ریزوم | عقیل دغاقله
2.83K subscribers
32 photos
43 videos
4 files
275 links
کانال تحلیلی انتقادی با تمرکز بر هنر مقاومت برای تحقق آینده آزاد و عادلانه. ریزوم ساقه رونده است که قطع و پیوندهای مکرر هویتش را می سازد. عقیل دغاقله. پژوهشگر اجتماعی، دانشگاه راتگرز، نیوجرسی.
تماس: @aghilda
وبسایت: adagha.com
Download Telegram
بن‌بست، تعلیق، تعلیق مضاعف

⭕️ منتشر شده در «میدان»

🖊عقیل دغاقله

🔻زندگی، برای بسیاری از ما، بن‌بستی بدون راه گریز است. زندگی در تعلیق یعنی میان راه‌های مختلفی که به مخیله می‌آیند معلق و شناور هستیم، راه‌هایی که همه گویی سرابی بیش نیستند و تا به آنها نزدیک می‌شویم ناپدید می‌شوند. آیا این معلق بودن آن چیزی است که ما را به هم پیوند می‌دهد؟

🔸زندگی در تعلیق یعنی میان راه‌های مختلفی که به مخیله می‌آیند معلق و شناور هستیم، راه‌هایی که همه گویی سرابی بیش نیستند و تا به آنها نزدیک می‌شویم ناپدید می‌شوند. اما از آنجا که «انسان محکوم به امید است،» دوباره همه آن راه‌های سراب‌آلود وجودشان را بر ما تحمیل می‌کنند. و ما هر روز به امیدی و به راهی و به روزنه‌ای دل میبندیم و از امیدی و راهی و روزنه‌ای دیگر دل می‌کنیم. اما در انتها، به قول حاج مجید، همگی دوباره بر روی همان میخ دردناک اول می‌نشینیم.

▫️تعلیق البته تنها درباره تردید و سرگردانی میان این راه‌های سراب‌گونه نیست. تعلیق یعنی زندگی‌مان، ایده‌آل‌هایمان، انتخاب‌هایمان و آرزوهایمان را نیز معلق می‌کنیم. آنها را در براکت قرار می‌دهیم تا یکی از این روزنه‌ها شاید روزی باز شود و با این امید همه‌چیز موکول به آینده‌ای مجهول می‌شود.

🔹بن‌بست و آچمزشدگی روح ما را می‌فرساید. زخمی است که بخشی از درون بسیاری از ما شده است. همان زخمی که صادق هدایت می‌گوید «به خوره‌ای مبدل می‌شود و در انزوا روح را آهسته می‌خورد و می‌تراشد.»

متن کامل و تفصیلی را در لینک زیر بخوانید ؛

در میدان بخوانید👇🏾
🔗https://meidaan.com/archive/79062
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مصاحبه ای داشتم با بی بی سی فارسی در مورد اعتراضات اخیر به کم آبی، ریشه های آن و تبعات احتمالی سرکوب این اعتراضات.

@adagha
جزایری.mp4
3.1 MB
این ۱۳ دقیقه

اگر کسی مایل است در مورد وضعیت مردم عرب صحبت کند و رخدادهای امروز را تحلیل کند، ابتدا این ۱۳ دقیقه را گوش دهد. این صحبت های آقای موسوی جزایری، نماینده رهبری در استان است خطاب به آقای جهانگیری معاون اول دولت است.

صحبت های ایشان در مورد وضعیت مصادره زمین، طرح نیشکر، آب و سدسازی، پروژه های نفت و گاز و تبعات این پروژه های صنعتی-دولتی برای مردم عرب، سند تاریخی مهمی برای تحلیل وضعیت کنونی و پژوهش آتی در مورد سیاست در ایران معاصر است.

ممکن است تصور کنیم که طبقه حاکم، یا افراد حاضر در قدرت، مسائل را نمی بییند، یا آگاه نیستند. این سند نشان می دهد که اینگونه نیست. آنان می بینند و درباره آن صحبت نیز می کنند. سئوال این است که چگونه این حرف ها خریداری پیدا نمی کند؟ شنیده نمی شوند؟ و چگونه به شکل سیستماتیک حذف، تبعیض و به حاشیه راندن تداوم پیدا می کند.

@adagha
⭕️بازنشر

یزله؛ استعمار زدایی از شکل مقاومت

🖊عقیل دغاقله

تصور عمومی از اعتراض و مقاومت، تصویری کلیشه ای است. ما تنها به تجمع های سازماندهی شده، آنهم با پلاکارد و در شکل های مشخص و تعریف شده «اعتراض» می گوییم. مردم عرب اما چند دهه است که اعتراض می کنند، اما کسی آن را نمی بیند. یزله تنها یکی از فرم های این اعتراضات است.

در یزله مردان و یا زنان به گرد هم پایکوبی می کنند و مقطع انتهایی از یک شعر را همخوانی می کنند. در کنار آنان زنان هلهله سر می دهند و زنان و مردان مسن رهبری می کنند. هنری لایارد، مستشرق بریتانیایی، که در قرن ۱۹ مدتی را در میان این مردم گذرانده است در خاطره های خود از نقش یزله در جنگ و رزم میان مردم عرب اهواز می نویسد. در اوایل قرن نوزدهم،‌ منوچهر خان معتمد الدوله ، در تعقیب یکی از خان های بختیاری به فلاحیه می می رسد. ‌لایارد شیوه آماده شدن مردم برای رزم را با دقت توصیف می کند. او در این باره می نویسد که «مردم عرب از نقاط دیگر آمدند و موسیقی و طبل آنها از همه جا به گوش می رسید....آنها به دور شیخ خود می رقصیدند (یزله) و بخشی از شعر را در باب شکست دشمن با هماهنگی می سرودند. این رقص، فریاد و شلیک کردن آنها روز و شب نداشت» (نقل به مضمون از نسخه انگلیسی کتاب لایارد). مشابه این تصویر را لایارد چندین بار و در موقعیت های زمانی مختلف یاد می کند. این آیین هنوز زنده است و به همانگونه برگزار می شود.

یزله تنها اعتراض نیست، بلکه زندگی نیز هست. بر عکس تظاهرات و راهپیمایی که افراد معترض مسافتی را طی می کنند و از نقطه به نقطه دیگر می روند (حرکت خطی)، در یزله مردم گرد هم می آیند و به شکل دوار حرکت می کنند. حرکت دایره ای از دل زندگی و نظم اجتماعی روزانه این مردم در می آید. از فهمی از زمان در می آید که در آن هر روز به عشق بلند می شوند، کار می کنند و شبانه دور هم گرد می آیند. به امید فردا. در این حرکت دوار است که زندگی شکل می گیرد. یزله آیین رزم ، آیین مقاومت و آیین زندگی است. والبته همیشگی است.

یزله اعتراضی است که از دل ساختارهای جامعه بر می آید. اعتراضی که پس از استعمارزدایی از ذهن می توان آن را دید، قدر نهاد، در آن مشارکت کرد و از دیدنش لذت برد. یزله مقاومت را با زندگی عجین می کند: در عروسی، در تشییع، در شادی و در غم.

🔸 فیلم‌: مراسم تشییع ملا فاضل سکرانی در سال ۱۳۹۲است. شاعری که درد این مردم را می سرود و احترامی بسیار در میان آنان داشت.

** این یادداشت را هنگام سیل ویرانگر ۹۸ و در پاسخ به سوال دوستی نوشتم.

@adagha
behzad 2. final.mp4
37.1 MB
مظاهرات سلمیة؛ نماد تعلیق انسان نوین

اعتراضاتی که به «قیام تشنگان» معروف شد دردآور است. اما برای برون رفت، نیاز به شناخت ریشه های آن داریم. در جلسه کلاب «زیستن در تعلیق»، دکتر بهزاد دوران، جامعه شناس، نگاهی اینچنینی به این رخداد دارد.

دکتر دوران صدای آن زن را نماد تعلیق انسان جدید می داند و تقلیل آن به یک نظام سیاسی را ساده انگاری می داند. او ریشه این فریادهای دردآلود و این فجایع زیست محیطی را در ولع جهانی نظام سرمایه داری می داند که مدام خود را ذیل سایه گفتمان رشد بازتعریف می کند و همه محیط زیست، آب، و هوا را از بین برده است. و امروز جز تظلم خواهی راهی نمی یابیم.

دوران اشاره می کند که آنکه در برابر این روند نیز ایستاده زنی است که همواره انکار شده. اما این زن انکار شده امروز در صف اول است. این تظلم خواهی تنها در برابر تیر و تفنگ نیست. او به آن نظام هژمونیک جهانی که بیش و پیش از آن تفنگ آمده نیز اعتراض می کند. فهم تظلم خواهی او منوط به درک اعتراض او به نظام هژمونیک جهانی و عوامل درونی آن است.

** متن فوق نقل به مضمون است. تحلیل دکتر دوران عزیز را می توانید در فایل پیوست بشنوید.

@adagha
این دردها هیزم «انقلاب آتی» شما نیستند!

🖊عقیل دغاقله

در هنگامه بحران های سیاسی، اقلیت ها و رنج آن هیزم اکثریت می شوند برای شعله ور ساختن خشم همگانی. تصویر یک کودک عرب یا بلوچ، یا کولبر کردی در کوه های یخ زده، می شوند پایه های مستحکمی که می توانند خشم اکثریت را بر علیه رژیم حاکم محکم می کنند و به آن مشروعیت بخشند. و تصویر آن کودک عرب در هوری خشکانده شده در دخمه ای که پشت آن دود دکل های نفتی به هوا کشیده شده است به ابزاری برای ایجاد خشم علیه حکومت مبدل می شود. و چنان بر این درد مدیحه سرایی می کنیم که گویی تازه این عکس ها را دیده ایم.

اما نه!! این تصاویر جدید نیستند. نه، اشتباه نکنید، شما نیز اکنون آنها را ندیده اید. سالهاست که این تصاویر بودند. اگر به گذشته بازگردید حتما به خاطر خواهید آورد که دیده اید، اما چشم بستید و رد شدید.

و نه!! این دردها حاصل عنوان و واژه نامفهوم و بی معنی ای چون «توسعه نامتوازن» نیستند. تنها حاصل عملکرد حکومت جمهوری اسلامی نیز نیستند. حاصل رخنه تیمی برانداز در دولت نیز نیستند. حاصل نابخردی نیز نیستند.

والبته که نشانی از یکی بودن دردهایمان ندارند.

والبته که خوب می فهمم که امروز اکثریتی ناراضی برای آتش مبارزه و مقابله خود با حکومتی ناکارآمد، این «تصاویر درد» را همچون هیزم های خشکی می نگرند تا آن شعله مبارزه را سرپا نگه دارند. اما فراموش می کنند که تا همین دیروز که نعمت نفت و آبی که از زیر پای این مردم می رفت می توانست چرخ مملکت و چرخه زندگی شان را بچرخاند، چشم بر همه این رنج ها بستند. و اکنون که همه چیز لنگ شده است گویی یکباره پرده ای از روی چشمان همگان برافتاده است.

و البته که این بار اول نیست! قبل از شما و شیواتر از بسیاری از من و شما،‌ و در بحبوحه انقلاب ۵۷، آیت الله خمینی، از مصایب مردم عرب گفت. از دردهایی که در مسیرش به عتابات دیده بود نوشت. و آنهنگام که در نوفل لوشاتو بود، از این گفت که «به دلیل حاکمیت یک قوم است که مردم کرد و بلوچ و عرب و غیره در فقر نگه داشته شده اند. و ذیل سایه اسلام این تفرقه ها و تبعیض ها نخواهد بود.»

و البته در آینده اگر نتیجه دلخواه حاصل شد، همین اکثریت که امروز با هول و ولع این تصاویر را همچون آتش زایی به کار می برند، با کفش های خود بر این تصاویر یزله خواهند رفت و سپس آب سردی بر آن خواهند ریخت. همانگونه که در ۵۷ کردند.

نه!! این تصاویر و این دردها هیزم انقلاب آتی شما، اگر انقلابی باشد، نیستند. آنچه می بینید، زخم های عمیق روابط نژادی و قومی هستند بر پیکره مردمی که دهه هاست به حاشیه رانده شده اند. و هر آن هنگام که به ظلم، ستم، تبعیض، تخریب زیست محیط، انتقال آب، خشکاندن هور و بی عدالتی اعتراض کردند، با چماق «تجزیه» سرکوب شدند. و بسیاری از شما کف و هورا کشیدید.

تا این دردها را اینگونه نبینیم و نقش خود را در این سیستم تاریخی تبعیض سیستماتیک و نژادی نفهمیم، هر گونه بهره گیری ، بازنشر یا غمسرایی درباره آنها، نه تنها ابزاری و خودخواهانه که غیر اخلاقی است.

اگر دنبال انقلابی دیگر هستید، هیزم دیگری پیدا کنید.

🔸 عکس از میلاد بحری

@adagha
خلاء گفتمانی؛ ریشه ها و تبعات

آیا یکی از ریشه های وضعیت تعلیق و بن بست کنونی خلاء گفتمانی است؟

ریشه های این خلاء گفتمانی کدامند و تبعات آن چیست؟

امروز پنجشنبه ساعت ۴ بعد از ظهر به وقت ایران درباره این موضوع گفتگو خواهیم کرد.

دکتر محمد رضا کلاهی ، جامعه شناس، با موضوع «پایان جمهوری دوم» این بحث را مطرح خواهد کرد و سپس در اینباره گفتگو خواهیم کرد.

به ما بپیوندید و در این بحث مشارکت کنید.

لینک اتاق در کلاب هاوس
برنامه این هفته کلاب «زیستن در تعلیق»

گفتگو درباره مختصات جریانات پیشرو در ایران

جریانات پیشرو در ایران کدامند؟ این جریانات چه مختصاتی دارند؟ چه نقشی در وضعیت بحرانی کنونی و رخدادهای آتی می توانند ایفا کنند؟ و آیا می توان نقشه راهی برای آینده این جریانات ترسیم کرد؟


با توجه به وضعیت بحرانی کنونی و افزایش بحران های مختلف اجتماعی و سیاسی، به نظر می رسد گفتگو درباره مختصات جریانات پیشرو ضروری باشد. در برنامه این هفته کلاب «زیستن در تعلیق» در اینباره گفتگو خواهیم.

به ما بپیوندید، ایده های خود را مطرح کنید و در ایجاد بحثی موثر و مفید کمک کنید.

زمان: پنجشنبه، ۱۴ مرداد ، ساعت ۱۶ به وقت ایران
مکان: کلاب «زیستن در تعلیق»

لینک برنامه:
https://www.clubhouse.com/join/زیستن-در-تعلیق/h0JBHIWp/P02p4VnM

@adagha
مشروطه فقاهتی- مشروطه سلطنتی؛ آیا راه دیگری وجود دارد؟

🖊عقیل دغاقله

چند دهه تلاش برای دموکراسی خواهی دوباره با یک دوقطبی جدید که در حال برساخت شدن است روبرو است: مشروطه فقاهتی در برابر مشروطه سلطنتی. مشروطه فقاهتی حکمرانی را مشروط به فقه می کند و مشروطه سلطنتی جمهوریت را مشروط به وجود یک «پدر دلسوز» می کند. هر دو گفتمان البته خلاف این را در ظاهر می گویند. مشروطه خواهان فقاهتی مدعی هستند که حاکمیت از آن مردم است و این شرع است که حدود و قدرت حاکم را با کمک مردم مشروط می کند. و مشروطه خواه سلطنتی می گوید این مردم خواهند بود که سلطان را مشروط خواهند کرد. اما نکته جالب ماجرا این است که طی چند دهه با پوست و گوشت خود لمس کردیم که در هر دو نوع مشروطه این سلطان است که زندگی و حیات و ممات ما را به اوامر خود مشروط خواهد کرد. اوست که به ما خواهد گفت «کی بریم، کجا بریم، چه کار کنیم. کی بشینیم، کی پاشیم و کی بمیریم.»

این دو نوع مشروطه همیشه رقیبان جدی دموکراسی پایدار در این کشور بوده اند و متاسفانه دوباره در حال فربه شدن هستند و دیر یا زود عرصه را بر جریان نحیف دموکراسی خواهی تنگ خواهند کرد. در طی چند ساله اخیر، بسیاری از روزنامه نگاران و تحلیلگرانی که روزی دل در دموکراسی خواهی و جمهوریت خواهی داشتند، به تدریج پرچم سلطنت بلند کردند. در ابتدا شرمساری و به تدریج با افتخار و بدون شرم. آخرین نمونه آن کسانی هستند که نوشتند «هنر ما بازگرداندن تاریخ به نقطه ای است که ج.ا آمد.» یا آن روزنامه نگاری است که روزی در جریده اصلاح طلبان می نوشت و به ناگاه مدیحه بلند بالایی می نویسد در باب «نوآوری» و خضوع و خشوع سلطان در غربت. و نمونه ها البته فراوان.

اما چرا اینگونه می شود؟ برخی ممکن است پاسخ را در فرهنگ جستجو کنند. در اینکه ایرانیان -یا در نگاه اورینتالیستی تمامی شرقیان- عادت به نظام پدرسالارانه استبدادی دارند. به حکم فرهنگی که سده ها ریشه دوانده، شرقیان همیشه دنبال «پدری دلسوز» هستند. چوپانی که مقدراتشان را به آن بسپارند و برایش مدیحه بسرایند. اما داستان بیش از کیش شخصیت، پاسخ را باید در شرایط و ساخت قدرت سیاسی یافت. باید پرسید: چگونه می شود که فرد تحصیلکرده ای که از قضا تا دیروز بر علیه استبداد می نوشت و جوانی که در خیابان شعار «مرگ بر دیکتاتور می دهد»، به ناگاه مدیحه سرا، سرباز و خدمتگزار برآمدن استبدادی دیگری می شود؟
یک پاسخ این است که «الغریق یتشبث بکل حشیش». مردم خسته و به جان آمده از وضع موجود ممکن است به هر طناب یا ماری چنگ بزنند و در این وانفسا نهیب زدن به غریق که این «مار» است نه طنابی که تو را از چاه بیرون آورد بیهوده و بی حاصل است. او به حکم وضعیتش مار را طناب می بیند و بالطبع انذار دهنده را دشمن. در این وضعیت، تمام پروژه سیاسی گذر به دموکراسی به تعلیق می رود و جای آن را «پروژه نجات» می گیرد. در پروژه نجات، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت، آزادی و دیگر مفاهیم گرانبها از اهمیت می افتند و جای آنها را «خلاص شدن از وضع موجود» می گیرد. به این می توانید روحیه انتقام را اضافه کنید. نکته دیگر این است که درد و رنج های موجود خصلت انتقام را در بسیاری از کنشگران سیاسی و حتی مردم عادی کاشته است. کنش سیاسی به تدریج از کنشی هدفمند و فعال به کنشی انفعالی با هدف انتقام گرفتن از مسببان وضع موجود مبدل می شود. این نوع کنش سیاسی با خشم هدایت می شود و نه هر نوع عقلانیت دیگر. همین کنش خشم محور است که ....

ادامه در لینک زیر:
https://telegra.ph/مشروطه-06-06
امروز دیگر تنها با این خشونت ها می توانند تمایز برساخته میان ایدئولوژی مذهبی و اقتصاد سیاسی را بازتولید و استیج کنند. ایدئولوژی ای که از بد روزگار سلطه بر بدن زن را یکی از خاکریزهای خود قرار داده است. اهمیت حجاب برای نظام در وانفسای این همه بحران دقیقا در همین نکته نهفته است.

و به میزانی که زنان عرصه عمومی را بيشتر تصاحب می کنند و مبارزاتشان به پیش رود، دوز این خشونت های خیابانی نیز بیشتر خواهد شد تا نشان داده شود هنوز متن ج.ا حفظ دین و شریعت است و اقتصاد سیاسی فاسد و ناکارآمد حاشیه ای است بر آن متن.

@adagha
مدینه‌های فاضله‌ی ایرانی و استبداد

⭕️ منتشر شده در رادیو زمانه

🖊عقیل دغاقله

در یک سو «مدینه النبی» و در سوی دیگر یک ایران متجدد همسان با تصور آرمانی از غرب. چه شباهتی میان این مدینه های آرمانی وجود دارد؟ چگونه این دو مدینه آرمانی مانع رشد و نمو جامعه شده اند و از دل آنها ویران شهرهایی دهشتناک زاده می شود؟ و راه گریز از شر گرفتاری در دام این دو مدینه آرمانی کدام است؟ در این یادداشت، سعی کرده ام به این سئوالات پاسخ دهم. بخوانید و مرا از نقطه نظرات خود مطلع سازید.

از متن:
*ین موجودیت شکل یافته مدرن نه شباهتی به مدینه آرمانی برآمده از غرب دارد نه به مدینه النبی. شکل و شمایل خود را دارد. ممکن است آن را دوست نداشته باشید یا حتی از آن متنفر باشید. ایرادی ندارد. اما برای تغییر آن ابتدا باید آن را بشناسید و به موجودیت آن اذعان کنید. این به رسمیت شناختن باز منوط به این است که از آن مدینه‌های آرمانی گذر کنیم. تا زمانی که مقیاس شما برای سنجش و شناخت این جامعه معیارهایی هستند که از جای دیگر آمده‌اند ره به خطا خواهید برد. کما اینکه برای یک روحانی این جامعه دینی نیست و برای یک غربگرا این جامعه مدرن نیست. و هر دو مستأصل در فهم آن مانده‌اند.

***برای شناخت ایران مدرن ضرورت دیگری نیز وجود دارد: گذر از شر قرائت‌های تاریخی و اسطوره ای. ..اثر این گرفتاری در تاریخ اسطوره‌ای را می‌توانید در ناتوانی بسیاری از روشنفکران ایرانی به ویژه متخصصان علوم اجتماعی از شناخت جامعه ایرانی ببینید. در فقدان این شناخت، اکثر این متخصصان علوم اجتماعی متاسفانه‌ عمدتا مایل هستند تا راه حل‌هایی ارائه دهند که خود اذعان دارند اغلب بی نتیجه مانده است...گاهی برایم حیرت انگیز است که چگونه می‌شود یک متخصص علوم اجتماعی ۲۰ یا ۳۰ سال از عمر خود را توصیه و راه حل‌هایی بدهد که به ثمر ننشسته‌اند اما یکبار از خود نپرسدیده باشد که چرا این گونه شده است؟

برای خواندن یادداشت بر روی لینک زیر یا اینستنت ویو کلیک کنید.
https://www.radiozamaneh.com/719744
فردا یکشنبه ۹ مرداد، ساعت ۹:۰۰ بعد از ظهر به وقت ایران و به دعوت انجمن کوی ارم درباره پدیده تغییر مذهب در میان مردم عرب صحبت خواهیم کرد.

خانم مریم سروش ،احسان هوشمند و احسان نیک آیین اعضای دیگر پنل خواهند بود. خوشحال می شوم حضور داشته باشید و در گفتگو ها شرکت کنید.

لینک برنامه: https://meet.google.com/edc-aemq-ear
Audio
نگاهی جامعه شناختی به پدیده تغییر مذهب در میان مردم عرب

⭕️
عقيل ‌دغاقله

سخنرانی پیوست به دعوت انجمن کوی ارم برگزار شده است و تمرکز بحث بر تغییر مذهب در میان بخشی از مردم عرب از تشیع به تسنن است. تغییر مذهب میان این مردم البته که صورت ها و اشکال مختلفی دارد. و در این سخنرانی بر یک شکل خاص، که همان مذهب سلفی متمرکز شده ام.

فایل کامل گفتگوها را نیز در بخش کامنت قرار می دهم.

https://t.me/adagha
جاده خاکی

🖊عقیل دغاقله

چه خوب است فیلم اول پناه پناهی، جاده خاکی.

فیلم داستان خانواده ای چهار نفره است که به جاده می زنند تا فرزند بزرگشان را - علی الظاهر به دلیل سیاسی - از طریق مرز آذربایجان به خارج از کشور بفرستند. کل داستان این فیلم قصه این خداحافظی است.

اما این تنها وادع نیست. قصه فیلم از این فراتر می رود تا راوی درد انسان معاصر در ایران باشد: روایت وداع خانواده و فرزند در هجرت اجباری، وداع با محیط زیست، و روایت وداع با رویاها ها و آرزوهایمان را بازگوید.

والبته تنها بازگفتن نیست ..فیلم داستان یک همزیستی با درد است .
داستان بغض زنی است که با این همه درد زندگی می کند و چشم به آینده ای است که به امروز بخندد.

داستان پدری است که با دلی شکسته و پایی به گچ رفته که محمل نقش سفید و سیاه پیانویی شده است که کودکانه بتوان با آن آهنگ زد. پدری که در این سفر در صندلی عقب ماشین نشسته است و سکان آینده را به فرزند و همسرش واگذار کرده است. والبته که حضور دارد.

داستان کودکی پر شر و شور است، که تنها همسفری است که از این سفر پردرد هیچ نمی داند اما حضور او ان سفر را تحمل پذیر کرده است.

داستان سگی است که عفونت بدنش را گرفته است و نمی دانیم که می ماند یا می رود اما همراه است.

«جاده خاکی» همچنین روایتگر آرزوهایی است که به تعلیق می روند و بخشی از زخم هایمان می شوند. این زخم آرزوها را می توان در بغض همه اعضای خانواده دید، افرادی که همه رویاهایشان را بر باد رفته می دانند، به جز کودکی که فارغ از هر رویایی از زندگی لذت می برد و دم را غنیمت می شمارد تا بر زمین سجده بگذارد.

شاهکار به تصویر کشیدن این آروزهای زخم خورده در آن صحنه عجیب و رویایی است که از فیلم «اودیسه در فضا» الهام گرفته شده است. صحنه ای که پدر و کودک در فضایی بی کران پر می کشند و می روند و می روند و می روند ...و در آن تنهایی - در میان سو سوی ستاره ها- از خطی که بر ماشین آرزوهایشان افتاده است می گویند. و آی گریه، گریه، گریه......وای که ماشینم خط افتاد، وای که ماشینم خط افتاد و گریه، گریه، گریه.

و در همان فضای رویاگونه باز خنده و گریه در هم می آمیزند، شوخی و جدی ترکیب می شوند ، تا این خط خطی شدن آرزوها به تصویر کشیده شود.

این همزیستی زخم ها، دردها و زندگی
این همنشینی درد و شادی
و این ضرورت عادت کردن به این همنشینی است که بن مایه فیلم است و تا آخر حضور دارد.

و البته با پایان فیلم ما در را در همان حال و هوای غم و شادی رها می کند تا برویم و برویم و برویم...

https://t.me/adagha
آچمز
چه رخ داده است و چه خواهد شد؟

🖊عقیل دغاقله

با گذشت دو هفته از اعتراضات اخیر در ایران که با کشته شدن مهسا امینی آغاز شد، به تدریج این سوال مطرح می شود که این اعتراضات چگونه نقشه سیاسی کشور را تغییر داده است؟ و مهمتر از آن آیا اتفاق جدیدی در حال رخ دادن است یا اعتراضات شهریور ۱۴۰۱ به تدریج سرنوشتی مانند رخدادهای ۹۶ و ۹۸ را طی می کند؟ پاسخ دقیق به این سوالات شاید زمان بیشتری طلب کند، اما اجازه دهید بر مبنای آنچه رخ داده است، به چند موضوع اشاره کنم...

ادامه مطلب را در این لینک بخوانید.
آیا این گسل ها به هم می رسند؟
🖊عقیل دغاقله

اعتراضات گسترده اخیر ناشی از فعال شدن گسل های جنسیتی، نسلی، دینی،‌ اثنیکی-مذهبی (کردستان و بلوچستان) و طبقاتی است. البته که همه این گسل ها بر بنیان دولتی (state) ناپایدار و حکومتی ناکارآمد و استبدادی قرار دارند.

به عبارتی ناکارآمدی مطلق حکومت در چند دهه اخیر،‌ استهلاک مشروعیت آن و تداوم تبعیض های ساختاری جنسی، دینی، مذهبی و اثنیکی باعث شده است که در یک بزنگاه تصادفی (قتل مهسا، دختر جوان کرد و اهل سنت) اکثر این گسل ها همزمان با هم فعال شوند.

این همزمانی البته خبر از رخدادی عمیق در لایه های زیرین جامعه می دهد: امکان شکل گیری یک اعتراض گسترده سلبی با هدف نفی حکومت. تا کنون همین تاکید بر وجه سلبی باعث شده است که تصور کنیم همه این اعتراضات یک پدیده مشترک و به هم پیوسته هستند.

اما همین تصور نادرست بزرگترین مانع در برابر تبدیل این اعتراضات به جنبشی موثر و هدفمند (فراتر از نگاه سلبی به حکومت) است. این اعتراضات گرچه همزمان و در پاسخ به یک رخداد (قتل مهسا) شکل گرفته اند، اما از یک جنس نیستند.
باید بفهمیم که قیام مردم کردستان و بلوچستان بیشتر ریشه در تبعیض اثنیکی/مذهبی دارد و ریشه اعتراض در تهران (یا دیگر شهرهای مرکزی) بیشترنسلی، دینی و طبقاتی است. بر این اساس این اعتراضات به ج.ا به ماهوی ج.ا نیست. این اعتراضات هدفی فراتر دارند: نفی ساختی تبعیض آمیز و نهادینه شده.

درست است که معترضان اتفاق نظر دارند که ج. ا نماد عینی ساختاری است که به همه این تبعیض ها دامن زده است. اما این اتفاق نظر باید معطوف به ساخت در هم تنیده این تبعیض ها باشد و نه فقط جمهوری اسلامی. در حقیقت ساختی که جمهوری اسلامی بر مبنای آن شکل گرفت، رشد کرد و زیر فشار آن کمر خم کرد، وجود همین تبعیض ها است.

اگر بخواهم خلاصه کنم: مطالبه سازنده ای که می تواند این اعتراضات سلبی گسترده را به یک جنبش سازنده و پایدار مبدل کند،‌ با به رسمیت شناختن تفاوت ها آغاز می شود،‌با نفی همه تبعیض های جنسی، جنسیتی، نسلی، دینی، مذهبی و اثنیکی.

**این چند نکته در قالب یک رشته توییت نوشتم که در این لینک قابل دسترسی هستند.

https://t.me/adagha
درباره مرحله کنونی از اعتراضات

🖊عقیل دغاقله

آیا آنچه در ایران در حال رخ دادن است یک انقلاب است؟ خیر! در عین حالی که به نظر می رسد می تواند مراحل اولیه (جنینی) یک انقلاب باشد. اما چرا؟

انقلاب ویژگی خود را دارد. اول آنکه رهبری می خواهد (نه فردی). گروه، سازمان یا جمعی (متمرکز/غیر متمرکز) که بتواند خواسته های معترضان را نمایندگی کند. بتواند خواسته های معترضان را به مطالبه ای فراتر ار «اینها بروند» تبدیل کند و طرحی نو در اندازد.

انقلاب «گفتمان» می طلبد. گفتمانی که مشخصات و إلمان های واضحی دارد که اگر کسی بپرسد این اعتراضات دنبال تحقق چه هدفی هستند، آنکه همراه آن است بتواند پاسخ شبه روشنی بدهد. بخشی از این عناصر گفتمانی مانند آزادی های اجتماعی، حقوق زنان، و حقوق شهروندی (به علاوه نفی تبعیض سیستماتیک) وجود دارند. اما این مطالبات باید فراگیر باشند تا اقشار مختلف ( فقیر، اثنیک ها، طبقه متوسط، زنان و...)خود را در آینه آن ببینند.

در رشته توییت قبلی درباره پذیرش این تفاوت ها به عنوان مرحله آغازین یک حرکت پیشروانه پرداخته ام. اما گفتمان فقط به معنای گرد هم آوردن مطالبات نیست. گفتمان شیوه زندگی جمعی جدیدی ارائه می دهد، رویای جدیدی خلق می کند. رویایی که می تواند مبنای شکل گیری آینده بهتر باشد.

این گفتمان مشترک، رویای مشترک را شکل می دهد. رویایی که هنوز غائب است.

اگر به نکات فوق توجه نشود، آنچه در انتظار این جنبش بزرگ است چیزی فراتر از نتیجه بهار عربی نیست. جنبش هایی که انقلابی بودند، اما در نهایت نتوانستند آنچه مدنظر بود را محقق کنند. لبنان نمونه آخر آن است. حرکت های اعتراضی بزرگ که تا دم دروازه می روند اما توپی را گل نمی کنند.

البته این به معنای این نیست که آنچه در بالا ذکر شد رخ نخواهد داد. همه عناصر فوق الذکر می توانند از پایین به بالا محقق شوند. اما به معنای آن است که فهم بهتری از آنچه در حال رخ دادن است داشته باشیم. مراحل جنینی به معنای امکان تولد یک نوزاد سالم است و البته مخاطرات خود را دارد.

نهایت آنکه، اگر می خواهیم کمک کنیم باید عناصر گفتمان سازی که رویای مشترک می سازند را تقویت کنیم و علف های هرزی که این رویای مشترک را به مخاطره می اندازند (ناسیونالیسم حذف گرا، شعارهای جنسیت زده، دیگر سازی و..) را هرس کنیم.

اگر جامعه نقاد و آزاد و گفتگو محور و مشارکتی بخش هایی از رویای مشترک هستند، از هم اکنون باید آنها را تمرین کرد. همزمان که در خیابان هستیم، هم آن رویا را مجسم کنیم، هم آن را تمرین کنیم.

https://t.me/adagha
بزنگاهی که ریشه های استبداد را عیان می کند

🖊عقیل دغاقله

در ویدیوی زیر اکبر گنجی از خطر تجزیه ایران می گوید. اهمیت این ویدیو در این است که این صحبت ها عقلانیت بسیاری از ایرانیان (معمدتا رکزنشین) را عیان می کند و یکی از ریشه های تداوم استبداد را در روز روشن به ما نشان می دهد.

در این گفتمان،‌ایران را کشور تجزیه شده ای می دانند که تنها با زور دولتی مستبد حیات آن ممکن است. از منظر آنان قومیت ها به محض شکل گیری یک خلاء قدرت (نبود دولت مقتدر) اسلحه به دست می گیرند و جدا می شوند.

اما مشکل تنها این تصور نیست. مشکل بزرگتر این است که در شرایط «عادی» حاضر به گفتگو درباره تبعیض های ساختاری اثنیکی نیستند. در آن شرایط همه چیز را احاله به شکل گیری یک دموکراسی مدرن می کنند فارغ از آنکه متوجه باشند بدون حل این معضله آن دموکراسی نیز ممکن نیست.

آنهایی که در این شرایط خطر تجزیه ایران را حس می کنند -و در تنور آن می دمند- بهتر است به این فکر کنند که اگر خطر تجزیه جدی است، چرا درباره معضل اثنیک ها گفتگو نمی کنند؟ چرا همیشه فعالان اثنیکی را با چوب «خطر امنیتی» می رانند؟ چرا گوش های خود را به این موضوع بسته اند؟ اما اگر موضوع اثنیک ها جدی نیست -و عده ناچیزی (با ادبیات حکومتی) به آن دامن می زنند- چرا در این بزنگاه ها اینگونه ترسان و هراسان به میدان می آیند؟

یک پاسخ آنها این است: «خطر دخالت بیگانگان.» دو نقد بر این گزاره وارد است. اول آنکه بیگانگان همیشه بوده و هستند. این که به خاطر بیگانگان طرح موضوع را نفی کنیم که راه حل نمی شود. و دوم آنکه این نوع نگاه چه تفاوتی با شیوه جمهوری اسلامی در نقد معترضان و ناراضیان دارد؟ حکومتی که اعتراض زنان را نیز حاصل مداخلات بیگانگان و برای ویرانی ایران می داند؟

البته از صحبت های آقای گنجی باید استقبال کرد. و از قضا در همین نقطه است که می توان باب گفتگو را با او باز کرد. حداقل اهمیت موضوعی که همیشه درباره آن سکوت می کنند -و فقر نظری جدی دارند -را را به آنها یادآور شد. شاید -و تنها شاید- در چنین بزنگاهی بتوان به طیف بزرگی نشان داد که چگونه به دلیل نادیده انگاشتن موضوع اثنیک ها هم خود و هم دیگری را محکوم به زندگی در یک ساختار استبدادی، ناکارآمد و ظالمانه کرده اند.

البته حدس می زنم که حتی فکر کردن به این موضوع برای بسیاری از مرکز نشینان رنج آور و اضطراب آور باشد. آنها یا با رویکرد تدافعی سعی می کنند کل ماجرا را نادیده بگیرند ،‌ یا آنکه از خدشه ای که بر تصور خیالین شان از ملت ایران وارد می آید خشمگین می شوند. هر آنچه باشد امیدوارم در این بزنگاه ها به مقابله با این اضطراب بروند و بتوانند گامی فراتر از تئوری توطئه بروند.

و آخر آنکه عجیب است که انسان خود اینگونه قربانی یک سیستم تبعیض آمیز باشد و باز دیگری را قربانی حفظ برتری جویی اثنیکی و مذهبی خود بکند.

https://www.youtube.com/watch?v=2Qucu5Zz1aw&ab_channel=AkbarGanji

https://t.me/adagha
نکته دیگر این است که رسانه های بیگانه (از جمله ایر.انتر) جریان س.ط را تبلیغ می کنند. آنها به دنبال تضعیف قدرت مرکزی نیستند. به دنبال عوض کردن افسار آن هستند.
مهم آنکه قدرت مرکزی چه از نوع مدنظر رضا نصر و چه از نوعی که برخی رسانه های فارسی تبلیغ می کنند، خود ویرانگر و ناپایدار است. اما تا هر دو جریان متوجه این نکته شوند، هزینه های گزافی بر همه ما تحمیل خواهند کرد. و تا آن زمان البته باید مدام همه چیز به مداخله بیگانگان تقلیل یابد.

https://t.me/adagha
رویائی که آغاز یک رهایی است

🖊عقیل دغاقله

یکی از تمایزات اعتراضات اخیر، رشد و قدرت یافتن نیروهای سیاسی و اجتماعی پیرامون است. پیش از آن (به جز انقلاب ۵۷) یا جنبش سبز مرکز را داشتیم که پیرامون در آن غائب است، یا برای مثال «انتفاضة الكرامة» مردم عرب (۲۰۱۱) که مرکز نشینان از آن بی خبر هستند.

اما با سراسری شدن اعتراضات، هر جا اعتراضی شود، همه دنبال دیگری هستند. چرا عرب ها نیامدند؟ چرا ترک ها نیستند؟ چرا کردها پر قوت ظاهر شدند. والبته بر عکس آن نیز درست است. در «اعتراضات تشنگان» سئوال این بود که چگونه بقیه می توانند کمک کنند. یا چه میزان حضور دارند یا ندارند.

این از حال هم پرسیدن و دنبال یک دیگر بودن اول نشان از آن دارد که «تصور خیالین از ملت» پر رنگ تر شده است. تصویری که نه بر پایه دین/مذهب/یا زبان که بیشتر بر مبنای نوعی ایرانیت تهی شده وسیاسی است که بیشتر شمول گرا و کمتر حذفی است.

به زبان دیگر، ایرانیت نه به معنای یک سازه فرهنگی/ تاریخی/اسطوره ای که بیشتر به عنوان یک موقعیت جغرافیایی و سیاسی مطرح است: مردمانی متفاوت/محصور شده در یک مرز جغرافیایی/که به حکم سرنوشت گرفتار دولتی مستبد شده اند.

در این فرایند سیاسی، این مفهوم ایرانیت (تهی شده از تاریخ اسطوره ای و فرهنگی) در حال تولد است، مفهومی که به شکل استراتژیک به آن اصالت داده می شود تا ائتلاف سیاسی بزرگتری ممکن شود و مرزهای آن دولت استبدادی به عقب رانده شوند.

این بدان معناست که یک مرکز نشین (خودآگاه یا ناخودآگاه) می داند که بدون آن عرب/کرد/بلوچ/ترک نمی تواند کاری از پیش ببرد. همچنانکه فردی برآمده از پیرامون نیز ناخودآگاه به همین نتیجه می رسد. این ائتلاف استراتژیک میمون و مبارک است اما پایدار نیست. چرا؟

اول به این دلیل که در «لحظه اکنون» نیز بازیگران و حاضران آن با شک و تردید به هم نگاه می کنند. مرکز از پیرامون می ترسد و پیرامون به حکم سابقه تاریخی قادر نیست به مرکز اعتماد کند. این شک و تردید این ائتلاف را سست و لرزان می سازد.

دوم آنکه با از بین رفتن آن علت ائتلاف سیاسی، به احتمال زیاد مرکزنشینان دوباره به دنبال برپایی سلطه روایت تاریخی/فرهنگی خود از ایران برآیند وروایت های پیرامون را نامشروع جلوه دهند. آنها اکنون نیز آن روایت ها را به پرسش نکشیده اند و در حال حاضر صحبت از آنها را نامفید می دانند.

اما اصرار بر استمرار آن روایت مسلط همان جایی است که همه خواهند باخت. راه جایگزین و پرامید آن است که بر آن مفهوم سیاسی ایران (تهی شده از تاریخ/فرهنگ/واسطوره) اصرار ورزید و آن را به رسمیت شناخت. کاری که برای مرکز نشینان دشوار است. مانند آن است که یک ماهی را از آب خارج سازیم تا معنای آب را دریابد.

اما اگر حاضر باشند آن راه را بروند، و درد این بی آبی را تحمل کنند، آنگاه چشمانشان به دنیای دیگری بازخواهد شد: تاریخ های متفاوتی را خواهند دید که حذف کرده اند، فرهنگ های دیگری که ندیده اند، انسان های دیگری که به نام آن «ایران فرهنگی» له کرده اند و دردهایی که فراموش شده اند.

اگر این راه دشوار را بروند آنگاه این ائتلاف استراتژیک لرزان می تواند به ائتلافی پایدار مبدل شود. لحظه ای که می توان با یک سنگ دو هدف را زد: هم از شر حکومتی مستبد خلاص شد و هم امکان بازگشت تاریخ ستم دیده گان و له شدگان را فراهم آورد.

آیا این راه ممکن است؟ نمی دانم. امتیازات و قدرت آنانی را که همیشه با آن زیسته اند را نابینا و کور می سازد. آنها قادر نخواهند بود حتی درکی از این متن کوتاه داشته باشند. همان ماهی هایی هستند که درک آب برایشان ناممکن است. اما به قول دوستی «تخیل و به بیان درآوردن آن آغاز رهایی است.»

https://t.me/adagha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«فردای آزادی که روز دادخواهی فرا برسد، ما چون شما نخواهیم بود و چون شما حکم نخواهیم کرد.»
به بغض و فریادی از بلوچستان که با این جمله پایان یابد سر تعظیم باید فرود آورد.

#فریبا_بلوچ
#زن_زندگی_آزادی
#من_بلوچم
https://t.me/adagha