Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
پرند سیمین
بهار، جلوهگر آمد به لطف و زيبايى
بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى
شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد
عروس، چهرهنما شد به رخت ديبايى
بنفشهزار به صد عشوه مىربايد دل
كشيده نقشه به هر رنگ، در دلآرايى
بهار، طرف چمن را طراوتى خوش داد
خوش است گر تو دهى نيز دادِ شيدايى
به وقت گل منه از دست، لالهگون ساغر
كه دشت پر بُوَد از لالههاى صحرايى
دِرَمفشان شده بر سر شكوفهی بادام
چو بر عروس، به هنگام حجلهآرايى
چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان
چو بر صحیفهی تذهيب، خطّ طُغرايى
هواى لالهرخانم به باغ و صحرا خواند
كه سيرِ سبزه برانگيخت طبعِ سودايى
صفاى جان طلب از رنگ و بوى ياسِ بنفش
مجوى كينه به زير سپهرِ مينايى
در اين بهارِ دلانگيز و پرنشاط، اديب
غزل خوش است بدين دلكشىّ و شيوايى
ادیب برومند
@AdibBoroumand
بهار، جلوهگر آمد به لطف و زيبايى
بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى
شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد
عروس، چهرهنما شد به رخت ديبايى
بنفشهزار به صد عشوه مىربايد دل
كشيده نقشه به هر رنگ، در دلآرايى
بهار، طرف چمن را طراوتى خوش داد
خوش است گر تو دهى نيز دادِ شيدايى
به وقت گل منه از دست، لالهگون ساغر
كه دشت پر بُوَد از لالههاى صحرايى
دِرَمفشان شده بر سر شكوفهی بادام
چو بر عروس، به هنگام حجلهآرايى
چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان
چو بر صحیفهی تذهيب، خطّ طُغرايى
هواى لالهرخانم به باغ و صحرا خواند
كه سيرِ سبزه برانگيخت طبعِ سودايى
صفاى جان طلب از رنگ و بوى ياسِ بنفش
مجوى كينه به زير سپهرِ مينايى
در اين بهارِ دلانگيز و پرنشاط، اديب
غزل خوش است بدين دلكشىّ و شيوايى
ادیب برومند
@AdibBoroumand
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
پرند سيمين | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بهار، جلوه گر آمد به لطف و زيبايى بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد عروس، چهره نما شد به رخت ديبايى بنفشه زار به صد عشوه مى ر
Forwarded from Khosousi - خصوصی
چین زلف
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
Forwarded from کانال رسمی هزار باده فرهنگ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
#پیام_فردوسی
به مناسبت بیست و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#شعر: #عبدالعلی_ادیب_برومند
#گوینده: #محمد_معین_فر
#انتخاب_موسیقی: #مهدی_حسن_زاده
#ناظر_ضبط_و_ادیتور_ویدئو: #هما_معین_فر
#ضبط_میکس_و_مسترینگ: #استودیو_بتهوون
NINJA TRACKS – Equilibrium
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022)
Atom Music Audio - Opus_ Epic Classical Themes (2021)
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022()
https://www.instagram.com/adibboroumand
https://www.instagram.com/pouran_boroumand/
https://www.instagram.com/shahriarboroumand/
https://www.instagram.com/jahanshah_boroumand/
https://www.instagram.com/studiobeethoven
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#عبدالعلی_ادیب_برومند
#مهدی_حسن_زاده
#نقد
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
#پیام_فردوسی
به مناسبت بیست و پنجم اردیبهشت، روز بزرگداشت #حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#شعر: #عبدالعلی_ادیب_برومند
#گوینده: #محمد_معین_فر
#انتخاب_موسیقی: #مهدی_حسن_زاده
#ناظر_ضبط_و_ادیتور_ویدئو: #هما_معین_فر
#ضبط_میکس_و_مسترینگ: #استودیو_بتهوون
NINJA TRACKS – Equilibrium
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022)
Atom Music Audio - Opus_ Epic Classical Themes (2021)
Brian Delgado - Immortals (Massive & Emotional Orchestral Builds) (2022()
https://www.instagram.com/adibboroumand
https://www.instagram.com/pouran_boroumand/
https://www.instagram.com/shahriarboroumand/
https://www.instagram.com/jahanshah_boroumand/
https://www.instagram.com/studiobeethoven
https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh
#فصلنامه
#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#ایران
#حکیم_ابوالقاسم_فردوسی
#عبدالعلی_ادیب_برومند
#مهدی_حسن_زاده
#نقد
#داستان
#ادبیات
#فرهنگ
#پژوهش
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#محمد_معین_فر
#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان
https://t.me/Baghekhabushan
با دریغ و اندوه درگذشت زندهیاد آقای سید محمود دعایی نیکمرد وارسته، روحانی روشناندیش و دوستدار ادب، فرهنگ و هنر ایران را به خانواده محترم ایشان، نویسندگان مطبوعات و فرهنگمداران این مرز و بوم تسلیت میگوییم.
یاد و نام شادروان ماندگار
دکتر جهانشاه - پوراندخت - شهریار برومند
محمدحسین - سیاوش نصیری
@AdibBoroumand
یاد و نام شادروان ماندگار
دکتر جهانشاه - پوراندخت - شهریار برومند
محمدحسین - سیاوش نصیری
@AdibBoroumand
«هنرِ رهبرانِ قوم»
به راهِ عشق کسانی که ترکِ جان کردند
زِ فیضِ نامِ نکو عمرِ جاودان کردند!
خوش آنکسان که به پاسِ وطن کمر بستند
وز این ره آنچه بباید کنند، آن کردند
به افتخارِ ابد نامِ خویشتن منقوش
به رویِ خنجرِ بُرّانِ خونفشان کردند
بسا فتوحِ درخشان که در نبردِ حیات
به زیرِ سایهی سرنیزه و سنان کردند
زِ بهرِ آنکه نخشکد نهالِ آزادی
به جویبارِ وطن خونِ خود روان کردند
زِ خارِ بادیه کردند بهرِ خود بالین
نه فکرِ اطلس و نه یادِ پرنیان کردند
گهی زِ دفترِ عشق و امید، فصلی چند
برایِ مردمِ صاحبنظر بیان کردند!
گهی قلم به کف آورده و زِ عشقِ وطن
بیانِ عاطفه با خامه و بنان کردند
نوشتنی بنوشتند و گفتنی گفتند
زبان و قلب در این کار توأمان کردند
فغانِ من همه از جورِ باغبانانیست
که نوبهارِ گلستانِ ما خزان کردند
جماعتی که به قهر این فضای پرگل را
تهی زِ سنبل و نسرین و ارغوان کردند
دمی به رسم و رهِ سرورانِ قوم نگر
که در طریقِ چپاول هنر چهسان کردند!
به زور و ظلم ربودند مالِ ملّت را
وزین ره ارزشِ رفتارِ خود عیان کردند
شریک راهزنان بود آنکه را یکچند
به جهل و خیرهسری میرِ کاروان کردند
خجسته کشورِ ما را به حقد و کید و ریا
فسرده حال و سیهروز و ناتوان کردند
امان زِ پستی آن پیرْلاشهها کز جور
چهها به مردمِ روشندلِ جوان کردند
دروغ و حیله از آن ناکسان هویدا گشت
صفا و صدق همه سربهسر، نهان کردند
هنوز بر سر کارند این گروهِ شریر
که توده را زِ غم و رنج نوحهخوان کردند
ادیب برومند
نالههای وطن، ص۳۷
https://www.adibboroumand.com/هنر-رهبران-قوم/
@AdibBoroumand
به راهِ عشق کسانی که ترکِ جان کردند
زِ فیضِ نامِ نکو عمرِ جاودان کردند!
خوش آنکسان که به پاسِ وطن کمر بستند
وز این ره آنچه بباید کنند، آن کردند
به افتخارِ ابد نامِ خویشتن منقوش
به رویِ خنجرِ بُرّانِ خونفشان کردند
بسا فتوحِ درخشان که در نبردِ حیات
به زیرِ سایهی سرنیزه و سنان کردند
زِ بهرِ آنکه نخشکد نهالِ آزادی
به جویبارِ وطن خونِ خود روان کردند
زِ خارِ بادیه کردند بهرِ خود بالین
نه فکرِ اطلس و نه یادِ پرنیان کردند
گهی زِ دفترِ عشق و امید، فصلی چند
برایِ مردمِ صاحبنظر بیان کردند!
گهی قلم به کف آورده و زِ عشقِ وطن
بیانِ عاطفه با خامه و بنان کردند
نوشتنی بنوشتند و گفتنی گفتند
زبان و قلب در این کار توأمان کردند
فغانِ من همه از جورِ باغبانانیست
که نوبهارِ گلستانِ ما خزان کردند
جماعتی که به قهر این فضای پرگل را
تهی زِ سنبل و نسرین و ارغوان کردند
دمی به رسم و رهِ سرورانِ قوم نگر
که در طریقِ چپاول هنر چهسان کردند!
به زور و ظلم ربودند مالِ ملّت را
وزین ره ارزشِ رفتارِ خود عیان کردند
شریک راهزنان بود آنکه را یکچند
به جهل و خیرهسری میرِ کاروان کردند
خجسته کشورِ ما را به حقد و کید و ریا
فسرده حال و سیهروز و ناتوان کردند
امان زِ پستی آن پیرْلاشهها کز جور
چهها به مردمِ روشندلِ جوان کردند
دروغ و حیله از آن ناکسان هویدا گشت
صفا و صدق همه سربهسر، نهان کردند
هنوز بر سر کارند این گروهِ شریر
که توده را زِ غم و رنج نوحهخوان کردند
ادیب برومند
نالههای وطن، ص۳۷
https://www.adibboroumand.com/هنر-رهبران-قوم/
@AdibBoroumand
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
هنر رهبران قوم | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
به راه عشق كسانی كه ترك جان كردند زفيضِ نام نكو عمر جاودان كردند خوش آنكسان كه به پاس وطن كمر بستند وز اين ره آنچه ببايد كنند آن كردند به افتخار ابد نام خويشت
«دریاچهی غمین»
درياچهای غمين كه اروميه نامِ اوست
بس شكوه از زمين و زمان در پيامِ اوست
نالان زِ روزگار و زِ ابنايِ روزگار
باشد چنان كه لعن و هجا در كلام اوست
گويد كه روزگار به من بس جفا نمود
وين نی عجب كه جور و تعدی مرام اوست
ليكن سزد كه لعنت و نفرين كنم نثار
بر آن كسی كه تيغِ من اندر نيامِ اوست
آن كو نگاهبانِ من و حافظِ من است
آن منبعي كه قرعهی دولت به نام اوست
مجلس رهِ مسامحه پيمود و همچنان
دولت كه سرخ بادهی غفلت به جام اوست
وينک منم كه فاجعه سازد فنای من
سخت آنچنان كه جمله فجايع غلامِ اوست
آری حياتِ خلقِ اروميه در جهان
وابستهی حيات و رهينِ دوامِ اوست
از من به عزم و همّتِ هر آذری درود
آن كو هماره توسنِ اقبال رامِ اوست
شايد كه از حميّت آنان شود پديد
انگيزهای كه راهگشای قوام اوست
بايد شوند بهرِ اروميه چارهساز
آن چارهای كه در خورِ قدر و مقام اوست
اندوهِ ملّی است خود اين ماجرا اديب
جشنی بزرگ منتظر اختتام اوست
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%a7%da%86%d9%87-%d8%ba%d9%85%d9%8a%d9%86/
درياچهای غمين كه اروميه نامِ اوست
بس شكوه از زمين و زمان در پيامِ اوست
نالان زِ روزگار و زِ ابنايِ روزگار
باشد چنان كه لعن و هجا در كلام اوست
گويد كه روزگار به من بس جفا نمود
وين نی عجب كه جور و تعدی مرام اوست
ليكن سزد كه لعنت و نفرين كنم نثار
بر آن كسی كه تيغِ من اندر نيامِ اوست
آن كو نگاهبانِ من و حافظِ من است
آن منبعي كه قرعهی دولت به نام اوست
مجلس رهِ مسامحه پيمود و همچنان
دولت كه سرخ بادهی غفلت به جام اوست
وينک منم كه فاجعه سازد فنای من
سخت آنچنان كه جمله فجايع غلامِ اوست
آری حياتِ خلقِ اروميه در جهان
وابستهی حيات و رهينِ دوامِ اوست
از من به عزم و همّتِ هر آذری درود
آن كو هماره توسنِ اقبال رامِ اوست
شايد كه از حميّت آنان شود پديد
انگيزهای كه راهگشای قوام اوست
بايد شوند بهرِ اروميه چارهساز
آن چارهای كه در خورِ قدر و مقام اوست
اندوهِ ملّی است خود اين ماجرا اديب
جشنی بزرگ منتظر اختتام اوست
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/%d8%af%d8%b1%d9%8a%d8%a7%da%86%d9%87-%d8%ba%d9%85%d9%8a%d9%86/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
درياچه غمين | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
درياچه اي غمين كه اروميه نام اوست بس شكوه از زمين و زمان در پيام اوست نالان ز روزگار و ز ابناي روزگار باشد چنان كه لعن و هجا در كلام اوست گويد كه روزگار به من ب
«حادثه سیام تیر ماه ۱۳۳۱»
برگرفته از: «یادمانده ها» قسمتی از خاطرات استاد عبدالعلی برومند از کودکی تا بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مؤسسه انتشارات عرفان، تهران، ۱۳۹۰، صفحات ۲۷۷ تا ۲۸۲
…
این جانب در سی و یکم تیر ماه به مناسبت پیروزی ملت در این قیام ملی قصیدهای سرودم و به رادیو اصفهان فرستادم که خوانده شد و در روزنامهها به چاپ رسید و برگهای جداگانه هم بین مردم پخش شد.
اینک چند بیت آن:
به خاک پاک شهیدان درود باد درود
که روحشان همه اندر جوار حق آسود
به ویژه خاک شهیدان روز سییم تیر
که تیر دشمن از آنان به قهر، خون پالود
درود باد به روح شهید آزادی
که گوی فخر و مباهات از میانه ربود
به خون سرخ هر آن کو نگاشت نام وطن
به نامه ثبت کند نام وی سپهر کبود
https://www.adibboroumand.com/حادثه-سی-ام-تیر-ماه-1331/
برگرفته از: «یادمانده ها» قسمتی از خاطرات استاد عبدالعلی برومند از کودکی تا بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مؤسسه انتشارات عرفان، تهران، ۱۳۹۰، صفحات ۲۷۷ تا ۲۸۲
…
این جانب در سی و یکم تیر ماه به مناسبت پیروزی ملت در این قیام ملی قصیدهای سرودم و به رادیو اصفهان فرستادم که خوانده شد و در روزنامهها به چاپ رسید و برگهای جداگانه هم بین مردم پخش شد.
اینک چند بیت آن:
به خاک پاک شهیدان درود باد درود
که روحشان همه اندر جوار حق آسود
به ویژه خاک شهیدان روز سییم تیر
که تیر دشمن از آنان به قهر، خون پالود
درود باد به روح شهید آزادی
که گوی فخر و مباهات از میانه ربود
به خون سرخ هر آن کو نگاشت نام وطن
به نامه ثبت کند نام وی سپهر کبود
https://www.adibboroumand.com/حادثه-سی-ام-تیر-ماه-1331/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
حادثه سی ام تیر ماه 1331 | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
پس از گشایش دوره هفدهم قانون گذاری بر حسب قاعده معمول دولت بایستی استعفا می کرد و کابینه تازه به مجلس معرفی می شد. به این جهت دکتر مصدق استعفای خود را تقدیم شاه
باعرض تسلیت به خانواده محترم دکتر احمد مهدوی دامغانی و جامعه ادب و فرهنگ ایران به مناسبت چهلمین روز درگذشت دانشمند فقید، استاد فاضل گرانمایه، دکتر احمد مهدوی دامغانی، نامههایی مهرآمیز وتوأم با احترام از روانشادان دکتر احمد مهدوی دامغانی و استاد ادیب برومند که دسترسی به آن فراهم بود، در سایت قرار میگیرد. یادشان ماندگار و روانشان تابنده و مینوی باد.
https://www.adibboroumand.com/تسلیت-به-خانواده-محترم-دکتر-احمد-مهدوی/
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/تسلیت-به-خانواده-محترم-دکتر-احمد-مهدوی/
@AdibBoroumand
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
تسلیت به خانواده محترم دکتر احمد مهدوی دامغانی | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
باعرض تسلیت به خانواده محترم دکتر احمد مهدوی دامغانی و جامعه ادب و فرهنگ ایران به مناسبت چهلمین روز درگذشت دانشمند فقید ، استاد فاضل گرانمایه ، دکتر احمد مهدوی
«دردآشنا»
چرا جانا نپرسی حال ما را؟
نپرسی حالِ جانِ مبتلا را
از اين بىدرد مردم، با كه گويم
حديث اين دل دردآشنا را
سپردم گرچه نالان چون جَرَس راه
نديدم نقشِ پاى همنوا را
علاجِ دردِ درمان ياب، سهل است
دوايى جوى، دردِ بى دوا را
شوى گر آگه از دردِ دلِ خضر
تمنّا كى كنى آبِ بقا را؟
درآويز اى صبا، با چينِ زلفش
چه پويى بىجهت راهِ خطا را؟
خدايا، گرچه بالايش بلايىست
زِ جانم دور مپسند اين بلا را
به ديدارى همين شاديم وآنهم
زِ بختِ بد، ميسّر نيست ما را
مزن سنگِ جفا بر شيشهی ما
دلِ نازکدلان مشكن، خدا را
بَرَد هر قصهاى را گيتى از ياد
به جز افسانهی مهر و وفا را
هزاران زيورِ از ياقوت و از لعل
ندارد قيمت يک جو صفا را
ادیب از نوگُلانِ طبعِ شاداب
پديد آورد باغِ دلگشا را
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/درد-آشنا/
چرا جانا نپرسی حال ما را؟
نپرسی حالِ جانِ مبتلا را
از اين بىدرد مردم، با كه گويم
حديث اين دل دردآشنا را
سپردم گرچه نالان چون جَرَس راه
نديدم نقشِ پاى همنوا را
علاجِ دردِ درمان ياب، سهل است
دوايى جوى، دردِ بى دوا را
شوى گر آگه از دردِ دلِ خضر
تمنّا كى كنى آبِ بقا را؟
درآويز اى صبا، با چينِ زلفش
چه پويى بىجهت راهِ خطا را؟
خدايا، گرچه بالايش بلايىست
زِ جانم دور مپسند اين بلا را
به ديدارى همين شاديم وآنهم
زِ بختِ بد، ميسّر نيست ما را
مزن سنگِ جفا بر شيشهی ما
دلِ نازکدلان مشكن، خدا را
بَرَد هر قصهاى را گيتى از ياد
به جز افسانهی مهر و وفا را
هزاران زيورِ از ياقوت و از لعل
ندارد قيمت يک جو صفا را
ادیب از نوگُلانِ طبعِ شاداب
پديد آورد باغِ دلگشا را
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/درد-آشنا/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
درد آشنا | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
چرا جانا نپرسى حال ما را؟ نپرسى حال جان مبتلا را از اين بى درد مردم، با كه گويم حديث اين دل دردآشنا را سپردم گرچه نالان چون جَرَس راه نديدم نقش پاى همنوا را علا
سخنهاى نكتهدار
گرچه پيوسته كار بايد كرد
خردش دستيار بايد كرد
از نشاط و شعف به عمقِ ضمير
سِيرِ باغ و بهار بايد كرد
با اميد و سعادت و اقبال
عهد خويش استوار بايد كرد
جز غم عشق با دگر غمها
راه قهر اختيار بايد كرد
دم غنيمت شمار و حالى كن
لحظهها را شكار بايد كرد
با زبانآوران بیمنطق
من ندانم چكار بايد كرد؟!
زير و بمهاى اقتصادى را
راست چون سيم تار بايد كرد
شيوه پيشْرفتگان درياب
كز همين ره گذار بايد كرد
هر كجا بارِ ماندن افكندى
فكر يار و ديار بايد كرد
در ره اعتلاى نامِ وطن
جان و تن را نثار بايد كرد
غمِ جانكاه را زِ ساحتِ دل
با هنر بركنار بايد كرد
علم و تدبير و بىنيازى را
با شرف همقطار بايد كرد
با خشونت هرآنكه قدرت يافت
خلعش از اقتدار بايد كرد
تشنه را گو سوى كوير مرو
روسوى چشمه سار بايد كرد
در جهان با عدالتى پىگير
رامشی برقرار بايد كرد
در سياست شعور و دانش را
جانشينِ شعار بايد كرد
بدعت و ابتكار را فرق است
كار بدعت مهار بايد كرد
با سخنهاى نكتهدار اديب
دفترى يادگار بايد كرد
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/سخن-های-نکته-دار/
گرچه پيوسته كار بايد كرد
خردش دستيار بايد كرد
از نشاط و شعف به عمقِ ضمير
سِيرِ باغ و بهار بايد كرد
با اميد و سعادت و اقبال
عهد خويش استوار بايد كرد
جز غم عشق با دگر غمها
راه قهر اختيار بايد كرد
دم غنيمت شمار و حالى كن
لحظهها را شكار بايد كرد
با زبانآوران بیمنطق
من ندانم چكار بايد كرد؟!
زير و بمهاى اقتصادى را
راست چون سيم تار بايد كرد
شيوه پيشْرفتگان درياب
كز همين ره گذار بايد كرد
هر كجا بارِ ماندن افكندى
فكر يار و ديار بايد كرد
در ره اعتلاى نامِ وطن
جان و تن را نثار بايد كرد
غمِ جانكاه را زِ ساحتِ دل
با هنر بركنار بايد كرد
علم و تدبير و بىنيازى را
با شرف همقطار بايد كرد
با خشونت هرآنكه قدرت يافت
خلعش از اقتدار بايد كرد
تشنه را گو سوى كوير مرو
روسوى چشمه سار بايد كرد
در جهان با عدالتى پىگير
رامشی برقرار بايد كرد
در سياست شعور و دانش را
جانشينِ شعار بايد كرد
بدعت و ابتكار را فرق است
كار بدعت مهار بايد كرد
با سخنهاى نكتهدار اديب
دفترى يادگار بايد كرد
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/سخن-های-نکته-دار/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
سخنهاى نكته دار | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
گرچه پيوسته كار بايد كرد خردش دستيار بايد كرد از نشاط و شعف به عمقِ ضمير سِيرِ باغ و بهار بايد كرد با اميد و سعادت و اقبال عهد خويش استوار بايد كرد جز غم عشق با
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
«تندباد جنايت»
دل فارغ از جفای بتِ زشتخو نماند
خوشتر زِ انتقام، بهدل آرزو نماند!
مستان زِ بسکه جرعه فشاندند رویِ خاک
ساقی بههوش باش که می در سبو نماند!
تا سيلِ حادثات سرازير شد به قهر
يک سروِ سرفراز، بر اطرافِ جو نماند!
از تندبادِ جور و جنايت که شد وزان
ديگر به بوستانِ وطن رنگ و بو نماند!
آن زاهدِ ریايی بیآبروی را
به زآبِ چشمِ خلق، برای وضو نماند!
يک گوشه از تمامتِ جسمِ نژندِ ما
بیبهره از جراحتِ تيغِ عدو نماند!
کو آن که نالهاش زِ ستم بر فلک نخاست
کو آن که نغمهاش خفه اندر گلو نماند؟
کو مادری که غصهی حبسِ پسر نخورد
کو بانويی که خستهی هجرانِ شو نماند؟
آنجا که شد قيامِ "فواحش" قيامِ خلق
ديگر برای پير و جوان آبرو نماند!
بر چاکخورده دامنِ آزادیِ وطن
روزی اسف خوری که مجالِ رفو نماند!
اين لکهی فتاده به دامانِ ملک را
با خونِ پاک چاره بهجز شستشو نماند!
عمّالِ شاه را پیِ تخريبِ مملکت
زين بِهْ مجالِ همهمه و های و هو نماند!
بر صفحهی زمانه بهجز نقشِ عار و ننگ
زين ناکسانِ تيرهدلِ زشتخو نماند!
جز بر زيانِ مردم و جز بر خلافِ حقّ
اين پيروانِ مغلطه را گفتگو نماند!
آنکس که گشت خانهی ملّت خراب ازو
جز لعنِ جاودانهی ملّت بر او نماند!
ننگی بهجای ماند در ايران ازين گروه
کز دودهی سکندرِ بيدادجو نماند!
جز نفرت و تبرّی و نفرين و انزجار
زين شاهِ خيره، بر سرِ بازار و کو نماند!
ادیب برومند
@AdibBoroumand
این شعر در شهريورماه ۱۳۳۲، هنگامی که تظاهرات ننگبار و خفت انگيز عوامل کودتای ۲۸ مرداد هوای سياسی ايران را سخت غبارآلود و ناسالم گردانيده و میهندوستان واقعی را در اندوه و نفرت و سرخوردگی فرو برده بود و مخالفان کودتا و هواداران نهضت ملی مورد تعقیب و حبس و آزار حکومت نظامی قرار داشتند، سروده شده است.
سرود رهایی، عرفان، چاپ دوم، تهران 1384، صص203-205
مجموعه اشعار ادیب برومند، نگاه، تهران 1391، ج1، صص538-539
دل فارغ از جفای بتِ زشتخو نماند
خوشتر زِ انتقام، بهدل آرزو نماند!
مستان زِ بسکه جرعه فشاندند رویِ خاک
ساقی بههوش باش که می در سبو نماند!
تا سيلِ حادثات سرازير شد به قهر
يک سروِ سرفراز، بر اطرافِ جو نماند!
از تندبادِ جور و جنايت که شد وزان
ديگر به بوستانِ وطن رنگ و بو نماند!
آن زاهدِ ریايی بیآبروی را
به زآبِ چشمِ خلق، برای وضو نماند!
يک گوشه از تمامتِ جسمِ نژندِ ما
بیبهره از جراحتِ تيغِ عدو نماند!
کو آن که نالهاش زِ ستم بر فلک نخاست
کو آن که نغمهاش خفه اندر گلو نماند؟
کو مادری که غصهی حبسِ پسر نخورد
کو بانويی که خستهی هجرانِ شو نماند؟
آنجا که شد قيامِ "فواحش" قيامِ خلق
ديگر برای پير و جوان آبرو نماند!
بر چاکخورده دامنِ آزادیِ وطن
روزی اسف خوری که مجالِ رفو نماند!
اين لکهی فتاده به دامانِ ملک را
با خونِ پاک چاره بهجز شستشو نماند!
عمّالِ شاه را پیِ تخريبِ مملکت
زين بِهْ مجالِ همهمه و های و هو نماند!
بر صفحهی زمانه بهجز نقشِ عار و ننگ
زين ناکسانِ تيرهدلِ زشتخو نماند!
جز بر زيانِ مردم و جز بر خلافِ حقّ
اين پيروانِ مغلطه را گفتگو نماند!
آنکس که گشت خانهی ملّت خراب ازو
جز لعنِ جاودانهی ملّت بر او نماند!
ننگی بهجای ماند در ايران ازين گروه
کز دودهی سکندرِ بيدادجو نماند!
جز نفرت و تبرّی و نفرين و انزجار
زين شاهِ خيره، بر سرِ بازار و کو نماند!
ادیب برومند
@AdibBoroumand
این شعر در شهريورماه ۱۳۳۲، هنگامی که تظاهرات ننگبار و خفت انگيز عوامل کودتای ۲۸ مرداد هوای سياسی ايران را سخت غبارآلود و ناسالم گردانيده و میهندوستان واقعی را در اندوه و نفرت و سرخوردگی فرو برده بود و مخالفان کودتا و هواداران نهضت ملی مورد تعقیب و حبس و آزار حکومت نظامی قرار داشتند، سروده شده است.
سرود رهایی، عرفان، چاپ دوم، تهران 1384، صص203-205
مجموعه اشعار ادیب برومند، نگاه، تهران 1391، ج1، صص538-539
«فتنهی غمّاز»
بر من از دست تو گر جور و اگر ناز آید
هرچه آید، همه از فتنهی غمّاز آید
تو مپندار که قهر از تو مرا سازد دور
همچو موجم که به ساحل رود و باز آید
گرم بادا دَمت ای مرهمِ سوزِ دلِ ریش
که مرا جان، همه با مهرِ تو دمساز آید
جاى بر اوجِ تفاخر، نبرازَد به غُراب
این مقامىست که شایستهی شهباز آید
دَمِ جانبخش تو اى عقدهگشاى دلِ تنگ
چون نسیمىست که از گلشنِ شیراز آید
هوسِ منصب و جاهى نفریبد دلِ من
این نه مرغىست که در دامگهِ آز آید
دلِ آزرده که از صحبت نااهل گریخت
هم مگر با تو به خلوتکدهی راز آید
ای خوش آن روز که با بلبلِ باغ ملکوت
مرغِ جانِ منِ سرگشته همآواز آید
باید از کوى شما سازِ سفر کرد، «ادیب»
زآنکه با طبعِ من، این غمکده ناساز آید
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/فتنه-ی-غماز/
بر من از دست تو گر جور و اگر ناز آید
هرچه آید، همه از فتنهی غمّاز آید
تو مپندار که قهر از تو مرا سازد دور
همچو موجم که به ساحل رود و باز آید
گرم بادا دَمت ای مرهمِ سوزِ دلِ ریش
که مرا جان، همه با مهرِ تو دمساز آید
جاى بر اوجِ تفاخر، نبرازَد به غُراب
این مقامىست که شایستهی شهباز آید
دَمِ جانبخش تو اى عقدهگشاى دلِ تنگ
چون نسیمىست که از گلشنِ شیراز آید
هوسِ منصب و جاهى نفریبد دلِ من
این نه مرغىست که در دامگهِ آز آید
دلِ آزرده که از صحبت نااهل گریخت
هم مگر با تو به خلوتکدهی راز آید
ای خوش آن روز که با بلبلِ باغ ملکوت
مرغِ جانِ منِ سرگشته همآواز آید
باید از کوى شما سازِ سفر کرد، «ادیب»
زآنکه با طبعِ من، این غمکده ناساز آید
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://www.adibboroumand.com/فتنه-ی-غماز/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
فتنه ی غماز | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بر من از دست تو گر جور و اگر ناز آيد هر چه آيد، همه از فتنه ی غمّاز آيد تو مپندار كه قهر از تو مرا سازد دور همچو موجم كه به ساحل رود و باز آيد گرم بادا دَمت اى
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
«جمعهی سیاه»
(۱۷شهریور۱۳۵۷)
مرهمپذیر نیست دلِ داغدارِ ما
در ماتمی که سوخت دل و جانِ زارِ ما!
خونیندلیم و خسته و چون بار و برگِ تاک
خون است و اشک، قوتِ دلِ داغدارِ ما!
آمد خزان و غم به غم افزود، گرچه بود
امسال چون خزانِ غمافزا، بهارِ ما!
ما را دل از عزای عزیزان که رفتهاند
خون است و خون زِ دیده رود از کنارِ ما!
نفرین به خانوادهی بیدادگر کز او
شد روزِ ما سیاهتر از روزگارِ ما!
چشم از فراغِ روی شهیدانِ حقپرست
لعلِ مُذاب میکند از جان، نثارِ ما!
این زخم و سوز، درخورِ هیچ التیام نیست
کو چارهسازِ خاطرِ اندوهبارِ ما؟
خیزید تا چو صبا گلفشان کنیم
آنجا که خفتهاند، بسی گلعذارِ ما!
از خونِ هر مجاهدِ گلگون کفن که ریخت
خیزد هزار نادره در کارزارِ ما!
باشد که انتقام بگیرد قیامِ خلق
از جابران به یاریِ پروردگارِ ما!
ادیب برومند
تهران ۱۹/شهریور/۱۳۵۷
@AdibBoroumand
https://m.facebook.com/AdibBoroumand/photos/a.10150122453041715/10153207786351715/?type=3
(۱۷شهریور۱۳۵۷)
مرهمپذیر نیست دلِ داغدارِ ما
در ماتمی که سوخت دل و جانِ زارِ ما!
خونیندلیم و خسته و چون بار و برگِ تاک
خون است و اشک، قوتِ دلِ داغدارِ ما!
آمد خزان و غم به غم افزود، گرچه بود
امسال چون خزانِ غمافزا، بهارِ ما!
ما را دل از عزای عزیزان که رفتهاند
خون است و خون زِ دیده رود از کنارِ ما!
نفرین به خانوادهی بیدادگر کز او
شد روزِ ما سیاهتر از روزگارِ ما!
چشم از فراغِ روی شهیدانِ حقپرست
لعلِ مُذاب میکند از جان، نثارِ ما!
این زخم و سوز، درخورِ هیچ التیام نیست
کو چارهسازِ خاطرِ اندوهبارِ ما؟
خیزید تا چو صبا گلفشان کنیم
آنجا که خفتهاند، بسی گلعذارِ ما!
از خونِ هر مجاهدِ گلگون کفن که ریخت
خیزد هزار نادره در کارزارِ ما!
باشد که انتقام بگیرد قیامِ خلق
از جابران به یاریِ پروردگارِ ما!
ادیب برومند
تهران ۱۹/شهریور/۱۳۵۷
@AdibBoroumand
https://m.facebook.com/AdibBoroumand/photos/a.10150122453041715/10153207786351715/?type=3
Facebook
Adib Boroumand ادیب برومند - «جمعهی سیاه» (17/6/1357) مرهمپذیر...
«جمعهی سیاه»
(17/6/1357)
مرهمپذیر نیست دلِ داغدارِ ما / در ماتمی که سوخت دل و جانِ زارِ ما!
خونیندلیم و خسته و چون بار و برگِ تاک / خون است و اشک، قوتِ دلِ داغدارِ ما!
آمد خزان و غم به غم افزود،...
(17/6/1357)
مرهمپذیر نیست دلِ داغدارِ ما / در ماتمی که سوخت دل و جانِ زارِ ما!
خونیندلیم و خسته و چون بار و برگِ تاک / خون است و اشک، قوتِ دلِ داغدارِ ما!
آمد خزان و غم به غم افزود،...
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
«به مجاهد پير»
این چه شوریست در جهان بینم | شورِ محشر به هر کران بینم
صبحگاهی نژند و ماتمخیز | درد پرورد و غمنشان بینم
بامدادی چو شامگاهِ خزان | حسرتانگیز و تیرهسان بینم
از زن و مرد کوی و برزن را | پر غم و ناله و فغان بینم
سربهسر کشوری خروش و عزاست | چشمها جمله خونفشان بینم
همهجا شور و غلغل و غوغاست
گوشها پر زِ بانگِ واویلاست
همه گویند صدهزار افسوس | آه از این مرگِ جانشکار، افسوس
گو گرامی مجاهدِ نستوه | مردِ میدانِ کارزار، افسوس
کو گرانقدرِ عالمِ تفسیر | پارسا مردِ حقشعار، افسوس
کو امامِ جماعتِ نهضت | خطبهخوانِ بزرگوار افسوس
کارزاری چریکِ پیر که گشت | بعد از او کارِ خلق، زار، افسوس
آنکه غمخوار و مصلحِ ما بود
نامش آرامبخشِ دلها بود
ای گرانمایه طالقانی ما | ای رهآموزِ کاروانیِ ما
ای شده ارتجاع را دشمن | مترنم به همزبانیِ ما
ما مقصر زِ پاسداریِ تو | تو مکمّل به پاسبانیِ ما
ای سراپا تعهد و اخلاص | بهرِ ارشادِ جاودانیِ ما
ای همه جنب و جوش و پویایی | بهرِ اصلاح زندگانیِ ما
از برِ مخلصان کجا رفتی
سوی دیگر سرا، چرا رفتی
مگر از جمله اولیا بودی | که همی با حق آشنا بودی
مردِ تاریخِ انقلابِ وطن | نه هماکنون که سالها بودی
سالها با شکنجه در زندان | به دوصد رنج، مبتلا بودی
تربیت کرده بس مبارز را | با همه یار و همنوا بودی
پرتوان همچو آهن و پولاد | در برِ زخمِ اشقیا بودی
جنگ جستی همیشه با طاغوت
تا شکستیش قدرت و جبروت
ننگریم از چه رو لقایت را | آن قد و قامتِ رسایت را؟
جایِ تو در میان ما خالیست | چون تهی بنگریم جایت را؟
زیرِ این گنبدِ کبود چرا | نشنویم آشنا صدایت را؟
سخنانت به مرده جان میداد | جان به قربان نوای نایت را
انقلاب از دمِ تو یافت جلا | کی تحمّل کند جلایت را؟
ما تو را جمعِ دوستدارانیم
در رهت جمله رهسپارانیم
یاد دارم که از قضا یکچند | به قزلقلعه بودمت همبند
محضری داشتی بسی شیرین | سخنانت قرین شکّرخند
گفتهات کز زبانِ ایمان بود | بود خاطرنواز و جانپیوند
بودی الهامبخش من در شعر | شعرِ ضحاکسوزِ کاوهپسند
خواندمت طرفه شعرها زین دست | به تعهّد مقید و پابند
اینک آوخ که سوگوارِ توام
مرثیتگوی و اشکبارِ توام
@AdibBoroumand
سرودهی شادروان ادیب برومند در سوگ شادروان آیتالله طالقانی برگرفته از جلد دوم دیوان اشعار استاد برومند، انتشارات نگاه.
https://instagram.com/p/BY28O0NgXMz/
این چه شوریست در جهان بینم | شورِ محشر به هر کران بینم
صبحگاهی نژند و ماتمخیز | درد پرورد و غمنشان بینم
بامدادی چو شامگاهِ خزان | حسرتانگیز و تیرهسان بینم
از زن و مرد کوی و برزن را | پر غم و ناله و فغان بینم
سربهسر کشوری خروش و عزاست | چشمها جمله خونفشان بینم
همهجا شور و غلغل و غوغاست
گوشها پر زِ بانگِ واویلاست
همه گویند صدهزار افسوس | آه از این مرگِ جانشکار، افسوس
گو گرامی مجاهدِ نستوه | مردِ میدانِ کارزار، افسوس
کو گرانقدرِ عالمِ تفسیر | پارسا مردِ حقشعار، افسوس
کو امامِ جماعتِ نهضت | خطبهخوانِ بزرگوار افسوس
کارزاری چریکِ پیر که گشت | بعد از او کارِ خلق، زار، افسوس
آنکه غمخوار و مصلحِ ما بود
نامش آرامبخشِ دلها بود
ای گرانمایه طالقانی ما | ای رهآموزِ کاروانیِ ما
ای شده ارتجاع را دشمن | مترنم به همزبانیِ ما
ما مقصر زِ پاسداریِ تو | تو مکمّل به پاسبانیِ ما
ای سراپا تعهد و اخلاص | بهرِ ارشادِ جاودانیِ ما
ای همه جنب و جوش و پویایی | بهرِ اصلاح زندگانیِ ما
از برِ مخلصان کجا رفتی
سوی دیگر سرا، چرا رفتی
مگر از جمله اولیا بودی | که همی با حق آشنا بودی
مردِ تاریخِ انقلابِ وطن | نه هماکنون که سالها بودی
سالها با شکنجه در زندان | به دوصد رنج، مبتلا بودی
تربیت کرده بس مبارز را | با همه یار و همنوا بودی
پرتوان همچو آهن و پولاد | در برِ زخمِ اشقیا بودی
جنگ جستی همیشه با طاغوت
تا شکستیش قدرت و جبروت
ننگریم از چه رو لقایت را | آن قد و قامتِ رسایت را؟
جایِ تو در میان ما خالیست | چون تهی بنگریم جایت را؟
زیرِ این گنبدِ کبود چرا | نشنویم آشنا صدایت را؟
سخنانت به مرده جان میداد | جان به قربان نوای نایت را
انقلاب از دمِ تو یافت جلا | کی تحمّل کند جلایت را؟
ما تو را جمعِ دوستدارانیم
در رهت جمله رهسپارانیم
یاد دارم که از قضا یکچند | به قزلقلعه بودمت همبند
محضری داشتی بسی شیرین | سخنانت قرین شکّرخند
گفتهات کز زبانِ ایمان بود | بود خاطرنواز و جانپیوند
بودی الهامبخش من در شعر | شعرِ ضحاکسوزِ کاوهپسند
خواندمت طرفه شعرها زین دست | به تعهّد مقید و پابند
اینک آوخ که سوگوارِ توام
مرثیتگوی و اشکبارِ توام
@AdibBoroumand
سرودهی شادروان ادیب برومند در سوگ شادروان آیتالله طالقانی برگرفته از جلد دوم دیوان اشعار استاد برومند، انتشارات نگاه.
https://instagram.com/p/BY28O0NgXMz/
Instagram
ادیب برومند | Adib Boroumand
سرودهی شادروان #ادیب_برومند در سوگ شادروان آیتالله #طالقانی برگرفته از جلد دوم دیوان اشعار استاد برومند، انتشارات نگاه. «به مجاهد پیر» این چه شوریست در جهان بینم | شورِ محشر به هر کران بینم صبحگاهی نژند و ماتمخیز | درد پرورد و غمنشان بینم بامدادی چو شامگاهِ…
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
«غمِ جانسوز»
تا بود جور و ستم كارِ سرانِ وطنم
غمِ جانسوز بود خانه براندازِ تنم
جور و بيداد بود كارنماى شب و روز
كآورد پيكِ ستم هديه براى وطنم
باغ و بستان زغنستان شده در كشورِ ما
كوچ كردند هزاران زِ سوادِ چمنم
شهروندى چو به انواعِ فساد آلودهست
اين زمان ميلِ گريز است به دشت و دمنم
مفسدتها به فضا گردِ عفونت پاشيد
چه كنم من كه بود طبع، چو مشكِ ختنم
بتتراشى است زِ ديرينه زمان كارِ سخيف
من ازين روى شدم خودشكن و بت شكنم
خرمى نيست به گلزارِ غم آلوده «ادیب»
بوى خون مىدهد امروز گل و ياسمنم
ادیب برومند
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران ۱۳۹۳، ص۱۸۵
@AdibBoroumand
https://www.instagram.com/p/BmBF8jflgGT/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1kbmdu2ukg2mr
تا بود جور و ستم كارِ سرانِ وطنم
غمِ جانسوز بود خانه براندازِ تنم
جور و بيداد بود كارنماى شب و روز
كآورد پيكِ ستم هديه براى وطنم
باغ و بستان زغنستان شده در كشورِ ما
كوچ كردند هزاران زِ سوادِ چمنم
شهروندى چو به انواعِ فساد آلودهست
اين زمان ميلِ گريز است به دشت و دمنم
مفسدتها به فضا گردِ عفونت پاشيد
چه كنم من كه بود طبع، چو مشكِ ختنم
بتتراشى است زِ ديرينه زمان كارِ سخيف
من ازين روى شدم خودشكن و بت شكنم
خرمى نيست به گلزارِ غم آلوده «ادیب»
بوى خون مىدهد امروز گل و ياسمنم
ادیب برومند
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران ۱۳۹۳، ص۱۸۵
@AdibBoroumand
https://www.instagram.com/p/BmBF8jflgGT/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1kbmdu2ukg2mr
Instagram
ادیب برومند | Adib Boroumand
«غمِ جانسوز» تا بود جور و ستم كارِ سرانِ وطنم غمِ جانسوز بود خانه براندازِ تنم جور و بيداد بود كارنماى شب و روز كآورد پيكِ ستم هديه براى وطنم باغ و بستان زغنستان شده در كشورِ ما كوچ كردند هزاران زِ سوادِ چمنم شهروندى چو به انواعِ فساد آلودهست اين زمان ميلِ…
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
«ﮔﺮﺩﺑﺎﺩِ ﺣﺎﺩﺛﻪ»
ﺑﺎﻧﮓ ﻃﺮﺑﻨﺎک ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺑﻮﻯ ﺭﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﺼﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﻛﻢ ﺷﻨﻮﻯ ﮔﻔﺘﻪ ﻏﻴﺮ ﻳﺎﻭه ﻭ ﺗﺮﻓﻨﺪ
ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺩﮔﺮ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍه ﺍﺯ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪهاید ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩِیر
ﻣﮋﺩهی ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﭼﻴﺴﺘﻴﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ
ﭘﺎک ﻧﺴﻴﻤﻰ ﺯِ ﻛﻮﻫﺴﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺧﻴﺮ نیاﻳﺪ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺗﺎ ﻧﺮﻭﺩ ﺷﺮ
ﺗﺎ ﻧﺸﻮﺩ ﻃﻰ ﺧﺰﺍﻥ، ﺑﻬﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
غم به تو ماند ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭِ ﻏﻢانگیز
ﺑﻴﺶ ﻣﺨﻮﺭ ﻏﻢ ﻛﻪ ﻏﻤﮕﺴﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺭﻭﻯ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ﺯِ ﮔﺮﺩﺑﺎﺩِ حوادث
ﻛﺰ ﺳﻮﻯ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺟﺰ ﻏﺒﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺩﻡ ﻣﺰﻥ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻟﺖ ﻛﻪ ﺭﻫﺮﻭ بیداد
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺗﺮﺱ ﺯِ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺪﺍﺭ «ﺍﺩﻳﺐ» ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ
ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ادیب برومند
@AdibBoroumand
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران ۱۳۹۳، ص۳۶۵
http://www.adibboroumand.com/%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D8%AB%D9%87/
ﺑﺎﻧﮓ ﻃﺮﺑﻨﺎک ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺑﻮﻯ ﺭﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﺼﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﻛﻢ ﺷﻨﻮﻯ ﮔﻔﺘﻪ ﻏﻴﺮ ﻳﺎﻭه ﻭ ﺗﺮﻓﻨﺪ
ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺩﮔﺮ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍه ﺍﺯ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪهاید ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩِیر
ﻣﮋﺩهی ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺯ ﺑﻬﺮ ﭼﻴﺴﺘﻴﺪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ
ﭘﺎک ﻧﺴﻴﻤﻰ ﺯِ ﻛﻮﻫﺴﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺧﻴﺮ نیاﻳﺪ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺗﺎ ﻧﺮﻭﺩ ﺷﺮ
ﺗﺎ ﻧﺸﻮﺩ ﻃﻰ ﺧﺰﺍﻥ، ﺑﻬﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
غم به تو ماند ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﺎﺭِ ﻏﻢانگیز
ﺑﻴﺶ ﻣﺨﻮﺭ ﻏﻢ ﻛﻪ ﻏﻤﮕﺴﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺭﻭﻯ ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ﺯِ ﮔﺮﺩﺑﺎﺩِ حوادث
ﻛﺰ ﺳﻮﻯ ﺍﻳﻦ ﺩﺷﺖ ﺟﺰ ﻏﺒﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺩﻡ ﻣﺰﻥ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻟﺖ ﻛﻪ ﺭﻫﺮﻭ بیداد
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ﺗﺮﺱ ﺯِ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺪﺍﺭ «ﺍﺩﻳﺐ» ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ
ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﻴﺎﻳﺪ
ادیب برومند
@AdibBoroumand
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران ۱۳۹۳، ص۳۶۵
http://www.adibboroumand.com/%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D8%AF%D8%AB%D9%87/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
گردباد حادثه | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بانگ طربناك از اين ديار نيايد بوى رهايى از اين حصار نيايد كم شنوى گفته غير ياوه و ترفند منطق و برهان دگر به كار نيايد چشم به راه از چه مانده ايد در اين دِير مژد
طره مشکین
بیا که در دل از آشوب غم هراس نماند
به یادِ روى مهت بهرِ من حواس نماند
زِ بوى طرّه مشکینت آنچنان سرمست
شدم که جاىِ تهى بهرِ عطرِ یاس نماند
زِ بس خجل شدم از لطفِ بینهایتِ دوست
زِ بهر ناطقهام قدرتِ سپاس نماند
فریبِ جامهی اهلِ ریا دگر مخورید
که جز تقلّب و افسون در این لباس نماند
زِ شیخ، طاسِ فضیحت چنان زِ بام افتاد
که بهرِ گوش فلک جز صداى طاس نماند
زِ بس که گردن آزادگان درو کردند
براى برزگران خوشه ماند و داس نماند
از انحطاط، شکافى در این بنا افتاد
که اعتماد به تعمیرش از اساس نماند
دریغ از این سخنان بدیع و نغز، «ادیب»
کنون که نقد ادب را سخن شناس نماند
http://www.adibboroumand.com/طره-ی-مشکین/
بیا که در دل از آشوب غم هراس نماند
به یادِ روى مهت بهرِ من حواس نماند
زِ بوى طرّه مشکینت آنچنان سرمست
شدم که جاىِ تهى بهرِ عطرِ یاس نماند
زِ بس خجل شدم از لطفِ بینهایتِ دوست
زِ بهر ناطقهام قدرتِ سپاس نماند
فریبِ جامهی اهلِ ریا دگر مخورید
که جز تقلّب و افسون در این لباس نماند
زِ شیخ، طاسِ فضیحت چنان زِ بام افتاد
که بهرِ گوش فلک جز صداى طاس نماند
زِ بس که گردن آزادگان درو کردند
براى برزگران خوشه ماند و داس نماند
از انحطاط، شکافى در این بنا افتاد
که اعتماد به تعمیرش از اساس نماند
دریغ از این سخنان بدیع و نغز، «ادیب»
کنون که نقد ادب را سخن شناس نماند
http://www.adibboroumand.com/طره-ی-مشکین/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
طره ی مشکین | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بيا كه در دل از آشوب غم هراس نماند به ياد روى مهت بهر من حواس نماند ز بوى طرّة مشكينت آن چنان سرمست شدم كه جاىِ تهى بهر عطر ياس نماند ز بس خجل شدم از لطف بى نها