نشر آموت
1.93K subscribers
8.23K photos
651 videos
162 files
3.18K links
🌸رمان ایرانی / رمان خارجی
🌸کتاب‌های ما را از کتابفروشی‌ها و شهرکتاب‌های معتبر سراسر ایران بخواهید

🌸سایت فروش آنلاین
http://aamout.ir

واتساپ کتابفروشی آموت
۰۹۳۶۸۸۲۸۱۸۰

☎️021 44232075
☎️021 66499105

🌸کتابنامه‌‌ی نشر آموت
https://t.me/aamout/13191
Download Telegram
پیشنهاد می کنم این کتاب را در فروشگاه فیدیبو ببینید.
رمان #خاما نوشته‌ی یوسف علیخانی

http://www.fidibo.com/book/view/79439
@aamout
تازه‌ترین کتاب‌های دیجیتال نشر آموت را از فیدیبو بخواهید.

http://www.fidibo.com/book/view/79439
http://www.fidibo.com/book/view/79438

@aamout
تا پیش‌بام با من آمدند. فکر کردند می‌خواهم بروم بخوابم.گفتم:
- تا نخوابیدن، برم #عیدی_گردش.
- کجا؟
- همه جا.
از بالا محل شروع کردم و هر خانه‌ای فقط سلام دادم و ننشستم.

#خاما | یوسف علیخانی

@aamout
#چی_خوندم_تو_این_هفته

رمان خاما نوشته‌ی یوسف علیخانی، نشر آموت چاپ پنجم ۱۳۹۶ در ۴۴۸ صفحه

«خاما» قصه‌ی حیرانی و تبعید انسان دوره‌ی پهلوی است که با اصلاحات ارضی ریشه‌کن می‌شود و هر چه تلاش می‌کند تا دوباره ریشه بدواند طبقه حاکم به اقتضاعات زمانه دوباره ریشه کنش می‌کند.
خاما روایت خلیل عمویی است از کودکی‌اش و عاشق شدن بر خاما، دختر تازه رسیده ی همسایه، تا حیرانی خاما با سیاست و حیرانی خلیل با عشق و دوری.
دست روزگار کردهای آخرین نقطه مرزی ایران را می‌کشاند به نزدیک قلب ایران زمین. خاما هر چه از دوری‌اش از خلیل بیشتر می‌گذرد در خیال خلیل پر رنگ‌تر می‌شود و همراهش می شود در تنهایی‌اش. حتی وقتی که خلیل سجلد، شناسنامه، می‌گیرد بنام حسن هنوز هم همراه خیال خلیل می‌ماند و شیرین زبانی می کند تا وقتی که خلیل با قدم‌بخیر بد زبان زیر یک سقف می‌رود و...
خلیل در این عشق و زندگی قربانی است و تنها تلاش بزرگش برای اثبات خودش کار و تلاش است و سازندگی و در نهایت خودش را به میلک می‌رساند تا رازش را بگوید و سر بر بالین آسایش بگذارد.
راوی رمان قصه‌اش را خطی روایت می‌کند البته با روایتی پاره پاره ولی همراه با خط زمان تقویمی روایت. چون راوی درگیر برای روایت انتخاب شده و خیالات شیرینش همراه روایت شده، مخاطب برای کشف دنیای خلیل و خاما همراه روایت می‌شود. نثر گزارشی که گاهی به طنز و شاعرانگی زیور داده می‌شود، مخاطبان بیشتری را همراه کرده است. تعداد چاپ‌های اثر در این زمان کوتاه نشان این همراهی است.
یوسف علیخانی نویسنده‌ای آرمانگرا و اتوپیا پرداز است و در سایر آثارش میلک را طوری برای مخاطبانش پرداخته که اگر در خاما اشارات گذری به میلک می‌کند، در خیال مخاطب آشنا با آثارش، آن قصه‌ها هم زنده می‌شود. قدم‌بخیر، اژدر و... و حتی بوم میلک، توتستان، باغ‌های فندق و... حل شدن خلیل در اتوپیای نویسنده را پر رنگ‌تر می‌کند.
خاما از اسم جذابش و بازی‌های یوسف علیخانی در صفحه تقدیمی و فصل اول با معنا های کلمه خاما شخصیتی دوست داشتنی را در ذهن مخاطب می‌سازد که بعدها با حضور ماورایی‌اش و تصمیمات شجاعانه‌اش و شیرین زبانی‌اش تبدیل به شیرین ترین شخصیت رمان می‌شود.
اسطوره سفر قهرمان، کهن الگوی روایت خاماست که در میانه پیوندهایی با اسطوره هابیل و قابیل می‌یابد و در اوج کهن الگو و اقدام شخصیت، رهایش می کند با فرار خلیل از چاهی که اسماعیل بدان اسیر شده.
خاما روایتی است از شخصیت‌های فراوانی که در آن برهه زمانی قربانی شده اند. قربانی تبعید، قربانی استبداد، قربانی عشق و...
خاما روایت‌هایی چند پاره است از دگردیسی کوه به انسان و انسان به باد و غم.
خاما پر از خرده روایت‌های شیرین از فرهنگ ایرانی است.
البته خاما گوشه‌هایی باز هم دارد که پیش همبستگی و شیرینی روایت، کمتر به چشم می‌آید.
در کل خاما را رمانی خواندنی دیدم، هم ادامه دیگر آثار علیخانی و هم متفاوت از مجموعه داستان‌های کوتاه و دیگر رمانش ؛ بیوه‌کشی.
آخرین رمانی که در سال ۱۳۹۶ خواندم رمانی بود که تا سال ها‌فراموشش نمی‌کنم.
باقی بقایتان!
#محمداسماعیل_حاجی_علیان

@aamout
@sarvazheh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئوهای کوتاه چهارده ثانیه‌ای یا یک دقیقه‌ای خود را با موضوع «بهار و کتاب» برایمان بفرستید تا به نام خود شما در پیج و کانال نشر آموت منتشر شوند.

@aamout
96-small.pdf
3 MB
#کتابنامه‌ی سال ۱۳۹۷ ِ #نشر_آموت 👆
ریز ِ اطلاعات تمام کتاب‌ها تا #نمایشگاه_کتاب_تهران
بعلاوه‌ی فهرست رمان‌های پرفروش ایرانی و خارجی ِ آموت
https://t.me/aamout
همیشه اولین بار اگر به چشمی نگاه کردی و توانستی در دریاچه‌ی نورش شنا بکنی، می‌توانی کنارِ آن آدم بمانی.

رمان «خاما» نوشته‌ی یوسف علیخانی

عکس از فرشته بهرامی، از مجموعه‌ی #عیدی_گردش با کتاب

@aamout
زمان از هر دری وارد می‌شود که تو نفهمی کجا بوده‌ای و خامایت که بوده و فقط می‌خواهد تو را ببلعد؛ گویی زمان است که عاشق آدمی است و دوست ندارد جز خودش، تو را کسی با خود ببرد.
#خاما
#یوسف_علیخانی
@aamout
گفتگوی خبرگزاری مهر با یوسف علیخانی- بخش ۲؛
داستان‌نویس‌هایی که قصه‌گو نیستند/ چوب نویسندگی را می‌خورم

شناسهٔ خبر: 4253025 - یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۱

یوسف علیخانی می‌گوید داستان‌نویسان ایرانی بیشتر متمایل به «قصه‌نویسی» شده‌اند و «قصه‌گویی» را در کار خود از یاد برده‌اند.
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: متولد اول فروردین است و می‌گوید که بزرگترین آرزویش در خلوت نشستن و خواندن است. یوسف علیخانی، روزنامه‌نگار و نویسنده و ناشر که این روزها بی‌اغراق در تمامی ایران برای رمان تازه خود نشست رونمایی داشته است، در میان فعالان کتاب و نشر بیشتر از آنکه به عنوان یک نویسنده معروف باشد به عنوان فردی که پارادایم فروش و عرضه کتاب در ایران را تغییر داده است شناخته می‌شود. ناشر و کتابفروشی که حضورش در هر نقطه و نمایشگاه کتاب ایران اشتیاق ویژه‌ای را میان اهالی کتاب بر می‌انگیزد و البته در این میان از آثار منتشر شده در موسسه انتشاراتی او که در بسیاری از موارد از شگفتی‌های بازار کتاب بوده‌اند نیز نباید گذشت.
به بهانه تولدش در روزهای ابتدایی فروردین با او درباره تجربه فروش کتاب و مواجه‌اش با مخاطبانش صحبت کردیم و البته کمی هم قفل دهانش را نیز برای گفتن از رمان تازه‌اش «خاما» گشودیم.
بخش اول این مصاحبه در نخستین روز بهار منتشر شد؛ بخش دوم و پایانی این گفتگو را در ادامه بخوانید؛
* کمی بیشتر درباره مخاطب ایرانی کتاب صحبت کنیم. مخاطبی که در بسیاری از استان‌ها او را دیده‌ای. در واقع می‌خواهم بدانم جامعه کتابخوان ایرانی ایده‌ای برای مطالعه دارد و یا کار اقناعی شما و امثال شما در حال شکل دادن به سلیقه اوست؟
دوستان کتابفروش زیادی دارم که مخاطب را در مشت خود دارند و او را به سمت و سوی سلیقه‌ خود و یا چیزی که می‌خواهند سوق می‌دهند. تاکید دارم که کتابفروشی کار ساده‌ای است اما مراقبت جدی و زیادی می‌خواهد. من در همه کتابهایم شماره موبایلم را گذاشتم. گفتم هر مشکلی با کتاب داشتین با من تماس بگیرید و حتی اگر دوست نداشتید برایتان عوضش می‌کنیم.
در آن سالهای ابتدا برای سلبریتی‌های اینستاگرام کتاب می‌فرستادم تا شاید معرفی کنند. اما فهمیدم این اشتباه است و توقع ایجاد می‌کند حالا دیگر این تجربه‌ها نشان می‌دهد که چطور باید با هر قشری برخورد کرد. مثلا من به جای تخفیف بزرگ، هدیه‌های غیرمستقیم می‌دهم. برای یک میزان از خرید یک کتاب رایگان می‌فرستم. البته برای من روبرو شدنم با مخاطب برای خودم هم کلاس درس است...
* شما معروف هستید به ناشری خیلی روی خوش به تالیف نشان نمی‌دهید و بیشتر به دنبال نشر کارهای ترجمه هستید. ماجرا از چه قرار است؟
این حرف‌ها مزخرف است. به من بارها گفته‌اند که به نویسنده‌های ایرانی توهین می‌کنی در حالی که ۸۶ عنوان از کتاب‌های نشر آموت را کتاب‌های نویسندگان ایرانی تشکیل کرده‌اند. اما اگر می‌پرسید مشکل کار ایرانی چیست که نمی‌فروشد می‌توانیم درباره‌اش حرف بزنیم. دو بحث است. من در چهارسال اول نشر آموت به این فکر کردم که مثلا بروم سراغ بزرگان ادبیات ایران. می‌دانستم رویم را زمین نمی‌اندازند ولی چرا باید نویسنده‌ای را که ناشر دارد، آواره کنم؟ چرا باید خودم را با اینکار و به دلیل اینکه توانایی ساپورت کردن نام ایشان را ندارم، بدنام کنم؟ پس سراغ نویسنده‌های معروف نرفتم و به سمت نویسنده‌های ناشناخته رفتم. مساله این است که آثار نویسندگان ما از نظر جذب مخاطب در بررسی‌های ما رد می‌شود. این بررسی را همان‌هایی انجام می‌دهند که کتاب‌های پرفروش ما را تایید کرده‌اند. کتاب ایرانی در نشر آموت اگر رد شود و یا اینکه ارشاد مجوز انتشارش را ندهد و یا اینکه نفروشد تنها کسی که ناسزایش را باید تحمل کند من ناشر هستم، چرا باید خودم را بیش از اندازه وارد این فضا کنم؟ به چه توجیهی؟
* یعنی فقط به خاطر این مساله است که خیلی به تالیف روی خوش نشان نمی‌دهید؟
تاکید می‌کنم که روی خوش دارم اما حرفم این است که مخاطب برای مطالعه، قصه می‌خواهد و ما این را نداریم. خود من وقتی مجموعه داستان «اژدهاکشان» من شایسته تقدیر جایزه جلال شد بارها سر ناشرم داد زدم که چرا نمی‌فروشد. خودم که ناشر شدم و تجدید چاپش کردم فهمیدم داستان چیست.
حالا مدعیانی که ادعای داستان نویسی دارند چقدر برای لذت بخش بودن آن وقت گذاشتند؟ ما یادمان رفته رمان برای چه به وجود آمده است، اصل وجودی رمان لذت بخش بودنش است و رمان امروز ایران اینگونه نیست.
در کلاس‌هایمان از هزار و یک‌شب می‌گوییم ولی در نوشته‌هایمان یادمان می‌رود چه چیزی شهرزاد قصه‌گو را زنده نگه‌داشت.
* شما قبول ندارید که ناشران روی کارهای ترجمه مانور بیشتری می‌دهند و حمایت بیشتری از آنها می‌کنند تا تالیف؟
نه. این حرف هم مزخرف است. ما سیستم اشتباهی را شروع کردیم و ادامه‌اش داده‌ایم. ما دو ریتم در ادبیات ایران داریم. ریتمی که با بزرگ علوی شروع می‌شود و به احمد محمود می‌رسد و ریتمی که با صادق هدایت شروع می‌شود و می‌رسد به هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی. متاسفانه گروه دوم همیشه بر سر ریتم اول که داستان‌گو بودند، زده‌اند. آنقدر زدند که داستان نویس ما مبدل شد به پاورقی‌نویسی زرد.
سال‌هاست دیگر وارد جمع‌های ادبی نمی‌شوم که دغدغه‌شان فقط قصه‌نویسی است و می‌گویند هرطور بتوانی بنویسی که مردم بیشتر نفهمدنش یعنی داستان‌گوی بهتری هستی
به ذهن‌شان نرسید همدیگر را تحمل کنند تا به ادبیاتی برسیم که حاصل کار هر دوی اینها باشد؛ هم اصول قصه‌نویسی داخلش باشد و هم قصه‌گویی. همین شد که الان ادبیات ما بیشتر قصه‌نویس دارد تا قصه‌گو. خود مارکز می‌گوید من قصه‌نویس قصه‌گویم. احمد محمود هم همین است. اما گلشیری که استاد من هم هست تنها قصه‌نویس است. مشکل ما در نبود تحمل‌مان بود که نگذاشتیم دوره پاورقی نویسی و عامه پسند نویسی به روال طبیعی خودش بیاید و برود. کاری کردیم که نویسنده‌هایشان از نوشتن فرار کنند چون برچسب می‌خورد.
خود من ابتدا قصه‌نویس بودم و حالا بیشتر قصه‌گویم. سال‌هاست دیگر وارد جمع‌های ادبی نمی‌شوم که دغدغه‌شان فقط قصه‌نویسی است و می‌گویند هرطور بتوانی بنویسی که مردم بیشتر نفهمدنش یعنی داستان‌گوی بهتری هستی.
* پس ادعا می‌کنید که داستان‌نویس ایرانی به مخاطبش بی‌توجه بوده است؟
ببنید ما عادت کرده‌ایم که مخاطب را نشنویم و چند توهم بزرگ هم ما را در خود گرفته است. نخست اینکه مخاطب را احمق برایمان جلوه داده‌اند و گفته‌اند نباید خودت را کنارش قرار دهی. و البته نگفته‌اند اگر مخاطب چنین است چرا اصلا باید نوشت و منتشر کرد. توهم دوم اینکه می‌گویند باید نویسنده را کشف کرد. در حالی که دوره کشف گذشته است. الان نویسنده است که باید خود را عیان کند و با مخاطبش رودررو شود. و توهم سوم اینکه باید برای نویسنده و منتقد و جایزه ادبی برگزارکن، بنویسی و نه مخاطب.
* بسیار عالی. کمی به خاما برسیم. به رمان تازه و جنجالی شما. بارها گفته‌اید که نمی‌خواهید درباره‌اش چیزی بگویید. می‌توانم بپرسم چرا؟
هر چه باید می‌گفتم در کتاب گفته‌ام. دیگر چه توضیحی بدهم...
* اینکه چرا این کتاب نباید نوشته می‌شد؟
چون هنوز دارم چوب نوشتن این رمان را می‌خورم. نباید راوی قصه‌اش را می‌گفت. در خاما راوی وقتی قصه خودش را می‌گوید لال می‌شود و می‌میرد. این کتاب نباید منتشر می‌شد. به شدت تقدیری هستم و فکر می‌کنم من هم چوب انتشار این کتاب را می‌خورم، حتی شکستن دستم در این روزها.
* ده سال پیش این کتاب نوشته شده؟
یک بار سال ۱۳۸۲ شروع کردم به نوشتن‌اش اما نتوانستم. تا این که بالاخره امسال توانستم بنویسمش.
* پس چرا منتشر شد؟
تا قبل از این می‌ترسیدم اما بالاخره دل را به دریا زدم. رمان بیوه کشی هم همین‌طور بود. چهار سال میان نوشتن و انتشارش زمان صرف شد.
* در این فاصله ده‌ساله هیچ وقت نگران نبودید که مخاطب کتاب را نپسندد؟
این حرف‌ها برای جنجال‌های رسانه‌ای خوب است. واقعیت این است که الان اگر رمان سومم منتشر شود، بن‌مایه‌اش قصه‌هایی است که بیست سال قبل نوشته‌ام. این را هم بگویم تا دوازده ساعت قبل از اینکه خاما نوشته شود اصلا شخصیت خامایی وجود نداشت. من می‌خواستم زندگی کس دیگری را بنویسم و شاید حاصلش چیزی دیگری می‌شد. اما این شخصیت خودش را به من تحمیل کرد تا قصه‌اش را بگوید و زنده بماند...

https://www.mehrnews.com/news/4253025

بخش اول این گفتگو
https://www.mehrnews.com/news/4253019

@aamout
در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره، روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به‌کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم برسبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آنرا با لبخندی شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. (#بوف_کور نوشته‌ی #صادق_هدایت)

#خاما در #گورستان #پرلاشز #پاریس

ممنونم از دوستی که شوکه‌ام کرد با #عیدی_گردش بردن ِ خاما به #فرانسه و #هلند و:
خواستم از شما تشکر کنم
بابت نوشتن کتاب خاما
خاما به هلند و فرانسه هم رسید😊کتابتون را خواندم بسیار دوست داشتم و به دوستان دیگرم در هلند و فرانسه هم هدیه دادم.
یک جلدش را هم بردم برای صادق هدایت و بر مزار او هدیه کردم.
https://www.instagram.com/p/BhB7iZklz-j

@aamout
امروز یکی از پسرهای فامیل می‌پرسید: همه می‌توانند در مسابقه‌ی #عیدی_گردش شرکت کنند؟
گفتم بله
گفت: حتما باید عکاس باشیم؟
گفتم نه
گفت: ما که برنده نمی‌شویم.
گفتم: اینقدر مطمئن نباش. مسابقه‌ی #عیدی_گردش پنجاه نفر برنده خواهد داشت.
گفت: جدی؟
گفتم بله.
گفت تا کی وقت داریم عکس‌های #عیدی_گردش های‌مان با کتاب‌های #نشر_آموت رو بفرستیم؟
گفتم تا آخر فروردین.
گفت چطوری بفرستیم؟
گفتم از اینجا 👇
@aamout_pub
گاهی اوقات کسی که دوستت دارد، بیش از همه آزارت می‌دهد! می‌دانی چیست لیلی؟ دروغ محض است که می‌گویند با لباس سفید که رفتی با کفن باید برگردی! من، تو و تمام زنانی که عاشق می‌شوند باید یاد بگیریم که عشق نباید نقطه ضعف‌مان شود.. که عشق نباید از خطوط قرمزمان رد شود و چیزی از خودمان باقی نگذارد.. سخت است و چه بسا غیر ممکن اما باید یاد بگیریم که ما فقط یک بار اجازه زندگی کردن داریم و هیچ چیز و هیچ کس حق ندارد این زندگی را به کام‌مان زهر کند حتی عشق....

#ما_تمامش_می_کنیم
#کالین_هوور
ترجمه‌ی #آرتمیس_مسعودی

https://www.instagram.com/p/Bg_okMVAAL9/
@aamout
فردا #عیدانه_کتاب به خط پايان مي‌رسد كه به گمان من بدترين دوره‌اش بود اين دوره. گاهي حتي فكر مي‌كردم دوستان مسوول در #خانه_كتاب، به‌عمد تلاش داشتند اين دوره در سكوت خبري برگزار شود تا شايد كم كم اين بساط تخفيف بيست‌درصدي با ارائه‌ي كارت ملي را برچينند.
در تمام دوره‌هاي قبلي، خانه كتاب، سايتي داشت كه بد يا خوب، فهرست پرفروش‌ها را به طور آنلاين به نمايش مي‌گذاشت و شما مي‌توانستيد ببينيد ملت از چه كتابي استقبال كردند و خود اين رقابت، باعث رونق بخشي از طرح‌هاي گذشته بود و باعث خبرسازي مدام‌اش مي‌شد؛ تا جايي كه #خبرگزاري_كتاب، وابسته به خانه‌كتاب زيرمجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم مدام خبررساني مي‌كرد.
فردا عيدانه كتاب به خط پايان مي‌رسد و جز اگر قسم دروغ نخورده باشم، يك ساعت كه ليست پرفروش‌ها در پايان روز سوم، آزاد گذاشته شد و شخصا توانستم از صفحات پرفروش‌هاي خارجي و ايراني، عكس بگيرم، در تمام مدت تا اين لحظه، اين بخش بسته مانده است.
قبل از عيد وقتي پيگير شدم گفتند مسوولان معتقدند با اعلام پرفروش‌ها باعث رونق بيشتر كتاب‌هايي مي‌شدند كه نبايد رونق مي‌گرفت.
قبل از عيد گفتند يك ليست سراسري اعلام مي‌كنيم كه به هيچ كتاب و نويسنده‌اي ظلم نشود؛ اگر شما ليستي ديده‌ايد، ما هم ديده‌ايم.
جالب اينكه در تمام دوره‌هاي گذشته يك تعداد كتابفروشي را به عنوان پرفروش‌ترين كتابفروشي‌ها اعلام مي‌كردند كه اين دوره هم اعلام مي‌كنند و خودشان هم مدعي اند كه در اين موضوع هم بايد دست نگه داشت؛ يعني ترديد ندارم برفرض محال هم اگر از اين طرح‌ها باز برگزار شود، در دوره‌هاي بعدي اسم كتابفروشي‌ها اعلام نخواهد شد.
حتي من فكر مي‌كنم اگر اين روال تندروي و خودرايي‌اي در خانه كتاب و وزارت ارشاد ادامه پيدا كند. بعدها کلمه‌ی "كتاب" را هم از آخر اين طرح‌ها برخواهند داشت و به جاي #عیدانه_کتاب و #تابستانه_کتاب و #پائیزه_کتاب و ... خواهند گذاشت فقط عيدانه – تابستانه – پاييزه.
و حتي يك چيزي از ظهر توي كله من افتاده كه اصلا اين چه كاري‌يه مردم كتاب مي‌خوانند؟ #كتاب بايد ممنوع شود خواندن‌اش.
كه البته اين يكي را من باهاشون همراهي دارم و اميدوارم روزي برسد كه كتاب‌خواندن در #ايران قدغن بشود؛ آن وقت خواهيد ديد سرانه‌ي #كتابخوانی چطور سر به فلك خواهد زد.
آمين

پی‌نوشت:
تصميم مسوولان خانه كتاب مبني بر عدم اعلام عناوين پرفروش #عیدانه_کتاب ادامه دارد و شايعه ها هم پررونق تر از قبل.
به راستی ليست من درآوردي صفحه نه روزنامه پرمخاطب #جام_جم (امروز چهاردهم فروردين نود‌و‌هفت) منبع اش كجاست؟

https://www.instagram.com/p/BhG656bFUrP/

@aamout
پیشنهاد ِ #پرویز_پرستویی بازیگر معروف
رمان #شهری_میان_تاریکی نوشته‌ی #هورناز_هنرور / #نشر_آموت
@aamout
از صفحه‌ی اینستاگرام استاد #مینو_صدیقی ؛ استاد دانشگاه بابلسر

اولین تصویری که از #فرشته_بهرامی دارم مربوط به ترم اول دوره دانشجویی است، سر کلاس ادبیات، رفت جلوی کلاس، به دور دست ... (انگار پشت دیوار را هم می دید) خیره شد و شعری را با صدایی آرام و لحنی آرام و بی هیچ عجله ای خواند. همان کلاسی که حالا شده تالار شریعتی :)
بار دوم میدان انقلاب توی اتوبوس نشسته بودم که با لیلی ایستگاه دوم سوار شدند. دو نفر دیگر از همکلاسی ها هم بودند. من صندلی اول نشسته بودم. پرسیدم کجا می روند. گفتند. مقصد یک ایستگاه مانده به خانه ما بود. با آنها پیاده شدم، اول آذر بود.
چند بار هم وقتی رفته بودم خوابگاه لیلی را ببینم هم صحبت شدیم. آرامش و صفای درونیش بی نظیر بود :)
مواجهه متفاوتم با فرشته اما در کتابهایش بود. #نظرکرده اش را سال ۹۱ خواندم. شیفته نحوه توصیف کردنش شدم. کتاب درباره باورهایی بود که حول امام زاده های رودبار الموت غربی قزوین وجود داشتند. توضیحات و توصیف های فرشته جایی به شعر می مانست، جایی طوری نظرات و دیدگاه های اهالی محلی را منعکس کرده بود انگار برایت با گویش قزوینی حرف می زدند و تو می فهمیدی؛ زبانشان را دنیایشان را.
#حمام_های_خاموش اش دیگر شاهکار توصیف های دقیق بود و سرشار از تصویرسازی و فضاسازی. کتاب به آیین ها و باورهای مردم درباره حمام های قزوین پرداخته است. در کتاب، آدمها را می دیدی که چگونه از طبقات مختلف، محلات مختلف، سنین مختلف، زن یا مرد، در طول سالیان پیش از لوله کشی آب، و پس از آن، پیش از نفت، و پس از آن، چه مناسکی را در حمام اجرا می کردند؛ چگونه لنگ می بستند، مو شانه می کردند، با خود چه می بردند، چگونه تفریح می کردند، از چه حرف می زدند، چه اعتقادات و باورهایی داشتند‌... کتاب با توصیف وضعیت امروزی تک تک حمام ها، تغییراتی که در طول زمان پشت سر گذاشته اند و ... ادامه می یابد و به نقشه حمام ها و عکس مصاحبه شوندگانی که در طول کتاب لحن و لهجه و دیدگاه هایشان آمده است ختم می شود.
علاقه فرشته به مردم نگاری همیشه برای من الهام بخش بوده و هست :) امیدوارم فرصتی دست دهد که در دانشگاه مازندران مهمان مان باشد و از تجربه هایش در مردم نگاری برایمان بگوید.

https://www.instagram.com/p/BhHQEviHbRG/

@aamout
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنده‌یاد #علی_معلم درباره‌ی #فیلم گفته اما درباره‌ی #رمان هم صدق می‌کند
حرف ِ حساب هیچ‌وقت کهنه نمی‌شود
@aamout
اعتراف می‌کنم وقتی دیشب، درست راس ساعت هشت‌و‌سی‌وشش دقیقه، یکی از دوستان خبرم کرد و رفتم به صفحه‌ی #پرویز_پرستویی ، توی پوست ِ خودم نمی‌گنجیدم.
اول اینکه این بازیگر که دیوانه‌وار عاشق ِ بازی‌هایش هستم، کتابی از #نشر_آموت را معرفی کرده‌بود
دوم این که یاد دو سال پیش افتادم که درست روز چهاردهم فروردین سال نود‌و‌پنج، روز ِ زنده‌شدن یکی از کتاب‌های‌مان شد که رسما چهارسال توی انبار مانده بود؛ #پروژه_شادی .
از لحظه‌ای که #پروژه_شادی در صفحه‌ی خانم حیدری معرفی شد، امان نداشتم از دست تلفن‌ها و پیام‌هایی که گُر گرفته‌بودند و حالا این کتاب در آستانه‌ی چاپ چهاردهم هست.
دیروز تا معرفی رمان #شهری_میان_تاریکی نوشته‌ی خانم #هورناز_هنرور را در صفحه‌ی #پرویزپرستویی دیدم، گفتم خدایا شکرت! این کتاب هم نجات پیدا کرد و نود درصد از هزار‌وصد نسخه‌اش که از تابستان سال نود‌و‌دو توی انبار، تلنبار شده، خوانده خواهد شد.
دیشب که عکس گرفتم تا در کانال #نشرآموت منتشرش بکنم هجده‌هزارتا لایک خورده بود و صد‌و‌هفتاد‌وسه‌تا پیام داشت.
کارم را شروع کردم. کانال و خبررسانی و زنگ‌زدن به #کتابفروشی ها و #پخش_کتاب ها و
درست ساعت هشت‌و‌بیست‌و‌شش دقیقه امشب خانم هنرور پیامی گذاشت توی صفحه‌ی آقای پرستویی و کشیده‌شدم آنجا. باورنکردنی بود؛ نود‌و‌هفت هزار لایک و نزدیک به هفتصد پیام.
بعد هم خانم هنرور لطف کردند و برایم پیام فرستادند که ببینند دیده‌ام یا نه. نخواستم حال‌اش گرفته‌شود؛ چنان که من، اما مجبور شدم برایش بنویسم:
دریغ از این‌که یک‌نفر زنگ زده باشد برای کتاب!

من می‌دانم چرا، اما دوست دارم شما بنویسید چرا؟
چرا حتی یک‌نفر پیگیر خرید و خواندن کتاب نشده؟

https://www.instagram.com/p/BhKB-F6FGm0/
@aamout
ایبنا گزارش می‌دهد؛
کتاب‌هايي كه در سال 96 خبرساز شدند

تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۵


«خاما»، کتابی با ۱۷ مراسم جشن امضا!
یوسف علیخانی نویسنده، ناشر و روزنامه‌نگاری است که دومین رمان خود را با عنوان «خاما» از سوی نشر آموت روانه بازار کتاب کرد و بعد از آن مراسم رونمایی این اثر در شهرهای مختلف کشور برگزار شد. «خاما» داستانی عاشقانه دارد و ماجرایی را با محوریت مردمان کُرد مهاجر غرب ایران روایت می‌کند. علیخانی در رمان جدید خود به رهیافت‌تازه‌ای از منظر زبان روایت دست پیدا کرده و توانسته با عبور از سنت نویسندگی‌اش در سه‌گانه داستانی و رمان نخست خود، به خلق زبانی تازه در نوشتن دست پیدا کند که بر اساس آن شالوده روایت رمان به صورت زبان فارسی عادی است اما اصطلاحات و عبارت‌های مرتبط با زبان مردمان بومی حاضر در رمان در متن و تصویرسازی‌های متن مورد استفاده قرار گرفته است. این رمان همچنین از منظر توصیف و تصویرسازی در میان سایر آثار این نویسنده قابل‌توجه‌تر است.

این کتاب نیز در مدت کوتاهی مجددا زیر خط چاپ رفت و در حال حاضر چاپ پنجم آن در بازار موجود است. 

@aamout 

http://www.ibna.ir/fa/doc/report/259313/