برای اینکه کمتر سیگار بکشم دیگه با خودم فندک ندارم. الان هم دارم کمتر سیگار میکشم هم در طول روز کمتر به خودسوزی فکر میکنم.
هر صبحی که چشمات رو توی ایران باز میکنی یعنی باید منتظر یه بدبختی و از بین رفتن روانت و افسردگی بیشتر باشی و مسئول همهشون هم یکیه.
تنها جایی که دلم میخواد مهاجرت کنم آمریکا جنوبیه. برم خودم رو غرق در فساد و فحشا و مواد کنم و تا کیلومترها اطراف خودم مسلمون و ارزشی و زباله نبینم.
اینستاگرام لایک کردن نوت هم اضافه کرد. این برای مایی که طرفدار لایک کردن به جای ریپلای بودیم یعنی لذت.
باشه حالا لایک کردن استوری لاس نیست. لایک کردن نوت رو که دیگه قبول دارید لاس زدنه؟
دیگه هیچ چیزی تو اینستاگرام نیست که بخوام براش تایپ کنم. فشار دادن قلب کوچک قرمز یعنی تمام حرفها.
تو سریال جنگل آسفالت به امیرجعفری مثلاً وقتی بهش میگن بیا بریم دیزی بخوریم میگه دیزیم نمیشه یا میگن بیا بریم فلان جا میگه فلان جام نمیشه. دقیقاً الان منم همینجوریم هیچ چیزیم نمیشه.
مجازی هر روز داره بدتر میشه. امروز آنلاین شدم دیدم دارن میگن آهنگ تنهاترین عاشق برای فریدون فروغی نیست. یعنی چی؟ اصلا اگر برای فریدون فروغی نباشه اونقدر غمگین نیست دیگه آهنگ.
میخوام عکسم رو بفرستم برای این کانالهایی که برای حیوانات سرپرست پیدا میکنن. از پس هزینههای زندگی برنمیام.
Forwarded from ژوزفین
میخوام برگردم به زمان «دانلود تیتراژ پایانی سریال فاصلهها».
دانشجوهای معماری چرا اینجورین؟ از هر محتوای که منتشر میکنن میخوان یه جور ربطش بدن به اینکه دارن معماری میخونن.
بعد همه اونایی که معماری میخونن میگن ما شب تا صبح بیداریم و داریم کار میکنیم. حالا اگر بپرسی برنامه صبح تا شبت چیه که کارات رو میذاری برای اون موقع میگه هیچی.
هوا خوب شده و هم بوی یاس میاد توی خیابون دیگه تنها مشکلی که برای زندگی باقی مونده ایرانیها و آخوند و ارزشی و بی پولیه.
Forwarded from Ending
فصل گرم برای این عشق تابستونیا اصلا معنایی نداره. از گرما تبخیر میشی و فقط یه ذراتی ازت میرسه خونه بعد میبینی یکی همچین چیزی نوشته:
توروخدا اینو نگاه کن بعد از ما ایراد هم میگیره. هنوز نمیدونه اردیبهشت جزو فصل بهار حساب میشه نه تابستون.
هی بحث میشه که چرا متولدین دهه هفتاد انقدر سخت مووآن میکنن و نمیتونن رها کنن. یکی از دلایلش این بود که پرمخاطب ترین سریالی که زمان ما پخش میشد تو تیتراژش میگفت "من اونقدر اشک میریزم که برگردی به این خونه".