چهار خطی
4.33K subscribers
325 photos
10 videos
99 files
1.27K links
رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

(این صفحه روز پنج‌شنبه نوزدهم آذر هزار و سیصد و نود و چهار شمسی راه‌اندازی شده است.)
Download Telegram

⚫️ فرهنگِ رباعی‌خوانی عاشورایی در شهر اهر استان آذربایجان شرقی

[#خاطرات_شفاهی]

✍️ محمد ابراهیم حایری اهری

از آن چند بمبی که هواپیماهای روسی در شهریورِ شومِ ۱۳۲۰ بر فراز شهر من (شهر اهر در استان آذربایجان‌ شرقی) ریختند، تنها یکی نترکید، آن هم بمبی بود که درست بر بامِ مسجدِ ابواسحاق افتاد.

از آن روز این مسجد، گرامی‌تر شد وجایگاهی آسمانی در میان مردم یافت. همشهریانم به نظرکردگی آن مسجد باوری سخت یافتند.
تا به یاد دارم نمازهای آنجا و نشست‌های دینی آن مسجد، مردم بیشتری را به سوی خود می‌کشید. دستۀ عزاداری محرم وصفرش نیز بزرگترین دستۀ شهر بود.

افزون بر شب‌های رمضان، شصت شبِ محرم و صفر نیز آنجا غلغله‌ای برپا می‌شد. آقای [شیخ حسین] برقی چندین بار سخن خود را می‌بُرید تا بگوید که صلواتی بفرستید و قدمی جلوتر بیایید تا جا باز شود.

و اما در همه آن شصت شب، پیش از آنکه آقای [شیخ حسین] برقی به منبر رود‌ آیینی در آن مسجد برگزار می‌شد که در هیچ شهری نه دیده‌ام و نه شنیده‌ام و جا دارد که این آیین به نام شهرم - اهر - ثبت گردد: آیینِ رباعی‌خوانی.

مسجد ابواسحاق، پیش از ورود آشیخ حسین برقی پر می‌شد. مردمی که در مسجد، گرد می‌آمدند از ساعتی پیش از سخنرانی رباعی‌خوانی را آغاز می‌کردند.

کسی رباعی نخست را دربارۀ شهدای عاشورا می‌خواند. یکی دیگر از گوشه‌ای پاسخش را با رباعی دیگری می‌داد. این رباعی باید با حرفی آغاز می‌شد که رباعی پیشین با آن حرف به سر رسیده بود؛ یک‌جور مشاعره.

مثلا اگر کسی می‌خواند که:

ای آب فرات، خاکِ عالم به سرت
ای کاش به کربلا نیفتد گذرت
سوزد جگرِ حسین از سوزِ عطش
از داغ حسین کاش که سوزد جگرت

باید در پاسخش رباعی‌ای خوانده می‌شد که حرف نخستش «ت» باشد.

و یا اگر خوانده می‌شد که:

روزی که سر حسین بر نیره زدند
مرغان هوا گرد سرش حلقه زدند
مرغان هوا و ماهیان دریا
در سوگ حسین سنگ بر سینه زدند

رباعی بعدی باید با حرف «دال» آغاز می‌شد.

هر رباعی‌خوان پس از خواندن رباعی بلند می‌گفت: «بر قاتلان اباعبدالله تا به روز حشر‌ مدام لعنت باد» و دیگران می‌گفتند: «بیش لعنت»
و رباعی دیگری خوانده می‌شد.

قافیه که تنگ می‌آمد و مردم در ذهنِ خود رباعی‌ای نمی‌یافتند که با حرف خاصی آغاز شود به دفترچه‌های جیبی‌شان پناه می‌بردند و از روی دفترچه‌ها می‌خواندند. هر گاه که رباعی‌های دفترچه‌ها هم خوانده می‌شد و چیزی نمی‌ماند،
سکوتی برقرار می‌شد. یعنی که دیگر کسی برای حرفی که رباعی پیشین به آن ختم شده، چیزی در ذهن ندارد. وقتی همه کم می‌آوردند نوبت «شیخ نصرالله» بود که از آستینش رباعی نابی در آورد و بخواند تا باز چرخۀ رباعی‌خوانی بچرخد و باز هرگاه که همه کم می‌آوردند، این  شیخ نصرالله بود که رباعی دیگری می‌خواند و بزمِ رباعی‌خوانی از رونق نمی‌افتاد.

زنده یاد «شیخ نصرالله قاسمبگلو» خود شاعر بود و حافظه‌ای شگفت‌انگیز داشت. پدر جانم می‌گفت، در طول سالیان دراز پیش نیامده که رباعی خوانده شود و شيخ نصرالله کم بیاورد دفتر سینه‌اش پر بود از رباعیاتِ عاشورایی.

به دقت نمی‌دانم که پیشینه این آیین به چه سالی بر می‌گردد، اما نیک می‌دانم، در دهه‌های چهل و پنجاه برگزار می‌شده است.

رباعی‌ها همگی به زبان پارسی بوده‌اند. نفرین‌های پس از رباعی‌ها نیز همچنین؛ آن هم در اهر ما که شمار درس‌خوانده‌هایش بسیار در آن هنگام، پایین بود. رسانه‌ها نیز نفوذ چندانی نیافته بودند. زبان تُرکی شهر ما نیز بارها خالص‌تر و نیرومندتر از شهرهای دیگر بود و هست. آیینِ دیرین رباعی‌خوانی گواهی از رواجِ زبان و فرهنگِ پارسی، نزد آذربایجانیان است.

@IranDel_Channel

💢
Forwarded from چهار خطی
سر بُریدۀ خورشید

مَه، پیرهن دریده می‌گرداند
کوکب، اشکی به دیده می‌گرداند
تا خون گرید زمانه بر قتل حسین
خورشید، سر بُریده می‌گرداند.
..
روزی که شه شهید بی فوج بماند
خورشیدِ نشاطِ عیش از اوج بماند
از دشت ملال، تندبادی برخاست
این چین به جبین بحر از موج بماند.

عنوان تبریزی
(سدۀ یازدهم ق)

منبع: جواهر الخیال، ۶۱؛
سرگذشت او: در تذکرۀ نصرآبادی، ج ۱، ۵۶۵
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
Pages from No 205.pdf
302.3 KB
سدیدالدین اعور یا خیام (کاوشی در باب انتساب یک رباعی)، فرزاد ضیائی حبیب‌آبادی، آینۀ پژوهش، سال سی و پنجم، شمارۀ اول (پیاپی ۲۰۵)، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۳، ۱۸۱-۱۹۰
‏..

سدیدالدین اعور کُرماج؛ شاعر و نویسندۀ قرن هفتم هجری قمری، مجموعه مقاماتی دارد که اوراق پراکنده‌ای از آن در دو دستنویس باقی مانده است. سدیدالدین اعور در یکی از مقامه‌های خود، این رباعی مشهور منسوب به خیام را آورده است: آن قصر که جمشید در او جام گرفت... فاضل ارجمند جناب ضیائی حبیب‌آبادی در مقالۀ خود، به قرینۀ اینکه مقامه‌نویسان فارسی از حریری تا جامی و گورانی، به‌آوردن اشعار خود در مقامات‌شان اهتمام و التزام داشته‌اند، این احتمال را که رباعی مذکور سرودۀ سدیدالدین اعور باشد، بسیار نزدیک به یقین دانسته است. خاصه آنکه رباعی فقط در یک سند کهن (سفینۀ کهن رباعیات) به خیام منسوب شده است و آن سند، اعتبار ویژه‌ای از جنبۀ استنادی ندارد.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
عیسی شوشتری شاعر گمنام قرن هفتم

«عیسی شوشتری؛ شاعر ناشناختۀ قرن هفتم هجری»، سیدعلی میرافضلی، به یاد ایرج افشار، دفتر دوم، به کوشش جواد بشری، تهران، بنیاد موقوفات افشار، ۱۴۰۲، ۸۳۳-۸۵۳
‏..

یکی از شاعران ناشناختۀ قرن هفتم، صدرالدین علی فخر کی معروف به عیسی شوشتری است که در جُنگ‌های ادبیِ قرن هشتم، اشعاری از او نقل شده است. روضة‌الناظر عزیز کاشانی، خلاصةالاشعار فی الرباعیات ابوالمجد تبریزی، مونس‌الاحرار محمد بن بدر جاجرمی و انیس‌الوحدة محمود گلستانه از جمله مجموعه‌های شناخته شدۀ ادبی است که اشعاری از او آورده‌اند. هر چهار اثر، در نیمۀ اول قرن هشتم هجری گردآوری شده است. در مقالۀ مورد وصف، اطلاعات مختصری که در مورد زندگی عیشی شوشتری به دست آورده‌ایم، به همراه اشعار یافته شدۀ او به اهتمام دکتر جواد بشری در دفتر دوم «به یاد افشار» عرضه شده است.

آنچه ما از اشعار عیسی ششتری یافته‌ایم، قصیده‌ای در ۳۵ بیت، سه بیت از یک مثنوی، ۱۹ رباعی و دو بیت منفرد است که مجموعاً به ۷۸ بیت می‌رسد. قدیمی‌ترین جایی که شعری از او نقل شده، دستنویس کتابخانۀ لاله‌لی ترکیه است که شهاب اوحدی آن را به سال ۶۷۳ ق کتابت کرده است.

از نگارش مقاله و تحویل آن به جناب دکتر بشری بیش از یک‌سال می‌گذرد و قرار بود قبل از چاپ، دو سه نکتۀ اصلاحی مهم در آن اعمال شود که نشد. لاجرم نکات اصلاحی را اینجا عرضه می‌کنم.

▫️ابوالمجد تبریزی و محمود گلستانه لفظ «کی» را در دنبالۀ نام این شاعر آورده‌اند: فخر علی کی ششتری (خلاصةالاشعار فی الرباعیات)؛ صدرالدین علی کی (انیس‌الوحدة). از این رو بنده در بادی امر گمان بُرده بودم که در این بیت مثنوی او:
ز بس آرزوها که زیر گل است
رهِ آمدن بر کیا مشکل است
کیا اشاره‌ای به نسبت شاعر دارد. ولی در بررسی مجدد متوجه خطای خود شدم و دانستم که کلمۀ مذکور کیا نیست بلکه گیا (گیاه) است و اگر اشاره‌ای به نسبت شاعر داشته باشد (که بسیار بعید است)، به طریق ایهام است و بس.

▫️در جُنگ اشعار شمارۀ ‌۵۸۷ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که نسختی از روضةالناظر است، رباعی زیر به اسم «علی فخرالدین» درج شده (برگ ۱۲۰پ) که در روضة‌الناظر شمارۀ ۷۶۶ دانشگاه استانبول (برگ ۲۰۰ر) فاقد نام گوینده و در نسخۀ تبریز به نام صاحب شمس‌الدین (برگ ۱۹۶پ) است:
گر حال نه بر حسب قضا افتادی
مهجوری‌ام از یار کجا افتادی
در حادثه خانۀ فلک گر بودی
زین واقعه صعب‌تر مرا افتادی

▫️در فهرستی که جناب نوشاهی از مجموعۀ لطایف سیف جام هروی منتشر کرده شاعری به نام «عیشی ششتری» هم دیده می‌شود (ص ۶۳) که احتمالاً همان عیسی شوشتری است. ظاهراً نسخۀ مورد وصف ایشان فاقد شعر اوست. از شاعری به نام عیسی در مجموعۀ لطایف سیف جام هروی اشعاری موجود است که دوستم احسان آسایش معتقد است همان عیسی شوشتری است. طبق آنچه از اشعار عیسی مذکور بر می‌آید وی از مریدان و معتقدان قطب‌الدین حیدر زاوه‌ای (د. ۶۱۸ ق) بوده است: «شاهباز لامکانی قطب عالم حیدر است» (دستنویس کتابخانۀ بریتانیا، برگ ۳۱۴ر). اگر این فرض را درست بگیریم که منظور از این عیسی همان عیسی شوشتری است، زمان زندگی او از آنچه قبلاً حدس زده بودیم، قدری جلوتر می‌آید و می‌توان دورۀ حیات او را اواسط قرن هفتم تعیین کرد. این مسئله، محتاج بررسی بیشتر است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
Forwarded from ایران فهرست
دربارۀ شعر شاعران کهن:
بیدل‌پژوه (مهدی شعبانی)
بیدل‌خوانی (حسن حسینی)
حافظ‌پژوهی (منوچهر فروزنده‌فرد)
در جستجوی حافظ برتر (محمدحسن شرفی)
دفتر فرّهی (مهری بهفر)
درسگفتارهای شاهنامه (نوید فیروزی)
سعدی (محمدرضا طاهری)
شاهنامه بخوانیم (رضا آسو)
شاهنامه شناسی (بهداد میرزایی)
شرح مثنوی (محسن پورمختار)
شرح بوستان سعدی (امیر اثنی‌عشری)
شرح غزلیات سعدی (امیر اثنی‌عشری)
کانال تخصصی صائب پژوهی (شیوا)
کلاس شاهنامه (شاهرخ مسکوب)
نخبۀ شاهنامه (علی شاپوران)
نظامی گنجوی (محمدرضا طاهری)
میراث پارسی (رضا موسوی طبری)

شاعران (زادۀ پیش از دهۀ ۴۰):
احمد شاملو
امیری فیروزکوهی
شفیعی ‌نامه
شفیعی ‌کدکنی
فخرالدین مزارعی
فریدون تولّلی
فریدون مشیری
مظاهر مصفّا
مهدی اخوان ثالث
مهدی حمیدی شیرازی
نوذر پرنگ
نیما و میراث او (ساعد باقری)

شاعران (زادۀ پس از دهۀ ۴۰):
اشعار مریم محمدیان
برفی‌ترین آغوش (محمدجلیل مظفری)
بیاض (عاطفه طَیِّه)
جویا معروفی
حسین جنّتی
خدیو رفعتی
دانیال مرتضوی
روشنان مهر (مهدی فیروزیان)
سارا و باران‌های مشرقی (اقبال مظفری)
سخنشاهی (حامد احمدی)
سمانه کهربائیان
سینه‌سرخ‌ها (فرخ سائس)
شکستِ آینه (محسن صلاحی‌راد)
عشق انگار اختراع من است (بهادر باقری)
علی اکبر یاغی تبار
عیدگاه (وحید عیدگاه)
مرتضی لطفی
مریم جعفری آذرمانی
واران (جلیل صفربیگی)
هومن گلهو

یادداشت‌هایی پیرامون شعر ایران:
آرخش (آرش اکبری مفاخر)
ابوالفضل خطیبی
از گذشته و اکنون ( احمدرضا بهرام‌پور)
اوراق پریشان (رضا ضیاء)
پرنیان ۷ رنگ (مهدی دهقان)
پیاله (رضا موسوی طبری)
تنیده زِ دل (نوید فیروزی)
جلال خالقی مطلق
چراغِ روشن/نَقلِ معانی ( احمدرضا نادری)
چهار خطی (سیدعلی میرافضلی)
حالات و مقالات (احمدوندی و کاملی)
سایه‌سار (سایه اقتصادی‌نیا)
سرو سخنگو (محمدعلی اسلامی ندوشن)
سعید تقی نیا (اندیشه...)
سیروس شمیسا
شعر، فرهنگ و ادبیّات (محسن احمدوندی)
صُراحی (منوچهر فروزنده‌فرد)
فنّ ادبیّات (علی شاپوران)
غزل شعر (مهدی شعبانی)
کاروند پارسی (محمود فتوحی)
کاریزگاه (یزدان رحیمی)
کانال اصغر دادبه
گاهنامۀ ادبی (محسن شریفی)
مجمع پریشانی (سهیل یاری گل‌درّه)
مهدی نوریان
ناشاعرانه‌های ماریف! (امین ماریف)
نشان (محسن پورمختار)
نقش بر آب (حامد خاتمی‌پور)
نورِ سیاه (میلاد عظیمی)
هومن يوسفدهی

گشت و گذار در شعر ایران:
آستان جانان
از خلاف آمد عادت
برکه‌ی کهن
بزرگمهر
تاریخ، فرهنگ، هنر و ادبیات ایران زمین
راوی | شعر و نثر صوتی
رباعیات فارسی
رباعی - نو رباعی
سفر به ادبیات
شکوفایی با ادبیات
شعرِ تَر
شعرشنو
عصیان ریشه‌دار (شعر زنان)
گردواره
یادگار عصمت غمگین اعصار



t.me/IranFehrest
Forwarded from نشر سخن (sokhan publication)
کتاب رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی ، تالیف سیدعلی میرافضلی به چاپ چهارم رسید.

رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی | سیدعلی میرافضلی | چاپ چهارم |542 صفحه | جلد سخت(گالینگور با روکش) | 690000 تومان

به مدت هفتاد و دو ساعت این کتاب را با بیست درصد تخفیف ویژه تهیه کنید.

www.sokhanpub.net
Forwarded from تنیده ز دل بافته ز جان (سیاوش بیگی)
ای بس که شکست و باز بستم توبه
فریاد همی‌کند ز دستم توبه

دیروز به توبه‌ای شکستم ساغر
امروز به ساغری شکستم توبه
سلمان ساوجی

سلمان ساوجی، جمال‌الدّین سلمان‌بن خواجه‌علاءالدّین محمّد. دیوان (نسخهٔ خطّی)، دست‌‌نویس شمارهٔ ۱۱۸۴۲ کتابخانهٔ مرعشی، نستعلیق، بی کا، کتابت ۵ ربیع‌الاوّل ۸۰۴ ه‌ق، ۲۸۳گ، گ۲۷۸ر.
@Tanideh_az_del
Forwarded from پرنیان ۷ رنگ
#شیخ‌نظامی‌علیه‌الرحمه:
غم‌های تـو را به شادمانی ندهم
وصل تو به ملک جاودانی ندهم
                    وقتی که کشد غمزه‌ تو خنجر کین
                     مرگـی بــه هـزار زندگــانی ندهــم

▫️منبع:
جنگ اشعار؛ دستنویس شمارهٔ ۲۲ فرهنگستان علوم مجارستان، کتابت سال ۱۰۰۶ هجری، صفحه ۲۲۵

▫️این رباعی در دیوان چاپی نظامی نیامده و مضمون آن شباهت زیادی به مطلع یکی از غزل‌های نظامی دارد:

غم تو خجسته بادا، که غمی است جاودانی               
ندهم چنین غمی را بــه هزار شادمانی . . .

@parniyan7rang
Forwarded from واریانی
علی فخر
در دفتر دوم به یاد ایرج افشار مقاله‌ای ارزشمند با عنوان «عیسی شوشتری؛ شاعر ناشناختهٔ قرن هفتم هجری» از آقای علی میرافضلی چاپ شده است (صفحات ۸۳۳ تا ۸۵۴).
نگارنده در این مقاله شاعری گمنام را معرفی کرده که نام و شعر او در برخی از جنگ‌ها و تذکره‌ها باقی مانده است.
رباعی زیر یکی از چند رباعی نقل‌شده در این مقاله از روضةالناظر با عنوان «علی فخر» است:
با قدّ تو سرو از لب جو خواهد شد
با بوی تو مشک از سر بو خواهد شد
از روی تو گر سرخ برآمد خورشید
از شرم تو هم زرد فرو خواهد شد
(روضةالناظر، ۲۷۰پ)
این رباعی در همین منبع (برگ۲۱۵ر) با جابه‌جایی دو مصرع نخست به نام «علی فخر نجار شیرازی» تکرار شده است. نامی که طبق گفتهٔ میرافضلی در همین مقاله (ص۸۴۲)، ربطی به علی فخر شوشتری (عیسی شوشتری) ندارد.
بهتر بود آقای میرافضلی با اشاره به این مسئله، در انتساب این رباعی به عیسی شوشتری جانب احتیاط را نگه می‌داشتند.
@r_varyani
یادی از رحیم رضا زاده ملک

اشاره. این یادداشت را دهم شهریورماه سال ۱۳۸۹ به مناسبت مرگ بی سروصدای شادروان رحیم رضا زادۀ ملک نوشته‌ام. اکنون چهارده سال از مرگ او می‌گذرد. بازنشر آن یادداشت، کمترین کاری برای زنده نگه داشتنِ یادِ آن پژوهندۀ سختکوش است.
‏..

دو سه روز پیش، خبرنامه داخلی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با دو ماه تأخیر بدستم رسید. در صفحه هفت آن، خبر درگذشت رحیم رضا زاده ملک، نویسنده و پژوهشگر، درج شده بود: سه شنبه شب ۲۲ تیر ماه به علت ایست قلبی، در سن ۷۰ سالگی. مرگ این پژوهشگر سخت‌کوش در چه سکوتی برگزار شد! حتی در حد نقل و انتقال یک فوتبالیست درجه دو، یا یک بازیگر نقش دوم فلان سریال آبکی، جایی انعکاس نیافت. دو ماه بعد از مرگ او، واجب می‌دانم چند سطری در مورد او و آثارش بنویسم.
رضا زاده ملک را سال ۱۳۷۹ در کنگره بین المللی خیام در نیشابور دیدم. آن موقع سه کتاب ازو در مورد خیام چاپ شده بود: عمر خیام: قافله سالار دانش (تهران، ۱۳۷۷)؛ دانشنامه خیامی (تهران، ۱۳۷۷) و ترانه‌های خیام: گوهر اندیشه، جوهر فلسفه (تهران، ۱۳۷۸). «دانشنامه خیامی»، مجموعه رسایل علمی و فلسفی و ادبی خیام است و بسیار سخت‌کوشانه فراهم شده و مشخص است که مؤلف اغلب منابع را دیده و آنها را وا رسیده و نقد کرده است. «ترانه‌های خیام» او چکیده کوشش‌های او در مورد رباعیات خیام است و کتابی خواندنی و محققانه است.

رضا زاده ملک را دیگر ندیدم. اما دو سه باری تلفنی با ایشان صحبت کردم. یک بار آن به سببِ گیری بود که در مورد یک قطعه شعر تاریخ‌دار زکی مراغی دچارش شده بودم. بزرگوارانه وقت گذاشت و نظرش را دو سه روز بعد در مورد تاریخ‌های آن قطعه فرستاد. یکی از زمینه‌های اصلی پژوهش رضا زاده ملک، تقویم ایرانی و گاهشماری بود. تا آنجا که من می‌دانم از او چهار کتاب مستقل درین باب منتشر شده است: زیج ملک: استخراج و تطبیق تقویم‌ها (تهران، ۱۳۸۰)؛ در معرفت تقویم (تهران، ۱۳۸۲)؛ پژوهش تقویم‌های ایرانی (تهران، ۱۳۸۴)؛ زیج مفرد (تهران، ۱۳۸۵).

رضا زاده ملک بنا بر دلایلی که در کتاب سومش آورده،‌ بر آن است که داستان مشارکت حکیم عمر خیام در سامان دادن «تقویم جلالی» افسانه‌ای بیش نیست و اصولاً چنین تقویمی وجود خارجی ندارد. تزلزل انداختن در باورهای پیشین که اغلب بدون تحقیق و به تواتر در آثار مختلف نقل می‌شود و شکل یک حقیقت علمی را به خود می‌گیرد، یکی از دغدغه‌های اصلی رضا زاده ملک در آثارش بود. با قلمی لبریز از شوخی و شیطنت و سرزنش و نکوهش. ایشان در انتقادهای خود سختگیرانه عمل می‌کرد و کاری به اسم و رسم کسی نداشت. خواه محمد قزوینی می‌بود، خواه مجتبی مینوی. چه استاد بزرگوار شفیعی کدکنی باشد، چه کتاب‌شناس نامدار ایرج افشار. وی از بازبینی هیچ مطلبی ابایی نداشت و موشکافانه در مورد هر چیزی که مدلّل و محقَق پنداشته می‌شد، رویگردان نبود و اغلب هم نکته‌هایی می‌یافت که خلاف پندارهای مسلّم انگاشتۀ دیگران بود. برخی از نویسندگان دوست دارند که نکاتی را که محققان قبلی آورده‌اند صحیح و کامل تلقی کنند که خدای نکرده زحمت تحقیق مجدد بر گردن‌شان نیفتد. و به همین خاطر، اشتباهات قبلی را با تلقیات غلط خود در هم می‌آمیزند و چنان اذهان مخاطبان نا آشنا به یک مبحث را گمراه می‌کنند که تصحیح آن «بافته‌ها»، وقت و انرژی زیادی می‌برد.

از دیگر آثار رضا زاده ملک، تصحیح دوباره «زین الاخبار» گردیزی است که از کهن‌ترین متون تاریخی در زبان فارسی است. مقدمه ۷۰ صفحه‌ای کتاب، نکات خواندنی و چالش برانگیز زیادی دارد. این نوشته را با نقل بخش‌هایی از یاداشت آغازین آن کتاب به پایان می‌برم:
«هر کسی که نوشته‌ای را منتشر می‌کند، خود را در معرض قضاوت عام قرار می‌دهد. و معمول چنان است که این کس، در یادداشتی که بر ابتدای نشر اضافه می‌کند، از خوانندگان می‌خواهد که از خطاهایش چشم‌پوشی کنند و اگر به غلطی در نوشته برخوردند، آن را به اصلاح آورند. جای سؤال است که چرا باید ما (که خوانندگان باشیم) از خطاهای شما و شماها و شمایان چشم‌پوشی کنیم؟ شما و شماها و شمایان که این تهور (بگو جسارت) را دارید که «غلط غلوط»هاتان را به عنوان یک کار شسته و رفته و بایسته، به خورد ما بدهید، چرا ما باید این اجازه را نداشته باشیم که با صداقت، همان خطاهاتان را که شما و شماها و شمایان مرتکب شده‌اید، به خودتان برگردانیم و عدم صلاحیت شما و شماها و شمایان را بر کوی و برزن جار نزنیم؟» (زین الاخبار، صفحه دوازده ـ سیزده).
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
Forwarded from دستنویس‌ها و متون کهن فارسی (علی عشایری)
رباعی

[ ]
با شیشه حدیثِ تبر و تیشه مـ[ـکُن]
بدسیرتی و بی‌خِرَدی پیشه مکُن
اندیشهٔ تو هیچ به کاری نا[ید]
زنهار که اندیشهٔ اندیشه مکُـ[ـن]

وله
دنیی مطلب، ستمگری پیشه مکُـ[ـن]
جایِ سَبُع است، قصدِ این [بیشه مکُن]
عاقل شو و ریش خود به اندیشـ[ـه مکَن]
لیکن ز سِبالِ خلق [اندیشه مکُن]

(اغراض‌الطّبّیه، دست‌نویسِ شمارهٔ ۳۵۶۵ کتابخانهٔ ایاصوفیه، کتابتِ در ۶۷۰ق، الحاقی در برگِ نخستین)


پی‌نوشت
مصراعِ دومِ رباعیِ دوم به یاریِ دوستِ دانشور، جناب «منوچهرِ فروزنده‌فرد» خوانده شد. همچنین دو بیتِ پایانیِ آن نیز با حدسِ استاد «سید علی میرافضلی» به دست آمد. با سپاس‌گزاریِ فراوان از استاد میرافضلی، توضیحِ ایشان راجع به عبارتی که به نام گوینده اشاره می‌کرده است را می‌آورم: «ظاهراً در اولین سطر، عبارتِ مألوف تجاوز عن سیئته (سیئاته) آمده و نامِ شاعر به کلی از بین رفته است.»
Pages from NO 206.pdf
6.1 MB
▫️«رباعیات ابوالحسن طلحه»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال ۳۵، شمارۀ دوم (پیاپی ۲۰۶)، خرداد و تیر ۱۴۰۳، ۲۱۷-۲۴۵
‏..

شهاب‌الدین ابوالحسن طلحۀ مروزى، از رباعى‌سرایان مهم اواخر قرن پنجم و نیمۀ اول قرن ششم هجرى است. نام او نخستین بار در تذکرۀ لباب‌الالباب سدیدالدین محمد عوفى در بخش شعراى خراسان یاد شده است. عوفی هجده فقره از رباعیاتش را نقل کرده است و سایر تذکره‌نویسان همین اطلاعات و اشعار را در کتب خود آورده‌اند. سیفی نیشابوری در اواخر قرن ششم هجری در کتاب رسائل‌العشّاق به رباعیات ابوالحسن طلحه استناد کرده و ۳۴ فقرۀ آن را در لابه‌لای مطالب کتاب گنجانده است. نزهةالمجالس جمال خلیل شروانی نیز یکی از منابع مهم رباعیات ابوالحسن طلحه است. در مقالۀ حاضر، اطلاعات اندکِ موجود در مورد زندگی این شاعر و ۸۵ فقره از رباعیات منسوب به او، از سه منبع فوق و پنج منبع دیگر فراهم آمده است. موضوع اغلب رباعیات ابوالحسن طلحه، عشق و گزارش حالات عاشق و معشوق است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
راهی یا داهی؟

به نوشتۀ نصرآبادی، میرعین‌علی از سادات حسینی گلپایگان (جرباذقان) بوده و در سروده رباعی، حکیم عمر خیّام و سحابی استرآبادی را در رشک می‌داشته است (تذکرۀ نصرآبادی، چاپ وحید، ۲۵۴؛ چاپ ناجی، ۱: ۳۶۲). کاری به جنبۀ اغراق‌آمیز سخن نصرآبادی ندارم. او هفت رباعی از میرعین‌علی گلپایگانی نقل کرده که دومینش، این رباعی است (براساس ضبط هر دو چاپ مذکور):
آن روز که دهر کینه‌خواهی می‌کرد
گردون پستی زمانه راهی می‌کرد
ما همرهی از بخت ندیدیم، ولی
دیدیم که از دور سیاهی می‌کرد.

از سال‌ها پیش که این رباعی را در تذکرۀ نصرآبادی دیده بودم، در مورد معنای «راهی کردن»‌ در مصراع دوم رباعی و ارتباطش با پستیِ فلک، به هیچ نتیجۀ روشنی نمی‌رسیدم. امشب، داشتم مقالۀ دکتر سیداحمدرضا قائم مقامی را در آخرین شمارۀ مجلۀ وزین گزارش میراث می‌خواندم که مربوط به ریشه‌شناسی لغت «داه» در زبان‌های ایرانی است. از جمله شواهدی که ایشان از شعر فارسی نقل کرده‌اند، بیتی از انوری و سلمان ساوجی، بیشتر توجهم را جلب کرد که در آن‌ها، «داه» با «دون» همراه شده و مفهوم فرومایگی و پستی را می‌رساند:
قدر ملکت کی شناسد چرخ دون
شکر جودت کی گذارد دهر داه
(انوری)
اندر این مدت که نفس پاک و ذات کاملت
داشت اندک زحمتی از چرخ دون و دهر داه...
(سلمان)

همانجا این چراغ در ذهنم روشن شد که ممکن است «راهی» در رباعی مذکور در اصل «داهی» بوده باشد و داهی کردن به معنی دنائت و فرومایگی است. البته «داه» به معنی کنیز و خدمتکار زن است و مجازاً به معنی بندگی و بردگی به کار رفته و دکتر قائم‌مقامی ریشۀ آن را در زبان سغدی نشان داده و در مورد ارتباط آن با کلمۀ «دهاک» در زبان‌های ایرانی و برخی واژه‌های مرتبط با آن هم سخن گفته‌اند.
باری، با مراجعه به دو نسخۀ خطی تذکرۀ نصرآبادی، متوجه شدم که در اصل نسخه‌ها هم این کلمه «داهی» بوده نه «راهی» و احتمالاً مصححان تذکرۀ مذکور به دلیل ناآشنایی با «داهی» آن را به «راهی» تغییر داده‌اند (رک. دستنویس ۳۳۴۲ دانشگاه، ۱۶۰؛ دستنویس ۳۰۱۶ مجلس، ۱۶۹).
البته این احتمال هم وجود دارد که «پستی» هم تغییر یافتۀ «پُشتی» به معنی هم‌پشتی و پشتیبانی باشد: گردون پشتی، زمانه داهی می‌کرد. یعنی در ماجرای کینه‌خواهی دهر از شاعر، گردون و زمانه پشتیبان و خدمتگزار دهر بودند.
این نکته را نیز ناگفته نگذارم که محمدصالح رضوی مؤلف جواهر الخیال (آستان قدس، ۱۶۷) و دقایق الخیال (مجلس، ۲۸۶پ) کلمۀ مورد بحث را «واهی» خوانده‌اند که مطابق است با ضبط یکی از نسخه‌های تذکرۀ نصرآبادی (نسخۀ پاریس، ۱۰۳پ). من نمی‌دانم واهی در اینجا چه معنای مرتبطی می‌تواند داشته باشد.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
یادداشت تکمیلی آقای فرزاد ضیایی حبیب‌آبادی

در باب رباعیِ «آن روز که دهر/ عشق، کینه خواهی میکرد» و تعبیرِ «داهی کردن» که در آن آمده، یکی دو نکته را به عرض میرسانم:
شما خود مستحضرید که محمد صالح رضوی در رباعی نامه هایش، یک رباعی دیگر نیز آورده که در آن نیز تعبیرِ «داهی کردن» را بکار برده و آن اینست:

افسوس که پیک عمر، راهی کردیم
مردانه نزیستیم و «داهی کردیم»
در نامه نماند جای یک نقطه سفید
از بس شب و روز روسیاهی کردیم

در این رباعی نیز، ضبط «داهی» در نسخه‌های جواهر الخیال آستان قدس، شماره ۴۵۱۸، ص۳۸ و نیز دقایق الخیال، دستنویس کتابخانۀ حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی،طاب ثراه، شماره ۱۰۶۳۷، برگ ۲۳۱ب، صریحاً واضحاً با «دال» است.
باید بیفزایم که رباعیِ «افسوس که پیک عمر...» در کشکول شیخ بهایی نیز آمده و در آنجا هم در چاپ سنگی نجم الملک، که جناب استاد جویا جهانبخش، مَدَّ اللهُ ظِلَّهُ، اتقان آن را برای مخلص تایید فرموده‌اند، واژۀ «داهی» بهمین صورت با دال آمده. توضیحا عرض میکنم که سبب استفاده از چاپ مرحوم نجم الملک در این مورد خاص، جدا از اتقان علمی آن، یکی هم این بوده که این چاپ، به خط نسخ نگاشته شده و چنانکه میدانیم، در خط نسخ، حرفهای دال، راء و واو(داهی/راهی/واهی) هر یک تشخّص خاص خود را دارند و کاملا از یکدیگر متمایزند. در تصویری که از کشکول به پیوست تقدیم خواهم نمود، «داهی» کاملاً واضح است.
و در پایان: از جملۀ معانیِ «داه»، «ذلیل و خوار؛ بددل و ناکس» است که حتما با شواهدش در لغتنامه ملاحظه فرموده‌اید.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
"داهی کردیم": کشکول شیخ بهایی، چاپ نجم الملک، ص۵۳۳
Pages from GM100 (2).pdf
222.7 KB
«رباعیات کافی ظفر همدانی و قطب‌الدین عتیقی اهری در سفینۀ رباعیات دانشگاه استانبول»، علی کاملی، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال هشتم، شمارۀ سوم (پیاپی ۱۰۰)، پاییز ۱۴۰۱ (انتشار تابستان ۱۴۰۳)، ۸۲-۸۴
‏..
در این یادداشت، علی کاملی به بررسی سه رباعی کافی ظفر همدانی و پنج رباعی قطب‌الدین عتیقی در سفینۀ رباعیات استانبول که نسخه‌ای ناقص از نزهةالمجالس محسوب می‌شود، پرداخته است.
‏..
نشریۀ وزین گزارش میراث باید تکلیف خود را برای اصلاح تاریخ انتشار مجله روشن کند. مجله دو سال است که از تاریخ انتشار عقب است و هر بار مجبور است با دو تاریخ مجله را منتشر کند: یکی، تاریخ ردیفِ نشر و دیگری تاریخ واقعی انتشار مجله. این مسئله کار پژوهشگران را در ارجاع دهی دشوار کرده است. اگر کسی بخواهد به مقالۀ فوق ارجاع بدهد باید سال ۱۴۰۱ را به عنوان سال اصلی در نظر بگیرد یا ۱۴۰۳ ؟ مثلاً بنویسد: کاملی، علی (۱۴۰۱) یا کاملی، علی (۱۴۰۳)؟ قطعاً در برخی پژوهش‌های هم‌عرض که سال انتشار نقش تعیین کننده دارد، این دوگانگی باعث اختلاف نظر نویسندگان و سردرگمی مخاطبان خواهد بود.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4
در نگرفت!

با یار مرا زور و ستم در نگرفت
زاری و فغان و لابه هم در نگرفت
از شعر ترم چو سنگ نم در نگرفت
تدبیرِ درم کنم که دم در نگرفت

انوری
(دیوان انوری، ۲: ۹۶۶)
‏..

با وصل توام زر و درم در نگرفت
با هجر توام زور و ستم در نگرفت
شب خواب بدان که تا خیالت بینم
می‌خواستم از خدا و هم در نگرفت

کافی همدانی
(سفینۀ رباعیات استانبول، ۴۳ر)

بعد از تحریر
: یکی از مخاطبان پرسیده است که «دم در نگرفت» در رباعی اول به چه معنی است؟ دَم در اینجا مجازاً به معنی سخن است، و به تعبیر امروزی مُخ‌زنی و زبان‌بازی! شاعر می‌خواهد بگوید که مُخ‌زنی من (با ابزار شاعری) کارساز نشد و باید سرِ کیسه را شُل کنم!
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
Forwarded from دستنویس‌ها و متون کهن فارسی (علی عشایری)
ابیات نویافته در کتاب رسائل‌العشاق (توضیحی دربارهٔ دو مقالهٔ مشابه)

اخیراً چندی از دوستان در پیام‌هایی به بنده تذکر دادند که پیش انتشار مقالهٔ بنده با عنوان معرفی ابیات نویافته در دستنویس رسائل‌العشاق (زمستان ۱۴۰۲) مقاله‌ای دیگر با عنوان مشابه ابیاتی نویافته از برخی شاعران کهن در رسائل العشاق (تابستان ۱۴۰۲) توسط علی کاملی در آینهٔ پژوهش منتشر شده بود، و گلایه کردند که چرا با وجود آن، بنده نیز مقاله‌ای با همین عنوان نوشته‌ام.
گفتنی است که بنده پس از انتشار مقالهٔ خود و آغاز تحقیقات بیشتر در رسائل‌العشاق، مقالهٔ منتشرشده در آینهٔ پژوهش را دیدم و آن را بررسی کردم.
نتیجهٔ کوتاه این بررسی: در مقالهٔ منتشرشده در آینهٔ پژوهش، برخی ابیات نویافتهٔ رسائل‌العشاق معرفی شده، در حالی که در مقالهٔ بنده، اساس تحقیق بر مأخذیابی تمامی اشعار و معرفی تمامی ابیات نویافته (حدود ۲۰۰ بیت) بوده است. همچنین علی‌رغم کوشش مؤلف، مقالهٔ مذکور دارای سهوهایی است که نشان می‌دهد با شتاب فراوان تحریر شده است. نگارنده در مقالهٔ جدید خود، تصحیح و بازیابی چند بیت بر اساس دست‌نویس رسائل‌العشاق، به این موارد اشاره کرده و لازم است آن‌ها را در این یادداشت و صرفاً برای اطلاع دوستانی که موضوع یادشده را به بنده تذکار داده‌اند، بیاورم:
۱. نخستین بیت این مقاله که در نسخۀ رسائل‌العشاق به حکیم بالیث منسوب است (کاملی، ۱۴۰۲: ۲۲۹) نویافته نیست و با تغییر «کرا» به «مرا» در تصحیح انتقادی غزلیات انوری (پایان‌نامهٔ مسعود موحدی)، ص ۹۶؛ همچنین در نامه‌های عین‌القضات، ج ۱، صص ۲۲، ۳۹۱، و ۴۶۲ (بی‌نام)؛ همان، ج ۲، ص ۳۲۱ (بی‌نام) آمده. نیز مشابه این بیت، مطلع یکی از غزلیات مولوی است که در کلیات شمش (۱۳۳۷: ۲۲۴)، مقالات شمس‌ (ص ۲۴۵)، و سندبادنامه (ص ۹۶) نیز ثبت است و مؤلف به آن‌ها اشاره‌ نکرده. پس شایسته بود در صحت انتساب بیت مذکور به بالیث، انوری، یا مولوی تحقیق می‌شد.
۲. دو رباعی به نام ازرقی در رسائل‌العشاق آمده و با اشاره‌ به تصحیحات دیوان ازرقی، در این مقاله به عنوان نویافته‌های او معرفی شده‌اند: «دیوان او تا به حال سه بار تصحیح و چاپ شده ‌است: اول به همت سعید نفیسی... بار دیگر به تصحیح علی عبدالرسولی... و آخرین بار به تصحیح مسعود راستی‌پور و محمدتقی خلوصی» (کاملی، ۱۴۰۲: ۲۳۲). علی‌رغم آگاهی مؤلف به تصحیح‌های دیوان ازرقی، چاپ‌های نفیسی و عبدالرسولی را ندیده؛ رباعی دوم در چاپ نفیسی، ص ۱۰۴ و در چاپ عبدالرسولی، ص ۱۲۷ مضبوط است و از نویافته‌های او نیست! رباعی نخست نیز در دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی، ص ۳۰۷ و سفینۀ کهن رباعیات، ص ۲۵۳ (به نام یزدی) آمده و باید صحت انتسابش به ازرقی بررسی می‌شد.
۳. در صفحۀ ۲۳۳ این مقاله، دو قطعه شعر از رسائل‌العشاق به نام «فخری» نقل شده و از نویافته‌های «فخرالدین اسعد گرگانی» دانسته شده: «از آنجا که نسخه‌های دیوان فرخی همگی متأخر و فروتر از قرن دهم هجری هستند... ارجحیت با منبع نویافتۀ ماست و این اشعار را باید به حساب فخری الدین اسعد گرگانی گذاشت. البته احتمال بسیار ضعیفی هم وجود دارد که کاتب نام فرخی را به اشتباه فخری نوشته باشد» (کاملی، ۱۴۰۲: ۲۳۳). باید گفت احتمالی که در این جا ضعیف خوانده شد، نه‌تنها قوی‌، بل قولی صائب است و استناد تام به رسائل‌العشاق و واریز کردن دو قطعه شعر «فرخی» به حساب «فخری گرگانی» تنها به این دلیل که تاریخ نسخ دیوان فرخی قدیم‌تر از قرن دهم نیستند، کار به‌صلاحی نیست. نظر به این نکته رباعی‌ای که در این مقاله به فخری گرگانی نسبت داده شده (همان: ۲۳۳-۲۳۴) نیز باید از فرخی باشد. نگارنده «خَلط فرخی با فخری» را در مقالۀ خود بررسی کرده و برای معرفی اشعار این دو گوینده، این مهم را در نظر گرفته است (نک. عشایری، ۱۴۰۲: ۱۵-۱۶).
۴. دربارۀ ابیاتی که در صفحات ۲۳۴ و ۲۳۵ این مقاله به عنوان نویافتۀ «علی بن الحسن باخرزی» آمده: رباعی دوم در خلاصة‌الاشعار و زبدة‌الافکار، نسخهٔ ۷۷۹۰ دانشگاه تهران، گ ۳۸۹پ (به نام مجد همگر) ثبت است. رباعی چهارم در رباعیات مهستی گنجوی، ص ۴۸؛ نزهة‌المجالس، ص ۲۳۵ (به نام مهستی)؛ مجموعۀ رباعیات کهن دانشگاه استانبول، گ ۱۰۵ر (به نام عطایی) آمده. قطعۀ هفتم در دیوان سنایی، ص ۷۹۷؛ غزل‌های حکیم سنایی، ص ۱۶؛ دیوان عبدالواسع جبلی، ص ۴۹۱؛ جُنگ ۲۴۴۶ دانشگاه تهران، ص ۳۵۲ (به نام سنایی) ثبت است؛ بیت اولش نیز به‌تنهایی در جُنگ گنج‌بخش، گ ۲۳۱پ (به نام سنایی) نقل شده ‌است. رباعی «گر دوش نیامدی خیالت بر من...» در خلاصةالاشعار فی الرباعیات، ص ۸۱ (به نام سیف‌الدین باخرزی) آمده است. بنابراین باید صحت انتساب این اشعار به گویندگان مذکور بررسی شود و معرفی بلادرنگ آن‌ها به عنوان نویافته بدون اشاره به حضورشان در دیگر متون دور از اصول تحقیق است.

پی‌نوشت
رسائل‌العشاق توسط نگارنده تصحیح شده است و به همراه مأخذیابی اشعار آن منتشر خواهد شد.
Forwarded from دستنویس‌ها و متون کهن فارسی (علی عشایری)
رباعیِ مشترک

سلطان [محمّدِ خوارزم‌شاه] روزی در اثنایِ مجلسِ بزم، این بیت در صنعتِ مُطابقه انشا کرد:
در رزم چو آهنیم و در بزم چو موم
بر دوست مبارکیم و بر دشمن شوم

و خواجه عمیدالدّین را به اتمامِ آن اشارت راند. وزیر بر بدیهه گفت:
از حضرتِ ما بَرَند انصاف به شام
وز هیبتِ ما بُرَند زُنّار به روم
سلطان ستایش‌ها فرمود و آن روز بر سازِ این ترانه شراب نوشید.

(سیرتِ جلال‌الدّینِ مینکبرنی، مقدمهٔ مصحح، ص عز)
Forwarded from مُقَطَّعِه (Abbas Sabzi)
خاقانی مدتی ساکن تبریز بود. شروانشاه او را به شروان طلبید. او این رباعی گفته، فرستاد و معذرت طلبید:
حاشا که من از وصل به هجران آیم
سوی سقر از روضهٔ رضوان آیم
بر هشت بهشت دوزخی بگزینم
تبریز رها کنم به شروان آیم

- جنگ نظم و نثر؛
متعلق به کتابخانهٔ اسعد افندی؛
شمارهٔ ۳۴۲۹؛ ورق ۳۱۲.