حضور و سخنرانی شادروان دکتر باستانی پاریزی در آیین رونمایی کتاب «نگارستان ادیب» در خانه هنرمندان، ۱۳۹۲
شعروارهی «پیامِ زرتشت»
هزاران سال پیش از روزگارِ ما
به هنگامی که انسان را نبودی کیش و آیینی
وگر بودی همانا
در پیِ یکتاپرستی راه ننمودی
قبایل یا عشیرتها به چیزی دل همیبستند و آن را میپرستیدند
بدین خوشدل که معبودی نمادین را
بهمنظورِ عبادت از برای خویش بگزیدند
نبودی رهنمایی خاص تا عنوان نماید رهنمودی را
زِ بهرِ قومِ خود وآنگه بهدست آرد درودی را
نه قانونی، نه دستوری، نه امری بود و نه منعی
که انسان را بهکار آید
همانند فروغی در دلِ شبهای تار آید
در آن هنگام، مردی از تبار نیکمردانِ خردپرور
به الهاماتِ یزدانی و توفیقاتِ سبحانی
برآن شد تا رهِ یکتاپرستی را به قومِ خویش بنماید
که جز یزدان کسی چیزِ دگر زنهار نستاید
سروشِ عالمِ غیبش ندا درداد
که برپاخیز و دینِ پاک را در رهنماییها کمر بربند
به یزدان راه بنمای و تنآویزِ تقدس را بر «آذر» بند
بگو پروردگارِ عالمِ کون و مکان یکتاست
که بر تدبیرِ خیر و شر دو تن بگماشت
یکی باشد «سپنتا» جاه و آن دیگر «هریمن» راه
نبردِ این دو در گیتیست ناموسِ طبیعت را پیافکنده
که تا روزی ظفر یابد به «شر» «خیرِ» فزاینده
تویی زرتشتِ نیکآیین، وُهومن، با خرد همراز
به کیشِ مزدیسنانی توانی دادِ نیکی داد
فروزان ساز چون مهرِ درخشان سربهسر آفاقِ دلها را
بهمانند فلق بشکافت قلبِ تیرگیهای غمافزا را
بگو تا مردمِ ایرانزمین
در شاهراهِ مردمی
سپاهِ «خیر» و خوبی را بهیاری پاک برخیزند
زِ راهِ نیکمردیهای خود با رهروانِ «شر» درآویزند
بهکف بگرفته تیغِ رادمردی را
شبیخون را به لشکرگاهِ «شر» هر دم کمر بندند
درختی را که بارش حنظل است از بس دروغ و نارواییها
بگو تا برکنند از بیخ و بنیادش نگون سازند
بگو تا «نیکیِ پندار» را چون «نیکیِ گفتار»
به زرّین رشتهای از «نیکی کردار» دربندند
در این نیکو ترازو سربهسر اعمالِ خود سنجند
بگو تا جنگ را در زیرِ پای صلح سرکوبند
سرای مهر را با کوبهی ارفاق درکوبند
بگو تا کشتورزی را به جان و دل بیآرایند
روان و جسمِ خود را از پلیدیها بپالایند
بگو تا «دام» را برعکسِ «دد» هرگز نیآزارند
بهجای دام گستردن
و کشتار بسی جنبندگانِ بیگُنَه
خوراکِ خویشتن را از طریق کشتورزی یا زِ راهِ پیشهای نیکو
بهچنگ آرند.
***
بهفرمانِ مهین دادار
اشو زرتشت
«اوستا» را به موزون «گاثهها» آراست
صلای دینپناهی را در این مرزِ اهورایی نکو سر داد
بهدستی مجمرِ آتش، بهدستی «باژ» و «بَرسَم» را نثارِ دینپناهان کرد
نمادِ «خیر» را «آتش» نمود و هالهی قدسش بدان پیوست
مقدّس داشت آتش را که کانونِ محبت را کند گرم و کند اندیشه را روشن
بدانسان کاندر آفاقِ جهان هرجای تاری را برافروزد
نیایش را سزاوارِ خدا دانست
و یزدان را نماز آورد
هریمن را نکوهش کرد و راهش را رهِ ظلمتسرایِ کژروی دانست
سپنتای وُهومن را به پیکارِ هریمن رهگشایی کرد
که تا در عالمِ هستی
ظفر یابد به شرّ و ظلمت و کژراههها،
خیر و فضیلتها
ادیب برومند
• از کتاب «حاصل هستی»، صص ۲۲۲ تا ۲۲۴
هزاران سال پیش از روزگارِ ما
به هنگامی که انسان را نبودی کیش و آیینی
وگر بودی همانا
در پیِ یکتاپرستی راه ننمودی
قبایل یا عشیرتها به چیزی دل همیبستند و آن را میپرستیدند
بدین خوشدل که معبودی نمادین را
بهمنظورِ عبادت از برای خویش بگزیدند
نبودی رهنمایی خاص تا عنوان نماید رهنمودی را
زِ بهرِ قومِ خود وآنگه بهدست آرد درودی را
نه قانونی، نه دستوری، نه امری بود و نه منعی
که انسان را بهکار آید
همانند فروغی در دلِ شبهای تار آید
در آن هنگام، مردی از تبار نیکمردانِ خردپرور
به الهاماتِ یزدانی و توفیقاتِ سبحانی
برآن شد تا رهِ یکتاپرستی را به قومِ خویش بنماید
که جز یزدان کسی چیزِ دگر زنهار نستاید
سروشِ عالمِ غیبش ندا درداد
که برپاخیز و دینِ پاک را در رهنماییها کمر بربند
به یزدان راه بنمای و تنآویزِ تقدس را بر «آذر» بند
بگو پروردگارِ عالمِ کون و مکان یکتاست
که بر تدبیرِ خیر و شر دو تن بگماشت
یکی باشد «سپنتا» جاه و آن دیگر «هریمن» راه
نبردِ این دو در گیتیست ناموسِ طبیعت را پیافکنده
که تا روزی ظفر یابد به «شر» «خیرِ» فزاینده
تویی زرتشتِ نیکآیین، وُهومن، با خرد همراز
به کیشِ مزدیسنانی توانی دادِ نیکی داد
فروزان ساز چون مهرِ درخشان سربهسر آفاقِ دلها را
بهمانند فلق بشکافت قلبِ تیرگیهای غمافزا را
بگو تا مردمِ ایرانزمین
در شاهراهِ مردمی
سپاهِ «خیر» و خوبی را بهیاری پاک برخیزند
زِ راهِ نیکمردیهای خود با رهروانِ «شر» درآویزند
بهکف بگرفته تیغِ رادمردی را
شبیخون را به لشکرگاهِ «شر» هر دم کمر بندند
درختی را که بارش حنظل است از بس دروغ و نارواییها
بگو تا برکنند از بیخ و بنیادش نگون سازند
بگو تا «نیکیِ پندار» را چون «نیکیِ گفتار»
به زرّین رشتهای از «نیکی کردار» دربندند
در این نیکو ترازو سربهسر اعمالِ خود سنجند
بگو تا جنگ را در زیرِ پای صلح سرکوبند
سرای مهر را با کوبهی ارفاق درکوبند
بگو تا کشتورزی را به جان و دل بیآرایند
روان و جسمِ خود را از پلیدیها بپالایند
بگو تا «دام» را برعکسِ «دد» هرگز نیآزارند
بهجای دام گستردن
و کشتار بسی جنبندگانِ بیگُنَه
خوراکِ خویشتن را از طریق کشتورزی یا زِ راهِ پیشهای نیکو
بهچنگ آرند.
***
بهفرمانِ مهین دادار
اشو زرتشت
«اوستا» را به موزون «گاثهها» آراست
صلای دینپناهی را در این مرزِ اهورایی نکو سر داد
بهدستی مجمرِ آتش، بهدستی «باژ» و «بَرسَم» را نثارِ دینپناهان کرد
نمادِ «خیر» را «آتش» نمود و هالهی قدسش بدان پیوست
مقدّس داشت آتش را که کانونِ محبت را کند گرم و کند اندیشه را روشن
بدانسان کاندر آفاقِ جهان هرجای تاری را برافروزد
نیایش را سزاوارِ خدا دانست
و یزدان را نماز آورد
هریمن را نکوهش کرد و راهش را رهِ ظلمتسرایِ کژروی دانست
سپنتای وُهومن را به پیکارِ هریمن رهگشایی کرد
که تا در عالمِ هستی
ظفر یابد به شرّ و ظلمت و کژراههها،
خیر و فضیلتها
ادیب برومند
• از کتاب «حاصل هستی»، صص ۲۲۲ تا ۲۲۴
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
هستیِ ناپایدار
چنين كه عمر چو بادِ بهار میگذرد
بيا كه موسمِ گشت و گذار میگذرد
خزان گذشت و زمستان گذشت و لاله دميد
بيار باده كه فصلِ بهار میگذرد
بگير كامِ دل از نوگلى كه دوران را
بهارِ هستىِ ناپايدار میگذرد
مگر شبی به طرب سر كنيم كآفتِ غم
به همرهِ من و تو، سايهوار میگذرد
به خاکِ غم چه نشينی فسرده حال امروز؟
كه بر هوا زِ تو فردا غبار میگذرد
به حالِ زار و دلِ داغدارِ خود پرداز
كه رونقِ چمن و لالهزار مى گذرد
زِ جام و شيشهی مِى، سدِّ محكمى بايد
مرا كه سيل سرشک از كنار مىگذرد
خوش آن رهى كه به شوقِ وصال، گردد طى
خوش آن دمى كه به ديدارِ يار مىگذرد
به باغِ عشق و جوانى، غنيمت است اديب
دمى كه با صنمى گلعذار میگذرد
ادیب برومند
ارديبهشت ۱۳۳۰
@AdibBoroumand
چنين كه عمر چو بادِ بهار میگذرد
بيا كه موسمِ گشت و گذار میگذرد
خزان گذشت و زمستان گذشت و لاله دميد
بيار باده كه فصلِ بهار میگذرد
بگير كامِ دل از نوگلى كه دوران را
بهارِ هستىِ ناپايدار میگذرد
مگر شبی به طرب سر كنيم كآفتِ غم
به همرهِ من و تو، سايهوار میگذرد
به خاکِ غم چه نشينی فسرده حال امروز؟
كه بر هوا زِ تو فردا غبار میگذرد
به حالِ زار و دلِ داغدارِ خود پرداز
كه رونقِ چمن و لالهزار مى گذرد
زِ جام و شيشهی مِى، سدِّ محكمى بايد
مرا كه سيل سرشک از كنار مىگذرد
خوش آن رهى كه به شوقِ وصال، گردد طى
خوش آن دمى كه به ديدارِ يار مىگذرد
به باغِ عشق و جوانى، غنيمت است اديب
دمى كه با صنمى گلعذار میگذرد
ادیب برومند
ارديبهشت ۱۳۳۰
@AdibBoroumand
بامداد بهار
خوش است عشق و جوانى و بامداد بهار
سرود و نغمه به لب، شوقِ وصل در دلِ زار
زِ خانه، با دلِ شيدا برون خراميدن
به سير سبزه و گل ره سپردن از پىِ يار
نوازشى طربانگيز يافتن زِ نسيم
طراوتى فرحافزاى، جستن از گلزار
به كوچه، مست زِ بوى اقاقيا گشتن
نظر به لاله و گل دوختن به عشقِ نگار
بسى ترانه زِ برخورد صخرهها با موج
شنيدن از زَبرِ تختهسنگِ رودكنار
به زيرِ لب، غزلى نغز خواندن از سرِ ذوق
زبانِ عشق شدن پاى تا سر از گفتار
به گوش عشق شنيدن، نواى مرغِ چمن
به چشمِ شوق نظر داشتن به سرو و چنار
در اين ميانه ملاقات دوست بس نيكوست
به گوشهاى كه نباشد نشانى از اغيار
گرت نصيب شد اين موهبت، به سانِ ادیب
سپاس گوى به درگاهِ ايزد دادار
@AdobBoroumand
https://www.adibboroumand.com/بامداد-بهار/
خوش است عشق و جوانى و بامداد بهار
سرود و نغمه به لب، شوقِ وصل در دلِ زار
زِ خانه، با دلِ شيدا برون خراميدن
به سير سبزه و گل ره سپردن از پىِ يار
نوازشى طربانگيز يافتن زِ نسيم
طراوتى فرحافزاى، جستن از گلزار
به كوچه، مست زِ بوى اقاقيا گشتن
نظر به لاله و گل دوختن به عشقِ نگار
بسى ترانه زِ برخورد صخرهها با موج
شنيدن از زَبرِ تختهسنگِ رودكنار
به زيرِ لب، غزلى نغز خواندن از سرِ ذوق
زبانِ عشق شدن پاى تا سر از گفتار
به گوش عشق شنيدن، نواى مرغِ چمن
به چشمِ شوق نظر داشتن به سرو و چنار
در اين ميانه ملاقات دوست بس نيكوست
به گوشهاى كه نباشد نشانى از اغيار
گرت نصيب شد اين موهبت، به سانِ ادیب
سپاس گوى به درگاهِ ايزد دادار
@AdobBoroumand
https://www.adibboroumand.com/بامداد-بهار/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بامداد بهار | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
غزل بامداد بهار از سروده های استاد ادیب برومند شاعر ملی ایران - خوش است عشق و جوانى و بامداد بهار/سرود و نغمه به لب، شوق وصل در دل زار
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
پرند سیمین
بهار، جلوهگر آمد به لطف و زيبايى
بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى
شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد
عروس، چهرهنما شد به رخت ديبايى
بنفشهزار به صد عشوه مىربايد دل
كشيده نقشه به هر رنگ، در دلآرايى
بهار، طرف چمن را طراوتى خوش داد
خوش است گر تو دهى نيز دادِ شيدايى
به وقت گل منه از دست، لالهگون ساغر
كه دشت پر بُوَد از لالههاى صحرايى
دِرَمفشان شده بر سر شكوفهی بادام
چو بر عروس، به هنگام حجلهآرايى
چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان
چو بر صحیفهی تذهيب، خطّ طُغرايى
هواى لالهرخانم به باغ و صحرا خواند
كه سيرِ سبزه برانگيخت طبعِ سودايى
صفاى جان طلب از رنگ و بوى ياسِ بنفش
مجوى كينه به زير سپهرِ مينايى
در اين بهارِ دلانگيز و پرنشاط، اديب
غزل خوش است بدين دلكشىّ و شيوايى
ادیب برومند
@AdibBoroumand
بهار، جلوهگر آمد به لطف و زيبايى
بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى
شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد
عروس، چهرهنما شد به رخت ديبايى
بنفشهزار به صد عشوه مىربايد دل
كشيده نقشه به هر رنگ، در دلآرايى
بهار، طرف چمن را طراوتى خوش داد
خوش است گر تو دهى نيز دادِ شيدايى
به وقت گل منه از دست، لالهگون ساغر
كه دشت پر بُوَد از لالههاى صحرايى
دِرَمفشان شده بر سر شكوفهی بادام
چو بر عروس، به هنگام حجلهآرايى
چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان
چو بر صحیفهی تذهيب، خطّ طُغرايى
هواى لالهرخانم به باغ و صحرا خواند
كه سيرِ سبزه برانگيخت طبعِ سودايى
صفاى جان طلب از رنگ و بوى ياسِ بنفش
مجوى كينه به زير سپهرِ مينايى
در اين بهارِ دلانگيز و پرنشاط، اديب
غزل خوش است بدين دلكشىّ و شيوايى
ادیب برومند
@AdibBoroumand
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
پرند سيمين | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بهار، جلوه گر آمد به لطف و زيبايى بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد عروس، چهره نما شد به رخت ديبايى بنفشه زار به صد عشوه مى ر
Forwarded from Khosousi - خصوصی
چین زلف
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
#پیام_فردوسی
به مناسبت بیست و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#شعر: #عبدالعلی_ادیب_برومند
#گوینده: #محمد_معین_فر
#انتخاب_موسیقی: #مهدی_حسن_زاده
#ناظر_ضبط_و_ادیتور_ویدئو: #هما_معین_فر
#ضبط_میکس_و_مسترینگ: #استودیو_بتهوون
NINJA TRACKS – Equilibrium
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022)
Atom Music Audio - Opus_ Epic Classical Themes (2021)
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022()
https://www.instagram.com/adibboroumand
https://www.instagram.com/pouran_boroumand/
https://www.instagram.com/shahriarboroumand/
https://www.instagram.com/jahanshah_boroumand/
https://www.instagram.com/studiobeethoven
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#عبدالعلی_ادیب_برومند
#مهدی_حسن_زاده
#نقد
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#پیام_فردوسی
به مناسبت بیست و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#شعر: #عبدالعلی_ادیب_برومند
#گوینده: #محمد_معین_فر
#انتخاب_موسیقی: #مهدی_حسن_زاده
#ناظر_ضبط_و_ادیتور_ویدئو: #هما_معین_فر
#ضبط_میکس_و_مسترینگ: #استودیو_بتهوون
NINJA TRACKS – Equilibrium
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022)
Atom Music Audio - Opus_ Epic Classical Themes (2021)
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022()
https://www.instagram.com/adibboroumand
https://www.instagram.com/pouran_boroumand/
https://www.instagram.com/shahriarboroumand/
https://www.instagram.com/jahanshah_boroumand/
https://www.instagram.com/studiobeethoven
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#عبدالعلی_ادیب_برومند
#مهدی_حسن_زاده
#نقد
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
با دریغ و اندوه درگذشت زندهیاد آقای سید محمود دعایی نیکمرد وارسته، روحانی روشناندیش و دوستدار ادب، فرهنگ و هنر ایران را به خانواده محترم ایشان، نویسندگان مطبوعات و فرهنگمداران این مرز و بوم تسلیت میگوییم.
یاد و نام شادروان ماندگار
دکتر جهانشاه - پوراندخت - شهریار برومند
محمدحسین - سیاوش نصیری
@AdibBoroumand
یاد و نام شادروان ماندگار
دکتر جهانشاه - پوراندخت - شهریار برومند
محمدحسین - سیاوش نصیری
@AdibBoroumand
«هنرِ رهبرانِ قوم»
به راهِ عشق کسانی که ترکِ جان کردند
زِ فیضِ نامِ نکو عمرِ جاودان کردند!
خوش آنکسان که به پاسِ وطن کمر بستند
وز این ره آنچه بباید کنند، آن کردند
به افتخارِ ابد نامِ خویشتن منقوش
به رویِ خنجرِ بُرّانِ خونفشان کردند
بسا فتوحِ درخشان که در نبردِ حیات
به زیرِ سایهی سرنیزه و سنان کردند
زِ بهرِ آنکه نخشکد نهالِ آزادی
به جویبارِ وطن خونِ خود روان کردند
زِ خارِ بادیه کردند بهرِ خود بالین
نه فکرِ اطلس و نه یادِ پرنیان کردند
گهی زِ دفترِ عشق و امید، فصلی چند
برایِ مردمِ صاحبنظر بیان کردند!
گهی قلم به کف آورده و زِ عشقِ وطن
بیانِ عاطفه با خامه و بنان کردند
نوشتنی بنوشتند و گفتنی گفتند
زبان و قلب در این کار توأمان کردند
فغانِ من همه از جورِ باغبانانیست
که نوبهارِ گلستانِ ما خزان کردند
جماعتی که به قهر این فضای پرگل را
تهی زِ سنبل و نسرین و ارغوان کردند
دمی به رسم و رهِ سرورانِ قوم نگر
که در طریقِ چپاول هنر چهسان کردند!
به زور و ظلم ربودند مالِ ملّت را
وزین ره ارزشِ رفتارِ خود عیان کردند
شریک راهزنان بود آنکه را یکچند
به جهل و خیرهسری میرِ کاروان کردند
خجسته کشورِ ما را به حقد و کید و ریا
فسرده حال و سیهروز و ناتوان کردند
امان زِ پستی آن پیرْلاشهها کز جور
چهها به مردمِ روشندلِ جوان کردند
دروغ و حیله از آن ناکسان هویدا گشت
صفا و صدق همه سربهسر، نهان کردند
هنوز بر سر کارند این گروهِ شریر
که توده را زِ غم و رنج نوحهخوان کردند
ادیب برومند
نالههای وطن، ص۳۷
https://www.adibboroumand.com/هنر-رهبران-قوم/
@AdibBoroumand
به راهِ عشق کسانی که ترکِ جان کردند
زِ فیضِ نامِ نکو عمرِ جاودان کردند!
خوش آنکسان که به پاسِ وطن کمر بستند
وز این ره آنچه بباید کنند، آن کردند
به افتخارِ ابد نامِ خویشتن منقوش
به رویِ خنجرِ بُرّانِ خونفشان کردند
بسا فتوحِ درخشان که در نبردِ حیات
به زیرِ سایهی سرنیزه و سنان کردند
زِ بهرِ آنکه نخشکد نهالِ آزادی
به جویبارِ وطن خونِ خود روان کردند
زِ خارِ بادیه کردند بهرِ خود بالین
نه فکرِ اطلس و نه یادِ پرنیان کردند
گهی زِ دفترِ عشق و امید، فصلی چند
برایِ مردمِ صاحبنظر بیان کردند!
گهی قلم به کف آورده و زِ عشقِ وطن
بیانِ عاطفه با خامه و بنان کردند
نوشتنی بنوشتند و گفتنی گفتند
زبان و قلب در این کار توأمان کردند
فغانِ من همه از جورِ باغبانانیست
که نوبهارِ گلستانِ ما خزان کردند
جماعتی که به قهر این فضای پرگل را
تهی زِ سنبل و نسرین و ارغوان کردند
دمی به رسم و رهِ سرورانِ قوم نگر
که در طریقِ چپاول هنر چهسان کردند!
به زور و ظلم ربودند مالِ ملّت را
وزین ره ارزشِ رفتارِ خود عیان کردند
شریک راهزنان بود آنکه را یکچند
به جهل و خیرهسری میرِ کاروان کردند
خجسته کشورِ ما را به حقد و کید و ریا
فسرده حال و سیهروز و ناتوان کردند
امان زِ پستی آن پیرْلاشهها کز جور
چهها به مردمِ روشندلِ جوان کردند
دروغ و حیله از آن ناکسان هویدا گشت
صفا و صدق همه سربهسر، نهان کردند
هنوز بر سر کارند این گروهِ شریر
که توده را زِ غم و رنج نوحهخوان کردند
ادیب برومند
نالههای وطن، ص۳۷
https://www.adibboroumand.com/هنر-رهبران-قوم/
@AdibBoroumand
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
هنر رهبران قوم | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
به راه عشق كسانی كه ترك جان كردند زفيضِ نام نكو عمر جاودان كردند خوش آنكسان كه به پاس وطن كمر بستند وز اين ره آنچه ببايد كنند آن كردند به افتخار ابد نام خويشت
«دریاچهی غمین»
درياچهای غمين كه اروميه نامِ اوست
بس شكوه از زمين و زمان در پيامِ اوست
نالان زِ روزگار و زِ ابنايِ روزگار
باشد چنان كه لعن و هجا در كلام اوست
گويد كه روزگار به من بس جفا نمود
وين نی عجب كه جور و تعدی مرام اوست
ليكن سزد كه لعنت و نفرين كنم نثار
بر آن كسی كه تيغِ من اندر نيامِ اوست
آن كو نگاهبانِ من و حافظِ من است
آن منبعي كه قرعهی دولت به نام اوست
مجلس رهِ مسامحه پيمود و همچنان
دولت كه سرخ بادهی غفلت به جام اوست
وينک منم كه فاجعه سازد فنای من
سخت آنچنان كه جمله فجايع غلامِ اوست
آری حياتِ خلقِ اروميه در جهان
وابستهی حيات و رهينِ دوامِ اوست
از من به عزم و همّتِ هر آذری درود
آن كو هماره توسنِ اقبال رامِ اوست
شايد كه از حميّت آنان شود پديد
انگيزهای كه راهگشای قوام اوست
بايد شوند بهرِ اروميه چارهساز
آن چارهای كه در خورِ قدر و مقام اوست
اندوهِ ملّی است خود اين ماجرا اديب
جشنی بزرگ منتظر اختتام اوست
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%a7%da%86%d9%87-%d8%ba%d9%85%d9%8a%d9%86/
درياچهای غمين كه اروميه نامِ اوست
بس شكوه از زمين و زمان در پيامِ اوست
نالان زِ روزگار و زِ ابنايِ روزگار
باشد چنان كه لعن و هجا در كلام اوست
گويد كه روزگار به من بس جفا نمود
وين نی عجب كه جور و تعدی مرام اوست
ليكن سزد كه لعنت و نفرين كنم نثار
بر آن كسی كه تيغِ من اندر نيامِ اوست
آن كو نگاهبانِ من و حافظِ من است
آن منبعي كه قرعهی دولت به نام اوست
مجلس رهِ مسامحه پيمود و همچنان
دولت كه سرخ بادهی غفلت به جام اوست
وينک منم كه فاجعه سازد فنای من
سخت آنچنان كه جمله فجايع غلامِ اوست
آری حياتِ خلقِ اروميه در جهان
وابستهی حيات و رهينِ دوامِ اوست
از من به عزم و همّتِ هر آذری درود
آن كو هماره توسنِ اقبال رامِ اوست
شايد كه از حميّت آنان شود پديد
انگيزهای كه راهگشای قوام اوست
بايد شوند بهرِ اروميه چارهساز
آن چارهای كه در خورِ قدر و مقام اوست
اندوهِ ملّی است خود اين ماجرا اديب
جشنی بزرگ منتظر اختتام اوست
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%a7%da%86%d9%87-%d8%ba%d9%85%d9%8a%d9%86/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
درياچه غمين | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
درياچه اي غمين كه اروميه نام اوست بس شكوه از زمين و زمان در پيام اوست نالان ز روزگار و ز ابناي روزگار باشد چنان كه لعن و هجا در كلام اوست گويد كه روزگار به من ب
«حادثه سیام تیر ماه ۱۳۳۱»
برگرفته از: «یادمانده ها» قسمتی از خاطرات استاد عبدالعلی برومند از کودکی تا بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مؤسسه انتشارات عرفان، تهران، ۱۳۹۰، صفحات ۲۷۷ تا ۲۸۲
…
این جانب در سی و یکم تیر ماه به مناسبت پیروزی ملت در این قیام ملی قصیدهای سرودم و به رادیو اصفهان فرستادم که خوانده شد و در روزنامهها به چاپ رسید و برگهای جداگانه هم بین مردم پخش شد.
اینک چند بیت آن:
به خاک پاک شهیدان درود باد درود
که روحشان همه اندر جوار حق آسود
به ویژه خاک شهیدان روز سییم تیر
که تیر دشمن از آنان به قهر، خون پالود
درود باد به روح شهید آزادی
که گوی فخر و مباهات از میانه ربود
به خون سرخ هر آن کو نگاشت نام وطن
به نامه ثبت کند نام وی سپهر کبود
https://www.adibboroumand.com/حادثه-سی-ام-تیر-ماه-1331/
برگرفته از: «یادمانده ها» قسمتی از خاطرات استاد عبدالعلی برومند از کودکی تا بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مؤسسه انتشارات عرفان، تهران، ۱۳۹۰، صفحات ۲۷۷ تا ۲۸۲
…
این جانب در سی و یکم تیر ماه به مناسبت پیروزی ملت در این قیام ملی قصیدهای سرودم و به رادیو اصفهان فرستادم که خوانده شد و در روزنامهها به چاپ رسید و برگهای جداگانه هم بین مردم پخش شد.
اینک چند بیت آن:
به خاک پاک شهیدان درود باد درود
که روحشان همه اندر جوار حق آسود
به ویژه خاک شهیدان روز سییم تیر
که تیر دشمن از آنان به قهر، خون پالود
درود باد به روح شهید آزادی
که گوی فخر و مباهات از میانه ربود
به خون سرخ هر آن کو نگاشت نام وطن
به نامه ثبت کند نام وی سپهر کبود
https://www.adibboroumand.com/حادثه-سی-ام-تیر-ماه-1331/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
حادثه سی ام تیر ماه 1331 | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
پس از گشایش دوره هفدهم قانون گذاری بر حسب قاعده معمول دولت بایستی استعفا می کرد و کابینه تازه به مجلس معرفی می شد. به این جهت دکتر مصدق استعفای خود را تقدیم شاه
باعرض تسلیت به خانواده محترم دکتر احمد مهدوی دامغانی و جامعه ادب و فرهنگ ایران به مناسبت چهلمین روز درگذشت دانشمند فقید، استاد فاضل گرانمایه، دکتر احمد مهدوی دامغانی، نامههایی مهرآمیز وتوأم با احترام از روانشادان دکتر احمد مهدوی دامغانی و استاد ادیب برومند که دسترسی به آن فراهم بود، در سایت قرار میگیرد. یادشان ماندگار و روانشان تابنده و مینوی باد.
https://www.adibboroumand.com/تسلیت-به-خانواده-محترم-دکتر-احمد-مهدوی/
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/تسلیت-به-خانواده-محترم-دکتر-احمد-مهدوی/
@AdibBoroumand
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
تسلیت به خانواده محترم دکتر احمد مهدوی دامغانی | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
باعرض تسلیت به خانواده محترم دکتر احمد مهدوی دامغانی و جامعه ادب و فرهنگ ایران به مناسبت چهلمین روز درگذشت دانشمند فقید ، استاد فاضل گرانمایه ، دکتر احمد مهدوی
«دردآشنا»
چرا جانا نپرسی حال ما را؟
نپرسی حالِ جانِ مبتلا را
از اين بىدرد مردم، با كه گويم
حديث اين دل دردآشنا را
سپردم گرچه نالان چون جَرَس راه
نديدم نقشِ پاى همنوا را
علاجِ دردِ درمان ياب، سهل است
دوايى جوى، دردِ بى دوا را
شوى گر آگه از دردِ دلِ خضر
تمنّا كى كنى آبِ بقا را؟
درآويز اى صبا، با چينِ زلفش
چه پويى بىجهت راهِ خطا را؟
خدايا، گرچه بالايش بلايىست
زِ جانم دور مپسند اين بلا را
به ديدارى همين شاديم وآنهم
زِ بختِ بد، ميسّر نيست ما را
مزن سنگِ جفا بر شيشهی ما
دلِ نازکدلان مشكن، خدا را
بَرَد هر قصهاى را گيتى از ياد
به جز افسانهی مهر و وفا را
هزاران زيورِ از ياقوت و از لعل
ندارد قيمت يک جو صفا را
ادیب از نوگُلانِ طبعِ شاداب
پديد آورد باغِ دلگشا را
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/درد-آشنا/
چرا جانا نپرسی حال ما را؟
نپرسی حالِ جانِ مبتلا را
از اين بىدرد مردم، با كه گويم
حديث اين دل دردآشنا را
سپردم گرچه نالان چون جَرَس راه
نديدم نقشِ پاى همنوا را
علاجِ دردِ درمان ياب، سهل است
دوايى جوى، دردِ بى دوا را
شوى گر آگه از دردِ دلِ خضر
تمنّا كى كنى آبِ بقا را؟
درآويز اى صبا، با چينِ زلفش
چه پويى بىجهت راهِ خطا را؟
خدايا، گرچه بالايش بلايىست
زِ جانم دور مپسند اين بلا را
به ديدارى همين شاديم وآنهم
زِ بختِ بد، ميسّر نيست ما را
مزن سنگِ جفا بر شيشهی ما
دلِ نازکدلان مشكن، خدا را
بَرَد هر قصهاى را گيتى از ياد
به جز افسانهی مهر و وفا را
هزاران زيورِ از ياقوت و از لعل
ندارد قيمت يک جو صفا را
ادیب از نوگُلانِ طبعِ شاداب
پديد آورد باغِ دلگشا را
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/درد-آشنا/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
درد آشنا | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
چرا جانا نپرسى حال ما را؟ نپرسى حال جان مبتلا را از اين بى درد مردم، با كه گويم حديث اين دل دردآشنا را سپردم گرچه نالان چون جَرَس راه نديدم نقش پاى همنوا را علا
سخنهاى نكتهدار
گرچه پيوسته كار بايد كرد
خردش دستيار بايد كرد
از نشاط و شعف به عمقِ ضمير
سِيرِ باغ و بهار بايد كرد
با اميد و سعادت و اقبال
عهد خويش استوار بايد كرد
جز غم عشق با دگر غمها
راه قهر اختيار بايد كرد
دم غنيمت شمار و حالى كن
لحظهها را شكار بايد كرد
با زبانآوران بیمنطق
من ندانم چكار بايد كرد؟!
زير و بمهاى اقتصادى را
راست چون سيم تار بايد كرد
شيوه پيشْرفتگان درياب
كز همين ره گذار بايد كرد
هر كجا بارِ ماندن افكندى
فكر يار و ديار بايد كرد
در ره اعتلاى نامِ وطن
جان و تن را نثار بايد كرد
غمِ جانكاه را زِ ساحتِ دل
با هنر بركنار بايد كرد
علم و تدبير و بىنيازى را
با شرف همقطار بايد كرد
با خشونت هرآنكه قدرت يافت
خلعش از اقتدار بايد كرد
تشنه را گو سوى كوير مرو
روسوى چشمه سار بايد كرد
در جهان با عدالتى پىگير
رامشی برقرار بايد كرد
در سياست شعور و دانش را
جانشينِ شعار بايد كرد
بدعت و ابتكار را فرق است
كار بدعت مهار بايد كرد
با سخنهاى نكتهدار اديب
دفترى يادگار بايد كرد
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/سخن-های-نکته-دار/
گرچه پيوسته كار بايد كرد
خردش دستيار بايد كرد
از نشاط و شعف به عمقِ ضمير
سِيرِ باغ و بهار بايد كرد
با اميد و سعادت و اقبال
عهد خويش استوار بايد كرد
جز غم عشق با دگر غمها
راه قهر اختيار بايد كرد
دم غنيمت شمار و حالى كن
لحظهها را شكار بايد كرد
با زبانآوران بیمنطق
من ندانم چكار بايد كرد؟!
زير و بمهاى اقتصادى را
راست چون سيم تار بايد كرد
شيوه پيشْرفتگان درياب
كز همين ره گذار بايد كرد
هر كجا بارِ ماندن افكندى
فكر يار و ديار بايد كرد
در ره اعتلاى نامِ وطن
جان و تن را نثار بايد كرد
غمِ جانكاه را زِ ساحتِ دل
با هنر بركنار بايد كرد
علم و تدبير و بىنيازى را
با شرف همقطار بايد كرد
با خشونت هرآنكه قدرت يافت
خلعش از اقتدار بايد كرد
تشنه را گو سوى كوير مرو
روسوى چشمه سار بايد كرد
در جهان با عدالتى پىگير
رامشی برقرار بايد كرد
در سياست شعور و دانش را
جانشينِ شعار بايد كرد
بدعت و ابتكار را فرق است
كار بدعت مهار بايد كرد
با سخنهاى نكتهدار اديب
دفترى يادگار بايد كرد
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/سخن-های-نکته-دار/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
سخنهاى نكته دار | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
گرچه پيوسته كار بايد كرد خردش دستيار بايد كرد از نشاط و شعف به عمقِ ضمير سِيرِ باغ و بهار بايد كرد با اميد و سعادت و اقبال عهد خويش استوار بايد كرد جز غم عشق با