عبدالله شهبازی
شطرنج سیاسی: چرا نیروهای روسیه از سوریه می روند؟ داریوش رجبیان بی بی سی، مسکو 2 ساعت پیش http://bbc.in/1QTZLBW تصمیم ولادیمیر پوتین درباره خروج ناگهانی بخش اصلی نیروهای روسیه از سوریه جهان را غافلگیر کرد. از جمله کارکشته ترین کارشناسان نظامی در خود روسیه…
گزارش فوق را بازنشر كردم چون هم گزارش خوبي است و هم اولين است. بايد منتظر خبرها و تحليلهاي امروز باشيم.
سهشنبه، ۲۵ اسفند ۱۳۹۴/ ۱۵ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۴:۴۷ بعدازظهر
فاجعه مالتوسی در ایران
ویرایش دوم کتاب «قحطی بزرگ» در جنگ اول جهانی در روزهای اخیر از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شد. این ویرایش متضمن اسناد و توضیحات بیشتر است که در ویرایش اول درج نشده.
همچنین انتشارات دانشگاهی آمریکا کتاب جدیدی از محمدقلی مجد به انگلیسی منتشر کرده است: ایران تحت اشغال متفقین در جنگ دوم جهانی، پل پیروزی و سرزمینی قحطیزده، انتشارات دانشگاهی آمریکا، ۲۰۱۶، ۷۴۸ صفحه، ۱۱۴.۹۹ دلار (۷۵ پوند).
بنوشته دکتر مجد، در جنگ جهانی دوم حدود چهار میلیون نفر از مردم ایران به دلیل قحطی و بیماری تیفوس مردند و این بجز ۸ تا ۱۰ میلیون نفری است که در جنگ اول جان خود را از دست دادند. در سال ۱۹۴۴، یعنی در پایان جنگ جهانی دوم، جمعیت ایران به همان میزان سال ۱۹۰۰ گزارش شده است یعنی بین ۱۲ تا ۱۳ میلیون نفر. بعبارت دیگر، حدود نیم قرن رشد جمعیت ایران به دلیل دو قحطی جنگ اول و جنگ دوم جهانی از میان رفته است. این پدیده را «فاجعه مالتوسی» Malthusian Catastrophe مینامند.
Occupied Iran in World War II became the most important supply route to Russia and source of fuel to the Allies. Having pledged to meet Iran’s “minimum needs”, the Allies commandeered the means of transport, seized food and fuel, severely restricted imports, forced Iran to print money, brought Polish refugees from Russia, and initially did little to contain the chaos and insecurity. The resulting famine and typhus epidemic of 1942-43 had claimed 4 million lives amounting to a quarter of the population. This was in addition to the 8-10 million lost in the Great Famine of 1917-19. Iran’s 1944 population was the same as 1900, a perfect case of a Malthusian Catastrophe. Having previously described the World War I famine, and using US diplomatic, military, and intelligence records, as well as primary British sources, Majd completes the task by also telling the story of the World War II Iranian famine.
Iran Under Allied Occupation In World War II
The Bridge to Victory & A Land of Famine
Mohammad Gholi Majd
http://bit.ly/1XsvP05
فاجعه مالتوسی در ایران
ویرایش دوم کتاب «قحطی بزرگ» در جنگ اول جهانی در روزهای اخیر از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر شد. این ویرایش متضمن اسناد و توضیحات بیشتر است که در ویرایش اول درج نشده.
همچنین انتشارات دانشگاهی آمریکا کتاب جدیدی از محمدقلی مجد به انگلیسی منتشر کرده است: ایران تحت اشغال متفقین در جنگ دوم جهانی، پل پیروزی و سرزمینی قحطیزده، انتشارات دانشگاهی آمریکا، ۲۰۱۶، ۷۴۸ صفحه، ۱۱۴.۹۹ دلار (۷۵ پوند).
بنوشته دکتر مجد، در جنگ جهانی دوم حدود چهار میلیون نفر از مردم ایران به دلیل قحطی و بیماری تیفوس مردند و این بجز ۸ تا ۱۰ میلیون نفری است که در جنگ اول جان خود را از دست دادند. در سال ۱۹۴۴، یعنی در پایان جنگ جهانی دوم، جمعیت ایران به همان میزان سال ۱۹۰۰ گزارش شده است یعنی بین ۱۲ تا ۱۳ میلیون نفر. بعبارت دیگر، حدود نیم قرن رشد جمعیت ایران به دلیل دو قحطی جنگ اول و جنگ دوم جهانی از میان رفته است. این پدیده را «فاجعه مالتوسی» Malthusian Catastrophe مینامند.
Occupied Iran in World War II became the most important supply route to Russia and source of fuel to the Allies. Having pledged to meet Iran’s “minimum needs”, the Allies commandeered the means of transport, seized food and fuel, severely restricted imports, forced Iran to print money, brought Polish refugees from Russia, and initially did little to contain the chaos and insecurity. The resulting famine and typhus epidemic of 1942-43 had claimed 4 million lives amounting to a quarter of the population. This was in addition to the 8-10 million lost in the Great Famine of 1917-19. Iran’s 1944 population was the same as 1900, a perfect case of a Malthusian Catastrophe. Having previously described the World War I famine, and using US diplomatic, military, and intelligence records, as well as primary British sources, Majd completes the task by also telling the story of the World War II Iranian famine.
Iran Under Allied Occupation In World War II
The Bridge to Victory & A Land of Famine
Mohammad Gholi Majd
http://bit.ly/1XsvP05
Rowman & Littlefield
Iran-Under-Allied-Occupation-In-World-War-II-The-Bridge-to-Victory-and-A-Land-of-Famine
This book uses US diplomatic, military, and intelligence records, as well as primary British sources to examine the famine, epidemics, and chaos in Iran under Allied occupation during World War II.
خروج روسیه از سوریه: تحلیل آقای فرهمند علیپور
Farahmand Alipour, [15.03.16 16:59]
Farahmand Alipour
36 mins ·
http://on.fb.me/1Rk4o3X
شب گذشته به طور ناگهانی اعلام شد که روسیه قصد دارد تا بخش عمده ای از نیروهای خود را از خاک سوریه بیرون بکشد. روسیه ظرف کمتر از 12 ساعت به تصمیم خود جامه عمل پوشید. نه تنها واکنش محمد جواد ظریف در استرالیا و واکنش آمریکایی ها حکایت از بی اطلاعی آنها از این تصمیم مسکو داشت که حتی سخنان سفیر روسیه در بیروت نیز نشان از سرعت تصمیم گیری و غافلگیری روس ها در این زمینه دارد.
بیشترین گمانه زنی ها و تردید هایی که در چند ساعت اخیر و در واکنش به تصمیم مسکو منتشر شده است تلاشی است برای یافتن چرایی این غافلگیری و ناگهانی بودن تصمیم روسیه. این پرسش و کوشش اما با یک خطا زاده شده است. در حالی که مسکو "سیاستی روسی" در دست دارد، ذهن تحلیل گران بیشتر با روش "سیاست آمریکایی" مسائل را تحلیل و تجزیه می کنند و مشکل اصلی دقیقا در همین جا پیش می آید.
اگر به یاد بیاوریم که روس ها حتی در اعلام تصمیم گیری به مداخله نظامی در سوریه نیز به شیوه ای غافلگیر کننده وارد میدان شدند و خود را به عنوان یک واقعیت تازه در صحنه میانی جنگ سوریه بر رقبا "تحمیل" کردند، انگاه از تصمیم ناگهانی دیشب آنها نیز چندان شگفت زده نخواهیم شد..
آمریکایی ها اما شیوه ای کاملا متفاوت از روس ها دارند، آنها هفته هاو گاه ماهها برای حمله به یک کشور مقدمه چینی می کنند و افکار عمومی را آماده می کنند، برای اعلام پایان جنگ نیز به همین صورت – مثال جنگ عراق و افغانستان – و تا زمان آغاز جنگ و یا اعلام رسمی پایان جنگ، دهها مصاحبه می کنند و صدها مقاله منتشر می شود و افکار عمومی با این واقعیت تازه آرام آرام مواجه می کنند.
اما چرا روس ها در این مقطع زمانی اعلام کردند که بخش عمده نیروهایشان را خارج می کنند؟
اولین پاسخی که می توان برای این پرسش در قرار داد این است که چرا روس ها نمی بایست در این مقطع نیروهایشان را خارج کنند؟ چه لزومی به تداوم حضور بیشتر بود؟ روس ها تا کجا و تا کی می توانستند و می بایست در سوریه می ماندند؟ به عقیده من روس ها به اهدافی که خود در سوریه در سر داشتند رسیدند و حالا زمان ان رسیده بود تا نقشی تازه برای خود تعریف کنند، نقش بازیگری مسئولیت پذیر که اکنون می خواهد در کنار آمریکا در مذاکرات صلح نقش ایف کند و همزمان در کنار آمریکایی ها در شرق و مرکز سوریه داعش را زیر بمباران های خود قرار دهد.
1- از زمان حضور روسیه غربی ها و به ویژه آمریکایی ها به صراحت اعلام کردند که روسیه وارد باتلاقی تازه خواهد شد و داستان افغانستان و تهاجم نیروهای روس به این کشور تکرار خواهد شد. روسیه اما با ورود به موقع خود و خروج به موقع هم توانست واقعیت های زمینی نبرد سوریه را تغییر دهد و دولت بشار اسد را با دستی بالاتر و پرتر روانه میز مذاکرات ژنو کند و هم توانست قبل از آنکه آمریکایی ها به دنبال طرح "ب" خود بروند – آنگونه که جان کری تهدید کرد- و مخالفین دولت سوریه با سلاح های ضد هوایی مسلح شوند – چیزی که عربستان رسما چند بار تهدید کرد – از معرکه سوریه بیرون بزند. اینک تمرکزها و فشارها به جای میادین جنگ به روی میزهای مذاکره در سوئیس منتقل شده است.
2- روسیه در زمانی وارد میدان شد که رئیس جمهور سوریه به صراحت اعلام کرد که باید برای بقای برخی از مناطق سوریه، از برخی مناطق چشم پوشی کنیم. این اولین اظهار نظر رسمی و آشکار بشار اسد در چهار سال اخیر بود که حکایت از شکست و نگرانی شدید حکومت دمشق از وضعیت میادین جنگ و شکست های "ارتش عربی سوریه" می داد. جنگنده های روسیه در آسمان و نیروهای زمینی که فرماندهان ایرانی سازماندهی کرده بودند اما معادلات را به گونه ای بهم ریخت که دولت سوریه دوباره بر بخش بزرگ و بخش های مهم کشور مسلط شود و رژیم سوریه روحیه و اعتماد به نفس بسیار بالایی به دست آورد، چیزی که در مذاکرات ژنو حتما به کار هیئت سوری خواهد آمد.
3- روسیه توانست راههای ارتباطی و پشتیبانی ترکیه و شورشیان سوری را در شمال استان حلب قطع کند و اینگونه رساندن کمک های لجستیکی به شورشیان بسیار دشوار شده است. در همین مرزها و با کمک روسیه و البته تلاش های نیروهای نظامی کرد سوریه، آنها توانستند کنترل بخش عمده مرزهای سوریه و ترکیه را در اختیار بگیرند و اینگونه نه تنها دسترسی ترکیه به شورشیان تا حدود زیادی قطع شد و ترکیه در جنوب خود با دیواری به نام کردها برخورد پیدا کرده است که طرح منطقه امن ترکیه در شمال استان حلب نیز به کما رفت. نیروهای ترکمان حامی ترکیه نیز که در این مناطق ساکن بودند و شبه امارتی برای خود برپا کرده بودند نیز به بهانه کشتن یک خلبان روس، به طور بی رحمانه ای زیر حملات مرگبار جنگنده های روس قرار گرفتند، تار و مار شدند و کوهها و مناطقی که در اختیار داشتند را از دست دادند.
Farahmand Alipour, [15.03.16 16:59]
Farahmand Alipour
36 mins ·
http://on.fb.me/1Rk4o3X
شب گذشته به طور ناگهانی اعلام شد که روسیه قصد دارد تا بخش عمده ای از نیروهای خود را از خاک سوریه بیرون بکشد. روسیه ظرف کمتر از 12 ساعت به تصمیم خود جامه عمل پوشید. نه تنها واکنش محمد جواد ظریف در استرالیا و واکنش آمریکایی ها حکایت از بی اطلاعی آنها از این تصمیم مسکو داشت که حتی سخنان سفیر روسیه در بیروت نیز نشان از سرعت تصمیم گیری و غافلگیری روس ها در این زمینه دارد.
بیشترین گمانه زنی ها و تردید هایی که در چند ساعت اخیر و در واکنش به تصمیم مسکو منتشر شده است تلاشی است برای یافتن چرایی این غافلگیری و ناگهانی بودن تصمیم روسیه. این پرسش و کوشش اما با یک خطا زاده شده است. در حالی که مسکو "سیاستی روسی" در دست دارد، ذهن تحلیل گران بیشتر با روش "سیاست آمریکایی" مسائل را تحلیل و تجزیه می کنند و مشکل اصلی دقیقا در همین جا پیش می آید.
اگر به یاد بیاوریم که روس ها حتی در اعلام تصمیم گیری به مداخله نظامی در سوریه نیز به شیوه ای غافلگیر کننده وارد میدان شدند و خود را به عنوان یک واقعیت تازه در صحنه میانی جنگ سوریه بر رقبا "تحمیل" کردند، انگاه از تصمیم ناگهانی دیشب آنها نیز چندان شگفت زده نخواهیم شد..
آمریکایی ها اما شیوه ای کاملا متفاوت از روس ها دارند، آنها هفته هاو گاه ماهها برای حمله به یک کشور مقدمه چینی می کنند و افکار عمومی را آماده می کنند، برای اعلام پایان جنگ نیز به همین صورت – مثال جنگ عراق و افغانستان – و تا زمان آغاز جنگ و یا اعلام رسمی پایان جنگ، دهها مصاحبه می کنند و صدها مقاله منتشر می شود و افکار عمومی با این واقعیت تازه آرام آرام مواجه می کنند.
اما چرا روس ها در این مقطع زمانی اعلام کردند که بخش عمده نیروهایشان را خارج می کنند؟
اولین پاسخی که می توان برای این پرسش در قرار داد این است که چرا روس ها نمی بایست در این مقطع نیروهایشان را خارج کنند؟ چه لزومی به تداوم حضور بیشتر بود؟ روس ها تا کجا و تا کی می توانستند و می بایست در سوریه می ماندند؟ به عقیده من روس ها به اهدافی که خود در سوریه در سر داشتند رسیدند و حالا زمان ان رسیده بود تا نقشی تازه برای خود تعریف کنند، نقش بازیگری مسئولیت پذیر که اکنون می خواهد در کنار آمریکا در مذاکرات صلح نقش ایف کند و همزمان در کنار آمریکایی ها در شرق و مرکز سوریه داعش را زیر بمباران های خود قرار دهد.
1- از زمان حضور روسیه غربی ها و به ویژه آمریکایی ها به صراحت اعلام کردند که روسیه وارد باتلاقی تازه خواهد شد و داستان افغانستان و تهاجم نیروهای روس به این کشور تکرار خواهد شد. روسیه اما با ورود به موقع خود و خروج به موقع هم توانست واقعیت های زمینی نبرد سوریه را تغییر دهد و دولت بشار اسد را با دستی بالاتر و پرتر روانه میز مذاکرات ژنو کند و هم توانست قبل از آنکه آمریکایی ها به دنبال طرح "ب" خود بروند – آنگونه که جان کری تهدید کرد- و مخالفین دولت سوریه با سلاح های ضد هوایی مسلح شوند – چیزی که عربستان رسما چند بار تهدید کرد – از معرکه سوریه بیرون بزند. اینک تمرکزها و فشارها به جای میادین جنگ به روی میزهای مذاکره در سوئیس منتقل شده است.
2- روسیه در زمانی وارد میدان شد که رئیس جمهور سوریه به صراحت اعلام کرد که باید برای بقای برخی از مناطق سوریه، از برخی مناطق چشم پوشی کنیم. این اولین اظهار نظر رسمی و آشکار بشار اسد در چهار سال اخیر بود که حکایت از شکست و نگرانی شدید حکومت دمشق از وضعیت میادین جنگ و شکست های "ارتش عربی سوریه" می داد. جنگنده های روسیه در آسمان و نیروهای زمینی که فرماندهان ایرانی سازماندهی کرده بودند اما معادلات را به گونه ای بهم ریخت که دولت سوریه دوباره بر بخش بزرگ و بخش های مهم کشور مسلط شود و رژیم سوریه روحیه و اعتماد به نفس بسیار بالایی به دست آورد، چیزی که در مذاکرات ژنو حتما به کار هیئت سوری خواهد آمد.
3- روسیه توانست راههای ارتباطی و پشتیبانی ترکیه و شورشیان سوری را در شمال استان حلب قطع کند و اینگونه رساندن کمک های لجستیکی به شورشیان بسیار دشوار شده است. در همین مرزها و با کمک روسیه و البته تلاش های نیروهای نظامی کرد سوریه، آنها توانستند کنترل بخش عمده مرزهای سوریه و ترکیه را در اختیار بگیرند و اینگونه نه تنها دسترسی ترکیه به شورشیان تا حدود زیادی قطع شد و ترکیه در جنوب خود با دیواری به نام کردها برخورد پیدا کرده است که طرح منطقه امن ترکیه در شمال استان حلب نیز به کما رفت. نیروهای ترکمان حامی ترکیه نیز که در این مناطق ساکن بودند و شبه امارتی برای خود برپا کرده بودند نیز به بهانه کشتن یک خلبان روس، به طور بی رحمانه ای زیر حملات مرگبار جنگنده های روس قرار گرفتند، تار و مار شدند و کوهها و مناطقی که در اختیار داشتند را از دست دادند.
Facebook
Farahmand Alipour
شب گذشته به طور ناگهانی اعلام شد که روسیه قصد دارد تا بخش عمده ای از نیروهای خود را از خاک سوریه بیرون بکشد. روسیه ظرف کمتر از 12 ساعت به تصمیم خود جامه عمل پوشید. نه تنها واکنش محمد جواد ظریف در...
روس ها همچنین منابع درآمدی داعش را تا حدود زیادی هدف قرار داد و راه صادرات نفت داعش به ترکیه را بستند و داعش را که زیر حملات جنگنده های آمریکایی، حملات عراقی ها ، کردها و سوری ها هستند را از لحاظ مالی در تنگنا قرار دهند.
4- در شمال غرب سوریه و در کوههای علوی نشین جایی که شورشیان می رفتند تا مهمترین سنگرهای حکومت بشار اسد را فتح و به مدیترانه دست پیدا کنند و پایگاه نظامی روسیه در طرطوس را مورد تهدید قرار داده بودند، وضعیت کاملا برگشت و شورشیان ناچار به عقب نشینی های گسترده شدند و اینگونه هم سنگر حامیان دولت اسد محفوظ ماند و هم پایگاه نظامی روسیه از خطر نجات یافت.
5- اکنون 17 روز است که در سوریه اعلام آتش بس شده است. در بیانیه کاخ کرملین در خصوص گفتگوی دیروز میان پوتین و اوباما آمده است که مداخله روسیه در سوریه شرایط برای برگزاری مذاکرات را فراهم کرده است. اینک که مخالفین دولت سوریه تضعیف شده اند، راههای اصلی ارتباطی آنها با ترکیه قطع شده است دریافت کمکهای نظامی و نیروهای تازه نفس برای آنها دشوارتر از قبل شده است و دولت سوریه در جایگاه بالاتری نشسته است، دقیقا همزمان شده است با زمانی که کشورهای غربی بیش از هر وقت دیگری اصرار بر "راه حل سیاسی" و انجام مذاکرات می کنند. غربی ها به خاطر بحران پناهجویان و ترس شدید از افراط گرایی اسلامی خواستار حل شدن هر چه سریعتر وضعیت سوریه هستند. ترکیه البته اروپایی ها را تحت فشار قرار داده بود تا برای خلاصی از بحران آوارگان به طرح آنکارا برای ایجاد منطقه امن در شمال سوریه و حمایت بیشتر و قاطع تر از شورشیان سوری تن دهند، روس ها اما با حضور خود این برنامه را بر هم زدند و شرایط را کاملا تغییر دادند. حالا نوبت به مذاکرات رسیده است و اروپایی ها و آمریکایی ها به روشنی نمی خواهند بیش از این به متحدین منطقه ای خود یعنی عربستان و ترکیه در زمینه حل بحران سوریه تکیه کنند. انتقادهای آشکار غربی ها و از جمله سخنان اخیر اوباما در نشریه آتلانتیک و حملات صریح او به شخص اردوغان و به عربستان سعودی و تاکید بر اینکه عربستان باید نفوذ ایران را بپذیرید نیز شاهدی بر این ادعاست.
6- میان دولت دمشق و مخالفینی که قرار است سلاح هایشان را خاموش کنند اکنون مذاکرات در حال انجام است، شورشیان سوریه مجاز نیستند به مناطق دولت حمله کنند، ارتش سوریه هم به شورشیان حمله نخواهد کرد، جهان غرب هم از این آتش بس و از انجام مذاکرات خرسند است اما در این میان دست دولت سوریه برای گسترش دامنه پیروزی هایش در بخش های شرقی و مرکزی کشورش باز است. سربازهای سوری و نیروهای کرد با خیال راحت و حتی حمایت ها و همکاری های غیر مستقیم آمریکایی ها و مستقیم روس ها، علیه داعش در حال جنگ هستند.
دولت خود خوانده داعش بخش های بزرگی از سوریه را در اختیار دارد، هیچ کشوری در جهان به طور آشکار از داعش حمایت نمی کند، هیچ کشوری در جهان برای آنها آشکارا دل نمی سوزاند، هیچ کس از ارتش سوریه نخواهد خواست تا جنگ علیه داعش را متوقف کند. در واقع آتش بس میان ارتش سوریه و نیروهای شورشی، در حالی که ارتش سوریه دست بالاتر را دارد و شورشیان در وضعیت ضیفی هستند، فرصتی است مغتنم برای نیروهای سوریه تا اینک در منطقه ای دیگر از سوریه به گسترش و تداوم پیروزی های خود بپزدارد. جنگ با داعش گرچه آسان نیست اما کشورهای دیگر لااقل آشکارا - در برابر آن سنگ اندازی نخواهند کرد.
به طور خلاصه :
در سوئیس دولت بشار اسد با دست بالاتری وارد اتاق های مذاکره شده است. در شمال سوریه و در مرزهای ترکیه طرح ایجاد منطقه پرواز ممنوع به کما رفت. کردها که هم متحدین آمریکا هستند و هم متحدین روسیه، هم نزدیک به ایران و سوریه هستند، اینک به دیواری مستحکم در برابر مرزهای ترکیه و سوریه تبدیل شده اند. شورشیان سوریه مناطق بزرگی را از دست داده اند و بزرگترین ضربه ای که البته به آنها وارد شده است قطع ارتباط انها با ترکیه است، اتفاقی که همین چند هفته اخیر رخ داد. شورشیان تضعیف شده با دولت سوریه که اکنون روحیه خود را بازیافته است وارد یک آتش بس شده اند و به سوئیس رفته اند تا با یکدیگر مذاکره کنند. در سایه آتش بس ایجاد شده میان سوریه و شورشیان، اینک ارتش سوریه با خیالی راحت تر در شرق و مرکز سوریه ارتش دست به پیشروی های خود می زند و هر روز از دامنه تصرفات داعش کاسته می شود. درست در سرزمین هایی که جت های جنگنده آمریکایی داعشیها را هدف خود قرار دادهاند.
اروپایی ها و آمریکایی ها برای غلبه بر بحرانهایی چون افزایش افراط گرایی اسلامی و پناهجویان راه حل سیاسی را بیش از همیشه جدی گرفته اند و حاضر شده اند مذاکرات حتی در شکل و فرمی صورت پذیرد که در آن دولت دمشق نه از موضع ضعف که از موضع بالا حضور پیدا کرده باشد.
روسیه بر روی زمین به اهداف خود رسیده است، حالا نوبت به مذاکرات سوئیس است.
4- در شمال غرب سوریه و در کوههای علوی نشین جایی که شورشیان می رفتند تا مهمترین سنگرهای حکومت بشار اسد را فتح و به مدیترانه دست پیدا کنند و پایگاه نظامی روسیه در طرطوس را مورد تهدید قرار داده بودند، وضعیت کاملا برگشت و شورشیان ناچار به عقب نشینی های گسترده شدند و اینگونه هم سنگر حامیان دولت اسد محفوظ ماند و هم پایگاه نظامی روسیه از خطر نجات یافت.
5- اکنون 17 روز است که در سوریه اعلام آتش بس شده است. در بیانیه کاخ کرملین در خصوص گفتگوی دیروز میان پوتین و اوباما آمده است که مداخله روسیه در سوریه شرایط برای برگزاری مذاکرات را فراهم کرده است. اینک که مخالفین دولت سوریه تضعیف شده اند، راههای اصلی ارتباطی آنها با ترکیه قطع شده است دریافت کمکهای نظامی و نیروهای تازه نفس برای آنها دشوارتر از قبل شده است و دولت سوریه در جایگاه بالاتری نشسته است، دقیقا همزمان شده است با زمانی که کشورهای غربی بیش از هر وقت دیگری اصرار بر "راه حل سیاسی" و انجام مذاکرات می کنند. غربی ها به خاطر بحران پناهجویان و ترس شدید از افراط گرایی اسلامی خواستار حل شدن هر چه سریعتر وضعیت سوریه هستند. ترکیه البته اروپایی ها را تحت فشار قرار داده بود تا برای خلاصی از بحران آوارگان به طرح آنکارا برای ایجاد منطقه امن در شمال سوریه و حمایت بیشتر و قاطع تر از شورشیان سوری تن دهند، روس ها اما با حضور خود این برنامه را بر هم زدند و شرایط را کاملا تغییر دادند. حالا نوبت به مذاکرات رسیده است و اروپایی ها و آمریکایی ها به روشنی نمی خواهند بیش از این به متحدین منطقه ای خود یعنی عربستان و ترکیه در زمینه حل بحران سوریه تکیه کنند. انتقادهای آشکار غربی ها و از جمله سخنان اخیر اوباما در نشریه آتلانتیک و حملات صریح او به شخص اردوغان و به عربستان سعودی و تاکید بر اینکه عربستان باید نفوذ ایران را بپذیرید نیز شاهدی بر این ادعاست.
6- میان دولت دمشق و مخالفینی که قرار است سلاح هایشان را خاموش کنند اکنون مذاکرات در حال انجام است، شورشیان سوریه مجاز نیستند به مناطق دولت حمله کنند، ارتش سوریه هم به شورشیان حمله نخواهد کرد، جهان غرب هم از این آتش بس و از انجام مذاکرات خرسند است اما در این میان دست دولت سوریه برای گسترش دامنه پیروزی هایش در بخش های شرقی و مرکزی کشورش باز است. سربازهای سوری و نیروهای کرد با خیال راحت و حتی حمایت ها و همکاری های غیر مستقیم آمریکایی ها و مستقیم روس ها، علیه داعش در حال جنگ هستند.
دولت خود خوانده داعش بخش های بزرگی از سوریه را در اختیار دارد، هیچ کشوری در جهان به طور آشکار از داعش حمایت نمی کند، هیچ کشوری در جهان برای آنها آشکارا دل نمی سوزاند، هیچ کس از ارتش سوریه نخواهد خواست تا جنگ علیه داعش را متوقف کند. در واقع آتش بس میان ارتش سوریه و نیروهای شورشی، در حالی که ارتش سوریه دست بالاتر را دارد و شورشیان در وضعیت ضیفی هستند، فرصتی است مغتنم برای نیروهای سوریه تا اینک در منطقه ای دیگر از سوریه به گسترش و تداوم پیروزی های خود بپزدارد. جنگ با داعش گرچه آسان نیست اما کشورهای دیگر لااقل آشکارا - در برابر آن سنگ اندازی نخواهند کرد.
به طور خلاصه :
در سوئیس دولت بشار اسد با دست بالاتری وارد اتاق های مذاکره شده است. در شمال سوریه و در مرزهای ترکیه طرح ایجاد منطقه پرواز ممنوع به کما رفت. کردها که هم متحدین آمریکا هستند و هم متحدین روسیه، هم نزدیک به ایران و سوریه هستند، اینک به دیواری مستحکم در برابر مرزهای ترکیه و سوریه تبدیل شده اند. شورشیان سوریه مناطق بزرگی را از دست داده اند و بزرگترین ضربه ای که البته به آنها وارد شده است قطع ارتباط انها با ترکیه است، اتفاقی که همین چند هفته اخیر رخ داد. شورشیان تضعیف شده با دولت سوریه که اکنون روحیه خود را بازیافته است وارد یک آتش بس شده اند و به سوئیس رفته اند تا با یکدیگر مذاکره کنند. در سایه آتش بس ایجاد شده میان سوریه و شورشیان، اینک ارتش سوریه با خیالی راحت تر در شرق و مرکز سوریه ارتش دست به پیشروی های خود می زند و هر روز از دامنه تصرفات داعش کاسته می شود. درست در سرزمین هایی که جت های جنگنده آمریکایی داعشیها را هدف خود قرار دادهاند.
اروپایی ها و آمریکایی ها برای غلبه بر بحرانهایی چون افزایش افراط گرایی اسلامی و پناهجویان راه حل سیاسی را بیش از همیشه جدی گرفته اند و حاضر شده اند مذاکرات حتی در شکل و فرمی صورت پذیرد که در آن دولت دمشق نه از موضع ضعف که از موضع بالا حضور پیدا کرده باشد.
روسیه بر روی زمین به اهداف خود رسیده است، حالا نوبت به مذاکرات سوئیس است.
[Forwarded from کیوسک]
بعد از اعلام خروج بخش اصلی قوای نظامی روسیه از خاک سوریه// دکتر هشام جابر رئیس مرکز تحقیقات خاورمیانه: اطلاعات موثق حاکی از آن است که حزب الله لبنان نیز طی سه روز گذشته تعداد زیادی از رزمندگان خود را از خاک سوریه خارج کرده و این عملیات خروج همچنان ادامه دارد. این تحولات نشانه حرکت به سمت پایان مسالمت آمیز بحران است.
@iKiosk
بعد از اعلام خروج بخش اصلی قوای نظامی روسیه از خاک سوریه// دکتر هشام جابر رئیس مرکز تحقیقات خاورمیانه: اطلاعات موثق حاکی از آن است که حزب الله لبنان نیز طی سه روز گذشته تعداد زیادی از رزمندگان خود را از خاک سوریه خارج کرده و این عملیات خروج همچنان ادامه دارد. این تحولات نشانه حرکت به سمت پایان مسالمت آمیز بحران است.
@iKiosk
خاطرهای از آقای دکتر سید محمود کاشانی و ۲۹ اسفند (روز ملی شدن صنعت نفت در ایران):
زمانی گفتگوی زنده بود در شبکه یک بمناسبت روز ملی شدن صنعت نفت. ۲۹ اسفند. برنامه با پخش اخبار تمام میشد. یعنی زنگ میخورد و قطع میشد صحبتها. نیم ساعته بود. قبل از اخبار و در بهترین ساعت پخش. میهمان من و دکتر سید محمود کاشانی بودیم. قبل از برنامه با مجری هماهنگ کردم که ایشان حتماً خواهد گفت ۲۸ مرداد کودتا نبوده و صحبت خانم آلبرایت را نوشتم که مجری بتواند پاسخ دهد. برنامه شروع شد. آقای کاشانی بحث را برد روی جنبههای حقوقی ملی شدن نفت و حسابی مرا اغفال کرد. حدود ۲۵ دقیقه تلف شد وقت برنامه. در لحظات آخر که بالاجبار برنامه قطع میشد، ایشان ناگهان فرمود: ۲۸ مرداد کودتا نبود! مجری فقط با عجله توانست بگوید خانم آلبرایت گفته کودتا بود! خلاصه، بد کلاهی رفت سر من. :) :)
زمانی گفتگوی زنده بود در شبکه یک بمناسبت روز ملی شدن صنعت نفت. ۲۹ اسفند. برنامه با پخش اخبار تمام میشد. یعنی زنگ میخورد و قطع میشد صحبتها. نیم ساعته بود. قبل از اخبار و در بهترین ساعت پخش. میهمان من و دکتر سید محمود کاشانی بودیم. قبل از برنامه با مجری هماهنگ کردم که ایشان حتماً خواهد گفت ۲۸ مرداد کودتا نبوده و صحبت خانم آلبرایت را نوشتم که مجری بتواند پاسخ دهد. برنامه شروع شد. آقای کاشانی بحث را برد روی جنبههای حقوقی ملی شدن نفت و حسابی مرا اغفال کرد. حدود ۲۵ دقیقه تلف شد وقت برنامه. در لحظات آخر که بالاجبار برنامه قطع میشد، ایشان ناگهان فرمود: ۲۸ مرداد کودتا نبود! مجری فقط با عجله توانست بگوید خانم آلبرایت گفته کودتا بود! خلاصه، بد کلاهی رفت سر من. :) :)
سه قحطی بزرگ و تأثیر آن بر سرنوشت ایران
درباره سه قحطی بزرگ تاریخ ایران، که پیامدهای عظیم در سرنوشت ایران داشت، کار تحقیقی کافی نشده. از این منظر، کتابهای آقای دکتر محمدقلی مجد ارزشمند است زیرا برای اولین بار بطور جدی ما را با ابعاد فاجعه انسانی که در ایران رخ داده آشنا میکند. اولین قحطی بزرگ در سال ۱۲۸۸ ق./ ۱۸۷۱ میلادی رخ داد. در این مورد از سال ۱۳۷۰ کار تخصصی میکنم و حاصل کارم باید در جلد پایانی «زرسالاران» منتشر شود.
قحطی ۱۲۸۸ ق. کمر ایران را شکست. این قحطی قریب به سه میلیون نفر یعنی حدود یک سوم از جمعیت ایران آن روز را نابود کرد، توده کثیری را در جستجوی نان و کار به مهاجرت به خارج، بویژه به قفقاز، وادار ساخت و ایران پرجمعیت و ثروتمند را به کشوری نسبتاً فقیر تبدیل کرد که برای تأمین نیازهای اولیه خود درمانده است. درباره این قحطی گفتهاند: گرانی که آدمخوری باب گشت/ هزار و دویست است و هشتاد و هشت.
دومین قحطی بزرگ، قحطی سالهای جنگ جهانی اول است که حدود ۸ الی ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ایران را از بین برد. کتاب «قحطی بزرگ» دکتر مجد در این باره است که امروز مطلع شدم ویرایش دوم آن انتشار یافته. ویرایش دوم با چاپ دوم متفاوت است یعنی مطالب و اسناد جدید بر کتاب افزوده شده هم در متن انگلیسی و هم در ترجمه فارسی آن.
سومین قحطی بزرگ، قحطی سالهای جنگ جهانی دوم است که خوشبختانه کتاب دکتر مجد در این زمینه نیز منتشر اخیراً شده و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ترجمه آن به فارسی را آغاز کرده است. دکتر مجد تلفات قحطی جنگ جهانی دوم در ایران را حدود چهار میلیون نفر برآورد میکند.
حداقل رقمی که برای جمعیت ایران در حوالی سال ۱۹۰۰ میلادی مورد اجماع است رقمی است که ویلیام مورگان شوستر بیان کرده یعنی ۱۳ الی ۱۵ میلیون نفر. اگر دستکم را مبنا قرار دهیم یعنی ۱۳ میلیون نفر و میزان (نرخ) رشد جمعیت در ایران را ۱٫۲ درصد بدانیم، که بنظر من نرخ رشد جمعیتی پائینی است برای ایران آن زمان، در سال ۱۹۴۴، یعنی در پایان جنگ جهانی دوم، جمعیت ایران باید ۲۱٬۹۷۲٬۸۲۵ نفر باشد. اگر نرخ رشد را ۳ درصد بگیریم، که با توجه به بافت عشایری ایران آن زمان معقول است مانند پاکستان که در دهه ۱۹۸۰ نرخ رشد بالای ۳ درصد داشت و الان ۱٬۶ درصد است، جمعیت ایران در پایان جنگ دوم جهانی باید ۴۷٬۷۲۸٬۸۷۹ نفر باشد. این در حالی است که جمعیت ایران در سال ۱۹۴۴ بار دیگر ۱۳ میلیون نفر ارزیابی میشود و در سرشماری ۱۳۳۵ ش./ ۱۹۵۶ م. به ۱۹ میلیون نفر نزدیک میشود. به این ترتیب، ملاحظه میشود که به دلیل قحطی ناشی از دو جنگ جهانی چه فاجعه بزرگ انسانی در ایران رخ داده است.
عجیب اینجاست که همه ملتهایی که با چنین فاجعهای مواجه بودهاند درباره آن فراوان سخن میگویند و تحقیق و تبلیغ میکنند و گاه اغراق؛ از هولوکاست یهودیان تا هولوکاست لهستانیها و ارامنه و اخیراً اوکرائینیها. همه این مرگومیرها به دلیل قتل نبوده بلکه به دلیل عوارض جنگ مانند قحطی و بیماری نیز بوده است. ولی در مورد ایران زمانی که چنین مسائلی بیان میشود با مقابله جدی و گاه حتی تخطئه مواجه میشویم.
در زمان جنگ جهانی دوم قحطی بزرگی سراسر شوروی را فراگرفت. روزنامههای آن زمان پر است از قحطی وحشتناک روسیه. این قحطی شامل اوکرائین نیز میشد. طبعاً در جریان قحطی عمومی جنگ جهانی دوم در شوروی سابق در اوکرائین نیز عده کثیری مردند. ارقام تلفات از ۱٫۸ میلیون نفر شروع میشود و بعضی بیشتر تخمین میزنند.
در سالهای اخیر که ناسیونالیسم ضدروسی در اوکرائین اوج گرفت، ناسیونالیستهای اوکرائین غربی مفهومی ساختند بنام «هولودومور» به تقلید از واژه «هولوکاست». «هولودومور» پس از انقلاب نارنجی ۲۰۰۴ ایجاد شد و در سال ۲۰۰۶ ویکتور پوشچنکو، رئیس جمهور غربگرای اوکرائین، آن را رسماً بعنوان سیاست سازمانیافته روسها برای نسلکشی در اوکرائین از طریق ایجاد قحطی مصنوعی تعریف کرد.
محققین جدی میدانند که قحطی فوق اختصاص به اوکرائین نداشت و مردم روسیه نیز قربانی آن بودند، ولی کانونهای ضد روسی از این مفهوم برای تقویت ناسیونالیسم ضد روسی در اوکرائین حمایت کردند تا بدانجا که دولت استفن هارپر در كانادا در مه ۲۰۰۸ اولین دولتی بود که «هولودومور» را به رسمیت شناخت و شخص هارپر در سخنرانی معروفی رقم تلفات اوکرائین در قحطی جنگ جهانی دوم را به ده میلیون نفر افزایش داد.
درباره سه قحطی بزرگ تاریخ ایران، که پیامدهای عظیم در سرنوشت ایران داشت، کار تحقیقی کافی نشده. از این منظر، کتابهای آقای دکتر محمدقلی مجد ارزشمند است زیرا برای اولین بار بطور جدی ما را با ابعاد فاجعه انسانی که در ایران رخ داده آشنا میکند. اولین قحطی بزرگ در سال ۱۲۸۸ ق./ ۱۸۷۱ میلادی رخ داد. در این مورد از سال ۱۳۷۰ کار تخصصی میکنم و حاصل کارم باید در جلد پایانی «زرسالاران» منتشر شود.
قحطی ۱۲۸۸ ق. کمر ایران را شکست. این قحطی قریب به سه میلیون نفر یعنی حدود یک سوم از جمعیت ایران آن روز را نابود کرد، توده کثیری را در جستجوی نان و کار به مهاجرت به خارج، بویژه به قفقاز، وادار ساخت و ایران پرجمعیت و ثروتمند را به کشوری نسبتاً فقیر تبدیل کرد که برای تأمین نیازهای اولیه خود درمانده است. درباره این قحطی گفتهاند: گرانی که آدمخوری باب گشت/ هزار و دویست است و هشتاد و هشت.
دومین قحطی بزرگ، قحطی سالهای جنگ جهانی اول است که حدود ۸ الی ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ایران را از بین برد. کتاب «قحطی بزرگ» دکتر مجد در این باره است که امروز مطلع شدم ویرایش دوم آن انتشار یافته. ویرایش دوم با چاپ دوم متفاوت است یعنی مطالب و اسناد جدید بر کتاب افزوده شده هم در متن انگلیسی و هم در ترجمه فارسی آن.
سومین قحطی بزرگ، قحطی سالهای جنگ جهانی دوم است که خوشبختانه کتاب دکتر مجد در این زمینه نیز منتشر اخیراً شده و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ترجمه آن به فارسی را آغاز کرده است. دکتر مجد تلفات قحطی جنگ جهانی دوم در ایران را حدود چهار میلیون نفر برآورد میکند.
حداقل رقمی که برای جمعیت ایران در حوالی سال ۱۹۰۰ میلادی مورد اجماع است رقمی است که ویلیام مورگان شوستر بیان کرده یعنی ۱۳ الی ۱۵ میلیون نفر. اگر دستکم را مبنا قرار دهیم یعنی ۱۳ میلیون نفر و میزان (نرخ) رشد جمعیت در ایران را ۱٫۲ درصد بدانیم، که بنظر من نرخ رشد جمعیتی پائینی است برای ایران آن زمان، در سال ۱۹۴۴، یعنی در پایان جنگ جهانی دوم، جمعیت ایران باید ۲۱٬۹۷۲٬۸۲۵ نفر باشد. اگر نرخ رشد را ۳ درصد بگیریم، که با توجه به بافت عشایری ایران آن زمان معقول است مانند پاکستان که در دهه ۱۹۸۰ نرخ رشد بالای ۳ درصد داشت و الان ۱٬۶ درصد است، جمعیت ایران در پایان جنگ دوم جهانی باید ۴۷٬۷۲۸٬۸۷۹ نفر باشد. این در حالی است که جمعیت ایران در سال ۱۹۴۴ بار دیگر ۱۳ میلیون نفر ارزیابی میشود و در سرشماری ۱۳۳۵ ش./ ۱۹۵۶ م. به ۱۹ میلیون نفر نزدیک میشود. به این ترتیب، ملاحظه میشود که به دلیل قحطی ناشی از دو جنگ جهانی چه فاجعه بزرگ انسانی در ایران رخ داده است.
عجیب اینجاست که همه ملتهایی که با چنین فاجعهای مواجه بودهاند درباره آن فراوان سخن میگویند و تحقیق و تبلیغ میکنند و گاه اغراق؛ از هولوکاست یهودیان تا هولوکاست لهستانیها و ارامنه و اخیراً اوکرائینیها. همه این مرگومیرها به دلیل قتل نبوده بلکه به دلیل عوارض جنگ مانند قحطی و بیماری نیز بوده است. ولی در مورد ایران زمانی که چنین مسائلی بیان میشود با مقابله جدی و گاه حتی تخطئه مواجه میشویم.
در زمان جنگ جهانی دوم قحطی بزرگی سراسر شوروی را فراگرفت. روزنامههای آن زمان پر است از قحطی وحشتناک روسیه. این قحطی شامل اوکرائین نیز میشد. طبعاً در جریان قحطی عمومی جنگ جهانی دوم در شوروی سابق در اوکرائین نیز عده کثیری مردند. ارقام تلفات از ۱٫۸ میلیون نفر شروع میشود و بعضی بیشتر تخمین میزنند.
در سالهای اخیر که ناسیونالیسم ضدروسی در اوکرائین اوج گرفت، ناسیونالیستهای اوکرائین غربی مفهومی ساختند بنام «هولودومور» به تقلید از واژه «هولوکاست». «هولودومور» پس از انقلاب نارنجی ۲۰۰۴ ایجاد شد و در سال ۲۰۰۶ ویکتور پوشچنکو، رئیس جمهور غربگرای اوکرائین، آن را رسماً بعنوان سیاست سازمانیافته روسها برای نسلکشی در اوکرائین از طریق ایجاد قحطی مصنوعی تعریف کرد.
محققین جدی میدانند که قحطی فوق اختصاص به اوکرائین نداشت و مردم روسیه نیز قربانی آن بودند، ولی کانونهای ضد روسی از این مفهوم برای تقویت ناسیونالیسم ضد روسی در اوکرائین حمایت کردند تا بدانجا که دولت استفن هارپر در كانادا در مه ۲۰۰۸ اولین دولتی بود که «هولودومور» را به رسمیت شناخت و شخص هارپر در سخنرانی معروفی رقم تلفات اوکرائین در قحطی جنگ جهانی دوم را به ده میلیون نفر افزایش داد.
در جهانی که امثال ناسیونالیستهای اوکرائین برای خود «هولودومور» میسازند و مصائب عمومی آن زمان را به نفع خود مصادره میکنند، در ایران عکس آن رفتار میشود یعنی عدهای تلاش میکنند برای انکار تلفات ناشی از جنگهای اول و دوم و طبعاً تأثیر آن بر عقبماندگی ایران. این مسئله بخصوص در مورد جنگ اول بیشتر صادق است اگر سياست بريتانيا را در قحطی فوق مؤثر بدانیم: بهرهگیری از اين فاجعه انسانی براي تغییر نظم سياسي و تحمیل حکومت مورد نظر خود بر ایران.
پرسش و پاسخ درباره پدیده «فاجعه مالتوسی» در ایران
برگرفته از مباحث دیروز در فیسبوک عبدالله شهبازی
انتشار در تلگرام: ۲۷ اسفند ۱۴۹۴/ ۱۷ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۳:۱۰ صبح
Javad Khorasani
چهار به اضافه ٨ یعنی حداقل ١٢ میلیون آدم مردن و در منابع تاریخی مشهور و معروف اعم از روزنامه و مجله و کتاب و خاطرات و... نوشته حضرات محقق معمم و مکلای وقت چیزی که مؤید این اعداد و ارقام باشد، وجود ندارد؟ اگر وجود دارد کجاست؟ به عنوان کسی که تخصصی در این زمینه ندارد می پرسم.
عبدالله شهبازی:
مستندات داخلی زیاد است. عرض من همین است که چرا کسی کار نمیکند و همت نمیکند برای گردآوری و معرفی این مستندات و وقتی یکی مثل دکتر مجد فقط بر اساس اسناد آرشیوهای آمریکا ابعاد این دو قحطی را معرفی میکند، با تخطئه مواجه میشود. بعضی نمونهها را درج میکنم با این توضیح که گردآوری ارجاعات منابع داخلی به دو قحطی سالهای جنگ جهانی اول و دوم کار سنگینی است و به صرف عمر نیاز دارد. آیا حتی یک عنوان رساله پایاننامه دکتری اختصاص یافته به این موضوع در دانشگاههای ما؟
این در حالی است که شاهد بودم در دانشگاه امام صادق عنوان رساله دکتری «نظریه توطئه» بود یعنی مفهومی بکلی غیرعلمی و تبلیغاتی. و جالب این است که دانشجوی محترم فوق، که برای تحقیق با من تماس گرفت، مکاتبات مفصلی کرده بود با دانیل پایپز، نئوکان سرشناس آمریکایی- اسرائیلی، که مؤلف چند کتاب درباره «تئوری توطئه» است!
خب، شما بخواهید برخی حوادث تاریخی را سانسور کنید یا مسکوت بگذارید طبعاً پس از مدتی با «عصر بیخبری» مواجه خواهیم شد.
این عکسی است که یک نظامی استرالیایی از یک جوان ایرانی در همدان در زمان قحطی جنگ اول گرفته. اردیبهشت ۱۹۱۸. همدان:
https://www.awm.gov.au/collection/A01454/
حالا من فقط از روزنامه خاطرات عینالسلطنه یادداشت دارم. در روزنامههای آن زمان و در سایر منابع فراوان است. چند مورد از یادداشتهای عینالسلطنه نقل میکنم:
«پنجشنبه ۷ مهر [۱۳۲۲ ش.] مادر لَلِه کاظمی... از من بزرگتر است. در قحطی ۱۲۸۸ دختر ممیزه بوده. درست قحطی را یاد دارد. من در آن سال متولد شدهام... در قحطی تولد من شده. یک قحطی هم در ۱۳۳۶ هجری [۱۹۱۷ م. جنگ اول جهانی] که الموت بودم دیدم. اما گرانی امسال صد مراتب از آن دو قحطی بالاتر است. هیچ سطح زندگی به این مراتب نرسید.»
توجه کنید: در زندگی عینالسلطنه سه قحطی بزرگ وجود دارد. ۱۲۸۸ ق. که متولد شده، قحطی ۱۳۳۶ ق. یعنی قحطی جنگ اول جهانی و قحطی که در سال ۱۳۲۲ یعنی زمان جنگ دوم جهانی با آن مواجه است.
عینالسلطنه در سال ۱۳۲۱ ش. باز مقایسه میکند با قحطی زمان جنگ اول:
«قسمت عمده این وحشت هم عدم توکل است. مردم توکل و ایمانشان کم شده. [در] آن گرانی گذشته هیچ آنقدر وحشت در مردم نبود و حال آنکه خیلی از امروز بدتر و نایابتر [بود]. قحطی حقیقی بود نه ساختگی. همان توکل به خدا مردم را ساکت و آرام نگاه داشته بود. در حالی که این همه انفاق، بذل، بخشش از طرف مردم نشده بود.»
در ۱۳۲۱ ش. مینویسد:
«من در قحطی ۱۲۸۸ دنیا آمدهام. در قحطی ثانی من الموت بودم. طوری آنجا را اداره کردم که از خود الموتی چند نفری بیش تلف نشد. برنج تنکابون هم کمک بزرگی بود. امروز هم که گرانی است باز کوریجان را امیدوارم خوب اداره کنم.»
در ۱۳۱۰ ش. مینویسد:
«پس از آن بنای عقبنشینی روس به واسطه مرام بولشویکی و صلح لنین شروع شد. مباشر ما مرحوم علیمردان خان معتضدالممالک وقتی وارد این ده شد (که خودش هم از فراریها بود) جز سگ هار چیزی در این ده نبود. رعایا پس از یازده ماه که آخرین قشون روس رفت آمدند به خانههای غارت شده خراب ویران خود. کشت و زرع نکرده بودند، قحطی هم شروع شد. آنچه از چنگال روسها نجات یافته بود دچار سرپنجه قحط و غلا شد. تا انگلیسها در ۱۹۱۷ مسیحی آمدند، مرد و زن هر چه بود برای تعمیر راه اجیر کردند و آذوقه دادند و آنها باقی ماندند.»
پس از جنگ اول جهانی مینویسد:
«اما شمران اغلب دهاتش از سال قحطی خراب شده. جعفرآباد و امامزاده قاسم نصف بیشترین خراب است و هیچ رونق سابق را ندارد. شبهای جمعه که امامزاده قاسم آن جمعیت و هنگامه بود ابداً کسی نیست. تمام دکاکین و بازارهای آن خراب و بایر است. تجریش سمت پل و مغرب و شمال امامزاده بکلی خانه و دکاکینش خراب است.»
همان زمان:
«شمران خرابتر از وقتی است که من رفتم. گفتند سال قحطی خیلی مردم مردند و خیلی خانهها خراب شد. پل تجریش و دکاکین و خانههای جنب آن بکلی منهدم است. جعفرآباد، امامزاده قاسم خیلی خیلی مخروبه شده است. من تصور میکردم چندین برابر سابق آباد شده و حال آن که خیلی خرابتر است و ظن من خطا رفته بود.»
برگرفته از مباحث دیروز در فیسبوک عبدالله شهبازی
انتشار در تلگرام: ۲۷ اسفند ۱۴۹۴/ ۱۷ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۳:۱۰ صبح
Javad Khorasani
چهار به اضافه ٨ یعنی حداقل ١٢ میلیون آدم مردن و در منابع تاریخی مشهور و معروف اعم از روزنامه و مجله و کتاب و خاطرات و... نوشته حضرات محقق معمم و مکلای وقت چیزی که مؤید این اعداد و ارقام باشد، وجود ندارد؟ اگر وجود دارد کجاست؟ به عنوان کسی که تخصصی در این زمینه ندارد می پرسم.
عبدالله شهبازی:
مستندات داخلی زیاد است. عرض من همین است که چرا کسی کار نمیکند و همت نمیکند برای گردآوری و معرفی این مستندات و وقتی یکی مثل دکتر مجد فقط بر اساس اسناد آرشیوهای آمریکا ابعاد این دو قحطی را معرفی میکند، با تخطئه مواجه میشود. بعضی نمونهها را درج میکنم با این توضیح که گردآوری ارجاعات منابع داخلی به دو قحطی سالهای جنگ جهانی اول و دوم کار سنگینی است و به صرف عمر نیاز دارد. آیا حتی یک عنوان رساله پایاننامه دکتری اختصاص یافته به این موضوع در دانشگاههای ما؟
این در حالی است که شاهد بودم در دانشگاه امام صادق عنوان رساله دکتری «نظریه توطئه» بود یعنی مفهومی بکلی غیرعلمی و تبلیغاتی. و جالب این است که دانشجوی محترم فوق، که برای تحقیق با من تماس گرفت، مکاتبات مفصلی کرده بود با دانیل پایپز، نئوکان سرشناس آمریکایی- اسرائیلی، که مؤلف چند کتاب درباره «تئوری توطئه» است!
خب، شما بخواهید برخی حوادث تاریخی را سانسور کنید یا مسکوت بگذارید طبعاً پس از مدتی با «عصر بیخبری» مواجه خواهیم شد.
این عکسی است که یک نظامی استرالیایی از یک جوان ایرانی در همدان در زمان قحطی جنگ اول گرفته. اردیبهشت ۱۹۱۸. همدان:
https://www.awm.gov.au/collection/A01454/
حالا من فقط از روزنامه خاطرات عینالسلطنه یادداشت دارم. در روزنامههای آن زمان و در سایر منابع فراوان است. چند مورد از یادداشتهای عینالسلطنه نقل میکنم:
«پنجشنبه ۷ مهر [۱۳۲۲ ش.] مادر لَلِه کاظمی... از من بزرگتر است. در قحطی ۱۲۸۸ دختر ممیزه بوده. درست قحطی را یاد دارد. من در آن سال متولد شدهام... در قحطی تولد من شده. یک قحطی هم در ۱۳۳۶ هجری [۱۹۱۷ م. جنگ اول جهانی] که الموت بودم دیدم. اما گرانی امسال صد مراتب از آن دو قحطی بالاتر است. هیچ سطح زندگی به این مراتب نرسید.»
توجه کنید: در زندگی عینالسلطنه سه قحطی بزرگ وجود دارد. ۱۲۸۸ ق. که متولد شده، قحطی ۱۳۳۶ ق. یعنی قحطی جنگ اول جهانی و قحطی که در سال ۱۳۲۲ یعنی زمان جنگ دوم جهانی با آن مواجه است.
عینالسلطنه در سال ۱۳۲۱ ش. باز مقایسه میکند با قحطی زمان جنگ اول:
«قسمت عمده این وحشت هم عدم توکل است. مردم توکل و ایمانشان کم شده. [در] آن گرانی گذشته هیچ آنقدر وحشت در مردم نبود و حال آنکه خیلی از امروز بدتر و نایابتر [بود]. قحطی حقیقی بود نه ساختگی. همان توکل به خدا مردم را ساکت و آرام نگاه داشته بود. در حالی که این همه انفاق، بذل، بخشش از طرف مردم نشده بود.»
در ۱۳۲۱ ش. مینویسد:
«من در قحطی ۱۲۸۸ دنیا آمدهام. در قحطی ثانی من الموت بودم. طوری آنجا را اداره کردم که از خود الموتی چند نفری بیش تلف نشد. برنج تنکابون هم کمک بزرگی بود. امروز هم که گرانی است باز کوریجان را امیدوارم خوب اداره کنم.»
در ۱۳۱۰ ش. مینویسد:
«پس از آن بنای عقبنشینی روس به واسطه مرام بولشویکی و صلح لنین شروع شد. مباشر ما مرحوم علیمردان خان معتضدالممالک وقتی وارد این ده شد (که خودش هم از فراریها بود) جز سگ هار چیزی در این ده نبود. رعایا پس از یازده ماه که آخرین قشون روس رفت آمدند به خانههای غارت شده خراب ویران خود. کشت و زرع نکرده بودند، قحطی هم شروع شد. آنچه از چنگال روسها نجات یافته بود دچار سرپنجه قحط و غلا شد. تا انگلیسها در ۱۹۱۷ مسیحی آمدند، مرد و زن هر چه بود برای تعمیر راه اجیر کردند و آذوقه دادند و آنها باقی ماندند.»
پس از جنگ اول جهانی مینویسد:
«اما شمران اغلب دهاتش از سال قحطی خراب شده. جعفرآباد و امامزاده قاسم نصف بیشترین خراب است و هیچ رونق سابق را ندارد. شبهای جمعه که امامزاده قاسم آن جمعیت و هنگامه بود ابداً کسی نیست. تمام دکاکین و بازارهای آن خراب و بایر است. تجریش سمت پل و مغرب و شمال امامزاده بکلی خانه و دکاکینش خراب است.»
همان زمان:
«شمران خرابتر از وقتی است که من رفتم. گفتند سال قحطی خیلی مردم مردند و خیلی خانهها خراب شد. پل تجریش و دکاکین و خانههای جنب آن بکلی منهدم است. جعفرآباد، امامزاده قاسم خیلی خیلی مخروبه شده است. من تصور میکردم چندین برابر سابق آباد شده و حال آن که خیلی خرابتر است و ظن من خطا رفته بود.»
www.awm.gov.au
During the period of uncertainty and whilst revolution was running 'Red' at Baku in May, June and ...
درباره احمد شاه مینویسد:
«در ایام قحطی که هر روز هزارها بیچاره از زن و مرد و بچههای کوچک در اطراف خیابان برابر چشم ما و صدها هزار در بیابانها از گرسنگی جان دادند درهای انبار را قفل آهنین زده و جنس موجود خود را به مزایده گذارده و برای آن که یک قران ترقی کرده بود روزی چند مرتبه فسخ معامله مینمود. آری او پرورده ناصرالملک بود و مرعوب دشمن ایران است. او ترسو است. او شجاعت و قوت قلب و اراده قوی ندارد.»
اینها فقط چند نمونه است که دم دستم بود. در منابع جستجو کنید فراوان است. روزنامههای زمان جنگ اول و دوم. چرا کسی تا به حال کتابی ننوشته درباره قحطی جنگ اول یا قحطی جنگ دوم؟ سخت است گردآوردن این مطالب؟
Javad Khorasani
در قحطی طبیعی مثلاً قحطی ناشی از خشکسالی معمولاً بیشترین آسیب و تلفات به جمعیت روستایی و عشایری وارد می شود و در قحطی مصنوعی مثلاً قحطی ناشی از جنگ تلفات بیشتر مربوط به جمعیت شهرنشین است. قحطی مذکور عامل انسانی داشته و مصنوعی بوده است پس قاعدتا باید بیشترین آسیب را به جمعیت شهری میزده است.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۳۵ جمعیت شهری ۲۵ درصد و جمعیت روستایی و عشایری ۷۵ درصد بوده است . آغاز رشد شهرنشینی اخیر ایران از اوائل قرن جدید شمسی یعنی شروع دوره رضا شاه و مدرنیزاسیون وی بوده است پس میتوان گفت حولوحوش سال ۱۳۰۰ شمسی درصد جمعیت شهرنشین ایران مثلا حدود ۱۰ درصد بوده است که قاعدتاً اعداد مرگومیر عنوان شده با این شرایط جمعیتی جور درنمیآید.
عبدالله شهبازی:
هر سه قحطی هم طبیعی بود یعنی ناشی از خشکسالی و در مورد قحطی اول (۱۲۸۸ ق.) و دوم (جنگ جهانی اول) سیاست به شدت تأثیر داشت. قحطی ١٢٨٨ به دلیل کشت گسترده تریاک بود که با وقوع خشکسالی به قحطی انجامید. در جنگ اول جهانی ارتش بریتانیا نه تنها مانع از ورود غله از هند و بینالنهرین و حتی آمریکا شد (که میخواستند کمک کنند)، بلکه غلات را از طریق واسطههای محلی برای ارتش خود میخرید.
تحول جدی در نسبت شهر و روستا (و عشایر) از دهه ۱۳۴۰ ش. آغاز شد نه از زمان رضا شاه که سیاستی برای گسترش شهرنشینی نداشت. این نسبت بعد از انقلاب بطور اساسی دگرگون شد تا الان که ترکیب جمعیتی بطور غالب شهری و نیمه شهری شده.
نسبت ۲۵ به ۷۵ درصد تقریباً همان نسبت دوره قاجاریه است. عرض کردم، رضا شاه سیاستی برای گسترش شهرنشینی نداشت.
Javad Khorasani
رشد شهرنشینی با شیب ملایم از ۱۳۰۰ ش. شروع می شود و بعد از اصلاحات ارضی و افزایش قیمت نفت سرعت میگیرد تا حالا که تقریباً نسبت جمعیت شهری و روستایی به حدود ۸۰ به ۲۰ رسیده به لطف اقدامات توسعهای دولت.
عبدالله شهبازی:
چرا از ۱۳۰۰؟ مأخذ شما؟ ۱۳۰۰ چه اهمیتی دارد از نظر جمعیتی؟
Arash Razani
پدربزرگ مرحوم بنده از قحطی مقارن جنگ دوم جهانی جان به در برده بود و خاطرات مدهشی از آن زمان تعریف میکرد. میگفت که اول قحطی دسته دسته قحطیزدگان از مناطق داران و فریدن به سمت لرستان سرازیر شده بودند که به هر طریقی زنده بمانند. آخر فصل ،در روستاها نیز چیزی برای خوردن نمانده بود و ایشان به اتفاق چند نوجوان دیگر که توان داشتند به سمت بروجرد راه میفتند که قوتی پیدا کنند. به مزرعهای میرسند ظاهراً که از کشت سالهای گذشته تعدادی "ترب" مجدداً روئیده بود. همراهان ایشان از فرط گرسنگی اقدام به کندن و خوردن ترب میکنند که به خاطر واکنش شدید دستگاه گوارش و ضعف توان جسمانی یکی از آنها میمیرد. بقیه را هم روستائیان پیدا کرده و از مرگ نجات میدهند. آن مرحوم سند زنده تأیید قحطی بود. شاید بتوان از سایر معمرینی که دچار ضعف حافظه نشدهاند به فکتهای دیگری نیز رسید.
عبدالله شهبازی:
خاطره مهمی است. مادربزرگ من، یعنی مادر پدرم، و تعدادی از خویشان من، مانند محمدعلی خان کشکولی و حدود ده تن از همراهانش، در جریان آنفلونزای جنگ اول فوت کردند. پدرم شش ماهه بود.
«در ایام قحطی که هر روز هزارها بیچاره از زن و مرد و بچههای کوچک در اطراف خیابان برابر چشم ما و صدها هزار در بیابانها از گرسنگی جان دادند درهای انبار را قفل آهنین زده و جنس موجود خود را به مزایده گذارده و برای آن که یک قران ترقی کرده بود روزی چند مرتبه فسخ معامله مینمود. آری او پرورده ناصرالملک بود و مرعوب دشمن ایران است. او ترسو است. او شجاعت و قوت قلب و اراده قوی ندارد.»
اینها فقط چند نمونه است که دم دستم بود. در منابع جستجو کنید فراوان است. روزنامههای زمان جنگ اول و دوم. چرا کسی تا به حال کتابی ننوشته درباره قحطی جنگ اول یا قحطی جنگ دوم؟ سخت است گردآوردن این مطالب؟
Javad Khorasani
در قحطی طبیعی مثلاً قحطی ناشی از خشکسالی معمولاً بیشترین آسیب و تلفات به جمعیت روستایی و عشایری وارد می شود و در قحطی مصنوعی مثلاً قحطی ناشی از جنگ تلفات بیشتر مربوط به جمعیت شهرنشین است. قحطی مذکور عامل انسانی داشته و مصنوعی بوده است پس قاعدتا باید بیشترین آسیب را به جمعیت شهری میزده است.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۳۵ جمعیت شهری ۲۵ درصد و جمعیت روستایی و عشایری ۷۵ درصد بوده است . آغاز رشد شهرنشینی اخیر ایران از اوائل قرن جدید شمسی یعنی شروع دوره رضا شاه و مدرنیزاسیون وی بوده است پس میتوان گفت حولوحوش سال ۱۳۰۰ شمسی درصد جمعیت شهرنشین ایران مثلا حدود ۱۰ درصد بوده است که قاعدتاً اعداد مرگومیر عنوان شده با این شرایط جمعیتی جور درنمیآید.
عبدالله شهبازی:
هر سه قحطی هم طبیعی بود یعنی ناشی از خشکسالی و در مورد قحطی اول (۱۲۸۸ ق.) و دوم (جنگ جهانی اول) سیاست به شدت تأثیر داشت. قحطی ١٢٨٨ به دلیل کشت گسترده تریاک بود که با وقوع خشکسالی به قحطی انجامید. در جنگ اول جهانی ارتش بریتانیا نه تنها مانع از ورود غله از هند و بینالنهرین و حتی آمریکا شد (که میخواستند کمک کنند)، بلکه غلات را از طریق واسطههای محلی برای ارتش خود میخرید.
تحول جدی در نسبت شهر و روستا (و عشایر) از دهه ۱۳۴۰ ش. آغاز شد نه از زمان رضا شاه که سیاستی برای گسترش شهرنشینی نداشت. این نسبت بعد از انقلاب بطور اساسی دگرگون شد تا الان که ترکیب جمعیتی بطور غالب شهری و نیمه شهری شده.
نسبت ۲۵ به ۷۵ درصد تقریباً همان نسبت دوره قاجاریه است. عرض کردم، رضا شاه سیاستی برای گسترش شهرنشینی نداشت.
Javad Khorasani
رشد شهرنشینی با شیب ملایم از ۱۳۰۰ ش. شروع می شود و بعد از اصلاحات ارضی و افزایش قیمت نفت سرعت میگیرد تا حالا که تقریباً نسبت جمعیت شهری و روستایی به حدود ۸۰ به ۲۰ رسیده به لطف اقدامات توسعهای دولت.
عبدالله شهبازی:
چرا از ۱۳۰۰؟ مأخذ شما؟ ۱۳۰۰ چه اهمیتی دارد از نظر جمعیتی؟
Arash Razani
پدربزرگ مرحوم بنده از قحطی مقارن جنگ دوم جهانی جان به در برده بود و خاطرات مدهشی از آن زمان تعریف میکرد. میگفت که اول قحطی دسته دسته قحطیزدگان از مناطق داران و فریدن به سمت لرستان سرازیر شده بودند که به هر طریقی زنده بمانند. آخر فصل ،در روستاها نیز چیزی برای خوردن نمانده بود و ایشان به اتفاق چند نوجوان دیگر که توان داشتند به سمت بروجرد راه میفتند که قوتی پیدا کنند. به مزرعهای میرسند ظاهراً که از کشت سالهای گذشته تعدادی "ترب" مجدداً روئیده بود. همراهان ایشان از فرط گرسنگی اقدام به کندن و خوردن ترب میکنند که به خاطر واکنش شدید دستگاه گوارش و ضعف توان جسمانی یکی از آنها میمیرد. بقیه را هم روستائیان پیدا کرده و از مرگ نجات میدهند. آن مرحوم سند زنده تأیید قحطی بود. شاید بتوان از سایر معمرینی که دچار ضعف حافظه نشدهاند به فکتهای دیگری نیز رسید.
عبدالله شهبازی:
خاطره مهمی است. مادربزرگ من، یعنی مادر پدرم، و تعدادی از خویشان من، مانند محمدعلی خان کشکولی و حدود ده تن از همراهانش، در جریان آنفلونزای جنگ اول فوت کردند. پدرم شش ماهه بود.
Javad Khorasani
سال ۱۳۰۰ شروع قرن و حدفاصل کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۰۴ (شروع رسمی حکومت پهلوی) است و از آن جهت انتخاب میشود که بسیاری از تحولات مرتبط با نوسازی کشور و مدرنیزاسیون غربگرا به تقریب از این سالها شروع میشود.
آنچه مربوط به جمعیت و شهرنشینی است عمده اقدامات مثل کنترل مرگومیر و نوسازی و گسترش شهرها مثل تخریب حصار و خندق شهرها قوانین احداث خیابانها و معابر و دیوانسالاری جدید، که همگی موجب رونق شهرنشینی و افزایش جمعیت شهری است، در این مقطع اتفاق میافتد. البته این موضوع با شیب ملایم آغاز و از دهه ۱۳۴۰ با مسائل اصلاحات ارضی شیب تند و با تحولات قیمت نفت در اوایل دهه ۱۳۵۰ شدت میگیرد.
خلاصه عرض بنده این است که اعداد و ارقام دکتر مجد منطقی بنظر نمیرسد و حداقل از دید جمعیتشناسی میبایست بررسی گردد.
عبدالله شهبازی:
جناب آقای خراسانی. اتفاقاً در این صفحه تحقیق آقای دکتر مجد را، که فقط مبتنی است بر گزارشهای هیئت نمایندگی آمریکا در ایران موجود در «نارا» (آرشیو ملی آمریکا)، بر اساس شاخصهای جمعیتشناختی مورد بررسی قرار دادیم یعنی میزان معمول رشد در جامعهای مثل ایران که الان به حدود ۱٫۳ درصد سقوط شدید کرده. با نرخ ۳ درصد محاسبه کردیم و با نرخ رشد ۱٫۵ درصد نیز محاسبه کردیم. همین شاخصهای جمعیتشناختی کسری عظیم جمعیت ایران را نشان میدهد. عرض کردم که جمعیت ۱۳ میلیون نفر در سال ۱۹۰۰ که مورد اجماع است باید در سال ۱۹۴۴ با میزان رشد ۱٫۵ درصد ۲۵٬۰۲۹٬۳۲۹ نفر باشد [که همان ۱۳ میلیون نفر است] و در سال ۱۳۳۵ ش./ ۱۹۵۶ میلادی، که اولین سرشماری رسمی انجام شد و جمعیت را قریب به ۱۹ میلیون نفر نشان داد، با همان میزان رشد ۱٫۵ درصد باید ۲۹٬۹۲۵٬۵۲۰ نفر باشد.
از نظر من، و در مقایسه با جوامع عشایری مشابه مثل پاکستان و افغانستان، میزان رشد جمعیتی ایران باید حدود ۳ درصد باشد یا بین دو تا سه درصد. با این میزان رشد ما با کاهش جمیعتی بسیار فاحش مواجهیم. یعنی با میزان رشد ۳ درصد جمعیت ایران باید در ۱۹۴۴ یعنی در پایان جنگ دوم جهانی ۴۷٬۷۲۸٬۸۷۹ نفر و در سال ۱۳۳۵/ ۱۹۵۶ یعنی زمان اولین سرشماری به جای نزدیک به ۱۹ میلیون نفر باید ۶۸٬۰۴۹٬۹۶۹ نفر باشد. تا به حال ندیدم کسی با فرمولهای جمعیتشناسی رشد جمعیت ایران را اینطور بررسی کرده باشد و این فرمولها مؤید اسناد کتاب دکتر مجد است.
نکته بعد. فرمودهاید: «١٣٠٠ شروع قرن و حدفاصل کودتای ١٢٩٩ و ١٣٠٤ شروع رسمی حکومت پهلوی است و از آن جهت انتخاب میشود که بسیاری از تحولات مرتبط با نوسازی کشور و مدرنیزاسیون غربگرا به تقریب از این سالها شروع می شود. آنچه مربوط به جمعیت و شهرنشینی است عمده اقدامات مثل کنترل مرگومیر و نوسازی و گسترش شهرها مثل تخریب حصار و خندق شهرها قوانین احداث خیابانها و معابر و دیوانسالاری جدید که همگی موجب رونق شهرنشینی و افزایش جمعیت شهری است در این مقطع اتفاق میافتد.»
پاسخ:
سال ۱۳۰۰ از منظر جمعیتشناسی تاریخی ایران هیچ اهمیت و معنای خاصی ندارد و نقطهعطفی بشمار نمیرود. از نظر تاریخ سیاسی البته مهم است چون زمان ظهور رضا خان میرپنج بعنوان وزیر جنگ و بعد رئیسالورزا و از ۱۳۰۴ شاه است. تا حوالی ۱۳۱۰ به تحکیم حکومت رضا شاه میگذرد. شورش بزرگ جنوب علیه حکومت رضا شاه در سالهای ۱۳۰۷- ۱۳۰۹ است و ناآرامیها تا ۱۳۱۱ ادامه دارد. دوره اقتدار و تثبیت قدرت رضا شاه سالهای ۱۳۱۰- ۱۳۲۰ است. در این دوران ساختار جامعه ایران از منظر ترکیب جمعیتی تفاوتی با گذشته ندارد و همان وضعیت ادامه دارد تا دهه ۱۳۴۰ که به «اصلاحات ارضی» یا «قانون تقسیم اراضی کشاورزی» تحول رخ ساختاری در جمعیت شروع میشود. مهاجرت به شهر از این زمان بعنوان یک پدیده اجتماعی جدی مطرح میشود. قبل از آن مهاجرت معمول بوده است نه «پدیده» است یا «موج». ولی درواقع پس از انقلاب و بخصوص از اواخر سالهای ۱۳۶۰ و سالهای دهه ۱۳۷۰ است که این موج اوج و سرعت عجیب میگیرد و به وضع کنونی میرسد.
این را هم تأکید کنم که من اصلاً گسترش شهرنشینی را مترادف با توسعهیافتگی نمیدانم بلکه بهمریزی ساختار اجتماعی میدانم اگر تعادل و توازن شهر و روستا- عشایر حفظ نشود. بنظرم علت خیلی از بحرانهای کنونی جامعه ایران همین بهمریختن تعادل ساختاری است.
سال ۱۳۰۰ شروع قرن و حدفاصل کودتای ۱۲۹۹ و ۱۳۰۴ (شروع رسمی حکومت پهلوی) است و از آن جهت انتخاب میشود که بسیاری از تحولات مرتبط با نوسازی کشور و مدرنیزاسیون غربگرا به تقریب از این سالها شروع میشود.
آنچه مربوط به جمعیت و شهرنشینی است عمده اقدامات مثل کنترل مرگومیر و نوسازی و گسترش شهرها مثل تخریب حصار و خندق شهرها قوانین احداث خیابانها و معابر و دیوانسالاری جدید، که همگی موجب رونق شهرنشینی و افزایش جمعیت شهری است، در این مقطع اتفاق میافتد. البته این موضوع با شیب ملایم آغاز و از دهه ۱۳۴۰ با مسائل اصلاحات ارضی شیب تند و با تحولات قیمت نفت در اوایل دهه ۱۳۵۰ شدت میگیرد.
خلاصه عرض بنده این است که اعداد و ارقام دکتر مجد منطقی بنظر نمیرسد و حداقل از دید جمعیتشناسی میبایست بررسی گردد.
عبدالله شهبازی:
جناب آقای خراسانی. اتفاقاً در این صفحه تحقیق آقای دکتر مجد را، که فقط مبتنی است بر گزارشهای هیئت نمایندگی آمریکا در ایران موجود در «نارا» (آرشیو ملی آمریکا)، بر اساس شاخصهای جمعیتشناختی مورد بررسی قرار دادیم یعنی میزان معمول رشد در جامعهای مثل ایران که الان به حدود ۱٫۳ درصد سقوط شدید کرده. با نرخ ۳ درصد محاسبه کردیم و با نرخ رشد ۱٫۵ درصد نیز محاسبه کردیم. همین شاخصهای جمعیتشناختی کسری عظیم جمعیت ایران را نشان میدهد. عرض کردم که جمعیت ۱۳ میلیون نفر در سال ۱۹۰۰ که مورد اجماع است باید در سال ۱۹۴۴ با میزان رشد ۱٫۵ درصد ۲۵٬۰۲۹٬۳۲۹ نفر باشد [که همان ۱۳ میلیون نفر است] و در سال ۱۳۳۵ ش./ ۱۹۵۶ میلادی، که اولین سرشماری رسمی انجام شد و جمعیت را قریب به ۱۹ میلیون نفر نشان داد، با همان میزان رشد ۱٫۵ درصد باید ۲۹٬۹۲۵٬۵۲۰ نفر باشد.
از نظر من، و در مقایسه با جوامع عشایری مشابه مثل پاکستان و افغانستان، میزان رشد جمعیتی ایران باید حدود ۳ درصد باشد یا بین دو تا سه درصد. با این میزان رشد ما با کاهش جمیعتی بسیار فاحش مواجهیم. یعنی با میزان رشد ۳ درصد جمعیت ایران باید در ۱۹۴۴ یعنی در پایان جنگ دوم جهانی ۴۷٬۷۲۸٬۸۷۹ نفر و در سال ۱۳۳۵/ ۱۹۵۶ یعنی زمان اولین سرشماری به جای نزدیک به ۱۹ میلیون نفر باید ۶۸٬۰۴۹٬۹۶۹ نفر باشد. تا به حال ندیدم کسی با فرمولهای جمعیتشناسی رشد جمعیت ایران را اینطور بررسی کرده باشد و این فرمولها مؤید اسناد کتاب دکتر مجد است.
نکته بعد. فرمودهاید: «١٣٠٠ شروع قرن و حدفاصل کودتای ١٢٩٩ و ١٣٠٤ شروع رسمی حکومت پهلوی است و از آن جهت انتخاب میشود که بسیاری از تحولات مرتبط با نوسازی کشور و مدرنیزاسیون غربگرا به تقریب از این سالها شروع می شود. آنچه مربوط به جمعیت و شهرنشینی است عمده اقدامات مثل کنترل مرگومیر و نوسازی و گسترش شهرها مثل تخریب حصار و خندق شهرها قوانین احداث خیابانها و معابر و دیوانسالاری جدید که همگی موجب رونق شهرنشینی و افزایش جمعیت شهری است در این مقطع اتفاق میافتد.»
پاسخ:
سال ۱۳۰۰ از منظر جمعیتشناسی تاریخی ایران هیچ اهمیت و معنای خاصی ندارد و نقطهعطفی بشمار نمیرود. از نظر تاریخ سیاسی البته مهم است چون زمان ظهور رضا خان میرپنج بعنوان وزیر جنگ و بعد رئیسالورزا و از ۱۳۰۴ شاه است. تا حوالی ۱۳۱۰ به تحکیم حکومت رضا شاه میگذرد. شورش بزرگ جنوب علیه حکومت رضا شاه در سالهای ۱۳۰۷- ۱۳۰۹ است و ناآرامیها تا ۱۳۱۱ ادامه دارد. دوره اقتدار و تثبیت قدرت رضا شاه سالهای ۱۳۱۰- ۱۳۲۰ است. در این دوران ساختار جامعه ایران از منظر ترکیب جمعیتی تفاوتی با گذشته ندارد و همان وضعیت ادامه دارد تا دهه ۱۳۴۰ که به «اصلاحات ارضی» یا «قانون تقسیم اراضی کشاورزی» تحول رخ ساختاری در جمعیت شروع میشود. مهاجرت به شهر از این زمان بعنوان یک پدیده اجتماعی جدی مطرح میشود. قبل از آن مهاجرت معمول بوده است نه «پدیده» است یا «موج». ولی درواقع پس از انقلاب و بخصوص از اواخر سالهای ۱۳۶۰ و سالهای دهه ۱۳۷۰ است که این موج اوج و سرعت عجیب میگیرد و به وضع کنونی میرسد.
این را هم تأکید کنم که من اصلاً گسترش شهرنشینی را مترادف با توسعهیافتگی نمیدانم بلکه بهمریزی ساختار اجتماعی میدانم اگر تعادل و توازن شهر و روستا- عشایر حفظ نشود. بنظرم علت خیلی از بحرانهای کنونی جامعه ایران همین بهمریختن تعادل ساختاری است.
فرمودهاید: «بسیاری از تحولات مرتبط با نوسازی کشور و مدرنیزاسیون غربگرا به تقریب از این سالها شروع می شود. آنچه مربوط به جمعیت و شهرنشینی است عمده اقدامات مثل کنترل مرگومیر و نوسازی و گسترش شهرها مثل تخریب حصار و خندق شهرها قوانین احداث خیابانها و معابر و دیوانسالاری جدید که همگی موجب رونق شهرنشینی و افزایش جمعیت شهری است در این مقطع اتفاق می افتد.»
اینها به فرض که درست باشد (مثلاً نمیدانم تخریب حصار و خندقها چرا باید مثبت تلقی شود؟)، فقط میتواند سبب زیبا شدن شهرها شود. زیبا شدن شهر انگیزه برای پدیده مهاجرت ایجاد نمیکند. برای تفرج البته انگیزه ایجاد میکند. تقسیم جمعیت ایران به سه بخش شهری و روستایی و عشایری بر بنیانهای اقتصادی بوده است در طول سالهای مدید. تنها قانون تقسیم اراضی و انقلاب سفید بود که این بنیانها را دگرگون کرد و ایجاد موج شهرگرایی را سبب شد. این مورد اجماع محققان است. ساختار جمعیتی ایران در سال ۱۳۴۰ با سال ۱۳۰۰ تفاوت محسوس نداشت و نمیتوانست تفاوت داشته باشد زیرا تولید اصلی یعنی کشاورزی و به تبع آن نیروی کار در روستاها و در ایلات کوچنشین متمرکز بودند. در شهر صنوف معین کارهای معین داشتند و دستگاه اداری (دیوانسالاری) که حجم آن نمیتوانست میلیونی باشد مثل امروز.
بله. اگر در ایران زمان رضا شاه موج بزرگ ایجاد کارخانهها و صنعتی شدن ایجاد شده بود میتوانست به مهاجرت بینجامد. مثل اتفاقی که در جلگه دُن پس از استقرار حاکمیت روسیه بر آن در عصر کاترین دوم (معروف به «کاترین کبیر») رخ داد. استخراج معادن توسط انگلیسیها و مهاجرت انبوه کارگران از سایر نقاط روسیه که منطقه شرقی اوکرائین (دُنباس به مرکزیت شهر دونتسک) را ایجاد کرد. ولی احداث کارخانه زمان رضا شاه خیلی محدود بود. بسیار محدود. چند مورد بیشتر نبود و نمیتوانست تأثیر ساختاری بر جمعیت ایران بگذارد. رضا شاه در ساختار مالکیت کشاورزی تغییر ایجاد کرد یعنی سلب مالکیت از مالکان مناطق مرغوب و تبدیل شدن خود او و ژنرالهایش (امیرلشکرها) به بزرگترین زمینداران و مالکان شهری و روستایی ایران. این تغییر مالکیت منجر به تغییر ساختار جمعیتی نمیشود که بعکس رضا شاه نیز به روستائیان بعنوان زارع نیاز داشت برای تولید در املاک پهناور خود. توجه کنیم که استفاده از ماشینآلاتی چون تراکتور و کمباین (برای درو) بطور جدی از دهه ۱۳۳۰ در ایران بتدریج رایج شد، در دهه ۱۳۴۰ وسعت یافت و تنها پس از انقلاب بود که به شکل انبوه رایج و همگانی شد.
اینها به فرض که درست باشد (مثلاً نمیدانم تخریب حصار و خندقها چرا باید مثبت تلقی شود؟)، فقط میتواند سبب زیبا شدن شهرها شود. زیبا شدن شهر انگیزه برای پدیده مهاجرت ایجاد نمیکند. برای تفرج البته انگیزه ایجاد میکند. تقسیم جمعیت ایران به سه بخش شهری و روستایی و عشایری بر بنیانهای اقتصادی بوده است در طول سالهای مدید. تنها قانون تقسیم اراضی و انقلاب سفید بود که این بنیانها را دگرگون کرد و ایجاد موج شهرگرایی را سبب شد. این مورد اجماع محققان است. ساختار جمعیتی ایران در سال ۱۳۴۰ با سال ۱۳۰۰ تفاوت محسوس نداشت و نمیتوانست تفاوت داشته باشد زیرا تولید اصلی یعنی کشاورزی و به تبع آن نیروی کار در روستاها و در ایلات کوچنشین متمرکز بودند. در شهر صنوف معین کارهای معین داشتند و دستگاه اداری (دیوانسالاری) که حجم آن نمیتوانست میلیونی باشد مثل امروز.
بله. اگر در ایران زمان رضا شاه موج بزرگ ایجاد کارخانهها و صنعتی شدن ایجاد شده بود میتوانست به مهاجرت بینجامد. مثل اتفاقی که در جلگه دُن پس از استقرار حاکمیت روسیه بر آن در عصر کاترین دوم (معروف به «کاترین کبیر») رخ داد. استخراج معادن توسط انگلیسیها و مهاجرت انبوه کارگران از سایر نقاط روسیه که منطقه شرقی اوکرائین (دُنباس به مرکزیت شهر دونتسک) را ایجاد کرد. ولی احداث کارخانه زمان رضا شاه خیلی محدود بود. بسیار محدود. چند مورد بیشتر نبود و نمیتوانست تأثیر ساختاری بر جمعیت ایران بگذارد. رضا شاه در ساختار مالکیت کشاورزی تغییر ایجاد کرد یعنی سلب مالکیت از مالکان مناطق مرغوب و تبدیل شدن خود او و ژنرالهایش (امیرلشکرها) به بزرگترین زمینداران و مالکان شهری و روستایی ایران. این تغییر مالکیت منجر به تغییر ساختار جمعیتی نمیشود که بعکس رضا شاه نیز به روستائیان بعنوان زارع نیاز داشت برای تولید در املاک پهناور خود. توجه کنیم که استفاده از ماشینآلاتی چون تراکتور و کمباین (برای درو) بطور جدی از دهه ۱۳۳۰ در ایران بتدریج رایج شد، در دهه ۱۳۴۰ وسعت یافت و تنها پس از انقلاب بود که به شکل انبوه رایج و همگانی شد.
«کهگیلویه و ایلات آن» اثر محمود باور (۱۳۲۴ ش.) کتابی ارزشمند و کمیاب است. چاپ جدیدی از آن اخیراً به بازار عرضه شده که ندیدهام. متن پی. دی. اف. چاپ سال ۱۳۲۴ ش. در وب وجود ندارد. اپلود میکنم برای علاقمندان.
رئیس سازمان پزشکی قانونی:
پس از چند ماه جنازه تغییر پیدا کرده و خیلی آثار از بین رفته است و نمی توان تشخیص داد، اطلاعات ژنتیک انجام و هویت آن تطبیق داده شد.
شجاعی در ادامه بیان کرد: نتوانستیم علت دقیقی برای فوت مرحوم رکن آبادی مشخص کنیم و لذا فقط گفتیم که ایشان هم احتمالا در اثر فشار جمعیت و خفگی فوت کرده است، اطلاعات از عربستان خواستیم که نمونه ها را بدهند و ازمایش را انجام بدهیم، اما ندادند. اگر نمونه ها را می دادند می توانستیم خیلی از موارد را تشخیص دهیم و خیلی از علت ها را حذف و کنار گذاریم.
رئیس سازمان پزشکی قانونی کشور همچنین گفت: اگرعربستان اطلاعات دقیقش را در اختیار ما قرار دهد ما به یک جمع بندی کلی می رسیم.
http://bit.ly/1RQ4rFn
پس از چند ماه جنازه تغییر پیدا کرده و خیلی آثار از بین رفته است و نمی توان تشخیص داد، اطلاعات ژنتیک انجام و هویت آن تطبیق داده شد.
شجاعی در ادامه بیان کرد: نتوانستیم علت دقیقی برای فوت مرحوم رکن آبادی مشخص کنیم و لذا فقط گفتیم که ایشان هم احتمالا در اثر فشار جمعیت و خفگی فوت کرده است، اطلاعات از عربستان خواستیم که نمونه ها را بدهند و ازمایش را انجام بدهیم، اما ندادند. اگر نمونه ها را می دادند می توانستیم خیلی از موارد را تشخیص دهیم و خیلی از علت ها را حذف و کنار گذاریم.
رئیس سازمان پزشکی قانونی کشور همچنین گفت: اگرعربستان اطلاعات دقیقش را در اختیار ما قرار دهد ما به یک جمع بندی کلی می رسیم.
http://bit.ly/1RQ4rFn
www.mizanonline.ir
توضیحات رئیس سازمان پزشکی قانونی درباره علت فوت مرحوم «رکن آبادی»
شجاعی درباره علت فوت مرحوم رکن آبادی توضیحاتی ارایه کرد وگفت: ایشان احتمالا در اثر فشار جمعیت و خفگی فوت کرده است، از عربستان خواستیم که نمونه ها را بدهند که آزمایش را انجام دهیم، اگر نمونه ها را می دادند خیلی از موارد را تشخیص می دادیم.