بعد از یکماه سفر پشت سفر، بالاخره من برگشتم خونه.
با کلی کار کرده و کلی کار روی میز عقب افتاده.
بزودی کلی خبر دارم براتون.
22.02.2024
t.me/aboutSahand
با کلی کار کرده و کلی کار روی میز عقب افتاده.
بزودی کلی خبر دارم براتون.
22.02.2024
t.me/aboutSahand
💾 اگر میدانید «فلاپی دیسک» چیست، احتمالا وقتش است که تستهای غربالگری سرطان را انجام دهید!
پینوشت: برخی از تستهای مهم تشخیص زودهنگام سرطان، مانند کولونوسکوپی، ماموگرافی، پاپاسمیر، معاینه پروستات باید از سن ۴۰ سالگی بصورت دورهای آغاز شوند.
t.me/aboutSahand
💾 اگر میدانید «فلاپی دیسک» چیست، احتمالا وقتش است که تستهای غربالگری سرطان را انجام دهید!
پینوشت: برخی از تستهای مهم تشخیص زودهنگام سرطان، مانند کولونوسکوپی، ماموگرافی، پاپاسمیر، معاینه پروستات باید از سن ۴۰ سالگی بصورت دورهای آغاز شوند.
t.me/aboutSahand
سال نو مبارک
برای همتون سلامتی و دل خوش آرزو میکنم.
چه اینوری چه اونوری، چه باحجاب چه بیحجاب، چه باخدا چه بیخدا، چه اهل دل چه وقف کار، چه ...
آرزو میکنم سر بلند باشید و امید در دلتون روشن بمونه تا روزی که به آرزوهاتون برسید.
سهند بهنام، نوروز ۱۴۰۳
t.me/aboutSahand
برای همتون سلامتی و دل خوش آرزو میکنم.
چه اینوری چه اونوری، چه باحجاب چه بیحجاب، چه باخدا چه بیخدا، چه اهل دل چه وقف کار، چه ...
آرزو میکنم سر بلند باشید و امید در دلتون روشن بمونه تا روزی که به آرزوهاتون برسید.
سهند بهنام، نوروز ۱۴۰۳
t.me/aboutSahand
از دوره های رایگان IBM استفاده کنید:
1. What is Data Science:
https://lnkd.in/e_9jfMS5
2. Python for DS and Al Dev:
https://lnkd.in/ejEDUkgu
3. Tools for Data Science:
https://lnkd.in/e-RpNwuv
4. Databases & SQL for DS:
https://lnkd.in/ekvQjbYA
5. Machine Learning in Python:
https://lnkd.in/eb2eMYt9
6. Data Science Methodology:
https://lnkd.in/eYVm-fKb
7. Data Viz with Python:
https://lnkd.in/e4fMt6bS
8. Data Analysis with Python:
https://lnkd.in/edGYp3zs
9. Data Science Pro Certificate:
https://lnkd.in/edzcBt96
10. Projects for Data Science:
https://lnkd.in/eZ9EJwbm
11. EDA for Machine Learning:
https://lnkd.in/enU9eZHA
12. Intro to DS Specialization:
https://lnkd.in/euRw8pt2
13. Excel for Data Analysis:
https://lnkd.in/eW_VK2ku
14. Scalable Data Science:
https://lnkd.in/etEryZbX
15. Intro to Data Analytics:
https://lnkd.in/eeistdx7
16. Data Analyst Pro:
https://lnkd.in/eiFKaRqK
17. Applied DS Capstone:
https://lnkd.in/eVifKc4k
18. Introduction to Al:
https://lnkd.in/eCXRJSmM
19. Intro to Cybersecurity:
https://lnkd.in/er79XB4Y
20. Cybersecurity Analyst: Pro
https://lnkd.in/er79XB4Y
21. IBM AI Engineering:
https://lnkd.in/etsYNTES
t.me/aboutSahand
1. What is Data Science:
https://lnkd.in/e_9jfMS5
2. Python for DS and Al Dev:
https://lnkd.in/ejEDUkgu
3. Tools for Data Science:
https://lnkd.in/e-RpNwuv
4. Databases & SQL for DS:
https://lnkd.in/ekvQjbYA
5. Machine Learning in Python:
https://lnkd.in/eb2eMYt9
6. Data Science Methodology:
https://lnkd.in/eYVm-fKb
7. Data Viz with Python:
https://lnkd.in/e4fMt6bS
8. Data Analysis with Python:
https://lnkd.in/edGYp3zs
9. Data Science Pro Certificate:
https://lnkd.in/edzcBt96
10. Projects for Data Science:
https://lnkd.in/eZ9EJwbm
11. EDA for Machine Learning:
https://lnkd.in/enU9eZHA
12. Intro to DS Specialization:
https://lnkd.in/euRw8pt2
13. Excel for Data Analysis:
https://lnkd.in/eW_VK2ku
14. Scalable Data Science:
https://lnkd.in/etEryZbX
15. Intro to Data Analytics:
https://lnkd.in/eeistdx7
16. Data Analyst Pro:
https://lnkd.in/eiFKaRqK
17. Applied DS Capstone:
https://lnkd.in/eVifKc4k
18. Introduction to Al:
https://lnkd.in/eCXRJSmM
19. Intro to Cybersecurity:
https://lnkd.in/er79XB4Y
20. Cybersecurity Analyst: Pro
https://lnkd.in/er79XB4Y
21. IBM AI Engineering:
https://lnkd.in/etsYNTES
t.me/aboutSahand
lnkd.in
LinkedIn
This link will take you to a page that’s not on LinkedIn
با استفاده از این پرامت در پلتفرمهای هوش مصنوعی نظیر ChatGPT شما می توانید مطالب مهم یک موضوع را مشخص کنید تا به بهترین و کاملترین سورس برای یادگیری دسترسی پیدا کنید:
__
I want to learn about "XXXXXX". Please share the most important 20% of information that will provide me with a solid understanding of 80% of the subject in a table. Additionally, include other topics of lesser importance. List the topics in one column, prioritize them for learning in another column, and suggest learning materials such as courses or YouTube videos in a third column. Specify which of the topics are in the 20% of information of the subject. Finally, create a roadmap to guide me in acquiring this skill.
__
t.me/aboutSahand
__
I want to learn about "XXXXXX". Please share the most important 20% of information that will provide me with a solid understanding of 80% of the subject in a table. Additionally, include other topics of lesser importance. List the topics in one column, prioritize them for learning in another column, and suggest learning materials such as courses or YouTube videos in a third column. Specify which of the topics are in the 20% of information of the subject. Finally, create a roadmap to guide me in acquiring this skill.
__
t.me/aboutSahand
مملکت نیست، دیوونهخونست!
ما داریم تو Teleminer خودمون رو پاره میکنیم و چند ده هزار یورو هزینه مشاور میدیم که طبق دستورالعملهای GDPR اروپا و HIPAA امریکا و ... نهایت محرمانگی اطلاعات بیماران رو حفظ کنیم تا هوش مصنوعیمون آموزش ببینه!
بعد توی ایران طرف ۹۰۰ هزار تومان داده که ۳۵ کیلو کاغذ سفید دست دوم برای چک پرینت بخره، دیده اطلاعات پزشکی و فوق محرمانه هزاران بیمار یک بیمارستان و بیمه معروفه!
علنی شدن اطلاعات بیمار میتونه به قیمت جان و نابودی آیندهش تموم بشه!
تصور کنید یک شرکت بیمه بدونه شما مستعد یک بیماری پر هزینه هستید! دیگه شمارو بیمه نمیکنه.
کارفرما از دادن شغلهای حساس به شما خودداری میکنه و روی شما سرمایه گذاری نمیکنه.
و دهها مشکل بزرگ دیگه که میتونه زندگی رو برای شما سیاه کنه.
@aboutSahand
ما داریم تو Teleminer خودمون رو پاره میکنیم و چند ده هزار یورو هزینه مشاور میدیم که طبق دستورالعملهای GDPR اروپا و HIPAA امریکا و ... نهایت محرمانگی اطلاعات بیماران رو حفظ کنیم تا هوش مصنوعیمون آموزش ببینه!
بعد توی ایران طرف ۹۰۰ هزار تومان داده که ۳۵ کیلو کاغذ سفید دست دوم برای چک پرینت بخره، دیده اطلاعات پزشکی و فوق محرمانه هزاران بیمار یک بیمارستان و بیمه معروفه!
علنی شدن اطلاعات بیمار میتونه به قیمت جان و نابودی آیندهش تموم بشه!
تصور کنید یک شرکت بیمه بدونه شما مستعد یک بیماری پر هزینه هستید! دیگه شمارو بیمه نمیکنه.
کارفرما از دادن شغلهای حساس به شما خودداری میکنه و روی شما سرمایه گذاری نمیکنه.
و دهها مشکل بزرگ دیگه که میتونه زندگی رو برای شما سیاه کنه.
@aboutSahand
آدم دوزاری!
سر یک موضوعی یاد یه خاطره افتادم، فکر کردم بنویسمش یه جا، که یادم نره؛
تازه وارد دوره لیسانس شده بودم. یه پروژه از یه کارخونه توی جاده ساوه گرفته بودم که براشون بردهای کنترلر طراحی کنم. هفته ای چند روز میرفتم اونجا. یبار ماشینم خراب شده بود و با تاکسی رفتم. تا شب درگیر یکی از بردها شده بودم. حسابی خسته و کلافه بودم. آدم این موقع ها مغزش خوب کار نمیکنه، برای همینم شاید تصمیم های خوبی نگیره. اصلا حواسم نبود وسط یه جای صنعتی هستم و دیروقت که بشه تاکسی راحت گیر نمیاد. به هر آژانسی زنگ زدم میگفت تا چند ساعت ماشین نداریم. این وسطا یکی از کارگرهای کارخونه اومد و اصرار کرد که من تا میدون آزادی میبرمتون از اونجا خودتون برید. کلی خوشحال شدم. داشتم میرفتم سوار ماشینش بشم که یکی دیگه از کارگرها بدو بدو اومد سمتم و گفت سوار ماشین این بابا نشو، خل و چل و دوزاریه! تعجب کردم! به نظرم پسر خوبی میومد! خیلی دور و ور ما میچرخید، بگو بخند میکرد و همه این مدت هر کاری من داشتم برام انجام میداد. با خودم فکر کردم شاید این بابا حسودی کرده یا اختلافی بینشون هست و نمیخواد من باهاش خارج کار دوست بشم. خلاصه به اخطار این بیچاره توجه نکردم و سوار شدم.
اولش خیلی خوب بود. کلی ازم تعریف میکرد و میگفت دلش میخواد بره درس بخونه و مثل من طراح بشه و ...
بجای اینکه بندازه مستقیم از اتوبان بیاد، رفت توی یکی از شهرکها که تا مغازه ها بازن برای خونش خرید کنه، رفت توی یه قنادی شیرینی خرید، برای منم یه جعبه شیرینی خامهای خرید! بعد یکم جلوتر پیاده شد که میوه بخره و باز برای منم یه خربزه بزرگ خرید و اصرار که این بابا خربزههاش اصل جنسه و باید شما هم امتحان کنید. دوباره ۱۰۰ متر جلوتر جلو یه دکه زد کنار و یه ظرف پر باقالی خرید که تو ماشین بخوریم. من با اینکه نمیخواستم ولی تشکر کردم و گفتم پس بگو این چیزا چقدر شدن که پولشو بهت بدم که رفت توی فاز تعارف. خلاصه راه افتادیم رفتیم توی جاده که بریم تهران. حالا توی راه من دارم فکر میکنم با یه کیف و یه جعبه شیرینی و یه خربزه خرکی چطور توی میدون آزادی ماشین بگیرم! از اون طرفم دارم فکر میکنم به مدیر این پسره بگم بفرستتش توی تیم من که هم اضافه کار و پاداش بیشتری بگیره و هم کارش کم بشه که جبران حداقل این کاراشو کرده باشم.
توی این فکرها بودم و داشتم به یه ظرف باقالی تو دستم نگاه میکردم که با شدت ترمز کرد! نگو یه سگ پریده بود جلوش! آقا چشمتون روز بد نبینه! من و باقالی ها با هم رفتیم تو داشبورد!
تمام هیکلم شده بود آب باقالی! یه نگاه بهش کردم که بگم چرا اینجوری کردی؟! که شروع کرد به داد و هوار که مرتیکه ماشینمو کثیف کردی و ...
باورتون نمیشه توی چند ثانیه این بابا با نصف اقوام مونث و مذکر من تولید مثل کرد، بعدم داد و هوار که گمشو از ماشین من پیاده شو!
اصلا گیج شده بودم! وسط اتوبان ساوه کجا پیاده بشم؟ بهش گفتم آقا تو یهو ترمز کردی، بعدم خودت باقالی خریدی دادی دست من! بعدشم خب برو یه جا که من ماشین گیرم بیاد!
ولی گوشش بدهکار نبود. میگفت سریع پیاده شو میخوام ماشینو ببرم کارواش! گفتم خب منم باهات میام همونجا پیاده میشم!
هرچی از من اصرار که خب حداقل یه یکی دو کیلومتر جلوتر یا عقبتر منو پیاده کن که ماشین گیرم بیاد، بیشتر فحش میخوردم!
خلاصه از ماشینش پیاده شدم. گفت کجا؟! پول شیرینی و خربزه! گفتم نمیخوام مال خودت! گفت بیخود! باید پولشو بدی!
دیدم یارو روانیه باهاش بحث نکنم بهتره. با عصبانیت از کیفم چند تا اسکناس درآوردم و پرت کردم طرفش. اونم گازشو گرفت و رفت!
یه چند لحظه ای گیج و مبهوت وسط اتوبان واستاده بودم. هنگ کرده بودم! یه جعبه شیرینی دستم، یه خربزه خرکی زیر بغلم. یه کیف لپتاپ توی اونیکی دستم. از زیر گردن تا بیخ شرتم هم خیس، بوی گند باقالی هم داشت خفم میکرد!
بگذریم که با چه بدبختی ماشین گرفتم و رفتم خونه. بعدشم چقدر جلوی خودمو گرفتم که به مدیرش چیزی نگم. ولی این درس عبرتی شد که وقتی یکی بهم میگه سوار ماشین آدم دوزاری نشو، حرفشو گوش کنم.
خلاصه از من به شما نصیحت، با آدم دوزاری تو هیچ راهی همراه نشید!
سهند بهنام، ۲۹ می ۲۰۲۴، دوسلدورف
@aboutSahand
سر یک موضوعی یاد یه خاطره افتادم، فکر کردم بنویسمش یه جا، که یادم نره؛
تازه وارد دوره لیسانس شده بودم. یه پروژه از یه کارخونه توی جاده ساوه گرفته بودم که براشون بردهای کنترلر طراحی کنم. هفته ای چند روز میرفتم اونجا. یبار ماشینم خراب شده بود و با تاکسی رفتم. تا شب درگیر یکی از بردها شده بودم. حسابی خسته و کلافه بودم. آدم این موقع ها مغزش خوب کار نمیکنه، برای همینم شاید تصمیم های خوبی نگیره. اصلا حواسم نبود وسط یه جای صنعتی هستم و دیروقت که بشه تاکسی راحت گیر نمیاد. به هر آژانسی زنگ زدم میگفت تا چند ساعت ماشین نداریم. این وسطا یکی از کارگرهای کارخونه اومد و اصرار کرد که من تا میدون آزادی میبرمتون از اونجا خودتون برید. کلی خوشحال شدم. داشتم میرفتم سوار ماشینش بشم که یکی دیگه از کارگرها بدو بدو اومد سمتم و گفت سوار ماشین این بابا نشو، خل و چل و دوزاریه! تعجب کردم! به نظرم پسر خوبی میومد! خیلی دور و ور ما میچرخید، بگو بخند میکرد و همه این مدت هر کاری من داشتم برام انجام میداد. با خودم فکر کردم شاید این بابا حسودی کرده یا اختلافی بینشون هست و نمیخواد من باهاش خارج کار دوست بشم. خلاصه به اخطار این بیچاره توجه نکردم و سوار شدم.
اولش خیلی خوب بود. کلی ازم تعریف میکرد و میگفت دلش میخواد بره درس بخونه و مثل من طراح بشه و ...
بجای اینکه بندازه مستقیم از اتوبان بیاد، رفت توی یکی از شهرکها که تا مغازه ها بازن برای خونش خرید کنه، رفت توی یه قنادی شیرینی خرید، برای منم یه جعبه شیرینی خامهای خرید! بعد یکم جلوتر پیاده شد که میوه بخره و باز برای منم یه خربزه بزرگ خرید و اصرار که این بابا خربزههاش اصل جنسه و باید شما هم امتحان کنید. دوباره ۱۰۰ متر جلوتر جلو یه دکه زد کنار و یه ظرف پر باقالی خرید که تو ماشین بخوریم. من با اینکه نمیخواستم ولی تشکر کردم و گفتم پس بگو این چیزا چقدر شدن که پولشو بهت بدم که رفت توی فاز تعارف. خلاصه راه افتادیم رفتیم توی جاده که بریم تهران. حالا توی راه من دارم فکر میکنم با یه کیف و یه جعبه شیرینی و یه خربزه خرکی چطور توی میدون آزادی ماشین بگیرم! از اون طرفم دارم فکر میکنم به مدیر این پسره بگم بفرستتش توی تیم من که هم اضافه کار و پاداش بیشتری بگیره و هم کارش کم بشه که جبران حداقل این کاراشو کرده باشم.
توی این فکرها بودم و داشتم به یه ظرف باقالی تو دستم نگاه میکردم که با شدت ترمز کرد! نگو یه سگ پریده بود جلوش! آقا چشمتون روز بد نبینه! من و باقالی ها با هم رفتیم تو داشبورد!
تمام هیکلم شده بود آب باقالی! یه نگاه بهش کردم که بگم چرا اینجوری کردی؟! که شروع کرد به داد و هوار که مرتیکه ماشینمو کثیف کردی و ...
باورتون نمیشه توی چند ثانیه این بابا با نصف اقوام مونث و مذکر من تولید مثل کرد، بعدم داد و هوار که گمشو از ماشین من پیاده شو!
اصلا گیج شده بودم! وسط اتوبان ساوه کجا پیاده بشم؟ بهش گفتم آقا تو یهو ترمز کردی، بعدم خودت باقالی خریدی دادی دست من! بعدشم خب برو یه جا که من ماشین گیرم بیاد!
ولی گوشش بدهکار نبود. میگفت سریع پیاده شو میخوام ماشینو ببرم کارواش! گفتم خب منم باهات میام همونجا پیاده میشم!
هرچی از من اصرار که خب حداقل یه یکی دو کیلومتر جلوتر یا عقبتر منو پیاده کن که ماشین گیرم بیاد، بیشتر فحش میخوردم!
خلاصه از ماشینش پیاده شدم. گفت کجا؟! پول شیرینی و خربزه! گفتم نمیخوام مال خودت! گفت بیخود! باید پولشو بدی!
دیدم یارو روانیه باهاش بحث نکنم بهتره. با عصبانیت از کیفم چند تا اسکناس درآوردم و پرت کردم طرفش. اونم گازشو گرفت و رفت!
یه چند لحظه ای گیج و مبهوت وسط اتوبان واستاده بودم. هنگ کرده بودم! یه جعبه شیرینی دستم، یه خربزه خرکی زیر بغلم. یه کیف لپتاپ توی اونیکی دستم. از زیر گردن تا بیخ شرتم هم خیس، بوی گند باقالی هم داشت خفم میکرد!
بگذریم که با چه بدبختی ماشین گرفتم و رفتم خونه. بعدشم چقدر جلوی خودمو گرفتم که به مدیرش چیزی نگم. ولی این درس عبرتی شد که وقتی یکی بهم میگه سوار ماشین آدم دوزاری نشو، حرفشو گوش کنم.
خلاصه از من به شما نصیحت، با آدم دوزاری تو هیچ راهی همراه نشید!
سهند بهنام، ۲۹ می ۲۰۲۴، دوسلدورف
@aboutSahand
1.2 Gb/S
سرعت دانلود گوشی من در حالیکه دارم با سرعت 177 کیلومتر در ساعت توی اتوبان در دوسلدورف آلمان حرکت میکنم.
@aboutSahand
سرعت دانلود گوشی من در حالیکه دارم با سرعت 177 کیلومتر در ساعت توی اتوبان در دوسلدورف آلمان حرکت میکنم.
@aboutSahand
صدا رفت!
چند شبی بود از شدت استرس خوب نخوابیده بودم، پسر کوچیکم جراحی داشت، فشار کاریم خیلی زیاد بود.
غروب جلسه آنلاینم توی شرکت تموم شد، از شدت خستگی روی مبل اتاق کارم خوابم برد. بعد از چند دقیقه با درد شدید توی سینم بیدار شدم. صدام در نمیومد. انگار یکی دگمه میوتم رو زده بود. یکم نشستم روی مبل شاید بهتر بشم، ولی خیلی فرقی نکرد. به یکی از دوستام که نزدیک بود مسیج دادم حالم خوب نیست، بیا دنبالم. ولی وقت نداشت. کس دیگه ای نزدیکم نبود. همسرم پیش پسرم بود. چشمامو بستم و دوباره خوابیدم. یه نیم ساعت بعد بهتر شده بودم. یکی دو ساعتی موندم و تنها رفتم خونه.
بعضی وقتها انگار صدا باید قطع بشه تا در سکوت بفهمی چند چندی و مهاجرت چقدر آدمها رو تنها و آسیب پذیر میکنه.
سهند بهنام، ۱۹ جون ۲۰۲۴
@aboutSahand
چند شبی بود از شدت استرس خوب نخوابیده بودم، پسر کوچیکم جراحی داشت، فشار کاریم خیلی زیاد بود.
غروب جلسه آنلاینم توی شرکت تموم شد، از شدت خستگی روی مبل اتاق کارم خوابم برد. بعد از چند دقیقه با درد شدید توی سینم بیدار شدم. صدام در نمیومد. انگار یکی دگمه میوتم رو زده بود. یکم نشستم روی مبل شاید بهتر بشم، ولی خیلی فرقی نکرد. به یکی از دوستام که نزدیک بود مسیج دادم حالم خوب نیست، بیا دنبالم. ولی وقت نداشت. کس دیگه ای نزدیکم نبود. همسرم پیش پسرم بود. چشمامو بستم و دوباره خوابیدم. یه نیم ساعت بعد بهتر شده بودم. یکی دو ساعتی موندم و تنها رفتم خونه.
بعضی وقتها انگار صدا باید قطع بشه تا در سکوت بفهمی چند چندی و مهاجرت چقدر آدمها رو تنها و آسیب پذیر میکنه.
سهند بهنام، ۱۹ جون ۲۰۲۴
@aboutSahand
این جامعه سرکوبگر!
امروز توی شبکه های اجتماعی پر بود از فیلمهایی که نشون میداد یه سری آدم بیادب و بد دهن به کسانی که خارج از ایران, توی سفارتها و کنسولگریهای ایران رفته بودن رای بدن، توهین میکردن! تصاویری بسیار تکان دهنده از جامعهای که از نظر اخلاقی هر روز بیشتر سقوط میکنه. قسمت تلخ تر این ماجرا اونجاست که این تصاویر رو مردم توی صفحات خودشون از روی تایید بازنشر کرده بودن و زیرش کلی کامنت زشت هم گذاشته بودن.
من به شخصه مدتهاست که نه رای دادم و نه سیستم حاکم رو قبول دارم. ولی به شخصی که رای میده نه تنها توهین نمیکنم، بلکه براش احترام هم قائلم. چون این آدم یک رفتار کاملا دموکراتیک رو الگوی خودش قرار داده و بجای توسل به زور و رانت و اسلحه، داره مثل یک انسان متمدن رای میده. حتی اگه کاندید مورد نظرش آدم درستی نباشه، حتی اگه سیستم خراب باشه. مهم اینه که این آدم اصول اولیه دموکراسی رو یاد گرفته.
اقلیت سرکوبگر در سکوت اکثریت خاموش و بی تفاوت، یه روز قمه میکشه که چرا رضا خان میخواد بجای سلطنت، جمهوری تشکیل بده، یه روز پاره میکنه که چرا مصدق نفت رو ملی کرده. یه روز آتیش میزنه که مرگ بر شاه، یه روز باتوم میزنه که چرا حجاب نداری، یه روز دار میزنه که چرا مخالفی، یه روز فحش میده که چرا رای دادی.
ما زمانی از این منجلاب در میایم، که بفهمیم فرقی نمیکنه سرکوبگر اینوری باشه یا اونوری.
بفهمیم ادم سرکوبگر رو باید بایکوت کنیم، چه اینوری، چه اونوری.
سهند بهنام، ۱ جولای ۲۰۲۴
@aboutSahand
امروز توی شبکه های اجتماعی پر بود از فیلمهایی که نشون میداد یه سری آدم بیادب و بد دهن به کسانی که خارج از ایران, توی سفارتها و کنسولگریهای ایران رفته بودن رای بدن، توهین میکردن! تصاویری بسیار تکان دهنده از جامعهای که از نظر اخلاقی هر روز بیشتر سقوط میکنه. قسمت تلخ تر این ماجرا اونجاست که این تصاویر رو مردم توی صفحات خودشون از روی تایید بازنشر کرده بودن و زیرش کلی کامنت زشت هم گذاشته بودن.
من به شخصه مدتهاست که نه رای دادم و نه سیستم حاکم رو قبول دارم. ولی به شخصی که رای میده نه تنها توهین نمیکنم، بلکه براش احترام هم قائلم. چون این آدم یک رفتار کاملا دموکراتیک رو الگوی خودش قرار داده و بجای توسل به زور و رانت و اسلحه، داره مثل یک انسان متمدن رای میده. حتی اگه کاندید مورد نظرش آدم درستی نباشه، حتی اگه سیستم خراب باشه. مهم اینه که این آدم اصول اولیه دموکراسی رو یاد گرفته.
اقلیت سرکوبگر در سکوت اکثریت خاموش و بی تفاوت، یه روز قمه میکشه که چرا رضا خان میخواد بجای سلطنت، جمهوری تشکیل بده، یه روز پاره میکنه که چرا مصدق نفت رو ملی کرده. یه روز آتیش میزنه که مرگ بر شاه، یه روز باتوم میزنه که چرا حجاب نداری، یه روز دار میزنه که چرا مخالفی، یه روز فحش میده که چرا رای دادی.
ما زمانی از این منجلاب در میایم، که بفهمیم فرقی نمیکنه سرکوبگر اینوری باشه یا اونوری.
بفهمیم ادم سرکوبگر رو باید بایکوت کنیم، چه اینوری، چه اونوری.
سهند بهنام، ۱ جولای ۲۰۲۴
@aboutSahand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من بچه ها را دوست دارم، چون میجنگند بدون کینه.
من بچه ها را دوست دارم، چون در لباس نو و کهنه تفاوت نمیگذارند.
من بچه ها را دوست دارم، چون میسازند و خراب میکنند. بدون اینکه به دنبال سود و زیان باشند.
من بچهها را دوست دارم، چون وقتی بیمار میشوند نمیپرسند چرا بیمار شدیم و وقتی بهبود مییابند نمیپرسند چرا بهبود یافتیم.
جبران خلیل جبران
@aboutSahand
من بچه ها را دوست دارم، چون در لباس نو و کهنه تفاوت نمیگذارند.
من بچه ها را دوست دارم، چون میسازند و خراب میکنند. بدون اینکه به دنبال سود و زیان باشند.
من بچهها را دوست دارم، چون وقتی بیمار میشوند نمیپرسند چرا بیمار شدیم و وقتی بهبود مییابند نمیپرسند چرا بهبود یافتیم.
جبران خلیل جبران
@aboutSahand