«درگذشت دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملى ایران»
برفت آنکس که سالارِ وطن بود
وطن را زُبده سالارى کهن بود
برفت آنکس که در دلهاى مشتاق
گرامى همچو روح اندر بدن بود
برفت آنکس که در اقلیمِ خاور
پس از گاندى بریطانىشکن بود
برفت آنکس که بهرِ پاسِ میهن
مر او را پیرهن بر تن کفن بود
دریغا کز چمنزار وطن رفت!
کسى کو باغبانِ این چمن بود
صدارت را براى مملکت خواست
وکالت را اساس انجمن بود
بنالید اى وطنخواهان بنالید!
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
دریغا کاینچنین مرد از جهان رفت
مهین سالارِ ملّت از میان رفت
دریغا کآن مهین دستورِ اعظم
بهدستورِ اجل زین خاکدان رفت
گرامى نخلبندِ باغِ کشور
دلافکار و نژند از بوستان رفت
قیامش داستان شد اندر آفاق
دریغ آن قهرمانِ داستان رفت
چو رفت آن آهنین مردِ توانا
زِ دلها تاب و از جانها توان رفت
برفت از دارِ فانى رهبرِ ما
ولى با نامِ نیکِ جاودان رفت
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
کنون کشور بهجز ماتمسرا نیست
که ملت را گرامى پیشوا نیست
کنون در ماتمِ فرزانه دستور
به خلوتگاهِ دلها جز عزا نیست
کنون در سوگِ سالارِ کهنسال
جوانان را سرِ شور و نوا نیست
مصدق رفت و گلزارِ وطن را
دگر سرسبزى و لطف و صفا نیست
هزاران دل شکست از مرگِ وى لیک
شکستِ شیشهى دل را صدا نیست
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق، رفتى و دلها شکستى
زِ قیدِ محنتِ ایّام، رستى
بهسوگِ خویشتن خُرد و کلان را
دل از اندوهِ جانفرساى، خستى
بهجز عشق وطن هر رشتهئى را
زِ پیوندِ تعلقها، گسستى!
تو را بىحدّ و حصر آزار دادند
که تا این حد چرا ایرانپرستى؟
حریفانت هنوز اندیشناکند
پس از مرگت هم انگارند هستى!
کنون بر عرشِ اعلا دیده بگشاى
کزین دونپایه دنیا دیده بستى!
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق گرچه ما دمسازِ دردیم
بهسوگت همنواىِ آهِ سردیم
ولیکن در رکابِ نهضتِ تو
به چالاکى شتابان همچو گَردیم
بدآنجانب که ما را ره نمودى
شتابان رهسپار و رهنوردیم
بهزورِ بازوى گُردانه، گُردیم
به عزم و همّتِ مردانه مردیم
نحیفیم ار بهصورت، همچو شمشیر
بهمعنی همچو شیر اندر نبردیم
همه با ملّتِ ایران همآهنگ
بهتکریمِ تو در هر سالگردیم
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
ادیب برومند
۱۵ اسفندماه ۱۳۴۵
• از صص ۴۰۶ تا ۴۰۸: سرود رهایی، ادیب برومند، انتشارات پیک دانش، تهران، ۱۳۶۷
@AdibBoroumand
برفت آنکس که سالارِ وطن بود
وطن را زُبده سالارى کهن بود
برفت آنکس که در دلهاى مشتاق
گرامى همچو روح اندر بدن بود
برفت آنکس که در اقلیمِ خاور
پس از گاندى بریطانىشکن بود
برفت آنکس که بهرِ پاسِ میهن
مر او را پیرهن بر تن کفن بود
دریغا کز چمنزار وطن رفت!
کسى کو باغبانِ این چمن بود
صدارت را براى مملکت خواست
وکالت را اساس انجمن بود
بنالید اى وطنخواهان بنالید!
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
دریغا کاینچنین مرد از جهان رفت
مهین سالارِ ملّت از میان رفت
دریغا کآن مهین دستورِ اعظم
بهدستورِ اجل زین خاکدان رفت
گرامى نخلبندِ باغِ کشور
دلافکار و نژند از بوستان رفت
قیامش داستان شد اندر آفاق
دریغ آن قهرمانِ داستان رفت
چو رفت آن آهنین مردِ توانا
زِ دلها تاب و از جانها توان رفت
برفت از دارِ فانى رهبرِ ما
ولى با نامِ نیکِ جاودان رفت
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
کنون کشور بهجز ماتمسرا نیست
که ملت را گرامى پیشوا نیست
کنون در ماتمِ فرزانه دستور
به خلوتگاهِ دلها جز عزا نیست
کنون در سوگِ سالارِ کهنسال
جوانان را سرِ شور و نوا نیست
مصدق رفت و گلزارِ وطن را
دگر سرسبزى و لطف و صفا نیست
هزاران دل شکست از مرگِ وى لیک
شکستِ شیشهى دل را صدا نیست
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق، رفتى و دلها شکستى
زِ قیدِ محنتِ ایّام، رستى
بهسوگِ خویشتن خُرد و کلان را
دل از اندوهِ جانفرساى، خستى
بهجز عشق وطن هر رشتهئى را
زِ پیوندِ تعلقها، گسستى!
تو را بىحدّ و حصر آزار دادند
که تا این حد چرا ایرانپرستى؟
حریفانت هنوز اندیشناکند
پس از مرگت هم انگارند هستى!
کنون بر عرشِ اعلا دیده بگشاى
کزین دونپایه دنیا دیده بستى!
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
مصدق گرچه ما دمسازِ دردیم
بهسوگت همنواىِ آهِ سردیم
ولیکن در رکابِ نهضتِ تو
به چالاکى شتابان همچو گَردیم
بدآنجانب که ما را ره نمودى
شتابان رهسپار و رهنوردیم
بهزورِ بازوى گُردانه، گُردیم
به عزم و همّتِ مردانه مردیم
نحیفیم ار بهصورت، همچو شمشیر
بهمعنی همچو شیر اندر نبردیم
همه با ملّتِ ایران همآهنگ
بهتکریمِ تو در هر سالگردیم
بنالید اى وطنخواهان بنالید
رخ از ماتم بهخاک و خون بمالید
ادیب برومند
۱۵ اسفندماه ۱۳۴۵
• از صص ۴۰۶ تا ۴۰۸: سرود رهایی، ادیب برومند، انتشارات پیک دانش، تهران، ۱۳۶۷
@AdibBoroumand
Forwarded from ایران بوم
«حماسهی میهنی»
ادیب برومند
این منم کز دیرگاهان غمگسار میهنام
در ره میهن چه ارزد بیگمان جان و تنم
این منم کز بهر این دیرین دیار مردخیز
روز میدان در ستیز دشمنان مردافکنام
این منم کز بهر پاس میهن و آن فرّ و جاه
در بر سیل حوادث همچو کوه آهنام
این منم کز بهر این مام «اهورایی» لقب
هر زمان در پیچش و پیکار با اهریمنام
خاک ایران را مقدس میشمارم بیخلاف
مینویفرشّ بود گاه حوادث مأمنم
در نود سالی که از عمرم بشد هفتاد سال
خامهفرسایی دلیر از بهر پاس میهنام
چون پیمبر گفت از ایمان است مهر زادگاه
من خدا را شاکرم کز بهر ایمان مخزنام
از خروشان آبخیز فتنه و توفنده باد
رخنهای پیدا نشد در چار رکن موطَنم
از پی دشمنستیزی در دفاع آب و خاک
کلک تیزم برتری دارد ز گرز ده منام
گر «منیژه» گردد ایران را یکی خدمتگزار
نیست پروایی در آن صورت ز چاه «بیژنام»
چون روم در بوستان افتخاراتش به سیر
پرگل سوری بود در بازگشتن دامنم
چون به بزم شاعران و عارفانش پا نهم
از فراوان شور و شیدایی همیدستانزنام
چون بخوانم شرح حال قهرمانان دلیر
خوش بود یادآور شیران دشت ارژنم
در توانمندی اگر «رستم» نیم گاه ستیز
در شهامت بهر ایران نی کم از «روبینتنام»
برنتابد خصم ایران گرچه باشد پیل زور
خشم سوزان مرا زیرا که من شیر اوژنام
من نیارم دید ایران را که باشد دردمند
با مداوای طبیبانی ز کوی و برزنم
باید انفاس مسیحایی بر اندامش دمید
از رفاه و علم و فرهنگ، آن زمان مستأمَنام
زور بازوی من اندر خامهام شد جایگیر
لاجرم پویا بود پای گریز دشمنم
زندگی کردن نخواهم در دیار دیگران
چون در این جا زادهام، باشد در این جا مدفنم
این قصیدت را به شیوایی از آن بسرود «ادیب»
تا بدانی تیرگی نشناخت طبع روشنم
https://telegram.me/joinchat/BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
ادیب برومند
این منم کز دیرگاهان غمگسار میهنام
در ره میهن چه ارزد بیگمان جان و تنم
این منم کز بهر این دیرین دیار مردخیز
روز میدان در ستیز دشمنان مردافکنام
این منم کز بهر پاس میهن و آن فرّ و جاه
در بر سیل حوادث همچو کوه آهنام
این منم کز بهر این مام «اهورایی» لقب
هر زمان در پیچش و پیکار با اهریمنام
خاک ایران را مقدس میشمارم بیخلاف
مینویفرشّ بود گاه حوادث مأمنم
در نود سالی که از عمرم بشد هفتاد سال
خامهفرسایی دلیر از بهر پاس میهنام
چون پیمبر گفت از ایمان است مهر زادگاه
من خدا را شاکرم کز بهر ایمان مخزنام
از خروشان آبخیز فتنه و توفنده باد
رخنهای پیدا نشد در چار رکن موطَنم
از پی دشمنستیزی در دفاع آب و خاک
کلک تیزم برتری دارد ز گرز ده منام
گر «منیژه» گردد ایران را یکی خدمتگزار
نیست پروایی در آن صورت ز چاه «بیژنام»
چون روم در بوستان افتخاراتش به سیر
پرگل سوری بود در بازگشتن دامنم
چون به بزم شاعران و عارفانش پا نهم
از فراوان شور و شیدایی همیدستانزنام
چون بخوانم شرح حال قهرمانان دلیر
خوش بود یادآور شیران دشت ارژنم
در توانمندی اگر «رستم» نیم گاه ستیز
در شهامت بهر ایران نی کم از «روبینتنام»
برنتابد خصم ایران گرچه باشد پیل زور
خشم سوزان مرا زیرا که من شیر اوژنام
من نیارم دید ایران را که باشد دردمند
با مداوای طبیبانی ز کوی و برزنم
باید انفاس مسیحایی بر اندامش دمید
از رفاه و علم و فرهنگ، آن زمان مستأمَنام
زور بازوی من اندر خامهام شد جایگیر
لاجرم پویا بود پای گریز دشمنم
زندگی کردن نخواهم در دیار دیگران
چون در این جا زادهام، باشد در این جا مدفنم
این قصیدت را به شیوایی از آن بسرود «ادیب»
تا بدانی تیرگی نشناخت طبع روشنم
https://telegram.me/joinchat/BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
Forwarded from جبهه ملی ایران
«در نخستین سالروز درگذشت ادیب برومند یاد و نام آن انسان فرهیخته را گرامی می داریم»
آقای عبدالعلی برومند ملقب به ادیب برومند در ۲۱ خرداد ماه ۱۳۰۳ در خانوادهای اصیل و هوادار آزادی و عدالت تولد یافت و در روز ۲۳ اسفند ماه ۱۳۹۵ دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافت. او از سن ۱۶ سالگی از طریق سرودن اشعار میهنی پای به میدان مبارزات آزادیخواهانه و استقلالطلبانه ملت ایران گذاشت و مجموعه اشعاری که او تا سن ۲۰ سالگی سروده بود در سال ۱۳۲۳ در اولین کتابش تحت نام «نالههای وطن» به چاپ رسید. اشعار حماسی و میهندوستانه او در سالهای دهه ۲۰ خورشیدی عنوان «شاعر ملی» را برای او رقم زد.
در نیمه دهه ۲۰ و زمانی که خاک ایران در اشغال متفقین قرار داشت، او به درستی تشخیص داد که تحقق خواستهها و آمال ملی با حرکتهای انفرادی میسر نیست و باید به اقدامات جمعی و تحزب روی آورد و به همین جهت به حزب ایران که توسط عدهای از روشنفکران میهندوست شکل گرفته بود پیوست. در دوران نهضت ملی شدن نفت همراه با حزب ایران هوادار نهضت بود. در دوران دولت ملی، اشعار میهنی که او در مورد ملی شدن نفت و خلع ید از شرکت نفت انگلیسی سروده بود بنا به دستور دکتر مصدق به اداره رادیو با صدای اثرگذار و پرطنین شاعر از رادیوی دولت ملی پخش میشد.
پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ادیب برومند همراه با حزب ایران به نهضت مقاومت ملی پیوست. در سال ۱۳۳۹ با تشکیل مجدد شورای مرکزی جبهه ملی ایران، او به شورا دعوت شد و به سمت دبیری شورا برگزیده گردید. در جلسه گزینش او به سمت دبیری شورا، این جمله شادروان دکتر غلامحسین صدیقی ماندگار شد که گفت: «من به آقای ادیب برومند رای میدهم که هم ادیب است وهم برومند.»
ادیب برومند در کنگره باشکوه جبهه ملی ایران در دیماه ۱۳۴۱ عضو هیأت رئیسه کنگره بود. در سال ۱۳۵۶ در آستانه انقلاب، آقای ادیب برومند را باز هم عضو شورای مرکزی میبینیم. پس از انقلاب او به عضویت هیأت رهبری جبهه ملی ایران برگزیده شد. در روز ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ پس از یورش شدیدی که حاکمیت نسبت به جبهه ملی ایران به عمل آورد، آقای ادیب برومند همراه با آقایان اصغر پارسا و دکتر مسعود حجازی به تداوم فعالیت جبهه ملی پای فشرد و از توقف کار جبهه ملی جلوگیری نمود. در سال ۱۳۷۲ زندهنام ادیب برومند بود که پای پیش نهاد و با دعوت از اعضای باقیمانده شورای مرکزی نسبت به تشکیل منظم جلسات شورا اقدام کرد و تحرک و گستردگی بیشتری را برای جبهه ملی ایران فراهم نمود. او در اولین جلسه شورا به ریاست شورای مرکزی انتخاب گردید و در پلنوم الهیار صالح در سال ۱۳۸۲ آقای ادیب برومند ریاست پلنوم را بر عهده داشت. شورای مرکزی منتخب پلنوم، ادیب برومند را به ریاست شورای مرکزی و هیأت رهبری جبهه ملی ایران برگزید و او تا آخرین روزهای حیات، در همین موقعیت تشکیلاتی قرار داشت.
ادیب برومند شخصیتی ماندگار در سازمان جبهه ملی ایران و تاریخ سیاسی کشور و ستارهای درخشان در آسمان شعر و ادب ایران باقی خواهد ماند. او شخصیتی پاک نهاد، میهن دوست، ظلم ستیز، آزادیخواه، استقلال طلب، راستگو، شجاع و پیرو راستین راه مصدق بزرگ بود. او فردی متدین بود ولی به اصل جدایی دین از حکومت که از اصول اعتقادی جبهه ملی ایران است عمیقاً باور داشت. در نخستین سالروز در گذشت آن بزرگمرد، به روان پاکش درود میفرستیم و در مقابل یک عمر تلاش ایراندوستانه و آزادیخواهانه او سر تعظیم فرود میآوریم.
هیأت رهبری و هیأت اجرائیه جبهه ملی ایران
تهران – ۱۸ اسفند ۱۳۹۶
@Jebhemelli
http://jebhemeliiran.org/?p=1385
آقای عبدالعلی برومند ملقب به ادیب برومند در ۲۱ خرداد ماه ۱۳۰۳ در خانوادهای اصیل و هوادار آزادی و عدالت تولد یافت و در روز ۲۳ اسفند ماه ۱۳۹۵ دار فانی را وداع گفته و به دیار باقی شتافت. او از سن ۱۶ سالگی از طریق سرودن اشعار میهنی پای به میدان مبارزات آزادیخواهانه و استقلالطلبانه ملت ایران گذاشت و مجموعه اشعاری که او تا سن ۲۰ سالگی سروده بود در سال ۱۳۲۳ در اولین کتابش تحت نام «نالههای وطن» به چاپ رسید. اشعار حماسی و میهندوستانه او در سالهای دهه ۲۰ خورشیدی عنوان «شاعر ملی» را برای او رقم زد.
در نیمه دهه ۲۰ و زمانی که خاک ایران در اشغال متفقین قرار داشت، او به درستی تشخیص داد که تحقق خواستهها و آمال ملی با حرکتهای انفرادی میسر نیست و باید به اقدامات جمعی و تحزب روی آورد و به همین جهت به حزب ایران که توسط عدهای از روشنفکران میهندوست شکل گرفته بود پیوست. در دوران نهضت ملی شدن نفت همراه با حزب ایران هوادار نهضت بود. در دوران دولت ملی، اشعار میهنی که او در مورد ملی شدن نفت و خلع ید از شرکت نفت انگلیسی سروده بود بنا به دستور دکتر مصدق به اداره رادیو با صدای اثرگذار و پرطنین شاعر از رادیوی دولت ملی پخش میشد.
پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ادیب برومند همراه با حزب ایران به نهضت مقاومت ملی پیوست. در سال ۱۳۳۹ با تشکیل مجدد شورای مرکزی جبهه ملی ایران، او به شورا دعوت شد و به سمت دبیری شورا برگزیده گردید. در جلسه گزینش او به سمت دبیری شورا، این جمله شادروان دکتر غلامحسین صدیقی ماندگار شد که گفت: «من به آقای ادیب برومند رای میدهم که هم ادیب است وهم برومند.»
ادیب برومند در کنگره باشکوه جبهه ملی ایران در دیماه ۱۳۴۱ عضو هیأت رئیسه کنگره بود. در سال ۱۳۵۶ در آستانه انقلاب، آقای ادیب برومند را باز هم عضو شورای مرکزی میبینیم. پس از انقلاب او به عضویت هیأت رهبری جبهه ملی ایران برگزیده شد. در روز ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ پس از یورش شدیدی که حاکمیت نسبت به جبهه ملی ایران به عمل آورد، آقای ادیب برومند همراه با آقایان اصغر پارسا و دکتر مسعود حجازی به تداوم فعالیت جبهه ملی پای فشرد و از توقف کار جبهه ملی جلوگیری نمود. در سال ۱۳۷۲ زندهنام ادیب برومند بود که پای پیش نهاد و با دعوت از اعضای باقیمانده شورای مرکزی نسبت به تشکیل منظم جلسات شورا اقدام کرد و تحرک و گستردگی بیشتری را برای جبهه ملی ایران فراهم نمود. او در اولین جلسه شورا به ریاست شورای مرکزی انتخاب گردید و در پلنوم الهیار صالح در سال ۱۳۸۲ آقای ادیب برومند ریاست پلنوم را بر عهده داشت. شورای مرکزی منتخب پلنوم، ادیب برومند را به ریاست شورای مرکزی و هیأت رهبری جبهه ملی ایران برگزید و او تا آخرین روزهای حیات، در همین موقعیت تشکیلاتی قرار داشت.
ادیب برومند شخصیتی ماندگار در سازمان جبهه ملی ایران و تاریخ سیاسی کشور و ستارهای درخشان در آسمان شعر و ادب ایران باقی خواهد ماند. او شخصیتی پاک نهاد، میهن دوست، ظلم ستیز، آزادیخواه، استقلال طلب، راستگو، شجاع و پیرو راستین راه مصدق بزرگ بود. او فردی متدین بود ولی به اصل جدایی دین از حکومت که از اصول اعتقادی جبهه ملی ایران است عمیقاً باور داشت. در نخستین سالروز در گذشت آن بزرگمرد، به روان پاکش درود میفرستیم و در مقابل یک عمر تلاش ایراندوستانه و آزادیخواهانه او سر تعظیم فرود میآوریم.
هیأت رهبری و هیأت اجرائیه جبهه ملی ایران
تهران – ۱۸ اسفند ۱۳۹۶
@Jebhemelli
http://jebhemeliiran.org/?p=1385
آن حقیقت که ز دیدار خرد پنهان بود
در خط جام به دمسازی مینا خواندم
شرح پایندگی عشق و هنر بود ادیب
آنچه در حاشیهی دفتر دنیا خواندم
بازگشت همه به سوی اوست.
به مناسبت سالروز درگذشت زندهیاد
استاد عبدالعلی ادیب برومند
فرزانهی میهندوست و شاعر ملی ایران
روز چهارشنبه ۲۳ اسفندماه از ساعت ۳ الی ۷ بعدازظهر بر مزار آن مرد بزرگ گرد هم میآییم. حضور سروران گرامی و مردم فرهنگدوست موجب شادی روان آن زندهیاد و تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود.
مکان: شهر تاریخی گز، خیابان سپاه، بنیاد فرهنگی و فرهنگسرای ادیب برومند
از طرف فرزندان:
دکتر جهانشاه برومند - پوراندخت برومند - شهریار برومند
داماد: محمدحسین نصیری
نوادگان: سیاوش و کیومرث نصیری
@AdibBoroumand
https://instagram.com/p/BgNbUdHjEJY/
در خط جام به دمسازی مینا خواندم
شرح پایندگی عشق و هنر بود ادیب
آنچه در حاشیهی دفتر دنیا خواندم
بازگشت همه به سوی اوست.
به مناسبت سالروز درگذشت زندهیاد
استاد عبدالعلی ادیب برومند
فرزانهی میهندوست و شاعر ملی ایران
روز چهارشنبه ۲۳ اسفندماه از ساعت ۳ الی ۷ بعدازظهر بر مزار آن مرد بزرگ گرد هم میآییم. حضور سروران گرامی و مردم فرهنگدوست موجب شادی روان آن زندهیاد و تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود.
مکان: شهر تاریخی گز، خیابان سپاه، بنیاد فرهنگی و فرهنگسرای ادیب برومند
از طرف فرزندان:
دکتر جهانشاه برومند - پوراندخت برومند - شهریار برومند
داماد: محمدحسین نصیری
نوادگان: سیاوش و کیومرث نصیری
@AdibBoroumand
https://instagram.com/p/BgNbUdHjEJY/
Instagram
ادیب برومند | Adib Boroumand
بازگشت همه به سوی اوست. به مناسبت سالروز درگذشت زندهیاد استاد عبدالعلی ادیب برومند فرزانهی میهندوست و شاعر ملی ایران روز چهارشنبه ۲۳ اسفندماه از ساعت ۳ الی ۷ بعدازظهر بر مزار آن مرد بزرگ گرد هم میآییم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کوچ یک پرنده @AdibBoroumand
Forwarded from ایران بوم
۲۳ اسفندماه، نخستین سالروز درگذشت استاد عبدالعلی ادیب برومند است. یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
استاد برومند در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در شهر گز در استان اصفهان بدنیا آمد و فعالیت های سیاسی خود را از دهه ۱۳۳۰ خورشیدی آغاز نمود.
او دانشآموخته رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران بود.
از ادیب برومند بیش از ۱۵مجموعه اشعار منتشر شده است که بخش مهمى از آنها اشعار ملى، میهنى و آزادیخواهانه است. شادروان عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر نامههای وطن، روزگار دژم، پیام آزادی، حاصل هستی، گلهای موسمی و راز پرواز است. تصحیح دیوان حافظ، تصحیح و بازنویسی داستان های رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، به پیشگاه فردوسی، هنر قلمدان و تراز سخن از دیگر آثار اوست.
عبدالعلی برومند (ادیب برومند)، رئیس هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران، شاعر ملیگرا و وکیل دادگستری روز دوشنبه، ۲۳ اسفندماه ۱۳۹۵، در سن ۹۲ سالگی در تهران درگذشت.
*
شادروان ادیب برومند در ایرانبوم:
درود به کورش بزرگ - سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/14371-dorod-be-korosh-bozorg.html
به یاد مصدق - سروده استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/drmosadegh/15397-be-yad-mosadegh-adib-boromand.html
مکتب تهران در مینیاتور - استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/forozesh/forozesh-4/3772-maktab-tehran-dar-miniatour.html
دفاع مقدّس یا نبرد میهنی - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14020-defa-moghadas-nabard-mihani.html
آیینوطنداری - استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12089-aein-vatandari.html
پیامی به دریای مازندران - سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/13655-payami-be-darya-mazandaran.html
ایرانی ِ آذری - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14538-irani-azari.html
شاباش فروَدین - استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/4380-shabash-farvardin.html
بحرین - استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/11605-bahrein-boromand.html
فردوسی سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/2275-ferdosi-adib-boromand.html
نگاهی به کتاب «آفرینِ ادیب، جشننامۀ استاد ادیب برومند»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/13236-afarin-adib.html
جشن سده - سروده استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/jashnha/79-bahman/1920-sade-boromand.html
جشن مهرگان - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/jashnha/75-mehr/14234-jashn-mehregan-sp-1217551467.html
غم زاینده رود - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13780-gham-zayande-rod.html
بهشت روی زمین - سرودۀ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/3848-behesht-roye-zamin-boromand.html
سعدی شیرینسخن - سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14996-sadi-shirin-sokhan-boromand.html
مولوی - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14155-molavi.html
فاجعه غزّه - سرودۀ ادیب برومند
http://mail.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13318-fajee-ghaze.html
زهرۀ زهرای برج آفرینش
http://mail.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2343-zohre-zahra-borj-afarinesh.html
شام عاشورا - سرودۀ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/8538-shahm-ashora.html
رونمایی از کتاب«آفرین ادیب، جشننامه استاد ادیب برومند»
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/12846-afarin-adib.html
حماسه خرمشهر با صدای ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2323-hamase-khoramshahr.html
https://t.me/iranboom_ir/21043
@iranboom_ir
استاد برومند در سال ۱۳۰۳ خورشیدی در شهر گز در استان اصفهان بدنیا آمد و فعالیت های سیاسی خود را از دهه ۱۳۳۰ خورشیدی آغاز نمود.
او دانشآموخته رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران بود.
از ادیب برومند بیش از ۱۵مجموعه اشعار منتشر شده است که بخش مهمى از آنها اشعار ملى، میهنى و آزادیخواهانه است. شادروان عبدالعلی ادیب برومند شاعر دفترهای شعر نامههای وطن، روزگار دژم، پیام آزادی، حاصل هستی، گلهای موسمی و راز پرواز است. تصحیح دیوان حافظ، تصحیح و بازنویسی داستان های رستم و اسفندیار، سیاوش و سودابه، به پیشگاه فردوسی، هنر قلمدان و تراز سخن از دیگر آثار اوست.
عبدالعلی برومند (ادیب برومند)، رئیس هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران، شاعر ملیگرا و وکیل دادگستری روز دوشنبه، ۲۳ اسفندماه ۱۳۹۵، در سن ۹۲ سالگی در تهران درگذشت.
*
شادروان ادیب برومند در ایرانبوم:
درود به کورش بزرگ - سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/14371-dorod-be-korosh-bozorg.html
به یاد مصدق - سروده استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/drmosadegh/15397-be-yad-mosadegh-adib-boromand.html
مکتب تهران در مینیاتور - استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/forozesh/forozesh-4/3772-maktab-tehran-dar-miniatour.html
دفاع مقدّس یا نبرد میهنی - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14020-defa-moghadas-nabard-mihani.html
آیینوطنداری - استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/12089-aein-vatandari.html
پیامی به دریای مازندران - سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/didehban/maaz/13655-payami-be-darya-mazandaran.html
ایرانی ِ آذری - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14538-irani-azari.html
شاباش فروَدین - استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/etehadie-nouroz/nouroz/4380-shabash-farvardin.html
بحرین - استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/11605-bahrein-boromand.html
فردوسی سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/hakime-tos/hakime-tos/2275-ferdosi-adib-boromand.html
نگاهی به کتاب «آفرینِ ادیب، جشننامۀ استاد ادیب برومند»
http://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/13236-afarin-adib.html
جشن سده - سروده استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/jashnha/79-bahman/1920-sade-boromand.html
جشن مهرگان - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/jashnha/75-mehr/14234-jashn-mehregan-sp-1217551467.html
غم زاینده رود - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13780-gham-zayande-rod.html
بهشت روی زمین - سرودۀ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/3848-behesht-roye-zamin-boromand.html
سعدی شیرینسخن - سرودهٔ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14996-sadi-shirin-sokhan-boromand.html
مولوی - سرودۀ استاد عبدالعلی ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/14155-molavi.html
فاجعه غزّه - سرودۀ ادیب برومند
http://mail.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13318-fajee-ghaze.html
زهرۀ زهرای برج آفرینش
http://mail.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/2343-zohre-zahra-borj-afarinesh.html
شام عاشورا - سرودۀ استاد ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/8538-shahm-ashora.html
رونمایی از کتاب«آفرین ادیب، جشننامه استاد ادیب برومند»
http://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/roidad-haye-farhangi/12846-afarin-adib.html
حماسه خرمشهر با صدای ادیب برومند
http://www.iranboom.ir/resaneh/shenidary/2323-hamase-khoramshahr.html
https://t.me/iranboom_ir/21043
Telegram
ایران بوم
۲۳ اسفندماه، نخستین سالروز درگذشت استاد عبدالعلی ادیب برومند است. یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
Forwarded from Deleted Account
شهریاران بود و.....pdf
169.2 KB
Forwarded from جبهه ملی ایران
فرزندان، پیوستگان و وابستگان استاد ادیب برومند
درگذشت شاعر ملی و ریاست هیأت رهبری جبهه ملی استاد عبدالعلی ادیب برومند ضایعهای اندوهناک برای آزادگان و لطمهای بزرگ برای نهضت ملی بود. هماندیشان و دوستان خراسانی همراه با خاندان برومند این اندوه بزرگ را به مردم آزادهی ایران تسلیت میگویند و امید دارند که جوانان این مرز و بوم در پیکار آزادیطلبی که رهبر بزرگ ایران مصدق کبیر آغاز کرد و ستارگان پرنوری چون استاد برومند روشنگر راه او بودند با سرافرازی و شکوهمندی ادامه دهند.
جاوید باد ایران
دوستان و هماندیشان جبهه ملی در خراسان
@Jebhemelli
درگذشت شاعر ملی و ریاست هیأت رهبری جبهه ملی استاد عبدالعلی ادیب برومند ضایعهای اندوهناک برای آزادگان و لطمهای بزرگ برای نهضت ملی بود. هماندیشان و دوستان خراسانی همراه با خاندان برومند این اندوه بزرگ را به مردم آزادهی ایران تسلیت میگویند و امید دارند که جوانان این مرز و بوم در پیکار آزادیطلبی که رهبر بزرگ ایران مصدق کبیر آغاز کرد و ستارگان پرنوری چون استاد برومند روشنگر راه او بودند با سرافرازی و شکوهمندی ادامه دهند.
جاوید باد ایران
دوستان و هماندیشان جبهه ملی در خراسان
@Jebhemelli
Forwarded from روزشمار تاریخ بختیاری
🔴روزشمار تاریخ بختیاری: 23 اسفند
📚درگذشت استاد عبدالعلی ادیب برومند
✨نویسنده: محسن حیدری
عبدالعلی ادیب برومند (زاده ی ۱۳۰۳ گزبرخوار - درگذشته ی ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ تهران) شاعر، پژوهشگر، وکیل دادگستری و رئیس هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود که همواره از نقش میهن پرستانه و ملی بختیاریها در مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران تجلیل می نمود و آن را از جمله علل بختیاری ایران می دانست.
بعد از تأسیس جبهه ملی ایران توسط چهرههایی چون محمد مصدق و حسین فاطمی و آغاز نهضت ملی شدن نفت، ادیب برومند به حمایت از آنان برخاست. بعد از این که دولت مصدق در جریان کودتای ۲۸ مرداد سقوط کرد، برومند به همراه بسیاری از یاران مصدق چون محمد نخشب و سید رضا زنجانی و … برای فعالیت سیاسی به نهضت مقاومت ملی پیوست.
ادیب برومند در سال ۱۳۳۹ به همراه اللهیار صالح، غلامحسین صدیقی، باقر کاظمی و کریم سنجابی و … در تأسیس جبهه ملی به عنوان یک تشکیلات سیاسی شرکت داشت و در جریان تحصن در مجلس سنا دستگیر و زندانی شد.
در سال ۱۳۷۳ جببه ملی پس از مدتی وقفه، تحت رهبری ادیب برومند و با حضور افرادی نظیر حسین شاهحسینی، حسین موسویان، پرویز ورجاوند و مسعود حجازی مجدداً احیا شد و طولانیترین دوره از فعالیتهای جبهه ملی، در زمان ریاست ادیب برومند رقم خورده است.
از ادیب برومند، چندین جلد اشعار منتشر شده است. وی در زمینه ادبیات فارسی، فعالیتهای زیادی داشته و از علاقمندان شاعر ملی ایران حسین پژمان بختیاری بوده است. سروده ی زیبای استاد ادیب برومند در وصف مردم میهن پرست و سرافراز بختیاری به مناسبت 26 بهمن سالروز اعتراض غیرتمندانه بختیاری ها به تحریف تاریخ در سریال ضد ایرانی سرزمین کهن و توقف پخش این فیلم توهین آمیزِ ضد ایرانی در سال 1392 تقدیم می گردد:
«بختیاری»
درود باد زِ من ایلِ بختیاری را
خجسته مردمِ ایران پرستِ کاری را
درود باد به قومی که در حوادثِ دهر
به دستِ هموطنان داد، دستِ یاری را
به روزِ معرکه بنشست بر سمندِ مراد
نمود تازه، کهن رسمِ شهسواری را
به روزِ حادثه برخاست همچو شیرِ ژیان
فزود سُلطه ی سلطانِ بیشه زاری را
زِ بهرِ پاسِ وطن روزِ گیر و دارِ نبرد
نَبُرد ره به گریز و شکست، خواری را
دلاورانه به پاخاست روزِ حادثهخیز
گرفت قلّه ی تسخیرِکوهساری را
به یک دو حمله برون راند از سوادِ وطن
به نورِ همت و ایمان گروهِ تاری را
به نامِ مادرِ میهن نمود سینه سپر
به دوش بُرد گران بارِ جانسپاری را
در اوجِ غیرت و همّت زِ سربلندی و ناز
به سنگ زد سرِ تسلیم و شرمساری را
زِ خونِ غیرتِ ملّی که در رگش جاریست
زِ چهرِ مامِ وطن کرد، رخنگاری را
چه طرفه منظره ها بینی از نبردِ حیات
چو نیک درنگری کوچِ خانواری را
به کوچ های زمستانی و بهاری برد
چه رنج ها که نفرسود بُردباری را
دوان دوان پیِ احشام و بانگِ زنگله ها
بود مصاحبِ وی گَردشِ صحاری را
گهی رَوَد به فراز و گهی فتد به نشیب
به پای، رُفته گذرگاهِ خار زاری را
به کوچگاه روانست و نی به لب گهگاه
کند به زمزمه ای شکرِ ذاتِ باری را
بود به دوشِ زنان بار و کودک و اسباب
نشان دهنده به شو رسمِ دستیاری را
به راهِ نهضتِ مشروطه قد علم کردند
به جبر، چیره نمودند اختیاری را
زدند تیشه به بیخِ درختِ استبداد
به شاهِ مستبد افزوده رنجِ خواری را
به راهِ خدمتِ آزادگی و آزادی
گرفته دامنِ توفیق و کامگاری را
هزار گونه ملامت نثارِ شه کردند
همان به خلوتِ بیگانگان حصاری را
سرانِ ایل نمودند در چنین ایام
زِ خویش همت و عزم و خردمداری را
«ادیب» از سرِ کلکِ حماسهسازِ وطن
نمود منزلتِ ایلِ بختیاری را
t.me/tarikhebakhtiari
روزشمار تاریخ بختیاری👆
📚درگذشت استاد عبدالعلی ادیب برومند
✨نویسنده: محسن حیدری
عبدالعلی ادیب برومند (زاده ی ۱۳۰۳ گزبرخوار - درگذشته ی ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ تهران) شاعر، پژوهشگر، وکیل دادگستری و رئیس هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود که همواره از نقش میهن پرستانه و ملی بختیاریها در مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران تجلیل می نمود و آن را از جمله علل بختیاری ایران می دانست.
بعد از تأسیس جبهه ملی ایران توسط چهرههایی چون محمد مصدق و حسین فاطمی و آغاز نهضت ملی شدن نفت، ادیب برومند به حمایت از آنان برخاست. بعد از این که دولت مصدق در جریان کودتای ۲۸ مرداد سقوط کرد، برومند به همراه بسیاری از یاران مصدق چون محمد نخشب و سید رضا زنجانی و … برای فعالیت سیاسی به نهضت مقاومت ملی پیوست.
ادیب برومند در سال ۱۳۳۹ به همراه اللهیار صالح، غلامحسین صدیقی، باقر کاظمی و کریم سنجابی و … در تأسیس جبهه ملی به عنوان یک تشکیلات سیاسی شرکت داشت و در جریان تحصن در مجلس سنا دستگیر و زندانی شد.
در سال ۱۳۷۳ جببه ملی پس از مدتی وقفه، تحت رهبری ادیب برومند و با حضور افرادی نظیر حسین شاهحسینی، حسین موسویان، پرویز ورجاوند و مسعود حجازی مجدداً احیا شد و طولانیترین دوره از فعالیتهای جبهه ملی، در زمان ریاست ادیب برومند رقم خورده است.
از ادیب برومند، چندین جلد اشعار منتشر شده است. وی در زمینه ادبیات فارسی، فعالیتهای زیادی داشته و از علاقمندان شاعر ملی ایران حسین پژمان بختیاری بوده است. سروده ی زیبای استاد ادیب برومند در وصف مردم میهن پرست و سرافراز بختیاری به مناسبت 26 بهمن سالروز اعتراض غیرتمندانه بختیاری ها به تحریف تاریخ در سریال ضد ایرانی سرزمین کهن و توقف پخش این فیلم توهین آمیزِ ضد ایرانی در سال 1392 تقدیم می گردد:
«بختیاری»
درود باد زِ من ایلِ بختیاری را
خجسته مردمِ ایران پرستِ کاری را
درود باد به قومی که در حوادثِ دهر
به دستِ هموطنان داد، دستِ یاری را
به روزِ معرکه بنشست بر سمندِ مراد
نمود تازه، کهن رسمِ شهسواری را
به روزِ حادثه برخاست همچو شیرِ ژیان
فزود سُلطه ی سلطانِ بیشه زاری را
زِ بهرِ پاسِ وطن روزِ گیر و دارِ نبرد
نَبُرد ره به گریز و شکست، خواری را
دلاورانه به پاخاست روزِ حادثهخیز
گرفت قلّه ی تسخیرِکوهساری را
به یک دو حمله برون راند از سوادِ وطن
به نورِ همت و ایمان گروهِ تاری را
به نامِ مادرِ میهن نمود سینه سپر
به دوش بُرد گران بارِ جانسپاری را
در اوجِ غیرت و همّت زِ سربلندی و ناز
به سنگ زد سرِ تسلیم و شرمساری را
زِ خونِ غیرتِ ملّی که در رگش جاریست
زِ چهرِ مامِ وطن کرد، رخنگاری را
چه طرفه منظره ها بینی از نبردِ حیات
چو نیک درنگری کوچِ خانواری را
به کوچ های زمستانی و بهاری برد
چه رنج ها که نفرسود بُردباری را
دوان دوان پیِ احشام و بانگِ زنگله ها
بود مصاحبِ وی گَردشِ صحاری را
گهی رَوَد به فراز و گهی فتد به نشیب
به پای، رُفته گذرگاهِ خار زاری را
به کوچگاه روانست و نی به لب گهگاه
کند به زمزمه ای شکرِ ذاتِ باری را
بود به دوشِ زنان بار و کودک و اسباب
نشان دهنده به شو رسمِ دستیاری را
به راهِ نهضتِ مشروطه قد علم کردند
به جبر، چیره نمودند اختیاری را
زدند تیشه به بیخِ درختِ استبداد
به شاهِ مستبد افزوده رنجِ خواری را
به راهِ خدمتِ آزادگی و آزادی
گرفته دامنِ توفیق و کامگاری را
هزار گونه ملامت نثارِ شه کردند
همان به خلوتِ بیگانگان حصاری را
سرانِ ایل نمودند در چنین ایام
زِ خویش همت و عزم و خردمداری را
«ادیب» از سرِ کلکِ حماسهسازِ وطن
نمود منزلتِ ایلِ بختیاری را
t.me/tarikhebakhtiari
روزشمار تاریخ بختیاری👆
«بهپاخيز بهپاخيز ...!»
هنگامی كه احساسات حقطلبانهی ملّت ايران در راه ملی كردن صنعت نفت به هيجان آمده بود اين تركيببند در تأييد نهضت ملی ايران سروده شد.
ای ملّت آزاده، بهپاخيز بهپاخيز
ای خلق ستمديده زِ جا خيز زِ جا خيز
ای قوم فرومانده فراخيز فراخيز
زين مهلكهی ظلم، رهاخيز رهاخيز
اين سستی و اهمال، تو را مايهی ننگ است
مردانه بهپاخيز؛ نه هنگام درنگ است
از سلطهی بيگانه، بپرداز وطن را
وز زاغ و زغن، ساحَتِ اين باغ و چمن را
بركن ز وطن، بيخِ غم و رنج و محن را
آبادكن از سبزه همه دشت و دمن را
بر ثروت و سرمايهی خود دست بينداز
وندر صف مردان قدِ مردانه برافراز
تا چند خورد شركتِ دون مال شما را؟
تا چند پسندد به شما، رنج و عنا را؟
تا چند كند پيروی نفس و هوا را؟
وز مال شما كسب كند عزّ و علا را؟
در حقطلبی دست به احقّاق برآريد
ارث پدر از چنگ لئيمان بهدر آيد
از غصه چرا در تب و تابيد و خرابيد؟
دلخسته چرا محو عتابيد و خطابيد؟
نالان ز چه در رنج و عذابيد و كبابيد؟
از بهر چه بیبهره زِ نانيد و زِ آبيد؟
فرض است برانداختن اين كاخِ ستم را
يكباره نگون ساختن اين طوق و علم را
آوخ كه ازين شركتِ جبّار چه ديديم
از دست برانگيختگاناش چه كشيدي!
از دست بدیهاش بهتن جامه دريديم!
وز چنگ ستمهاش به بيغوله خزيديم!
بايد پس ازين قطع نفوذش ز وطن كرد
در راه وطن جامهی ايثار بهتن كرد
دشمن به شما بس كه دغل بود و جفا كرد!
سهم همگان جور و ستم بود و ادا كرد
در غارت اين خانه چهها برد و چهها كرد!
بس گوهر شهوار زِ ما بود و هبا كرد!
بايد كه درين مرحله برچيد بساطاش
يكباره برون راند ازين كهنه رباطاش
بيگانه همه ثروت ما را به كجا برد؟
دزدانه همه هستی ما را به جفا برد!
تنها نه زر و سيم وطن را به ملا برد
بسياری از آن جمله نهانی به خفا برد!
زين بيش تحمل نتوان كرد جفا را
خيزيم و كنيم از سرِ خود رفعِ بلا را
ماييم كه اسطورهی اعصار و قرونيم
چون بحرِ خروشندهی توفنده درونيم
در قدمتِ تاريخ، زِ اغيار فزونيم
بر كاخِ ادب نيز گرانپايه ستونيم
يكچند گر از غفلتِ ما خصم، جَری شد
هشدار كه دورانِ مذلّت سپری شد
ماييم كه در عرصهی ناورد چو شيريم
پيرانه رشيديم و جوانانه دليريم
برّنده چو شمشير و شكافنده چو تيريم
از نای بدانديش برآرنده نفيريم
گيتی همه از نهضتِ ما پر زِ خروش است
خون در رگِ ما از پی ايثار به جوش است
ادیب برومند
مجموعه اشعار ادیب برومند، انتشارات نگاه، تهران 1391، ج1 صص 476-478
@Adibboroumand
http://www.adibboroumand.com/%D8%A8%D9%BE%D8%A7%D8%AE%D9%8A%D8%B2-%D8%A8%D9%BE%D8%A7%D8%AE%D9%8A%D8%B2/
هنگامی كه احساسات حقطلبانهی ملّت ايران در راه ملی كردن صنعت نفت به هيجان آمده بود اين تركيببند در تأييد نهضت ملی ايران سروده شد.
ای ملّت آزاده، بهپاخيز بهپاخيز
ای خلق ستمديده زِ جا خيز زِ جا خيز
ای قوم فرومانده فراخيز فراخيز
زين مهلكهی ظلم، رهاخيز رهاخيز
اين سستی و اهمال، تو را مايهی ننگ است
مردانه بهپاخيز؛ نه هنگام درنگ است
از سلطهی بيگانه، بپرداز وطن را
وز زاغ و زغن، ساحَتِ اين باغ و چمن را
بركن ز وطن، بيخِ غم و رنج و محن را
آبادكن از سبزه همه دشت و دمن را
بر ثروت و سرمايهی خود دست بينداز
وندر صف مردان قدِ مردانه برافراز
تا چند خورد شركتِ دون مال شما را؟
تا چند پسندد به شما، رنج و عنا را؟
تا چند كند پيروی نفس و هوا را؟
وز مال شما كسب كند عزّ و علا را؟
در حقطلبی دست به احقّاق برآريد
ارث پدر از چنگ لئيمان بهدر آيد
از غصه چرا در تب و تابيد و خرابيد؟
دلخسته چرا محو عتابيد و خطابيد؟
نالان ز چه در رنج و عذابيد و كبابيد؟
از بهر چه بیبهره زِ نانيد و زِ آبيد؟
فرض است برانداختن اين كاخِ ستم را
يكباره نگون ساختن اين طوق و علم را
آوخ كه ازين شركتِ جبّار چه ديديم
از دست برانگيختگاناش چه كشيدي!
از دست بدیهاش بهتن جامه دريديم!
وز چنگ ستمهاش به بيغوله خزيديم!
بايد پس ازين قطع نفوذش ز وطن كرد
در راه وطن جامهی ايثار بهتن كرد
دشمن به شما بس كه دغل بود و جفا كرد!
سهم همگان جور و ستم بود و ادا كرد
در غارت اين خانه چهها برد و چهها كرد!
بس گوهر شهوار زِ ما بود و هبا كرد!
بايد كه درين مرحله برچيد بساطاش
يكباره برون راند ازين كهنه رباطاش
بيگانه همه ثروت ما را به كجا برد؟
دزدانه همه هستی ما را به جفا برد!
تنها نه زر و سيم وطن را به ملا برد
بسياری از آن جمله نهانی به خفا برد!
زين بيش تحمل نتوان كرد جفا را
خيزيم و كنيم از سرِ خود رفعِ بلا را
ماييم كه اسطورهی اعصار و قرونيم
چون بحرِ خروشندهی توفنده درونيم
در قدمتِ تاريخ، زِ اغيار فزونيم
بر كاخِ ادب نيز گرانپايه ستونيم
يكچند گر از غفلتِ ما خصم، جَری شد
هشدار كه دورانِ مذلّت سپری شد
ماييم كه در عرصهی ناورد چو شيريم
پيرانه رشيديم و جوانانه دليريم
برّنده چو شمشير و شكافنده چو تيريم
از نای بدانديش برآرنده نفيريم
گيتی همه از نهضتِ ما پر زِ خروش است
خون در رگِ ما از پی ايثار به جوش است
ادیب برومند
مجموعه اشعار ادیب برومند، انتشارات نگاه، تهران 1391، ج1 صص 476-478
@Adibboroumand
http://www.adibboroumand.com/%D8%A8%D9%BE%D8%A7%D8%AE%D9%8A%D8%B2-%D8%A8%D9%BE%D8%A7%D8%AE%D9%8A%D8%B2/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بپاخيز بپاخيز...! | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
هنگامی كه احساسات حق طلبانه ملّت ايران در راه ملی كردن صنعت نفت به هيجان آمده بود اين تركيببند در تأييد نهضت ملی ايران سروده شد. ای ملّت آزاده، بپاخيز ب
«بهار»
دگر باره از گردشِ روزگار
بهار آمد و بس گل آورد بار
جهان شد به كردار خرّم بهشت
جوان گشت گيتی به فرِّ بهار
به شاباشِ نوروزِ فيروزفر
می از ساغرِ لاله زد ميگسار
به هر بزم گسترده شد هفت سين
به آيين ديرينِ اين جشنوار
فراگِردِ بستان بنفشه دميد
به صدگونه الوان، هزاران هزار
به هرسو كه روی آوری، ياسِ زرد
دهد عيدی از زرِّ كامل عيار
شكوفه شد انبوهه در باغ و راغ
بدانسان كه يك دشت از كوكنار
بسی لاله از هر كران بشكفيد
چو تابنده مشعل به هر جويبار
برآورد سر پامچال از زمين
به دلكشترين رنگ و زيبا نگار
شكوفه بر اندامِ گيلاس بُن
چو رختیست سيمينه بر بَشنِ يار
نگر بيد را مست و آشفتهگون
فرو ريخته گيسوان در كنار
صف سرو بنگر به گِردِ چمن
ستونوار و مخروطی و پلّهدار
درختان سرسبز پوشيده رخت
زِ ديبای رومی، زبرجد نثار
يكی سبزِ روشن يكی سبزِ سير
نوازنده چشم است و نو شاخسار
چنار و صنوبر صف آراسته
به سربازیِ باغ، فرمانگزار
زِ تبريزی و كاج و افرا و بيد
بود بوستان خرم و كامكار
زهی سايهگستر درختِ بلوط
كه شد بادبيزن به هر مرغزار
به هر سویِ گلشن يكی نارون
برافراشت چتری زمرّد نگار
بُنِ ارغوان بين كه زيور فزود
به خيلِ درختانِ پربرگوبار
درختیست زرينّه بر طرفِ باغ
كه باليده با برگِ زرد آشكار
تو گويی خزانديده از خاكْ رُست
نه بل، كز ازل بود زرّين تبار
نوا سردهد بلبل از شاخ سرو
چنان چون قناری زِ بيد و چنار
منم خود «اديبی» طبيعتگرای
كه گل كرد طبعم، به هر سبزهزار
اميد آن كه امسال ايرانزمين
زِ پيروزبختی شود كاميار
همه مردماش بهرهياب از سرور
همه بهرهاش رحمتِ كردگار
زِ آزادی آرد به كف دسترنج
به آبادی افزون كند كشت و كار
ادیب برومند
فروردينماه 1377
https://t.me/adibboroumand
دگر باره از گردشِ روزگار
بهار آمد و بس گل آورد بار
جهان شد به كردار خرّم بهشت
جوان گشت گيتی به فرِّ بهار
به شاباشِ نوروزِ فيروزفر
می از ساغرِ لاله زد ميگسار
به هر بزم گسترده شد هفت سين
به آيين ديرينِ اين جشنوار
فراگِردِ بستان بنفشه دميد
به صدگونه الوان، هزاران هزار
به هرسو كه روی آوری، ياسِ زرد
دهد عيدی از زرِّ كامل عيار
شكوفه شد انبوهه در باغ و راغ
بدانسان كه يك دشت از كوكنار
بسی لاله از هر كران بشكفيد
چو تابنده مشعل به هر جويبار
برآورد سر پامچال از زمين
به دلكشترين رنگ و زيبا نگار
شكوفه بر اندامِ گيلاس بُن
چو رختیست سيمينه بر بَشنِ يار
نگر بيد را مست و آشفتهگون
فرو ريخته گيسوان در كنار
صف سرو بنگر به گِردِ چمن
ستونوار و مخروطی و پلّهدار
درختان سرسبز پوشيده رخت
زِ ديبای رومی، زبرجد نثار
يكی سبزِ روشن يكی سبزِ سير
نوازنده چشم است و نو شاخسار
چنار و صنوبر صف آراسته
به سربازیِ باغ، فرمانگزار
زِ تبريزی و كاج و افرا و بيد
بود بوستان خرم و كامكار
زهی سايهگستر درختِ بلوط
كه شد بادبيزن به هر مرغزار
به هر سویِ گلشن يكی نارون
برافراشت چتری زمرّد نگار
بُنِ ارغوان بين كه زيور فزود
به خيلِ درختانِ پربرگوبار
درختیست زرينّه بر طرفِ باغ
كه باليده با برگِ زرد آشكار
تو گويی خزانديده از خاكْ رُست
نه بل، كز ازل بود زرّين تبار
نوا سردهد بلبل از شاخ سرو
چنان چون قناری زِ بيد و چنار
منم خود «اديبی» طبيعتگرای
كه گل كرد طبعم، به هر سبزهزار
اميد آن كه امسال ايرانزمين
زِ پيروزبختی شود كاميار
همه مردماش بهرهياب از سرور
همه بهرهاش رحمتِ كردگار
زِ آزادی آرد به كف دسترنج
به آبادی افزون كند كشت و كار
ادیب برومند
فروردينماه 1377
https://t.me/adibboroumand
Telegram
ادیب برومند | Adib Boroumand
در يادبود شاعر ملى ايران
شادروان استاد اديب برومند
www.adibboroumand.com
شادروان استاد اديب برومند
www.adibboroumand.com
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
"نوروز باستان"
نوروزِ باستانیِ ایران فرا رسید
ابرِ بهار پرچمِ ایثار برکشید
بارید گه به تندی و گاهی به اعتدال
بر کوه و دشت، چون که خور آمد بیآرمید
صحرا و باغ پوششِ رنگین به بر نمود
تا فرّ ِ فرودین سپسِ دی به بر رسيد
سرسبزی از در آمد و آویخت بر درخت
زیبنده حلّهای که زِ نوروزمَهْ خرید
بادِ بهاری از سوی «خوارزم» شد وزان
وز بویِ مهر، خطّهی «ری» را بیآکَنید
جشنی گرفت گلبن و رقصی نمود بید
آنگه که از شکوفه، دلِ باغ بشکُفید
ابر بهار بر سرِ کهسار خیمه زد
وز خرگهش به کوه گهرها پراکَنید
آذینهبند کرد «بخارا» زِ چارسوی
تا بانگ پا، زِ قاصد نوروز بشنوید
زرّین زِ یاسِ زرد نگر ساحتِ چَمَن
کاندر کنارِ سنبُلِ نوخیز، بردمید
از «بامیان» و «بلخ» به شاباشِ فرودین
گوش بهار نغمهی شور و نوا شنید
سَنج از «هرات» بانگ برآورد و بوق و کوس
کآمد عروس گلرخِ نوروز، برجهید
زیبا تَذَرْو بر سرِ بادام بُن نشست
وز بانگِ دلنواز به دل شادی آفرید
اکنون گلِ همیشه بهار است خندهروی
کاین نام را کدام گلآرا به من نهید؟
بانگ چکاوک از زبرِ سرو مژده داد
کآمد به دست، باغِ «سمرقند» را کلید
سارنگ چون زِ بارهی «دربند» پرگشود
یک سر به سوی گلشنِ «شیراز» پَرکشید
آهو به نغز گونه خُرامی به مرغزار
با بچگان چو میش به امن و امان چرید
از «ایروان» و «گنجه» بر آمد نوای عیش
تا شد زِ دور، موکبِ نوروزمَهْ پدید
ایرانیانِ کُرد به «ترکیه» و «عراق»
سرگرمِ جشن و جمله خوش از دید و بازدید
از «تیسفون» زِ درگهِ «نوشیروان» به گوش
آمد نوای «باربَدی» زآن چه می سَزید
رختِ نشاط بر تنِ «تاجیک» جلوه کرد
چون باغ و راغ، فرشِ سَمَنخیز گسترید
شد شاد باغبانِ «قراباغ» چون که دید
خوش رُستهاند سوسن و سوری و شنبلید
نوروز چون صلای طَرَب داد، از سُرور
در «شیروان» زِ نغمه دلِ مرد و زن تپید
جوقی زِ مرغکان مهاجر زِ «اورگنج»
از عشق «زندهرود» سوی «اصفهان» پرید
«کارون» از آبهای «میانرود» مژده یافت
کز شوقِ عید اشک زِ رُخسارِ ما سُرید
دلشاد گشت مادرِ میهن از آن پیام
کامد زِ سوی مردمِ «بحرین» با نُوید
نوروز، جشنِ ملّی ایران زِ دیرباز
اقوام را به دامنِ تحبیب پرورید
شادا و خرّما دلِ این ملّتِ هژیر
کاین جشنِ ویژه را به بهین روز برگزید
باید به زر نوشت چنین نغز چامه را
کز خامهی «ادیب» بر اوراقِ زر چکید
https://www.instagram.com/p/BR8a-12gp6Z/
نوروزِ باستانیِ ایران فرا رسید
ابرِ بهار پرچمِ ایثار برکشید
بارید گه به تندی و گاهی به اعتدال
بر کوه و دشت، چون که خور آمد بیآرمید
صحرا و باغ پوششِ رنگین به بر نمود
تا فرّ ِ فرودین سپسِ دی به بر رسيد
سرسبزی از در آمد و آویخت بر درخت
زیبنده حلّهای که زِ نوروزمَهْ خرید
بادِ بهاری از سوی «خوارزم» شد وزان
وز بویِ مهر، خطّهی «ری» را بیآکَنید
جشنی گرفت گلبن و رقصی نمود بید
آنگه که از شکوفه، دلِ باغ بشکُفید
ابر بهار بر سرِ کهسار خیمه زد
وز خرگهش به کوه گهرها پراکَنید
آذینهبند کرد «بخارا» زِ چارسوی
تا بانگ پا، زِ قاصد نوروز بشنوید
زرّین زِ یاسِ زرد نگر ساحتِ چَمَن
کاندر کنارِ سنبُلِ نوخیز، بردمید
از «بامیان» و «بلخ» به شاباشِ فرودین
گوش بهار نغمهی شور و نوا شنید
سَنج از «هرات» بانگ برآورد و بوق و کوس
کآمد عروس گلرخِ نوروز، برجهید
زیبا تَذَرْو بر سرِ بادام بُن نشست
وز بانگِ دلنواز به دل شادی آفرید
اکنون گلِ همیشه بهار است خندهروی
کاین نام را کدام گلآرا به من نهید؟
بانگ چکاوک از زبرِ سرو مژده داد
کآمد به دست، باغِ «سمرقند» را کلید
سارنگ چون زِ بارهی «دربند» پرگشود
یک سر به سوی گلشنِ «شیراز» پَرکشید
آهو به نغز گونه خُرامی به مرغزار
با بچگان چو میش به امن و امان چرید
از «ایروان» و «گنجه» بر آمد نوای عیش
تا شد زِ دور، موکبِ نوروزمَهْ پدید
ایرانیانِ کُرد به «ترکیه» و «عراق»
سرگرمِ جشن و جمله خوش از دید و بازدید
از «تیسفون» زِ درگهِ «نوشیروان» به گوش
آمد نوای «باربَدی» زآن چه می سَزید
رختِ نشاط بر تنِ «تاجیک» جلوه کرد
چون باغ و راغ، فرشِ سَمَنخیز گسترید
شد شاد باغبانِ «قراباغ» چون که دید
خوش رُستهاند سوسن و سوری و شنبلید
نوروز چون صلای طَرَب داد، از سُرور
در «شیروان» زِ نغمه دلِ مرد و زن تپید
جوقی زِ مرغکان مهاجر زِ «اورگنج»
از عشق «زندهرود» سوی «اصفهان» پرید
«کارون» از آبهای «میانرود» مژده یافت
کز شوقِ عید اشک زِ رُخسارِ ما سُرید
دلشاد گشت مادرِ میهن از آن پیام
کامد زِ سوی مردمِ «بحرین» با نُوید
نوروز، جشنِ ملّی ایران زِ دیرباز
اقوام را به دامنِ تحبیب پرورید
شادا و خرّما دلِ این ملّتِ هژیر
کاین جشنِ ویژه را به بهین روز برگزید
باید به زر نوشت چنین نغز چامه را
کز خامهی «ادیب» بر اوراقِ زر چکید
https://www.instagram.com/p/BR8a-12gp6Z/
Instagram
ادیب برومند / Adib Boroumand
"نوروز باستان" نوروزِ باستانیِ ایران فرا رسید ابرِ بهار پرچمِ ایثار برکشید بارید گه به تندی و گاهی به اعتدال بر کوه و دشت، چون که خور آمد بیآرمید صحرا و باغ پوششِ رنگین به بر نمود تا فرّ ِ فرودین سپسِ دی به بر رسيد سرسبزی از در آمد و آویخت بر درخت زیبنده…
چه بود حاصلِ هستی به گلستانِ وجود
غیرِ بشکفتن و پژمردن و بر باد شدن
اثری نیک بباید به جهان ورنه چه سود
به جهان آمدن و رفتن و از یاد شدن
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://instagram.com/p/BRm2oXDltl6/
غیرِ بشکفتن و پژمردن و بر باد شدن
اثری نیک بباید به جهان ورنه چه سود
به جهان آمدن و رفتن و از یاد شدن
ادیب برومند
@AdibBoroumand
https://instagram.com/p/BRm2oXDltl6/
Instagram
ادیب برومند / Adib Boroumand
چه بود حاصلِ هستی به گلستانِ وجود غیرِ بشکفتن و پژمردن و بر باد شدن اثری نیک بباید به جهان ور نه چه سود به جهان آمدن و رفتن و از یاد شدن #ادیب_برومند #خط #سلماز_ضیاء
«سازِ نسیم»
بهار است و هنگامهی ناز و نوش
کهرا هست گوشِ نصیحت نیوش؟
هوا برخروشد چو غرّان پلنگ
زِ سرمستى ابرِ سنجاب پوش
زِ رقصِ درختان به سازِ نسیم
نواى خوش از سر بَرد عقل و هوش
زِ میخوارگان زآنسوى باغ و راغ
بهگوش آید آوازهی نوش نوش
دمد در تنِ مرده شوقِ حیات
مسیحا نفس بادِ هنگامهکوش
بهاران دهد جلوه بر زندگى
بدانسان که نقشآفرین بر نقوش
به عیشِ مُهنّا، برافروز چهر
به سازِ دلآرا، بیآراى گوش
به هر قیمتى هست باید خرید
طرب را زِ دکانِ شادىفروش
سزد گر به نوروز گیریم جشن
به یادِ جم و کوروش و داریوش
خموشى چرا بایدم این زمان
کز انبوهِ مرغان برآمد خروش
زِ شعرِ نکو سفت باید گهر
که شَعرا کند رشتهسان در گلوش
سخن باید آنسان که دیوار و در
زِ احسنت گفتن نماند خموش
به شکرانهی عیش، بارى رواست
که بردارى از خلق بارى زِ دوش
دیارى که از رادمردان تهیست
همانا بود جنگلى پر وحوش
بیندوز بس توشه از کارِ خیر
از آن پیش کز کف دهى تاب و توش
به جز در رهِ عشق و ایمان متاز
به جز در پىِ صدق و احسان مکوش
تو را گر به یزدان پناهى، ادیب
نوید سعادت فرستد سروش
ادیب برومند
@AdibBoroumand
http://www.adibboroumand.com/%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85/
بهار است و هنگامهی ناز و نوش
کهرا هست گوشِ نصیحت نیوش؟
هوا برخروشد چو غرّان پلنگ
زِ سرمستى ابرِ سنجاب پوش
زِ رقصِ درختان به سازِ نسیم
نواى خوش از سر بَرد عقل و هوش
زِ میخوارگان زآنسوى باغ و راغ
بهگوش آید آوازهی نوش نوش
دمد در تنِ مرده شوقِ حیات
مسیحا نفس بادِ هنگامهکوش
بهاران دهد جلوه بر زندگى
بدانسان که نقشآفرین بر نقوش
به عیشِ مُهنّا، برافروز چهر
به سازِ دلآرا، بیآراى گوش
به هر قیمتى هست باید خرید
طرب را زِ دکانِ شادىفروش
سزد گر به نوروز گیریم جشن
به یادِ جم و کوروش و داریوش
خموشى چرا بایدم این زمان
کز انبوهِ مرغان برآمد خروش
زِ شعرِ نکو سفت باید گهر
که شَعرا کند رشتهسان در گلوش
سخن باید آنسان که دیوار و در
زِ احسنت گفتن نماند خموش
به شکرانهی عیش، بارى رواست
که بردارى از خلق بارى زِ دوش
دیارى که از رادمردان تهیست
همانا بود جنگلى پر وحوش
بیندوز بس توشه از کارِ خیر
از آن پیش کز کف دهى تاب و توش
به جز در رهِ عشق و ایمان متاز
به جز در پىِ صدق و احسان مکوش
تو را گر به یزدان پناهى، ادیب
نوید سعادت فرستد سروش
ادیب برومند
@AdibBoroumand
http://www.adibboroumand.com/%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
ساز نسیم - اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
بهار است و هنگامه ناز و نوش كرا هست گوش نصيحت نيوش؟ هوا بر خروشد چو غرّان پلنگ ز سرمستى ابرِ سنجاب پوش ز رقص درختان به ساز نسيم نواى خوش از سر بَرد عقل و هوش ز ميخوارگان زآنسوى&hellip
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
«فريادِ بحرين»
منم بحرینِ نفت آلوده دامن
که بر تن آتشم افروخت دشمن
منم ایرانزمین را زرفشان خاک
منم ایرانیان را پاک مسکن
جنوب ملک را باغی فرحزا
خلیج فارس را جایی مزین
به هنجار منوچهری سخنگوی
بهکردار حمیدالدین قلمزن
هم از گفتارِ سعدی حکمتاندوز
هم از اشعار حافظ سینهآکن
به ایران فخر دارم همچو رستم
زِ ایران نام دارم همچو قارَن
به پایش سر فرود آرم به تعظیم
چنان کاندر برِ بتها برهمن
بپایم چون نهد بیگانه زنجیر؟
که باشد طوقِ ایرانم به گردن
از ایران یاد دارم داستانها
زِ عهدِ گیو و گودرز و تهمتن
زِ من بنیوش وصف کاوه و جم
زِ من بشنو حدیث زال و بهمن
چه شیرین قصهها دارم زِ خسرو
هم از شیرین، مهین بانوی ارمن
به تاریخِ وطن دارم چه بسیار
نصیب از افتخاراتِ مدون
به دورِ اردشیر و عهدِ شاپور
مرا پیوند ایران بود متقن
درود من به شه عباس کزمهر
زِ قصدِ پرتغالم داشت ایمن
بهعصرِ نادرم چون عهدِ عباس
امان بود از گزند دیوِ ریمن
من آن فرزانه فرزندِ دلیرم
که باشم پاسدارِ مامِ میهن
از ایران دورم و بیگانگان را
بهچاهِ جور، دربندم چو بیژن
تنی را مانم از این قِصه بیسر
سری را مانم از این غُصه بیتن
چرا پژمرده گردم، من که باشم
گلِ بویای این دیرینه گلشن!
گریبان چاک خواهم زد کز اندوه
دلی دارم بسان چشم سوزن!
به تهرانم که خواهد برد پیغام؟
که دارم شکوه زآمریکا و لندن!
مرا از شیخ عار آید که دارم
نشان از شهریاران دژافکن!
من از دریادلی گشتم گهرخیز
که والاگوهرم جویای گَرزَن!
به دل گنجینهها دارم پر از سیم
هم از زرّ سیه قیرینه مخزن!
زر اندر معدنم زآنِ اجانب
دل اندر سینهام چون تفته آهن!
چو شد بیگانه از نفتِ من آگاه
روان شد از پی تاراجِ معدن!
از ایرانم بهدور افکند تا گشت
چو شامِ تیره بر من روزِ روشن!
مرا احوال شد زار و دژمناک
مرا گلزار شد مانندِ گلخن!
منم زندانی و خواهم کز ایران
بتابد نور امّیدم زِ روزن!
نوایی کآیدم زآن خطّه در گوش
کند شادم به سانِ بانگِ اَرغَن!
نسیمی کآید از گلزارِ ایران
مرا خاطرنواز آید چو سوسن!
مرا در سایهی دادار یکتا
چه باک از قدرت دیو و هریمن؟
کز ایرانم جداکردن، همانا
بود چون آب کوبیدن بههاون!
زِ فرزندانم ار پرسند روزی
کزآنِ کیستند از مرد و از زن؟
خروش آید، کز ایرانیم ایران
فدای خاک او جان و سر و تن!
ادیبا وصفِ حالِ من نکو گوی
که گردد بس اثر پیدا زِ گفتن!
این قصیده به سال ١٣٢٨ در شکایتگزاری از حسبحال جزیرهی بحرین سروده شده، و چندین بار در روزنامههای تهران و شهرستانها چاپ شده است.
@AdibBoroumand
اديب برومند، سرود رهايى، چاپ دوم، عرفان، تهران ١٣٨٤، صص٣١٥-٣١٧
منم بحرینِ نفت آلوده دامن
که بر تن آتشم افروخت دشمن
منم ایرانزمین را زرفشان خاک
منم ایرانیان را پاک مسکن
جنوب ملک را باغی فرحزا
خلیج فارس را جایی مزین
به هنجار منوچهری سخنگوی
بهکردار حمیدالدین قلمزن
هم از گفتارِ سعدی حکمتاندوز
هم از اشعار حافظ سینهآکن
به ایران فخر دارم همچو رستم
زِ ایران نام دارم همچو قارَن
به پایش سر فرود آرم به تعظیم
چنان کاندر برِ بتها برهمن
بپایم چون نهد بیگانه زنجیر؟
که باشد طوقِ ایرانم به گردن
از ایران یاد دارم داستانها
زِ عهدِ گیو و گودرز و تهمتن
زِ من بنیوش وصف کاوه و جم
زِ من بشنو حدیث زال و بهمن
چه شیرین قصهها دارم زِ خسرو
هم از شیرین، مهین بانوی ارمن
به تاریخِ وطن دارم چه بسیار
نصیب از افتخاراتِ مدون
به دورِ اردشیر و عهدِ شاپور
مرا پیوند ایران بود متقن
درود من به شه عباس کزمهر
زِ قصدِ پرتغالم داشت ایمن
بهعصرِ نادرم چون عهدِ عباس
امان بود از گزند دیوِ ریمن
من آن فرزانه فرزندِ دلیرم
که باشم پاسدارِ مامِ میهن
از ایران دورم و بیگانگان را
بهچاهِ جور، دربندم چو بیژن
تنی را مانم از این قِصه بیسر
سری را مانم از این غُصه بیتن
چرا پژمرده گردم، من که باشم
گلِ بویای این دیرینه گلشن!
گریبان چاک خواهم زد کز اندوه
دلی دارم بسان چشم سوزن!
به تهرانم که خواهد برد پیغام؟
که دارم شکوه زآمریکا و لندن!
مرا از شیخ عار آید که دارم
نشان از شهریاران دژافکن!
من از دریادلی گشتم گهرخیز
که والاگوهرم جویای گَرزَن!
به دل گنجینهها دارم پر از سیم
هم از زرّ سیه قیرینه مخزن!
زر اندر معدنم زآنِ اجانب
دل اندر سینهام چون تفته آهن!
چو شد بیگانه از نفتِ من آگاه
روان شد از پی تاراجِ معدن!
از ایرانم بهدور افکند تا گشت
چو شامِ تیره بر من روزِ روشن!
مرا احوال شد زار و دژمناک
مرا گلزار شد مانندِ گلخن!
منم زندانی و خواهم کز ایران
بتابد نور امّیدم زِ روزن!
نوایی کآیدم زآن خطّه در گوش
کند شادم به سانِ بانگِ اَرغَن!
نسیمی کآید از گلزارِ ایران
مرا خاطرنواز آید چو سوسن!
مرا در سایهی دادار یکتا
چه باک از قدرت دیو و هریمن؟
کز ایرانم جداکردن، همانا
بود چون آب کوبیدن بههاون!
زِ فرزندانم ار پرسند روزی
کزآنِ کیستند از مرد و از زن؟
خروش آید، کز ایرانیم ایران
فدای خاک او جان و سر و تن!
ادیبا وصفِ حالِ من نکو گوی
که گردد بس اثر پیدا زِ گفتن!
این قصیده به سال ١٣٢٨ در شکایتگزاری از حسبحال جزیرهی بحرین سروده شده، و چندین بار در روزنامههای تهران و شهرستانها چاپ شده است.
@AdibBoroumand
اديب برومند، سرود رهايى، چاپ دوم، عرفان، تهران ١٣٨٤، صص٣١٥-٣١٧
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
کعبه دلها علی
علی ای پرتو ایمان که همه نور و صفائی
چه سرایم به مدیحت که تو برتر زثنائی
علی ای جوهر تقوا که به هر حسن، قرینی
علی ای کعبه دلها، که زِ هر عیب، جدائی
از ره مردی و رادی تو جوانمرد قرونی
از پی احمد مرسل، تو بهین خلق خدائی
علی ای شیر خدا، ایکه به نیروی شجاعت
صفدر و صف شکن و معرکه آرای غزائی
علی ای نور هدی ایکه به شبهای عبادت
در خدا فانی و مستغرق دریای بقائی
خانه زادی تو خدا را و یکی بنده خاصش
که مقیم حرم قربت وی در دو سرائی
مدد از فضل تو جویم، که مرا راهنمونی
فرج از مهر تو خواهم، که مرا راهگشائی
تو نگنجی به شرف ظرف زمان را و مکان را
که چو تابنده قمر، بر فلک عزّ و علائی
دین و دانش زتو زاید که تو سرچشمه ی فیضی
جود و بخشش به تو پاید که تو دریای سخائی
علی ای مظهر آزادگی و ذات فضیلت
ایکه در ظرفِ گمان، برتر از اندیشه مائی
جز خدایت نشناسد که چه ئی وز چه سرشتی
که تو در آینه راز ازل، جلوه نمائی
تو کبیری، تو خبیری، تو فلک پایه امیری
تو شهیدی تو سعیدی تو گرانمایه فتائی
زِ یقین تو چه گویم؟ که تو خود عین یقینی
زِ عطای تو چه بالم؟ که تو خود بحر عطائی
به تو نازم که تو را بنده کریاس نشینم
به تو بالم که مرا خواجه فردوس لقائی
مؤمنان جمله امیرند در اقلیم دل و جان
تن فدای تو علی جان که امیرالاُمرائی
مو به مو مُجری احکام خدایی و رسولش
سر فدای تو که در کشور دین حکمروائی
جز تو کو آن که به هر شیوه بُوَد کامل و یکتا
که اگر زاده جنگی، پدر صلح و صفائی
جز تو کو آن که زجا برکند اشکی زِ یتیمش
گر چه خود سیل خروشان به ره خصم دغائی
جز تو کو آن که بُوَد عاطفه بر قاتل خویشش
که گَهِ نزع، بر او دیده رحمت بگشائی
جز تو کو آن که بزرگ است و بزرگی ننماید
توئی آن میر که همکاسه ی درویش و گدائی
جز تو کو آن که به بدکاره ندارد سرِ سازش
که تو خود دشمن هر ظالم بی شرم و حیائی
تویی آن میر که یک لحظه در ایام خلافت
از پی عزل ستمکاره تأمّل ننمائی
تویی آن میر که از مخزن اموال خلایق
چشم نگشوده، زصرفِ دِرَمی بر حذر آئی
نخوری ما حَضَر خویش و به سائل بخورانی
بدهی ما حَصَل رنج و به منّت نگرائی
تویی آن فرد که در سلسله زهد، فریدی
تویی آن مرد که از وسوسه ی نفس، رهائی
توشِه از مهر علی جوی «ادیبا» که چو فردا
راه عُقبا سپری، رهروِ بی برگ و نوائی
http://www.adibboroumand.com/%DA%A9%D8%B9%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%84%D9%87%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C/
علی ای پرتو ایمان که همه نور و صفائی
چه سرایم به مدیحت که تو برتر زثنائی
علی ای جوهر تقوا که به هر حسن، قرینی
علی ای کعبه دلها، که زِ هر عیب، جدائی
از ره مردی و رادی تو جوانمرد قرونی
از پی احمد مرسل، تو بهین خلق خدائی
علی ای شیر خدا، ایکه به نیروی شجاعت
صفدر و صف شکن و معرکه آرای غزائی
علی ای نور هدی ایکه به شبهای عبادت
در خدا فانی و مستغرق دریای بقائی
خانه زادی تو خدا را و یکی بنده خاصش
که مقیم حرم قربت وی در دو سرائی
مدد از فضل تو جویم، که مرا راهنمونی
فرج از مهر تو خواهم، که مرا راهگشائی
تو نگنجی به شرف ظرف زمان را و مکان را
که چو تابنده قمر، بر فلک عزّ و علائی
دین و دانش زتو زاید که تو سرچشمه ی فیضی
جود و بخشش به تو پاید که تو دریای سخائی
علی ای مظهر آزادگی و ذات فضیلت
ایکه در ظرفِ گمان، برتر از اندیشه مائی
جز خدایت نشناسد که چه ئی وز چه سرشتی
که تو در آینه راز ازل، جلوه نمائی
تو کبیری، تو خبیری، تو فلک پایه امیری
تو شهیدی تو سعیدی تو گرانمایه فتائی
زِ یقین تو چه گویم؟ که تو خود عین یقینی
زِ عطای تو چه بالم؟ که تو خود بحر عطائی
به تو نازم که تو را بنده کریاس نشینم
به تو بالم که مرا خواجه فردوس لقائی
مؤمنان جمله امیرند در اقلیم دل و جان
تن فدای تو علی جان که امیرالاُمرائی
مو به مو مُجری احکام خدایی و رسولش
سر فدای تو که در کشور دین حکمروائی
جز تو کو آن که به هر شیوه بُوَد کامل و یکتا
که اگر زاده جنگی، پدر صلح و صفائی
جز تو کو آن که زجا برکند اشکی زِ یتیمش
گر چه خود سیل خروشان به ره خصم دغائی
جز تو کو آن که بُوَد عاطفه بر قاتل خویشش
که گَهِ نزع، بر او دیده رحمت بگشائی
جز تو کو آن که بزرگ است و بزرگی ننماید
توئی آن میر که همکاسه ی درویش و گدائی
جز تو کو آن که به بدکاره ندارد سرِ سازش
که تو خود دشمن هر ظالم بی شرم و حیائی
تویی آن میر که یک لحظه در ایام خلافت
از پی عزل ستمکاره تأمّل ننمائی
تویی آن میر که از مخزن اموال خلایق
چشم نگشوده، زصرفِ دِرَمی بر حذر آئی
نخوری ما حَضَر خویش و به سائل بخورانی
بدهی ما حَصَل رنج و به منّت نگرائی
تویی آن فرد که در سلسله زهد، فریدی
تویی آن مرد که از وسوسه ی نفس، رهائی
توشِه از مهر علی جوی «ادیبا» که چو فردا
راه عُقبا سپری، رهروِ بی برگ و نوائی
http://www.adibboroumand.com/%DA%A9%D8%B9%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%84%D9%87%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
کعبه دلها علی - اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
علی ای پرتو ایمان که همه نور و صفائی چه سرایم به مدیحت که تو برتر زثنائی علی ای جوهر تقوا که به هر حسن، قرینی علی ای کعبه دلها، که زِ هر عیب، جدائی از ره مردی و رادی&hellip
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
در سالگرد درگذشت شادروان اللهیار صالح، قصیدهی «از قبیلهی آزادگانِ دهر» که در فروردین ۱۳۶۰ به پاس حقدوستی و همفکری سیساله و نیز خدمات سیاسی و اجتماعی ایشان سروده شده است منتشر میگردد.
رفت آنکه در طریقِ هدف رهسپار بود
در شاهراه صدق و صفا استوار بود
رفت آنکه در صلاح و سلامت به اتفاق
صالحتر و سلیمترین مردِ کار بود
رفت آنکه از قبیلهی آزادگانِ دهر
مقبولِ خاص و عام درین روزگار بود
رفت آنکه از سُلالهی پاکانِ روزگار
فرزانه پاکزاد و بهین یادگار بود
صادق به قول و وعده و راسخِ به اعتقاد
خوشخوی و راستگوی و فضیلتشعار بود
یزدانشناس بود و مسلمانِ راستین
جویای فضل و رحمتِ پروردگار بود
ملتگرای و انجمنآرای مردمی
ایرانپرست و شهرهی شهر و دیار بود
شرم و وقار در همه رفتارِ وی پدید
فرهنگ و دین زِ گفتهی او آشکار بود
بودی بهسانِ سرو در آزادگی سَمَر
آن پرثمر وجود که نخلی بهبار بود
در زمرهی رجالِ سیاست به نامِ نیک
شد مفتخر که مایهی بس افتخار بود
در شیوهها مدبّر و در کارها مدیر
مانا که برگزیده سیاستمدار بود
تقوای «بایزید» به دیوانسرای داشت
زهدِ اداریش همه در اشتهار بود
در گیر و دار نهضتِ ملّی به شور و شوق
گاهی مشیر گشت و زمانی مُشار بود
یک تن زِ یاورانِ «مصدق» به راه و رسم
او بود کز خلوص و وفا جانسپار بود
گر شد وکیل گاهی و گاهی وزیر گشت
در هر مقام و مرتبه خدمتگزار بود
«فضل بن سهل» بود تو گفتی به عقل و رای
یا چون صدور «برمک» و «پورِ یَسار» بود
در هر مقام خاضع و آزادهوار زیست
در دوری از غرور زِ خود بیقرار بود
زندان گزید و خدمتِ بیگانگان نکرد
کآن پیشِ وی شرافت و این ننگ و عار بود
در پهنهی مجاهده پا در رکاب ماند
در عرصهی مبارزه چابکسوار بود
یک ره به زیرِ بارِ شهِ خیرهسر نرفت
کو خود به شهرِ عزّ و شرف شهریار بود
«اللهیارِ صالح» اگر رفت ای دریغ
از عبدِ صالحی که حقش جمله یار بود
***
ای «صالحِ» عزیز که رفتی زِ جمعِ ما
وز حادثاتِ ملک دلت بس فگار بود
کانونِ ماست بعدِ تو دمسرد و بیفروغ
کآن را زِ خویِ گرمِ تو شور و شرار بود
رفتی زِ غصّهی وطن اندر پناهِ مرگ
کاین زندگی برای تو بس ناگوار بود
زاندوهِ ماتمت گلِ احساس پژمرید
ما را خزان زِ مرگِ تو در نوبهار بود
قلب «ادیب» در غمِ مرگت فگار گشت
چونان که در عزای پدر سوگوار بود
رفت آنکه در طریقِ هدف رهسپار بود
در شاهراه صدق و صفا استوار بود
رفت آنکه در صلاح و سلامت به اتفاق
صالحتر و سلیمترین مردِ کار بود
رفت آنکه از قبیلهی آزادگانِ دهر
مقبولِ خاص و عام درین روزگار بود
رفت آنکه از سُلالهی پاکانِ روزگار
فرزانه پاکزاد و بهین یادگار بود
صادق به قول و وعده و راسخِ به اعتقاد
خوشخوی و راستگوی و فضیلتشعار بود
یزدانشناس بود و مسلمانِ راستین
جویای فضل و رحمتِ پروردگار بود
ملتگرای و انجمنآرای مردمی
ایرانپرست و شهرهی شهر و دیار بود
شرم و وقار در همه رفتارِ وی پدید
فرهنگ و دین زِ گفتهی او آشکار بود
بودی بهسانِ سرو در آزادگی سَمَر
آن پرثمر وجود که نخلی بهبار بود
در زمرهی رجالِ سیاست به نامِ نیک
شد مفتخر که مایهی بس افتخار بود
در شیوهها مدبّر و در کارها مدیر
مانا که برگزیده سیاستمدار بود
تقوای «بایزید» به دیوانسرای داشت
زهدِ اداریش همه در اشتهار بود
در گیر و دار نهضتِ ملّی به شور و شوق
گاهی مشیر گشت و زمانی مُشار بود
یک تن زِ یاورانِ «مصدق» به راه و رسم
او بود کز خلوص و وفا جانسپار بود
گر شد وکیل گاهی و گاهی وزیر گشت
در هر مقام و مرتبه خدمتگزار بود
«فضل بن سهل» بود تو گفتی به عقل و رای
یا چون صدور «برمک» و «پورِ یَسار» بود
در هر مقام خاضع و آزادهوار زیست
در دوری از غرور زِ خود بیقرار بود
زندان گزید و خدمتِ بیگانگان نکرد
کآن پیشِ وی شرافت و این ننگ و عار بود
در پهنهی مجاهده پا در رکاب ماند
در عرصهی مبارزه چابکسوار بود
یک ره به زیرِ بارِ شهِ خیرهسر نرفت
کو خود به شهرِ عزّ و شرف شهریار بود
«اللهیارِ صالح» اگر رفت ای دریغ
از عبدِ صالحی که حقش جمله یار بود
***
ای «صالحِ» عزیز که رفتی زِ جمعِ ما
وز حادثاتِ ملک دلت بس فگار بود
کانونِ ماست بعدِ تو دمسرد و بیفروغ
کآن را زِ خویِ گرمِ تو شور و شرار بود
رفتی زِ غصّهی وطن اندر پناهِ مرگ
کاین زندگی برای تو بس ناگوار بود
زاندوهِ ماتمت گلِ احساس پژمرید
ما را خزان زِ مرگِ تو در نوبهار بود
قلب «ادیب» در غمِ مرگت فگار گشت
چونان که در عزای پدر سوگوار بود
«طُرّهی مُشكين»
بيا كه در دل از آشوبِ غم هراس نماند
به يادِ روى مهت بهر ِمن حواس نماند
زِ بوى طرّهی مشكينت آنچنان سرمست
شدم كه جاىِ تهى بهرِ عطرِ ياس نماند
زِ بس خجل شدم از لطفِ بىنهايتِ دوست
زِ بهرِ ناطقهام قدرتِ سپاس نماند
فريبِ جامهی اهلِ ريا دگر مخوريد
كه جز تقلّب و افسون در اين لباس نماند
زِ شيخ، طاسِ فضيحت چنان زِ بام افتاد
كه بهرِ گوشِ فلک جز صداى طاس نماند
زِ بس كه گردنِ آزادگان درو كردند
براى برزگران خوشه ماند و داس نماند
از انحطاط، شكافى در اين بنا افتاد
كه اعتماد به تعميرش از اساس نماند
دريغ از اين سخنانِ بديع و نغز، «ادیب»
كنون كه نقدِ ادب را سخنشناس نماند
ادیب برومند
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران ۱۳۹۳، ص۳۴۳
@AdibBoroumand
بيا كه در دل از آشوبِ غم هراس نماند
به يادِ روى مهت بهر ِمن حواس نماند
زِ بوى طرّهی مشكينت آنچنان سرمست
شدم كه جاىِ تهى بهرِ عطرِ ياس نماند
زِ بس خجل شدم از لطفِ بىنهايتِ دوست
زِ بهرِ ناطقهام قدرتِ سپاس نماند
فريبِ جامهی اهلِ ريا دگر مخوريد
كه جز تقلّب و افسون در اين لباس نماند
زِ شيخ، طاسِ فضيحت چنان زِ بام افتاد
كه بهرِ گوشِ فلک جز صداى طاس نماند
زِ بس كه گردنِ آزادگان درو كردند
براى برزگران خوشه ماند و داس نماند
از انحطاط، شكافى در اين بنا افتاد
كه اعتماد به تعميرش از اساس نماند
دريغ از اين سخنانِ بديع و نغز، «ادیب»
كنون كه نقدِ ادب را سخنشناس نماند
ادیب برومند
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران ۱۳۹۳، ص۳۴۳
@AdibBoroumand
«بهار اشک»
خرّم شود دل از افق ژالهبار اشک
آری که جانفزاست، هوای ديار اشک
اشک بهار، چهرهی گل شويد از غبار
خندد گل شکفته به روی بهارِ اشک
جانپرور است دامنهی کوهسار عشق
شورافکن است منظرهی آبشار اشک
در التهاب عشق، چه بهتر زِ جام ِمی؟
در شورهزار غم، چه به از چشمهسار اشک؟
بر طرفِ سنگلاخ، چه حاصل گذارِ جوی؟
يارب مباد، بر دلِ سنگين گذارِ اشک
اشکم هوای روی تو دارد که از سحاب
نيکو فتد به گونهی گلها قرار اشک
دريادلی که هست به معنی گهرشناس
داند زِ لعل پاره فزون، اعتبار اشک
تا وارهد زِ وحشت گرداب رنج و غم
دستِ «ادیب» و دامن درياکنارِ اشک
ادیب برومند
@AdibBoroumand
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران 1393، ص86
خرّم شود دل از افق ژالهبار اشک
آری که جانفزاست، هوای ديار اشک
اشک بهار، چهرهی گل شويد از غبار
خندد گل شکفته به روی بهارِ اشک
جانپرور است دامنهی کوهسار عشق
شورافکن است منظرهی آبشار اشک
در التهاب عشق، چه بهتر زِ جام ِمی؟
در شورهزار غم، چه به از چشمهسار اشک؟
بر طرفِ سنگلاخ، چه حاصل گذارِ جوی؟
يارب مباد، بر دلِ سنگين گذارِ اشک
اشکم هوای روی تو دارد که از سحاب
نيکو فتد به گونهی گلها قرار اشک
دريادلی که هست به معنی گهرشناس
داند زِ لعل پاره فزون، اعتبار اشک
تا وارهد زِ وحشت گرداب رنج و غم
دستِ «ادیب» و دامن درياکنارِ اشک
ادیب برومند
@AdibBoroumand
دردآشنا، شرکت سهامی انتشار، تهران 1393، ص86