ریزوم | عقیل دغاقله
2.8K subscribers
32 photos
43 videos
4 files
277 links
کانال تحلیلی انتقادی با تمرکز بر هنر مقاومت برای تحقق آینده آزاد و عادلانه. ریزوم ساقه رونده است که قطع و پیوندهای مکرر هویتش را می سازد. عقیل دغاقله. پژوهشگر اجتماعی، دانشگاه راتگرز، نیوجرسی.
تماس: @aghilda
وبسایت: adagha.com
Download Telegram
امروز دیگر تنها با این خشونت ها می توانند تمایز برساخته میان ایدئولوژی مذهبی و اقتصاد سیاسی را بازتولید و استیج کنند. ایدئولوژی ای که از بد روزگار سلطه بر بدن زن را یکی از خاکریزهای خود قرار داده است. اهمیت حجاب برای نظام در وانفسای این همه بحران دقیقا در همین نکته نهفته است.

و به میزانی که زنان عرصه عمومی را بيشتر تصاحب می کنند و مبارزاتشان به پیش رود، دوز این خشونت های خیابانی نیز بیشتر خواهد شد تا نشان داده شود هنوز متن ج.ا حفظ دین و شریعت است و اقتصاد سیاسی فاسد و ناکارآمد حاشیه ای است بر آن متن.

@adagha
مدینه‌های فاضله‌ی ایرانی و استبداد

⭕️ منتشر شده در رادیو زمانه

🖊عقیل دغاقله

در یک سو «مدینه النبی» و در سوی دیگر یک ایران متجدد همسان با تصور آرمانی از غرب. چه شباهتی میان این مدینه های آرمانی وجود دارد؟ چگونه این دو مدینه آرمانی مانع رشد و نمو جامعه شده اند و از دل آنها ویران شهرهایی دهشتناک زاده می شود؟ و راه گریز از شر گرفتاری در دام این دو مدینه آرمانی کدام است؟ در این یادداشت، سعی کرده ام به این سئوالات پاسخ دهم. بخوانید و مرا از نقطه نظرات خود مطلع سازید.

از متن:
*ین موجودیت شکل یافته مدرن نه شباهتی به مدینه آرمانی برآمده از غرب دارد نه به مدینه النبی. شکل و شمایل خود را دارد. ممکن است آن را دوست نداشته باشید یا حتی از آن متنفر باشید. ایرادی ندارد. اما برای تغییر آن ابتدا باید آن را بشناسید و به موجودیت آن اذعان کنید. این به رسمیت شناختن باز منوط به این است که از آن مدینه‌های آرمانی گذر کنیم. تا زمانی که مقیاس شما برای سنجش و شناخت این جامعه معیارهایی هستند که از جای دیگر آمده‌اند ره به خطا خواهید برد. کما اینکه برای یک روحانی این جامعه دینی نیست و برای یک غربگرا این جامعه مدرن نیست. و هر دو مستأصل در فهم آن مانده‌اند.

***برای شناخت ایران مدرن ضرورت دیگری نیز وجود دارد: گذر از شر قرائت‌های تاریخی و اسطوره ای. ..اثر این گرفتاری در تاریخ اسطوره‌ای را می‌توانید در ناتوانی بسیاری از روشنفکران ایرانی به ویژه متخصصان علوم اجتماعی از شناخت جامعه ایرانی ببینید. در فقدان این شناخت، اکثر این متخصصان علوم اجتماعی متاسفانه‌ عمدتا مایل هستند تا راه حل‌هایی ارائه دهند که خود اذعان دارند اغلب بی نتیجه مانده است...گاهی برایم حیرت انگیز است که چگونه می‌شود یک متخصص علوم اجتماعی ۲۰ یا ۳۰ سال از عمر خود را توصیه و راه حل‌هایی بدهد که به ثمر ننشسته‌اند اما یکبار از خود نپرسدیده باشد که چرا این گونه شده است؟

برای خواندن یادداشت بر روی لینک زیر یا اینستنت ویو کلیک کنید.
https://www.radiozamaneh.com/719744
فردا یکشنبه ۹ مرداد، ساعت ۹:۰۰ بعد از ظهر به وقت ایران و به دعوت انجمن کوی ارم درباره پدیده تغییر مذهب در میان مردم عرب صحبت خواهیم کرد.

خانم مریم سروش ،احسان هوشمند و احسان نیک آیین اعضای دیگر پنل خواهند بود. خوشحال می شوم حضور داشته باشید و در گفتگو ها شرکت کنید.

لینک برنامه: https://meet.google.com/edc-aemq-ear
Audio
نگاهی جامعه شناختی به پدیده تغییر مذهب در میان مردم عرب

⭕️
عقيل ‌دغاقله

سخنرانی پیوست به دعوت انجمن کوی ارم برگزار شده است و تمرکز بحث بر تغییر مذهب در میان بخشی از مردم عرب از تشیع به تسنن است. تغییر مذهب میان این مردم البته که صورت ها و اشکال مختلفی دارد. و در این سخنرانی بر یک شکل خاص، که همان مذهب سلفی متمرکز شده ام.

فایل کامل گفتگوها را نیز در بخش کامنت قرار می دهم.

https://t.me/adagha
جاده خاکی

🖊عقیل دغاقله

چه خوب است فیلم اول پناه پناهی، جاده خاکی.

فیلم داستان خانواده ای چهار نفره است که به جاده می زنند تا فرزند بزرگشان را - علی الظاهر به دلیل سیاسی - از طریق مرز آذربایجان به خارج از کشور بفرستند. کل داستان این فیلم قصه این خداحافظی است.

اما این تنها وادع نیست. قصه فیلم از این فراتر می رود تا راوی درد انسان معاصر در ایران باشد: روایت وداع خانواده و فرزند در هجرت اجباری، وداع با محیط زیست، و روایت وداع با رویاها ها و آرزوهایمان را بازگوید.

والبته تنها بازگفتن نیست ..فیلم داستان یک همزیستی با درد است .
داستان بغض زنی است که با این همه درد زندگی می کند و چشم به آینده ای است که به امروز بخندد.

داستان پدری است که با دلی شکسته و پایی به گچ رفته که محمل نقش سفید و سیاه پیانویی شده است که کودکانه بتوان با آن آهنگ زد. پدری که در این سفر در صندلی عقب ماشین نشسته است و سکان آینده را به فرزند و همسرش واگذار کرده است. والبته که حضور دارد.

داستان کودکی پر شر و شور است، که تنها همسفری است که از این سفر پردرد هیچ نمی داند اما حضور او ان سفر را تحمل پذیر کرده است.

داستان سگی است که عفونت بدنش را گرفته است و نمی دانیم که می ماند یا می رود اما همراه است.

«جاده خاکی» همچنین روایتگر آرزوهایی است که به تعلیق می روند و بخشی از زخم هایمان می شوند. این زخم آرزوها را می توان در بغض همه اعضای خانواده دید، افرادی که همه رویاهایشان را بر باد رفته می دانند، به جز کودکی که فارغ از هر رویایی از زندگی لذت می برد و دم را غنیمت می شمارد تا بر زمین سجده بگذارد.

شاهکار به تصویر کشیدن این آروزهای زخم خورده در آن صحنه عجیب و رویایی است که از فیلم «اودیسه در فضا» الهام گرفته شده است. صحنه ای که پدر و کودک در فضایی بی کران پر می کشند و می روند و می روند و می روند ...و در آن تنهایی - در میان سو سوی ستاره ها- از خطی که بر ماشین آرزوهایشان افتاده است می گویند. و آی گریه، گریه، گریه......وای که ماشینم خط افتاد، وای که ماشینم خط افتاد و گریه، گریه، گریه.

و در همان فضای رویاگونه باز خنده و گریه در هم می آمیزند، شوخی و جدی ترکیب می شوند ، تا این خط خطی شدن آرزوها به تصویر کشیده شود.

این همزیستی زخم ها، دردها و زندگی
این همنشینی درد و شادی
و این ضرورت عادت کردن به این همنشینی است که بن مایه فیلم است و تا آخر حضور دارد.

و البته با پایان فیلم ما در را در همان حال و هوای غم و شادی رها می کند تا برویم و برویم و برویم...

https://t.me/adagha
آچمز
چه رخ داده است و چه خواهد شد؟

🖊عقیل دغاقله

با گذشت دو هفته از اعتراضات اخیر در ایران که با کشته شدن مهسا امینی آغاز شد، به تدریج این سوال مطرح می شود که این اعتراضات چگونه نقشه سیاسی کشور را تغییر داده است؟ و مهمتر از آن آیا اتفاق جدیدی در حال رخ دادن است یا اعتراضات شهریور ۱۴۰۱ به تدریج سرنوشتی مانند رخدادهای ۹۶ و ۹۸ را طی می کند؟ پاسخ دقیق به این سوالات شاید زمان بیشتری طلب کند، اما اجازه دهید بر مبنای آنچه رخ داده است، به چند موضوع اشاره کنم...

ادامه مطلب را در این لینک بخوانید.
آیا این گسل ها به هم می رسند؟
🖊عقیل دغاقله

اعتراضات گسترده اخیر ناشی از فعال شدن گسل های جنسیتی، نسلی، دینی،‌ اثنیکی-مذهبی (کردستان و بلوچستان) و طبقاتی است. البته که همه این گسل ها بر بنیان دولتی (state) ناپایدار و حکومتی ناکارآمد و استبدادی قرار دارند.

به عبارتی ناکارآمدی مطلق حکومت در چند دهه اخیر،‌ استهلاک مشروعیت آن و تداوم تبعیض های ساختاری جنسی، دینی، مذهبی و اثنیکی باعث شده است که در یک بزنگاه تصادفی (قتل مهسا، دختر جوان کرد و اهل سنت) اکثر این گسل ها همزمان با هم فعال شوند.

این همزمانی البته خبر از رخدادی عمیق در لایه های زیرین جامعه می دهد: امکان شکل گیری یک اعتراض گسترده سلبی با هدف نفی حکومت. تا کنون همین تاکید بر وجه سلبی باعث شده است که تصور کنیم همه این اعتراضات یک پدیده مشترک و به هم پیوسته هستند.

اما همین تصور نادرست بزرگترین مانع در برابر تبدیل این اعتراضات به جنبشی موثر و هدفمند (فراتر از نگاه سلبی به حکومت) است. این اعتراضات گرچه همزمان و در پاسخ به یک رخداد (قتل مهسا) شکل گرفته اند، اما از یک جنس نیستند.
باید بفهمیم که قیام مردم کردستان و بلوچستان بیشتر ریشه در تبعیض اثنیکی/مذهبی دارد و ریشه اعتراض در تهران (یا دیگر شهرهای مرکزی) بیشترنسلی، دینی و طبقاتی است. بر این اساس این اعتراضات به ج.ا به ماهوی ج.ا نیست. این اعتراضات هدفی فراتر دارند: نفی ساختی تبعیض آمیز و نهادینه شده.

درست است که معترضان اتفاق نظر دارند که ج. ا نماد عینی ساختاری است که به همه این تبعیض ها دامن زده است. اما این اتفاق نظر باید معطوف به ساخت در هم تنیده این تبعیض ها باشد و نه فقط جمهوری اسلامی. در حقیقت ساختی که جمهوری اسلامی بر مبنای آن شکل گرفت، رشد کرد و زیر فشار آن کمر خم کرد، وجود همین تبعیض ها است.

اگر بخواهم خلاصه کنم: مطالبه سازنده ای که می تواند این اعتراضات سلبی گسترده را به یک جنبش سازنده و پایدار مبدل کند،‌ با به رسمیت شناختن تفاوت ها آغاز می شود،‌با نفی همه تبعیض های جنسی، جنسیتی، نسلی، دینی، مذهبی و اثنیکی.

**این چند نکته در قالب یک رشته توییت نوشتم که در این لینک قابل دسترسی هستند.

https://t.me/adagha
درباره مرحله کنونی از اعتراضات

🖊عقیل دغاقله

آیا آنچه در ایران در حال رخ دادن است یک انقلاب است؟ خیر! در عین حالی که به نظر می رسد می تواند مراحل اولیه (جنینی) یک انقلاب باشد. اما چرا؟

انقلاب ویژگی خود را دارد. اول آنکه رهبری می خواهد (نه فردی). گروه، سازمان یا جمعی (متمرکز/غیر متمرکز) که بتواند خواسته های معترضان را نمایندگی کند. بتواند خواسته های معترضان را به مطالبه ای فراتر ار «اینها بروند» تبدیل کند و طرحی نو در اندازد.

انقلاب «گفتمان» می طلبد. گفتمانی که مشخصات و إلمان های واضحی دارد که اگر کسی بپرسد این اعتراضات دنبال تحقق چه هدفی هستند، آنکه همراه آن است بتواند پاسخ شبه روشنی بدهد. بخشی از این عناصر گفتمانی مانند آزادی های اجتماعی، حقوق زنان، و حقوق شهروندی (به علاوه نفی تبعیض سیستماتیک) وجود دارند. اما این مطالبات باید فراگیر باشند تا اقشار مختلف ( فقیر، اثنیک ها، طبقه متوسط، زنان و...)خود را در آینه آن ببینند.

در رشته توییت قبلی درباره پذیرش این تفاوت ها به عنوان مرحله آغازین یک حرکت پیشروانه پرداخته ام. اما گفتمان فقط به معنای گرد هم آوردن مطالبات نیست. گفتمان شیوه زندگی جمعی جدیدی ارائه می دهد، رویای جدیدی خلق می کند. رویایی که می تواند مبنای شکل گیری آینده بهتر باشد.

این گفتمان مشترک، رویای مشترک را شکل می دهد. رویایی که هنوز غائب است.

اگر به نکات فوق توجه نشود، آنچه در انتظار این جنبش بزرگ است چیزی فراتر از نتیجه بهار عربی نیست. جنبش هایی که انقلابی بودند، اما در نهایت نتوانستند آنچه مدنظر بود را محقق کنند. لبنان نمونه آخر آن است. حرکت های اعتراضی بزرگ که تا دم دروازه می روند اما توپی را گل نمی کنند.

البته این به معنای این نیست که آنچه در بالا ذکر شد رخ نخواهد داد. همه عناصر فوق الذکر می توانند از پایین به بالا محقق شوند. اما به معنای آن است که فهم بهتری از آنچه در حال رخ دادن است داشته باشیم. مراحل جنینی به معنای امکان تولد یک نوزاد سالم است و البته مخاطرات خود را دارد.

نهایت آنکه، اگر می خواهیم کمک کنیم باید عناصر گفتمان سازی که رویای مشترک می سازند را تقویت کنیم و علف های هرزی که این رویای مشترک را به مخاطره می اندازند (ناسیونالیسم حذف گرا، شعارهای جنسیت زده، دیگر سازی و..) را هرس کنیم.

اگر جامعه نقاد و آزاد و گفتگو محور و مشارکتی بخش هایی از رویای مشترک هستند، از هم اکنون باید آنها را تمرین کرد. همزمان که در خیابان هستیم، هم آن رویا را مجسم کنیم، هم آن را تمرین کنیم.

https://t.me/adagha
بزنگاهی که ریشه های استبداد را عیان می کند

🖊عقیل دغاقله

در ویدیوی زیر اکبر گنجی از خطر تجزیه ایران می گوید. اهمیت این ویدیو در این است که این صحبت ها عقلانیت بسیاری از ایرانیان (معمدتا رکزنشین) را عیان می کند و یکی از ریشه های تداوم استبداد را در روز روشن به ما نشان می دهد.

در این گفتمان،‌ایران را کشور تجزیه شده ای می دانند که تنها با زور دولتی مستبد حیات آن ممکن است. از منظر آنان قومیت ها به محض شکل گیری یک خلاء قدرت (نبود دولت مقتدر) اسلحه به دست می گیرند و جدا می شوند.

اما مشکل تنها این تصور نیست. مشکل بزرگتر این است که در شرایط «عادی» حاضر به گفتگو درباره تبعیض های ساختاری اثنیکی نیستند. در آن شرایط همه چیز را احاله به شکل گیری یک دموکراسی مدرن می کنند فارغ از آنکه متوجه باشند بدون حل این معضله آن دموکراسی نیز ممکن نیست.

آنهایی که در این شرایط خطر تجزیه ایران را حس می کنند -و در تنور آن می دمند- بهتر است به این فکر کنند که اگر خطر تجزیه جدی است، چرا درباره معضل اثنیک ها گفتگو نمی کنند؟ چرا همیشه فعالان اثنیکی را با چوب «خطر امنیتی» می رانند؟ چرا گوش های خود را به این موضوع بسته اند؟ اما اگر موضوع اثنیک ها جدی نیست -و عده ناچیزی (با ادبیات حکومتی) به آن دامن می زنند- چرا در این بزنگاه ها اینگونه ترسان و هراسان به میدان می آیند؟

یک پاسخ آنها این است: «خطر دخالت بیگانگان.» دو نقد بر این گزاره وارد است. اول آنکه بیگانگان همیشه بوده و هستند. این که به خاطر بیگانگان طرح موضوع را نفی کنیم که راه حل نمی شود. و دوم آنکه این نوع نگاه چه تفاوتی با شیوه جمهوری اسلامی در نقد معترضان و ناراضیان دارد؟ حکومتی که اعتراض زنان را نیز حاصل مداخلات بیگانگان و برای ویرانی ایران می داند؟

البته از صحبت های آقای گنجی باید استقبال کرد. و از قضا در همین نقطه است که می توان باب گفتگو را با او باز کرد. حداقل اهمیت موضوعی که همیشه درباره آن سکوت می کنند -و فقر نظری جدی دارند -را را به آنها یادآور شد. شاید -و تنها شاید- در چنین بزنگاهی بتوان به طیف بزرگی نشان داد که چگونه به دلیل نادیده انگاشتن موضوع اثنیک ها هم خود و هم دیگری را محکوم به زندگی در یک ساختار استبدادی، ناکارآمد و ظالمانه کرده اند.

البته حدس می زنم که حتی فکر کردن به این موضوع برای بسیاری از مرکز نشینان رنج آور و اضطراب آور باشد. آنها یا با رویکرد تدافعی سعی می کنند کل ماجرا را نادیده بگیرند ،‌ یا آنکه از خدشه ای که بر تصور خیالین شان از ملت ایران وارد می آید خشمگین می شوند. هر آنچه باشد امیدوارم در این بزنگاه ها به مقابله با این اضطراب بروند و بتوانند گامی فراتر از تئوری توطئه بروند.

و آخر آنکه عجیب است که انسان خود اینگونه قربانی یک سیستم تبعیض آمیز باشد و باز دیگری را قربانی حفظ برتری جویی اثنیکی و مذهبی خود بکند.

https://www.youtube.com/watch?v=2Qucu5Zz1aw&ab_channel=AkbarGanji

https://t.me/adagha
نکته دیگر این است که رسانه های بیگانه (از جمله ایر.انتر) جریان س.ط را تبلیغ می کنند. آنها به دنبال تضعیف قدرت مرکزی نیستند. به دنبال عوض کردن افسار آن هستند.
مهم آنکه قدرت مرکزی چه از نوع مدنظر رضا نصر و چه از نوعی که برخی رسانه های فارسی تبلیغ می کنند، خود ویرانگر و ناپایدار است. اما تا هر دو جریان متوجه این نکته شوند، هزینه های گزافی بر همه ما تحمیل خواهند کرد. و تا آن زمان البته باید مدام همه چیز به مداخله بیگانگان تقلیل یابد.

https://t.me/adagha
رویائی که آغاز یک رهایی است

🖊عقیل دغاقله

یکی از تمایزات اعتراضات اخیر، رشد و قدرت یافتن نیروهای سیاسی و اجتماعی پیرامون است. پیش از آن (به جز انقلاب ۵۷) یا جنبش سبز مرکز را داشتیم که پیرامون در آن غائب است، یا برای مثال «انتفاضة الكرامة» مردم عرب (۲۰۱۱) که مرکز نشینان از آن بی خبر هستند.

اما با سراسری شدن اعتراضات، هر جا اعتراضی شود، همه دنبال دیگری هستند. چرا عرب ها نیامدند؟ چرا ترک ها نیستند؟ چرا کردها پر قوت ظاهر شدند. والبته بر عکس آن نیز درست است. در «اعتراضات تشنگان» سئوال این بود که چگونه بقیه می توانند کمک کنند. یا چه میزان حضور دارند یا ندارند.

این از حال هم پرسیدن و دنبال یک دیگر بودن اول نشان از آن دارد که «تصور خیالین از ملت» پر رنگ تر شده است. تصویری که نه بر پایه دین/مذهب/یا زبان که بیشتر بر مبنای نوعی ایرانیت تهی شده وسیاسی است که بیشتر شمول گرا و کمتر حذفی است.

به زبان دیگر، ایرانیت نه به معنای یک سازه فرهنگی/ تاریخی/اسطوره ای که بیشتر به عنوان یک موقعیت جغرافیایی و سیاسی مطرح است: مردمانی متفاوت/محصور شده در یک مرز جغرافیایی/که به حکم سرنوشت گرفتار دولتی مستبد شده اند.

در این فرایند سیاسی، این مفهوم ایرانیت (تهی شده از تاریخ اسطوره ای و فرهنگی) در حال تولد است، مفهومی که به شکل استراتژیک به آن اصالت داده می شود تا ائتلاف سیاسی بزرگتری ممکن شود و مرزهای آن دولت استبدادی به عقب رانده شوند.

این بدان معناست که یک مرکز نشین (خودآگاه یا ناخودآگاه) می داند که بدون آن عرب/کرد/بلوچ/ترک نمی تواند کاری از پیش ببرد. همچنانکه فردی برآمده از پیرامون نیز ناخودآگاه به همین نتیجه می رسد. این ائتلاف استراتژیک میمون و مبارک است اما پایدار نیست. چرا؟

اول به این دلیل که در «لحظه اکنون» نیز بازیگران و حاضران آن با شک و تردید به هم نگاه می کنند. مرکز از پیرامون می ترسد و پیرامون به حکم سابقه تاریخی قادر نیست به مرکز اعتماد کند. این شک و تردید این ائتلاف را سست و لرزان می سازد.

دوم آنکه با از بین رفتن آن علت ائتلاف سیاسی، به احتمال زیاد مرکزنشینان دوباره به دنبال برپایی سلطه روایت تاریخی/فرهنگی خود از ایران برآیند وروایت های پیرامون را نامشروع جلوه دهند. آنها اکنون نیز آن روایت ها را به پرسش نکشیده اند و در حال حاضر صحبت از آنها را نامفید می دانند.

اما اصرار بر استمرار آن روایت مسلط همان جایی است که همه خواهند باخت. راه جایگزین و پرامید آن است که بر آن مفهوم سیاسی ایران (تهی شده از تاریخ/فرهنگ/واسطوره) اصرار ورزید و آن را به رسمیت شناخت. کاری که برای مرکز نشینان دشوار است. مانند آن است که یک ماهی را از آب خارج سازیم تا معنای آب را دریابد.

اما اگر حاضر باشند آن راه را بروند، و درد این بی آبی را تحمل کنند، آنگاه چشمانشان به دنیای دیگری بازخواهد شد: تاریخ های متفاوتی را خواهند دید که حذف کرده اند، فرهنگ های دیگری که ندیده اند، انسان های دیگری که به نام آن «ایران فرهنگی» له کرده اند و دردهایی که فراموش شده اند.

اگر این راه دشوار را بروند آنگاه این ائتلاف استراتژیک لرزان می تواند به ائتلافی پایدار مبدل شود. لحظه ای که می توان با یک سنگ دو هدف را زد: هم از شر حکومتی مستبد خلاص شد و هم امکان بازگشت تاریخ ستم دیده گان و له شدگان را فراهم آورد.

آیا این راه ممکن است؟ نمی دانم. امتیازات و قدرت آنانی را که همیشه با آن زیسته اند را نابینا و کور می سازد. آنها قادر نخواهند بود حتی درکی از این متن کوتاه داشته باشند. همان ماهی هایی هستند که درک آب برایشان ناممکن است. اما به قول دوستی «تخیل و به بیان درآوردن آن آغاز رهایی است.»

https://t.me/adagha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«فردای آزادی که روز دادخواهی فرا برسد، ما چون شما نخواهیم بود و چون شما حکم نخواهیم کرد.»
به بغض و فریادی از بلوچستان که با این جمله پایان یابد سر تعظیم باید فرود آورد.

#فریبا_بلوچ
#زن_زندگی_آزادی
#من_بلوچم
https://t.me/adagha
یک تولد و مخاطرات آن

🖊عقیل دغاقله

جنبشی که در ایران متولد شده در مرحله کنونی منعطف تر و سیال تر از چیزی است که بشود تصور کرد. این جنبش هنوز مراحل اولیه خود -سازماندهی، رهبری و گفتمان سازی- را طی می کند . در برلین هم نشانه های تولد گفتمان جدید و پیشروانه ای را می توان دید و هم نشانه جریاناتی که می توانند به تدریج در داخل کشور موثر ظاهر ظاهر شوند و اعتماد بدنه اجتماعی را کسب کنند.

آنچه بر توان این جنبش می افزاید این است که در مقابل این جنبش آلترناتیوی وجود ندارد. هر آنچه مانده است یا نصحیت گویانی هستند که هر روز یک «باید نامه» ناموثر خطاب به حاکمیت کر و کور می نویسند یا منفعلانی که نظاره گر هستند و بر شکست این نهال تازه به دنیا آمده شرط بسته اند تا شاید خورشیدشان دوباره طلوع کند (اگر منافع فردی و گروهی را کنار بگذاریم).

اینکه این نیرو در خارج از کشور به دنیا بیاید نیز دور از انتظار نیست. در فضای خفقانی داخل کشور، طبیعی است که نیروی مقومت در خارج از کشور به دنیا بیاید. و البته این خارج از کشور بودن خود معضلی است که جای دیگر باید به آن پرداخته شود.

اما رشد این نیرو (نهالی که به دنیا آمده است) دشوار و سخت است. برای تداوم آن سئوالات جدی مطرح است و نیازها و پرسش هایی دارد که پاسخ به آنها ساده نیست.

اول آنکه جنبش جدید باید شمول گراتر باشد. جامعه ایران جامعه متنوعی است. مذهبی و غیر مذهبی دارد و اقلیت هایی که دهه هاست سرکوب شده اند و هم البته تنوع اندیشه. اپوزسیون خارج از کشور هم انعکاس این تنوع است و هم دلیل ناکارآمدی آن در چند دهه گذشته. این نهال اگر می خواهد رشد می کند ضرورت دارد که به موضوع تنوع بیندیشد و درباره آن گفتگو کند که چگونه می توان هم این تنوع را به رسمیت شناخت و هم با جریانات تمامیت خواه درون آن مرز بندی مشخص داشت. این پذیرش تنوع و نفی تمامیت خواهی کلیدی است: هم پاشنه آشیل است هم نقطه قوت.

دوم، غیاب یک نقشه راه است که چشم اندازی از گذر مسالمت آمیزتر و مطمئن تر را ترسیم کند. جامعه ایران از منظر سنی پیرتر شده است و معدل سن جامعه بالاتر رفته است. این جامعه ناگزیر محافظه کارتر شده است و به سرعت با رخدادهای پرمخاطره مرز بندی می کند. این چشم انداز از مسیر آینده اکنون غایب است. این چشم انداز هم باید بتواند به طبقه متوسط اطمینان دهد که می تواند این حکومت -که در مرحله زندگی نباتی با کمک دستگاه سرکوب است - و آسیب های آن همه را نابود و عاصی کرده است را با کمترین هزینه ممکن کنار بگذارد و هم آنکه نظم بهتری را جایگزین سازد. هم آنکه به اقلیت ها چشم انداز روشنی را ارائه دهد. این نیز ساده نیست و گفتگو را طلب می کند تا راه حل های ساده.

در اندیشیدن به مسیر آتی، مرز بندی با جنگ و تحریم اهمیت دارد. سبب واقعی تحریم های فلج کننده که مردم را به روز سیاه نشانده است جمهوری اسلامی است. بسیاری از مردم این را پذیرفته اندو اما این به معنای استقبال از تحریم هایی که به مردم ضربه می زنند یا جنگ نیست. از منظر آنان چه تفاوتی میان جمهوری اسلامی که مسبب این تحریم هاست و دعوت کنندگان به تحریم های جدید وجود دارد؟ این مرز بندی بخشی از آن نقشه راه و مقدم بر آن است.

۱نتقام راه و رسم این جنبش نمی تواند باشد. فریبا بلوچ در برلین به خوبی این را توصیف کرد: «به شیوه «شما» حکم نخواهیم راند.» اما جوانان یا نوجوانانی پر از خشم در خیابان و یا فضای مجازی حضور دارند که ادبیات انتقام را بازتولید می کنند. چگونگی مرزبندی با این ادبیات انتقام اهمیت دارد و این همانجایی است که نقش رهبری در تصحیح جریان رخ می دهد.

گسترش این جنبش دو وجه دارد. وجه اول آن عاملان این جنبش است که باید برای بخشی از سئوالات فوق پاسخ های موثر بیندیشند.

اما وجه دیگر اعتماد بدنه اجتماعی درون کشور است. بسیاری هنوز با بی اعتمادی و شک و تردید نظاره گر رخدادها هستند. این شک و تردید نیز طبیعی است. اما عرصه گذر همیشه آدم های جدید، نیروهای جدید، شبکه های جدید و گفتمان های جدید خود را به همراه دارد. از بحث جنبش ها نیز که بگذریم، جوانگرایی به این معناست که به آن نیروها جدید و نسل جدید میدان دهیم و به آنها اعتماد کنیم. جبا انحصار چند دهه گذشته جمهوری اسلامی طبیعی است که امروز با نیروی جوان و نسل جوانی روبرو باشیم.

اگر با این جدید بودن گفتمان ها و آدم ها و نیروها راحت نیستید طبیعی است. اما باید به آن عادت کنید. این تولد و رویش ها تازه آغاز شده است، البته اگر بگذارند.

در این عرصه نیروهایی که به پلت فرم ها و شبکه های گروهی خود متکی هستند می توانند به جای واکنش انفعالی به تقویت، نقد و تصحیح این جنبش کمک کنند چرا که عرصه سیاست میدان انتخاب های نامتناهی نیست.


https://t.me/adagha
اخلاق نامه نویسی یا اندرزنامه نویسی یکی از سنن رایج در تاریخ ایران است. این اندرزنامه ها بیشتر حاوی توصیه هایی به شاهان و امیران است . این سنت کماکان شکل دهنده رفتار سیاسی برخی کنشگران و بخش قابل توجهی از متخصصان علوم اجتماعی است. آنها مدام به حکومت نصایحی اخلاقی می دهند. و مهمترین این نصیحت ها این است: «گفتن باید و نباید به مردم اثرگذار نیست. یا حتی اثر عکس می دهد.». «حکومت باید این کار را بکند. باید از اینکار پرهیز کند.»

آنچه این تحلیلگران یا کنشگران متوجه نیستند این است که رفتار آنان عین رفتار حکومت با مردم است. حکومت مردم را نصیحت می کند و این کنشگران/تحلیگران حکومت را. و نتیجه هر دو آب در هاون کوبیدن است!

آنچه مقدم بر نصیحت کردن است، پرسش از چرایی است. این پرسش از چرایی دشوار است و پاسخ به آن زمان بر است. اما بدون پاسخ به این سئوال، این حلقه معیوب تداوم می یابد. کار یک تحلیل گر نوشتن اندرزنامه نیست ، حتی اگر این اندرزنامه ها به مذاق بسیاری خوش بیاید. کار او پرسش از چرایی است.

اما چرا بسیاری از تحلیلگران بجای اندیشیدن به آن «چرایی» هر روز یک اندرزنامه می نویسند؟

https://t.me/adagha
امکان ندارد کسی ظلم، توحش و سرکوب اقلیت های اثنیکی در زمان پهلوی را ببیند و سپس عکسی دستچین شده از طبقه متوسط/مرکز نشین را منتشر کند و آن را نماد «مدنیت» و شعار «زن، زندگی، آزادی» بنامد.

چنین کنشی نمادی است از وجود یک «نژاد سفید» در ایران است که به کوررنگی مبتلاست. نژادی با یک ایدئولوژی راست گرایانه که دامنه آن از سلطنت طلبان آغاز، با طیف های مختلفی از جریانات روشنفکری پیوند، و با بخش قابل توجهی از اصلاح طلبان و حکمرانان تداوم می یابد. البته که جلوه هایشان مختلف و حتی متضاد است. اما هم سرچشمه اندیشه ورزی شان یکسان است، هم کدهایشان مشابه است و هم با کلمات مشابهی کهیر می زنند.

https://t.me/adagha
ریزش ها و رویش ها

🖊عقیل دغاقله

این نمودار تغییر ترکیب سنی جمعیت در چند دهه اخیر است. بخش قابل توجهی از خط بنفش، آنهایی هستند که تا حدودی جنگ، اصلاحات، و جنبش سبز را به خاطر می آورند. نسلی که تمامی سعی اش را کرد تا راهی باز کند. اما مشمول قاعده «ریزش های انقلاب» شدند. امیدهایشان سراب شد، راه هایشان به بن بست رسید، نهادها و سازمان هایشان منحل و تشکل یابی شان نا ممکن شد. ونه فقط به حاشیه رانده شدند که تحقیر هم شدند.

این نسل -به ویژه در اعتراضات اخیر -بیشتر نظاره گر است. هم از وضع موجود خشمگین است، هم مردد و دل نگران است. نه توان همراهی با نسل جدید دارد، نه راهی دارد که پیش روی نسل جدید بگذارد. نه امیدی به حکومت دارد و نه خیلی مطمئن می تواند چشم بسته به این نسل جدید امید ببندد. شاید بتوان گفت حکومت این نسل را در حوزه سیاست ورزی به نوعی عقیم ساخته است. و اکنون آنها بیشتر در نقش نظاره گری هستند تا کنشگری.

نظاره گری آنها به این معنا نیست که آنها دل به هیچ سویی ندارند یا آنکه تماشاچی صرف باشند. بر خلاف آن، هسته اصلی نظاره گری آنان انتظار و بیقراری است. آنها اگر چه در برابر وضعیت متصلب کنونی توان یا راهی برای تغییر ندارند، اما نتوانسته اند دل از آن امیدهایشان برکنند. و از قضا خشمگین از تحقیری که برای چند دهه متحمل شده اند- و در مقام نظاره گری -منتظر هستند تا ببینند از حرکت نسل جدید چه در می آید. با این همه آنها متعلق به نسل جدید نیز نیستند و نمی توانند به جنس آنها در بیایند. آنها به این تعبیر در حاشیه این حرکت اعتراضی هستند. این به حاشیه رانده شدن -حتی در حرکت اعتراضی موجود- باز ترجمان همان «ریزش» است. ریزشی که این سیل را ممکن کرده است.

آن نسل که «ریزش» کرد و نظاره گر شد، این نسل جدید است (ترکیب قرمز وسبز) که در خط مقدم قرار گرفت. نسلی که دنبال آن است تا به متن تبدیل شود. در یادداشت «نسل آبی» تا حدودی ویژگی های این نسل را بر شمرده ام و قصد تکرار آن را ندارم. بسیاری از آنان که به این نسل جدید تعلق دارند حتی سال ۸۸ و جنبش سبز را به سختی به یاد می آورند. برای آنها تاریخ با احمدی نژاد شروع می شود. تاریخی که بنیانگذران انقلاب ۵۷ نیز از آن به رژیم گذشته پناه می آورند. نسل جدید در غیاب آن نسل بنفش -که حکومت آن را عقیم کرد و به حاشیه راند- بر نظم موجود عصیان کرده است. این نسل همان «رویش های جدید» است که به تدریج اگر بتواند راه خود را می رود، شبکه ها و ائتلاف های خود را شکل می دهد و رهبرانش را می سازد. دنبال آن است تا تجربه خود را از جهان شکل دهد و در این راه تلاش و مبارزه کند (چه به آن نتیجه برسد و چه نرسد.)

و در این میان، تداوم نظاره گری نسل های پیشین و تردید آنها نه تنها بیهوده که بر مخاطرات این جنبش می افزاید. به جای نظاره گری، عصا بر نیل زنند و راه جدید نشان دهند. وگرنه این نسل جدید است که آینده را به میل و تجربه اش دوباره خواهد آفرید.



https://t.me/adagha
آنها که فکر می کنند این جنبش اعتراضی به پایان خواهد رسید نه درک درستی از عمق این رخداد دارند نه شناختی از ساختارهای ترک خورده و گفتمان های به بن بست رسیده ای که این حرکت اعتراضی را ممکن کرده است. آنچه در این ۵۰ روز دیدم تنها نقطه آغاز است و مسیر البته پر پیچ وخم و پر فراز و نشیب.

در سال ۲۰۱۹ در دو یادداشت به شکل مختصری به برخی از این تغییرات بنیادین پرداخته ام که خواندن آنها می تواند در فهم جنبش کنونی و چرایی تداوم آن مفید باشد.

https://telegra.ph/پس-رفت-دولت-05-27

https://telegra.ph/و-همه-آنچه-سخت-و-استوار-است-دود-می%E2%80%8Cشود-06-17
به نام خدای رنگین کمان

🖊عقیل دغاقله

اعتصابات سراسری کم هزینه ترین و مدنی ترین اقدام برای همراهی با این جنبش است. قشر خاکستری که تصور می کند حکومت عقب نشینی می کند ره به خطا می برد. دلیل آن را توضیح می دهم.

حکومت عقب نشینی نمی کند. به این دلیل که حکومتی نمانده است. هر آنچه باقی مانده اراده فردی است.و تحلیل آقای خامنه ای این است که آنچه در خیابان جاری است کار غرب وغربگرایان علیه ایران به دلیل نزدیکی به محور شرق است. او کوچکترین عاملیتی برای مردم یا خطاهای حکومتی قائل نیست. باور دارد اعتراضات ادامه خواهد یافت تا آنکه غرب مأیوس شود. رد این تحلیل را می توان در همه صحبت های اخیر او دید.

به اضافه آن اراده فردی، تعدادی کوتوله باقی مانده اند که حداکثر خرد آنها در بیانیه مجلس متبلور است. این کوتوله ها دل به قدرت سرکوب نظام بسته اند. تصور می کنند که کاری که ایران در سوریه کرد می تواند در ایران نیز انجام دهد و آنها بر سر این سفره بمانند.

خطای آنها این است که رژیم ایران با رژیم بعث متفاوت است. در ایران نیروی سرکوب بیش از آنچه امروز در خیابان کرده است نمی تواند انجام دهد. درست است که می کشند اما حتی جرات نمی کنند مسئولیت کشتن را قبول کنند. رژیم بعث این کشتن را با افتخار انجام می داد و ابائی نداشت به او رژیم کودک کش بگویند.

نکته دیگر آن است که خود آنان که در خیابان سرکوب می کنند تا جایی می توانند همراهی کنند. آنها ارتش بعث نیستند و دیر یا زود خواهند برید. آنچه حکومت می تواند بر آن حساب کند نیروهای معروف به لباس شخصی است که توان آنها اگر کمتر از معترضان نباشد قطعا بیش از آنان نیست.

ناتوانی دستگاه سرکوب دیر یا زود بیشتر عیان خواهد شد و این همان نقطه ای است که مردم بیشتری را به خیابان خواهد آورد، آن را قدرتمندتر خواهد ساخت و به ابعاد آن خواهد افزود.

و این همان جایی است که آن کوتوله ها نیز می برند و در غیاب یک میانجی موثر اعتراضات به ناچار باز گسترده تر خواهد شد. در این فضا بیشترین امکان ایجاد خلائی پر نشدنی است. و به همین دلیل است که نقش جامعه مدنی، سندیکاها، احزاب و نخبگان اثنیکی و محلی (مانند مولوی عبدالحمید)، و جریاناتی که حداقل به شکل گفتمانی تاثیر گذار هستند دو چندان می شود. همان جریانات پیشرویی که متشکل نیستند اما هستند و تاثیرگذارند.

رخدادهای اجتماعی پیش بینی ناپذیرند. اما می توان به سناریوهای ممکن اندیشید. و سناریوی فوق یکی از محتمل ترین سناریوهای ممکن است. به همین دلیل -و در این بزنگاه تاریخی- نیاز است تا هر آنکه دل به آزادی و جامعه عادلانه و بهتر دارد در کنار مردم بایستد و اجازه ندهد این بار تنها بر دوش جوانان و نوجوانان بار شود. حداقل آنان که تجربه ای دارند (حداقل از انقلاب ۵۷ تا امروز) می توانند در همکاری و تعامل با نسل جدید حرکتی موثر و سازنده ایجاد کنند و اجازه ندهند اعتراضات به مسیری کور بروند یا استبداد در قامت دیگری بازتولید شود. و دقیقا به همین دلیل است که نباید جوانان را در خیابان تنها بگذاریم.

**به یاد کیان پیرفلک

https://t.me/adagha
چرخه خشونت را چگونه می توان متوقف کرد؟

🖊عقیل دغاقله

ویدیوی کوتاه زیر سه دختر نوجوان را نشان می دهد که برای خرید اسپری به مغازه ای مراجعه می کنند. به چهره، پوشش و سن و سال آنها خوب دقت کنید. اینها همان هایی هستند که در خیابان هستند یا بخش قابل توجهی از معترضان را شکل می دهند و هر روز تصویر یکی از آنها منتشر می شود و داغی بر همه دل ها می گذارد. این ویدیو را اینجا گذاشتم تا یک سئوال را مطرح کنم: چه کسانی و چگونه می توانند جلوی خشونت علیه این نوجوانان را بگیرند و به تحقق مطالبات آنها کمک کنند؟ پاسخ جامعه مدنی است. در اینجا دقیقا مد نظر من فعالان مدنی، نخبگان، سندیکاهای کارگری، معلمان، اصناف، کانون وکلا، کانون پزشکان، اساتید دانشگاه ها، روشنفکران و جریانات موثر است. آنها هستند که می توانند نقش جدی ایفا کنند و با ورود و همراهی خود با مردم این چرخه خشونت را متوقف کنند و اجازه ندهند این جوانان و نوجوانان قربانی شوند. آنها باید در صف اول حرکت کنند نه آنکه به کناری بنشینند. اما چرا جامعه مدنی کم تحرک است؟ دلایل مختلفی وجود دارد. اما به نظر کلیدی ترین علت این است که تصور می کنند آینده اعتراضات بی نتیجه یا خشونت کور است و وضعیت تاریکی را تصور می کنند. آیا این پیش بینی درست است؟

بله. درست است. چرا؟ به این دلیل ساده که پیش بینی آنها از نوع «پیش بینی خودتحقق بخش»(self-fulfilling prophecy) است. پیش بینی خود تحقق بخش این است که خود پیشبینی باعث تحقق آن می شود. مثال آن این است: «من پیش بینی می کنم فقیر خواهم ماند.» این پیش بینی خود را محقق خواهد ساخت. چرا؟ به این دلیل که باعث می شود فرد تلاشی نکند چون فکر می کند که علیرغم آن تلاش فقیر خواهد ماند. همین داستان درباره جامعه مدنی و آینده اعتراضات وجود دارد. آنها پیش بینی می کنند که اعتراضات به خشونت خطرناک و بی بازگشت می رسد. و به همین دلیل خود را کنار می کشند و نقش خود را ایفا نمی کنند. نتیجه این عدم کنشگری این است که یک بازیگر کلیدی، موثر و جدی در رخدادهای مهمی که در جریان است غایب می شود که نتیجه آن بسیار مخرب است. اما برای نشان دادن اهمیت این غیبت اجازه دهید مروری به بازیگران مهم داشته باشیم. بازیگران محوری اعتراضات اخیر را می توان به گروه های زیر تقسیم کرد:

۱. حکومت: که باور دارد همانگونه که اعتراضات سابق را از سر گذرانده است این اعتراضات را نیز از سر خواهد گذراند و تنها راه حل آن سرکوب و نگاه امنیتی است.

۲. رسانه های خارجی: که می دانیم نمایندگی نیروهای خارجی را می کنند و برنامه و پروژه های خود را پیش می برند.

۳. جوانان و معترضان حاضر در خیابان. که می توان به آنان جمعیت عظیمی از مردم ناراضی و همراه را افزود. جمعیت خشمگینی که یک حرف دارد: «بس است یعنی بس است».

۴. جامعه مدنی: که نام بخش هایی از آنان را در ابتدای متن آوردم. آنها طیف وسیعی از فعالان مدنی، نخبگان، جریانات فمنیستی، روشنفکران، روزنامه نگاران، سندیکاهای کارگری، معلمان، اساتید دانشگاه ها، کانون و انجمن های پزشکان و وکلا هستند. و به این لیست باز می توان افزود.
حالا تصور کنید که نیروی چهارم خود را از میدان بیرون بکشد یا کرخت و منفعل بماند. آنگاه چه اتفاقی رخ می دهد؟ در این حالت تنها سه نیروی اول در صحنه باقی می مانند: جوانان و نوجوانان در خیابان /رسانه و کشورهای خارجی /حکومت و دستگاه سرکوب آن. در غیاب جامعه مدنی آنچه در انتظار است احتمال تداوم و شدت یافتن خشونت است و دور شدن جنبش از هدف خود است.

در این مسیر لغزنده، ‌این جامعه مدنی است که می تواند کمک کند این خشم و انرژی در مسیر سازنده و برای تحقق خواسته و هدفی بزرگ تری حرکت کند. آنها هستند که می توانند در صف مقدم معترضان حرکت کنند. یک پزشک به تنهایی کاری نمی تواند بکند. اما اگر پزشکان همراه شوند می شود کاری کرد. یک وکیل یا استاد دانشگاهی به تنهایی کاری نمی تواند بکند. یک کارگر به تنهایی کاری نمی تواند بکند. اما اگر همه در قالب تشکل ها و اصناف شان حرکت کنند و خواسته مشخص داشته باشند و خط قرمزهای کلان را تعیین کنند آنگاه می توانند راهی به سوی آینده باز کنند و جامعه با آنها همراه خواهد شد. هدف نیز روشن است: گذر از یک حکومت ناکارآمد و استبدادی به نظمی دموکراتیک با حداقل خشونت ممکن. و این حداقل خشونت ممکن تنها زمانی میسر است که آن قوه چهارم محکم و بدون رودربایستی در صف اول سپر این جوانان و نوجوانان باشد. آنها هستند که در این مرحله باید نقشه راه ترسیم کنند وهمراه با مردم جنبش دموکراسی خواهی را تعریف کنند و به پیش ببرند و البته که خیابان بخشی از این پیشروی است. راز عدم خشونت (یا به حداقل رساندن آن) در همین نقطه نهفته است. در ایستادگی جمعی و تغییر موازنه قوا به سود نیروهای دموکراسی خواه و نه نصیحت، ایجاد رعب یا انفعال.

https://t.me/adagha
امتناع رادیکال

🖊عقیل دغاقله

پس از انتشار مطلب «چگونه می توان خشونت ها را به حداقل رساند» چند سئوال و نقد از سوی تعدادی از دوستان و خوانندگان مطرح شده است. یک سئوال این است که جامعه مدنی چه می تواند انجام دهد. پاسخ به این سئوال را می توان در بخشی از کنش هایی که این روزها صورت می گیرد دید که در ادامه به برخی از مثال های آن اشاره خواهم کرد. اما فهم بیشتر آن را می توان در فلسفه واسلاو هاول درباره امتناع و مقاومت ورزی در نظام های توتالیتر یافت. در این یادداشت به شکل خلاصه به آن پرداخته ام . اما از آن جهت که مهم است دوباره بخش هایی از آن را اینجا می آورم:

بحث واسلاو هاول این است که قدرت رژیم های تمامیت خواه در یک فرد و یا یک نهاد نیست، بلکه در همه کنش های غیر مسئولانه ای است که همگی ما بدون فکر کردن انجام می دهیم. همه ما در همان لحظه ای که «غیر مسئولانه» خواسته ها و ارزش هایی که شخصا به آنها معتقد هستیم را کنار می گذاریم تا کاری که یک سیستم تمامیت خواه از ما می خواهد را بدون فکر -و بر حسب عادت یا ترس- انجام دهیم آن سیستم تمامیت خواه را بازتولید کرده ایم.

هاول نتیجه می گیرد که بنابراین تقسیم آدم ها در نظام های توتالیتر به شرور و خیرخواه ممکن نیست چرا که همه ما همزمان هم یک نظام تمامیت خواه را بازتولید می کنیم و هم آنکه قربانی آن هستیم. همه ما هم عامل یک شر بزرگ هستیم و هم قربانی آن شر بزرگ.

راه حل خروج از این چرخه بی پایان «امتناع» (refusal) است. امتناع یعنی گفتن «نه»! نه به تمامی آن چیزهایی که به آنها باور نداریم اما آنها را از ترس مغضوب نشدن از قدرت یا برای خوش آمد قدرت انجام می دهیم. این امتناع یا لحظه گفتن «نه» همان لحظه ای است که هاول از آن به عنوان لحظه آغاز «زندگی در حقیقت» یاد می کند. لحظه ای که یاد می گیریم بر اساس ارزش و باورهایی که به آن معتقد هستیم زندگی کنیم و از این بازی دروغین خارج شویم. «زندگی در حقیقت» با برداشتن آن تابلو یا شعاری که به آن اعتقاد نداریم آغاز می شود. با نگفتن کلامی که به آن باور نداریم، با رای ندادن در انتخاباتی که به بی معنایی آن پی برده ایم و با گفتن کلامی که می دانیم صاحبان قدرت از آن خوششان نمی آید.

واسلاو هاول اما از امتناع در زندگی روزمره می گوید. آنچه جامعه ما در این لحظه می تواند انجام دهد امتناع رادیکال است. امتناع رادیکال یعنی تبدیل امتناع از کنشی فردی به کنشی در ساحت عمومی. یعنی نه تنها امتناع فردی که امتناع جمعی برنامه ریزی شده. یعنی زدن زیر میز هزینه-فایده کردن و همراه جامعه معترض شدن (به هر نحوی که هر فرد یا گروهی صلاح می داند). امتناع رادیکال یعنی پایان دادن به بازی نمایشی ای که همه ما می دانیم دروغ است اما تا بن استخوان گرفتار آن شده ایم. نسل نوجوان نماد این امتناع رادیکال است. شاید تنها به یک دلیل: آن بازی نمایشی و دروغین با وجود آنها ممزوج نشده است. برای بقیه ما اینگونه نیست. پیوستن جمعی گسترده و آشکار به این پایان دادن به زندگی دروغین همان امتناع رادیکال است که به آن نیاز داریم. ما شاهد این امتناع رادیکال در جامعه امروز ایران و حداقل از شروع اعتراضات هستیم. موارد زیر نمونه هایی از این امتناع رادیکال هستند :

-تمامی زنانی که حجاب اجباری را کنار گذاشته اند
-ورزشکاری که از خواندن سرود ملی امتناع می کند.
-هنرمند زنی که روسری از سر بر می دارد.
-مجری شبکه تلویزیونی یا مدیر و مسئولی که در اعتراض به عملکرد دستگاه متبوعش در اعتراضات استعفا می دهد.
-وکلایی که به شکل جمعی و فردی تلاش می کنند تا فرایندهای به اصطلاح قضایی دستگاه سرکوب را نا مشروع کنند.
-اصناف دانشجویی که صدای اعتراض آنها را می شنویم.
-اساتیدی که نامه می دهند، اعتراض می کنند و با مردم همراه می شوند.
-موسیقی دانانی که برای مردم می خوانند و بازداشت می شوند (۲۱ نفر تاکنون)
-دعوت به تجمع خانواده های شهدای جنگ ایران و عراق در همراهی با اعتراضات
-اعتصاب اصناف
-نپذیرفتن پیشنهاد کاری از نهادهای مرتبط با دستگاه های سرکوب
-بازتولید نکردن گفتمان دستگاه سرکوب (خط بیگانگان/تجزیه طلبی/منافقین/بهایی…)
-بیانیه اعتراضی یک انجمن یا نهاد یا تشکل به شکل صریح و بی تعارف

اکثر موارد این لیست را تنها با نگاه به اخبار امروز نوشتم. می توان به آن افزود. همه اینها مثال های کوچکی از آن امتناع رادیکال است. و البته که سیاست در خیابان بعد دیگر و مهمتر از این امتناع رادیکال است. امتناع رادیکال اگر گسترده تر شود، ادامه حضور درخیابان را کم هزینه تر می سازد.
به عبارتی هر آنچه این امتناع رادیکال توسعه پیدا کند، دستگاه سرکوب کندتر می شود چرا که موازنه قدرت میان دستگاه سرکوب و خیابان را به سمت خیابان تغییر می دهد.

https://t.me/adagha