👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه صد و پنجاه و چهارم.
[فرشته ای بر روی زمین]
در روزهای محاصرهٔ ملتان خبر فوت حجاج بن یوسف به محمد بن قاسم رسید در همان روزها نامه همسرش هم رسید که بعد از ذکر فوت پدرش نوشته بود حال مادرتان دوباره خراب شده ولی دوست دارند شما قبل از اتمام ماموریت به بصره برنگردید.
زبیده در مورد خودش نوشته بود: «من با هزاران همسرانی که شوهرانشان در جبهه های ترکستان و اسپانیا بر سر پیکارند فرقی ندارم و به عنوان همسر سپهسالار سند وظیفه دارم جدایی شما صبر و تحمل بیشتری نسبت به دیگر زنان تحمل کنم شما نوشته بودید که بعد از فتح ملتان ما را نزد خودتان فرا خواهید خواند ولی شاید حال مادر تا چند ماهی اجازه سفر به ما ندهد میترسم نگرانی شما در مورد خانواده بر پیروزیهای شما تاثیر بگذارد مادر همین که خبر فتح شما را میشنود صورت زردش تروتازه میشود و وقتی دلگیر میشود این گونه دعا میکند “خدایا به من صبر مادران مجاهدین و صحابه را عطا فرما"
مرا که غمگین می بیند می گوید: «زبیده تو همسر یک مجاهد هستی» سلام مرا به ناهید و زهرا برسانید به حال آن خواهران عزیز غبطه میخورم که هر روز شاهد گردوغبار اسبهای مجاهدین هستند در بصره همه منتظر زنها و بچه هایی هستند که شما آنها را از زندان برهمن آباد آزاد کرده اید کی میخواهید آنها را بفرستید؟ فقط از خدا میخواهم که هر قدمی که برمیدارید به سوی عروج و ترقی باشد».
پس از چند روز مقاومت بالاخره مردم ملتان تسلیم شدند محمد بن قاسم امیر داود نصر را حاکم ملتان مقرر کرد و دوباره به آرور برگشت در راه باخبر شد که سردار قنوج راجه هری چندر شاهزاده جیسنگ را پناه داده و قصد حمله به سند را دارد. محمد بن قاسم به محض شنیدن این خبر خود را به آرور رساند و بعد از چند روز به قنوج لشکر کشی کرد، راجه هری چندر که از جیسنگ شنیده بود افراد دشمن از ده هزار نفر بیشتر نیستند وقتی دید تعداد افراد غیر عربی که شعار "محمد بن قاسم زنده باد” سر میدهند از عربها خیلی بیشتر است از معرکه گریخت. بعضی از اطرافیان جی سنگ پیشنهاد دادند که با محمد بن قاسم صلح کند ولی او نپذیرفت و به طرف جنوب فرار کرد.
محمد بن قاسم برای بررسی اوضاع ایالت سند و برنامه ریزی برای حمله به دیگر شهرهای سند به آرور برگشت قاصدی از بصره یک روز قبل به ارور رسیده بود، که محمد بن قاسم را دید گفت: «فرماندۀ بزرگ! خبر بدی آوردم!» آثار غم بر چهرۀ آرام محمد بن قاسم ظاهر شد با لبخند غم انگیزی گفت: «در مورد مادرم که نیست؟»
قاصد به نشانه اثبات سر تکان داد و نامه ای از جیب درآورد و به محمد بن قاسم داد محمد بن قاسم با عجله نامه را گشود و خواند “انالله وانا الیه راجعون" گفت و سرش را پایین انداخت. آن شب تعدادی از معتمدین شهر و بیوه زنانی که فاتح سند را به عنوان برادری نیک کردار و پدری دل رحم میپنداشتند در اتاقی از کاخ سلطنتی ارور که محل اقامت محمد بن قاسم بود جمع شده بودند محمد بن قاسم در جمع آنان کمی صحبت کرد و از همه تشکر کرد. وقتی تنها شد بار دیگر نامه همسرش زبیده را در روشنی شمع خواند و نگاهش به این جمله متمرکز شد «آخرین صحبت مادرجان در بستر مرگ این بود: روحم بعد از آزادی از زندان جسم خواهد توانست بر فراز سرزمینهایی که پسرم پرچم اسلام را در آنها به اهتزاز درآورده پرواز کند».
ادامهدارد…
@admmmj123
#ناهید
صفحه صد و پنجاه و چهارم.
[فرشته ای بر روی زمین]
در روزهای محاصرهٔ ملتان خبر فوت حجاج بن یوسف به محمد بن قاسم رسید در همان روزها نامه همسرش هم رسید که بعد از ذکر فوت پدرش نوشته بود حال مادرتان دوباره خراب شده ولی دوست دارند شما قبل از اتمام ماموریت به بصره برنگردید.
زبیده در مورد خودش نوشته بود: «من با هزاران همسرانی که شوهرانشان در جبهه های ترکستان و اسپانیا بر سر پیکارند فرقی ندارم و به عنوان همسر سپهسالار سند وظیفه دارم جدایی شما صبر و تحمل بیشتری نسبت به دیگر زنان تحمل کنم شما نوشته بودید که بعد از فتح ملتان ما را نزد خودتان فرا خواهید خواند ولی شاید حال مادر تا چند ماهی اجازه سفر به ما ندهد میترسم نگرانی شما در مورد خانواده بر پیروزیهای شما تاثیر بگذارد مادر همین که خبر فتح شما را میشنود صورت زردش تروتازه میشود و وقتی دلگیر میشود این گونه دعا میکند “خدایا به من صبر مادران مجاهدین و صحابه را عطا فرما"
مرا که غمگین می بیند می گوید: «زبیده تو همسر یک مجاهد هستی» سلام مرا به ناهید و زهرا برسانید به حال آن خواهران عزیز غبطه میخورم که هر روز شاهد گردوغبار اسبهای مجاهدین هستند در بصره همه منتظر زنها و بچه هایی هستند که شما آنها را از زندان برهمن آباد آزاد کرده اید کی میخواهید آنها را بفرستید؟ فقط از خدا میخواهم که هر قدمی که برمیدارید به سوی عروج و ترقی باشد».
پس از چند روز مقاومت بالاخره مردم ملتان تسلیم شدند محمد بن قاسم امیر داود نصر را حاکم ملتان مقرر کرد و دوباره به آرور برگشت در راه باخبر شد که سردار قنوج راجه هری چندر شاهزاده جیسنگ را پناه داده و قصد حمله به سند را دارد. محمد بن قاسم به محض شنیدن این خبر خود را به آرور رساند و بعد از چند روز به قنوج لشکر کشی کرد، راجه هری چندر که از جیسنگ شنیده بود افراد دشمن از ده هزار نفر بیشتر نیستند وقتی دید تعداد افراد غیر عربی که شعار "محمد بن قاسم زنده باد” سر میدهند از عربها خیلی بیشتر است از معرکه گریخت. بعضی از اطرافیان جی سنگ پیشنهاد دادند که با محمد بن قاسم صلح کند ولی او نپذیرفت و به طرف جنوب فرار کرد.
محمد بن قاسم برای بررسی اوضاع ایالت سند و برنامه ریزی برای حمله به دیگر شهرهای سند به آرور برگشت قاصدی از بصره یک روز قبل به ارور رسیده بود، که محمد بن قاسم را دید گفت: «فرماندۀ بزرگ! خبر بدی آوردم!» آثار غم بر چهرۀ آرام محمد بن قاسم ظاهر شد با لبخند غم انگیزی گفت: «در مورد مادرم که نیست؟»
قاصد به نشانه اثبات سر تکان داد و نامه ای از جیب درآورد و به محمد بن قاسم داد محمد بن قاسم با عجله نامه را گشود و خواند “انالله وانا الیه راجعون" گفت و سرش را پایین انداخت. آن شب تعدادی از معتمدین شهر و بیوه زنانی که فاتح سند را به عنوان برادری نیک کردار و پدری دل رحم میپنداشتند در اتاقی از کاخ سلطنتی ارور که محل اقامت محمد بن قاسم بود جمع شده بودند محمد بن قاسم در جمع آنان کمی صحبت کرد و از همه تشکر کرد. وقتی تنها شد بار دیگر نامه همسرش زبیده را در روشنی شمع خواند و نگاهش به این جمله متمرکز شد «آخرین صحبت مادرجان در بستر مرگ این بود: روحم بعد از آزادی از زندان جسم خواهد توانست بر فراز سرزمینهایی که پسرم پرچم اسلام را در آنها به اهتزاز درآورده پرواز کند».
ادامهدارد…
@admmmj123
🍃بــــــــیو
«و اگر امیدی در تو بمیرد خدا امیدهای فراوان دیگر درونت زنده میکند..»☘
«و اگر امیدی در تو بمیرد خدا امیدهای فراوان دیگر درونت زنده میکند..»☘
بسم الله الرحمن الرحیم♥️
﷽(آمَنْتُ بِاَللَّهِ وَكَفَرْت بِالطَّاغُوت✊✨🌿
﷽(آمَنْتُ بِاَللَّهِ وَكَفَرْت بِالطَّاغُوت✊✨🌿
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
Photo
#عکس_نوشته
#پروفایل
#دست_نوشته
🌙⭐️ خـــدا انبیا را بشــــر خلق کرد
نبـــی را ولی تاج ســـــر خلق کرد👑
صلوا علی النبی الامی
#پروفایل
#دست_نوشته
🌙⭐️ خـــدا انبیا را بشــــر خلق کرد
نبـــی را ولی تاج ســـــر خلق کرد👑
صلوا علی النبی الامی
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم) #ناهید صفحه صد و پنجاه و چهارم. [فرشته ای بر روی زمین] در روزهای محاصرهٔ ملتان خبر فوت حجاج بن یوسف به محمد بن قاسم رسید در همان روزها نامه همسرش هم رسید که بعد از ذکر فوت پدرش نوشته بود حال مادرتان دوباره خراب شده ولی…
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه صد و پنجاه و پنجم.
محمد بن قاسم پس از سه ماه غیر از سربازان عرب یکصدهزار سندی را نیز آموزش نظامی داده بود در بین آنها افراد غیر مسلمانی نیز بودند که با وجود اسلام نیاوردن نبرد برای گسترش پیروزیهای این سپه سالار نوجوان را بزرگترین خدمت به جامعه بشری میپنداشتند فرمانده ای که عدل و مساواتش او را در نگاه مردم مناطق فتح شده فرشته ای قرار داده بود آنها او را نجات دهندۀ خود میدانستند و احساس میکردند بقیه مناطق هندوستان نیز نیاز به چنین فردی دارد. روزی یکی از مجسمه سازان مشهور آرور کار جدید خود را در یکی از خیابانهای این شهر به نمایش گذاشت مجسمه ای از سنگ مرمر که در قسمت پایین آن این جملهتراشیده شده بود “فرشته ای که حکومت عدل و مساوات را در این سرزمین برقرار نمود”. هزارن نفر اطراف این مجسمه جمع شده و با دسته گلهای رنگارنگ آن را پوشانده بودند بسیاری از ثروتمندان شهر حاضر بودند برای این که مجسمه را زینت خانه خودشان کنند قیمت هنگفتی بپردازند، ولی پیشوایان مذهبی شهر به اتفاق آراء تصمیم گرفتند که مجسمه فرشته ای چون محمد بن قاسم باید در معبد بزرگ شهر باشد. مجسمه ساز هم که از اهمیت کارش خبر داشت ترجیح داد او را در معبد بگذارد. نزدیک کاخ سلطنتی که رسیدند بهیم سنگ به محمد بن قاسم اطلاع داد که مردم مجسمه شما را برای نصب در یکی از معبدها میبرند. محمد بن قاسم با نگرانی بیرون آمد مردم با دیدن او توقف کردند، پیشوای بزرگ مذهبی شهر جلو آمد و گفت: «این مردم بیشتر از این نمیتوانند از شما قدرشناسی کنند این کمال هنر یک مجسمه ساز است اما آن چهره ای که از تو در قلب هایشان نقش بسته به مراتب زیباتر از این مجسمه است». محمد بن قاسم با صدای رسایی مردم را مخاطب قرار داد گفت: «صبر کنید! و میخواهم چیزی به شما بگویم».
صدای طبل و شیپور متوقف شد و سکوت کامل همه جا را فراگرفت. محمد بن قاسم در صحبت هایش نظر اسلام را در مورد مجسمه سازی و بت پرستی توضیح داد و در
پایان خطاب به مردم گفت: «مرا گناهکار نکنید اگر در من خوبی میبینید از برکت اسلام است، اگر من با پیروی از دین اسلام میتوانم نمونۀ خوبی برای بشریت باشم این در به روی همه باز است شما مرا نیایش نکنید بلکه ذاتی را بپرستید که مرا آفریده است؛ ذاتی که من او را عبادت میکنم؛ خداوندی که دینش به تمام انسانها درس آزادی و عدالت می دهد». مردم اگر چه مغلوب احساساتشان ،بودند ولی در مقابل مجسمه سنگی نتوانستند از حکم فرشته ای زنده که با آنها مشغول گفتگو بود سر باز زنند. وقتی محمد بن قاسم گفت: «روحم از این کار شما آزرده شد» مجسمه ساز دست بسته جلو آمد و چنین گفت: «یک مجسمه ساز فقط با ساختن مجسمه میتواند احساسات خود را ابراز کند من اسم فرشته را شنیده بودم و شکلهای خیالی زیادی از آنها میساختم ولی بعد از این که شما را دیدم یقین پیدا کردم که هر فرشته ای که بسازم شکلش حتما مثل شما خواهد بود. پسر من در جنگ لسبیلا زخمی شده بود شما از او مانند دیگر زخمیها مراقبت کردید، او بعد از برگشتن مریض شد و بعد از چند روز درگذشت هنگام مرگ دستمالی را که شما بر زخمش بسته بودید میبوسید از من قول گرفته بود که مجسمه شما را بسازم ولی حالا که شما ناراحت هستید شاید روح او هم آرامش نداشته باشد پس ترجیح میدهم که حکم شما را اجرا کنم».
محمد بن قاسم جواب داد: «منت بزرگی بر من خواهید گذاشت»
- منت؟ این چه حرفیست من بعد از شکستن این مجسمه هم شما را فرشته میدانم، نه من بلکه صدها هزار انسان در این دیار شما را فرشته میپندارند»
محمد بن قاسم گفت: «ولی من دوست دارم در اینجا به عنوان خادم انسانها شناخته شوم».
مجسمه ساز دندان روی جگر گذاشت و با یک ضربی تبر مجسمه را تکه تکه کرد. مردم به دنبال ذرههای مجسمه هجوم بردند گویا که به گنج و جواهر رسیده باشند. پس از این ماجرا مردم تمایل بیشتری به تعلیمات اسلامی پیدا کردند و هر روز به تعداد تازه مسلمانان اضافه میشد.
ادامهدارد…
@admmmj123
#ناهید
صفحه صد و پنجاه و پنجم.
محمد بن قاسم پس از سه ماه غیر از سربازان عرب یکصدهزار سندی را نیز آموزش نظامی داده بود در بین آنها افراد غیر مسلمانی نیز بودند که با وجود اسلام نیاوردن نبرد برای گسترش پیروزیهای این سپه سالار نوجوان را بزرگترین خدمت به جامعه بشری میپنداشتند فرمانده ای که عدل و مساواتش او را در نگاه مردم مناطق فتح شده فرشته ای قرار داده بود آنها او را نجات دهندۀ خود میدانستند و احساس میکردند بقیه مناطق هندوستان نیز نیاز به چنین فردی دارد. روزی یکی از مجسمه سازان مشهور آرور کار جدید خود را در یکی از خیابانهای این شهر به نمایش گذاشت مجسمه ای از سنگ مرمر که در قسمت پایین آن این جملهتراشیده شده بود “فرشته ای که حکومت عدل و مساوات را در این سرزمین برقرار نمود”. هزارن نفر اطراف این مجسمه جمع شده و با دسته گلهای رنگارنگ آن را پوشانده بودند بسیاری از ثروتمندان شهر حاضر بودند برای این که مجسمه را زینت خانه خودشان کنند قیمت هنگفتی بپردازند، ولی پیشوایان مذهبی شهر به اتفاق آراء تصمیم گرفتند که مجسمه فرشته ای چون محمد بن قاسم باید در معبد بزرگ شهر باشد. مجسمه ساز هم که از اهمیت کارش خبر داشت ترجیح داد او را در معبد بگذارد. نزدیک کاخ سلطنتی که رسیدند بهیم سنگ به محمد بن قاسم اطلاع داد که مردم مجسمه شما را برای نصب در یکی از معبدها میبرند. محمد بن قاسم با نگرانی بیرون آمد مردم با دیدن او توقف کردند، پیشوای بزرگ مذهبی شهر جلو آمد و گفت: «این مردم بیشتر از این نمیتوانند از شما قدرشناسی کنند این کمال هنر یک مجسمه ساز است اما آن چهره ای که از تو در قلب هایشان نقش بسته به مراتب زیباتر از این مجسمه است». محمد بن قاسم با صدای رسایی مردم را مخاطب قرار داد گفت: «صبر کنید! و میخواهم چیزی به شما بگویم».
صدای طبل و شیپور متوقف شد و سکوت کامل همه جا را فراگرفت. محمد بن قاسم در صحبت هایش نظر اسلام را در مورد مجسمه سازی و بت پرستی توضیح داد و در
پایان خطاب به مردم گفت: «مرا گناهکار نکنید اگر در من خوبی میبینید از برکت اسلام است، اگر من با پیروی از دین اسلام میتوانم نمونۀ خوبی برای بشریت باشم این در به روی همه باز است شما مرا نیایش نکنید بلکه ذاتی را بپرستید که مرا آفریده است؛ ذاتی که من او را عبادت میکنم؛ خداوندی که دینش به تمام انسانها درس آزادی و عدالت می دهد». مردم اگر چه مغلوب احساساتشان ،بودند ولی در مقابل مجسمه سنگی نتوانستند از حکم فرشته ای زنده که با آنها مشغول گفتگو بود سر باز زنند. وقتی محمد بن قاسم گفت: «روحم از این کار شما آزرده شد» مجسمه ساز دست بسته جلو آمد و چنین گفت: «یک مجسمه ساز فقط با ساختن مجسمه میتواند احساسات خود را ابراز کند من اسم فرشته را شنیده بودم و شکلهای خیالی زیادی از آنها میساختم ولی بعد از این که شما را دیدم یقین پیدا کردم که هر فرشته ای که بسازم شکلش حتما مثل شما خواهد بود. پسر من در جنگ لسبیلا زخمی شده بود شما از او مانند دیگر زخمیها مراقبت کردید، او بعد از برگشتن مریض شد و بعد از چند روز درگذشت هنگام مرگ دستمالی را که شما بر زخمش بسته بودید میبوسید از من قول گرفته بود که مجسمه شما را بسازم ولی حالا که شما ناراحت هستید شاید روح او هم آرامش نداشته باشد پس ترجیح میدهم که حکم شما را اجرا کنم».
محمد بن قاسم جواب داد: «منت بزرگی بر من خواهید گذاشت»
- منت؟ این چه حرفیست من بعد از شکستن این مجسمه هم شما را فرشته میدانم، نه من بلکه صدها هزار انسان در این دیار شما را فرشته میپندارند»
محمد بن قاسم گفت: «ولی من دوست دارم در اینجا به عنوان خادم انسانها شناخته شوم».
مجسمه ساز دندان روی جگر گذاشت و با یک ضربی تبر مجسمه را تکه تکه کرد. مردم به دنبال ذرههای مجسمه هجوم بردند گویا که به گنج و جواهر رسیده باشند. پس از این ماجرا مردم تمایل بیشتری به تعلیمات اسلامی پیدا کردند و هر روز به تعداد تازه مسلمانان اضافه میشد.
ادامهدارد…
@admmmj123
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
گفت فردا توبه میکنم خوابید و دیگر بیدار نشد💔
.
واقعه تاسف آور!😔
گفت فقط همین یک شب شراب مینوشم وباز توبه میکنم
اما همان شب ملک الموت او را با خودش برد💔
التماس تدبر !✨🦋
واقعه تاسف آور!😔
گفت فقط همین یک شب شراب مینوشم وباز توبه میکنم
اما همان شب ملک الموت او را با خودش برد💔
التماس تدبر !✨🦋
بسم الله الرحمن الرحیم✨♥️
#یک_حرف_حساب_به_مجازی
ای بابا 😩
بزارید مارا تا میخواهیم کمی از مجازی فاصله بگیریم. شب، روز در فکر مجازی مجازی😤 مارا بزاریم به زندگی خود برسیم حتی بجای خواب هم مارا ول کن نیستی چرا؟😩😖
#یک_حرف_حساب_به_خودمان
اینقدر وابسته به مجازی شدیم که دنیای واقعی را گم کردیم. و غرق در مجازی شدیم،
هواس مان باشه این دنیای که خود مان به خو درست کردیم، آخر مارا تباه، دنیا و آخرت نکند.
#پناه بر الله😓😰
اللهم صل علی محمد و آل محمد✨♥️
#یک_حرف_حساب_به_مجازی
ای بابا 😩
بزارید مارا تا میخواهیم کمی از مجازی فاصله بگیریم. شب، روز در فکر مجازی مجازی😤 مارا بزاریم به زندگی خود برسیم حتی بجای خواب هم مارا ول کن نیستی چرا؟😩😖
#یک_حرف_حساب_به_خودمان
اینقدر وابسته به مجازی شدیم که دنیای واقعی را گم کردیم. و غرق در مجازی شدیم،
هواس مان باشه این دنیای که خود مان به خو درست کردیم، آخر مارا تباه، دنیا و آخرت نکند.
#پناه بر الله😓😰
اللهم صل علی محمد و آل محمد✨♥️
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
. #همسرانه سعی کنید با خندیدن و شادی با همسرتان زندگیتان را شاد و سرزنده نگه دارید. #حب_حلال 😍
#عربیجات
حین يسألوني عنك سأقول
سعادة دخلت حياتي
و لا أريد أن تنتهي
وقتــــی از من درباره تو بپرسند ،ـ
خواهم گفت : سعادتی وارد زندگیم شدهـ
که نمیخواهم پایان یابد
(. ❛ ᴗ ❛.) 🌹 \(^ᴗ^)/
حین يسألوني عنك سأقول
سعادة دخلت حياتي
و لا أريد أن تنتهي
وقتــــی از من درباره تو بپرسند ،ـ
خواهم گفت : سعادتی وارد زندگیم شدهـ
که نمیخواهم پایان یابد
(. ❛ ᴗ ❛.) 🌹 \(^ᴗ^)/
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
#عکس_نوشته #پروفایل #دست_نوشته 🌙⭐️ خـــدا انبیا را بشــــر خلق کرد نبـــی را ولی تاج ســـــر خلق کرد👑 صلوا علی النبی الامی
#عکس_نوشته
#پروفایل
گــــــر بدانند لذت جــــان باختن در راه عشق 🥺
القــــ🕌ـــــدس
چون ندانستند اینچنین تنهایی💔
#پروفایل
گــــــر بدانند لذت جــــان باختن در راه عشق 🥺
القــــ🕌ـــــدس
چون ندانستند اینچنین تنهایی💔