👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.65K subscribers
1.94K photos
1.14K videos
37 files
749 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
آن کسانی که به همه‌ی سخنان گوش فرا می‌دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می‌کنند. آنان کسانیند که خدا هدایتشان بخشیده است، و ایشان واقعاً خردمندند.

الزمر 18
🍃🌼🍃
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
. #چقدر_شبیه_محمدﷺهستیم؟ #روز_هفتم 🍁۳۱-کار نيک را تحسين و تشويق مي فرمود و کار بد را تقبيح مي نمود و از آن نهي مي کرد. 🍀مقایسه(چقدر این سنت را احیا کردیم؟) 🍁۳۲-آنچه موجب صلاح دين و دنياي مردم بود به آنان مي فرمود و مکرر مي‌گفت هرآنچه حاضران از من مي شنوند…
.
#چقدر_شبیه_محمدﷺهستیم؟

#روز_هشتم

🍁۳۶-هرگز کسي از اطرافيان و بستگان خود را نفرين نکرد.
🍀مقایسه(ما چی سر هیچ و پوچ همدیگر خود را دعای بد می کنیم😞)

🍁۳۷-هرگز عيب مردم را جستجو نمي کرد.
🍀مقایسه(چی ميشه ماهم عیب دیگران را بپوشیم و به جستجوی عیب کسی نباشیم)

🍁۳۸-از شر مردم برحذر بود ولي از آنان کناره نمي گرفت و با همه خوشخو بود.
🍀مقایسه🤔

🍁۳۹-هرگز مذمت مردم را نمي کرد و بسيار مدح آنان نمي گفت.
🍀مقایسه🤔

🍁۴۰-بر جسارت ديگران صبر مي فرمود و بدي را به نيکي جزا مي داد.
🍀مقایسه(آیا ماهم اینطوریم یا بدی را به چیزی بدتر از آن جواب میدیم؟)

قول میدم اگه اخلاقم محمدی نبود

محمدی بشه💪😍من میتونم چون

از امت محمدم
ادامه دارد
بنام آنکه روزه ماه مبارک رمضان را بر مان فرض کرد😍
بسم الله الرحمن الرحیم ♥️
*ੈ🌙✩. ایا شماهم برای استقبال از
ماه مبارک آماده شدین؟ 🤔🤔
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
*ੈ🌙✩. ایا شماهم برای استقبال از ماه مبارک آماده شدین؟ 🤔🤔
یا میخواین آماده بشین؟
آماده شدن از چه لحاظ ؟
یعنی چه تصمیمی گرفتین که کدوم عمل رو
ترک و کدوم عمل رو بیشتر انجام بدین؟ 🤔🤔
احتمالا اعمال پسندیده ای رو میخواین انجام بدین 😍
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
یا میخواین آماده بشین؟ آماده شدن از چه لحاظ ؟ یعنی چه تصمیمی گرفتین که کدوم عمل رو ترک و کدوم عمل رو بیشتر انجام بدین؟ 🤔🤔 احتمالا اعمال پسندیده ای رو میخواین انجام بدین 😍
قبل ماه مبارک میخوایم یه کار خدا پسندانه
انجام بدیم هر کس برای خودش در شهر خودش به اندازه ی توان خودش:

قبل هر گفته ای با هم یکی از پاداشهای متقیان رو برسی کنیم:

ذاریات ایه ۱۵
إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّـٰتٖ وَ عُيُونٍ
بى ترديد پرهيزكاران در بهشت ها و چشمه سارهايند


مگه متقیان چه کردند که چنین پاداش عظیمی به اونا عطا خواهد شد؟

ذاریات آیه۱۹
وَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَ ٱلۡمَحۡرُومِ
و در اموالشان حقّى براى سائل تهى دست
و محروم از معيشت بود.

خوب این موضوع چه ربطی به ماه مبارک داره؟
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
قبل ماه مبارک میخوایم یه کار خدا پسندانه انجام بدیم هر کس برای خودش در شهر خودش به اندازه ی توان خودش: قبل هر گفته ای با هم یکی از پاداشهای متقیان رو برسی کنیم: ذاریات ایه ۱۵ إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّـٰتٖ وَ عُيُونٍ…
مالی که الله بهمون داده در واقع
از آن الله هست و چه خوبه از مال الله
برای رضای خودش خرج کنیم
مال ما درسته از آن الله هست اما الله
باهامون معامله میکنه: چه معامله ای؟

ای بنده اگه تو هم خواهان بهشت ها
و چشمه سارها هستی مالت رو در راه رضای من بده این همه نعمت بهشت مال تو!

مالیکه در راه رضای الله خرج بشه در واقع
برامون میمونه و برامون پس انداز میشه

همونطور که قبل شروع ماه مبارک بعضیامون
برنج گوشت حبوبات روغن و..... میخریم تا شبهای ماه مبارک رو بدون دردسر سپری کنیم

انسان مسکین و نیازمند هم دوستداره اولین شب ماه مبارک رو غذایی برای خوردن داشته باشه

ما درینجا چه نقشی داریم؟ 🤔🤔
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
مالی که الله بهمون داده در واقع از آن الله هست و چه خوبه از مال الله برای رضای خودش خرج کنیم مال ما درسته از آن الله هست اما الله باهامون معامله میکنه: چه معامله ای؟ ای بنده اگه تو هم خواهان بهشت ها و چشمه سارها…
ما قبل ماه مبارک یه قسمتی از
مالمون هرچقدر که در توانمون باشه
برای این سائل و محروم جدا میکنیم

هر چه خودتون خواهانین؛ بعنوان مثال:
کسی توانایی مالیش متوسطه
یه کیسه برنج ده کیلویی میخره
به ۱۰ قسمت تقسیم میکنه
و به ۱۰ خانواده نیازمند میرسونه

یا کسی توانایی مالیش عالیه
۱۰ تا کیسه برنج میخره
و به ۱۰ خانواده نیازمند میرسونه

یا کسی هست دوستداره کمک کنه اما
توانایی مالیش کمه
میتونه بر حسب داراییش سهمی
از این همه پاداش داشته باشه

اینجوری شما مثلا دل ۱۰ خانواده رو شاد کردین

خوب نیازمندان در واقع سرمایه های آخرت ما هستند

اینجوری اگ ما کل ماه مبارک رو راحت میخوریم اونا هم مثل ما چن شبی رو راحت میخورن 😃
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
ما قبل ماه مبارک یه قسمتی از مالمون هرچقدر که در توانمون باشه برای این سائل و محروم جدا میکنیم هر چه خودتون خواهانین؛ بعنوان مثال: کسی توانایی مالیش متوسطه یه کیسه برنج ده کیلویی میخره به ۱۰ قسمت تقسیم میکنه و به ۱۰…
قراره ما تو ماه مبارک حال نیازمندان رو درک کنیم
ما غذایی برای خوردن در وقت سحری داریم
و تو طول روز غذایی هم برای افطار اماده میکنیم
پس از هر دو وعده خاطر جمع هستیم
اما نیازمند معلوم نیست تو طول سال
غذایی برای خوردن داشته باشه یا نه؟
آیا یه وعده که خورد مطمئنه که وعده ی بعدی هم سیر خواهد شد یانه؟

ما یه ماه، نیازمند دوازده ماه

وقتی حالشونو درک کردیم بهشون کمک برسونیم

اینو یادتونه: از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری😃
شما یه کیسه برنج بدین مطمئن باشین چندین تا چندین هزار برابر بخودتون بر میگرده، اگ تو دنیا پاداشش رو دریافت کردین
تموم نمیشه بلکه بیشتر و بیشترش
تو بهشت در انتظارتونه😍😍

مهم همون اوله که نیت رضای الله کردیم
و تونستیم لبخندی رو لب بنده ای بیاریم

و این توفیق خیلی بزرگیه که الله نصیب ما کرده که دست بخشنده داشته باشیم😄


یادمون نره خودمون تنها دونستیم و دادیم
بس نیست بلکه اطرافیانم تشویق کنیم تا اوناهم کمک کنن😉
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
. #هردو_بدانیم برای اینکه روز به روز علاقه همسرتان را به خود بیشتر کنید هرگز از همسرتان جدا نخوابید حقیقت دارد که زوج‌ها وقتی در کنار هم هستند، راحت‌تر به خواب می‌روند. بنابراین تحت هیچ شرایطی، حتی اگر با هم در حالت قهر هم بودید، جدا از همسرتان نخوابید.…
.
#مرد_امروزی

🔵‌ آقایون به این
#داستان بیشتر اهمیت بدن، واقعیته محضه....☝️

🌺مرا بغل کن 🌺

⬅️روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد.
شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد.👉


❇️زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد
که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»🍃

زن پرسید: «چه کار کنم؟»😳
و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد.


💞با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود.
به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.😃


🔶شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»
زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»

🌀شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.



عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد.
فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید...💑

#حب_حلال 😍
@Admmmj123
رسول الله صلی الله علیه وسلم !
فرمودند : هرزنی که بدون دلیل ازشوهرش تقاضای طلاق کند ...
Anonymous Quiz
3%
مشکلی ندارد!
77%
بهشت براو حرام میشود
20%
مرتکب گناه کبیره میشود
#دلبری
#چالش


+وقتی ازتون دلبر میپرسـه؛دوستم داری؟
-نگید آره‍ و این حرفا...😌☝️🏻

مثل جناب سعدی در جواب بگید:🤍😍
⌝ندانمت کـه چه گویـمٰ تـوْ هَـر دو چشم مَـنی
کـه بی وجودٰ شریفت جهان نمیبینم...❤️‍🔥
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم) #ناهید صفحه_صدوبیستوششم آن شب تمام فرماندهان لشکر در اتاق بزرگی از قلعه جمع شده بودند و به خالد و زبیر تبریک میگفتند زهرا و ناهید در اتاق دیگری کنار هم نشسته بودند و با هم حرف می زدند ناهید گفت: «زهرا چرا وقت خوندن نکاح…
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه_صدوبیستوهفتم

داخل قلعه برای تمام سربازان لشکر جا نبود محمد بن قاسم دستور
داد بیرون قلعه خیمه نصب کنند زخمیهای لشکر بهیم سنگ را هم همراه زخمیهای خودش داخل خیمه ها جا داد و به پزشکان و جراحان لشکر خود دستور داد در معالجه زخمی های دشمن کوتاهی نکنند خودش هم در علم جراحی و طبابت مهارت داشت هر صبح و شام به همه خیمه ها سر میزد و حال همه را جویا میشد و آنها را تسلی میداد برای صبحت با زخمیهای دشمن سعد را به عنوان مترجم همراه خود میبرد وقتی آنها را غمگین و خسته میدید میگفت خیلی زود خوب خواهید شد فکر نکنید اسیر ما
هستید هر گاه سلامتی خود را بازیافتید هر کجا دوست داشتید میتوانید بروید و آنها با نگاهی که حاکی از سپاس و تشکر بود به او مینگریستند و می گفتند «خواهش میکنیم ما را شرمنده نکنید نباید شما را این قدر زحمت بدهیم شما کمی استراحت کنید».
او جواب میداد «نه این وظیفه من است».
محمد بن قاسم با بهیم سنگ رابطهٔ خاصی پیدا کرده بود روزی دوبار زخمهایش را معاینه کرده و با دست خودش پانسمان آنها را عوض میکرد ناصرالدین و زبیر هم او را تسلی میدادند بهیم سنگ ابتدا فکر کرد که این برخورد دسیسه ای است برای تحریک افرادش ولی بعد از سه چهار روز متوجه شد که این کارها تکلف و ساختگی نیست بلکه محمد بن قاسم و دوستانش فطرتاً با انسانهای دیگر فرق دارند. زخمهایش عمیق نبود ولی بر اثر خونریزی زیاد خیلی ناتوان شده بود با مداوای محمد بن قاسم و دلجویی زبیر و ناصرالدین روز چهارم حالش بهبود یافت و میتوانست راه برود. روز پنجم محمد بن قاسم طبق معمول همراه سعد سری به خیمههای زخمی ها زد و وارد خیمه بهیم سنگ شد. او روی بسترش دراز کشیده بود و در خواب با خودش حرف میزد: «نه، نه منو دوباره برای مبارزه با اون نفرستید اون انسان نیست بلکه فرشته است اسیرها رو آزاد کنید او اشتباه شمارو میبخشه ،نه نه من نمیرم چرا تقاص گناهان راجه را من پس بدم من از مرگ نمیترسم اما با گرفتن جون من نمیتونید مصیبتی که بر سر شما اومده دور کنید ظالم... ترسو... اف خدای من!» بهیم سنگ به خود لرزید و چشمانش را باز کرد و با تعجب به محمد بن قاسم و سعد خیره شد، محمد بن قاسم گفت «فکر میکنم خواب وحشتناکی میدیدید» بهیم سنگ به فکر فرو رفت از عرق پیشانیاش مشخص بود که در خواب دچار چالش فکری شدیدی شده است محمد بن قاسم جلو رفت و دست روی نبضش گذاشت و گفت «حال شما کاملا خوب است زخمهاتون که درد نمیکنه؟»
ادامه‌دارد…
@admmmj123
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه_صدوبیستوهشتم

و او با لبخند غم انگیزی جواب داد: «نه».
محمد بن قاسم گفت «لشکر من فردا از این اینجا حرکت میکنه. متأسفم که بنابر بعضی مصالح بیشتر از این نمیتوانم اینجا بمانم؛ وگرنه چند روزی دیگر از شما مراقبت میکردم اما من پانصد سرباز اینجا میگذارم آنها از شما مراقبت خواهند کرد، هر یک از سربازان شما که سلامتیاش را باز یافت میتواند به خانه اش برگردد، شما تا وقتی نتوانید بر اسب سوار شوید همینجا بمانید»
بهیم سنگ گفت «یعنی شما تمام اسرا را آزاد میکنید!»
محمد بن قاسم جواب داد: «ما نمیخواهیم مردم را به اسارت بگیریم، بلکه میخواهیم آنها را از دست ظالم نجات دهیم و با قانونی آشنا سازیم که بنیادش بر عدل و مساوات است. سربازان شما به خیال این که ما به کشورشان تجاوز کرده ایم به مبارزه ما آمدند ولی نمیدانستند که نبرد ما برای کشورگشایی نیست؛ برای قوم گرایی نیست، ما برتری اعراب را بر ایالت سند نمیخواهیم ما انقلابی بزرگ برای آزادی همه انسانهای روی زمین میخواهیم انقلابی که بتواند دست ظالم را کوتاه و سر مظلوم را در مقابل ظالم بلند کند جنگ ما جنگ رعیت و شاه نیست، نمیخواهیم تاج سر راجه سند را برداریم و روی سر خودمان بگذاریم میخواهیم ثابت کنیم که هیچ کس حق ندارد با مالک شدن تاج و تخت قانون خودش را در دنیا اجرا کند تاج و تخت بتهایی هستند که به دست انسانهای خودخواه تراشیده میشوند و قانونی که از عظمت این بتها پاسداری بکند همیشه انسانها را به دو گروه تقسیم کرده است ظالم و مظلوم، راجه سند چرا کشتیهای ما را به غارت برد و زنان و یتیمهای مسلمانان را اسیر کرد؟ به این دلیل که او با مالک بودن تاج و تخت ظلم بر هر انسانی را حق طبیعی خودش میداند و حالا هم با ما مبارزه کند؛ زیرا احساس کرده که شمشیر ظلم از دستش گرفته خواهد شد و این سربازان برای این جنگیدند دستمزد کمک به ظلم را دریافت میکنند در حقیقت از اینها همان کاری گرفته میشود که انسان از حیوانات میگیرد اینها معذور بودند بر اثر نظام استبدادی راه های زندگی بر اینها بسته شده بود و اینها در مقابل دستمزد اندکی حتی حاضر شدند برای کمک به ظلم و ظالم جان خود را فدا کنند نمیدانستند که برای مبارزه با قانونی میروند که فلاح و رستگاری آنها در آن قانون نهفته است. نمیخواهم بعد از فتح ظالم باشم یا آنها را مظلوم قرار بدهم». بهیم سنگ گفت: «شما مطمئن هستید که این اسرا بعد از بازگشت دوباره به ارتش راجه ملحق نخواهند شد؟»
ادامه‌دارد…
@admmmj123
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه_صدوبیستونهم

محمد بن قاسم جواب داد: «با اطمینان نمیتوانم بگویم که آنها چگونه عمل خواهند کرد، ولی از طرف آنها احساس خطر نمیکنم به رحمت خداوند اعتماد دارم قدرت کسانی که برای اهداف بلند میجنگند زیاد میشود ولی کم نمیشود، قبل از این مردم زیادی در حمایت از شاهان خود علیه ما جنگیدند اما وقتی احساس کردند که نظام اسلام بهتر از نظامهای دیگر است به ما پیوستند از میان افراد شماهم کسانی را که خداوند توفیق داده که فرق بین حق و باطل را بدانند پس از بازگشت سعی نخواهند کرد کشتی ظلم را که در حال غرق شدن است نجات دهند و کسانی که دوباره جرأت کنند علیه ما بجنگند خواهند دید که شمشیرهای ما هیچگاه کند
نمی شوند».
بهیم سنگ گفت: «شما دشمن تخت و تاج هستید حکومت انسان را بر انسانهای دیگر قبول ندارید اما تا وقتی که حکومتی نباشد امنیت چگونه برقرار میگردد؟» محمد بن قاسم جواب داد: «اگر چوب ظالم اجازه ندهد که صدای مظلوم از گلویش بیرون بیاید به این معنی نیست که امنیت برقرار شده است قبلا هم گفتم که ما در دنیا قانون خدا را میخواهیم نه قانون انسان را»
بهیم سنگ گفت «قانون هرچه میخواهد باشد به هر حال اجرا کننده آن قانون انسان و اگر به او راجه یا شاه گفته نشود باز هم عملا او حکمران است و تا زمانی که مردم قانون شکن در دنیا هستند پاسداری از آن قانون بدون چوب و شلاق ممکن نخواهد بود».
محمد بن قاسم گفت: «این درست است اما اولین خواسته این قانون این است که اجراکنندگان آن افراد شایسته و درستکار باشند تا وقتی ما با اشخاص صالح رابطه داشته باشیم خداوند کار پاسداری از قانون خود را به ما میسپارد و استفاده از زور فقط زور برای حفاظت از آن قانون مجاز خواهد بود نه برای برقراری سلطه بر انسانها فرق بین امیر مسلمانان و دیگر شاهان همین است که مسلمان چوب را علیه ظالم برای کمک به مظلوم به دست میگیرد و شاهان برای برقراری سلطه دائمی خود بر دیگران»
بهیم سنگ بعد از کمی فکر گفت: «پس من هم میتوانم همراه افرادم برگردم؟»
- قبلا هم گفتم هر وقت حال شما کاملا خوب شد میتوانید بروید.
بهیم سنگ گفت: «من حالم خوب است و میتوانم سوار بر اسب شوم اگر اجازه بدهید همین فردا برمی گردم».
- هنوز زخمهای شما خوب نشده اما اگر خواستید بروید من مانع نمیشوم.
بهیم سنگ به فکر فرو رفت و گفت: «شاید شما نمیدانید که من پسر رئیس کل ارتش ایالت سند هستم و برگشتن من و ملحق شدنم به ارتش برای شما باعث خطر خواهد بود اگر شما بخواهید از من وعده بگیرید که دوباره به ارتش ملحق نشوم من
حاضرم.
- من از شما هیچ و عده ای نمیگیرم البته وقتی رفتید از طرف من به راجه داهر بگویید که شهر “آرور” از ما زیاد دور نیست اگر با اسرای ما با خشونت رفتار کند نتیجه اش را خواهد دید.
بهیم سنگ جواب داد: «من وعده میکنم پیام شما را به راجه برسانم و امیدوارم راجه با شنیدن برخورد خوب شما با زخمیها تحت تأثیر قرار گیرد».
- من پاداش نیکی خود را نمیخواهم فقط میخواهم که پرده غرور را از جلوی چشمان راجه بردارید به او بفهمانید که در دهانه آتشفشان ایستاده است. شاید در ضمن گفتگو با شما حرف درشتی زده باشم اگر حرفی باعث رنجش شما شده مرا هم یک انسان تصور کنید و ببخشید»
محمد بن قاسم از خیمه بیرون رفت بهیم سنگ باربار در قلبش میگفت: «تو انسان نیستی، فرشته هستی».
ادامه‌دارد…
@admmmj123
#سپه_سالار_نوجوان (محمد ابن قاسم)
#ناهید
صفحه_صدو_سی_ام

[ستاره صبح]
چند روز بعد لشکر محمد بن قاسم در چند کیلومتری شهر دیبل خیمه زده بود. او بعد از نیمه شب بلند شد و بعد از ادای نماز شب همراه زبیر به بررسی لشکر پرداخت. سربازان خسته در خواب عمیقی فرو رفته بودند نگهبانان در پستهایشان آماده . محمد بن قاسم بعد از چند ساعت خواب در هوای شرجی احساس سستی میکرد، رو به زبیر کرد و گفت: «بیا زبیر از این تپه بریم بالا ببینیم کی زودتر میرسه آماده یک...
دو... سه..»
هر دو به طرف تپه دویدند محمد بن قاسم چند قدم از زبیر جلوتر بود به بالای تپه نزدیک میشدند که نگهبانی از بالا فریاد زد: «بایست! کی هستی؟»
محمد بن قاسم ایستاد و گفت: «محمد بن قاسم». نگهبان که صدای فرمانده خودش را شناخت گفت: «جناب فرمانده شما مطمئن باشید ما از مسؤولیت خود غافل نیستیم».
زبیر هم به محمد بن قاسم رسید.
محمد بن قاسم در هوای تازه دریا چند نفس عمیق کشید و به اطراف نگاه کرد، نور ستارگان در شب مهتابی ضعیف شده بودند، روشنی ماه دریای آبی رنگ را به آیینه ای درخشان مبدل کرده بود ستاره صبح از شرق نمودار شده بود محمد بن قاسم به زبیر نگاه کرد و گفت:
«زبیر ببین این ستاره چه قدر با ارزشه ولی زندگیش چه قدر کوتاهه او هر روز پیام آمدن صبح را به اهل دنیا میرساند و ناپدید میشود بهتر بگم نقاب تاریکی را از چهره خورشید بر میدارد و بر چهره خودش میاندازد با وجود این اهمیت او از دیگر ستارگان خیلی بیشتره اگه اون هم مثل ستاره های دیگه تمام شب میدرخشید این مقام رو به دست نمی آورد هزاران ستاره را در شب میبینیم اما این ستاره از همه بیشتر جلب توجه میکنه، بود و نبود بقیه ستاره ها برای ما هیچ اهمیتی نداره درست مانند انسانهایی که چندین سال بدون هدف در دنیا زندگی میکنند و بعد از دنیا میرن و نمیتونن هدف از زندگی و مرگ خودشون رو به اهل دنیا بگن زبیر واقعا به این ستاره حسودیم میشه هرچه زندگیش کوتاهه به همون اندازه هدفش بزرگه ببین اون به اهل دنیا میگه که به زندگی موقت من تأسف نخور، خدا منو سفیر خورشید فروزان قرار داده و من کارمو با موفقیت انجام دادم و دارم برمیگردم. کاش من بتونم برای طلوع آفتاب اسلام، ستاره صبح باشم». زبیر ساکت و بی حرکت به محمد بن قاسم نگاه میکرد صورتش مثل کودک معصوم٫ همچون ماه دل فریب، مانند خورشید پرجلال و مثل ستاره صبح رعنایی داشت. نگهبانی که در چند قدمی آنان ایستاده بود ناگهان صدا زد: «بایست! کی هستی؟» از پایین صدا آمد . «من سعد هستم».
محمد بن قاسم بلند شد و سعد را در لباس سندی دید و به نگهبان گفت بذار بیاد سعد از تپه بالا رفت و میخواست به طرف خیمه ها برود ولی نگهبان راهش را بست گفت: «اول برو اون طرف». سعد با بی توجهی گفت: «نه من قبل از دیدن فرمانده با هیچ کس حرفی نمیزنم». محمد بن قاسم صدا زد «سعد من اینجا هستم».
سعد جا خورد و به طرف محمد بن قاسم رفت.
محمد بن قاسم پرسید «بگو چه خبری آوردی؟»
سعد جواب داد: «لشکری که مأموریت داره از دیبل حفاظت کنه تقریبا پنجاه هزار نفره فکر میکنم تا رسیدن کمک از شهرهای دیگه ترجیح بدن تو شهر بمونن و
دفاع کنن». محمد بن قاسم گفت: «آیا این امکان وجود داره که اگه ما دو سه روز دیگه اینجا بمونیم اونها از شهر بیرون بیان و حمله کنن؟»
سعد جواب داد: «اینجور به نظر نمیرسه اونها بعد از فتح قلعه کوهستانی لسبیلا جنگ روی زمین ناهموار رو در دستور کار خودشون قرار نمیدن».
محمد بن قاسم گفت: «پس ما باید بدون هیچ تأخیری حرکت کنیم».
ادامه‌دارد…
@admmmj123
عیب جویی آسان تر است و عیب پوشی عاقلانه تر!

همسران لباس یکدیگرند، پس عیب یکدیگر را بپوشانید.

#حب_حلال😍
@Admmmj123
بنام چهره نگار هستی😍
بسم الله الرحمن الرحیم ♥️