ادیب برومند | Adib Boroumand
295 subscribers
91 photos
20 videos
7 files
388 links
در يادبود شاعر ملى ايران
شادروان استاد اديب برومند
www.adibboroumand.com
Download Telegram
«اردیبهشت اصفهان»

خرّما شهر «سپاهان» خاصه در اردیبهشت
کز صفایش بازیابى جلوه‌ی خرم بهشت

در کنار زنده‌رودش دیده‌ی دل برگشاى
کش نوآیین منظر است آیینه‌ی اردیبهشت

بنگر از هر سو به هم پیوسته خرمن‌هاى گل
بنگر از هر جا به هم روییده سبزی‌هاى کشت

باغ‏ و بستانش به‏ نکهت، سر به سر مُشکین طراز
کوه و صحرایش به‏ نزهت، جابه‏‌جا مینو سرشت

دست نقاش جمالش، نقش‌ها بر در کشید
کلک خطاط کمالش، حرف‌ها بر سر نوشت

گر شنیدى وصفى از زیبایى «باغ ارم»
برصفاهان بین‏ که‏ پیشش‏ نقش‏ هر زیباست زشت

جنت «شدّاد» را کوبنده بودش سرگذشت
گلشن فردوس را ماننده بادش سرنوشت

طیلسانى جامه بینى، ارغوانش را به تن
چون کشیشان را به بر زُنّار، در دیْر و کنشت

روى هر لغزنده گل، افتاده بینى خار و سنگ
زیر هر بوینده گل، پوشیده یابى خاک و خشت

آتشین گل‌هاى صدبرگش به باغ اکنون دمید
آن‏‌چنان کاذرگُشسب افروخت‏ نار زردهشت

درزىِ خلقت چه نیکو جامه‏‌ها بر تن بُرید
گلبنان را زآنچه نسّاج طبیعت جمله رشت

بوى گل‌ها بشنو و رشد درختان بازبین
زآنچه بُستان‏بان ‏نشاند و زآنچه ‏کشتاورز، کشت

قافیت‏ تنگ ‏است‏ و نتوان‏ خرده‏ بگرفت‏ از «ادیب»
گر قلم را در ثناى این بهشت از کف نهشت

ادیب برومند
@AdibBoroumand
http://www.adibboroumand.com/%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%8A%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86/
به باژِ توس
طفلی زاد از مادر
نژادش همچو قلبش پاک
همانا تحفه‌ی افلاک
ببالید اندر آن آبادی و شد سروری
با طبعِ آتشناک
به پویش رهروی چالاک
به کار کشت‌ورزی بود دهقانی به ناز و نعمت آسوده
به ناپاکی و ناپاکیزگی دامن نیآلوده
به دانش جان و دل بسته
زِ هر آلودگی رسته
پس از دیرین زمانی کوشش و تحصیل دانش‌ها
تفکر در زبان و پرسشِ اوضاع و کاوش‌ها
چو شیری با غرورِ شیرمردان
از کنام خویش بیرون شد
زِ وضعِ خاستگاهش دل پر از خون شد
بغرّید از سرِ خشمی که او را چاره‌جوی ناروایی کرد
مصمّم در طریقِ رهگشایی کرد
بخواند از دفترِ پیشینیان
رازِ دلآورمردی و گردن‌فرازی را
زِ احوالِ نیاکان راه و رسمِ بی‌نیازی را
بر آن شد تا به جسمِ ملتی افسرده، جان بخشد
به روحِ مردمی محنت‌زده، تاب و توان بخشد
بگیرد انتقام از دشمنِ ایران
به‌پا سازد بنایی نو به‌روی خانه‌ای ویران
قلم بگرفت و آغازِ سرودن کرد
سپس ادراکِ بودن کرد
بگفت از سرگذشتِ پهلوانان و جوانمردان
سخن‌ها دلکش و شیرین
زِ راز بودن و با سرفرازی زیستن بسرود
هزاران نکته‌ی رنگین
بگفت ای خلقِ ایران روزگاری این چنین بودید
به حشمت فرمان‌آرای جهان تا حد «چین» بودید
به داد و دانش و فرزانگی فخرِ زمین بودید
به‌پا خیزید و از سستی بپرهیزید
به بدخواهان درآویزید
مگر گردید دامنگیرتان از عارفی صاحب نفس نفرین؟!
مگر از یاد بردید آن شکوه و شوکت دیرین؟!
که از سرحد چین تا مصر در زیرِ نگین کردید
سراسر کشور ایران چو فردوسِ برین کردید
چرا شوق سرافرازی و عزت در شما گم شد
چرا در جنگ‌تان اسب رشادت عاری از سم شد
چرا خاکستر نسیان فرو پوشید آتش را
چه آتش؟ آتشی کاندر دلِ پاکان و دینداران فروزان بود
زِ رقصان شعله‌هایش دشمنان را دل گدازان بود
چه شد آتشگه بُرزین
چه شد آذرگشسب و آن‌همه آذین
کجا بردند سروِ کاشمر را آن بداندیشان؟
که بود از اهرمن‌زادانِ دون فرمانده‌ی ایشان؟!
چو بردند آن مهین فرشِ بهارستان‌تان را، گو کجا بودید؟
چرا در پای یک قوم بیابان‌گرد سر سودید؟
چرا از دست دادید آن همه نیرو؟
چرا بیگانگان را ره نبستید آخر از هرسو؟
چرا آتش زدند اینان به هرجا یک کُتب‌خانه؟
به علم و فضل و دانش جمله بیگانه!
شما بودید شاهد این همه وحشی‌گری‌ها را!
چرا درهم نکوبیدید این‌سان بربری‌ها را؟
به غارت مال‌تان بردند!
به ساغر خون‌تان خوردند!
به مرد و زن اسارت بار کردند آن تبه‌خویان!
گرفتند از برای بردگی آزادمردان را سیه‌‌رویان!
شما را راست گویم کز کدامین پروز فرخنده بنیادید
بگویم کز چه نام‌آور یلان زادید
بگویم در نکویی‌ها و رادی‌ها، مثل بودید
همی دانا به گفتن‌ها، همی مرد عمل بودید
تن راحت‌طلب را در ره تحصیل آزردید
به هر عصری زِ دانش بهره‌ها بردید
تکاور اسب‌هاتان در رهِ عزّ و شرف جانانه می‌تازید
در اوج سربلندی‌هایتان نام وطن مردانه می‌نازید
شما را پهلوانی بود چون «رستم»
که از بیمش گسستی زهره‌ی شیرِ ژیان از هم
کسی کو هفت خانِ وحشت‌آلود زمان طی کرد
درخشان فتح و پیروزی پیاپی کرد
زِ گیو و بیژن و گودرز و بهرام ار خبر دارید
چرا چون مرغ زخمی سر به زیر بال و پر دارید
به خویش آیید، هنر زایید
رهِ همبستگی‌ها را جوانمردانه پیمایید
رهِ پاس وطن پویید
سخن‌ها را به اشعار دری گویید
بگیرید ای دلیران بر سرِ دوش آن درفش کاویانی را
زِ سر گیرید دورِ سربلندی‌ها و عهد کامرانی را
بگیرید انتقام از ترک و تازی جمله تنگاتنگ!
به شمشیر ار نشد کاری، سلاح آرید از فرهنگ!
زبانِ پارسی را همچنان آداب ملی پاس باید داشت
زِ بهرِ کندنِ هرزه گیاهان داس باید داشت
به روحِ پاک رستم می‌خورم سوگند
بس است این بردباری‌ها
بس است این ناگواری‌ها
بس است این توسری خوردن
زِ شلاق ستم‌‌کاران تن آزردن
حکومت‌ها ستم‌پرور
سپه‌داران خیانت‌گر
شما چون میش سر در پیش و
بس گرگانِ خون‌آشام در منظر
بجنبید آن‌چنان چابک
به رویاروی توفان‌ها
که از هر ظالم دون
برکنید از بیخ بنیان‌ها

ادیب برومند
«نامِ بلند»

عبرت از بدعهدى ايّام مى‌بايد گرفت
اين پيام روشن از «خيّام» مى‌بايد گرفت

خواهى ار نامِ بلند و چهره‌ی گلگون به دهر
چون شفق از دورِ گردون جام مى‌بايد گرفت

دورِ گردون رازها گويد به گوشِ جان ما
كاين دو روزه جاه و فر را دام مى‌بايد گرفت

دامِ قدرت بس خطرناک است و كامش پُرنهيب
پس برون از دامِ قدرت كام مى‌بايد گرفت

گر ندارى زَهره‌ی پيكار با زورآوران
جرأت از شيرِ نيستان وام مى‌بايد گرفت

كوس قدرت مى‌زد و شد با حقارت‌ها اسير
عبرت از رسوايىِ «صدّام» مى‌بايد گرفت

پخته‌مردان آگه‌اند از دولتِ ناپايدار
پس حذر از آرزوىِ خام مى‌بايد گرفت

قُربِ قدرت‌پروران برهم زنِ آرامش است
در پناهِ لطفِ حق آرام مى‌بايد گرفت

از رهِ خوش‌خويى و مردم‌نوازى‌ها «اديب»
بر سرِ بامِ فضيلت نام مى‌بايد گرفت

ادیب برومند
@AdibBoroumand

http://www.adibboroumand.com/%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF/
«حاصل هستی»

مستندی از زندگی و خاطرات ادیب برومند

عرضه در مراکز فروش محصولات هنری و فرهنگی و کتابفروشی‌ها

مؤسسه هنری و فرهنگی نوخسروانی باربد
@AdibBoroumand
https://instagram.com/p/BjYt-17lIAn/
«شب نوزدهم رمضان»

شب برافراشت سيه‌چادرِ خشم
بر سرِ گيتىِ آلوده به ننگ

دست انگِشتگرِ شام سياه
كرد آفاق، سيه‌گونه به رنگ
***
ديو پتياره‌ی آبستنِ شب
روى بنهاد به زايشگهِ شوم

تا بزايد به سحرگاهِ دژم
كودكى شوم و سيه‌فال، چو بوم
***
هم در آن حال كه عفريت بلا
شبحِ فاجعه بنْمود به دهر

ديوخويى زِ سرِ جهل و عناد
تيغِ بيداد، بيآلود به زهر
***
گَردِ وحشت به سر و پيكرِ شهر
بنشسته است و جهان غرقِ سكوت

كوه و دشت و در و ديوار، دژم
مضطرب‌حال، سراسر ملكوت
***
اهرمن سيرت ناپاک چو ديد
تيغ را در خور آن كارِ تباه

در پسِ دامن آلوده‌ی خويش
تيغ بنهفت و روان گشت به راه
***
اختران خيره و لرزنده به خويش
كه چه خواهد شدن امشب دمِ صبح

آه از كينه‌ی اين تافته ديو
واى از فاجعه‌ی ماتمِ صبح
***
آگه از كينه سگاليدنِ ديو
در فلک جمله ملايک به خروش

آسمان‌ها همه ماتمگهِ غم
كهكشان‌ها به جَزَع رفته ز هوش
***
واى از اين تيره شبِ ماتم‌زاى
شبِ زاينده‌ی يک سوگِ بزرگ!

سوگِ دردآور تقوا و شرف
سوگِ غم‌پرور سردارِ سترگ!
***
بارى آن اهرمن نافرجام
شد نهان در حرم ذكر خدا!

محوِ انديشه شيطانى خويش
تا كُشد «شير خدا» را به دغا!
***
شد نهان در پسِ ديوار حرم
آن برانگيخته از جادوى زن!

آن تبه‌كارى از او يافته جان
آن سيه‌نامى از او ساخته تن!
***
چون خراميد به محراب و نشست
شُهره سالار مكارم به نماز!

ناگهان تيغِ به كين خاسته ديو
فرق بشكافت از آن مخزن راز!
***
فرق بشكافت زِ سردار دلير
تيغ آن خونىِ ناپاک سرشت!

فرقِ سردفترِ ياران خدا
على آن سرورِ خاصان بهشت!
***
مرگ سرحلقه‌ی ارباب كرم
مرگ يک تن نه كه يک عالم بود!

ماتمش، ماتم يک عالم نه
همه افلاک پر از ماتم بود!
***
تا ابد شعله اين سوگِ بزرگ
مى‌گدازد دل هر عارفِ پاک

ابرِ اندوه فرو مى‌بارد
اشک افلاک بر اين توده‌ی خاک

ادیب برومند
@AdibBoroumand
http://www.adibboroumand.com/%D8%B4%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85-%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86/
حاصل هستی

مستندی از زندگی و خاطرات ادیب برومند

کاری از هاشم نجفی

عرضه در مراکز فروش محصولات هنری و فرهنگی و کتابفروشی‌ها

مؤسسه هنری و فرهنگی نوخسروانی باربد

@AdibBoroumand

https://instagram.com/p/BjxJR7iFsAI/
21 خردادماه خجسته زادروز زنده‌یاد ادیب برومند شاعر ملی ایران را گرامی می‌داریم

«كشاكشِ هستى»

اسير خيره‌سری‌هاى نفسِ خويشتنم
شكايت از كه كنم، چون عدوى خويش منم

در اين كشاكشِ هستى چه ناگواری‌هاست
كه در عذاب بود تن زِ جان و جان زِ تنم

چو نيست فهمِ سخن، حال من چه داند كس؟
كجاست آن كه كند دركِ حالت از سخنم؟

سخن نو آورم از محتواى فكرِ ظريف
ولى به ظرفِ سخن، مستِ ساغر كهنم

زِ مارِ دشت چه ترسم كه نيشِ زهرآگين
بسا كه سركشد از جيب و چاكِ پيرهنم

به سان سوسنم ار ده زبان بود، ناچار
چو غنچه بندِ خموشی‌ست بسته بر دهنم

هزار خرمنِ گل در ديارِ غربت نيست
به دلنوازىِ سروى كه رُست در وطنم

زبانِ شِكوه ندارم ولى در اين محفل
چو شمع، يكسره محكومِ حكمِ سوختنم

چه جاى نغمه‌سرايى كه نيستم آزاد
وگرنه برشود آواى شوق در چمنم

به كينه‌جويى من داستان سرايد خصم
بدين گناه كه دستان‌سراى انجمنم

مرا كه خرّم و سرزنده‌ام به شور حيات
چه غم زِ تلخى ايّام و غصه و محنم

خليل‌وار همان به كه بشكنم بتِ نفس
كه بت‌شكن نتوان بود، گر نه خودشكنم

مرا نياز نباشد به سِيرِ باغ، «ادیب»
صفاى دوست همانا گل است و ياسمنم

ادیب برومند
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران 1393، صص 242-243

@AdibBoroumand
ستایشگر مهر و دوستی
به مناسبت 21 خرداد زادروز زنده‌یاد «عبدالعلی ادیب برومند»
روزنامه ایران / شماره : 6799 / ۲۱ خرداد ۱۳۹۷ / صفحه آخر
@AdibBoroumand
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/item/470091
Forwarded from رقص آشفته (Dumaan)
هزار خرمن گل در دیار غربت نیست
به دلنوازی سروی که رست در وطنم ...

بمناسبت زاد روز استاد ادیب برومند شاعر ملی ایران در بیستم خردادماه نود و هفت تحریر شد
@doomanshekaste94
به مناسبت ٢١ خردادماه خجسته زادروز زنده‌یاد ادیب برومند و نگاهی به کتاب «آفرینِ ادیب، جشن‌نامۀ استاد ادیب برومند»


آفرینِ ادیب، جشن‌نامۀ استاد ادیب برومند
به کوشش: شاهین آریامنش
چاپ نخست: ۱۳۹۳ - ۸۵۴ صفحه
ناشر: شرکت سهامی انتشار

کتاب آفرینِ ادیب، جشن‌نامۀ استاد ادیب برومند به پاس هفت دهه فعالیت ادبی، فرهنگی، هنری و میهنی استاد ادیب برومند شاعر ملی ایران به کوشش شاهین آریامنش توسط شرکت سهامی انتشار منتشر شده است که در این نوشتار به معرفی این جشن‌نامه و مقاله‌ها و یادداشت‌های آن پرداخته می‌شود.

این کتاب دربردارندۀ ٣٩ مقالۀ علمی در زمینه‌های ادبیات، تاریخ، فرهنگ و باستان‌شناسی از پژوهشگران سرشناس ایران است. همچنین در ادامه ١٣ یادداشت به قلم چهره‌های فرهنگی به چاپ رسیده است. پس از یادداشت‌ها، ١٣ شعر نیز از شعرای معاصر ایران دربارۀ استاد ادیب برومند سروده شده است. در بخش پایانی نیز عکس‌هایی منحصر به فردی از استاد ادیب برومند و چهره‌های پرآوازۀ فرهنگی، سیاسی، ادبی و هنری منتشر شده است.

کتاب با پیشگفتار شاهین آریامنش آغاز شده است که وی در پیشگفتار از منش و خوی و خیم استاد برومند نوشته است. در این پیشگفتار که با نام «خوش‌نوا بلبل غزل‌خوان میهن» نام دارد چنین آمده است: «آسمان کران ناپیدای شعر و ادب و هنر و فرهنگِ ایران‌زمین در درازنای تاریخ همواره آکنده از ستاره‌های رخشان و درخشانی بوده است که نه تنها بر این سرزمین بلکه بر دیگر سرزمین‌ها نیز روشنی افکنده‌اند. استاد ادیب برومند نیز یکی از ستاره‌های درخشانِ ایران‌زمین است که در آسمان ادب و فرهنگ و هنر این آشیانِ کهنۀ سیمرغ،خوش می‌درخشد. آثار ادیبِ برومندِ ادبِ پارسی همچون آثار دیگر ستارگان درخشان ایران‌زمین به لاجوردِ شاهوارِ بدخشان می‌ماند که مایۀ نازش و سرافرازیِ ایرانیان، ایرانی‌تبارها، ایران‌دوستان و مردمان جهانِ ایرانی می‌شود.

در ادامه از زندگی ادیب برومند از کودکی تا به امروز سخن به میان آمده است. سپس مقاله‌های علمی این جشن‌نامه با مقالۀ سیدعلی آل‌داوود با نام «وصف اصفهان منظومه‌ای ناشناخته از عبرت نایینی» آغاز شده است. آل‌داوود نخست به معرفی کوتاهی از عبرت نایینی پرداخته است و سپس منظومه‌ای از عبرت نایینی را که دربارۀ اصفهان است شرح داده است. دومین مقاله از آنِ دکتر ژاله آموزگار استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی است که در مقاله‌ای با نام «شگفتی‌آفرینی‌ها در زندگی اساطیری زرتشت» به زندگی زرتشت پیامبر ایرانی پرداخته است.

«بهار بی‌خزان و شعر جاویدان» عنوان مقالۀ زنده‌یاد دکتر حسن احمدی گیوی استاد ادبیات دانشگاه تهران است که زندگی و شعر استاد ملک‌الشعرای بهار را بررسی کرده است و در پایان دو شعر نغز از بهار را به مقاله پیوست کرده است. دکتر محمود امیدسالار استاد دانشگاه کالیفرنیا در مقاله‌ای با نام «دربارۀ السوادالاعظمِ حکیم ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی» نسخه‌ای دست‌نویس را بررسی کرده است.

زنده‌یاد استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، تاریخ‌نگار سرشناس، در مقاله‌ای بلندبالا با نام «کوه‌ها باهم‌اند و تنهایند» به جایگاه کوه در ادبیات ایران و همچنین اشعار ادیب برومند پرداخته است که همراه با اشعار و رویدادهای دل‌انگیز تاریخ ایران است. «بهرام، دلاوری نیک‌اندیش،نامجویی آرمان‌خواه» نوشتۀ دخت استاد برومند پوران‌دخت برومند است که وی در این مقاله به زندگی بهرام دلاور نیک‌اندیش شاهنامه پرداخته است. کاوه بیات پژوهشگر تاریخ ایران نیز در مقاله‌ای با نام «فرهنگستان اول»به سرگذشت و فراز و فرودهایی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دورۀ پهلوی پرداخته است.

«ردپای اسطوره درمهرازی ایران»عنوان مقاله‌ای از دکتر پروین‌پور مجیدیان، استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی است که پیوند اسطوره و معماری را بررسی کرده است. محمدرضا تبریزی در مقالۀ «سرود آزادی» به کتاب شعر سرود رهایی سرودۀ استاد برومند پرداخته است.

«هویت ملی ایرانیان در اعصار اسلامی» نوشتۀ دکتر ناصر تکمیل‌همایون استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در مقاله‌ای نغز هویت ملی ایرانیان را بررسی کرده است. زنده‌یاد عزیزالله جوینی در مقالۀ «سخنی دربارۀ نهج‌البلاغه‌ای که هرگز خوب شناخته نشد» به نهج‌البلاغه پرداخته است. جلوه‌هایی ازفرهنگ ملّی در «پژواک ادب» نوشتۀ دکتر محمدرضاراشدمحصل است که شعر ادیب برومند را از دید میهنی بررسی کرده است. استاد فصل‌الله رضا در مقاله‌ای ادبی با نام «یادی از ملک‌الشعرای بهار» به زندگی و اشعار این قصیده‌سرای نامی پرداخته و آن را برررسی کرده است. دکتر محمدتقی فاضلی استاد دانشگاه دزفول همراه باصدیقه شاهمرادی و شاهین آریامنش در مقاله‌ای با نام «بررسی ایزدان درشاهنامه فردوسی» به کتاب حکیم پرآوازۀ توس پرداخته‌اند. ....

دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/13236-afarin-adib.html

@entesharco
Forwarded from رقص آشفته (Dumaan)
دریغ و درد که گیتی دچار خون جگریست ...

بمناسبت گرامی داشت زاد روز استاد ادیب برومند شاعر ملی ایران
@doomanshekaste94
«منزلتِ عشق»

تا من از منزلتِ عشق خبر يافته‌ام
افسر از حشمتِ شاهانه به‌سر يافته‌ام

دلم از بوى تو بشكفت كه چون غنچه‌ی گل
فيض‌ها از دمِ جانبخش سحر يافته‌ام

در همه مدرسه‌ها قابل تحصيل نبود
آن حقيقت كه من از ميكده دريافته‌ام

ره به كالاى يقين كِى برى از دكه‌ی زهد
كه من اين سود زِ سوداى دگر يافته‌ام

چشمِ من، محوِ تماشاست كه در كاخِ حدوث
نقشِ ديرينه به ديوار و به در يافته‌ام

تا شدم ژرف نگر، در دلِ درياى وجود
از حقايق چه‌بسا، درّ و گهر يافته‌ام

فكر و ذكرم همه‌گَه دُور زند گِردِ نگار
كه زِ حسنش همه‌جا طُرفه صُور يافته‌ام

گر نئى مردِ خطر، پاى منه در رهِ عشق
كه من اين باديه پر خوف و خطر يافته‌ام

طبعم ار چند بود معدن ياقوت و گهر
اين‌همه بهره به صد خونِ جگر يافته‌ام

به دو عالم نفروشم ز سرِ ناز، «اديب»
آن‌چه در محضرِ اربابِ هنر يافته‌ام

ادیب برومند

دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران 1393، ص43

@AdibBoroumand

http://www.adibboroumand.com/%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%84%D8%AA-%D8%B9%D8%B4%D9%82/
«انحطاطِ زمان»

در اين ديار نديدم زِ آشنايى‌ها
به غير تيره‌دلى‌ها و بى‌صفايى‌ها

در اين خرابه مجو كامِ دل كه بنهادند
بناى كامروايى، به ناروايى‌ها

زِ بس دروغ شنيدم زِ صبح تا گهِ شام
نماند باورم از صبح، روشنايى‌ها

به دستيارى «تبليغِ ناروا» امروز
قرينِ حكمتِ محض است، ژاژخايى‌ها

خدا گواست كه راهى نمى‌برد به دهى
به راستى اگر اين است دهخدايى‌ها

چنين كه خواجه به نخوت گشادبازى كرد
فتد به ششدر محنت زِ بينوايى‌ها

چو گل زِ پرده درآمد، زِ باد پرپر شد
فغان زِ پرده‌درى‌ها و خودنمايى‌ها

خوشم به پاكدلى، گرچه اندر اين بازار
به خردَلى نخريدند، پارسايى‌ها

در اين زمانه چنان قبحِ زشت‌كارى رفت
كه ره به حسن بَرَد رسم بى‌حيايى‌ها

دلم گرفت از اين انحطاطِ دورِ زمان
كجاست زين‌همه خفّت، رهِ رهايى‌ها؟

ز شوق گلشن جانان «اديب» را سهل است
به خارزارِ مشقت، برهنه‌پايى‌ها

ادیب برومند
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران 1393، ص199

@AdibBoroumand
آواز دشتی و تصنیف پایان افسانه
ایرج
از آلبوم سنگ صبور
ساخته دکتر جهانشاه برومند
اشعار از زنده‌یاد ادیب برومند
نه هر کس لاف یارى زد به محنت یار من باشد
@Musighar
@AdibBoroumand
غمخوارِ من

نه هرکس لاف یارى زد به محنت یارِ من باشد
نه آن کو دل زِ من برد آشنا دلدار من باشد

زِ بس خونین دلم در گلشنِ هستى، از آن ترسم
که فرشِ سبزه در پاى تفرّج، خارِ من باشد

چو قایقرانِ دور از ساحلم، کز وحشتِ طوفان
نواخوانى و رهجویى، شبانگه کارِ من باشد

چو غم روى آورد بر من، سوى آیینه روى آرم
که جز در وى نبینم هیچ‌کس غمخوارِ من باشد

زِ دستِ دیده کى نالم که گر شد آفتِ این دل
کنون هر شب، پرستار دلِ بیمار من باشد

بنازم در دل شب، چشمکِ گویاى اختر را
که گرمِ گفت و گو، با دیده‌ی بیدارِ من باشد

گهى زاهد کند مَنعم، گهى ناصح دهد پندم
چرا هر کس به نوعى در پىِ آزارِ من باشد؟

به قصرِ رفعت آیین امیرانم، چه مى‌خوانى؟
که آسایشگه من، سایه‌ی دیوارِ من باشد

گرت آبِ بقا بخشند بى نور صفا اى دل
بگو این موهبت کى درخور مقدارِ من باشد؟

ادیبا! شعرِ تر باشد حلاوت‌بخشِ کامِ دل
شکر شیرین بود، اما نه چون گفتارِ من باشد

ادیب برومند
@AdibBoroumand
یک شاخه گل
برنامه‌ی شماره‌ی ٤١٩
با همکاری:
شهیدی، ایرج، حبیب‌الله بدیعی، جلیل شهناز، مجید نجاحی، فرهنگ شریف و جهانگیر ملک
در مایه‌ی شوشتری منصوری
اشعارمتن برنامه از:
سلمان ساوه‌ای، ادیب برومند، شاپور تهرانى
غزل آواز:
مجمر زواره‌اى و رفيق اصفهانی
گوینده: فیروزه امیرمُعز
@AdibBoroumand
https://youtu.be/gVcZewGFWwo