی کردن جان خود برای دفع چنین فاجعهای سخن به میان آورد. با رد و بدل شدن این نوع لفظها، قاعدتاً هواداران هر یک از دو طرفِ منازعه، خونشان به جوش میآید و مقابله را با زد و خورد آغاز میکنند.
یا هنگامی که گروهی تحت عنوان نمایندگی از طرفِ پرولتاریای انقلابی اقدام به مصادرۀ کارخانههای بخش خصوصی و عمومی و تشکیل شوراهای کارگری برای ادارۀ آنها میکند، روشن است که یک گروه حامی اقتصاد آزاد آن را سبب بروز فاجعه در کشور تلقی کند و ابوابجمعی خود را برای آزادکردن کارخانه از اشغالِ متصرفان ،به مصاف آنها بفرستد.
بدین ترتیب، روزانه هزاران نوع از این حوادث در گوشه و کنار کشور رخ میدهد و اثری از آسایش و امنیت برای مردم عادی باقی نمیگذارد.
در این میان اگر بین نیروهای سردمدار انقلاب، قدرتِ فائقهای موجود نباشد این روند تا حدِ "وضعیت طبیعی" و "جنگ همه علیه همه" پیش میرود و کشور را به ورطۀ نابودی میکشاند. اما در انقلابها معمولاً قدرت فائقهای وجود دارد که دلیلی برای تحمل این وضع نمیبیند و فرمان به برچیدن بساط گروههای رنگارنگ و خودسر و لگامگسخته میدهد.
باقی ماجرا برای فردا.
#احمد_زیدآبادی
#رضا_پهلوی
#اپوزیسیون
#انقلاب
#دمکراسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مرا به خیر و شما را به سلامت!
آقایان مسئولان محترم جمهوری اسلامی
من به عنوان یک ایرانی که ستم فراوانی را در این نظام متحمل شدهام، برای مصالح ایران، از تمام جفاها گذشتم و برای بقای شما از طریق اصلاح امور به دست خودتان، از هرتلاش فکری فروگذار نکردم تا آنجا که خشم و اهانت و اتهامِ طیف بسیاری از ناراضیان حتی دوستان سابقم را در این مسیر به جان خریدم.
اکنون اما احساس من این است که دایۀ مهربانتر از مادر شدهام! ظاهراً خودتان به اندازۀ من علاقهای به بقای خود و حفظ کشور ندارید و گام در راهی گذاشتهاید که هزاران بار نسبت به عواقب آن هشدار دادهام.
دیگر جز پرحرفی و تکرار و رنج خوردن چه کاری از من برمیآید؟ گویا وقتی قرار است مصیبتی نازل شود، نازل میشود و با اندرز و موعظه و خواهش و تمنا و هشدار و اخطار و التماس و تضرع و ناله و گریه نمیتوان مانع آن شد!
حال که ظاهراً تصمیم به پیروی از توصیههای همان افرادی گرفتهاید که شرایط کشور را به اینجا رسانده و در همۀ زمینهها بحرانآفرینی کردهاند، من دیگر چرا این وسط خودم را سنگ روی یخ کنم و برایتان دل بسوزانم؟
تا روزی که در این مسیر پیش میروید، مرا به خیر و شما را به سلامت!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
آقایان مسئولان محترم جمهوری اسلامی
من به عنوان یک ایرانی که ستم فراوانی را در این نظام متحمل شدهام، برای مصالح ایران، از تمام جفاها گذشتم و برای بقای شما از طریق اصلاح امور به دست خودتان، از هرتلاش فکری فروگذار نکردم تا آنجا که خشم و اهانت و اتهامِ طیف بسیاری از ناراضیان حتی دوستان سابقم را در این مسیر به جان خریدم.
اکنون اما احساس من این است که دایۀ مهربانتر از مادر شدهام! ظاهراً خودتان به اندازۀ من علاقهای به بقای خود و حفظ کشور ندارید و گام در راهی گذاشتهاید که هزاران بار نسبت به عواقب آن هشدار دادهام.
دیگر جز پرحرفی و تکرار و رنج خوردن چه کاری از من برمیآید؟ گویا وقتی قرار است مصیبتی نازل شود، نازل میشود و با اندرز و موعظه و خواهش و تمنا و هشدار و اخطار و التماس و تضرع و ناله و گریه نمیتوان مانع آن شد!
حال که ظاهراً تصمیم به پیروی از توصیههای همان افرادی گرفتهاید که شرایط کشور را به اینجا رسانده و در همۀ زمینهها بحرانآفرینی کردهاند، من دیگر چرا این وسط خودم را سنگ روی یخ کنم و برایتان دل بسوزانم؟
تا روزی که در این مسیر پیش میروید، مرا به خیر و شما را به سلامت!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
دلنوشتهای شخصی؛
خداحافظی با چه چیز؟
بسیاری از دوستان، نکتۀ دیروز مرا به معنای وداع با سیاستورزی و نویسندگی تعبیر کردهاند. واقع این است که در سالهای اخیر "سیاستورزی" به صورت درست و معنادارِ آن، برای فردی با اصول و معیارهای من اصلاً ممکن نبوده است و آنچه تحت این عنوان انجام دادهام، عمدتاً اقداماتی فردی و معطوف به تحلیل و توضیحِ شرایط روز در سطوح ملی و منطقهای و بینالمللی و هشدار نسبت به خطرات و تهدیدهای پیش روی کشور بوده است.
اما ظاهراً همین مقدار هم از این به بعد مقدور نخواهد بود و بناچار باید در آن تجدیدنظر کرد.
راستش همیشه کوشیدهام به زعم خودم "ندای عقل" در وضعیتهای بحرانی باشم، اما وقتی برخی بحرانها مهار پاره کنند و از کنتزل خارج شوند؛ مهمترین چیزی که کارکرد خود را از دست میدهد، همان "ندای عقل" است که از هر سو به عنوان امری مزاحم تلقی میشود و از همه طرف، مورد حمله و هجوم و تهدید و تهمت قرار میگیرد.
بدبختانه صحنۀ سیاست ایران از سوی اغلب نیروهای درگیر در آن، به سمت گریز از عقل به پیش میتازد. نشانۀ این گریز، دوقطبی فاجعهباری است که به سرعت به نقطۀ اوج خود نزدیک میشود. به نظرم هیچکدام از این دو قطب، نشانهای از بلوغ و پختگی از خود نشان نمیدهند. رفتارشان همچون کودک رنج دیدۀ درونِ فردِ والدی است که از طریق لجبازی و تنها با انتقامگیری و مجروح کردن عواطف طرف مقابل، احساس شادی و التیام و پیروزی میکند و به امکانات و محدودیتها و مشکلات خویش خودآگاهی ندارد.
چنین محیطی با هیچ سطحی از سیاستورزی برای کسی با اصول و معیارهای فردی مثل من که از نظرگاه خودم میکوشد بر امکاناتشناسی، واقعبینی، افقنگری، مقایسهگرایی و بخصوص رعایت انصاف استوار باشد، هیچگونه سنخیت و سازگاری ندارد و اصرار بر ماندن در چنین صحنهای، ملعبه شدن ِدستِ بازیگرانِ سرکش و عصبانی و از خودراضی آن است، همانطور که مولانا هم گفته است:
سجاده نشین باوقاری بودم
بازیچۀ کودکان کویم کردی
باری من از هشدارها و انذارهای یک سال اخیر خود به دولتمردان که برخی دوستان گمان کردهاند از آن پشیمان شدهام، به اندازۀ پشیزی پشیمان نیستم و اصولاً نمیدانم چرا باید از از توصیه به کاری که از نظرم تأمین کنندۀ خیر عموم و صلاح کشور بوده است، پشیمان شد؟ بحث من اظهار پشیمانی نیست بلکه سرخوردگی از به کاربستن آنهاست. هر لحظه که هریک از آنها را به کار ببندند، بدون تردید مایۀ خوشحالیام خواهد شد.
همانطور که بارها تأکید کردهام، از نگاه من، نقطۀ آغاز خروج کشور از این وضعیت بحرانی احیای برجام است اما حکومت تا کنون فرصت طلایی و همینطور فرصت نقرهای احیای برجام را از دست داده و تنها فرصت برنزی برایش باقی مانده است. این فرصت به نظرم بیش از حدود یک ماه به درازا نکشد و اگر این زمان بگذرد، بعد از آن، دیگر احیای برجام حتی اگر ممکن باشد اثر لازم را برای کنترل بحرانها نخواهد داشت.
در این میان، برخی دوستان نیز تأکید کردهاند که یک فرد اصطلاحاً سیاسی در هیچ شرایطی نباید صحنه را ترک کند. این هم به نظرم افسانۀ فکرناشدهای است که از فرط تکرار، مقبولیت یافته است. از قضا فرد سیاسی باید صحنهشناس باشد و از ورود به صحنههایی که نمیتواند نقش مثبت و مؤثری در آنها بازی کند، به شدت بپرهیزد. از این رو، سکوت، پذیرش انزوا و کنارهگیری از صحنۀ سیاست نیز انواع کنشهایی است که در روند تحولات، گاهی ضرورت پیدا میکنند.
به هر حال فعلاً تصمیمم این است که تا نشانههای روشن و آشکاری از امکان تأثیرگذاری مثبت با رویه و منش افرادی مثل من ظهور نکند، کاری به خیر و شر هیچکدام از طرفهای درگیر در منازعۀ سیاسی کشور نداشته باشم.
در این میان اما وداع با نویسندگی برایم مقدور و ممکن نیست. متأسفانه یا خوشبختانه نویسندگی برایم همچون آب برای ماهی شده است. این را آن چند سالی که از نوشتن محروم شده بودم، احساس کردم! در آن سالها گاهی ننوشتن چنان راه تنفسم را بند میآورد که احساس خناق میکردم!
بنابراین در بارۀ خیلی از مسائل همچنان خواهم نوشت. حتی در بارۀ سیاست و سیاست بینالملل هم قلم را به طور کامل زمین نخواهم گذاشت. اما در این زمینهها صرفاً به توصیفِ صِرف وقایع بسنده خواهم کرد و توصیهای به نیروهای طرفِ منازعه در ایران و بد و خوب رفتار آنها نخواهم داشت؛ گو اینکه نتیجۀ نوع بازی آنها و تأثیرش بر کشور از همین حالا برایم روشن است!
#احمد_زیدآبادی
#سیاست_ورزی
#نویسندگی
#صحنه_شناسی
#تغییر_رویه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
خداحافظی با چه چیز؟
بسیاری از دوستان، نکتۀ دیروز مرا به معنای وداع با سیاستورزی و نویسندگی تعبیر کردهاند. واقع این است که در سالهای اخیر "سیاستورزی" به صورت درست و معنادارِ آن، برای فردی با اصول و معیارهای من اصلاً ممکن نبوده است و آنچه تحت این عنوان انجام دادهام، عمدتاً اقداماتی فردی و معطوف به تحلیل و توضیحِ شرایط روز در سطوح ملی و منطقهای و بینالمللی و هشدار نسبت به خطرات و تهدیدهای پیش روی کشور بوده است.
اما ظاهراً همین مقدار هم از این به بعد مقدور نخواهد بود و بناچار باید در آن تجدیدنظر کرد.
راستش همیشه کوشیدهام به زعم خودم "ندای عقل" در وضعیتهای بحرانی باشم، اما وقتی برخی بحرانها مهار پاره کنند و از کنتزل خارج شوند؛ مهمترین چیزی که کارکرد خود را از دست میدهد، همان "ندای عقل" است که از هر سو به عنوان امری مزاحم تلقی میشود و از همه طرف، مورد حمله و هجوم و تهدید و تهمت قرار میگیرد.
بدبختانه صحنۀ سیاست ایران از سوی اغلب نیروهای درگیر در آن، به سمت گریز از عقل به پیش میتازد. نشانۀ این گریز، دوقطبی فاجعهباری است که به سرعت به نقطۀ اوج خود نزدیک میشود. به نظرم هیچکدام از این دو قطب، نشانهای از بلوغ و پختگی از خود نشان نمیدهند. رفتارشان همچون کودک رنج دیدۀ درونِ فردِ والدی است که از طریق لجبازی و تنها با انتقامگیری و مجروح کردن عواطف طرف مقابل، احساس شادی و التیام و پیروزی میکند و به امکانات و محدودیتها و مشکلات خویش خودآگاهی ندارد.
چنین محیطی با هیچ سطحی از سیاستورزی برای کسی با اصول و معیارهای فردی مثل من که از نظرگاه خودم میکوشد بر امکاناتشناسی، واقعبینی، افقنگری، مقایسهگرایی و بخصوص رعایت انصاف استوار باشد، هیچگونه سنخیت و سازگاری ندارد و اصرار بر ماندن در چنین صحنهای، ملعبه شدن ِدستِ بازیگرانِ سرکش و عصبانی و از خودراضی آن است، همانطور که مولانا هم گفته است:
سجاده نشین باوقاری بودم
بازیچۀ کودکان کویم کردی
باری من از هشدارها و انذارهای یک سال اخیر خود به دولتمردان که برخی دوستان گمان کردهاند از آن پشیمان شدهام، به اندازۀ پشیزی پشیمان نیستم و اصولاً نمیدانم چرا باید از از توصیه به کاری که از نظرم تأمین کنندۀ خیر عموم و صلاح کشور بوده است، پشیمان شد؟ بحث من اظهار پشیمانی نیست بلکه سرخوردگی از به کاربستن آنهاست. هر لحظه که هریک از آنها را به کار ببندند، بدون تردید مایۀ خوشحالیام خواهد شد.
همانطور که بارها تأکید کردهام، از نگاه من، نقطۀ آغاز خروج کشور از این وضعیت بحرانی احیای برجام است اما حکومت تا کنون فرصت طلایی و همینطور فرصت نقرهای احیای برجام را از دست داده و تنها فرصت برنزی برایش باقی مانده است. این فرصت به نظرم بیش از حدود یک ماه به درازا نکشد و اگر این زمان بگذرد، بعد از آن، دیگر احیای برجام حتی اگر ممکن باشد اثر لازم را برای کنترل بحرانها نخواهد داشت.
در این میان، برخی دوستان نیز تأکید کردهاند که یک فرد اصطلاحاً سیاسی در هیچ شرایطی نباید صحنه را ترک کند. این هم به نظرم افسانۀ فکرناشدهای است که از فرط تکرار، مقبولیت یافته است. از قضا فرد سیاسی باید صحنهشناس باشد و از ورود به صحنههایی که نمیتواند نقش مثبت و مؤثری در آنها بازی کند، به شدت بپرهیزد. از این رو، سکوت، پذیرش انزوا و کنارهگیری از صحنۀ سیاست نیز انواع کنشهایی است که در روند تحولات، گاهی ضرورت پیدا میکنند.
به هر حال فعلاً تصمیمم این است که تا نشانههای روشن و آشکاری از امکان تأثیرگذاری مثبت با رویه و منش افرادی مثل من ظهور نکند، کاری به خیر و شر هیچکدام از طرفهای درگیر در منازعۀ سیاسی کشور نداشته باشم.
در این میان اما وداع با نویسندگی برایم مقدور و ممکن نیست. متأسفانه یا خوشبختانه نویسندگی برایم همچون آب برای ماهی شده است. این را آن چند سالی که از نوشتن محروم شده بودم، احساس کردم! در آن سالها گاهی ننوشتن چنان راه تنفسم را بند میآورد که احساس خناق میکردم!
بنابراین در بارۀ خیلی از مسائل همچنان خواهم نوشت. حتی در بارۀ سیاست و سیاست بینالملل هم قلم را به طور کامل زمین نخواهم گذاشت. اما در این زمینهها صرفاً به توصیفِ صِرف وقایع بسنده خواهم کرد و توصیهای به نیروهای طرفِ منازعه در ایران و بد و خوب رفتار آنها نخواهم داشت؛ گو اینکه نتیجۀ نوع بازی آنها و تأثیرش بر کشور از همین حالا برایم روشن است!
#احمد_زیدآبادی
#سیاست_ورزی
#نویسندگی
#صحنه_شناسی
#تغییر_رویه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/186191/
در این یادداشت جنبههایی از وجوه ناگفتۀ شخصیت مرحوم سید محمود دعایی از جمله مهابت و ناشادی او را توضیح دادهام.
@ahmadzeidabad
در این یادداشت جنبههایی از وجوه ناگفتۀ شخصیت مرحوم سید محمود دعایی از جمله مهابت و ناشادی او را توضیح دادهام.
@ahmadzeidabad
روزنامه اعتماد
ناشادي و مهابتي كه گفته نشد
احمد زيدآبادي
فضلالله همان شیخ فضلالله نیست!
در دوران دانشجوییام به منظور امرار معاش، مدتی را در مدارس نیاوران و دزاشیب، به صورت حقالتدریسی برای دورۀ راهنمایی قرآن تدریس میکردم.
روزی در حال روخوانی از قرآن به بخش آخر آیۀ 95 سورۀ نساء رسیدم که میگوید:
"وَفَضَّلَاللَّهُ المُجاهِدينَ عَلَى القاعِدينَ أَجرًا عَظيمًا"
در این میان، یکی از دانشآموزان از جایش بلند شد و پرسید: آقا اینکه اینجا نوشته فضلالله منظورش همان شیخ فضلالله نوری است که در کتاب تاریخمان عکسش را انداختهاند؟
در پاسخ به این دانشآموز لحظهای زبانم بند آمد! با خود فکر کردم چه پاسخی به او بدهم که توهینآمیز نباشد؟
در واقع هر نوع پاسخ منطقی و متین هم مایۀ توهین و تمسخر او میشد چون منطقیترین و متینترین پاسخ این بود که بگویم: اولاً قرآن مربوط به 1400 سال پیش است اما شیخ فضلالله نوری در قرن پیش میزیسته، حالا چطور ممکن است اسمش در قرآن آمده باشد؟ ثانیاً به فرض که شیخ فضلالله نوری در زمان حیات پیامبر میزیست چه دلیلی داشت که نامش در قرآن بیاید؟ در قرآن نامی از صحابۀ درجه اول پیامبر هم نیامده چه برسد به اینکه بخواهد نام شیخ فضلالله بیاید! ثالثاً معنی آیه در صفحۀ مقابل آن نوشته شده است چطور ممکن است این مضمون به شیخ فضلالله نوری ربط پیدا کند؟
قاعدتاً این پاسخها سببِ خندۀ بچههای کلاس میشد و دانشآموز پرسشگر را خجالت زده و سرشکسته میکرد. این در حالی بود که هر پاسخ و حرکت دیگری هم همین سرشکستگی را برایش به بار میآورد.
بدبختانه در فضای فکری و سیاسی کشور ما، افرادی از قبیل آن دانشآموز کم نیستند! این افراد فارغ از برخی اغراض و شیطنتهای سیاسی، ظاهراً با آنچه گفته و نوشته میشود، ارتباط منطقی نمیگیرند و اگر موضوعی هزار بار هم برای آنها شکافته و جزئیات و ظرایف و تمایزش با نظرات دیگر توضیح داده شود، کمترین تأثیری در ذهنیت آنها به جا نمیگذارد.
آن دانشآموز با یک بار توضیح متوجه آشفتگی ذهنی خود در بارۀ تاریخ و دین شد، اما در فضای سیاسی، شما اگر هر روز هم تکرار کنید که آن آیه مطلقاً پیوندی با شیخ فضلالله نوری ندارد، بلافاصله باز برخی میپرسند: این فضلالله که در این آیه آمده همان شیخ فضلالله نوری است که عکسش در کتاب تاریخ دوران مدرسه چاپ شده است؟!
#احمد_زیدآبادی
#شیخ_فضل_الله
#حق_التدریس
#فضای_سیاسی
#آشفتگی_ذهنی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
در دوران دانشجوییام به منظور امرار معاش، مدتی را در مدارس نیاوران و دزاشیب، به صورت حقالتدریسی برای دورۀ راهنمایی قرآن تدریس میکردم.
روزی در حال روخوانی از قرآن به بخش آخر آیۀ 95 سورۀ نساء رسیدم که میگوید:
"وَفَضَّلَاللَّهُ المُجاهِدينَ عَلَى القاعِدينَ أَجرًا عَظيمًا"
در این میان، یکی از دانشآموزان از جایش بلند شد و پرسید: آقا اینکه اینجا نوشته فضلالله منظورش همان شیخ فضلالله نوری است که در کتاب تاریخمان عکسش را انداختهاند؟
در پاسخ به این دانشآموز لحظهای زبانم بند آمد! با خود فکر کردم چه پاسخی به او بدهم که توهینآمیز نباشد؟
در واقع هر نوع پاسخ منطقی و متین هم مایۀ توهین و تمسخر او میشد چون منطقیترین و متینترین پاسخ این بود که بگویم: اولاً قرآن مربوط به 1400 سال پیش است اما شیخ فضلالله نوری در قرن پیش میزیسته، حالا چطور ممکن است اسمش در قرآن آمده باشد؟ ثانیاً به فرض که شیخ فضلالله نوری در زمان حیات پیامبر میزیست چه دلیلی داشت که نامش در قرآن بیاید؟ در قرآن نامی از صحابۀ درجه اول پیامبر هم نیامده چه برسد به اینکه بخواهد نام شیخ فضلالله بیاید! ثالثاً معنی آیه در صفحۀ مقابل آن نوشته شده است چطور ممکن است این مضمون به شیخ فضلالله نوری ربط پیدا کند؟
قاعدتاً این پاسخها سببِ خندۀ بچههای کلاس میشد و دانشآموز پرسشگر را خجالت زده و سرشکسته میکرد. این در حالی بود که هر پاسخ و حرکت دیگری هم همین سرشکستگی را برایش به بار میآورد.
بدبختانه در فضای فکری و سیاسی کشور ما، افرادی از قبیل آن دانشآموز کم نیستند! این افراد فارغ از برخی اغراض و شیطنتهای سیاسی، ظاهراً با آنچه گفته و نوشته میشود، ارتباط منطقی نمیگیرند و اگر موضوعی هزار بار هم برای آنها شکافته و جزئیات و ظرایف و تمایزش با نظرات دیگر توضیح داده شود، کمترین تأثیری در ذهنیت آنها به جا نمیگذارد.
آن دانشآموز با یک بار توضیح متوجه آشفتگی ذهنی خود در بارۀ تاریخ و دین شد، اما در فضای سیاسی، شما اگر هر روز هم تکرار کنید که آن آیه مطلقاً پیوندی با شیخ فضلالله نوری ندارد، بلافاصله باز برخی میپرسند: این فضلالله که در این آیه آمده همان شیخ فضلالله نوری است که عکسش در کتاب تاریخ دوران مدرسه چاپ شده است؟!
#احمد_زیدآبادی
#شیخ_فضل_الله
#حق_التدریس
#فضای_سیاسی
#آشفتگی_ذهنی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
انقلاب فرضی و نیروی فائقه!
پیش از آنکه از فضای سیاسی رو به دو قطبی شدن "اعلام قهر" کنم، نوشتهای در بارۀ "مکانیسم تحولِ شرایط هرج و مرج گونۀ پس از انقلابات به ظهور دولتی متمرکز و اقتدارگرا" را وعده داده بودم.
همانطور که قبلاً هم توضیح دادم منظور از آن اعلام قهر، نوعی تغییر مخاطب بود و از این پس تا اطلاع ثانوی تنها از مردم دردمند و خطاب به آنها خواهم نوشت.
طبعاً ایجاد خط تمایزی روشن بین گروههای مخاطب، کار آسانی نیست و به دلیل عادت گذشته، خلف وعدههایی محتمل است، اما تمام توانم را به کار میگیرم تا از چارچوبِ اعلام شدۀ جدیدم، تجاوز نکنم.
باری، انقلابات به مفهوم کلاسیک آنها با آنکه احزاب و گروههای متکثری درگیرِ عملیاتی کردنشان میشوند، اما نیروی توفندۀ پیش برندۀ آنها جنبشهای تودهای فراگیر است. در هنگامۀ فراگیر شدن حرکتهای تودهوار و غلبۀ آنها بر نیروی حاکم، معمولاً آن گروه یا حزبی شانس تبدیل شدن به قدرت فائقه را پیدا میکند که از شیفتگان چشم و گوش بستۀ بیشتری برخوردار باشد.
منظور از شیفتگان چشم و گوش بسته، افرادی است که فردیت رشد یافتهای ندارند و چشم و گوش خود را به یک سازمان یا رهبر سپردهاند تا به جای آنها بیاندیشد و تصمیم بگیرد. این افراد که معنی زندگی و قدرت خود را در هویتهای جمعی و سازمانی جستجو میکنند و در واقع میلِ به مستحیل و ذوب شدن در این هویتهای جمعی دارند، به افراط خود را مشتاقِ پیروی و اطاعت بی چون و چرا از رهبرانشان نشان میدهند و بیش از آن، تشنۀ قدرتنمایی در منازعۀ سیاسی با اغیارند. طبعاً هر چه فضای سیاسی تندتر و خشنتر شود، گویی این افراد انرژی و روحیۀ بیشتری پیدا میکنند تا جایی که به گونهای نامحسوس، رهبران خود را به سمتِ تندروی و آشتیناپذیری تشویق و سپس هدایت میکنند.
طبیعی است که در منازعات روزمرۀ یک وضعیتِ بیدولتی و کنترلناپذیر، این نیروها به دلیل انسجام سازمانی و بیباکی در استفاده از ابزارهای غیرمدنی دست بالا را پیدا میکنند.
در مقابل، گروههای اصطلاحاً روشنفکری و اهل میانهروی و اعتدال که به زعم خود قدرت سیاسی ناشی از انقلاب را در خدمت دمکراسی و مدنیت و عدالت میخواهند، در چنین وضعیتهایی کلاهشان پسِ معرکه است. آنها گرچه با انواع فداکاریهای خود، شرایط ذهنی انقلاب را فراهم میکنند، اما پس از پیروزی انقلاب عملاً در حاشیه قرار میگیرند و سپس به سرعت حذف میشوند. این گروهها بخصوص فاقدِ انبوهِ شیفتگانِ سرسپردهاند و هواداران آنها معمولاً دستۀ کوچکی از افراد تحصیل کرده و عموماً مدعیاند که گوش شنوایی از رهبران خود ندارند و برای تصمیمگیری در بارۀ کوچکترین مسائل، ساعت ها و روزها، جّر و بحث به راه میاندازند. در واقع تا این قبیل گروهها بخواهند به حرف و موضعی مشترکی در جمع محدود خود برسند و طی بیانیهای آن را با طمطراق اعلام کنند، گربه آمده و دنبه را ربوده است!
حال در یک شرایط کاملاً فرضی، تصور کنیم که در ایران دوباره انقلاب شده و هیچکدام از فجایعی که وقوع هر یک از آنها کاملاً متحمل است نیز به وقوع نپیوسته است. در آن شرایط کدامیک از نیروهای مدعی دست بالا را پیدا خواهند کرد؟
در ابتدا به نظر میرسد که سازمان مجاهدین خلق به دلیل تشکیلات آهنین و اطاعت بی چون چرای هوادارانش، دست بالا را پیدا میکند. سازمان مجاهدین اما به رغم اطاعتِ محضِ نیروهایش، فاقد هرگونه جاذبۀ تودهای و حرف مردمپسند در شرایط امروز ایران است و حتی در بین مردم عادی عمدتاً انزجار تولید میکند تا هر نوع دلبستگی. گرچه این سازمان در یک شرایط بیدولتی خواهد کوشید که قدرت را قبضه کند، اما به دلیل عدم اقبالِ عمومی بعید است به توفیقی دست یابد. از این رو به احتمال زیاد، آیندۀ این سازمان پس از یک انقلاب فرضی و خیالی، بهتر از گذشتهاش نخواهد بود و اگر هم دوباره امکان بقایی پیدا کند، برای انتقام از "کهکشانِ" قربانیان جدیدش به دست رژیم جدید، باید از تبعیدگاه تازه، به باقیماندۀ حامیانش تدارک انقلابی دیگر را وعده دهد!
گروههای رادیکال مارکسیستی و اتنیکی هم سرنوشت بهتری پیدا نخواهند کرد. آنها اساساً در شرایط پس از انقلاب عامل هرج و مرج به حساب میآیند و نقششان در تحرکات انقلابی ایران، دامن زدن به تشنجات و توهمات و نهایتاً قربانی شدن در پای آن است.
در آن معرکۀ فرضی، به نظر من نیرویی که استعداد بیشتری برای استفاده از فضای تودهوار دارد، همان نیروهای نزدیک به رضا پهلوی است که به فرض غلبه، به ناچار نوعی رژیم اقتداگرا و متمرکز از نوع رضاشاهی را اعاده خواهند کرد. (ادامه دارد)
#احمد_زیدآبادی
#حرکت_توده_وار
#گروه_روشنفکری
#سازمان_مجاهدین
#رضا_پهلوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
پیش از آنکه از فضای سیاسی رو به دو قطبی شدن "اعلام قهر" کنم، نوشتهای در بارۀ "مکانیسم تحولِ شرایط هرج و مرج گونۀ پس از انقلابات به ظهور دولتی متمرکز و اقتدارگرا" را وعده داده بودم.
همانطور که قبلاً هم توضیح دادم منظور از آن اعلام قهر، نوعی تغییر مخاطب بود و از این پس تا اطلاع ثانوی تنها از مردم دردمند و خطاب به آنها خواهم نوشت.
طبعاً ایجاد خط تمایزی روشن بین گروههای مخاطب، کار آسانی نیست و به دلیل عادت گذشته، خلف وعدههایی محتمل است، اما تمام توانم را به کار میگیرم تا از چارچوبِ اعلام شدۀ جدیدم، تجاوز نکنم.
باری، انقلابات به مفهوم کلاسیک آنها با آنکه احزاب و گروههای متکثری درگیرِ عملیاتی کردنشان میشوند، اما نیروی توفندۀ پیش برندۀ آنها جنبشهای تودهای فراگیر است. در هنگامۀ فراگیر شدن حرکتهای تودهوار و غلبۀ آنها بر نیروی حاکم، معمولاً آن گروه یا حزبی شانس تبدیل شدن به قدرت فائقه را پیدا میکند که از شیفتگان چشم و گوش بستۀ بیشتری برخوردار باشد.
منظور از شیفتگان چشم و گوش بسته، افرادی است که فردیت رشد یافتهای ندارند و چشم و گوش خود را به یک سازمان یا رهبر سپردهاند تا به جای آنها بیاندیشد و تصمیم بگیرد. این افراد که معنی زندگی و قدرت خود را در هویتهای جمعی و سازمانی جستجو میکنند و در واقع میلِ به مستحیل و ذوب شدن در این هویتهای جمعی دارند، به افراط خود را مشتاقِ پیروی و اطاعت بی چون و چرا از رهبرانشان نشان میدهند و بیش از آن، تشنۀ قدرتنمایی در منازعۀ سیاسی با اغیارند. طبعاً هر چه فضای سیاسی تندتر و خشنتر شود، گویی این افراد انرژی و روحیۀ بیشتری پیدا میکنند تا جایی که به گونهای نامحسوس، رهبران خود را به سمتِ تندروی و آشتیناپذیری تشویق و سپس هدایت میکنند.
طبیعی است که در منازعات روزمرۀ یک وضعیتِ بیدولتی و کنترلناپذیر، این نیروها به دلیل انسجام سازمانی و بیباکی در استفاده از ابزارهای غیرمدنی دست بالا را پیدا میکنند.
در مقابل، گروههای اصطلاحاً روشنفکری و اهل میانهروی و اعتدال که به زعم خود قدرت سیاسی ناشی از انقلاب را در خدمت دمکراسی و مدنیت و عدالت میخواهند، در چنین وضعیتهایی کلاهشان پسِ معرکه است. آنها گرچه با انواع فداکاریهای خود، شرایط ذهنی انقلاب را فراهم میکنند، اما پس از پیروزی انقلاب عملاً در حاشیه قرار میگیرند و سپس به سرعت حذف میشوند. این گروهها بخصوص فاقدِ انبوهِ شیفتگانِ سرسپردهاند و هواداران آنها معمولاً دستۀ کوچکی از افراد تحصیل کرده و عموماً مدعیاند که گوش شنوایی از رهبران خود ندارند و برای تصمیمگیری در بارۀ کوچکترین مسائل، ساعت ها و روزها، جّر و بحث به راه میاندازند. در واقع تا این قبیل گروهها بخواهند به حرف و موضعی مشترکی در جمع محدود خود برسند و طی بیانیهای آن را با طمطراق اعلام کنند، گربه آمده و دنبه را ربوده است!
حال در یک شرایط کاملاً فرضی، تصور کنیم که در ایران دوباره انقلاب شده و هیچکدام از فجایعی که وقوع هر یک از آنها کاملاً متحمل است نیز به وقوع نپیوسته است. در آن شرایط کدامیک از نیروهای مدعی دست بالا را پیدا خواهند کرد؟
در ابتدا به نظر میرسد که سازمان مجاهدین خلق به دلیل تشکیلات آهنین و اطاعت بی چون چرای هوادارانش، دست بالا را پیدا میکند. سازمان مجاهدین اما به رغم اطاعتِ محضِ نیروهایش، فاقد هرگونه جاذبۀ تودهای و حرف مردمپسند در شرایط امروز ایران است و حتی در بین مردم عادی عمدتاً انزجار تولید میکند تا هر نوع دلبستگی. گرچه این سازمان در یک شرایط بیدولتی خواهد کوشید که قدرت را قبضه کند، اما به دلیل عدم اقبالِ عمومی بعید است به توفیقی دست یابد. از این رو به احتمال زیاد، آیندۀ این سازمان پس از یک انقلاب فرضی و خیالی، بهتر از گذشتهاش نخواهد بود و اگر هم دوباره امکان بقایی پیدا کند، برای انتقام از "کهکشانِ" قربانیان جدیدش به دست رژیم جدید، باید از تبعیدگاه تازه، به باقیماندۀ حامیانش تدارک انقلابی دیگر را وعده دهد!
گروههای رادیکال مارکسیستی و اتنیکی هم سرنوشت بهتری پیدا نخواهند کرد. آنها اساساً در شرایط پس از انقلاب عامل هرج و مرج به حساب میآیند و نقششان در تحرکات انقلابی ایران، دامن زدن به تشنجات و توهمات و نهایتاً قربانی شدن در پای آن است.
در آن معرکۀ فرضی، به نظر من نیرویی که استعداد بیشتری برای استفاده از فضای تودهوار دارد، همان نیروهای نزدیک به رضا پهلوی است که به فرض غلبه، به ناچار نوعی رژیم اقتداگرا و متمرکز از نوع رضاشاهی را اعاده خواهند کرد. (ادامه دارد)
#احمد_زیدآبادی
#حرکت_توده_وار
#گروه_روشنفکری
#سازمان_مجاهدین
#رضا_پهلوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
صدایی از اعماقِ حاشیه
- اَلِو، اَلِو،اَلِو! منِ اِشناختی؟
+ بله شناختم، مِشتیصغری؟
- مَ کَلصغری شدم، تو هنو میگی مِشتی؟
+ به به، قبول باشه، معلوم میشه وضعتون خوب شده که رفتی کربلا!
- نه یِه حالا که نرفتم. او موقِی که اِمریکایا رفته بودن عراق مَ رفتم کربلا. تازه راه کربلا وا شده بود. الان که نمیتونیم تا همی امامزاده احمد بریم!
+ چرا؟
- یه، دنیا ور سرمون شِو گرفته به خدا! نمیفهمیم چه کار کنیم! گرونی از یه طرف. پیداکنندگی نیس. از چلۀ بزرگی تا حالا یه چَکلۀ بارونی نیومده. هر روز دولَخت و گرتِ خاک. چشمِ چار برامون نمونده. ئی دوتا بُتۀ پِسّه رَم که سُوم زده! سه ساله پشت سرهم سُوم زده!
+ مگه شما پسته هم دارین؟
- نه، پسّهمون کجا بود عامو! ما میرفتیم تو پسّهچینی تو باغا مردم کار میکردیم، همونم دیگه نیس!
+ پس زندگیتون چطو رمیگذره؟
- یه عامو! زندگی کجا بود؟ ما اصلاً پیداکنندگی نداریم که. دنیا ور سرمون شِو گرفته. نمیدونیم چه خاکی ورسر بریزیم. یه دیرو رفتم دم دکّون مصمعلی، یه بطر روغن از او کُشکُووا میداد هشتاد هزارتومن! باورت میشه؟ یعنی میخواه قیامت بشه؟ یه، به اون قرآنی که در سینۀ محمده، نمیتونیم هِچّی بخوریم!
+ فکر کنم باید مثلِ قدیما آبگرمو و آبآردو و قاتوق بابونه و قاتوق شیرینو و کشکِ کاف بدیم به بچههامون!
- قربونِ کشک! کشک کجا بود؟ کیلوی خدا تومنه. همو اُوگرمو و اُوآرتو و قتق بابونه هم به خدا خیلی خرج ور میداره. من و کلاسمال که حاضریم بخوریم، این بچّا غافلو خورده نمیخورن، اَ کُتشون ته نمیره. یه اینا اَ مَ برنج میخوان. برنج اَ کجا بیارم؟ ئی برنجووا هندی شدن کیلوی شص هزار تومن! باورت میشه؟ معلوم نیس برنجن؟ برنج نیسَن؟ یه، پنج ساعت تو اِو جوش قل قل میجوشن، تِت نمیگن بیپیرا! میگن از نفت دِرِسِشون میکنن، راس میگن؟
+ ولله نمیدونم
- یه حالا مَ تلیفون زدم ازت بپرسم ته راه میبری اینا کِی میخوان صال کنن؟
+ نه، نمیدونم.
- اَی ته راه نمیبری نِفَع کی راه میبره؟ ئی تیر تو چش خوردا، چرا ایقد ضدکاری میکنن؟ راعلی به کمرشون بزنه! نمیگن ما فقیرمردم چه خاکی ور سر کنیم؟ حالا گرونی تو سرشون بخوره. پیداکنندگی هم نیس. ئی کلاسمال خودت میدونی آدم تلخیه. هرکار برسه میکنه. ولی کار نیس. باشه هم درآمد نداره، پیداکنندگی نداریم. یه اصلاً انگار همه دیونه شدن. دِز شدن. تا حالا این سیما برقِ ما رِ سه دعفه کندن بردن! همش دعوا، همش مُرافع، همش اعصاب خردی! دیروز بچّا زینتو با بچّا کلمعصومه زدن همدیگه رِ تکه پاره کردن! به خدا شُو گرفته ور سرِ مردم. راس میگن داره قیامت میشه؟......
#احمد_زیدآبادی
#مردم_فقیر
#گرانی
#بحران_اقتصادی
#فرهنگ_عامه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
- اَلِو، اَلِو،اَلِو! منِ اِشناختی؟
+ بله شناختم، مِشتیصغری؟
- مَ کَلصغری شدم، تو هنو میگی مِشتی؟
+ به به، قبول باشه، معلوم میشه وضعتون خوب شده که رفتی کربلا!
- نه یِه حالا که نرفتم. او موقِی که اِمریکایا رفته بودن عراق مَ رفتم کربلا. تازه راه کربلا وا شده بود. الان که نمیتونیم تا همی امامزاده احمد بریم!
+ چرا؟
- یه، دنیا ور سرمون شِو گرفته به خدا! نمیفهمیم چه کار کنیم! گرونی از یه طرف. پیداکنندگی نیس. از چلۀ بزرگی تا حالا یه چَکلۀ بارونی نیومده. هر روز دولَخت و گرتِ خاک. چشمِ چار برامون نمونده. ئی دوتا بُتۀ پِسّه رَم که سُوم زده! سه ساله پشت سرهم سُوم زده!
+ مگه شما پسته هم دارین؟
- نه، پسّهمون کجا بود عامو! ما میرفتیم تو پسّهچینی تو باغا مردم کار میکردیم، همونم دیگه نیس!
+ پس زندگیتون چطو رمیگذره؟
- یه عامو! زندگی کجا بود؟ ما اصلاً پیداکنندگی نداریم که. دنیا ور سرمون شِو گرفته. نمیدونیم چه خاکی ورسر بریزیم. یه دیرو رفتم دم دکّون مصمعلی، یه بطر روغن از او کُشکُووا میداد هشتاد هزارتومن! باورت میشه؟ یعنی میخواه قیامت بشه؟ یه، به اون قرآنی که در سینۀ محمده، نمیتونیم هِچّی بخوریم!
+ فکر کنم باید مثلِ قدیما آبگرمو و آبآردو و قاتوق بابونه و قاتوق شیرینو و کشکِ کاف بدیم به بچههامون!
- قربونِ کشک! کشک کجا بود؟ کیلوی خدا تومنه. همو اُوگرمو و اُوآرتو و قتق بابونه هم به خدا خیلی خرج ور میداره. من و کلاسمال که حاضریم بخوریم، این بچّا غافلو خورده نمیخورن، اَ کُتشون ته نمیره. یه اینا اَ مَ برنج میخوان. برنج اَ کجا بیارم؟ ئی برنجووا هندی شدن کیلوی شص هزار تومن! باورت میشه؟ معلوم نیس برنجن؟ برنج نیسَن؟ یه، پنج ساعت تو اِو جوش قل قل میجوشن، تِت نمیگن بیپیرا! میگن از نفت دِرِسِشون میکنن، راس میگن؟
+ ولله نمیدونم
- یه حالا مَ تلیفون زدم ازت بپرسم ته راه میبری اینا کِی میخوان صال کنن؟
+ نه، نمیدونم.
- اَی ته راه نمیبری نِفَع کی راه میبره؟ ئی تیر تو چش خوردا، چرا ایقد ضدکاری میکنن؟ راعلی به کمرشون بزنه! نمیگن ما فقیرمردم چه خاکی ور سر کنیم؟ حالا گرونی تو سرشون بخوره. پیداکنندگی هم نیس. ئی کلاسمال خودت میدونی آدم تلخیه. هرکار برسه میکنه. ولی کار نیس. باشه هم درآمد نداره، پیداکنندگی نداریم. یه اصلاً انگار همه دیونه شدن. دِز شدن. تا حالا این سیما برقِ ما رِ سه دعفه کندن بردن! همش دعوا، همش مُرافع، همش اعصاب خردی! دیروز بچّا زینتو با بچّا کلمعصومه زدن همدیگه رِ تکه پاره کردن! به خدا شُو گرفته ور سرِ مردم. راس میگن داره قیامت میشه؟......
#احمد_زیدآبادی
#مردم_فقیر
#گرانی
#بحران_اقتصادی
#فرهنگ_عامه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
لطفاً برداشتِ سوء نکنید!
سوءبرداشت از سخنان افراد، همزادِ حیات بشر است و تا ابد هم ادامه خواهد داشت. با این حال، گمان نمیکنم در هیچ دورهای از تاریخ ایران، سوءبرداشت از سخنان اشخاص به اندازۀ این روزگار عمق و دامنه یافته باشد.
متأسفانه برخی از دوستان از یادداشت اخیرم با عنوانِ "مرا به خیر و شما را به سلامت" چنین برداشت کردهاند که من از عدم حضور در انتخابات ریاست جمهوری پشیمان شدهام و وضعیت "حاکمیت دوگانه" به شیوۀ گذشته را مفیدتر و کارآمدتر از وضعیت یکدستی فعلی میدانم.
مطلقاً این طور نیست! من همچنان معتقدم که حاکمیت دوگانه در ایران به بنبست کامل رسیده بود و تداوم آن امکان نداشت و حتی میتوانست به فاجعهای تمام عیار منجر شود. همچنان معتقدم که گلوگاههای قدرت چه قبل از سال 1400 چه بعد از آن در دست اصولگرایان بوده و هست و نوع کنشِ آنها سمت و سوی تحولات آتی کشور را تعیین خواهد کرد.
در اول دی ماه سالِ 1398 در مصاحبهام با سایت زیتون این پرسش مطرح شد:
"جناب زید آبادی، جان کلام شما در مناظره با آقای تاجزاده این بود که دموکراسیخواهان جامعه ایران نباید برای ورود به ساخت قدرت تلاش کنند؛ چرا که حضور مخالفان دموکراسی در ساخت قدرت، به تدریج موجب تعدیل و اصلاح آنها میشود. اگر این حدس شما درست از آب درنیاید، آیا می پذیرید توصیه شما به ضرر کشور بوده است؟"
پاسخ من هم به پرسش فوق این بود:
"جان کلام من در مناظره با آقای تاجزاده این بود که مشارکت اصلاحطلبان در قدرت وضع را پیچیده و عقیم کرده و به بنبست رسانده است. پس ادامۀ این وضع از هر جهت زیانبار است. بنابراین احتمال اینکه اصولگرایان در صورت یکدست شدن قدرت تحت فشار معضلات فزایندۀ داخلی و خارجی سمت و سوی سیاست داخلی و خارجی خود را تغییر دهند، بسیار بیش از وضعیت کنونی است. در واقع از میان دو احتمال، عقل سلیم اقتضاء میکند که به احتمال بالاتر رجوع کنیم گر چه در دنیای انسانی هیچ امری تضمین شده نیست."
الان پس از گذشت حدود دو سال و نیم از این اظهارنظر دقیقاً بر همان دیدگاهم. تنها اتفاقی که به نظرم افتاده، این است که اصولگرایان حاکم در تطبیق خود با نیازهای حیاتی و فوری کشور به یک قدمیِ از دست دادن کامل فرصت رسیدهاند و اگر اهمیت این یک قدم را هم درک نکنند، کشور با شرایط فاجعهباری روبرو خواهد شد که آنها به طور تمام و کمال مسئول آن خواهند بود. معنای این سخن مطلقاً این نیست که اگر اصلاحطلبان یا اعتدالگرایان اکنون ساختمان پاستور را در اختیار داشتند، قادر به جلوگیری از بروز فاجعه یا حتی تعدیل وضعیت بودند. این موضوع هم بدان معنا نیست که اصلاحطلبان از صلاحیت و شایستگی کمتری نسبت به رقبای اصولگرای خود برخوردارند. در واقع، بسیاری از چهرههای اصلاحطلب و اعتدالی به طور قطع از اغلبِ همتایان اصولگرای خود با مشکلات آشناتر و به مباحث کارشناسی مسلط ترند. مشکل اصلی در ایران اما صلاحیت و عدم صلاحیت شخصی افراد نیست، مسئله نوع ساختار سیاسی و چگونگی تقسیم قدرت بین نهادهای حاکم است که حاکمیت دوگانه را در روند نهایی آن به بنبست و ناکارآمدی و انباشت بحرانها کشاند. نادیده گرفتن این واقعیت به نظرم نوعی شیره مالیدن به سر خود و مردم است!
#احمد_زیدآبادی
#حاکمیت_دوگانه
#یکدستی_قدرت
#سایت_زیتون
#مصطفی_تاجزاده
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
سوءبرداشت از سخنان افراد، همزادِ حیات بشر است و تا ابد هم ادامه خواهد داشت. با این حال، گمان نمیکنم در هیچ دورهای از تاریخ ایران، سوءبرداشت از سخنان اشخاص به اندازۀ این روزگار عمق و دامنه یافته باشد.
متأسفانه برخی از دوستان از یادداشت اخیرم با عنوانِ "مرا به خیر و شما را به سلامت" چنین برداشت کردهاند که من از عدم حضور در انتخابات ریاست جمهوری پشیمان شدهام و وضعیت "حاکمیت دوگانه" به شیوۀ گذشته را مفیدتر و کارآمدتر از وضعیت یکدستی فعلی میدانم.
مطلقاً این طور نیست! من همچنان معتقدم که حاکمیت دوگانه در ایران به بنبست کامل رسیده بود و تداوم آن امکان نداشت و حتی میتوانست به فاجعهای تمام عیار منجر شود. همچنان معتقدم که گلوگاههای قدرت چه قبل از سال 1400 چه بعد از آن در دست اصولگرایان بوده و هست و نوع کنشِ آنها سمت و سوی تحولات آتی کشور را تعیین خواهد کرد.
در اول دی ماه سالِ 1398 در مصاحبهام با سایت زیتون این پرسش مطرح شد:
"جناب زید آبادی، جان کلام شما در مناظره با آقای تاجزاده این بود که دموکراسیخواهان جامعه ایران نباید برای ورود به ساخت قدرت تلاش کنند؛ چرا که حضور مخالفان دموکراسی در ساخت قدرت، به تدریج موجب تعدیل و اصلاح آنها میشود. اگر این حدس شما درست از آب درنیاید، آیا می پذیرید توصیه شما به ضرر کشور بوده است؟"
پاسخ من هم به پرسش فوق این بود:
"جان کلام من در مناظره با آقای تاجزاده این بود که مشارکت اصلاحطلبان در قدرت وضع را پیچیده و عقیم کرده و به بنبست رسانده است. پس ادامۀ این وضع از هر جهت زیانبار است. بنابراین احتمال اینکه اصولگرایان در صورت یکدست شدن قدرت تحت فشار معضلات فزایندۀ داخلی و خارجی سمت و سوی سیاست داخلی و خارجی خود را تغییر دهند، بسیار بیش از وضعیت کنونی است. در واقع از میان دو احتمال، عقل سلیم اقتضاء میکند که به احتمال بالاتر رجوع کنیم گر چه در دنیای انسانی هیچ امری تضمین شده نیست."
الان پس از گذشت حدود دو سال و نیم از این اظهارنظر دقیقاً بر همان دیدگاهم. تنها اتفاقی که به نظرم افتاده، این است که اصولگرایان حاکم در تطبیق خود با نیازهای حیاتی و فوری کشور به یک قدمیِ از دست دادن کامل فرصت رسیدهاند و اگر اهمیت این یک قدم را هم درک نکنند، کشور با شرایط فاجعهباری روبرو خواهد شد که آنها به طور تمام و کمال مسئول آن خواهند بود. معنای این سخن مطلقاً این نیست که اگر اصلاحطلبان یا اعتدالگرایان اکنون ساختمان پاستور را در اختیار داشتند، قادر به جلوگیری از بروز فاجعه یا حتی تعدیل وضعیت بودند. این موضوع هم بدان معنا نیست که اصلاحطلبان از صلاحیت و شایستگی کمتری نسبت به رقبای اصولگرای خود برخوردارند. در واقع، بسیاری از چهرههای اصلاحطلب و اعتدالی به طور قطع از اغلبِ همتایان اصولگرای خود با مشکلات آشناتر و به مباحث کارشناسی مسلط ترند. مشکل اصلی در ایران اما صلاحیت و عدم صلاحیت شخصی افراد نیست، مسئله نوع ساختار سیاسی و چگونگی تقسیم قدرت بین نهادهای حاکم است که حاکمیت دوگانه را در روند نهایی آن به بنبست و ناکارآمدی و انباشت بحرانها کشاند. نادیده گرفتن این واقعیت به نظرم نوعی شیره مالیدن به سر خود و مردم است!
#احمد_زیدآبادی
#حاکمیت_دوگانه
#یکدستی_قدرت
#سایت_زیتون
#مصطفی_تاجزاده
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
تقوا و تخصص!
بیلبوردی در سطح شهر تهران نصب شده است که به نقل از مرحوم دکتر مصطفی چمران اعلام میدارد:
"آنکه تخصص ندارد و کاری را میپذیرد، بیتقواست."
انتخاب چنین مضمونی برای اعلام در سطح شهر با توجه به اینکه جمعِ بسیاری از مسئولان و مدیران کشور، از سوی جوامع کارشناسی، متهم به نداشتن تخصص و یا تخصص لازم و کافی در حوزۀ شغل و مدیریت خود هستند، به چه منظوری صورت گرفته است؟
آیا منظور این است که آنها برای اثبات تقوای خود قصد کنارهگیری از شغلشان را دارند؟ اگر منظوری جز این در میان باشد، اعلام چنین مضمونی در سطح شهر تهران مانند این است که در خیابانهای پکن بیلبوردی نصب کنند و روی آن بنویسند: نظام سیاسی تک حزبی نشانۀ جور و ستم به مردم است! یا در خیابانهای مسکو روی بیلبوردها نوشته شود: جنگ علیه کشور همسایه عاقبتش ننگ و سرافکندگی است! یا در خیابانهای اسرائیل بیلبوردهایی از طرف نهادهای دولتی اعلام دارد: اشغال کرانۀ باختری و تداوم شهرکسازی جنایت علیه بشریت است!
#احمد_زیدآبادی
#تخصص
#مصطفی_چمران
#جامعه_کارشناسی
#تقوا
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
بیلبوردی در سطح شهر تهران نصب شده است که به نقل از مرحوم دکتر مصطفی چمران اعلام میدارد:
"آنکه تخصص ندارد و کاری را میپذیرد، بیتقواست."
انتخاب چنین مضمونی برای اعلام در سطح شهر با توجه به اینکه جمعِ بسیاری از مسئولان و مدیران کشور، از سوی جوامع کارشناسی، متهم به نداشتن تخصص و یا تخصص لازم و کافی در حوزۀ شغل و مدیریت خود هستند، به چه منظوری صورت گرفته است؟
آیا منظور این است که آنها برای اثبات تقوای خود قصد کنارهگیری از شغلشان را دارند؟ اگر منظوری جز این در میان باشد، اعلام چنین مضمونی در سطح شهر تهران مانند این است که در خیابانهای پکن بیلبوردی نصب کنند و روی آن بنویسند: نظام سیاسی تک حزبی نشانۀ جور و ستم به مردم است! یا در خیابانهای مسکو روی بیلبوردها نوشته شود: جنگ علیه کشور همسایه عاقبتش ننگ و سرافکندگی است! یا در خیابانهای اسرائیل بیلبوردهایی از طرف نهادهای دولتی اعلام دارد: اشغال کرانۀ باختری و تداوم شهرکسازی جنایت علیه بشریت است!
#احمد_زیدآبادی
#تخصص
#مصطفی_چمران
#جامعه_کارشناسی
#تقوا
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii