ریزوم | عقیل دغاقله
2.79K subscribers
32 photos
43 videos
4 files
278 links
کانال تحلیلی انتقادی با تمرکز بر هنر مقاومت برای تحقق آینده آزاد و عادلانه. ریزوم ساقه رونده است که قطع و پیوندهای مکرر هویتش را می سازد. عقیل دغاقله. پژوهشگر اجتماعی، دانشگاه راتگرز، نیوجرسی.
تماس: @aghilda
وبسایت: adagha.com
Download Telegram
در سرزمینی که فساد، حقارت نفس، و ذلت و نفاق اینگونه تا بن استخوان بسیاری نفوذ کرده است، سخت می شود امیدی به آینده داشت.
در چرایی بی فایده بودن استراتژی «چوب خشک» اصلاح طلبان

🖊عقیل دغاقله

از سال ۵۷ تاکنون، اپوزیسیون جمهوری اسلامی با انواع کمپین ها، و علیرغم نارضایتی های موجود در دهه های اخیر، ناموفق و فشل بوده است. دلیل این شکست های مکرر اول از همه ریشه در عدم شناخت جامعه و دوم اتکا به ایده «حرف درمانی» بوده است. اینکه «من می گویم براندازی تنها راه است و اگر حمایت نکنید خائن به مملکت و مردم اید.» و البته همیشه در بزنگاه های تاریخی که کمپین های آنان به دیوار می خورد، نالان و گریان، سیل تهمت ها را به مردم و یکدیگر روانه می ساختند.

به نظر می رسد، اکنون نوبت به بخشی از اصلاح طلبان رسیده است تا در این «انتخابات» متوجه شوند که «کمپین» و «دعوت» و استفاده از این چهره یا آن چهره جوابگو نیست. این کمپین ها زمانی جواب می دهند که گفتمانی مشخص با راه حلی روشن و سرمایه ای اجتماعی برای بسیج اجتماعی همراه شوند. مشکل اما زمانی است که نه گفتمانی وجود دارد و نه سرمایه ای.

واقعیت آن است که جریان اصلاحات با بی توجهی به اقشار محروم و محذوف، پشت کردن عملی به عدالت اجتماعی، و بهره گیری ابزاری از عناوینی چون حقوق اقلیت های قومی و مذهبی، و تکیه بر اصلاح طلبان حکومتی و بادکنکی که تهوع آورترین نمایش آنها را در دیدار چند روز پیش بخشی آنان با رئیسی می توان دید، چوب حراج بر هر آنچه داشتند زدند.

جریان اصلاحات با عدالت شروع شد. با نقدهای تند و تیز به سیاست های دولت هاشمی و بعدها با محوریت دادن به گشایش و توسعه سیاسی در کنار عدالت. اما به تدریج به گفتمانی ایدئولوژیک بدل شد که به نام «توسعه»، «دموکراسی»، و «مدرنیزاسیون» زمینه رشد نابرابری های اقتصادی، تخریب محیط زیست، توسعه و رشد گرایشات ایرانشهری را فراهم آورد. از عدالت، محیط زیست، حقوق اقلیت ها و دموکراسی می گوید، اما با کارگزاران و تکنوکرات هایی که در دولت های مختلف خود مسبب این همه بی عدالتی، نابرابری، فقر، سیاست زدایی و آسیب به محیط زیست بوده اند پیوندی ارگانیک می زند. تکنوکرات هایی که چه در دولت هاشمی، چه در دولت خاتمی و چه در دولت روحانی راهبر و مجری برنامه های اقتصادی «توسعه گرایانه»، خصوصی سازی های فله ای، سدسازی های بی رویه، پروژه های کشاورزی غلط و تخریب محیط زیست بوده اند. تکنوکرات هایی و برنامه ریزانی که با نسخه های اقتصادی شان به خلق طبقه ای فاسد در مرکز منجر شدند، و با زد و بندهای پشت پرده به تقویت و رشد نظامیان در ساخت سیاسی قدرت دامن زدند. کارگزاران و تکنوکرات هایی که در عمل مدیر و راهبر پروژه های استعماری شدند که از عسلویه که پایتخت گاز جهان است تا تمامی میادین نفتی و پروژه های صنعتی، کشاورزی و تجاری را در خدمت فربه کردن نیروهای نظامی درون مرزی و برون مرزی، از یک سو، و شکل گیری طبقه ای فاسد به کار گرفتند. کارگزارن و تکنوکرات هایی که میلیون ها انسان را به زیر خط فقر بردند و سوار بر غلتک «توسعه» از روی استخوان های درهم شکسته این مردم رد شدند. و در همه آنچه گذشت اصلاحات در عمل یک ایدئولوژی سیاسی بود که پرده بر این مناسبات مافیایی می انداخت.

امیدوارم پاسخ به این نقدها این نباشد که این همه فلاکت تنها محصول احمدی نژاد است یا تحریم های ترامپ! چرا که خوب می دانیم، عمده این سیاست ها از بطن دولت های هاشمی، خاتمی و روحانی و برنامه ریزان و سکانداران این دولت ها برآمده اند. و البته که احمدی نژاد نیز با اعتراض به این مناسبات رای گرفت و بعدها به آنها عمق بخشید.

به تدریج اما حجاب ها بر افتادند و ایدئولوژی اصلاح طلبانه از نفس افتاد. مشکل اما این است که بخش های قابل توجهی از اصلاح طلبان هنوز متوجه این نکته نشده اند. و نمی بینند که سرمایه اجتماعی ای دیگر بر کف نمانده است. و بدون توجه به این نکته و بدون توضیحی به مردم درباره نقش شان در آنچه گذشت، دوباره با برکشیدن چهره ای از میان همان تکنوکرات ها می خواهند مردم را بسیج کنند تا در برابر «پروژه ای کودتایی» بایستند. و دوباره تمامی ایده ها و مفاهیمی چون «عدالت» و «دموکراسی» را در پای آنانی ذبح کنند که خود مستقیم یا غیر مستقیم مسبب وضعیت کنونی بوده اند. و تصور می کنند در این بازار مکاره می توانند هر «چوب خشکی» را به مردم بفروشند، و هر که متفاوت از آنان بیندیشند را به چوب خشک «خیانت» برانند. گرچه بعید نمی دانم که این بار نه تنها این چوب خشک بر دست شان باقی خواهد ماند که هر چهره سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را که به حمایت از این «چوب خشک» آورده اند نیز به چوب خشکی مبدل خواهند کرد.

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
t.me/adagha
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگوی کوتاهی داشتم با بی بی سی فارسی درباره اقلیت های قومی و مذهبی در ایران و «انتخابات» ۱۴۰۰. فایل را پیوست کرده ام. همچنین می توانید این گفتگو را از طریق لینک اینستگرامی زیر نیز ببینید.

https://www.instagram.com/tv/CQTvGywjznN/?utm_medium=copy_link
رفتار انتخاباتی تردید آمیز در ایران

✍️ عقیل دغاقله

چه کسانی در انتخابات رای می دهند؟ و چه کسانی امتناع می کنند؟ این سوالی است که به آن در مقاله ای که در سال ۲۰۱۸ درباره رفتار رای دهی در ایران در نشریه Sociological Forum چاپ شد پرداختم. یکی از ویژگی های بارز رفتار رای دهی در ایران دودلی و تردیدآمیز بودن آن است. دو دلی یعنی از یک سو انتخابات را با دست پس می زنیم و از سوی دیگر با پا پیش می کشیم. این تردید و دو دلی البته برای همه یکسان نیست. برخی تمایل بیشتر به رای دهی دارند و برخی تمایل بیشتر به رای ندادن و ماندن در خانه و برخی نیز تا روزهای آخر انتخابات بارها و بارها تغییر جهت می دهند. تردید آمیز بودن رفتار انتخاباتی البته دارای دینامیک های طبقاتی، مذهبی، ایدئولوژیک و فرهنگی است.

به عنوان مثال، افرادی که باور به ایدئولوژی اسلامی حکومت دارند، آنانی که در ادارات دولتی شاغل هستند و شیعیان احتمال بیشتری دارد که پای صندوق های رای بروند. آنان کمتر مردد هستند و جهت گیری آنان بیشتر به سمت رای دهی است.

در آن سو، اهل سنت و اقلیت های غیر مسلمان بیشتر تمایل به ماندن در خانه دارند. در هر سه انتخاباتی که بررسی کردم، شهروندان اهل سنت و غیر مسلمان، در مقایسه با شیعیان، احتمال کمتری داشت که در انتخابات رای دهند. همچنین قومیت ها(کسانی که در خانه زبانی غیر از فارسی صحبت می کردند) به نسبت فارس زبانان احتمال کمتری داشت که در انتخابات رای بدهند.

با وجودی که قومیت و دین نقش تعیین کننده ای در رفتار انتخاباتی داشتند رابطه سطح تحصیلات و درآمد (طبقه اجتماعی) با رای دهی متغیر بود. در انتخابات ۷۶، مردان احتمال بیشتری داشت که پای صندوق رای بروند، اما در دو انتخابات ۸۰ و ۸۴ جنسیت نقش تعیین کننده ای در رای دهی نداشت.

یادداشت کامل را در لینک زیر (یا لمس اینستنت ویو در انتهای این پست) بخوانید:

https://telegra.ph/انتخابات-08-29


«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
t.me/adagha
ضرورت اندیشیدن به شرایط زیست در بن بست

🖊عقیل دغاقله

در مقاله «رفتار انتخاباتی تردید آمیز» که خلاصه آن را در پست قبلی باز نشر کردم، بحث کردم که انتخابات های ج.ا یک نمونه از انتخابات های اقتدارگرا است. این نوع از انتخابات ها در بسیاری از نظامی غیردموکراتیک از جمله بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و در خاورمیانه و در کشورهایی مانند اردن و مصر سال ها در جریان هستند.

مدل رای دهی در این انتخابات ها، بر خلاف کشورهایی که از یک دموکراسی مستقر برخوردار هستند، تابع عوامل خاصی است. در این انتخابات ها، عمدتا اقشار فقیر و محروم جامعه به انگیزه های مختلف به پای صندوق های رای می روند. عامل اصلی رای دهی این گروه ها نیز انگیزه های مادی (مانند خرید و فروش رای)، ترس از عدم رای دادن، مشوق ها و تهدیدهایی که به ویژه برای اقشار شاغل در ادارت حکومتی موثر هستند، قدرت حکومت در بسیج سازی شبکه های رای دهی و تبلیغات و پروپاگاندهای ایام انتخابات هستند.

در ایران، و همانطور که در مقاله پیشین اشاره کردم، نمونه بارز این نوع رای دهی در انتخابات ۱۳۸۴ قابل مشاهده است. در این انتخابات افرادی که شغل حکومتی داشتند احتمال بسیار بیشتر داشت که پای صندوق بروند و رای بدهند. همچنین افرادی که دارای تحصیلات ابتدایی یا پایین تر بودند مشارکت بسیار بیشتر نسبت به سایر گروه ها داشتند. به عبارتی تحصیلات، درآمد و وابستگی اقتصادی به دولت از مهمترین عواملی هستند که رای دهی در انتخابات های غیر دموکراتیک را می توانند پیش بینی کنند.

در عین حال،‌ در ایران تجربه ای متفاوتی با سایر نظام های اقتدارگرا نیز و جود دارد. در انتخابات های سال ۷۶ و ۸۰، بر خلاف سایر نظام های اقتدارگرا، طبقه متوسط، اقشار تحصیلکرده و حتی کسانی که نظام سیاسی موجود ناراضی هستند رای دهی بالایی داشتند. این تفاوت در مدل مشارکت و رای دهی نه به دلیل تفاوت ماهوی در انتخابات های ایران با سایر نظام های اقتدارگراست و نه به معنای دموکراتیک بودن این انتخابات ها. این تفاوت در مدل رای دهی، در عوض، ریشه در امید بخش های عمده ای از جامعه مدنی ایران به ایجاد گشایشی از طریق دخیل بستن به این انتخابات های غیر دموکراتیک بود. نوعی خلاقیت و تلاش برای ایجاد جنبش اجتماعی از دل انتخابات های بسته و باز کردن معبری از خلال این انتخابات ها به سوی دموکراسی. اما به تدریج این امید فرسوده شد و بسیاری به بیهوده گی این مشارکت ها رسیدند و آن را از کنشگری های خود خارج ساختند. و به نظر می رسد که انتخابات ۱۴۰۰ میخ آخر بود بر تابوت امید به انتخابات های اقتدارگرایانه بود.

این پایان را به همان دلایلی که در مطلب «انتخابات و خوش بینی ستمگر» توضیح دادم باید به فال نیل گرفت. واقعیت این است که بسیاری از مطالعات نشان می دهند که به جز موارد بسیار خاص در اکثر نظام های غیر دموکراتیک انتخابات نه به گذر به دموکراسی که به تثبیت
نظام های غیردموکراتیک و اقتدارگرا منجر می شوند. این موضوع به ویژه در کشورهایی که با رانت نفت
اداره می شوند صادق است. در چنین شرایطی، نسبت این «انتخابات» با پروژه دموکراسی خواهی، بی تشابه به نسبت «روغن بنفشه» و «درمان کرونا» نیست. و چه خوب که امروز بسیاری به این نقطه واقف شده اند که راه حل های موثر با گذر از «روغن بنفشه» ها و «مستعان» ها آغاز می شود و نه با اصرار و دل بستن به آن.

اما این پایان امید و این دل کندن از انتخابات های غیردموکراتیک برای گذر به نظامی دموکراتیک با خسرانی حداقل ۲۴ ساله صورت می گیرد . و با این پایان، دوباره همه به این دیوار سترگ استبداد خیره شده ایم، دیواری که با مشاهده آن «لزوم یک در را احساس می کنیم.» دری که البته وجود ندارد و بن بستی که اگر حساب رخدادهای غیرمترقبه و حساب نشده را کنار بگذاریم، علی الظاهر در حال حاضر محکوم به زندگی در آن هستیم.

زندگی در بن بست شرایط و ملزومات خود را دارد. آسان نیست. دردآور است. بر این اساس، به نظر می رسد در میان مدت، در کنار اندیشیدن به سئوال های کلیدی ای چون «ریشه های امتناع دموکراسی» و استراتژی های آینده جریان دموکراسی خواه و پیشرو باید به تبعات این زندگی در بن بست به شکل جدی بیندیشیم. به اینکه:

چگونه وضعیت آچمز کنونی و این بن بست زندگی و روابط ما را شکل خواهد داد؟

چگونه این بن بست ممکن است ما را از انسانیت مان تهی سازد؟ و ما را بر علیه همدیگر بسیج سازد؟

به اینکه در شرایط بن بست کنونی، زیست اخلاقی و انسانی چه ملزوماتی دارد؟

و مکانیسم ها و شیوه های سالم زیست در این بن بست چه هستند؟

در این مورد بیشتر گفتگو خواهیم کرد.

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
t.me/adagh
امتناع مردم بومی عرب و امکان گذر به آینده ای صلح آمیز

پژوهش های اندکی در مورد مردم عرب در ایران انجام شده است. در این سخنرانی که به دعوت AZ Civic Nation شده است، درباره نگاه و رویکرد مردم عرب به دولت صحبت کرده ام. سعی کردم معنای «امتناع» (Refusal) و مولفه های آن را بحث کنم. همچنین توضیح داده ام که چرا بدون اندیشیدن به این امتناع گذر به دموکراسی نیز غیر ممکن می شود.

ممکن است بخشی از یافته هایی که در این پژوهش ارائه شده اند، فرسنگ ها با تصور خیالین برخی از خوانندگان از ایران اکنون فاصله داشته باشد. اما این یافته ها ما حصل یک کار میدانی چندین ساله است و همانطور که نوال السعداوی نویسنده مطرح مصری در یکی از مصاحبه هایش اشاره کرده است «من حقیقت را می گویم و حقیقت وحشی و خطرناک است.»

سخنرانی در تاریخ ۲۳ خرداد ماه و از طریق پلت فرم Zoom انجام شده است .

ویدیوی سخنرانی در یوتیوب به آدرس ذیل قابل دسترسی است:

https://youtu.be/T4UJdNPj178

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
t.me/adagha
هنوز اعتراف نکرده اند که چاقویشان در کمرمان است، چه رسد به التیام زخم!

🖊عقیل دغاقله

۵۷ سال پیش در چنین روزی (دوم ژولای ۱۹۶۴) برای اولین بار قانون منع تبعیض علیه اقیت های نژادی، قومی، زبانی، نژادی و جنسیتی در آمریکا تصویب شد. این قانون ما حصل مبارزه اقلیت های نژادی، به ویژه سیاه پوستان، و زنان بود.

بسیاری در آمریکا تصویب این قانون را به به مثابه احقاق حقوق اقلیت ها جشن گرفتند. با این حال و علیرغم این قانون و تلاش های مستمری که دولت های مختلف انجام داده اند هنوز انواع تبعیض و نژادپرستی در لایه های مختلف جامعه آمریکا نهفته است.

در ویدیوی پیوست ملکوم ایکس، فعال سیاه پوستی که تمام عمرش را صرف مبارزه علیه تبعیض های نژادی در آمریکا ساخت، در پاسخ به خبرنگاری که از او می پرسد که شما تصور می کنید ما شاهد بهبود در روابط تبعیض آمیز هستیم جواب دقیقی می دهد.

ملکوم ایکس می گوید:  «خیر، بهبودی حاصل نشده است» و سپس معنای بهبود در روابط تبعیض آمیز را به روشنی تبیین می کند:

❗️«وقتی یک چاقوی ۹ اینچی را در پشت من فرو می کنی و ۶ اینچ آن را بیرون می آوری، این بهبود نیست.»

‼️«همه چاقو را بیرون بیاوری باز بهبود در روابط تبعیض آمیز نیست.»

بهبود در روابط تبعیض آمیز به مرحله ای می گویند که کمک کنی زخمی که تو بر من وارد ساخته ای شروع به التیام کند. بهبود در روابط تبعیض آمیز یعنی التیام زخم، مداوای زخم !

چنین بهبودی با اعتراف به تبعیض شروع می شود و نه با هیچ چیز دیگر. اگر اعتراف نکنی که چاقویت را در پشت من فرو کرده ای، رفع تبعیضی هم صورت نمی گیرد. حتی زمانی که چاقویت را از پشت من بیرون می کنی، من نمی دانم که قصد تو ضربه ای دیگر است، یا رها کردن من زخمی به حال خود!

ملکوم ایکس آخر این مصاحبه می گوید که: آنها حتی اعتراف نکرده اند که تبعیضی بوده است، اعتراف نمی کنند که چاقویشان در پشت من است، چه رسد به خارج کردن چاقو و التیام زخم.

آری، مبارزه با تبعیض و بهبود در روابط تبعیض آمیز، با اعتراف آغاز می شود. بدون اعتراف قدمی پیش گذاشته نمی شود. بهبودی حاصل نمی شود. و بسیاری هنوز معتقد نیستند که تبعیضی در حق زنان، اقلیت های دینی و قومی و بومی و یا مهاجران صورت می گیرد، چه رسد به مداوای زخم!  هنوز معتقد نیستند که تبعیضی در حقوق صورت گرفته است، چه رسد به الیتام زخم. هنوز اعتراف نکرده اند که چاقویشان در کمرمان است، چه رسد به التیام زخم. هنوز اعتراف نکرده اند که زخمی عمیق بر روح و وجودمان زده اند،‌چه رسد به مداوای آن.

بدون آن اعتراف، سخن از بهبود و التیام بی معنی است، بیهوده است.

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
t.me/adagha
کلاب زیستن در تعلیق

به نظر می‌رسد، تعلیق، فروبستگی و حس زیست در بن‌بست برای بسیاری از ما مشخصه‌ی «لحظه اکنون» است. گویا حسی از خفگی فضا را فراگرفته و روزبه‌روز شدیدتر می‌شود. پروژه‌ای مشخص برای آینده‌ای نزدیک وجود ندارد و امید و ایمانی به راه‌حل های ممکن نیز به چشم نمی‌خورد. احساس تغییرناپذیری، با احساس ناتوانی هم‌راه است؛ جوشش و جنبشی نیست که کنش‌گران بتوانند به آن بپیوندند و غیرکنش‌گران به آن امید ببندند و به انتظارش بنشینند. این ناتوانی از کنش‌گری، به انتظاری خفه‌کننده انجامیده است. گویا همگی منفعلانه شاهد سقوطی هستیم بی‌آن‌که حتا بالاخره به زمین بخوریم و متلاشی شویم؛ سقوطی بی‌انتها...

مهم‌تر اینکه، شک و تردید به شکلی نهادی در ساخت جامعه رسوخ کرده و موریانه‌وار دارد بنیاد باور و اعتماد ما را به هر آنچه سخت و استوار است می‌خورد و از درون پوک و پوچ می‌کند آنچنان که هر آن انتظار فروریختن پوسته‌ای بر جای مانده می‌رود.
ما دچار اضطراب فروریختنیم و این اضطراب در سایه انبوهی از شک‌ها و تردیدها، ناتوانی‌ها و فقدان چشم‌اندازها، به خشم تبدیل شده و زیست روزمره‌ی ما را با خشمی عمیق همراه کرده است.
این حس زیستن در تعلیق، گرچه مشابه و همزادهایی دارد، اما در تعریف و تبیین آن سخت است که بتوان در نقطه‌ای مشترک ایستاد پس لاجرم بحث کردن از این وضعیت، با سئوالات فراوانی همراه می‌شود که نمی‌توان بدون پاسخ‌گویی به آنها با خود وضعیت زیستن در تعلیق چشم در چشم شد؛

❇️ آیا این خشم و این حس تعلیق و درماندگی و فروبستگی، مشخصه‌های «لحظه‌ی اکنون» است؟

❇️ اگر بپذیریم که این حس درماندگی، فروبستگی و زندگی در بن‌بست ویژگی لحظه اکنون است، ابعاد دیگر آن چیست؟ مشخصه‌های دیگر این حس فروبستگی و بن‌بست کجا و در چه بزنگاه‌هایی خود را عیان می‌کنند؟


❇️ آیا می‌توان این فروبستگی و بن‌بست را معنا کرد و آن را به زبان آورد و یا آن را تئوریزه کرد؟

❇️ چه رابطه‌‌ای میان این لحظه‌های پر درد و انسداد سیاسی وجود دارد؟

❇️ آیا این بن‌بست و فروبستگی صرفا محصول رخدادهای تلخی است که جامعه در چند ساله‌ی اخیر تجربه کرده و از سر گذرانده است؟ یا وضعیتی است که گریبانگیر نوع بشر در همه جای جهان است و همان وضعیتی است که آنتونی گیدنز غایت و نهایت مدرنیته، زیگمونت باومن مدرنیته مایع و عده‌ای دیگر هم‌چون لیوتار و بودریار پسامدرنیته نام نهاده‌اند؟

❇️ آیا این حس درماندگی و فروبستگی فقط مخصوص ایران است؟ یا ابعادی جهانی دارد؟

❇️ آیا حس تعلیق، بن‌بست و فروبستگی، محصول روندی خطی است یا تابع تغییرات سینوسی‌واری است که در بازه‌های زمانی مختلف در حال بازتولید بوده‌اند؟

❇️ این حس فروبستگی و بن‌بست چگونه بر زندگی و روابط اجتماعی ما تاثیر می‌گذارد؛ و یا به تعبیری صریح‌تر «با ما چه می‌کند؟»
❇️ پاسخ‌های جامعه‌ی ایران، با همه تنوع و شکاف‌های اجتماعی موجود در آن، به این حس فربستگی و بن‌بست چه بوده است؟

❇️ اگر قائل به کنش‌گری سیاسی رهایی‌بخش هستیم، چگونه می‌توانیم در سایه‌ی این حس فروبستگی و بن‌بست، آن کنش‌گری مطلوب را معنا کنیم و ممکن سازیم؟

این‌ها بخشی از مجموعه سؤالاتی است که به همراه چند تن از دوستان، تصمیم گرفته‌ایم درباره‌ی آن گفت‌وگو کنیم و بنویسیم. مقصد مطلوبی پیش راهی که آغاز کردیم نیست اکنون تنها امیدواریم که شاید بتوانیم از طریق همدلی، همفکری و همدردی به درکی مشترک درباره وضعیتی که در آن به‌سر می‌بریم برسیم؛ و اگر هم محکوم به زیستن در این شرایط گودویی هستیم، حداقل بتوانیم به مکانیسم‌ها، شیوه‌ها و راه‌هایی فکر کنیم که امکان زیست در تعلیق را ممکن سازد یا از دردها و زخم‌های زیست در تعلیق بکاهد.

سخن آخر هم اینکه قرار است درباره‌ی همه‌ی این پرسش‌ها و پرسش‌های بیشتری که حتما در طول مسیر پیش‌ خواهد آمد در قالب نشست‌هایی مجازی در پلتفرم کلاب‌هاوس صحبت کنیم.

زمان برگزاری نشست اول: پنجشنبه ۲۴ تیرماه ساعت ۱۶ به وقت تهران
موضوع: زیستن در تعلیق و بن‌بست به روایت جامعه‌شناسی

با حضور: ابوالفضل حاجی زادگان، بهزاد دوران، محمدرضا کلاهی، میترا فردوسی ، عقیل دغاقله

جزئیات بیشتر و موضوع جلسات آتی به زودی اعلام خواهد شد.


اگر طرح این موضوع را مفید می دانید و دغدغه آن را دارید به ما بپیوندید و این کلاب را به همراهان خود معرفی کنید.


لینک کلاب «زیستن در تعلیق»
https://www.clubhouse.com/club/زیستن-در-تعلیق
تصور نمی کنم که به ذهنی کسی برسد که «تجمع بیش از حد ماهیان و کاهش اکسیژن» را علت مرگ ماهی ها تلقی کند.

چنین ذهنیتی جز برای مدیری که این اتفاقات را در زندگی خود دیده است شکل می گیرد؟

تمام قوانین طبیعت را زیر سوال می برند تا خود را توجیه کنند و به ذهنشان خطور نمی کند که کسی احیانا متوجه شود مدیریت ظالمانه و نابخردانه آب دلیل تجمع ماهی های بیچاره بوده است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فلاکت تمامی آورده دولت در ایران برای این مردم بوده است

🖊عقیل دغاقله

ویدیوی پیوست را که دیدم همزمان چند مطلب درباره رفع تحریم ها می خواندم. به این فکر می کردم که برای این مردم رفع تحریم چه معنایی دارد جز پر کردن باک بلدوزوری استعماری است که هستی این مردم را نابود کرده و نابود خواهد کرد؟
اگر در موقعیت این مردم بودید پاسخ تان چه بود؟ منافع گروهی و طبقاتی را کنار بگذارید، و در مخیله تان برای لحظه ای در فضاهایی که در این فیلم می بینید زندگی کنید، بعد پاسخ دهید.

یادتان باشد که آنچه می بینید نه محصول این دولت بوده و نه آن دولت. این درد و فلاکت، تمامی آورده و محصول نهاد دولت در ایران بوده برای این مردم.

ترجمه از شعر متن:

دردهایشان را نمی شناسید
حتی نمی دانید صبرشان خیلی وقت است که لبریز شده
شما نخل هایشان را شکستید
آرزوها و روياهایشان را بر باد دادید
اما وقتی صدایشان را می شنوید پشت می کنید و می روید
می روید بدون نگاهی یا حتی پاسخ کوتاهی
سعی کردیم با شما صحبت کنیم
صدایمان را به گوشتان برسانیم
اما حتی گوش ندادید
حالا هم بروید و
ما را با دردهایمان
تنها بگذارید.

t.me/adagha
ضرورت تضمین و تأمین حق اعتراض

🖊عقیل دغاقله

قطعی برق و اعتراضاتی که جدا جدا شروع شده اند این پتانسیل را دارد که جرقه ای بر خوشه های خشم مردم باشد.

خشم انباشته از مدیریت بحران کرونا، فقر فزاینده و کمر شکن، و ساقط کردن هواپیمای اکراینی، و به سخره گرفتن مردم در نمایش انتخابات.

بعد از آبان، سئوال جدی که به آن پرداخته نشد این بود که چگونه می شود حکومت را ملزم و مجبور کرد تا آبان دیگری بر دست این مردم نگذارد؟ این سئوالی بود که بی پاسخ ماند.

اما در این هوای گرم و خشک سیاست، که هر جرقه ای می تواند به فاجعه ای دیگر منجر شود، باید پاسخی برای آن سئوال جست.خوشه های خشم، اگر با جرقه برق مشتعل نشود، با جرقه دیگری خواهند آمد و البته که فوران اعتراض آنهم در این کوران خشم نه عجیب است و نه غریب.

آنانی که دست شان به جایی می رسد، اکنون وقت مداخله جدی برای تضمین حق اعتراض مسالمت آمیز مردم است. این حق را تضمین و تأمین کنید. تضمین جان انسان های معترض و تأمین حق اعتراض آنان قدمی است که باید اکنون برداشته شود.

t.me/adagha
آینده و کنشگری پیشروانه

🖊عقیل دغاقله

دو سال پیش در چند یادداشت کوتاه ​ از جمله «همه آنچه سخت و استوار است دود می‌شود،» «پسرفت دولت،» و «قوی سیاه،» پیش بینی خود را از آینده ایران را نوشته ام. توضیح داده ام که آینده ایران با تداوم وضعیت بحرانی و شدت گرفتن بحران های مختلف اجتماعی و سیاسی-- بدون فروپاشی نظام سیاسی-- همراه است. پیش بینی کرده ام که در چنین شرایطی شاهد فروپاشی اعتماد به نهاد دولت، فروپاشی اعتماد به همدیگر و ظهور جنبش های مختلف اجتماعی به ویژه برآمدن پیرامون خواهیم بود.

در یادداشت « همه آنچه سخت و استوار است» طبیعت آنچه در حال رخ دادن است را توضیح داده ام. نوشته ام که اگر این وضعیت را به عنوان انسداد سیاسی بفهمیم ره به خطا برده ایم. آنچه در حال اتفاق افتادن است وارفتن نهاد دولت است وانسداد پیامد این وارفتن است. ساختاری که از اواخر دوره قاجار و به بویژه در زمان رضا پهلوی پایه ریزی آن شروع شد در حال فرسایش، فروپاشی و وارفتن است. انسداد فزاینده سیاسی تنها یکی از پاسخ های نهاد دولت در ایران به این وارفتن است.

در یادداشت «قوی سیاه» نوشتم که برای اینکه تصویری از آینده نزدیک در ایران دست یابیم باید تجربه هایی مانند عراق، پاکستان، افغانستان، سوریه،‌ مصر،‌ونزویلا و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا را بینیم. اینها گذشته ما نیستند، آینده ما هستند. این مثال ها کمک می کنند که متوجه باشیم ما در قایقی جهانی نشسته ایم و همه در در یک باتلاق گرفتار آمده ایم. گرچه آب و هوای این باتلاق ها از منطقه ای به منطقه دیگر ممکن است کمی متفاوت باشد.

رخدادهای دو سال اخیر نشان می دهد که سرعت وارفتن بیش از آنی است که تصور می کردم. اما سئوال کلیدی در این شرایط این است که به عنوان کنشگر پیشرو چه باید بکنیم؟

پاسخ سخت است. اما رمان کوری، اثر ژوزه راماگو، پاسخی خلاصه به ما می دهد. رمان کوری درباره وضعیت بحرانی جامعه ای است که در آن کوری فراگیر می شود. در آن شرایط تنها همسر دکتر است که می تواند ببیند و مدام وضعیت جامعه ای در حال ریختن را به همسرش گزارش می دهد. همسر دکتر در حالی که در خیابان قدم می زند، مدام تکرار می کند که اینجا معترضان جمع شده اند. اینجا تجمع کرده اند، اینجا فردی در حال خواندن بیانیه است. اما به سرعت ادامه می دهد که «اما کسی از سازمان نمی گوید.» گویی سازمان اولین حرکت جمعی برای مقابله با پیامدهای کوری است و زندگی در جامعه ای مواجه با بحران است. اینجا همانجایی است که باید شروع کنیم.

برای درک این نکته باید متوجه باشیم که پسرفت دولت را نمی توان متوقف کرد. بحث چرایی آن مفصل است و در این خلاصه نمی گنجد. در این شرایط، علاوه بر ضرورت درک و تئوریزه کردن این پسرفت، باید نگاه خود را-در مرحله اول- معطوف به این بکنیم که چگونه با تبعات آن بسازیم. و دوم اینکه به این بیندیشیم که مقومات، ساختارها، سازمان ها و روایت های جدیدی که در مراحل آتی می توانند به ما کمک کنند تا سامان اجتماعی را بازسازی کنیم چه هستند و چگونه می توانیم قابله ماهری برای به دنیا آمدن این نظم جدید باشیم.

کار مهم دیگر شنیدن و گوش دادن به روایت های محذوفان است. آنهایی که در یکصد ساله اخیر نهاد دولت سعی در حذف و ادغام و محو کردن آنها داشت. آنها را بشنویم. به رنج هایشان گوش دهیم. و روایت هایشان را بفهمیم. آنها مهمترین عنصری هستند که شکل بندی آینده را تعیین خواهند کرد. شنیدن روایت های آنان در این لحظه نیز بسیار دیر شده و به تأخیر افتاده است.

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»

t.me/adagha
چه باید کرد؟ اعتراض، سازماندهی، ائتلاف‌، و گفت‌وگوی ملی

🖊محمدعلی کدیور، استادیار جامعه‌شناسی و مطالعات بین الملل، بوستون کالج

از متن: با اینکه مشارکت پایین در انتخابات را می‌توان یک پیروزی مقطعی برای مخالفان وضع موجود دانست، اما مشارکت پایین به خودی‌خود منجر به تغییر سیاسی نیست. تغییر سیاسی در جهت گذار به یک نظام دموکراتیک متضمن ایجاد یک جنبش اعتراضی، سازماندهی اجتماعی و سیاسی، ائتلاف بین گروه‌های مختلف اجتماعی صنفی طبقاتی جنسیتی و قومیتی در جامعه، و آغاز یک گفت‌وگوی ملی درباره‌ی حداقل‌های نظام سیاسی آینده‌ی کشور است.

بررسی گذارهای دموکراتیک در نیم قرن گذشته نشان می‌دهد که بیش از نیمی از دموکراسی‌ها از طریق جنبش‌های اعتراضی به وجود آمدند و کمتر از نیمی از دموکراسی‌ها بر اثر تعاملات نخبگان یا مداخله خارجی از بالا شکل گرفتند. منظور از کنش اعتراضی استفاده از تاکتیک‌هایی مانند تظاهرات تجمع اعتصاب بست نشینی و مانند آن است. تحلیل‌های انجام شده در این زمینه نشان می‌دهد که دموکراسی‌هایی که از پایین و از طریق کنش‌های اعتراضی به وجود می‌آیند از دموکراسی‌های شکل گرفته از بالا (از طریق مداخله خارجی یا تصمیمات نخبگان اقتدارگرا) پایدارترند و کیفیت دموکراتیک بالاتری نیز دارند. جنبش‌های اعتراضی پایه‌های مستحکم‌تری را برای نهادهای دموکراتیک بنا می‌نهند و حافظ دموکراسی‌های نوپا پس از شکل گیری می‌شوند. شواهد موجود و تحلیل‌های انجام‌شده نشان می‌دهند که هرچه طول جنبش اعتراضی دموکراسی‌خواه بیشتر باشد بخت دموکراسی نوپا برای بقا و بهبود بیشتر است.[1]

ایجاد جنبش اعتراضی به معنای پیروزی زودهنگام آن نیست. قطعا یک جنبش اعتراضی در گام‌ها ابتدایی به سرکوب و قهر حکومت اقتدارگرا مواجه می‌شود. برای مواجهه و پایداری زیر ضرب سرکوب جنبش نیازمند سازماندهی و همبستگی بین نیروهای اجتماعی مختلف است.

** توضیح: در شرایطی که درباره راه هایی برای گذر به دموکراسی پایدار می اندیشیم، این مطلب از دکتر محمد علی کدیور ارزش مطالعه دارد. مطلب کامل را در لینک زیر یا لمس اینستنت ویو بخوانید:

https://telegra.ph/چه-باید-کرد-07-07
این ویدیوها وضعیتی دردناک از حیوانات زبان بسته ای را در هور به تصویر می کشند که غیر قابل تحمل است.

گاومیش هایی که سرگردان در هوری خشکانده شده دنبال آب هستند.

هر چه فکر کردم در این لحظه چه می توانیم بکنیم، ایده ای به ذهنم نرسید، جز انتشار گسترده این تصاویر. این زبان بسته ها دارند ما را فریاد می کنند.

آقایانی که آب را احتکار کرده اید، حق آبه طبیعت را بدهید. امروز، امشب، همین لحظه.

طبیعت را بیشتر از این عذاب ندهید، ما را عذاب ندهید.تقاص سنگینی دارد این خشونت بیرحمانه شما.

منبع ویدیو: صفحه اینستاگرام آقای سید باقر موسی

@adagha
معمای دموکراسی و اقلیت ها

🖊عقیل دغاقله

⭕️ منتشر شده در نشریه «مشق فردا»

دموکراسی در ایران حداقل به یک دلیل خاص که من بر روی آن کار کرده ام ممتنع است: اقلیت های قومی، بومی و مذهبی به حاشیه رفته.

بخش قابل توجهی از دموکراسی خواهان بر این باور هستند که دموکراسی مقدم بر مبحث اقلیت ها است. دلیل آنها این است که مطرح کردن بحث اقلیت های قومی در دوران پیشا دموکراسی به خطر تجزیه دامن می زند. بر خلاف این دیدگاه، به جد باور دارم که بحث اقلیت های قومی و پیرامون مقدم بر دموکراسی است و راه دموکراسی از مسیر پیرامون می گذرد و نه بر عکس.

موضوع اقلیت های قومی و بومی و مذهبی در حاشیه مباحث دموکراسی خواهی در ایران نیست، قلب و هسته اصلی امکان یا امتناع دموکراسی در ایران است.

در مقاله «دموکراسی و معمای اقلیت» که در شماره پنجم نشریه «مشق فردا» منتشر شده، این موضوع را به شکل مفصل تری بحث کرده ام. این مقاله را در لینک زیر و یا با لمس اینستنت ویو بخوانید.

https://telegra.ph/Democracy-and-Indigeneity-07-09
میراث شوم «توسعه»: وعده های بهشتی که جهنم آفریدند!

🖊عقیل دغاقله

«ظهر به دشت های‌ وسیع و هموار، ولی بایر خوزستان رسیدیم. آب فراوان و هرز آن، مایه حسرت شد.»

این جمله ای از هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۰ است که برای مدیریت جنگ به استان سفر کرده بود. آنچه چشمان هاشمی رفسنجانی را گرفته بود «آب فراوان» بود که به تصور او «هرز» می رود و سرزمینی که او آن را «بایر» می بیند. او از «منطقه ای کویری» آمده بود و خود و مردمانش را مستحق تر به این به آب می دید.

این رویکرد البته نا آشنا نیست، همان عقلانیتی است که بنیان استعمار ماندگار settler colonialism را شکل می دهد و نمودهای مختلف آن را در سراسر جهان دیده ایم. گفتمانی که همیشه با خلق تصویری خالی از سکنه terra nullius از سرزمینی شروع می شود و به نابودی یک سرزمین و مردمانش منتهی می شود.

رویکرد «توسعه محور» هاشمی رفسنجانی و کارگزارانی که تا اکنون بر مقدرات کشور حاکم هستند از دل همین نگاه استعماری در می آید. نگاهی که سرزمین هایی که دور از مرکز هستند را بایر می بیند، و ساکنان آن را بومی های کم ارزش تصور می کند که بر آنچه دارند مستحق نیستند. در قیاس با متخصصان وکارشناسان توسعه، مردم بومی نه دانش استفاده از آب و زمین را دارند و نه اهلش هستند و نه مستحق آن. به قول اکبر ترکان در مورد مردم عرب، آنها برای بهبودی زندگی شان، زمین هایشان را به سرمایه دارانی از مرکز بسپارند و خود «باغداری و کارگری سرمایه دارها را بکنند.»

این نگاه استعماری در صحبت های هاشمی با شیوخ عرب در سال ۱۳۸۴ نیز نمایان است:

«چون من اهل رفسنجان هستم، نمی‌توانم {از انتقال آب و پروژه های سد سازی} دفاع کنم. اگر آب را برای جای دیگری می‌بردند، محکم دفاع می‌کردم. … الان عده‌ای مسأله آب را در خوزستان بهانه قرار دادند. لذا نگذارید چنین چیز غلطی مطرح شود. دیگر خشکسالی و سیل مخرب برای شما معنا ندارد. شما مطمئن باشید من خیر اعراب خوزستان را می‌خواهم، آنها را مردم خوبی می‌دانم و به آنها علاقه دارم. هر کمکی که درباره احقاق حق آنها و کمک ارتقاء سطح زندگی آنها از من ساخته باشد، مطمئن باشید انجام خواهم داد. شما واسطه‌های خوبی برای ما هستید.»

هاشمی در این گفتگو خود نیز می داند که از پیش محکوم است. او آب را از طبیعتش و از این مردم به جای دیگری منتقل می کند. به جایی که او از آنجا آمده است. و به همین خاطر هم «نمی تواند محکم دفاع کند.» تمام کلام او در این دیدار این است که شما، ای «شیوخ» به عنوان «واسطه خوب» بروید و مردم عرب را قانع کنید که بردن این آب به خیر و صلاح خود آنها است. اما اگر شیوخ واسطه او با مردم بودند، او با طبیعت واسطه ای نداشت. طبیعت قوانین خودش را دارد و انتقام سختش را دیر یا زود می گرفت.

ظلم هاشمی البته فقط به مردم عرب نبود. مسحور با میزان آبی که از طبیعت سرقت می کند، رفسنجانی و تیم همراه او تصور می کردند که چه گنجی را به چنگ آورده اند. هاشمی می گوید که از سال ۶۰ (که وفور آب را دیده است) بیش از ۱۵۰ سد کوچک و بزرگ را احداث کرده است. با تصور خام «وفور آب»، او و تکنوکرات های همراهش تصور می کند تنها در چند سال می تواند نه تنها خود را از آن آب سیراب کند که به کشورهای دیگر نیز بفروشد:

«ما اگر آب اضافی داشته باشیم، از آنجا می‌توانیم به جنوب خلیج فارس و کشورهای دیگر صادر بکنیم که الان ما یک تفاهم نامه‌ای را باقطریها در دست تهیه داریم. سر انجام جنوب دریای فارس چاره‌ای ندارند جز اینکه از ایران آب بخرند.»

و همین نگاه باعث شد، تا صنایع آب خوری چون فولاد و کشاورزی های نابخردانه ای در همان کویری که رفسنجانی از آن نام می برد برپا شوند. تا امروز طبیعتی نابود شده برای ما به یادگار بگذارد.

جالب تر آنکه همان کسانی که این جهنم را برای ما آفریده اند، امروز باز نسخه می پیچند و توجه نمی کنند که درک این میراث شوم، با تئوری های توسعه که شب و روز در حلقوم ما می کنند ممکن نیست. درک این میراث شوم تنها با توجه به مطالعاتی ممکن می شود که به خوبی نشان داده اند چگونه توسعه بدون وجود یک جامعه قوی که بتواند «نه» بگوید ( ونه جامعه ای مهار و خوار شده شده توسط شیوخ و زور سرنیزه ) به موتوری ویرانگر بدل می شود. موتوری که از دل وعده های بهشتی آنها جز جهنمی ترسناک در نمی آید. درک این میراث شوم از دل مطالعاتی ممکن می شود که انسان را، آب را، زمین را، درخت را و طبیعت را مقدم بر هر عدد و رقمی بدانند.

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»

t.me/adagha
چرا این نابخردی ها روبه گسترش است؟

🖊عقیل دغاقله

علوم انسانی جدید منفک از حوزه های علمی دیگر نیست…امکان ندارد یک فصل از فیلسوفی چون ژیل دیلوز یا جامعه شناسی چون لاتور را فهمید بدون آنکه فیزیک را خوب فهمیده باشید و البته بیولوژی را و مهمتر از آن ریاضی را. ژیل دلوز ، برای مثال، بر خلاف ارسطو، بنیان های فلسفه را دگرگون می کند و از مفهوم «منطق» کامل شیفت می کند تا مفاهیم پایه ای جدید فلسفه را بر اساس ریاضیات جدید برپا سازد. دگرگونی عظیمی که در آینده شاید جهان فلسفه را به دو دوران پیشا و پسا دلوز تقسیم کند. همچنین که فیزیک کوانتم در حال حاضر بسیاری از نظریه های جدید در حوزه های فلسفی و علوم اجتماعی را متاثر کرده و بنیان بسیاری از آنها را دگرگون خواهد ساخت.

اگر امروز کسی از من بپرسد که چگونه می تواند در رشته های علوم انسانی موفق شود، به او خواهم گفت که بدون تردید اول برود چهارسال ریاضی و بیولوژی و فیزیک بخواند و بعد در یک رشته انسانی ادامه دهد.

تصمیم به منع تغییر رشته در مقطع ارشد نه تنها نابخردانه است، که نشان می دهد تصمیم گیران چه میزان از حوزه های علمی در جهان امروز به ویژه در حوزه علوم انسانی بی خبر هستند و قادر نیستند شبکه عنکبوتی که همه علوم را در هم تنیده است بفهمند. اینها به غیر از آن است که این مصوبه عاملیت جوانان برای یافتن سرمنزل مقصود را عامدانه و نابخردانه از بین می برد و استعدادهای فراوانی را تلف می کند.

برای اینکه متوجه شویم چرا در حوزه مدیریت کرونا و سیاست و اقتصاد این میزان نابخردانه عمل می شود، می توان همین یک مصوبه را واکاوی کرد. آن بلایا از دل همین نگاه های عاجزانه بیرون می آیند.

t.me/adagha
چشم جامعه شناس و ۳۰ میلیون تومان علی کریمی

🖊عقیل دغاقله

جامعه شناس مطرح آمریکایی، کای اریکسون، در کتاب اخیر خود، «نگاه جامعه شناس»، جامعه شناسی را مانند این می داند که از طبقه چهاردهم به جامعه نگاه کنید. او می نویسد که وقتی شما در طبقه چهاردهم یک ساختمان هستید و به پیاده رو نگاه می کنید، حرکت مردم و تعاملات آنها، و نزدیک و دور شدن آنها را خوب می بینید. می توانید به الگوها و تفسیرهایی از مجموع حرکت ها برسید و نظریه اجتماعی خود را توسعه دهید.

اگر همین تعریف ساده (با همه ایرادات آن) را مد نظر قرار دهیم، آنگاه می توان تصور کرد که شما در هر زاویه و طبقه ای که می ایستید تصویر مختلفی را می بینید و نگاه مختلفی به موضوعاتی اجتماعی پیدا می کنید.

این همان نکته ای است که باعث می شود یک جامعه شناس اروپایی به دشواری بتواند جوامع دیگر را بفهمد. یا یک مرد -هر میزان که به برابری جنسیتی باور داشته باشد- باز نتواند در نظریه های فمنیستی حرفی برای گفتن داشته باشد.


حال اجازه دهید همین موضوع «نگاه جامعه شناس» را با بررسی شیوه تحلیل موضوع یارانه برق تمرین کنیم.

در روزهای اخیر با قطعی مکرر برق ، بحث یارانه ها دوباره محور بسیاری از تحلیل ها شده است. با انتشار فیش برق آقای علی کریمی این بحث به شکل جدی تری مطرح شد. و برخی از تحلیلگران محاسبه کرده اند که از جیب دولت ماهیانه حدود ۳۰ میلیون تومان یارانه پنهان به علی کریمی پرداخت می شود و استنتاج کرده اند که این ناعادلانه است پس پیش به سوی تعدیل قیمت حامل های انرژی.

استدلال فوق ما حصل چشمی است که از کله دولت جهان را می بیند. ما حصل چشمی است که به دلیل موقعیتی که در آن قرار دارد، قادر نیست زوایای دیگر را ببینید. این چشم، به مانند چشم هر جامعه شناس دیگری، ناتوانی ساختاری (و نه تحلیلی) در درک جهان دارد. وقتی از طبقه چهاردهم به خیابان نگاه می کنید قادر نخواهید بود که پیاده روی خود ساختمانی را که در آن ایستاده اید ببینید و بالتبع تمرکز شما بر نیمه ای از خیابان است که بر آن اشراف دارید.

اما اجازه دهید از پنجره زیرزمین همان ساختمان ماجرای یارانه ها و ۳۰ میلیون تومان علی کریمی را ببینیم.

از چشم فرودستان و بخش قابل توجهی از طبقه متوسط که طی سالهای گذشته فقیرتر شده اند، این موضوع که اقشار مرفه-من جمله علی کریمی- سهم بیشتری از یارانه ها را می گیرند، قطعا امری ناعادلانه است. اما چشم فرودستان یک چیز دیگر را هم می بیند: وجود دولتی ناکارآمد و بی تفاوت به درد فرودستان. دولتی که تجربه های تلخ پیشین نشان داده است عاجز از باز توزیع عادلانه یارانه هاست و طبقه تهیدست حتی در قاموس گفتمانی و زبانی آن مدت هاست که غایب است.

ساکنان زیر زمین و طبقات تحتانی ساختمان به تجربه فهمیده اند و دیده اند که اگر دولت را تشویق کنند (یا مجبور شود)، هم آن ۳۰ میلیون تومان را از جیب علی کریمی می گیرد، هم دست در جیب فرودستان خواهد کرد و چندرغاز آنان را بر می دارد. آنها دیده اند که دولت نه تنها با «غلتک عدالت» از جسم های بی رمق آنان رد خواهد شود که دوباره آنها را در فقری بیشتر و تلخ تر رها خواهد ساخت. استخوان های آنها از درد «عدالتی» که با بالابردن قیمت بنزین در جامعه سرریز شد هنوز له و لورده است.

در حقیقت، از پنجره ای که طبقه فرودست به جهان دارد ماجرا این نیست که «آیا عادلانه است که دولت ۳۰ میلیون تومان یارانه پنهان به علی کریمی پرداخت کند یا خیر.»

از منظر فرودستان سئوال کلیدی این است: در شرایط کنونی و با دولتی ناکارآمد، حذف یا تداوم یارانه های ناعادلانه چه تاثیری بر زندگی فرودستان جامعه دارد؟ از این منظر شما بین دو گزینه مخیر می شوید:

الف) ۳۰ میلیون به جیب علی کریمی برود، ولی فرودستان و بخش قابل توجهی از طبقه متوسط بیش از این له نشوند.

ب)۳۰ میلیون تومان را از علی کریمی بگیریم و به جیب سوراخ دولت واریز کنیم، و همزمان بخش قابل توجهی از طبقه متوسط بیش از بیش له شوند.

از منظر اخلاقی و انسانی، شما کدام یک را انتخاب خواهید کرد؟

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
t.me/adagha