نام مدینه منوره قبل از آمدن رسول الله در آن
قبلا چی نام داشت ؟
قبلا چی نام داشت ؟
Anonymous Quiz
10%
مدینه
81%
یثرب
9%
شام
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
❤️ #نسیم_هدایت 💌 #قسمت_هفدهم ✍🏼از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم یا الله انگار یکبار دیگه از اول به هم رسیدیم... الله رو شکر کردم در دلم ازش #تشکر کردم که جواب دعاهام رو داد ولی گاهی اوقات هم با خودم #فکر میکردم که شاید من #لیاقت امتحان کردن توسط الله…
❤️ #نسیم_هدایت
#قسمت_هجدهم
✍🏼فرداش رفتم #مدرسه ولی از دستش #ناراحت بودم که چرا بهم خندید مگه من خنده دارم فقط یه اتفاق ساده افتاد دیگه چرا میخنده باید کمکم میکرد منم خوشحال میشدم...
😒ولی هی میخندید ، خوب چیکار کنم... آخه من چرا زود جوگیر میشم حالا نمیشید صبر میکردم تا اون بره بعد خود شیرینی میکردم
حالا بیخیال به درسم گوش کنم اما نمیشد بیخیال بشم
🤔مدرسه که تموم شد رفتم ببینم اومده دنبالم اما نیومده بود یعنی چی
نکنه بدون خداحافظی رفته باشه حالا چیکار کنم چرا من دیشب باهاش #قهر کردم
☹️یواش یواش رفتم خونه اما هیچ خبری ازش نبود حتی بعداز ظهر هم نیومد خونمون خیلی #استرس گرفتم و ناراحت بودم
توی خونه هم همش فکرم مشغول بود
شماره خونشون رو داشتم ولی منکه روم نمیشد زنگ بزنم...
خلاصه هر جوری بود خودم رو راضی کردم و زنگ زدم #مادر_شوهرم برداشت ای خدا حالا چی بگم بعد از سلام و احوال پرسی و اینکه خیلی خوشحال شد که من زنگ زدم گفت که چطور زنگ زدی منم گفتم میخواستم از شما خبری بگیرم پاک از #خجالت آب شدم خدایا این کارها چیه که من انجام میدم....؟
😢بعدش گفت که خونه نیست از صبح رفته بیرون بر نگشته به خاطر اینکه نگران نشم گفت هر وقت بر گشت میگم بهت زنگ بزنه... منم گفتم باشه ممنون خداحافظی کردم و قطعش کردم اما دلم آشوب بود خدایا چکار کنم نکنه رفته باشه
من چرا قهر کردم آخه چرا ؟؟ شب شد ازش خبری نشد ای خدا بد جور حالم بده من خیلی ناراحتم...
دیگه اوج #دلشوره و توی #فکر بودم که یکی زنگ در رو زد با خوشحالی رفتم در رو باز کردم که دیدم آقا مصطفی است
😍خیلی #خیلی خوشحال شدم ای کاش روم میشد بغلش میکردم اما فقط نگاش کردم و گفتم #کجا بودی اونم گفت چطور کار داشتم نگرانم شدی...؟ سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم ، اومد داخل رفتیم بالا خیلی از دیدنش #خوشحال شدم
خدا رو شکر نرفته بود میخواستم ازش بپرسم که سفرش چطور لغو شده اما همش یادم میرفت مهم همین بود که کنارم نشسته...بازهم به #روزگار خوش قبل برگشتیم و باز هم شلوغی و شیطنت همراه با آقا مصطفی ولی خوشم میومد که همیشه در تمام دسته گل آب دادن ها کنارم بود و کمکم میکرد تا باهم دسته گل به آب بدیم پا به پام شلوغی میکرد منم خوشحال میشدم که در تمام کارها همراهم بود
خدا رو شکر الله یک #همراه و #همسر خوب نصیبم کرده
دیگه نزدیک #عروسی بود و کم کم باید خودمون رو آماده میکردیم با مامانم میرفتیم و جهیزیه تهیه میکردیم و هر روز #بازار بودیم...
خیلی #سخت بود با وجود اون همه سر شلوغی که داشتم کنارش کلاس برم و درسهام خوب باشه
تجویدم هم داشت تموم میشد و کتاب عقیده هم همینطور
الحمدلله کارها خود به خود داشت راست و ریست میشد الحمدلله
دو هفته قبل از #عروسی آقا #مصطفی گفت که بریم باهم #لباس رو انتخاب کنیم بعدش با خانواده میاییم و میخریمش منم که #عاشق قدم زدن کنار آقا مصطفی بودم حالا به هر دلیل
گفتم باشه و رفتم خودم رو جمع و جور کردم و رفتیم و.....
✍🏼 #ادامه_دارد_ان_شاءالله
@admmmj123
#قسمت_هجدهم
✍🏼فرداش رفتم #مدرسه ولی از دستش #ناراحت بودم که چرا بهم خندید مگه من خنده دارم فقط یه اتفاق ساده افتاد دیگه چرا میخنده باید کمکم میکرد منم خوشحال میشدم...
😒ولی هی میخندید ، خوب چیکار کنم... آخه من چرا زود جوگیر میشم حالا نمیشید صبر میکردم تا اون بره بعد خود شیرینی میکردم
حالا بیخیال به درسم گوش کنم اما نمیشد بیخیال بشم
🤔مدرسه که تموم شد رفتم ببینم اومده دنبالم اما نیومده بود یعنی چی
نکنه بدون خداحافظی رفته باشه حالا چیکار کنم چرا من دیشب باهاش #قهر کردم
☹️یواش یواش رفتم خونه اما هیچ خبری ازش نبود حتی بعداز ظهر هم نیومد خونمون خیلی #استرس گرفتم و ناراحت بودم
توی خونه هم همش فکرم مشغول بود
شماره خونشون رو داشتم ولی منکه روم نمیشد زنگ بزنم...
خلاصه هر جوری بود خودم رو راضی کردم و زنگ زدم #مادر_شوهرم برداشت ای خدا حالا چی بگم بعد از سلام و احوال پرسی و اینکه خیلی خوشحال شد که من زنگ زدم گفت که چطور زنگ زدی منم گفتم میخواستم از شما خبری بگیرم پاک از #خجالت آب شدم خدایا این کارها چیه که من انجام میدم....؟
😢بعدش گفت که خونه نیست از صبح رفته بیرون بر نگشته به خاطر اینکه نگران نشم گفت هر وقت بر گشت میگم بهت زنگ بزنه... منم گفتم باشه ممنون خداحافظی کردم و قطعش کردم اما دلم آشوب بود خدایا چکار کنم نکنه رفته باشه
من چرا قهر کردم آخه چرا ؟؟ شب شد ازش خبری نشد ای خدا بد جور حالم بده من خیلی ناراحتم...
دیگه اوج #دلشوره و توی #فکر بودم که یکی زنگ در رو زد با خوشحالی رفتم در رو باز کردم که دیدم آقا مصطفی است
😍خیلی #خیلی خوشحال شدم ای کاش روم میشد بغلش میکردم اما فقط نگاش کردم و گفتم #کجا بودی اونم گفت چطور کار داشتم نگرانم شدی...؟ سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم ، اومد داخل رفتیم بالا خیلی از دیدنش #خوشحال شدم
خدا رو شکر نرفته بود میخواستم ازش بپرسم که سفرش چطور لغو شده اما همش یادم میرفت مهم همین بود که کنارم نشسته...بازهم به #روزگار خوش قبل برگشتیم و باز هم شلوغی و شیطنت همراه با آقا مصطفی ولی خوشم میومد که همیشه در تمام دسته گل آب دادن ها کنارم بود و کمکم میکرد تا باهم دسته گل به آب بدیم پا به پام شلوغی میکرد منم خوشحال میشدم که در تمام کارها همراهم بود
خدا رو شکر الله یک #همراه و #همسر خوب نصیبم کرده
دیگه نزدیک #عروسی بود و کم کم باید خودمون رو آماده میکردیم با مامانم میرفتیم و جهیزیه تهیه میکردیم و هر روز #بازار بودیم...
خیلی #سخت بود با وجود اون همه سر شلوغی که داشتم کنارش کلاس برم و درسهام خوب باشه
تجویدم هم داشت تموم میشد و کتاب عقیده هم همینطور
الحمدلله کارها خود به خود داشت راست و ریست میشد الحمدلله
دو هفته قبل از #عروسی آقا #مصطفی گفت که بریم باهم #لباس رو انتخاب کنیم بعدش با خانواده میاییم و میخریمش منم که #عاشق قدم زدن کنار آقا مصطفی بودم حالا به هر دلیل
گفتم باشه و رفتم خودم رو جمع و جور کردم و رفتیم و.....
✍🏼 #ادامه_دارد_ان_شاءالله
@admmmj123
کدام سال بعثت سال عام الحزن
( سال اندوه و غم ) بود ؟
( سال اندوه و غم ) بود ؟
Anonymous Quiz
49%
سال دهم بعثت
26%
سال دوازدهم بعثت
25%
سال هشتم بعثت
─┅═༅𖣔𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─
#آیه_گرافی🖇♥️
آية مائة وأربعة، سورةالتوبة:
[أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ
وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم].
ترجمه آیه 104، سوره توبه:
آیا مؤمنان هنوز ندانستهاند که محققا خداست که توبه بندگان را میپذیرد و صدقه آنها را قبول میفرماید و خداست که بسیار توبه پذیر و بر خلق مهربان است .
─┅═༅𖣔𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─
#آیه_گرافی🖇♥️
آية مائة وأربعة، سورةالتوبة:
[أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ
وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم].
ترجمه آیه 104، سوره توبه:
آیا مؤمنان هنوز ندانستهاند که محققا خداست که توبه بندگان را میپذیرد و صدقه آنها را قبول میفرماید و خداست که بسیار توبه پذیر و بر خلق مهربان است .
─┅═༅𖣔𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─
─┅═༅𖣔𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─
#حدیث_گرافی🖇♥️
از ثوبان رضی الله عنه روایت شده که گفت:
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
فردیکه مریضی را عیادت میکند تا زمانیکه بر میگردد گویا در راه جنت است.
رواه مختصر مسلم ــ حدیث ــ ۲۵۶۸
─┅═༅𖣔𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─
#حدیث_گرافی🖇♥️
از ثوبان رضی الله عنه روایت شده که گفت:
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:
فردیکه مریضی را عیادت میکند تا زمانیکه بر میگردد گویا در راه جنت است.
رواه مختصر مسلم ــ حدیث ــ ۲۵۶۸
─┅═༅𖣔𖣔♥️𖣔𖣔༅═┅─
.
🌸🍃اگه گفت بخاطر سختی و مشکلات نمیتونم باهات ازدواج کنم
🧕تو هم بگو دینم اجازه نمیده قبل از ازدواج رابطه داشته باشم!!
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot
🌸🍃اگه گفت بخاطر سختی و مشکلات نمیتونم باهات ازدواج کنم
🧕تو هم بگو دینم اجازه نمیده قبل از ازدواج رابطه داشته باشم!!
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
❤️ #نسیم_هدایت #قسمت_هجدهم ✍🏼فرداش رفتم #مدرسه ولی از دستش #ناراحت بودم که چرا بهم خندید مگه من خنده دارم فقط یه اتفاق ساده افتاد دیگه چرا میخنده باید کمکم میکرد منم خوشحال میشدم... 😒ولی هی میخندید ، خوب چیکار کنم... آخه من چرا زود جوگیر میشم حالا…
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_نوزدهم
✍🏼یه لباس گلبهی رنگ انتخاب کردم
که شکوفه های ریزی توش داشت
خیلی قشنگ بود و البته کم قیمت
معمولا دوست نداشتم که #تجملاتی باشم در #اوج_سادگی #شیک و زیبا بود...
برگشتیم خونه و قرار شد دو روز بعدش بریم برای خرید لباس ، #مادر_شوهرم و آقا مصطفی اومدن دنبالم و با مادرم وخواهرم رفتیم آخی این آقا مصطفی چقد خوشتیپه همیشه چه هیکل ورزشکاری داره...
خلاصه لباس رو خریدیم هر چی مادر شوهرم گفت خوب بازم چیز دیگه ای بردار ولی من برنداشتم خوب #اسراف بود...
#مراسم_ازدواج هم داشت کم کم رو به راه میشد بلاخره روز #عروسی رسید
عروسی من با آقا مصطفی....
😍
خیلی #استرس داشتم پدرم خرج عروسیون رو داد که به ما فشار نیاد
چون آقا مصطفی خیلی سر شناس بود خیلی ها اومدن تقریبا 800 نفر دعوتی داشتیم خییییلی زیاد بود...
یکی از ماموستای #مشهور شهر رو #دعوت کردیم و برای مردم موعظه کرد از توحید و ترس از الله سبحان و در آخر هم برای #خوشبختی ما #دعا کرد و همه جمع آمین گفتن...
#همسر ماموستا اومد پیشم و برام دعای خیر کرد و در آخر گفت اینم یک #هدیه برای تو امیدوارم به نکاتش عمل کنی این #بهترین هدیه ای بود که تونستم بهت بدم بازش کردم #قرآن بود کلام الله....
😍بهترین هدیه عمرم رو گرفتم بازش کردم و قرآن خوندم دلم #آرام گرفت همه به من نگاه میکردن خونه دوماد اومدن دنبالم مادرم چون اولین دخترش بود که #ازدواج میکنه خیلی ناراحت بود و همش گریه میکرد...
😭منم وقتی مادرم رو میدیدم گریه کردم خیلی زیاد گریه کردیم پدرم اومد بالا و گفت بیا بریم وقت رفتن بود منم بلند شدم مادرم #چادر_سفید سرم کرد و بغلم کرد و همش گریه میکرد منم گریه کردم حتی پدرمم هم گریه کرد هر دوشون برام دعای خیر کردن...
بالاترین دعا هم مال پدر و مادرم بود انقد گریه کرده بودم که اصلا یادم نبود به #داماد نگاه کنم پدرم من رو سوار ماشین کرد و داماد پشت سرم اومد تو ماشین و حرکت کردیم منم مثل داغ دیده ها با خانوادم نگاه میکردم خدایا فکر میکردم این سهل ترین امتحانه که من از خانوادم #جدا میشم.....
توی راه بودیم که آقا مصطفی همش با #نگرانی بهم نگاه میکرد و زود به زود میگفت حالت خوبه منم هر وقت میگفت حالت خوبه بیشتر گریه ام میگرفت😭
یه دفعه صدای #موزیک از یکی از ماشین ها پخش شد آقا مصطفی سرش رو چرخوند ببینه کیه داداش کوچیکش بود ماشینش رو متوقف کرد و براش بوق داد که بایسته با عصبانیت پیاده شد و گفت مگه نگفتم #موسیقی روشن نکنید...
😡این عروسی منه نه شما نمیخوام با #گناه قاطی بشه اونم ترسید گفت باشه باشه...
😒اومد سوار شد دیگه نتونستم #گریه کنم اتقد #عصبانی بود و منم شوکه شدم ، بلاخره رسیدیم و پیاده شدیم
یه خونه نقلی خیلی کوچیک بود رفتیم تو همه خیلی خوش آمد گفتن اما خونه #دوماد مثل خونه ما شلوغ نبود چون همه دوستاش رو خونه ما دعوت کرده بود....
وقتی رفتیم داخل خونواده خودم هم به غیر از پدر و مادرم همه اومده بودن نشستم و برام آب آوردن و شیرینی خوریم و گفتن که باید بریم یکی یکی اومدن خداحافظی کردن #خواهرم و #برادر کوچیکم اومدن پیشم و بغلم کردن و خیلی گریه کردن فکر کنم من خیلی مهم بودم توی خانواده...
همه رفتن و #مراسم به خوشی تموم شد و آقا مصطفی گفت #نماز عصر رو به #جماعت بخونیم.....
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله😍
@admmmj123
💌 #قسمت_نوزدهم
✍🏼یه لباس گلبهی رنگ انتخاب کردم
که شکوفه های ریزی توش داشت
خیلی قشنگ بود و البته کم قیمت
معمولا دوست نداشتم که #تجملاتی باشم در #اوج_سادگی #شیک و زیبا بود...
برگشتیم خونه و قرار شد دو روز بعدش بریم برای خرید لباس ، #مادر_شوهرم و آقا مصطفی اومدن دنبالم و با مادرم وخواهرم رفتیم آخی این آقا مصطفی چقد خوشتیپه همیشه چه هیکل ورزشکاری داره...
خلاصه لباس رو خریدیم هر چی مادر شوهرم گفت خوب بازم چیز دیگه ای بردار ولی من برنداشتم خوب #اسراف بود...
#مراسم_ازدواج هم داشت کم کم رو به راه میشد بلاخره روز #عروسی رسید
عروسی من با آقا مصطفی....
😍
خیلی #استرس داشتم پدرم خرج عروسیون رو داد که به ما فشار نیاد
چون آقا مصطفی خیلی سر شناس بود خیلی ها اومدن تقریبا 800 نفر دعوتی داشتیم خییییلی زیاد بود...
یکی از ماموستای #مشهور شهر رو #دعوت کردیم و برای مردم موعظه کرد از توحید و ترس از الله سبحان و در آخر هم برای #خوشبختی ما #دعا کرد و همه جمع آمین گفتن...
#همسر ماموستا اومد پیشم و برام دعای خیر کرد و در آخر گفت اینم یک #هدیه برای تو امیدوارم به نکاتش عمل کنی این #بهترین هدیه ای بود که تونستم بهت بدم بازش کردم #قرآن بود کلام الله....
😍بهترین هدیه عمرم رو گرفتم بازش کردم و قرآن خوندم دلم #آرام گرفت همه به من نگاه میکردن خونه دوماد اومدن دنبالم مادرم چون اولین دخترش بود که #ازدواج میکنه خیلی ناراحت بود و همش گریه میکرد...
😭منم وقتی مادرم رو میدیدم گریه کردم خیلی زیاد گریه کردیم پدرم اومد بالا و گفت بیا بریم وقت رفتن بود منم بلند شدم مادرم #چادر_سفید سرم کرد و بغلم کرد و همش گریه میکرد منم گریه کردم حتی پدرمم هم گریه کرد هر دوشون برام دعای خیر کردن...
بالاترین دعا هم مال پدر و مادرم بود انقد گریه کرده بودم که اصلا یادم نبود به #داماد نگاه کنم پدرم من رو سوار ماشین کرد و داماد پشت سرم اومد تو ماشین و حرکت کردیم منم مثل داغ دیده ها با خانوادم نگاه میکردم خدایا فکر میکردم این سهل ترین امتحانه که من از خانوادم #جدا میشم.....
توی راه بودیم که آقا مصطفی همش با #نگرانی بهم نگاه میکرد و زود به زود میگفت حالت خوبه منم هر وقت میگفت حالت خوبه بیشتر گریه ام میگرفت😭
یه دفعه صدای #موزیک از یکی از ماشین ها پخش شد آقا مصطفی سرش رو چرخوند ببینه کیه داداش کوچیکش بود ماشینش رو متوقف کرد و براش بوق داد که بایسته با عصبانیت پیاده شد و گفت مگه نگفتم #موسیقی روشن نکنید...
😡این عروسی منه نه شما نمیخوام با #گناه قاطی بشه اونم ترسید گفت باشه باشه...
😒اومد سوار شد دیگه نتونستم #گریه کنم اتقد #عصبانی بود و منم شوکه شدم ، بلاخره رسیدیم و پیاده شدیم
یه خونه نقلی خیلی کوچیک بود رفتیم تو همه خیلی خوش آمد گفتن اما خونه #دوماد مثل خونه ما شلوغ نبود چون همه دوستاش رو خونه ما دعوت کرده بود....
وقتی رفتیم داخل خونواده خودم هم به غیر از پدر و مادرم همه اومده بودن نشستم و برام آب آوردن و شیرینی خوریم و گفتن که باید بریم یکی یکی اومدن خداحافظی کردن #خواهرم و #برادر کوچیکم اومدن پیشم و بغلم کردن و خیلی گریه کردن فکر کنم من خیلی مهم بودم توی خانواده...
همه رفتن و #مراسم به خوشی تموم شد و آقا مصطفی گفت #نماز عصر رو به #جماعت بخونیم.....
✍🏼 #ادامه_دارد... ان شاءالله😍
@admmmj123
از خدا میخوام🌼
همین روزا از یه جایی که فکرت هم بهش نمیرسه.
خبری بشنوی که شاد بشی...
اونقدر شاد که فقط بدوئی و جیغ بکشی
#شبتان_نورانی
همین روزا از یه جایی که فکرت هم بهش نمیرسه.
خبری بشنوی که شاد بشی...
اونقدر شاد که فقط بدوئی و جیغ بکشی
#شبتان_نورانی
#عبدالباسط
@admmmj123
☺️ایــن تلاوت هدایــت دهندهی قلوب پر طــلاطم و ســردرگم است...
👌🏼زیباتــرین تلاوت ســورة الرحمن در تمام جــهان با صدای شــیخ #عبدالباسط
☺️بفرسـتید برای آنـها که بیقــ💓ــرارن
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot
👌🏼زیباتــرین تلاوت ســورة الرحمن در تمام جــهان با صدای شــیخ #عبدالباسط
☺️بفرسـتید برای آنـها که بیقــ💓ــرارن
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot
.
#فتنه_زنان!
🌸🍃شیخ ناصر الدین آلبانی می گوید:
سوگند به الله، عمرم به(74) سال رسیده، می ترسم بر نفس خود که مبادا در فتنه زنان واقع شود!، پس حالِ جوانان غیر از من چگونه باشد؟!
(سلسة الهدی والنور ٢١٢ ).
براستی که مانند روز روشن در فضای مجازی این فتنه را به چشم و سر مشاهده می کنیم!
#ابوشاکرمسلم
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot
#فتنه_زنان!
🌸🍃شیخ ناصر الدین آلبانی می گوید:
سوگند به الله، عمرم به(74) سال رسیده، می ترسم بر نفس خود که مبادا در فتنه زنان واقع شود!، پس حالِ جوانان غیر از من چگونه باشد؟!
(سلسة الهدی والنور ٢١٢ ).
براستی که مانند روز روشن در فضای مجازی این فتنه را به چشم و سر مشاهده می کنیم!
#ابوشاکرمسلم
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot
.
🌸🍃دو زن هرگز با هم برابر شده
نمی تواند!
زنی که الگوی آن زنان صحابه باشد، وزنی که الگویش زنان رقاصه و سراینده باشد!
زنی که چادرش پوشش وحشمت باشد، وزنی که لباسش زینت و فتنه باشد!
زنی که بخاطر وضعیت اسفناک مسلمانان بگرید، و زنی که بخاطر شکست خوردن عاشق و معشوق در سریالها بگرید!
برابر کردن این زنان، ظلم و جفاست در حق زنان با شرف.
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot
🌸🍃دو زن هرگز با هم برابر شده
نمی تواند!
زنی که الگوی آن زنان صحابه باشد، وزنی که الگویش زنان رقاصه و سراینده باشد!
زنی که چادرش پوشش وحشمت باشد، وزنی که لباسش زینت و فتنه باشد!
زنی که بخاطر وضعیت اسفناک مسلمانان بگرید، و زنی که بخاطر شکست خوردن عاشق و معشوق در سریالها بگرید!
برابر کردن این زنان، ظلم و جفاست در حق زنان با شرف.
♡کانال حب حلال♡ 💍❤️
@admmmj127_bot