This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این گوسفند نگونبخت 5سال پیش گم شده و بدین شکل و با 35 کیلو پشم یافت شده است.
همینجوری ذهنی با فرض 35 کیلو پشم خالص، یعنی میشه ازش حدودا 45 پولیور یا 3000 جفت جوراب یا 20 تا کت تک بهاره فاستونی(55/45) تهیه کرد.
همینجوری ذهنی با فرض 35 کیلو پشم خالص، یعنی میشه ازش حدودا 45 پولیور یا 3000 جفت جوراب یا 20 تا کت تک بهاره فاستونی(55/45) تهیه کرد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چقدر اين متن دلنشينه... 👌
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﯾﻪ نفر ﻣﯿﺮنجی...
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪیش...
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ میمونه...
ﮐﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺖ...
ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺯﺧمه...
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﺜﻞ
ﻗﺒﻞ ﺑﺸﻪ..!
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﯽ و
ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ...
ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺳﺖ!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯿﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ..!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰ سنگين مثل...
#ﺣــــﺮﻣـــــﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﯾﻪ نفر ﻣﯿﺮنجی...
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪیش...
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻪ ﺩﻟﺖ میمونه...
ﮐﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺖ...
ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺯﺧمه...
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻣﺜﻞ
ﻗﺒﻞ ﺑﺸﻪ..!
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﮐﻨﯽ و
ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺑﮕﯽ ﻧـــﻪ...
ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺳﺖ!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﯾﻦ ﻭﺳﻂ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ
ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯿﺶ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ..!
ﯾﻪ ﭼﯿﺰ سنگين مثل...
#ﺣــــﺮﻣـــــﺖ
۱۱ دلیل برای آنکه غذای فرآوری شده مصرف نکنیم
▫️بنابر اعلام دفتر آموزش و ارتقای سلامت وزارت بهداشت، اجتناب از مصرف غذاهای فرآوری شده، حداقل ۱۱ مزیت دارد که شامل موارد زیر است:
▫️ابتلای کمتر به سرماخوردگی
▫️کاهش وزن
▫️پوست روشن
▫️چشم سالم
▫️ناخن قویتر
▫️افزایش انرژی
▫️موی درخشانتر
▫️خلق و خوی بهتر
▫️افزایش فعالیت بدنی
▫️خواب بهتر
▫️بهبود عضلانی
▫️بنابر اعلام دفتر آموزش و ارتقای سلامت وزارت بهداشت، اجتناب از مصرف غذاهای فرآوری شده، حداقل ۱۱ مزیت دارد که شامل موارد زیر است:
▫️ابتلای کمتر به سرماخوردگی
▫️کاهش وزن
▫️پوست روشن
▫️چشم سالم
▫️ناخن قویتر
▫️افزایش انرژی
▫️موی درخشانتر
▫️خلق و خوی بهتر
▫️افزایش فعالیت بدنی
▫️خواب بهتر
▫️بهبود عضلانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥امام صادق (ع) فرمودند رد مال حرام در نزد خدا برابری میکند با ۷۰ حج مقبول شده
🎙استاد دانشمند
🎙استاد دانشمند
بسمه تعالی
به اطلاع برادران وخواهران وهمرزمان شهید بسیجیان میرساند بمناسبت سومین سالگرد سید الشهدای جبهه مقاومت سرداردلها حاج قاسم سلیمانی وهمرزمان شهیدش مراسم بزرگداشتی دوشنبه مورخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۲بعدازنمازمغرب وعشا همراه بامداحی برادر حاج محمدرضا متولی طاهر وسخنرانی حجت الاسلام تابشی امام جماعت محترم درمسجدجامع الغدیرآغوزبن بصرف شام برگزارمیگردد ازهمه عزیزان دراین مراسم دعوت بعمل میآید
فرهنگی قرارگاه محله مهدوی روستای آغوزبن
به اطلاع برادران وخواهران وهمرزمان شهید بسیجیان میرساند بمناسبت سومین سالگرد سید الشهدای جبهه مقاومت سرداردلها حاج قاسم سلیمانی وهمرزمان شهیدش مراسم بزرگداشتی دوشنبه مورخ ۱۴۰۱/۱۰/۱۲بعدازنمازمغرب وعشا همراه بامداحی برادر حاج محمدرضا متولی طاهر وسخنرانی حجت الاسلام تابشی امام جماعت محترم درمسجدجامع الغدیرآغوزبن بصرف شام برگزارمیگردد ازهمه عزیزان دراین مراسم دعوت بعمل میآید
فرهنگی قرارگاه محله مهدوی روستای آغوزبن
به نام حق
سلام
من فاطمه غفوری فرد فرزند مهدی ، در پیشگاه خداوند متعال و شما مردم فهمیم روستای آغوزبن به قرآن مجید «قسم»میخورم که قصد و هدفم جز بهبود اوضاع محل و ایجاد همبستگی بین اهالی روستا نبوده و نیست.
به عظمت خداوند «قسم» میخورم که هرگز به مردم خیانت نکردم و هرگز زیر مصوبه و یا خواسته ایی که بخواهد حق مردم را ضایع کند امضا نزدم و تایید نکردم.
به مقدساتم «قسم»میخورم که آمده بودم با صداقت برای این مردم باشرف، کار کنم . چرا که خداوند میفرماید : « عبادت، جز خدمت به خلق نیست»
به آیات خداوند «قسم» میخورم که قصد توهین به کسی را نداشته ام و هرگز این کار را نکرده ام ، زیرا خداوند میفرماید :«حرمت آبروی مومن ، همانند حرمت خون اوست»
به پیروی از مولایم علی (ع) که فرمودند : «ای مردم! با این لباسی که بر دوش دارم و این مرکبی که بر او سوار هستم، داخل شهر شما شدم. پس اگر من از شهرتان خارج شدم و به غیر از چیزهایی که با آن وارد شدم، چیز دیگری داشتم، پس بدانید من ازخیانتکاران هستم». من نیز «قسم» میخورم چیزی از حق مردم برای خودم مهیا نکردم و سعی کردم از هزینه های دهیاری تا جایی که توانم بود کم کنم.
خداوند شاهد است در تمامی لحظاتی که برای آبادانی روستایمان تلاش کردم چیزی جز افتخار و ذوق و امید در دلم نبود و همین ذوق، خستگی جسم را از من دور میکرد که چندبرابر تلاش کنم به امید رضایت خدا و شادی شما مردم عزیزم.
تنها خداوند از اندازه علاقه من به روستایمان و مردمانش آگاه است. همواره برای من دیدن شما مردم، سلام کردن به شما و صحبت با شما انرژی مضاعفی بوده است.
خداوند شاهد است که در همه حال دغدغه پیشرفت روستایمان و آینده ی مردمان شریفش در دل و در ذهن من و چشم انداز پیش رویم بوده است.
آمده بودم تا شاید بتوانم کمک حال این مردم شریف باشم ولی گویا خواست و اراده خداوند بر این رقم خورده است که شخص دیگری این مسئولیت را به دوش بکشد، زیرا این مسئولیت از توان من که صداقت را معیار خود قرار داده بودم خارج است ، و به این نتیجه رسیدهام که در کوتاه مدت :« صداقت ، هرگز حریف سیاست نخواهد شد»
چند صباحی در حضورتان آموختم و بابت این موضوع از همه شما کمال سپاس و قدردانی را دارم ، از همه عزیزانی که در این راه چه قدمی و چه قلمی به من کمک کرده اند متشکرم و چون جبران اینهمه زحمات شما از منه کوچکترین ، ممکن نیست ، از خدا میخواهم شما و خوانواده تان را زیر سایه الطاف خود مورد لطف و عنایت قرار دهد.
اگر لایق باشم همه شما را دعا میکنم و اگر لایقم میدانید این خواهر کوچک خود را دعا کنید تا از خسران این دنیا و آن دنیا به دور باشم.
دست تک تک اهالی محل از کوچک و بزرگ از زن و مرد را به حکم ادب میبوسم و از خدا میخواهم دستانتان را رها نکند و تنهایتان را نگذارد.
شیرینترین لحظات زندگیم را در کنارتان گذراندم و هرگز شما و این روزهای خوشی را که شما برایم مهیا کردهاید را فراموش نمیکنم و این خاطرات خوش تنها اندوخته ایست که با خود میبرم.
اگر نتوانستم آن مسئولیتی که بر دوش من نهادهاید را به نحو احسن به مقصد برسانم ، از شما طلب عفو و بخشش میکنم . به شرافته خداوند «قسم»که توانم همینقدر بوده است و من کوتاهی نکردهام.
از حاج قربان عزیز متشکرم که در این مدت با تلاش فراوان برای عمران و آبادی محل زحمت کشیده است.
از برادر، آقای روح الله خانپور همکار محترم صمیمانه تشکر و در ادامه راه برایشان آرزوی موفقیت دارم.
از عموی عزیز هاشم محمدجانی که انصافا همه وقت و انرژی خود را برای مردم عزیزم بدون هیچ چشمداشتی صرف نموده کمال سپاس و قدردانی را دارم و از خداوند مهربان خواهانم به او سلامتی بدهد تا بتواند به مردم خدمت کند.
و از همه شما مردم شریف ممنونم که مرا در این مدت تحمل کرده اید ، بابت همه نقصانم از شما عذرخواهی و بابت همه خوبیهایتان از شما ممنونم .
و اما تنها خواهش من از شما عزیزان اینست که اگر در آن دنیا در پیشگاه خدای متعال درباره من از شما پرسیده اند ، شهادت بدهید که به شما دروغ نگفته ام و در حقتان خیانت نکرده ام
و کلام آخر « به خداوند قسم که من هرگز حرمت نان و نمکی را نشکانده ام»
روزگارتان خوش ایامتان بکام و سایه خداوند همیشه بر سرتان. آمین
دعایم کنید
خواهر کوچکتان فاطمه زهرا
سلام
من فاطمه غفوری فرد فرزند مهدی ، در پیشگاه خداوند متعال و شما مردم فهمیم روستای آغوزبن به قرآن مجید «قسم»میخورم که قصد و هدفم جز بهبود اوضاع محل و ایجاد همبستگی بین اهالی روستا نبوده و نیست.
به عظمت خداوند «قسم» میخورم که هرگز به مردم خیانت نکردم و هرگز زیر مصوبه و یا خواسته ایی که بخواهد حق مردم را ضایع کند امضا نزدم و تایید نکردم.
به مقدساتم «قسم»میخورم که آمده بودم با صداقت برای این مردم باشرف، کار کنم . چرا که خداوند میفرماید : « عبادت، جز خدمت به خلق نیست»
به آیات خداوند «قسم» میخورم که قصد توهین به کسی را نداشته ام و هرگز این کار را نکرده ام ، زیرا خداوند میفرماید :«حرمت آبروی مومن ، همانند حرمت خون اوست»
به پیروی از مولایم علی (ع) که فرمودند : «ای مردم! با این لباسی که بر دوش دارم و این مرکبی که بر او سوار هستم، داخل شهر شما شدم. پس اگر من از شهرتان خارج شدم و به غیر از چیزهایی که با آن وارد شدم، چیز دیگری داشتم، پس بدانید من ازخیانتکاران هستم». من نیز «قسم» میخورم چیزی از حق مردم برای خودم مهیا نکردم و سعی کردم از هزینه های دهیاری تا جایی که توانم بود کم کنم.
خداوند شاهد است در تمامی لحظاتی که برای آبادانی روستایمان تلاش کردم چیزی جز افتخار و ذوق و امید در دلم نبود و همین ذوق، خستگی جسم را از من دور میکرد که چندبرابر تلاش کنم به امید رضایت خدا و شادی شما مردم عزیزم.
تنها خداوند از اندازه علاقه من به روستایمان و مردمانش آگاه است. همواره برای من دیدن شما مردم، سلام کردن به شما و صحبت با شما انرژی مضاعفی بوده است.
خداوند شاهد است که در همه حال دغدغه پیشرفت روستایمان و آینده ی مردمان شریفش در دل و در ذهن من و چشم انداز پیش رویم بوده است.
آمده بودم تا شاید بتوانم کمک حال این مردم شریف باشم ولی گویا خواست و اراده خداوند بر این رقم خورده است که شخص دیگری این مسئولیت را به دوش بکشد، زیرا این مسئولیت از توان من که صداقت را معیار خود قرار داده بودم خارج است ، و به این نتیجه رسیدهام که در کوتاه مدت :« صداقت ، هرگز حریف سیاست نخواهد شد»
چند صباحی در حضورتان آموختم و بابت این موضوع از همه شما کمال سپاس و قدردانی را دارم ، از همه عزیزانی که در این راه چه قدمی و چه قلمی به من کمک کرده اند متشکرم و چون جبران اینهمه زحمات شما از منه کوچکترین ، ممکن نیست ، از خدا میخواهم شما و خوانواده تان را زیر سایه الطاف خود مورد لطف و عنایت قرار دهد.
اگر لایق باشم همه شما را دعا میکنم و اگر لایقم میدانید این خواهر کوچک خود را دعا کنید تا از خسران این دنیا و آن دنیا به دور باشم.
دست تک تک اهالی محل از کوچک و بزرگ از زن و مرد را به حکم ادب میبوسم و از خدا میخواهم دستانتان را رها نکند و تنهایتان را نگذارد.
شیرینترین لحظات زندگیم را در کنارتان گذراندم و هرگز شما و این روزهای خوشی را که شما برایم مهیا کردهاید را فراموش نمیکنم و این خاطرات خوش تنها اندوخته ایست که با خود میبرم.
اگر نتوانستم آن مسئولیتی که بر دوش من نهادهاید را به نحو احسن به مقصد برسانم ، از شما طلب عفو و بخشش میکنم . به شرافته خداوند «قسم»که توانم همینقدر بوده است و من کوتاهی نکردهام.
از حاج قربان عزیز متشکرم که در این مدت با تلاش فراوان برای عمران و آبادی محل زحمت کشیده است.
از برادر، آقای روح الله خانپور همکار محترم صمیمانه تشکر و در ادامه راه برایشان آرزوی موفقیت دارم.
از عموی عزیز هاشم محمدجانی که انصافا همه وقت و انرژی خود را برای مردم عزیزم بدون هیچ چشمداشتی صرف نموده کمال سپاس و قدردانی را دارم و از خداوند مهربان خواهانم به او سلامتی بدهد تا بتواند به مردم خدمت کند.
و از همه شما مردم شریف ممنونم که مرا در این مدت تحمل کرده اید ، بابت همه نقصانم از شما عذرخواهی و بابت همه خوبیهایتان از شما ممنونم .
و اما تنها خواهش من از شما عزیزان اینست که اگر در آن دنیا در پیشگاه خدای متعال درباره من از شما پرسیده اند ، شهادت بدهید که به شما دروغ نگفته ام و در حقتان خیانت نکرده ام
و کلام آخر « به خداوند قسم که من هرگز حرمت نان و نمکی را نشکانده ام»
روزگارتان خوش ایامتان بکام و سایه خداوند همیشه بر سرتان. آمین
دعایم کنید
خواهر کوچکتان فاطمه زهرا
باسلام وعرض ادب و احترام نیروهای پاک دست و وجدان گرا و ارزشی و نیک کردار نباید کنارگذاشته شوند . . باید حمایت بشوند . .وهم اینکه انسانهای بزرگ از جاهای کوچک برخاسته اند . . .درود برشما شیرزن ولایت مون🙏🏼👍🏻👍🏻🙏🏼
#داستان_شب
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و به سرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.”
شاهزاده با تمسخر گفت: “من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و این بار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود و تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
استاد بلافاصله گفت :”جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته.”
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: “پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و من هم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود.”
عارف پاسخ داد: “نه!” و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آن را به شاهزاده داد و گفت: “این دوستی است که باید به دنبالش بگردی”
شاهزاده تکه نخ را برگرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت :”استاد اینکه نشد!”
عارف پیر پاسخ داد: “حال دوباره امتحان کن”.
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقی ماند!
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: “شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند.”
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و به سرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.”
شاهزاده با تمسخر گفت: “من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و این بار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود و تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
استاد بلافاصله گفت :”جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته.”
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: “پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و من هم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود.”
عارف پاسخ داد: “نه!” و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آن را به شاهزاده داد و گفت: “این دوستی است که باید به دنبالش بگردی”
شاهزاده تکه نخ را برگرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت :”استاد اینکه نشد!”
عارف پیر پاسخ داد: “حال دوباره امتحان کن”.
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقی ماند!
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: “شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند.”