آفرینش
2.28K subscribers
3.09K photos
480 videos
638 files
3.94K links
Download Telegram
داستان بلند و لایه لایه ی : #رویای_برزخی، انگار مدام از لای به لای ابری در می آیی و در پس هاله ای از توده ی ابری دیگر قرو می روی. زمان هایی که مدام در ذهن راوی پس و پیش می شود تا خواننده اندک اندک از کنار هم گذاشتن لایه های شبیه به هم تصویری معقول و روشن بسازد.
فضای وهمی داستان، همراه با استعاره ها و تشبیه ها، از همان سطور ابتدایی، ذهن خواننده را با بوف کور گره می زند. مردی باربر که از قضا کوزه گر است و نقش هایی خوش روی کار دست خود می آفریند. نقش هایی که هریک می توانند دنیای درون و برون مرد را آشکار کرده و گاه برهم بریزند. مردی که در ذهنش از صد ساله گی عبور کرده و به پیرمردی گوژپشت و تکیده تبدیل شده. آینه ی دق، همچون عفریته و کلاته ی هدایت، روزگار او را سیاه کرده و حالا مرد در خلوت کوزه هایش دل به طرحی در ذهنش بسته و با او زندگی می کند. گاه همسرش را به شکل و شمایل روزهایی تصور می کند که هنوز آینه دق نبود اما این طرح به سرعت از ذهنش پاک شده و سیاه چشم ذهن اش حضوری پر رنگ می یابد آن قدر که سرانجام آن چه را که مدت ها در ذهن پرورانده، مثل طرحی نو روی کوزه، مقابل چشمانش ظاهر می شود. جان می گیرد و حالا این مرد است که حاصل تخیلاتی که به واقعیت پیوسته را با ناباوری و البته حظی وافر به تماشا می نشیند و این همه خوش بختی را ناب نمی آورد تا آن جا که سرانجام این کوزه ی دل ترک برمی دارد و از هم می گسلد. درست همین جاست که مرد داستان به صد ساله گی خود فرو می رود.
مرد داستان نیازی وافر به عزلتی دارد که آینه دق به او تحمیل کرده. او پای عدد هفت را به داستانش باز می کند. نماد و اسطوره ی ایرانی، عددی مقدس: هفت آسمان، هفت دریا، هفت چشمه، هفت هفته و....

#نسرین_قربانی
@afarineshdastan