ادیب برومند | Adib Boroumand
293 subscribers
91 photos
20 videos
7 files
391 links
در يادبود شاعر ملى ايران
شادروان استاد اديب برومند
www.adibboroumand.com
Download Telegram
دیده‌ی جان

دست در دامنِ آن راحتِ جان بايد زد
خيمه‌ی عشق، در آفاقِ جهان بايد زد

از عيان پى به نهان گر نتوان برد به چشم،
عينکِ باصره بر ديده‌ی جان بايد زد

مهرش آن دم كه چو خون جوش زند در رگ و پى
خرگهِ ذكر، فراسوى بيان بايد زد

چه بود راز در اين حقّه كه چندين زيباست
بوسه بر حقّه‌ی اين رازِ نهان بايد زد

در رهِ عشق، حقيقت طلب از بطنِ مجاز
كه به يک تير در اين‌جا دو نشان بايد زد

لامكان را همه‌گه پيشِ نظر بايد داشت
در بزنگاهِ زمان، قيدِ مكان بايد زد

گر توان بى طمعى بر در دلدار شدن
پشت پا بر همه ابوابِ جنان بايد زد

رو سوى درگهِ داور كه در اين شهر و ديار
دادها از ستمِ دادسِتان بايد زد


پختگى تا ندهد رخوت پيرى به اديب
هم بر آن چاشنی از طبع جوان بايد زد

ادیب برومند

@AdibBoroumand

https://www.adibboroumand.com/دیده-ی-جان/
 سروده استاد ادیب برومند به مناسبت پنجم فروردین سالروز درگذشت روانشاد دکتر ابراهیم باستانی پاریزی 

مردسخن چوکرد شکر ریزی
قناد را چه جای شکر بیزی

مردسخن به تیغ زبان بُرّد
نای از سران حادثه‌انگیزی

مرد سخن ز وقعه‌ای از تاریخ
ترغیبی‌ات نماید و پرهیزی

تاریخدان به ذکر حکایت‌ها
آرد خبر ز چیزی و ناچیزی

بیزد شکر ز تَنگ به پرویزن
چون دم زند ز شوکت پرویزی

با ذکر بوسعید ابوالخیرش
لعنت بود به سیرت چنگیزی

مرد سخن چو راه هنر پوید
بنمایدت خضارت پالیزی

مرد سخن ز مور برآرد پیل
با جثه‌ای بدان قَدَر از ریزی

تاریخدان سزد که بود صادق
ور آیدش درین معامله غم‌خیزی

تاریخدان سزاست که بنویسد
اخبار را به شیوه‌ی گردیزی

تاریخدان سزد که بود چونان
“استاد باستانی پاریزی”

آن نامور ادیب سخن‌گستر
آن شهره در بیان به دلآویزی

دلجوی بود شیوه‌ی گفتارش
چون ناله‌های مرغ شباویزی

کرمان روا بود که بدو نازد
چون آذری به صائب تبریزی

دردا که این فرشته صفت استاد
با غول مرگ شد به گلاویزی

داسِ اجل زِ پای در افکندش
داسی بدان برندگی و تیزی

رفت آن‌که بود خُرده‌ی اقلامش
چون غنچه‌های گل به عرق‌ریزی

رفت آن که بود مرکب افکارش
تازان به‌سانِ پویه‌ی شبدیزی

در مرگ این عزیز فضیلت کیش
طبعم بود دچار غم‌آمیزی

باشد ادیب در غم او خوندل
چون پژمریده لاله‌ی پائیزی

@AdibBoroumand

https://www.adibboroumand.com/درگذشت-روانشاد-ابراهیم-باستانی-پاریز/
حضور و سخنرانی شادروان دکتر باستانی پاریزی در آیین رونمایی کتاب «نگارستان ادیب» در خانه هنرمندان، ۱۳۹۲
شعرواره‌ی «پیامِ زرتشت»

هزاران سال پیش از روزگارِ ما
به هنگامی که انسان را نبودی کیش و آیینی
وگر بودی همانا
در پیِ یکتاپرستی راه ننمودی
قبایل یا عشیرت‌ها به چیزی دل همی‌بستند و آن را می‌پرستیدند
بدین خوشدل که معبودی نمادین را
به‌منظورِ عبادت از برای خویش بگزیدند
نبودی رهنمایی خاص تا عنوان نماید رهنمودی را
زِ بهرِ قومِ خود وآنگه به‌دست آرد درودی را
نه قانونی، نه دستوری، نه امری بود و نه منعی
که انسان را به‌کار آید
همانند فروغی در دلِ شب‌های تار آید
در آن هنگام، مردی از تبار نیک‌مردانِ خردپرور
به الهاماتِ یزدانی و توفیقاتِ سبحانی
برآن شد تا رهِ یکتاپرستی را به قومِ خویش بنماید
که جز یزدان کسی چیزِ دگر زنهار نستاید
سروشِ عالمِ غیبش ندا درداد
که برپاخیز و دینِ پاک را در رهنمایی‌ها کمر بربند
به یزدان راه بنمای و تنآویزِ تقدس را بر «آذر» بند
بگو پروردگارِ عالمِ کون و مکان یکتاست
که بر تدبیرِ خیر و شر دو تن بگماشت
یکی باشد «سپنتا» جاه و آن دیگر «هریمن» راه
نبردِ این دو در گیتی‌ست ناموسِ طبیعت را پی‌افکنده
که تا روزی ظفر یابد به «شر» «خیرِ» فزاینده
تویی زرتشتِ نیک‌آیین، وُهومن، با خرد همراز
به کیشِ مزدیسنانی توانی دادِ نیکی داد
فروزان ساز چون مهرِ درخشان سربه‌سر آفاقِ دل‌ها را
به‌مانند فلق بشکافت قلبِ تیرگی‌های غم‌افزا را
بگو تا مردمِ ایران‌زمین
در شاهراهِ مردمی
سپاهِ «خیر» و خوبی را به‌یاری پاک برخیزند
زِ راهِ نیک‌مردی‌های خود با رهروانِ «شر» درآویزند
به‌کف بگرفته تیغِ رادمردی را
شبیخون را به لشکرگاهِ «شر» هر دم کمر بندند
درختی را که بارش حنظل است از بس دروغ و ناروایی‌ها
بگو تا برکنند از بیخ و بنیادش نگون سازند
بگو تا «نیکیِ پندار» را چون «نیکیِ گفتار»
به زرّین رشته‌ای از «نیکی کردار» دربندند
در این نیکو ترازو سربه‌سر اعمالِ خود سنجند
بگو تا جنگ را در زیرِ پای صلح سرکوبند
سرای مهر را با کوبه‌ی ارفاق درکوبند
بگو تا کشتورزی را به جان و دل بیآرایند
روان و جسمِ خود را از پلیدی‌ها بپالایند
بگو تا «دام» را برعکسِ «دد» هرگز نیآزارند
به‌جای دام گستردن
و کشتار بسی جنبندگانِ بی‌گُنَه
خوراکِ خویشتن را از طریق کشتورزی یا زِ راهِ پیشه‌ای نیکو
به‌چنگ آرند.
***
به‌فرمانِ مهین دادار
اشو زرتشت
«اوستا» را به موزون «گاثه‌ها» آراست
صلای دین‌پناهی را در این مرزِ اهورایی نکو سر داد
به‌دستی مجمرِ آتش، به‌دستی «باژ» و «بَرسَم» را نثارِ دین‌پناهان کرد
نمادِ «خیر» را «آتش» نمود و هاله‌ی قدسش بدان پیوست
مقدّس داشت آتش را که کانونِ محبت را کند گرم و کند اندیشه را روشن
بدان‌سان کاندر آفاقِ جهان هرجای تاری را برافروزد
نیایش را سزاوارِ خدا دانست
و یزدان را نماز آورد
هریمن را نکوهش کرد و راهش را رهِ ظلمت‌سرایِ کژروی دانست
سپنتای وُهومن را به پیکارِ هریمن رهگشایی کرد
که تا در عالمِ هستی
ظفر یابد به شرّ و ظلمت و کژراهه‌ها،
خیر و فضیلت‌ها

ادیب برومند

• از کتاب «حاصل هستی»، صص ۲۲۲ تا ۲۲۴
هستیِ ناپایدار

چنين كه عمر چو بادِ بهار می‌گذرد
بيا كه موسمِ گشت و گذار می‌گذرد

خزان گذشت و زمستان گذشت و لاله دميد
بيار باده كه فصلِ بهار می‌گذرد

بگير كامِ دل از نوگلى كه دوران را
بهارِ هستىِ ناپايدار می‌گذرد

مگر شبی به طرب سر كنيم كآفتِ غم
به همرهِ من و تو، سايه‌وار می‌گذرد

به خاکِ غم چه نشينی فسرده حال امروز؟
كه بر هوا زِ تو فردا غبار می‌گذرد

به حالِ زار و دلِ داغدارِ خود پرداز
كه رونقِ چمن و لاله‌زار مى گذرد

زِ جام و شيشه‌ی مِى، سدّ‌ِ محكمى بايد
مرا كه سيل سرشک از كنار مى‌گذرد

خوش آن رهى كه به شوقِ وصال، گردد طى
خوش آن دمى كه به ديدارِ يار مى‌گذرد

به باغِ عشق و جوانى، غنيمت است اديب
دمى كه با صنمى گلعذار می‌گذرد

ادیب برومند
ارديبهشت ۱۳۳۰
@AdibBoroumand
بامداد بهار

خوش است عشق و جوانى و بامداد بهار
سرود و نغمه به لب، شوقِ وصل در دلِ زار

زِ خانه، با دلِ شيدا برون خراميدن
به سير سبزه و گل ره سپردن از پىِ يار

نوازشى طرب‌انگيز يافتن زِ نسيم
طراوتى فرح‌افزاى، جستن از گلزار

به كوچه، مست زِ بوى اقاقيا گشتن
نظر به لاله و گل دوختن به عشقِ نگار

بسى ترانه زِ برخورد صخره‌ها با موج
شنيدن از زَبرِ تخته‌سنگِ رودكنار

به زيرِ لب، غزلى نغز خواندن از سرِ ذوق
زبانِ عشق شدن پاى تا سر از گفتار

به گوش عشق شنيدن، نواى مرغِ چمن
به چشمِ شوق نظر داشتن به سرو و چنار

در اين ميانه ملاقات دوست بس نيكوست
به گوشه‌اى كه نباشد نشانى از اغيار

گرت نصيب شد اين موهبت، به سانِ ادیب
سپاس گوى به درگاهِ ايزد دادار

@AdobBoroumand

https://www.adibboroumand.com/بامداد-بهار/
پرند سیمین

بهار، جلوه‌گر آمد به لطف و زيبايى
بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى

شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد
عروس، چهره‌نما شد به رخت ديبايى

بنفشه‌زار به صد عشوه مى‌ربايد دل
كشيده نقشه به هر رنگ، در دلآرايى

بهار، طرف چمن را طراوتى خوش داد
خوش است گر تو دهى نيز دادِ شيدايى

به وقت گل منه از دست، لاله‌گون ساغر
كه دشت پر بُوَد از لاله‌هاى صحرايى

دِرَم‌فشان شده بر سر شكوفه‌ی بادام
چو بر عروس، به هنگام حجله‌آرايى

چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان
چو بر صحیفه‌ی تذهيب، خطّ طُغرايى

هواى لاله‌رخانم به باغ و صحرا خواند
كه سيرِ سبزه برانگيخت طبعِ سودايى

صفاى جان طلب از رنگ و بوى ياسِ بنفش
مجوى كينه به زير سپهرِ مينايى

در اين بهارِ دل‌انگيز و پرنشاط، اديب 
غزل خوش است بدين دلكشىّ و شيوايى

ادیب برومند

@AdibBoroumand
Forwarded from Khosousi - خصوصی
چین زلف
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹

تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند


دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158

کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
با دریغ و‌ اندوه درگذشت زنده‌یاد آقای سید محمود دعایی نیک‌مرد وارسته، روحانی روشن‌اندیش و دوستدار ادب، فرهنگ و هنر ایران را به خانواده محترم ایشان، نویسندگان مطبوعات و فرهنگ‌مداران این مرز و بوم تسلیت می‌گوییم.
یاد و نام شادروان ماندگار
دکتر جهانشاه - پوراندخت - شهریار برومند
محمدحسین - سیاوش نصیری
@AdibBoroumand