👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.62K subscribers
1.91K photos
1.13K videos
37 files
735 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
از فراقت ناشکیبا
❦سرودهای گلچین اسلامی❦t.me@sroodislam
😍نشید #فارسی
💘ای رسول اللهﷺ حبیبا 💚
🌷🍃وصف #رسول_اکرمﷺ
🎁 #بسیارزیبا
🌸💐🌺💙🍃🌸💐🌺💙🍃🌸
دانلود بهترین سرودها در کانال⇩
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
🦋 ‍ #نها_دختری_از_تبار_بی_کسی #قسمت_پنجاه_و_یکم 🌸🍃نمیتونستم تحمل کنم #بچه_هام شب ها گرسنه میخوابن... تو یه خونهای کار میکردم که اون خونه مال یه پیرزن بود که یه پسر داشت که خارج از کشور بود،من هر روز باید میرفتم خونه رو مرتب میکردم لباسهای پیرزن رو میشستم…
🦋

#نها_دختری_از_تبار_بی_کسی

#قسمت_پنجاه_و_دوم

🌸🍃تو راه فقط گریه کردم و اشک ریختم با خدا درد دل میکردم چادرم رو صفت گرفته بودم و میبوسیدم میگفتم اگر تا آخر عمر بخاطر چادر و نقابم من رو تحقیر و سرزنش کنن من بیشتر عاشق چادر و نقابم میشم و ازش لذت میبرم تو راه که گریه میکردم تند تند راه میرفتم برادر زید من رو از دور دید و بهم زنگ زد گفت کجایی خواهرم؟ گفتم: بیرون خونه گفت:میدونم دارم میبینمت خواهرم زیر نقاب بودی شک کردم ولی بازم با خودم گفتم تو این شهر هیچ زن نقاب داری تنها نیست همشون با شوهراشونن گفتم باید خواهر نُها باشه... بعد اومد نزدیک باهام احوال پرسی کرد گفت چرا صداتون گرفته خواهر چیزی شده؟ گفتم نه هیچی نیست نگران نباشید ؛ ولی برادر زید فهمید گریه کردم گفت به الله قسمت میدم چی شده؟ به اسم الله قسمم داد مجبور شدم همه چی رو براش بگم داشت دیوونه میشد ازم خیلی ناراحت شد حتی سرم داد زد گفت چرا هیچی به من نگفتی؟ مگه من چند بار ازت خواهش نکردم که اگر مشکلی داشتی بهم بگی؟ خواهرم به الله قسم خیلی ازت ناراحت شدم به حدی که تمام بدنم میلرزه منم فقط گریه میکردم...گفت از این لحظه به بعد بفهمم رفتی خونه ی مردم کار کردی نمیبخشمت و حلالت نمیکنم... برادر زید اگر این حرفها رو هم بهم نمیگفت، دیگه خودمم نمیرفتم خونه کسی برای کار چون فهمیدم چقدر خطر داره و چه عواقبی همراهشه... 😔برگشتم خونه تبسم گفت مامان چته؟ چرا رنگ و روت پریده؟ چرا ناراحتی؟ گفتم هیچی #دنبال_کار گشتم ولی کار نیست بخاطر این ناراحتم... وضو گرفتم نمازم رو خوندم فقط گریه کردم اینقدر از خدا طلب بخشش کردم تا کمی آروم شدم... ❤️کنار جانمازم خوابم برد توی خواب یکی بهم گفت: میدونی #رسول_اللهﷺ شماها رو از اصحاب خودش بیشتر دوست داره...؟ حتی از اصحابه های بزرگش... مواظب این عزیزی خودتون باشید، پیش پیامبرﷺ بودم از خواب پریدم... 😭سبحان الله بازم شروع کردم به گریه کردن و توبه کردن...داغ دلم بیشتر شد که نکنه الله و رسول اللهﷺ ازم ناراحت بشن... خوابم رو برای برادر غربا تعریف کردم گفت خوشا به سعادتت خواب خوبی دیدی.. گریه میکردم گفتم لایق همچین خوابی نیستم من گناهبار و روسیاه هستم... گفت اینجوری نگو خواهرم پیش الله سبحان سربلندی ان شاء الله گفتم برام دعا کن #ثابت_قدم بمونم... برادرم غربا خیلی دلسوز و مهربان بود شماره ام رو ازم گرفت هر بار همسرش بهم زنگ میزد احوالم رو میپرسید همسرش هم شد یه خواهر عزیز برام... برادر زید هم فقط دنبال این بود از برادرای دینی دیگه کمک بگیره برام خیلی سخت بود یاد احادیث #رسول_اللهﷺ میافتادم: که کسی دست به طرف مردم دست دراز کنه برای کمک در قیامت ظاهری وحشتناک دارند.... 😔یه روز این موضوع رو به برادر زید گفتم خندید گفت: خواهرم این شامل تو نمیشه تو یه زنی تو یه جامعه ای هستیم که پر از گرگ هست ما مجبوریم وظیفه من و برادرامونه مواظب خواهرامون باشیم تو فقط برامون دعا کن، منم همیشه دعا میکردم اگر #الله_سبحان مرا لایق بدونه... باز دلم طاقت نیاورد افتادم دنبال کار تا برای خودم کار پیداکنم، رفتم تو جاهایی که آموزش خیاطی و آشپزی و شیرینی و... الحمدلله یه جایی کار پیدا کردم ؛ گفتن هرچند نفر شرکت کننده آموزش بدی ما نفری دو هزار تومان میدیم، منم گفتم از بیکاری که بهتره... هفته ای سه جلسه بود شروع کردم به آموزش آشپزی با هر جلسه روزی بیست هزار تومان یا پانزده هزار تومان بهم میدادن... هزاران مرتبه شکرالله لااقل بچه هام شکم_گرسنه نمیخوابیدن.... یه روز نماز میخوندم تبسم گفت مامان یه چیزی بگم؟ گفتم بگو نفسم، گفت میخوام منم مثل تو #حجاب_کامل داشته باشم... واااییییی یاالله الحمدالله شکرت الله، اکبرالله دخترم پاره ی تنم یه موحد تک شد... مانتوی بلند و نقاب مشکی خرید باهاش خیلی زیبا شده بود و خیلی بهش میاومد... مبارکت باشه دخترم لباس سندوس (لباس بهشتیان) تنت کنن
اللهم امین

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله

کانال های مرتبط به ما👇
@admmmj123
  ➦ @gomalat_nab8
@DOST34
❤️ #نسیم_هدایت

#قسمت_اول

بسم الله الرحمن الرحیم

✍🏼 داستان زندگیم رو شروع میکنم
تا بدست
#دختر_یتیمم برسد....😔

👌🏼تا
#عبرتی شود برای تمام
#خواهران_دینیم که‌ بیشتر از گذشته به #الله_تعالی نزدیک شوند......

✍🏼
#دختری بودم 12 ساله که
از
#اسلام_و_دین چیزی نمیدونستم
میدیدم که بعضی وقتها مادرم اگر یادش می افتاد
#نمازی میخوند و پدرمم همینطور...
هر چند خانواده ی ما از نظر
#اخلاقی بسیار پایبند #حیا و #شرم و #حجاب بودیم.... اما این فقط به خاطر #اصول_خانوادگی بود و بس...

خانواده ی 7 نفره ای شامل
مادر بزرگم ،پدرم ،مادرم ، و 2 فرزند
#پسر و 2 فرزند #دختر بودیم...

همه در
#سکوت زندگی ساده ای داشتیم ...تازه به سال اول راهنمایی وارد شدم، شاگرد زرنگی بودم و در درس خوندن به مشکل بر نمیخوردم
هیچ وقت از کسی کمک نمیگرفتم ،در میانه سال تحصیلی بودکه متوجه بعضی
#رفتارهای_عجیب از طرف برادر بزرگم شدم....

اولین کسی که متوجه شد من بودم...
دلیلش رو نمیدونستم...
خیلی ساکت بود و زیاد تو فکر میرفت...
بعدها شروع به
#نماز_خوندن کرد
همه داشتیم شاخ در می آوردیم
آخه
#برادرم چه به #نماز_خوندن...!

بعد از مدتی بازم این رفتارها ادامه داشت...خیلی
#عجیب بود... برادرم 5 سال از من بزرگتر بود اما خیلی رابطمون خوب بود.‌..
یه شب خیلی دیر اومد خونه دیگه همه از دست کارهاش
#کلافه شده بودن
ولی من یکی فقط میخواستم
#دلیلش رو بدونم..‌‌.
همینکه همه خوابیدن رفتم بالای سرش و صداش زدم دیدم اونم نخوابیده ،ازش سوال کردم‌ چرا اینجوری رفتار میکنی؟
چت شده؟
همینکه اینو شنید
#زد_زیر_گریه..‌.
بهم گفت تو اصلا میدونی من چند سال در
#تاریکی زندگی میکردم؟

💔
#بدون_الله_زندگی_میکردم...

همینکه این جمله رو شنیدم تکون عجیبی خوردم...حالم بد شد، دنیا دور سرم گیج رفت...تازه فهمیدم چیکار کردم...
چند وقت بدون یادی از
#الله_تعالی زندگی کردم...
عجب نگون بختی بزرگی بود...
منم
#گریه_کردم و با هم #یک_صدا شدیم ... اون شب همین حرف بینمون رد و بدل شد...دیگه هیچ حرفی نداشتیم بگیم.‌‌..
منم مثل دادشم
#داغون شدم
مثل اون هی میرفتم تو فکر... تا اینکه تصمیم گرفتم
#نماز_بخونم.‌‌..

😔یا الله
#چقدر_سخت_بود با چه رویی رفتم روی جا نماز میدونستم خطا کارم و #از_الله_فاصله_گرفته_ام میتونستم #سنگینی الله اکبر رو احساس کنم ...
😭به خدایم گفتم یاالله با کوهی از
#غفلت اومدم پیشت #خیلی_سنگینه #نفسم بالا نمیاد خودت کمکم کن
عجب نمازی خوندم کلا داغون شده بودم... شبش رفتم پیش داداشم و بهش گفتم که منم میخوام
#توبه کنم چیکار کنم؟ خیلی خوشحال شد و تا صبح نخوابید برام حرف زد و در آخر گفت حالا بگو

❤️أشْهَدُ أَنَّ لٰا إلٰه َإلٰا اللّٰه
❤️وأَشْهَدُ أَن مُحَمَّد رَسولَ اللّٰه
☝️🏼️منم گفتم و این کلمه خیلی
#بارهای_سنگین رو از روی دوشم برداشت...نمیدونم چرا اما احساس میکردم سبک شدم... #آرامش داشتم...

بعدها در احادیث خوندم که
#رسول_اللهﷺ میفرماید: هر کسی به الله تعالی ایمان بیاورد تمام #گناهان قبلش بخشیده میشود حتی اگر به اندازه کوهی باشد.😌
😔خانوادم متوجه شدن که من
#ایمان_اوردم‌‌...پدرم خیلی با پسرای مسجد بد رفتاری میکرد چون در کل خیلی گمراه بود...
ما جزء خانواده هایی بودیم که هر سال یک هفته
#مولودی میگرفتیم و تمام اقوام و همسایه و آشناهامون رو دعوت میکردیم... و #بدعت های زیادی داشتیم... در حالی که به نماز و چیزهای مهمتر توجهی نداشتیم
😔پدرم بیشتر از همه
#ضد من شد
طوری شد که حتی اجازه
#اظهار_نظر در مورد هیچ چیز نداشتم...
😔مادرم با هام
#بدرفتاری میکرد..
پدرم کلا
#آدم_حسابم_نمیکرد...
و برادر بزرگم هم که اکثر اوقات تو مسجد بود ...
به خاطر اینکه با خانواده
#دعوا نکنه همیشه دیر وقت میومد خونه تا همه بخوابن‌...اما من نمیتونستم برم بیرون و پای همه چیز وایسادم....

✍🏼
#ادامه_دارد...ان شاءالله
@admmmj123
─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─



🍂🍂🍂🍂🍂


🌸کسی از
#پیامبر ﷺ سوال کرد: وقتی از #پروردگارم طلب میکنم چه بگویم؟

فرمود: بگو :
.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي، وَارْحَمْنِي، وَعَافِنِي، وَارْزُقْنِي

ای
#الله‌ مرا بیامرز؛ به من #رحم نما؛ معافم کن و مرا روزی بده

و
#رسول الله ﷺ به جز انگشت شصت، تمام انگشتانش را جمع نمود و فرمود: این #دعا خیر #دنیا و #آخرت را برایت دربردارد.
[مسلم 2697]



اللهُم‌صلِ‌وسلم‌على‌نبيّنامُحمد.




      ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─