This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من خودم را نه برایت شرح میدهم نه اثبات میکنم در مرحله ی رهایی هستم و آن یعنی مرا هر گونه یافتی مسوولش تویی نه من
#عادله_زمانی
@adelehz
#عادله_زمانی
@adelehz
📷💌
«فروغ در خون من بود و حالا هم هست. فروغ در میان انگشتان من بود و حالا نیست.»
محمد میرشاهی: از ۲۵ بهمن سردِ ۱۳۴۵، نزدیک شصت سال میگذرد. عاشقانگی فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان همچون رازِ سربهمهری بود که تا هشت سال پیش و انتشار بخشی از نامههای عاشقانه فروغ به گلستان همچنان محفوظ مانده بود. بدون شک در این سالها، حدس و گمانهایی بود، اما انتشار نامهها گشودن گنجینه اسرار بود که گلستان تصمیم گرفت این راز را بیپرده و بیمجامله فاش کند.
روایت این عاشقانگی به دلیل جایگاه هر دوی آنها، و زمانه و جامعهای که در آن زیست میکردند، اهمیت فراوانی دارد و فقط حکایت ارتباط عاطفی و خصوصی دو انسان معمولی نیست. اکنون هر دو در گوشهای از این جهان آرمیدهاند؛ فروغ در گورستان ظهیرالدوله و گلستان در لندن، ولی زوایای این رابطه خطشکن هنوز محل بحث و تحلیل است و گوشههایی از تاریخ اجتماعی این سرزمین را روشن میکند.
بخش مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد بهتازگی نامهای به دستخط ابراهیم گلستان به صادق چوبک، داستاننویس نامدار، منتشر کرده که در سال ۱۹۶۷ نوشته شده است. گلستان از روزگار زندگی با فروغ و بدون فروغ نوشته و از حالوهوای شخصی و احساساتش؛ روایتی نفسگیر و تلخ و دردناک و عاشقانه که از لحاظ تاریخی یک سند باارزش و قابلبررسی است.
گلستان عزادار فروغ در جایی از نامه نوشته: «من دیگر هیچ کاری و هیچ آرزویی و هیچ امیدی و هیچ میلی ندارم و از این در رنجم که چگونه از ده ثانیه تا ده سال آینده را در این معلق بودن بگذرانم.» و یک نکته که شاید بدانید؛ سنگِ قبرِ فروغ در
دوره اول را ابراهیم گلستان سفارش داده که روی آن شیشه گذاشتند و دوره دوم که سنگِ فعلی است با هزینه و نظارت خانواده فرخزاد ساخته و نصب شد.
@adelehz
«فروغ در خون من بود و حالا هم هست. فروغ در میان انگشتان من بود و حالا نیست.»
محمد میرشاهی: از ۲۵ بهمن سردِ ۱۳۴۵، نزدیک شصت سال میگذرد. عاشقانگی فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان همچون رازِ سربهمهری بود که تا هشت سال پیش و انتشار بخشی از نامههای عاشقانه فروغ به گلستان همچنان محفوظ مانده بود. بدون شک در این سالها، حدس و گمانهایی بود، اما انتشار نامهها گشودن گنجینه اسرار بود که گلستان تصمیم گرفت این راز را بیپرده و بیمجامله فاش کند.
روایت این عاشقانگی به دلیل جایگاه هر دوی آنها، و زمانه و جامعهای که در آن زیست میکردند، اهمیت فراوانی دارد و فقط حکایت ارتباط عاطفی و خصوصی دو انسان معمولی نیست. اکنون هر دو در گوشهای از این جهان آرمیدهاند؛ فروغ در گورستان ظهیرالدوله و گلستان در لندن، ولی زوایای این رابطه خطشکن هنوز محل بحث و تحلیل است و گوشههایی از تاریخ اجتماعی این سرزمین را روشن میکند.
بخش مطالعات ایرانی دانشگاه استنفورد بهتازگی نامهای به دستخط ابراهیم گلستان به صادق چوبک، داستاننویس نامدار، منتشر کرده که در سال ۱۹۶۷ نوشته شده است. گلستان از روزگار زندگی با فروغ و بدون فروغ نوشته و از حالوهوای شخصی و احساساتش؛ روایتی نفسگیر و تلخ و دردناک و عاشقانه که از لحاظ تاریخی یک سند باارزش و قابلبررسی است.
گلستان عزادار فروغ در جایی از نامه نوشته: «من دیگر هیچ کاری و هیچ آرزویی و هیچ امیدی و هیچ میلی ندارم و از این در رنجم که چگونه از ده ثانیه تا ده سال آینده را در این معلق بودن بگذرانم.» و یک نکته که شاید بدانید؛ سنگِ قبرِ فروغ در
دوره اول را ابراهیم گلستان سفارش داده که روی آن شیشه گذاشتند و دوره دوم که سنگِ فعلی است با هزینه و نظارت خانواده فرخزاد ساخته و نصب شد.
@adelehz
Alamate Soal
Shadmehr Aghili
سال ۸۶ ست اوج نوجوانی ،خیال خام بزرگ شدن بهتر شدن همه چیز
ساعت یک شب ست اوایل پاییز هوای خنک از پنجره در اتاق می پیچد ..
با کامپیوترم در تاریکی علامت سوال شادمهر را پلی میکنم و هزار جام شیشه ای در انتهای دلم فرو میشکند ...
سالها میگذرد و خیال خام بزرگ شدن تمام میشود اما آن حس گزنده ی این آهنگ هرگز به اتمام نرسید...
#عادله_زمانی
@adelehz
ساعت یک شب ست اوایل پاییز هوای خنک از پنجره در اتاق می پیچد ..
با کامپیوترم در تاریکی علامت سوال شادمهر را پلی میکنم و هزار جام شیشه ای در انتهای دلم فرو میشکند ...
سالها میگذرد و خیال خام بزرگ شدن تمام میشود اما آن حس گزنده ی این آهنگ هرگز به اتمام نرسید...
#عادله_زمانی
@adelehz
Forwarded from "زنی کهگم کردم "
ما بارها در خاموشی خودمان مرده ایم و صبحی دیگر زنده شدیم و در هر بار مردن مان تکه ای از قلب مان کم شده است..
ما بارها با دلتنگی خفه کننده ای خوابیده ایم و نیمه شب از شدت خفقان بغض لای گلوی مان از خواب پریده ایم .
ما بارها از عشق وا مانده ایم و دری که باز کرده بودیم به روی خودمان بسته شده است.
اما جالب تر اینکه تمام این ها را در تنهایی تجربه کرده ایم و کسی از درد مان با خبر نشده است .
حالا برایمان از خوبیِ در جمع بودن قصه نباف که ما همیشه غصه هامان را تنهایی خورده ایم.
#عادله_زمانی
@adelehz
ما بارها با دلتنگی خفه کننده ای خوابیده ایم و نیمه شب از شدت خفقان بغض لای گلوی مان از خواب پریده ایم .
ما بارها از عشق وا مانده ایم و دری که باز کرده بودیم به روی خودمان بسته شده است.
اما جالب تر اینکه تمام این ها را در تنهایی تجربه کرده ایم و کسی از درد مان با خبر نشده است .
حالا برایمان از خوبیِ در جمع بودن قصه نباف که ما همیشه غصه هامان را تنهایی خورده ایم.
#عادله_زمانی
@adelehz
Forwarded from کاف
اگر آن سالها بیشتر میفهمیدم در راه برگشت از مدرسه، آنقدر تند راه نمیرفتم. زیر باران سرد پاییزی خودم را در کوچهها پنهان نمیکردم. میگذاشتم برگها بروی کیف کودکانهام فرو افتند و خلوتی کوچههای سرد مرا نترساند.
اگر آن سالها میفهمیدم در راه مدرسه، بجای غصهی مشقهای نانوشته را خوردن، پاییز را نفس میکشیدم .
اگر آن سالها
اگر آن سالها میفهمیدم...
👤عادله زمانی
NiNa @Kafiha
اگر آن سالها میفهمیدم در راه مدرسه، بجای غصهی مشقهای نانوشته را خوردن، پاییز را نفس میکشیدم .
اگر آن سالها
اگر آن سالها میفهمیدم...
👤عادله زمانی
NiNa @Kafiha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام بر آنهایی که وقتی تو را خاموش یافتند رهایت نکردند؛
مگر بعد از آن که نور و روشنایی را به تو بازگرداندند...
#محمود_درویش
@adelehz
مگر بعد از آن که نور و روشنایی را به تو بازگرداندند...
#محمود_درویش
@adelehz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بگذار جهان به کارش برسد او قرنها قبل تو و بعد از تو ادامه خواهد داد
تو از لحظه ات لذت ببر
تو که مسافری و کارت گرداندن دنیا نیست
روزت را بساز و بگذر
#عادله_زمانی
@adelehz
تو از لحظه ات لذت ببر
تو که مسافری و کارت گرداندن دنیا نیست
روزت را بساز و بگذر
#عادله_زمانی
@adelehz
روباه از شازده کوچلو پرسید
وقتی میبینمت ضربان قلبم تند میشود، این یعنی چه؟
شازده کوچلو گفت آغاز گرفتار شدنت ست .
روباه پرسید چرا نمیفهمم .
شازده کوچلو گفت حالا زود ست وقتی من نباشم معنی اش را میتوانی درک کنی .
و روباه باز هم به هزارمین غروب آفتاب خیره شد .
#عادله_زمانی
@adelehz
وقتی میبینمت ضربان قلبم تند میشود، این یعنی چه؟
شازده کوچلو گفت آغاز گرفتار شدنت ست .
روباه پرسید چرا نمیفهمم .
شازده کوچلو گفت حالا زود ست وقتی من نباشم معنی اش را میتوانی درک کنی .
و روباه باز هم به هزارمین غروب آفتاب خیره شد .
#عادله_زمانی
@adelehz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا را وکیل خود قرار میدهم برای گرفتن حقم از آنها که دستم در برابر شان کوتاه ست .
برای یافتن راهی جهت آسودگی ام
برای حمایت از من آنجایی که در برابر بسیاری کلامی برای گفتن ندارم.
و خدا وکیل من است در محکمه های زندگی
#عادله_زمانی
@adelehz
برای یافتن راهی جهت آسودگی ام
برای حمایت از من آنجایی که در برابر بسیاری کلامی برای گفتن ندارم.
و خدا وکیل من است در محکمه های زندگی
#عادله_زمانی
@adelehz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گویا جانور شناسان میگن نارنجی ها دارن اهلی میشن 😍
@adelehz
@adelehz
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دقیقا از نقطه ای که شروع میکنی به خودت احترام بگذاری جهان تو را محترممی شمارد .
جهان آنگونه که خودت را دوست داری تورا دوست خواهد داشت آنگونه که خودت را یاد کنی تو را یاد میکند.
من آموختم که باورهایم روابطم را می سازد و مهمترینش باوری ست که به خودم خواهم داشت .
#عادله_زمانی
@adelehz
جهان آنگونه که خودت را دوست داری تورا دوست خواهد داشت آنگونه که خودت را یاد کنی تو را یاد میکند.
من آموختم که باورهایم روابطم را می سازد و مهمترینش باوری ست که به خودم خواهم داشت .
#عادله_زمانی
@adelehz