برای اینکه دلتنگت نباشم
یه فصلو رنگِ چشمای تو کردم
تو انقد شکل پاییزی که باید
توی تقویم دنبالت بگردم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
یه فصلو رنگِ چشمای تو کردم
تو انقد شکل پاییزی که باید
توی تقویم دنبالت بگردم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
تنت توالیِ یه بغضِ کهنه
دلت حوالیِ یه شهرِ دیگه
تو بدترین شرایطی که حتی
خدا نشسته و دروغ میگه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
دلت حوالیِ یه شهرِ دیگه
تو بدترین شرایطی که حتی
خدا نشسته و دروغ میگه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
او یک "ژن" است
که موهایش را به مهمانی باد خواهد برد
که زندگی را نفس خواهد کشید، آزادی را در آغوش خواهد کشید، خواهد خواند، خواهد رقصید، خواهد ماند.
فراموش نکنید دستهای خالی
قدرت را بهتر میشناسند.
.
نما: پرستو احمدی
@aba_abedin_channel
که موهایش را به مهمانی باد خواهد برد
که زندگی را نفس خواهد کشید، آزادی را در آغوش خواهد کشید، خواهد خواند، خواهد رقصید، خواهد ماند.
فراموش نکنید دستهای خالی
قدرت را بهتر میشناسند.
.
نما: پرستو احمدی
@aba_abedin_channel
من از دریا به ابرا رخنه کردم
شب از چشمای من چیزی نمیخوند
کسی از حالِ من چیزی نفهمید
دیگه حرفی واسه گفتن نمیموند
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
شب از چشمای من چیزی نمیخوند
کسی از حالِ من چیزی نفهمید
دیگه حرفی واسه گفتن نمیموند
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
من آزادم، همیشه آزاد بودم.
هیچ مرزی برای من تعریف نشده
میتونی از زخمی که روی بالِ چپم ابدی شده بفهمی.
اگه نمیپرم سر خاطرِ چشمای آدمیه که دلم دنبالشه.
به من نخند دیگه. به من هیچوقت نخند.
به من هیچی نگو. هیچی.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هیچ مرزی برای من تعریف نشده
میتونی از زخمی که روی بالِ چپم ابدی شده بفهمی.
اگه نمیپرم سر خاطرِ چشمای آدمیه که دلم دنبالشه.
به من نخند دیگه. به من هیچوقت نخند.
به من هیچی نگو. هیچی.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
به این فکر میکنم
خونهایی که بالا میآورم و
به چاه مىریزند
اثر کدام خنجر مسمومیست که خوردهام
روزی چند وعده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
خونهایی که بالا میآورم و
به چاه مىریزند
اثر کدام خنجر مسمومیست که خوردهام
روزی چند وعده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
صدامو تا شب پایان جنگ توپیدم
شبیه نعرهی یک مین تو لحظهی تحریک
عجیبتر که خودم کشته میشدم هر بار
با صلحِ واضحِ قاتل کنار هر شلیک
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
شبیه نعرهی یک مین تو لحظهی تحریک
عجیبتر که خودم کشته میشدم هر بار
با صلحِ واضحِ قاتل کنار هر شلیک
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
رعد بزن! تا همه باور کنن
بغضِ من از چشم تو پرپر شده
توی خیابون همه خیسن ولی
عکسِ تو، تو خونه چرا تر شده؟
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
بغضِ من از چشم تو پرپر شده
توی خیابون همه خیسن ولی
عکسِ تو، تو خونه چرا تر شده؟
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
گم شدن را در خانه تمرین میکردیم
توی کمد
پشتِ لباسها
بعدها در خیابان
پیادهروها
کافهها
و بعد توی خودمان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
توی کمد
پشتِ لباسها
بعدها در خیابان
پیادهروها
کافهها
و بعد توی خودمان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
سبز: در که باز شد، بپر!
سفید: بیرون از این در جایی برای رسیدن داری؟
سبز: حرف نزن، فقط منتظر باش در که باز شد...
سفید: من نمیپرم
سبز: تو یه احمقی
سفید: اگه بپری فقط حصارتو بزرگ تر کردی، این تحقیرت نمیکنه؟
سبز: چون حصار بزرگتر میشه تحقیر میشیم؟
سفید: آره
راههات دورتر میشه
صدات دیرتر میرسه
از همه مهمتر کسی متوجه مرگت نمیشه
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
سفید: بیرون از این در جایی برای رسیدن داری؟
سبز: حرف نزن، فقط منتظر باش در که باز شد...
سفید: من نمیپرم
سبز: تو یه احمقی
سفید: اگه بپری فقط حصارتو بزرگ تر کردی، این تحقیرت نمیکنه؟
سبز: چون حصار بزرگتر میشه تحقیر میشیم؟
سفید: آره
راههات دورتر میشه
صدات دیرتر میرسه
از همه مهمتر کسی متوجه مرگت نمیشه
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
اسبها بیزین میدوند
تا از هوای شرجیِ دشت
به رودخانهی برگهای زرد برسند
جایی که هروقت دلم میگرفت
شبیهِ شعرهای رضوان
تلخ میشد
و تا آخرین سکوتِ من
رام.
درختها
که دستهایشان
تا جایی که هیچ وقت ندیدهام
دراز بود
و آسمان
که همیشهتر از باران
به پیشوازِ برهنگیِ پاهایم میآمد.
کمی نزدیکتر از خدا
شعرها را میچیدم
بو میکردم
و تا میشد
عطرِ چمنهای بلند را
عمیق نفس میکشیدم.
بگذریم
این قسمتی از طبیعتِ وحشیِ من بود
که با ورودِ انسانها
از بین رفت!
و تا به خودم آمدم
در من اتوبان ساختند.
حالا شعرهایم را
با گچهایی که از مدرسه دزدیده بودم
روی آسفالت مینویسم
#آباعابدين
@aba_abedin_channel
تا از هوای شرجیِ دشت
به رودخانهی برگهای زرد برسند
جایی که هروقت دلم میگرفت
شبیهِ شعرهای رضوان
تلخ میشد
و تا آخرین سکوتِ من
رام.
درختها
که دستهایشان
تا جایی که هیچ وقت ندیدهام
دراز بود
و آسمان
که همیشهتر از باران
به پیشوازِ برهنگیِ پاهایم میآمد.
کمی نزدیکتر از خدا
شعرها را میچیدم
بو میکردم
و تا میشد
عطرِ چمنهای بلند را
عمیق نفس میکشیدم.
بگذریم
این قسمتی از طبیعتِ وحشیِ من بود
که با ورودِ انسانها
از بین رفت!
و تا به خودم آمدم
در من اتوبان ساختند.
حالا شعرهایم را
با گچهایی که از مدرسه دزدیده بودم
روی آسفالت مینویسم
#آباعابدين
@aba_abedin_channel
بر شاخهها نشسته بودم
پردهها را کنار زد
پشتِ پنجره ایستاد
و من آزادی را یاد گرفتم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
پردهها را کنار زد
پشتِ پنجره ایستاد
و من آزادی را یاد گرفتم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یک قسمت از سکوت همیشه
در تکه پارههای تنم بود
تنها کسی که مرا فهمید
هر شب درونِ پیرهنم بود
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
در تکه پارههای تنم بود
تنها کسی که مرا فهمید
هر شب درونِ پیرهنم بود
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel