«رودربایستی»
اطرافیانم همه میدانند که اهلِ معاشرت نیستم. برای همین بین تدریس و تبلیغ و پژوهش، سومی را انتخاب کردهام. بیمارستان هم اگر آمدهام برای نظافت و کارهای خدماتیست. ترجیح میدهم کسی نداند طلبهام تا نخواهد درد و دل کند، سؤال بپرسد و مشورت بگیرد. آن شب اما مسئول بخش گفت: «حاجآقا بیزحمت یه سر برو اتاق پنج، ببین کسی کاری نداشته باشه!»
باید هر چه میگویند گوش کنیم. وارد اتاق میشوم. برایم سخت است حال مریضها را بپرسم. توی چارچوب در چند بار توی ذهنم مرور میکنم و میگویم: «سلام. اگه کسی کاری داره بنده در خدمتم!»
تنها چیزی که میشنوم یکی دو تا جواب سلام است. بهجز یکی، همهٔ مریضها پیرند. آن یکی که نوجوان است، نشسته روی تخت. خوب نگاهش میکنم. معلول ذهنی است. قاشق توی دست، آب دهانش آویزان شده و زل زده به ظرف دستنخوردهٔ غذایش.
همیشه از بچهها فراری هستم. اگر من را به حرف بگیرد و خواستههای بچهگانه داشته باشد چه کنم؟ با خودم میگویم: «این هم بندهٔ خداست»
جلوتر میروم. یکی از پیرمردها میگوید: «پرستارا چند بار بهش گفتند شامتو بخور اما اصلاً انگار نه انگار»
پرستارها سرشان خیلی شلوغ است. فرصت نمیکنند نقش همراه بیمار را بازی کنند و غذا دهانشان بگذارند. من اینجا چه کار میکنم؟ مینشینم کنار پسر نوجوان و میگویم: «میخوای بهت غذا بدم؟»
پسرِ معلول فقط نگاه میکند. قاشق را از دستش میگیرم و آرامآرام غذا را میگذارم توی دهانش. آخرین قاشق مثل آمپول بیهوشی است. بیآنکه چیزی بگوید دراز میکشد و میخوابد.
وقتی میخواهم از اتاق بیرون بروم، مریض تخت بغلی میگوید: «حاجآقا! آدم کارای شماها رو که میبینه به زندگی امیدوار میشه»
نمیدانم در چنین موقعیتی باید چه بگویم. لبخند میزنم و توی دلم میگویم: «به خیر گذشت».
✍️محمدجعفر خانی
🆔 @aghighfamily
https://www.instagram.com/p/CAGsd6ZA3zI/?igshid=1nrn94gl7ll54
اطرافیانم همه میدانند که اهلِ معاشرت نیستم. برای همین بین تدریس و تبلیغ و پژوهش، سومی را انتخاب کردهام. بیمارستان هم اگر آمدهام برای نظافت و کارهای خدماتیست. ترجیح میدهم کسی نداند طلبهام تا نخواهد درد و دل کند، سؤال بپرسد و مشورت بگیرد. آن شب اما مسئول بخش گفت: «حاجآقا بیزحمت یه سر برو اتاق پنج، ببین کسی کاری نداشته باشه!»
باید هر چه میگویند گوش کنیم. وارد اتاق میشوم. برایم سخت است حال مریضها را بپرسم. توی چارچوب در چند بار توی ذهنم مرور میکنم و میگویم: «سلام. اگه کسی کاری داره بنده در خدمتم!»
تنها چیزی که میشنوم یکی دو تا جواب سلام است. بهجز یکی، همهٔ مریضها پیرند. آن یکی که نوجوان است، نشسته روی تخت. خوب نگاهش میکنم. معلول ذهنی است. قاشق توی دست، آب دهانش آویزان شده و زل زده به ظرف دستنخوردهٔ غذایش.
همیشه از بچهها فراری هستم. اگر من را به حرف بگیرد و خواستههای بچهگانه داشته باشد چه کنم؟ با خودم میگویم: «این هم بندهٔ خداست»
جلوتر میروم. یکی از پیرمردها میگوید: «پرستارا چند بار بهش گفتند شامتو بخور اما اصلاً انگار نه انگار»
پرستارها سرشان خیلی شلوغ است. فرصت نمیکنند نقش همراه بیمار را بازی کنند و غذا دهانشان بگذارند. من اینجا چه کار میکنم؟ مینشینم کنار پسر نوجوان و میگویم: «میخوای بهت غذا بدم؟»
پسرِ معلول فقط نگاه میکند. قاشق را از دستش میگیرم و آرامآرام غذا را میگذارم توی دهانش. آخرین قاشق مثل آمپول بیهوشی است. بیآنکه چیزی بگوید دراز میکشد و میخوابد.
وقتی میخواهم از اتاق بیرون بروم، مریض تخت بغلی میگوید: «حاجآقا! آدم کارای شماها رو که میبینه به زندگی امیدوار میشه»
نمیدانم در چنین موقعیتی باید چه بگویم. لبخند میزنم و توی دلم میگویم: «به خیر گذشت».
✍️محمدجعفر خانی
🆔 @aghighfamily
https://www.instagram.com/p/CAGsd6ZA3zI/?igshid=1nrn94gl7ll54
Instagram
خانواده عقیق
. 🔸روایت سی و هشتم ازکووید۱۹ . ❗ورق بزنید . ✍️ محمدجعفر خانی 🖱️طراح: سید محمد موسوی| @sedmohamad69 . . پ.ن: حقوق روایتهای کووید۱۹ متعلق به خانواده عقیق است و هرگونه استفاده ای از آنها (به جز بازنشر در فضای مجازی) مجاز نیست. #کرونا #جهادگران_سلامت #طلاب_جهادی…
«ماشینحساب»
بقیه هرچقدر هم که اصرار میکردند، حق نداشتند همراهِ بیمارشان بمانند؛ اینیکی اما فرق میکرد. پدرش به کما رفته بود، با کرونا. بهتر بود خودش بالایسر پدرش بماند.
تا رفتم توی اتاقشان، سرک کشید تا کارتم را بخواند. «همراهِ روانشناس»
پرسید: «حاجآقا چقد بهت میدن میای اینجا؟»
سعی میکرد بیتفاوت باشد ولی لحنش طعنه و بدبینی و کنجکاوی را با هم منتقل میکرد.
لبخندم را کمی جمع کردم و گفتم: «چقد بدن میارزه؟»
«هر شب میای؟»
«هر شب»
مثل حجرهدارهای توی بازار، چندثانیهای به سقف نگاه کرد، دستی گذاشت روی چانهاش و با لحنی نامطمئن گفت: «کمِ کمش ماهی پونزده میلیون رو میگیری حاجی!»
زیاد شنیده بودم دربارهٔ رزمندههایی که میرفتند سوریه، میگفتند « اینا واسه جنگیدن پول میگیرن! همچینم هنر نکردن!» از این شباهت کمی خوشم آمد.
دید که ساکتم. گفت: «نگو که نمیدن حاجآقا! شماها توی مرکز مشاورههاتون ساعتی صد تومن حق مشاوره میگیرین!»
نگاه کردم به سقف. به نقطهای که چند لحظه قبل داشت فیشهای خیالی من را حساب میکرد. بعد گفتم: «این ماشینحسابی که دستته، زیادی سادهست. خیلی از گزینهها رو نداره»
✍️پرستو علی عسکرنجاد
🆔 @aghighfamily
https://www.instagram.com/p/CAIPCMMgMCk/?igshid=1kdnsykdk0fxu
بقیه هرچقدر هم که اصرار میکردند، حق نداشتند همراهِ بیمارشان بمانند؛ اینیکی اما فرق میکرد. پدرش به کما رفته بود، با کرونا. بهتر بود خودش بالایسر پدرش بماند.
تا رفتم توی اتاقشان، سرک کشید تا کارتم را بخواند. «همراهِ روانشناس»
پرسید: «حاجآقا چقد بهت میدن میای اینجا؟»
سعی میکرد بیتفاوت باشد ولی لحنش طعنه و بدبینی و کنجکاوی را با هم منتقل میکرد.
لبخندم را کمی جمع کردم و گفتم: «چقد بدن میارزه؟»
«هر شب میای؟»
«هر شب»
مثل حجرهدارهای توی بازار، چندثانیهای به سقف نگاه کرد، دستی گذاشت روی چانهاش و با لحنی نامطمئن گفت: «کمِ کمش ماهی پونزده میلیون رو میگیری حاجی!»
زیاد شنیده بودم دربارهٔ رزمندههایی که میرفتند سوریه، میگفتند « اینا واسه جنگیدن پول میگیرن! همچینم هنر نکردن!» از این شباهت کمی خوشم آمد.
دید که ساکتم. گفت: «نگو که نمیدن حاجآقا! شماها توی مرکز مشاورههاتون ساعتی صد تومن حق مشاوره میگیرین!»
نگاه کردم به سقف. به نقطهای که چند لحظه قبل داشت فیشهای خیالی من را حساب میکرد. بعد گفتم: «این ماشینحسابی که دستته، زیادی سادهست. خیلی از گزینهها رو نداره»
✍️پرستو علی عسکرنجاد
🆔 @aghighfamily
https://www.instagram.com/p/CAIPCMMgMCk/?igshid=1kdnsykdk0fxu
Instagram
خانواده عقیق
. 🔸روایت سی و نهم ازکووید۱۹ . ❗ورق بزنید . ✍️ پرستو علی عسگر نجاد| @parastoo_asgarnejad 🖱️طراح: سید محمد موسوی| @sedmohamad69 . . پ.ن: حقوق روایتهای کووید۱۹ متعلق به خانواده عقیق است و هرگونه استفاده ای از آنها (به جز بازنشر در فضای مجازی) مجاز نیست.…
«گل قالی»
آن روز که پای سفره شام بودیم و خبر آمد پدربزرگمان فوت کرده، مادرم لقمه توی دهانش ماسید. چشمهاش رنگ گلهای قرمز قالی شد و من برای اولین بار فهمیدم بیصدا هم میشود گریه کرد. شش سالم بود. تصویر من از واکنش آدمها به خبر مرگ، همین تصویر ششسالگیام از واکنش مادرم است.
جلوی ایستگاه پرستاری ماسک را کمی پایین دادهام و پرسیدهام: «خسته نباشید خانم! همراه مریم کوشکی آبمیوه فرستاده براش. اتاق چند باید برم؟»
از سرپرستار جوان فقط چشمهاش پیداست. رنگ گل قالیست. سرم را میاندازم پایین. غیر از او کسی توی ایستگاه پرستاری نیست. همه جمعاند توی اتاقی که چند لحظه پیش کد ۹۹ خورده.
تابلوی ثبت بیمارها را نگاه میکنم تا اتاق مریم کوشکی را پیدا کنم. دور است. چشمهام چند سالی هست دور را تار میبیند. احتمالاً باید بپرسم «خانم اتفاقی افتاده؟»
اما آبمیوه به دست ایستادهام جلوی پیشخوان پرستاری و گیر کردهام بین دلداریدادن به پرستار جوان و مراعات ارتباط غیرضروری با نامحرم.
نکند بیمار کد خورده با او نسبتی دارد؟
شش سالم که بود، نتوانستم بروم مادرم را بغل کنم و دلداریاش بدهم. فقط تا اولین اشکی را که سر خورد دیدم، من هم چشمهام رنگ گل قالی شد، رفتم توی اتاقم و شروع کردم به بیصدا گریه کردن.
این خودخوریِ احساسی، بیستوپنج سال با من بزرگشده و حالا چپ و راست را نگاه میکنم تا کسی را پیدا کنم و بفرستم به کمک پرستار جوان. دارد میلرزد و من را نمیبیند. نکند بیمار کد خورده پدرش باشد؟
چهکاری از من برمیآید؟
باید او را آرام کنم یا اتاق مریم کوشکی را پیدا کنم؟
دوباره چشمهام را روی تابلوی ثبت بیمارها تنگ میکنم. دور را تار میبینم. حالا تارتر هم شده. میدانم حالا چشمهام رنگ گل قالی است. گفتهاند دستتان را نزنید به چشمهایتان. میروم روی پلههای اضطراری، رو به روشنایی حرم میایستم و بیصدا احساسم را میخورم. آبمیوه مریم کوشکی هنوز توی دستم مانده.
✍️مهدی شریفی
🆔 @aghighfamily
https://www.instagram.com/p/CALOyyhARX5/?igshid=1brudndedslom
آن روز که پای سفره شام بودیم و خبر آمد پدربزرگمان فوت کرده، مادرم لقمه توی دهانش ماسید. چشمهاش رنگ گلهای قرمز قالی شد و من برای اولین بار فهمیدم بیصدا هم میشود گریه کرد. شش سالم بود. تصویر من از واکنش آدمها به خبر مرگ، همین تصویر ششسالگیام از واکنش مادرم است.
جلوی ایستگاه پرستاری ماسک را کمی پایین دادهام و پرسیدهام: «خسته نباشید خانم! همراه مریم کوشکی آبمیوه فرستاده براش. اتاق چند باید برم؟»
از سرپرستار جوان فقط چشمهاش پیداست. رنگ گل قالیست. سرم را میاندازم پایین. غیر از او کسی توی ایستگاه پرستاری نیست. همه جمعاند توی اتاقی که چند لحظه پیش کد ۹۹ خورده.
تابلوی ثبت بیمارها را نگاه میکنم تا اتاق مریم کوشکی را پیدا کنم. دور است. چشمهام چند سالی هست دور را تار میبیند. احتمالاً باید بپرسم «خانم اتفاقی افتاده؟»
اما آبمیوه به دست ایستادهام جلوی پیشخوان پرستاری و گیر کردهام بین دلداریدادن به پرستار جوان و مراعات ارتباط غیرضروری با نامحرم.
نکند بیمار کد خورده با او نسبتی دارد؟
شش سالم که بود، نتوانستم بروم مادرم را بغل کنم و دلداریاش بدهم. فقط تا اولین اشکی را که سر خورد دیدم، من هم چشمهام رنگ گل قالی شد، رفتم توی اتاقم و شروع کردم به بیصدا گریه کردن.
این خودخوریِ احساسی، بیستوپنج سال با من بزرگشده و حالا چپ و راست را نگاه میکنم تا کسی را پیدا کنم و بفرستم به کمک پرستار جوان. دارد میلرزد و من را نمیبیند. نکند بیمار کد خورده پدرش باشد؟
چهکاری از من برمیآید؟
باید او را آرام کنم یا اتاق مریم کوشکی را پیدا کنم؟
دوباره چشمهام را روی تابلوی ثبت بیمارها تنگ میکنم. دور را تار میبینم. حالا تارتر هم شده. میدانم حالا چشمهام رنگ گل قالی است. گفتهاند دستتان را نزنید به چشمهایتان. میروم روی پلههای اضطراری، رو به روشنایی حرم میایستم و بیصدا احساسم را میخورم. آبمیوه مریم کوشکی هنوز توی دستم مانده.
✍️مهدی شریفی
🆔 @aghighfamily
https://www.instagram.com/p/CALOyyhARX5/?igshid=1brudndedslom
Instagram
خانواده عقیق
. 🔸روایت چهلم ازکووید۱۹ . ❗ورق بزنید . ✍️ مهدی شریفی| @mahdisharifi1988 🖱️طراح: سید محمد موسوی| @sedmohamad69 . . پ.ن: حقوق روایتهای کووید۱۹ متعلق به خانواده عقیق است و هرگونه استفاده ای از آنها (به جز بازنشر در فضای مجازی) مجاز نیست. #کرونا #جهادگران_سلامت…
تازه از گردش روز عید قربان برگشته بودیم که بابا در را برایمان باز کرد و ما را دیده ندیده از همان بالای پله ها گفت: «دیدید مکه چه خبر شده؟» ما ندیده بودیم اما بابا بلافاصله با جمله بعدش خبردارمان کرد، «کلی آدم تو شلوغی خفه شدن» بابا متخصص بد رساندن خبرهای بد است و این بار شاهکار کرده بود، «کلی آدم خفه شدن» توی قرنی که آدمها دارند برای زندگی روی کُرات دیگر فکر میکنند بیشتر شبیه شوخی بود. یک شوخی بیمزه. بابا که گفت «کلی»، من توی ذهنم کلی را ساختم، یک عدد دو رقمی بین ۲۰ تا ۵۰، کمترش کلی نبود و بیشترش هم از کلی بیشتر، اما بعد که نشستم جلوی تلویزیون و تصاویر خیابان ۲۰۴ مکه را دیدم معنای «کلی» را فهمیدم. «کلی» زیاد است، آنقدر زیاد که توی تصویری که آدمها دارند روی همدیگر جان میدهند، تو هر چه تلاش کنی نمیتوانی بشماریشان. توی مهرماه سال ۹۴ بود که من با همه جمعیت خیابان ۲۰۴ مکه نفسم تنگ شد، برای همه آنها که مفقود بودند گوشه ناخونهایم را جویدم، پا تکان دادم و انتظار کشیدم و برای داغ دل خانواده #مهاجران گریه کردم.
https://www.instagram.com/p/CDO5utzp9K2/?igshid=dgz4ajgalfzo
https://www.instagram.com/p/CDO5utzp9K2/?igshid=dgz4ajgalfzo
Instagram
خانواده عقیق
. فاجعه منا در ذهن هر کدام از ما طوری ثبت شده است، یک روضه مکشوف در ذهن هرکداممان که حالا سالروزش نزدیک است، بین شهیدان ایرانی حادثه منا که همه عزیزند، اسم گروه ویژه ای هم بود که بعدها به شهدای قرآنی منا معروف شدند. . مجموعه “مهاجران” تلاش کوچکی است از “خانواده…
⚫️ سال ۹۴ چند روز بعد از حادثه منا که غم بزرگ ملی کل کشور رو فرا گرفته بود، قراری گذاشته شد تا بچههای عقیق سهم خودشان را در زنده نگه داشتن این فاجعه تلخ ایفا کنند و مجموعه ۵ جلدی مهاجران شد حاصل این تلاش، در پنجمین سالگرد این فاجعه مصاحبه مهدی شریفی مدیر خانواده عقیق را در ادامه بخوانید:
🔻🔻🔻
yun.ir/nujkof
🔻🔻🔻
yun.ir/nujkof
خبرگزاری حوزه
پنج سالگی یک فاجعه/ مهاجران؛ یادبودی برای شهدای قرآنی فاجعه منا
حوزه/ دهم ذی الحجه علاوه بر عید بزرگ بندگی، عید قربان، از پنج سال پیش یادآور روز تلخ دیگری است، فاجعه منا. مجموعه ۵ جلدی مهاجران تلاشی است از گروهی از نویسندگان جوان در خانواده عقیق که تلاش کردهاند نگذراند فاجعه منا فراموش شود.
▪️دوست و همکار عزیزمان #سیدعلیرضا_حسنی
رفتن مادربزرگها مثل این است که یک سال بهار بیاید و باران نیاید... آن بهار، بهار نیست. جمع خانوادگی بیمادربزرگ هم یک جایش میلنگد.. حالا هم که مسافر بهشت است باور جای خالیاش آسان نیست.
ما را در غم خود شریک بدان و بدان که ما هم برای بارش بیشتر رحمت الهی بر روح بزرگ ایشان دعا میکنیم.
@Seyyedalirezahassani
#تسلیت
#خانواده_عقیق
@aghighfamily
رفتن مادربزرگها مثل این است که یک سال بهار بیاید و باران نیاید... آن بهار، بهار نیست. جمع خانوادگی بیمادربزرگ هم یک جایش میلنگد.. حالا هم که مسافر بهشت است باور جای خالیاش آسان نیست.
ما را در غم خود شریک بدان و بدان که ما هم برای بارش بیشتر رحمت الهی بر روح بزرگ ایشان دعا میکنیم.
@Seyyedalirezahassani
#تسلیت
#خانواده_عقیق
@aghighfamily
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰خبر آمد که کرونا به ایران هم رسیده. از قم هم شروع شده. ترس و اضطراب پیش از ویروس همهگیر شد و به خانهها پا گذاشت...
.
درست همان ساعتها و لحظههایی که همه سر در گم بودیم، نمیدانستیم چه کنیم و دائم از خودمان میپرسیدیم «چه میشود؟ » همان ساعتهایی که به کندی میگذشت و قرار بود در خانه بمانیم، بعضیها تصمیم دیگری گرفتند...
این مجموعه روایت تجربهی همان روزهای اول و همان بعضیهاست که به اسم گروه جهادی قم از مواجهه با تلخیها، دردها و گاهی حتی شیرینیهای کرونا دوری نکردند.
🔸🔸روایتی مستند و نقل واقعیت است که به قلم جمعی از داستاننویسان بازسازی شده🔸🔸
سفارش از طریق:
🔹 https://aghighfamily.com/product/qom-tab-kard/
.
درست همان ساعتها و لحظههایی که همه سر در گم بودیم، نمیدانستیم چه کنیم و دائم از خودمان میپرسیدیم «چه میشود؟ » همان ساعتهایی که به کندی میگذشت و قرار بود در خانه بمانیم، بعضیها تصمیم دیگری گرفتند...
این مجموعه روایت تجربهی همان روزهای اول و همان بعضیهاست که به اسم گروه جهادی قم از مواجهه با تلخیها، دردها و گاهی حتی شیرینیهای کرونا دوری نکردند.
🔸🔸روایتی مستند و نقل واقعیت است که به قلم جمعی از داستاننویسان بازسازی شده🔸🔸
سفارش از طریق:
🔹 https://aghighfamily.com/product/qom-tab-kard/
▪️دوست و همکار عزیز، وجیهه غلامحسینزاده
پدرها همه عزیزند ولی پدربزرگها جای خاصی دارند در قلب و دل ما و وقتی میروند جای خالیشان جوری خودش را نشان میدهد که انگار جای یک چیز مهمی کم است، مثل این است که یک سال بهار بیاید و باران نیاید... آن بهار، بهار نیست. جمع خانوادگی بیپدربزرگ هم یک جایش میلنگد... البته یقینا حالا در کنار اربابش حسین علیهالسلام آرام گرفته است و شیرینترین لحظههای زندگیاش را میگذارند؛ اما باورِ جای خالی اش آسان نیست... ما را در غم خود شریک بدانید و بدانید که ما هم برای ایشان دعا میکنیم.
#تسلیت
#خانواده_عقیق
🔻
@Aghighfamily
پدرها همه عزیزند ولی پدربزرگها جای خاصی دارند در قلب و دل ما و وقتی میروند جای خالیشان جوری خودش را نشان میدهد که انگار جای یک چیز مهمی کم است، مثل این است که یک سال بهار بیاید و باران نیاید... آن بهار، بهار نیست. جمع خانوادگی بیپدربزرگ هم یک جایش میلنگد... البته یقینا حالا در کنار اربابش حسین علیهالسلام آرام گرفته است و شیرینترین لحظههای زندگیاش را میگذارند؛ اما باورِ جای خالی اش آسان نیست... ما را در غم خود شریک بدانید و بدانید که ما هم برای ایشان دعا میکنیم.
#تسلیت
#خانواده_عقیق
🔻
@Aghighfamily
#دعوت_به_همكارى #فرصت_ویژه #فوری
«خانواده عقیق» جهت تکمیل کادر خود، تعدادی نیروی متخصص و حرفهای فعال در زمینه #گرافیک و #موشن_گرافیک از سراسر کشور به صورت (پروژهای و دورکاری) و یا حضوری در شهر #قم به صورت تمام وقت و یا پارهوقت جذب مینماید.
1_ #گرافیست و #تصویرساز موشن گرافیک
مسلط به: Illustrator، Photoshop
در زمینههای: طراحی و تصویرسازی دو و سه بعدی، طراحی کمیک، اینفوگرافیک، موشن گرافیک.
2_ #موشن_گرافیست و #انیماتور
مسلط به: Premiere, After Effects
در زمینههای: موشن گرافیک، اینفوموشن، تدوین، کمیک موشن
علاقمندان جهت اعلام همکاری «حتما» رزومه PDF و مجموعه نمونه آثار خود را از طریق زیر ارسال نمایند.
🆔 @vaji_gh
🌐 aghighfamily.com/invited-to-cooperate
🌿 instagram.com/aghighfamily
اعتبار آگهی: یک ماه از زمان انتشار.
«خانواده عقیق» جهت تکمیل کادر خود، تعدادی نیروی متخصص و حرفهای فعال در زمینه #گرافیک و #موشن_گرافیک از سراسر کشور به صورت (پروژهای و دورکاری) و یا حضوری در شهر #قم به صورت تمام وقت و یا پارهوقت جذب مینماید.
1_ #گرافیست و #تصویرساز موشن گرافیک
مسلط به: Illustrator، Photoshop
در زمینههای: طراحی و تصویرسازی دو و سه بعدی، طراحی کمیک، اینفوگرافیک، موشن گرافیک.
2_ #موشن_گرافیست و #انیماتور
مسلط به: Premiere, After Effects
در زمینههای: موشن گرافیک، اینفوموشن، تدوین، کمیک موشن
علاقمندان جهت اعلام همکاری «حتما» رزومه PDF و مجموعه نمونه آثار خود را از طریق زیر ارسال نمایند.
🆔 @vaji_gh
🌐 aghighfamily.com/invited-to-cooperate
🌿 instagram.com/aghighfamily
اعتبار آگهی: یک ماه از زمان انتشار.
Forwarded from خانواده عقیق
🔸ای آنكه گرهِ كارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده میشود، و ای آن كه سختی دشواریها با تو آسان میگردد، و ای آنكه راه گريز به سوی رهایی و آسودگی را از تو بايد خواست.
- دعای هفتم صحیفه سجادیه... برای حال این روزهایمان
👇با هم بشنویم...
🌌 @aghighfamily
- دعای هفتم صحیفه سجادیه... برای حال این روزهایمان
👇با هم بشنویم...
🌌 @aghighfamily
◾️دوست و همکار عزیز، مریم فهیمی
پذیرش غم عظیم روح بزرگ میطلبد و صبر جزیل، حالا که غم در خانه را زده از خدا برایتان یک دنیا صبر طلب میکنیم. بدانید که در غم فقدان عزیز از دست رفته با شما و خانواده محترمتان شریکیم و دعا میکنیم که روحشان در آرامش باشد.
#تسلیت
#خانواده_عقیق
🔻
@Aghighfamily
پذیرش غم عظیم روح بزرگ میطلبد و صبر جزیل، حالا که غم در خانه را زده از خدا برایتان یک دنیا صبر طلب میکنیم. بدانید که در غم فقدان عزیز از دست رفته با شما و خانواده محترمتان شریکیم و دعا میکنیم که روحشان در آرامش باشد.
#تسلیت
#خانواده_عقیق
🔻
@Aghighfamily
🔰دومین جشنواره “چلچراغ آسمانی” با هدف تبلیغ و ترویج معارف قرآن و عترت در فضای مجازی، از سوی معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با همکاری خانواده طلاب هنرمند و خانواده عقیق برگزار میشود.
ادامه خبر در:
🔻🔻
https://aghighfamily.com/chelcheragh/
ثبت نام از طریق:
🔻🔻
QuranFestival.ir
اطلاعات بیشتر:
شماره تلفن ثابت: 02537848919
شماره تلفن همراه: 09196929727
تلگرام، اینستاگرام : @aghighfamily
🆔 @aghighfamily
ادامه خبر در:
🔻🔻
https://aghighfamily.com/chelcheragh/
ثبت نام از طریق:
🔻🔻
QuranFestival.ir
اطلاعات بیشتر:
شماره تلفن ثابت: 02537848919
شماره تلفن همراه: 09196929727
تلگرام، اینستاگرام : @aghighfamily
🆔 @aghighfamily
خانواده عقیق
جشنواره قرآنی "چلچراغ آسمانی" فراخوان داد - خانواده عقیق
فراخوان دومین جشنواره “چلچراغ آسمانی” باهدف تبلیغ و ترویج معارف قرآن و عترت در فضای مجازی و شناسایی استعدادهای برتر در زمینه تولیدات رسانهای اعلام شد. به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دومین جشنواره “چلچراغ آسمانی” با هدف تبلیغ و ترویج معارف قرآن و…
🔰اولین دوره کارگاه حمایت از تولیدات ادبی، هنری نوجوان با عنوان هزارتو به همت اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان و خانواده عقیق برگزار میشود.
ادامه خبر در :
🔻🔻
https://aghighfamily.com/hezarto/
لینک ثبت نام:
🔻🔻
https://hezartoo.ayandehsazan.ir/
اطلاعات بیشتر:
09389284304
@aghighfamily
ادامه خبر در :
🔻🔻
https://aghighfamily.com/hezarto/
لینک ثبت نام:
🔻🔻
https://hezartoo.ayandehsazan.ir/
اطلاعات بیشتر:
09389284304
@aghighfamily
🔰بازتاب خبری فراخوان هزارتو:
🔸ایسنا:
فراخوان استارتآپی برای تولیدات ادبی نوجوان
https://b2n.ir/396315
🔹آنا:
نیروسازی برای ادبیات نوجوانان در کارگاه «هزارتو»
https://b2n.ir/674556
🔸تسنیم:
"هزارتویی" برای رونق ادبیات نوجوان
https://b2n.ir/687369
🔹روزنامه شهروند:
فرصتی برای سفر به دنیای هزار توی نوجوانی
https://b2n.ir/066374
و....
ثبت نام از طریق:
🔻🔻
https://hezartoo.ayandehsazan.ir/
کسب اطلاعات بیشتر:
🔻🔻
09389284304
@aghighfamily
🔸ایسنا:
فراخوان استارتآپی برای تولیدات ادبی نوجوان
https://b2n.ir/396315
🔹آنا:
نیروسازی برای ادبیات نوجوانان در کارگاه «هزارتو»
https://b2n.ir/674556
🔸تسنیم:
"هزارتویی" برای رونق ادبیات نوجوان
https://b2n.ir/687369
🔹روزنامه شهروند:
فرصتی برای سفر به دنیای هزار توی نوجوانی
https://b2n.ir/066374
و....
ثبت نام از طریق:
🔻🔻
https://hezartoo.ayandehsazan.ir/
کسب اطلاعات بیشتر:
🔻🔻
09389284304
@aghighfamily
ایسنا
فراخوان استارتآپی برای تولیدات ادبی نوجوان
«هزارتو» به عنوان حرکتی استارتآپی برای حمایت از تولیدات ادبی و هنری نوجوان فراخوان داد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰 اگر قرار باشه یه روزی شما برای بقیه محتوا تولید کنید سراغ چه موضوعی می رید؟؟
توی جشنواره چلچراغ آسمانی میتونید:
۱) هم هنر و مهارت برای تولید محتوا پیدا کنید
۲)هم کمک هزینه تولید محتوا دریافت کنید
۳)هم با بقیه تولیدکنندگان محتوا رقابت کنید و جایزه بگیرید.
۴) و مهمتر از همه اینکه بین این همه محتوایی که تنها کارکردشون کشتن وقت آدم هاست شما یه اثر ارزشمند ایجاد کردید.
.
برای شرکت در جشنواره چلچراغ آسمانی باید سر بزنید به آدرس پایین و ثبتنام کنید:
.
🔻🔻🔻
QuranFestival.ir
.
🔻🔻🔻
مهلت ارسال آثار: یک بهمن ماه ۹۹
داوری و اختتامیه: اسفندماه ۹۹
🔹اطلاعات بیشتر:
☎️ 02537848919
📞09196929727
.
تلگرام و اینستاگرام: @aghighfamily
توی جشنواره چلچراغ آسمانی میتونید:
۱) هم هنر و مهارت برای تولید محتوا پیدا کنید
۲)هم کمک هزینه تولید محتوا دریافت کنید
۳)هم با بقیه تولیدکنندگان محتوا رقابت کنید و جایزه بگیرید.
۴) و مهمتر از همه اینکه بین این همه محتوایی که تنها کارکردشون کشتن وقت آدم هاست شما یه اثر ارزشمند ایجاد کردید.
.
برای شرکت در جشنواره چلچراغ آسمانی باید سر بزنید به آدرس پایین و ثبتنام کنید:
.
🔻🔻🔻
QuranFestival.ir
.
🔻🔻🔻
مهلت ارسال آثار: یک بهمن ماه ۹۹
داوری و اختتامیه: اسفندماه ۹۹
🔹اطلاعات بیشتر:
☎️ 02537848919
📞09196929727
.
تلگرام و اینستاگرام: @aghighfamily
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر شما هم از محتواهای هجو و پوچی که اکسپلور اینستاگرام رو پرکرده و هرروز بیشتر همه ما رو احاطه میکنه خسته شدید وقتشه که خودتون هم قدمی برای خنثی کردنش بردارید.
حالا راهکار چیه؟ اینکه هر کدوم از ما با هنری که داریم دست به تولید محتوای ارزشمند بزنیم و سهم تولیدات هنری رسانهای با محتوای قرآن و عترت رو توی این دنیای بدون حدومرز مجازی بیشتر کنیم.
حالا جشنواره چلچراغ آسمانی اومده تا نیروی محرکی باشه برای همه کسایی که دغدغه تولیدات رسانهای دارند و تا حالا حرکتی نکردن.
🔹توی جشنواره چلچراغ آسمانی میتونید:
۱) هم هنر و مهارت برای تولید محتوا پیدا کنید
۲)هم کمکهزینه تولید محتوا دریافت کنید
۳)هم با بقیه تولیدکنندگان محتوا رقابت کنید و جایزه بگیرید.
🔸برای شرکت در جشنواره چلچراغ آسمانی باید سر بزنید به آدرس پایین و ثبتنام کنید:
.
🔻🔻🔻
QuranFestival.ir
🔻🔻🔻
مهلت ارسال آثار: یک بهمنماه ۹۹
داوری و اختتامیه: اسفندماه ۹۹
🔹اطلاعات بیشتر:
☎️ 02537848919
📞09196929727
تلگرام و اینستاگرام:
@aghighfamily
حالا راهکار چیه؟ اینکه هر کدوم از ما با هنری که داریم دست به تولید محتوای ارزشمند بزنیم و سهم تولیدات هنری رسانهای با محتوای قرآن و عترت رو توی این دنیای بدون حدومرز مجازی بیشتر کنیم.
حالا جشنواره چلچراغ آسمانی اومده تا نیروی محرکی باشه برای همه کسایی که دغدغه تولیدات رسانهای دارند و تا حالا حرکتی نکردن.
🔹توی جشنواره چلچراغ آسمانی میتونید:
۱) هم هنر و مهارت برای تولید محتوا پیدا کنید
۲)هم کمکهزینه تولید محتوا دریافت کنید
۳)هم با بقیه تولیدکنندگان محتوا رقابت کنید و جایزه بگیرید.
🔸برای شرکت در جشنواره چلچراغ آسمانی باید سر بزنید به آدرس پایین و ثبتنام کنید:
.
🔻🔻🔻
QuranFestival.ir
🔻🔻🔻
مهلت ارسال آثار: یک بهمنماه ۹۹
داوری و اختتامیه: اسفندماه ۹۹
🔹اطلاعات بیشتر:
☎️ 02537848919
📞09196929727
تلگرام و اینستاگرام:
@aghighfamily
1609155096838(1).pdf
736.3 KB
موضوعات دومین جشنواره چلچراغ آسمانی
🌱 @aghighfamily
ثبتنام و ارسال اثر از طریق سایت:
🌐 QuranFestival.ir
🌱 @aghighfamily
ثبتنام و ارسال اثر از طریق سایت:
🌐 QuranFestival.ir