#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه صد و چهل و هفتم.

محبوب ترین همسر راجه داهر که از دیگر همسرانش کوچکتر بود در اتاقی از کاخ شاهی برهمن آباد روی صندلی زرین نشسته بود اسم او لادهی بود، آثار غم و اندوه بر صورت زیبایش نقش بسته بود چند رئیس و کلفت دست بسته روبه رویش ایستاده بودند.
پرتاب رای سرش را پایین انداخته بود و در حالی که آهسته قدم برمیداشت وارد اتاق شد نزدیک لادهی رسید و گفت: «شاه بانو جیسنگ شکست خورده و دشمن تا لحظاتی دیگر شهر را تصرف خواهد ،کرد چاره ای جز فرار نداریم میتوانیم از راه زیرزمین فرار کنیم».
همسر راجه با ناراحتی جواب داد: «برای رساندن خبر شکست، زنهای این کاخ کافی بودند تو چرا از معرکه گریختی؟»
- شاه بانو حفاظت از شما بر من لازمه حالا وقت این حرفها نیست شما بدون هیچ خطری میتونید به آرور برسید.
شاه بانو با خشم جواب داد: «ترجیح میدم به جای زنده موندن تحت مراقبت ترسویی
مثل تو به دست دلاوران دشمن بمیرم»
پرتاب رای شرمسار شد و گفت: «این خلاف انصافه من خادم باوفای شمایم»
- وقت اجرای عدالت در مورد تو فرا رسیده.
شاه بانو این را گفت و از روی صندلی بلند شد.
پرتاب رای با اضطراب گفت: «شاه بانو چی دارید میگید من خیر شما را میخواهم». همسر راجه داهر با صدای بلند فریاد زد: «تو بزرگترین دشمن این سرزمینی به خاطر ندانم کاریهای تو سند به این روز افتاد تو راجه داهرو به جنگ علیه عربها تشویق کردی جی رامو تو دشمن ما کردی دلاورانی مثل اودهی سنگ و بهیم سنگ به خاطر تو به دشمن محلق شدند در نبرد قبلی اولین کسی که فرار کرد تو بودی و حالا تو برای نجات خودت میخوای منو همرات !بیری عربها روی زنها دست بلند نمیکنن و تو فکر میکنی شاید به خاطر ما تو هم زنده بمونی». پرتاب رای گفت: «شاه بانو شما چی دارید میگید؟ دشمن داره وارد شهر میشه هر لحظه ممکنه اینجا برسن اگه شما از ذلت اسارت نمیترسید من میرم» پرتاب رای میخواست برگردد ولی همسر راجه داهر راهش را بست و در حالی که خنجر
را جلوی چشمان پرتابرای گرفته بود گفت: «صبر کن هنوز حسابت تصفیه نشده!» پرتاب رای که سربازان مسلح را اطراف خودش ،دید جستی زد و شمشیرش را کشید همسر راجه از یکی از درباریان شمشیر گرفت و جلو رفت و گفت: «ترسو! دستهای تو لیاقت بلند کردن شمشیر رو نداره باید النگوی زنان رو به دستت کنی پرتاب رای مانند درندهای زخمی به شاه بانو حمله ور شد ولی او کنار رفت و قبل از آن که بتواند دوباره حمله کند شمشیر چهار سرباز به سینه او فرود آمد.
ادامه‌دارد…
@admmmj123

مژده به خواهرانی که میخواهند قرآن را آنلاین حفظ کنند😍

آیا دوست دارید که حافظ قرآن شوید؟

آیا میخواهید در خانه خود باشید و فقط در یک ساعت قرآن را حفظ کنید؟

ما این زمینه را برای شما فراهم ساختیم، و‌ خواهران مشتاق می‌توانند در این کلاس آنلاین شرکت کنند.

خواهرانی که دوست دارید ثبت نام کنید به شماره واتساپ ما پیام بگذارید.⚠️
➡️ 0093782996506

نکته: این کلاس توسط خواهر حافظ و عالم قرآن بر گذار خواهد شد✅

عجله کنید وقت محدود است❗️

دعاے بعد از اذان 🍃🌸🍃

«اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ، آتِ مُحَمَّداً الْوَسِيْلَةَ وَالْفَضِيْلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوْداً الَّذِيْ وَعَدْتَهُ»

♥️«بار الها!
اى پروردگار این نداے ڪامل و نماز برپا شده،وسیله و فضیلت را به محمد عطا فرما و در روز قیامت او را به مقام محمود و ستوده‌اے ڪه به او وعده داده‌‌اے نایل بگردان»

🔻توصیه مفید:🔻
🌼🌿یڪے از مواقع استجابت دعا بین اذان و اقامه نماز میباشد.در این لحظه دعا ڪردن را فراموش نڪنید

🤲🍃🍃🍃

#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه صد و چهل و هشتم.

صدای “الله اکبر" از هر سوی کاخ به گوش میرسید همسر راجه از پنجره بالاخانه به اطراف نگاه کرد به جای پرچم سند پرچم اسلام بر دروازه کاخ به اهتزاز درآمده بود. سربازان اسلام در صحن وسیع کاخ تجمع کرده بودند جوانی رعنا سوار بر اسب سفید جلوی سربازان در حرکت بود و مردم سند با صدای بلند شعار میدادند "محمد بن قاسم زنده باد” یکی از درباریان به طرف اسب سفید اشاره کرد و گفت: «محمد بن قاسم اونه» همسر راجه نگاهی خشمگین به محمد بن قاسم انداخت سردار پیری جلو آمد و گفت: «شاه بانو هنوز هم برای فرار وقت هست»
همسر راجه تیروکمان خواست و در حالی که محمد بن قاسم را نشانه میگرفت گفت: «برای راجهها و همسران فراریشان هیچ جای پناهی در این دنیا نیست». ناگهان صدای پایی شنیده شد و توجه همسر راجه به در سمت راست معطوف گشت بهیم سنگ همراه چند سردار وارد اتاق ،شد همسر راجه به او نگاهی کرد و صورتش را برگرداند و دوباره محمد بن قاسم را نشانه گرفت چند نفر از پایین فریاد زدند و محمد بن قاسم فورا سرش را پایین گرفت قبل از این که بهیم سنگ به همسر راجه برسد تیر از کمان رها شده بود شاه بانو که دید تیرش خطا رفته خواست تیر در کمان بگذارد ولی بهیم سنگ دوید و کمان را از دست او گرفت و گفت: «شاه بانو! این چه کاریه؟ خدارو شکر که وقت هدف گرفتن دستتون میلرزید و گرنه انتقام لشکر پیروز قابل تصور نیست اگه فکر میکنید این لشکر با قتل سپه سالارش از هم میپاشه سخت در اشتباهید این لشکری نیست که با قتل فرمانده خودش عقب نشینی کنه هر سربازش یک سپه سالاره»
همسر راجه که از شدت احساسات اشک میریخت گفت: «بهیم سنگ دیگه چی میخوای؟ تو هنوز انتقام خودتو نگرفتی؟»
- من اومدم بپرسم که اسرای عرب کجا هستند تو زندان فقط ناخدایان سری لانکایی بودند به من گفتند که عربها بعد از مرگ راجه به اینجا منتقل شدند من مطمئنم که شما با اونها بدرفتاری نکردید البته نگهبان به من گفت که پرتابرای پیش شما اومده میترسم گول اونو خورده باشید و آسیبی به عربها رسونده باشید.
- فرض کن من با اونها بد رفتاری کرده باشم چی میشه؟ مسلمونها دست روی زنها بلند نمیکنن ولی فکر نکنم از گناه پرتاب رای چشم پوشی کنن اگه اونها بدستور من به قتل رسیده باشن چی؟
بهیم سنگ با اضطراب جواب داد: «در اون صورت باید بگم که سند هنوز روزهای سختی رو پیش رو داره ولی از شما انتظار نداشتم من به محمد بن قاسم گفتم که شما همیشه با تصمیم راجه و پرتابرای در مورد عربها مخالفت میکردید و او به خاطر این کار خیلی از شما ممنونه»
همسر راجه بعد از اندکی فکر گفت: «اگه من اسرا رو تحویل بدم اونها از اینجا میرن؟»
بهیم سنگ جواب داد: «هیچ کس نمیتونه لشکر پیروز رو وادار به قبول شرط کنه فرصتهای زیادی برای مصالحه داشتیم که متأسفانه به دلیل غرور و خودخواهی از دست دادیم و حالا اونها میخوان سیل پیروزیهای خودشونو تا آخر هندوستان برسونن».
- تو مطمئنی که اونها به ارور حمله میکنن؟
ادامه‌دارد…
@admmmj123

#استوری✨
به ۲۰ ثانیه گناهانت را پاک‌ کن 🤍😍

لایک نمی‌کنید 🥹